05 اسفند 1392

چند رسالة اقتصادی و اجتماعی نوشتة محمدابراهیم بدایع‌نگار تهرانی


چند رسالة اقتصادی و اجتماعی نوشتة محمدابراهیم بدایع‌نگار تهرانی

در مجموعۀ خطی کتابخانۀ دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران مجموعه ای به شمارۀ 369ـ ج  وجود دارد که اکنون به کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران انتقال یافته است.

در مجموعۀ خطی کتابخانۀ دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران مجموعه ای به شمارۀ 369ـ ج  وجود دارد که اکنون به کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران انتقال یافته است.[1] برخی پژوهشگران به اشتباه آن را اثر جعفر قلیخان صاحب درۀ نجفیه دانسته‌اند[2]. اما نویسنده واقعی آن‌ها میرزا محمدابراهیم منشی نواب بدایع‌نگار (وفات 1299ق) است، وی فرزند محمدمهدی نواب عالمی ادیب، خوش‌نویس، مورخ، سیاستمدار و روشنفکر دورۀ محمدشاه و ناصرالدین شاه بود[3] که آثار ارزشمندی از او به یادگار مانده است.

رسالۀ نخست شرح احوال خود نوشت بدایع‌نگار است؛ رسالۀ  دوم دربارۀ مالیات و مداخل دولت است، بنا بر نوشتۀ دانش پژوه نسخۀ دیگر آن به شمارۀ 375ج مجموعه حقوق موجود است[4] که با نسخۀ 369ج تفاوت‌هایی جزیی دارد‌، سومین رساله دربارۀ اسکناس و موضوع آخرین رساله دربارۀ صنایع و معادن است. سبک هر چهار رساله همانند است و در یک زمان نگاشته شده و تنها رساله‌های اسکناس و صنایع، دارای تاریخ 1291ق می‌باشد.

بدایع‌نگار آثار متعدّد دیگری نیز دارد که برخی آن‌ها انتشار یافته است. و از بعضی دیگر اثری در دست نیست. خان ملک ساسانی به اختصار نکاتی را از کتاب «عبرة الناظرین و عبرة الحاظرین»  او را که  به سبک سعدی و در هجو میرزا حسین‌خان است در کتاب سیاستگران دورۀ قاجار خود نقل می‌کند و اعتماد‌السلطنه در المآثر و الآثار نیزبه برخی از آثار او اشاره کرده است[5].

نوشته‌هایی که در زمینۀ کشور داری از دورۀ قاجار باقیمانده است، دودسته‌اند: دستۀ نخست در زمرۀ کتاب‌های اخلاق و سیاست به شمار می‌آیند و تألیف این نوع آثار دارای سابقه‌ای طولانی است ودیگری نوشته‌هایی است که «چکیدۀ کلک هوشیاران  باریک نگریست» که اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی کشور را  با دیدۀ  انتقاد نگاه کرده‌اند و بر شیوۀ کشور داری شاه و دولتمردان ایرادهای اساسی گرفته‌اند. این‌گونه نوشته‌ها سابقه‌ای طولانی ندارند. ظاهراً  دستورالاعقاب اثر میرزا مهدی پدرمیرزا محمدابراهیم بدایع‌نگار، از نخستین رسالاتی است که با این روش و در نقد معایب و مفاسد دورۀ زمامداری حاجی میرزا آقاسی در 1260ق، 4 سال پیش از پایان صدارت وی تألیف شده است. 

در آن دوره، معدودی از ایرانیان آشنا به اوضاع سیاسی و مدنی روسیه، عثمانی، هندوستان و فرنگستان بوده‌اند  و مقایسۀ وضعیت حاکم بر این ممالک و ایران آن دوره، ایشان را بر آن داشت تا روش حکومت استبدادی را با شدّت نقّادی کنند. در بسیاری از کتابچه‌های انتقادی این دوره بر لزوم وضع و تأسیس قانون به روشنی تصریح شده است[6].

استاد ایرج افشاردر جاهای مختلف و از جمله در یکی از یادداشت‌های خود به معرفی رسالات و کتابچه‌های انتقادی پرداخته که از دورۀ ناصری تا پایان دورۀ مظفری تألیف شده‌اند. تألیف این نوع رسالات در زمان خود تأثیر بسیار بر جای نهاده‌اند. کتابچۀ مداخل و مخارج میرزا ابراهیم بدایع‌نگار نیز در این فهرست قرار دارد[7].

چهار رسالۀ بدایع‌نگار از اسناد تحول فکری در ایران و در شمار مدارک مهمی است که دارای اطلاعات با ارزش و ارزنده در زمینۀ‌های اجتماعی و اقتصادی است. بدایع‌نگار معاصر رجالی چون حاجی میرزا آقاسی، میرزا تقی‌خان امیرکبیر، میرزا آقاخان نوری، میرزا یوسف‌خان مستوفی‌الممالک و میرزا حسین‌خان سپهسالار بود، و با ایشان از نزدیک آشنایی داشت؛ با دیدگاهی ویژه به ارزیابی عملکرد این رجال پرداخته است. در‌لابلای نوشته هایش می‌توان نگاه انتقادی او را به جامعۀ ایرانِ دورۀ قاجار و حاکمان مسلط بر آن  و اندیشه‌های وطن پرستانه‌اش مشاهده کرد.

 نسخه خطی مذکور حاوی چهار رساله است: رسالۀ نخست[8] سرگذشت مؤلف است که در این متن از خود نامی نمی‌برد. سرگذشت نامۀ او در واقع عریضه‌ای است که برای میرزا حسین خان سپهسالار نوشته است. بنابر گفتۀ مهدوی[9] چند نکته است که هویت مؤلف را آشکار می‌سازد، نخست آنکه در این عریضه از ارتباط خود با خانوادۀ نواب، تألیفات و پیشۀ اسلاف خود یاد می‌کند. دیگر اشارۀ نویسنده به واگذار شدن نیابت و‌زارت علوم به وی پس از سفر بازگشت ناصرالدین شاه از سلطانیه و پس ازآن استعفایش از وزارت علوم و اشتغال در وزارت امور خارجه است[10].  او در قسمتی از نوشتۀ خود، از همکاری با مجلس مصلحت خانه سخن می‌گوید و مطالب دیگر، به گونه‌ای که به یقین می‌توان این نوشته را اثر بدایع‌نگار دانست[11]

  بدایع‌نگار در رسالۀ خود از برخی رجال نام می‌برد و گاه از موضوعاتی سخن می‌گوید که سبب اختلاف او یا پدرش میرزا مهدی نواب  با برخی از رجال آن دوره شده است. او به شرح مختصری دربارۀ وقایع و اتفاقاتی می‌پردازد که خود نظاره‌گر آن بوده است. ضمناً از اوضاع و احوال حاکم بر مملکت  انتقاد می‌کند و از «جمعی... که ارباب قلم و اصحاب شمشیرند [و] دست به دست هم داده‌اند و حاصل دولت بل حاصل مملکتی را می‌برند» شکایت می‌کند. مؤلف به  نابودی زراعت و تجارت و کتابچه‌هایی که «برای ملاحظۀ این دقایق و تدارک این معایب» نوشته است، اشاره می‌کند و درادامه می‌گوید «بدا به حال مملکتی که ترقی اشخاصش منوط باشد به جهل و حمق یا تجاهل یا... دزدی و خیانت و کسی نتواند در آن خاک حرف حق بزند» و امیدوار است که «خدمتی به دولت بکنیم  و بر رونق و شوکت و آبادی مملکت بیفزاییم... و برای دولت ذخیرۀ نام نیک  و ذکر جمیل بگذاریم...» و در پایان با ناامیدی از بهبود اوضاع اجتماعی و مملکتی می‌نویسد:«باری همۀ عمر به تشویش خاطر و تعطیل وقت و قصۀ این و آن گذشت و می‌گذرد و به هیچ جا نرسیده و نمی‌رسد.»

در این زمان برخی دیگر نیز در اندیشۀ اصلاحات اقتصادی و اجتماعی بودند و با گشت و گذار در دیگر ممالک، به آگاهی‌های خود دراین زمینه می‌افزودند. ابو طالب بهبهانی یکی از کسانی است که مانند بدایع‌نگار به دنبال اصلاح امور و روشنفکر بود. او پس از 12 سال سیر و سفر به مصر رفت و در آنجا ماندگار شد.  حاصل سال‌ها مشاهدات عینی و مطالعۀ آثاری در زمینه‌های گوناگون به ویژه «تاریخ جدید مغرب» در رساله اش با نام منهاج العلی منعکس است و مؤلف می‌خواهد حاصل آنچه به دست آورده به شاه و اولیای دولت عرضه کند[12].

سیدجعفردارابی کشفی(1191ـ1267ق) دردوره ای می‌زیست که اوضاع داخلی ایران به علت دست بدست شدن قدرت سیاسی در اواخر زندیه و کشمکش‌های داخلی و خارجی در دورۀ قاجار ناآرام بود. دارابی کشفی با توجه به اوضاع و احوال حاکم بر فضای سیاسی و اجتماعی ایران، دراثر خود  میزان‌الملوک و الطوایف و صراط المستقیم فی ملوک الخلائف به معرفی «حکومت مطلوب» و «تجزیه و تحلیل» آن در عصر خود می‌پردازد. او در بخش‌های مختلف این کتاب به  مسئولیت ملوک در برابر مردم، نقش سرمایه کشاورزی، تجارت و صنعت در بهبود زندگی مردم اشاره می‌کند[13]. در ابتدای هر بابی حکمتی می‌آورد و برای تأیید آن آیات و روایات متعددی ذکر می‌کند. او به جامعه ای آرمانی توجه دارد و در کل ویژگی‌های جامعۀ مطلوب از دیدگاه وی، جامعه‌ای است که اجرای عدالت جمعی، برقراری امنیت و اجرای شریعت انجام شود: «... سلطان مابین  رعایا تسویه و عدل را مراعات نماید... و تبعۀ خود را رنگین، نازنین، پوشیده،... سیر و فارغ‌البال نگاه دارد...».[14]   او بسیاری از نابسامانی‌های دورۀ قاجار را در تظاهر به اجرای شریعت می‌داند[15] و افزون بر این اصلاح مملکت را در گرو صداقت و اخلاص تمام اقشار جامعه می‌داند و اینکه تمامی افراد با ایمان قلبی و درستی به آبادانی مملکت اقدام کنند.[16]

دارابی کشفی در اثر دیگر خود تحفة‌الملوک (تألیف 1233ق) نیز بر عقاید خود پافشاری می‌کند او اخلاق را مبنای سیاست مدن می‌داند و سیاست را بدون آن فاقد اعتبار دانسته است و می‌نویسد: «و چون دانسته شد که صناعت و علم سیاست عبارت است از نظر و تدبیر نمودن در امر اجتماعات و احوال مدن و اوضاع عالم و حفظ نمودن مزاج آنها...».[17]

و اثر دیگر میزان‌الملل از نواب علی بخش میرزا‌، نویسنده‌ای روشنفکر و پای‌بند به ارزش‌های دینی و ملی است. او لازمۀ اخذ تمدن غربی را تسلیم در مقابل فرهنگ و آداب و سنن اروپایی نمی‌داند و در پایان به طرح مباحث و آراء سیاسی  و اقتصادی خود می‌پردازد. منابع درآمد دولت، راه‌های تحصیل ثروت،  و سرانجام از اهمیت نشر اسکناس و شیوۀ ایجاد اطمینان و اعتماد جمعی به استفاده از این  پول کاغذی عمده‌ترین این مطالب است.[18] یکی دیگر از رسالاتی که در زمینۀ انتقاد اجتماعی و اداری نگارش یافته، کتابچه ای است به نام قانون نوشتۀ محمد شفیع قزوینی از مردم قزوین که دکان کلاه‌فروشی داشته است. او می‌نویسد چون امیر کبیر در روزنامۀ اخبارات از مردم خواسته بود تا نظرات خود را که به مصلحت عمومی است به حکومت بدهد، ا ز اینرو او «کتابچه‌ای از تنظیمات دولتی و رفاهیت رعیتی» تدوین کرد و عرضه داشت.  مطالب جالبی که در این رساله به آنها پرداخته شده، مهاجرت ایرانی‌ها به ممالک دیگر در جستجوی کار، خروج پول از ایران برای واردات کالاهای لوکس،  و مسئلۀ مهم دیگر که دارابی کشفی به آن اشاره دارد نداشتن صداقت و اخلاق افراد جامعه که در انجام کارهای مربوط به خود کوتاهی کرده و جنس کالاهای تولید شده در ایران نامرغوب شد  و کالاهای فرنگی جایگزین تولیدات داخلی گردید.[19]

بدایع‌نگار در دیگر کتابچۀ موجود در این مجموعه، به نام مداخل و مخارج[20]، به موضوعاتی چون عایدی ملی، فعالیت اقتصادی، تولید داخلی و سرمایه‌گذاری خصوصی و دولتی اشاره می‌کند. او در آغاز از مداخل متداولی و انتقالی نام می‌برد که آن را دست مایۀ ثروت و تمول برای مملکت نمی‌داند. چراکه تنها نقدینگی از افراد و یا از محلی به محل دیگر منتقل می‌شود و از نظر اقتصادی برای کل جامعه بهره‌ای در بر ندارد: «یعنی چیزی از محل به محل دیگر انتقال بیابد و از دستی به دست دیگر برسد... و عموم خلق از آن بهره نبرده‌اند.» او گردش پول و مسایل اقتصادی اروپا را در قیاس با مسایل مالی در  ایران، مثال می‌آورد و می‌نویسد: «... در شرع اسلام، ربا و مرابحه حرام شده است. زیرا [آنچه] حاصل می‌شود... فواید شخصیه است و بنای شرع اسلام بر تحصیل... فواید... عمومیه بوده است و اگر در ممالک اروپا رسوم مرابحات سائر و دائر است، و... در صدد ممانعت بر نیامده‌اند از آن است که... منافع و فواید آن عمومی است و طوایف خلق از آن بهره می‌برند.» او بهره وری از صنعت و رونق دادن به تجارت را، راه بدست آوردن اعتماد مردم می‌داند. در قسمتی دیگر به مداخل مصنوعی و اختراعی می‌پردازد و آن را باعث ازدیاد «تمول مملکت» می‌داند، مانند کسب درآمد از طریق زراعت و تجارت و صنعت که اولیای دولت  ایران تنها به فواید شخصی اندیشیده و برعکس اروپاییان  از سرمایه‌گذاری برای منفعت عمومی پرهیز می‌کرده‌اند.

بدایع‌نگار مخارج را «دو قسم» می‌داند: خرج ازدیادی و انتفاعی که به معنی هزینه کردن برای کارهایی است «که منفعت عامه بر آن مترتب شود». و دیگر مخارجی است که منفعتی در بر ندارد. او برای نمونه به خدم و حشم و زندگی پر تجمل رجال مملکتی  اشاره می‌کند و از تضییع وقت مردم دربرپایی برخی از مراسم، بیکار و بیعار بودن«بیست کرور جمعیت ایران»، بهره نبردن از ثروت طبیعی مملکت، عدم سودآوری کارخانجات و دیگر مسایل انتقاد می‌کند. مؤلف به «عادات قبیحه» اشاره می‌کند که سبب شده تا مردم به انجام دادن کارهای  مفید رغبتی نداشته باشند. در مجموع  او شماری از عوامل را سد راه ترقی مملکت دانسته است که «نمی‌گذارند مردم... پیش بیافتند و چیزی بشوند».

بدایع‌نگار در رسالۀ سوم به تاریخچۀ اسکناس و فواید آن اشاره می‌کند، و بر نشر اسکناس از جهت تسهیل امر داد و ستد و اعتبار عمومی تأکید می‌کند. و آن را «از برای آبادی مملکت و رفاه عامه و بسط ید دولت و ملت و انتشار وجوه معاملات...» بسیار مفید و کارا می‌داند. او متذکر می‌شود دول قدرتمند با اینکه اسکناس تنها قطعه‌ای کاغذ است که: «به ملاقات آتش، دودی می‌شود و تاب وزیدن بادی ندارد...» با این حال از آن  بهره‌های بسیار می‌برند: «دول قویمه عظیمه، اختیار اسکناس کرده‌اند و بنای معاملات و شئونات معاشیه را بر آن گذاشته‌اند و به جایی رسیده است که اسکناس در پاره کاغذی منقوش بیش نیست». و نقل و انتقال و داد و  ستد با آن از طلا و نقره آسان‌تر است چنانکه مردم طلا و نقرۀ خود را به  کسانی که نمی‌شناسند می‌سپارند و: «دو انگشت کاغذ می‌ستانند».

و در مورد اصلاح پول می‌نویسد که دولت باید از سکۀ رایج مملکت صرف‌نظر کند: «مس یا برنج با وضع متناسب  و وزن سبک و منگنۀ مخصوص از دوازده دینار و نیم الی هزار دینار از پنج نخود مس الی یک مثقال به به هفت سکه متفاوت با تعیین قیمت و تعیین وقت و تعیین دارالضرب دولتی، مسکوک نموده، رایج دارند.» اگرچه جلب اعتماد مردم اول بار در زمان کیخاتو(حک 690ـ694ق) [21] و دیگر بار دردورۀ قاجار بسیار مشکل بود چراکه نوعی بی‌اعتمادی عمومی نسبت به آن وجود داشت.[22] برخی دیگر از روشنفکران دورۀ قاجار مانند نواب علی بخش میرزا در میزان‌الملل به اهمیت نشر اسکناس و شیوۀ ایجاد اطمینان و اعتماد جمعی به استفاده از این  پول کاغذی اشاره می‌کنند.[23]

با تمام مشکلاتی که برای رواج اسکناس در ایران وجود داشت، در 1266ق چاپ آن در ایران آغاز شد؛ و پس ازگذشت چند سال، تجار گاه ‌در معاملات خود از اسکناس استفاده می‌کردند.[24]

مؤلف در آخرین رسالۀ خود ایران را بی‌نیاز از مواد اولیه می‌داند که اولیای دولت نمی‌دانند چگونه باید از منابع  و مواهب طبیعی بهره برد: «اصول و مواد انشاء هر گونه صنایع و حرف متداوله معهود در ممالک ایران به نحو اکمل و اتَمّ موجود و مهیاست» اما عدم پیشرفت اقتصاد به واسطۀ آشنا نبودن به علوم و فنون مربوط به آن است.[25]  او معتقد است: «فرنگی‌ها رموز علمی هر صناعت و دقیق عملی هر حرفت را از روی تعلیم و تعلم و مداومت عمل و ممارست و تمرین در کار کامل کرده بر دقایق و لطایف هر گونه صناعت و حرف واقف شده‌اند.» از اینرو استخدام متخصصین خارجی را توصیه می‌کند و ‌فواید آن را بر می‌شمارد: «در این صورت چه ضرر دارد که اولیا دولت علیه رضا بدهند... هر کس خود مایل شود و به توطن و تمدن در دولت علیۀ ایران راغب باشد و بخواهد صناعت و حرف خود را در مملکت ایران انتشار بدهد.. هم خود فایده و منفعت کلی ببرد و هم اهالی ایران به وجود او  فایده و منفعت‌ها ببرند و به تدریج لطایف و ‌نکات آن صناعت و آن حرفت را بیاموزند... .»

در این زمان با درک اهمیت استخراج معادن، وزارتی چون معادن ایران  دیده می‌شود. در 1316ق این وزارت به  میرزا نظام‌الدین مهندس الممالک واگذار شد.[26] در دارالفنون نیز  معلم علم معادن، موسیو کارنتا (چرنطای، وفات.1270ق) نمساوی (اتریشی) بود که در 1268ق به ایران وارد شد و برای کار روی معادن شاگردان خود را تعلیم می‌داد.[27]

مآخذ

آدمیت، فریدون و هما ناطق، افکار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در آثار منتشر نشدۀ دوران قاجار، تهران، آگاه، 1356ش.

 آل داود، سیدعلی، «مقدمه»، دستورالاعقاب، تهران، نشر تاریخ ایران، 1376ش.

افشار، ایرج، «دربارۀ دانش پژوه»، راهنمای کتاب، س 19، شم4ـ7، تیر و شهریور 1355ش.

همو، «یادداشت»، قانون قزوینی، تهران، 1370ش.

 افضل‌الملک، غلامحسین، افضل التواریخ، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، نشر تاریخ ایران، 1361ش.

اعتمادالسلطنه، محمدحسن، المآثر و الآثار، کتابخانۀ سنایی، بی‌تا.

 افکاری، فریبا، «دانش پژوه نخستین بنیانگذار دورۀ نسخ خطی در ایران»، کتاب ماه کلیات، 1381ش،  شمارة 53.

ایرانی قمی، اکبر، «مقدمه»، فیض الدموع، قم، 1374ش. 

بیانی، مهدی، احوال و آثار خوشنویسان، تهران، 1360.

 پورداود، ابراهیم، «چاوـ اسکناس»، هرمزد‌نامه، تهران، 1331ش.

 خان ملک ساسانی، احمد، سیاستگران دورۀ قاجار، تهران، تاریخ مقدمه 1338ش.

حقیقت، عبدالرفیع، «تاریخچۀ تأسیس مدرسۀ عالی دارالفنون و تأثیر آن در نهضت مشروطه»، گزارش، مرداد 1386ش، شمارة 189.

دارابی کشفی، سیدجعفر، تحفة‌الملوک، به کوشش عبدالوهاب فراتی، قم، 1381ش.

 همو، میزان الملوک و الطوایف و صراط المستقیم فی ملوک الخلائف، به کوشش عبدالوهاب فراتی، قم، 1375ش.

 دانش پژوه، محمد تقی، «نگارش‌های بدایع‌نگار»، راهنمای کتاب، بهمن و اسفند 1356ش، شمارة 11ـ12، س20.

همو، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانۀ دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی، تهران، دانشگاه تهران، 1339ش.

زرگری‌نژاد، غلامحسین، سیاست نامه‌های قاجاری، تهران، 1386ش.

 ژوبر، پ. آمده، مسافرت در ارمنستان و ایران، ترجمۀ علیقلی اعتماد مقدم، تهران، 1347ش.

 شفیع قزوینی، محمد، قانون قزوینی،  به کوشش ایرج افشار، تهران، 1370ش.

 صبا، محسن، «کتابچۀ دخل و خرج»، هفتاد مقاله، تهران، 1369ش.

 کرمان در اسناد امین‌الضرب(1289ـ1351ق)، به کوشش نرگس پدرام و ایرج افشار، تهران، 1384ش.

 محبوبی اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1354ش.

 منزوی، احمد، فهرست نسخه‌های خطی فارسی، ج6، تهران، مؤسسه فرهنگی منطقه‌ای، 1349ش.

 مهدوی، اصغر و هما ناطق، «روزگار یک اهل قلم در دورۀ قاجار»، راهنمای کتاب، دی و اسفند1354، سال 18، شمارة10ـ12؛

ناطق، هما، مصیب وبا و بلای حکومت، تهران، 1358ش.

 

(1)

[رواج اسکناس]

بسم الله تعالی شأنه العزیز

 

رواج و ادارۀ اسکناس که در عرف قدیم  چاو می‌گفته‌اند و در ختائیان معمول بوده است و در عهد کیخاتو در ایران نیز یک دو سال معمول شده است. و چون مبتنی بر اصول مؤکّده  و حدود ممهّده نبوده است و  داعیۀ زحمت و خسارت آمده است، منسوخ و متروک داشته‌اند. با شرط تقریر اصول عادله  و تحریر بیانات و فصول فاضلۀ کامله می‌توان گفت که از برای آبادی مملکت و رفاه عامه و بسط ید دولت و ملت و انتشار وجوه معاملات و غیره و غیره، وسیله[ای] بهتر و فاضلتر از وضع اسکناس و ادارۀ آن نیست.                                    و بر امتحان این معنی و قبول این دعوی، شاهدی عادل‌تر و گواهی امین‌تر از این معنی نیست که دول قویمۀ عظیمه، اختیار اسکناس کرده‌اند و بنای معاملات و شئونات معاشیه را بر آن گذاشته‌اند، و به جایی رسیده است که اسکناس که  پاره کاغذی منقوش بیش نیست، از نقد طلا و نقره در مملکت آنها، بلکه در غیر مملکت آنها کامل‌تر و فاضل‌تر اعتبار یافته است؛ چنانکه صرف و صرفه در آن ملحوظ داشته‌اند.

و از همین حسن اختیار و حصول اطمینان و وصول به اعلی درجۀ اعتماد و اعتبار می‌توان دانست که دول قویمۀ منتظمه تا چه مایه در صدق قول و وفای عهد و ایجاب حقوق و اجراء حدود کوشیده‌اند، و تا چه پایه قواعد حسنه و قوانین مستحسنه را دایر و سایر خواسته‌اند که پاره کاغذی را که به ملاقات آتش، دودی می‌شود و تاب وزیدن بادی ندارد و در آب و خاک متلاشی اجزا است، به واسطۀ نقشی که بر آن رسم کرده‌اند و اسمی که به آن گذاشته‌اند، این اعتبار داده‌اند که بر جوهر نفیس طلا که در عرف حکما از برای طوایف امم به ناموس اصغر از آن عبارت می‌شود و در عالم کون و فساد به لباس خلود مخصوص شده است و با رزانت جوهر از آفت انحلال و اضمحلال مصون است و غرق و حرق در رمس و دقّ و رضّ و قطع را در آن اثری نیست، مزیت یافته است.

و از جهت سبکی وزن و سهولت حمل و نقل مطلوب تر آمده است و معاینه می‌بینم که مردم بیگانه که توجهی از وجوه جهت جامعۀ دولتی و ملتی و معاشرتی با آنها ندارند، با وصف قبول منت و التزام تعارفات و تکلّفات، مبلغ‌های گزاف نقد طلا و نقره [1الف] به آنها می‌سپارند و نزد آنها به ودیعه می‌گذارند، و در عوض، دو انگشت کاغذ می‌ستانند و تا خود هستند و یا اخلاف و اعقاب ایشان هستند این بنای عالی و قانون محکم که در ادای امانات و انضباط حدود و وجوه معاملات طرح کرده‌اند و ممهّد داشته‌اند خلل‌پذیر نخواهد بود.

در سیاق این‌گونه اعتبار و این نوع امانت چه منفعت‌ها که از وجوه  دیگران برده‌اند و چه کارخانه‌های عظیم و چه دستگاه‌های خطیر که بر پا داشته‌اند و چه مقامات عالی و امتیازات مخصوص که حاصل کرده‌اند و چه بسیار مردم که نابود شدند و از اخلاف و اعقاب آنها اثری نماند و بر حاصل عمر و ذخیرۀ روزگار ایشان، لطیفۀ امانت و رویۀ اعتبار دیگری دست یافت و برد.

و ای دریغ که اهالی ایران، فرنگی‌ها را به حیله و تزویر نسبت کرده‌اند و می‌کنند  و هیچ نمی‌دانند که به محض تزویر، پشت و روی کرۀ خاک را نمی‌توان مالک شد و این همه صناعات عالی و اختراعات معجب، به دروغ صورت نمی‌تواند یافت. آری اگر در مقام فریب خصم و اغفال بدخواهان بر خلاف صدق  و صواب سخنی آرند و یا گزافه گویند، نمی‌توان گفت که دروغ گفته‌اند و گزافه سراییده‌اند.

امیرالمؤمنین علی صلواة‌الله و سلامه علیه می‌فرماید: «الحرب خدعه». پس خدعه و فریب با دشمن و بد خواه از سیرۀ انبیاء و اولیاء بوده است و بر این بدیهۀ غیبی و لطیفۀ الهی نیز فرنگی‌ها دست یافته‌اند و فتوحات عظیم و کارهای بزرگ که از ایشان به ظهور رسیده است بیشتر به فریب خصم و القاء شبهه و تهییج فتنه‌ها و آشوب‌ها در میان یکدیگر بوده است. و ای کاش که دولت علیۀ ایران، بنای سلطنت را بر اصلی معتنی‌به و قانونی معتمد‌علیه می‌گذاشت و این الزامات موحشه و التزامات مجحفه که غالباً [از] زاکان و قانون مملکتی شده است، در میان نبود و مردم ایران از مذاق امنیت و عدل چاشنی می‌گرفتند و نصیبی و بهره‌ای از فواید و نتایج مواحدت و یک جهتی دولت و ملت می‌بردند. و با  وضع حالیۀ دولت علیه قرار داد و ادارۀ اسکناس متعسّر و بلکه متعذّر است. ولی از برای تسهیل و تکثیر وجوه معاملات و توسعۀ معاش خلق و رفاه عامّۀ مردم، خاصه فقرا و ضعفا و اهل سئوال و صرفه جویی برای خزانۀ عامره و حصول و وصول یک مبلغ منفعتی، برای دولت چه ضرر دارد اگر اولیای دولت علیه از این  سکّه که متعارف مملکت است، صرف نظر[1ب]  نمایند و برقاعدۀ دولت عثمانی مبلغی معتد‌به مس یا برنج با وضع متناسب و وزن سبک و منگنۀ مخصوص از دوازده دینار و نیم، الی هزار دینار از پنج نخود مس، الی یک مثقال به هفت سکه متفاوت با تعیین قیمت و تعیین وقت و تعیین دارالضرب دولتی، مسکوک نموده رایج دارند. و طلا و نقره را نیز در سکه‌ها آن مقدار وزن بدهند و به قیمت بیاید که در غالب مخارج و مصارف ناگزیر باشد که با آن مسکوکات اختراعه جدید مبادله شود و این مسکوکات در داد و ستد  دولتی و ملتی حکم واحد داشته باشد و همان فایده و نتیجه که بر طلا و نقره مسکوک متفرع است بر این مسکوکات نیز مترتب بشود.

و متجاوز از پنجاه سال است که دولت عثمانی این کار را کرده است و این پول را در مملکت خود رواج داده است و شنیده نشده است که از این معامله ندامتی حاصل کرده باشد یا خسارتی بر خزانۀ او وارد آمده باشد. و اداره و رواج فقرۀ معروضه مفتاح رواج  و ادارۀ فقره اسکناس است و سایر دول قویمه نیز حفظ مراتب کرده برین نسق رفته‌اند و ذکر اولیاء دولت علیه هریک از فقرات معروضه را معتنی به  دانند و اختیار این عمل را مستحسن و نافع شمارند.

      شئونات لازمه و ملزومات معمولۀ آن را موافق اصول مقررّه معهود سایر دول قویمه به ضمیمۀ ملاحظات دیگر که رفع تغلّب متغلبین به قدر مقدور بشود، کتابچۀ دیگر کرده به عرض خواهیم رسانید.

حرّر فی 5 ربیع الثانی 1291

(۲)

[کتابچۀ مداخل و مخارج]

بسم الله تعالی شأنه العزیز

مداخل بر دو قسم است: قسم اول، مداخل متوالی و انتقالی است؛ یعنی چیزی از محل به محل دیگر انتقال بیابد و از دستی به دست دیگر برسد. مثل مالیاتی که از رعایا به دیوان می‌رسد و مواجبی که از دیوان به مردم داده می‌شود و رسوم و تعارفات و انعامات متعارفه که معمول و متداول است و از این قسم است مداخل که از مرابحات و معاملات ولایتی حاصل می‌شود و در اینگونه مداخل برای مملکت تمولّی افزوده نمی‌شود، همان مایه و تمول است که در مملکت بوده است. نهایت از محلی به محل دیگر  و از شخصی به شخص دیگر انتقال یافته است، و می‌توان گفت در این گونه مداخل خاصه در مرابحات، خسارت‌ها و مناقض خفیه دست می‌دهد، طایفه[ای] به فقر و فاقه مبتلا می‌شوند و طایفه [ای] مکنت و ثروت می‌افزایند و بر آن مکنت و ثروت هم برای مملکت فایده مترتب نشده است، و عموم خلق از آن بهره نبرده‌اند و گویا هم از این جهت باشد که در شرع اسلام، ربا و مرابحه حرام شده است، زیرا که مداخلی که مرابحه حاصل می‌شود مداخل و فواید شخصیه است و بنای شرع اسلام بر تحصیل و تکثیر فواید و منافع عمومیه بوده است و اگر در ممالک اروپا[1الف] رسوم مرابحات سائر و دائر است و عقلا در صدد ممانعت بر نیامده‌اند از آن است که در نظر تحقیق، منافع و فواید آن عمومی است و طوایف خلق از آن بهره می‌برند.

اولاً از جهت استقرار قوانین حسنه و اجراء تنظیمات مستحسنه لطیفه اطمینان خلق و امنیت عام را به دست آورده‌اند و بعد به مرور دهور، وضع کمپانی‌ها کرده‌اند و بانک‌ها متعارف داشته‌اند و تجارات عظیم و کارخانه‌ها و صناعات بزرگ اختراع کرده‌اند و وجوه حاصله را غالباً در این موارد به خرج می‌رسانند و فواید و منافع عمومی از آن تحصیل می‌نمایند. از قبیل تسطیح طرق و شوارع و راه آهن  و کشیدن تلگراف و ساختن پل‌ها و کشتی‌ها و چیزهای دیگر که عموم مردم در فواید این اعمال در حقیقت مساهمت و مشارکت دارند.

و قسم دوم از مداخل، مداخل مصنوعی و اختراعی است، یعنی ایجاد چیزی که به آن چیز تمولی بر تمول مملکت افزوده می‌شود، و چنین مداخل یا به زراعت و فلاحت حاصل می‌شود و یا به  تجارت و صناعت و در حقیقت زراعت و فلاحت و تجارت هم از انواع صناعت است، یعنی کار کردن و رنج بردن. مثلاً یک خروار گندم بذر می‌شود ده خروار حاصل می‌دهد. نُه خروار از این ده خروار نبوده است و به زراعت ایجاد شده است. یا قلمه می‌زنند و درختی می‌شود. این درخت نبوده است و به فلاحت ایجاد شده است یا متاعی در نفس مملکت ده تومان قیمت دارد، می‌برند [1ب] به خارج و از خارج در عوض بیست تومان می‌آورند. ده تومان از این بیست تومان نبوده است و به تجارت ایجاد شده است. یا آهن یک من پنج هزار قیمت دارد، از او اسباب و ادوات می‌سازند و اسلحه می‌سازند، ده تومان قیمت به هم می‌رساند. این مبلغ فاضل نبوده است و به صناعت ایجاد شده است و عمل ید، مس و آهن قیمت طلا و نقره به هم می‌رساند و سنگ و کلوخ به مقام جواهر می‌رسد. قیمت پنبه و ابریشم از طلا و نقره می‌گذرد و انواع فلزات و جمادات و نباتات در دست مردم صناع الید اضعاف قیمت حالیه، قیمت مآلیه به هم می‌رساند.

بعد از اینکه جماد و نبات در دست مردم صناع الید این نحو اعتبار حاصل کنند و قیمت به هم برسانند، باید ملاحظه کرد که اگر در تربیت حیوانات بکوشند و اعتنا به حال آنها داشته باشند، چه فایده خواهند برد. و اگر در تربیت نوع انسان اهتمام نمایند چه نتایج  و فواید خواهد داد.

و از این قسم مداخل است منافع حاصله از اجراء انهار و میاه و احداث املاک و قنوات و ساختن راه‌ها و پل‌ها و استخراج معادن و فلزات و حیازت جنگل‌ها و پیشنهاد تربیت انواع حیوانات و اعتنا به شئونات آنها. معروف است که «سر هرفورد جونز»[28] وزیر مختار انگلیس به مرحوم میرزا شفیع صدراعظم [29] گفته بود: «در ایران معادن بسیار است چرا در آنها کار نمی‌شود». میرزا شفیع[2الف] گفته بود: «به جهت اینکه صرف نمی‌کند. [در] بهتر[ین] معدن ما اگر یک تومان خرج شود، نُه هزار عاید می‌شود». وزیر مختار گفته بود: «ما شما را عاقل شنیده بودیم. کدام معامله است که صرفه‌اش از ده و نُه بیشتر باشد. یک تومانی که شما خرج  می‌کنید از مملکت شما خارج نشده است و  نُه هزار دیگر از زیر زمین بیرون آورده اید و بر مملکت افزوده‌اید. بهتر معادن ما معدنی است [که] یک تومان خرج کنیم و پنج هزار برداریم و خیلی خوشوقتیم». و این حرف بسیار درستی است. ولی در حق خودشان که منفعت عمومی و تمول مملکتی را معتبر می‌دانند و مثل ماها نیستند که همشان مقصود باشد بر فایدۀ شخصی خودشان.

مخارج هم بر دو قسم است: قسم اول، مخارج ازدیادی و انتفاعی است. یعنی التزام مخارج در مواردی که منفعت عامه بر آن مترتب شود و بر ارتفاع و تمول مملکتی بیفزاید، مثل  مخارجی که در ادارۀ املاک و ضیاع و اجراء انهار و قنوات و احداث کارخانه‌ها و استخراج معادن و ادارۀ انتظامات مفیده و مناظم عدلیۀ عالیۀ دولتی و ملتی می‌شود. از تمشیت امور مملکتی و ترتیب سواره‌ها و پیاده  قشون و تربیت آحاد و افراد و خدم و حشم و امثال آن. و قسم دیگر از مخارج  انحطاطی و انتقاصی است که منفعت عمومی بلکه خصوصی هم بر آن مترتب نیست و در حفظ و قوام نوع ضرورت و حاجتی داعی به التزام و تحمل آن نشده است. مثل ترتیب اثاثۀ تجمل و آلات[2ب] و ادوات و اوانی طلا و نقره و خدم و حشم بسیار و عمارتهای مُزّین و اصطبل و یدک و یزک[30] و کالسکه و درشکه و قاطر خانه  و شتر خانه و لباس فاخر و سفرۀ الوان و ملبوس و مفروش فوق الحاجه، مخارجی که در حقیقت همه تضییع وقت و اتلاف مال است، و مثل کار آتشبازی است که شخص پول می‌دهد و در عوض دود می‌ستاند و جزء هوا می‌شود و تبذیر و اسراف که در شرع اسلام از آن نهی شده است، این نحو مخارج است.

و مردم مملکت ایران غالبا در مداخل اقتصار[31] کرده‌اند بر مداخل انتقالی که از یکدیگر چیزی بگیرند و از دست یکدیگر چیزی بربایند و معاش کنند و روزی به شب بیاورند و بر یکدیگر تحکم و برتری داشته باشند. و از این بیست کرور خلق ایران، اگر دو عشر در طلب مداخل اختراعی باشند آن هم ناقص و ناتمام زراعت و فلاحت کنند یا تجارت و صناعت داشته باشند و هشت عشر دیگر عیال و نفقۀ خود این دو عشرند.  هر تنی باید مؤنۀ[32] چهار تن دیگر را  التزام کند و از عهده بر آید. پناه بر خدا که در این گونه معاش و تمدن چه مفاسد راه می‌یابد و چه هرج و مرج که واقع می‌شود.

و از مخارج مشعوف شده‌اند و اقتصار کرده‌اند بر مخارج  انتقاصی و انحطاطی تا به هر حیله و وسیله که بتوانند عمارات عالیه بنا کنند و اثاثه و تجمل فراهم بیاورند، خدم و حشم بسیار و دور باش[33] و پیشخدمت و فراش ترتیب بدهند و حریر و زربفت فرنگستان و ترمۀ کشمیر و سنجاب روس [3الف] و آلات و ادوات و صناعات خارجه را به قرض و فرض[34] از مال یکدیگر به قیمت‌های گران تحصیل کنند و اسباب اعتبار و احتشام خود قرار بدهند و این معنی را شأن و احترام نام بگذارند و پیداست که این معنی تا چه مایه اسباب خرابی مملکت و پریشانی اهالی مملکت شده است و می‌شود.

و مداخل سایر دول منتظمه غالباً مداخل اختراعی است که از زراعت و فلاحت و تجارت و صناعت حاصل کرده‌اند و می‌کنند و مخارجشان هم بر این نسق غالباً در تحصیل این نحو مداخل است. مخارج بی‌معنی طایل گویا خیلی کم داشته باشند و از این است که مردم آنها همیشه مشغول کارند و در پی کسب و پول و تحصیل هنرند و مملکتشان روز به روز در ترقی است و تمولشان ساعت به ساعت در فزونی است و حالت ما و مملکت ما و مملکت ما بر این نهج است که مشهود است. دو سال یا سه سال باران کمی کرد یا به نوغان ابریشم آفت رسید، مملکتی زیر و رو شد، پنج کرور نفس محترم از دست رفت و مردم همه گدا و واله و حیران مانده‌اند، زیرا که تدبیر کار و تهیۀ معاش اهالی مملکت را ندانستیم و از صورت خرج و دخل عامۀ مملکت غافل بودیم و در تهیه و تدارک تمدن و معاش اهالی مملکت نشدیم.

وقتی در مجلس یکی از معارف دولت بودم، اطاقی مُزَیّن کرده بود و میزها و کتها و نیم کتها ترتیب داده بود و بهترین جا[مه]‌های خودش را پوشیده بود. سراپا ترمه بود و خز بود و سنجاب بود. پیشخدمت‌ها موضع[3ب] خوش لباس با ساعت و کمر، چپ و راست ایستاده. گفت وزیر مختار روس اینجا می‌آید. یک آدمی سر کوچه بایستد، هر وقت او آمد خبر بدهد. بعد از ساعتی وزیر مختار با یکی از نایبان سفارت  وارد شدند و او بشاشت کرد، استقبال کرده و دست به یکدیگر دادند و تعارفات به عمل آوردند. لباس آن شخص بزرگ را دیدم با انگشتری و ساعت بغل[ی] هزار تومان به قیمت می‌آمد. لباس وزیر مختار را دیدم، پنج تومان به قیمت نمی‌آمد. جلیقه پوشیده بود. این بنده گمان کرد که ترمۀ هفت رنگ است. خیره نگاه کرد دید چادر شب روغنی یزد است که توپی چهار هزار قیمت دارد و هر توپش ده جلیقه می‌شود و وزیر مختار را بشارت می‌داد که ما خوارزم را گرفتیم و اسرای آنجا را آزاد کردیم و بعد از این رسم اسیری ترکمان متروک خواهد بود و او به جای آنکه بر بیچارگی و بیحالی خود بگرید، اظهار ابتهاج می‌کرد، مثل اینکه خود او خوارزم را گرفته است و خود او اسرای مسلمان را آزاد کرده است. به هر حال اولیاء دولت قاهره هم علم به این معانی دارند و هم قدرت و مکنت اجراء و امضاء قواعد عالیه و قوانین حسنه و با وصف علم و قدرت بسیار کارها باید صورت بیابد. پس چرا فارغ نشسته‌اند، چرا در خیال کاری نیستند. مردم ایران تا کی بیکار و بیعار راه بروند. این جنگلها و این معادن تا کی معطل و مهمل بماند و این آب‌ها و زمین‌ها تا کی باید خراب و بایر باشد. این مخارج گزاف فوق الحاجه در طبقات مردم تا کی باید سایر و دایر باشد. در افغانستان و سیستان، دولت دیگر [4الف] چرا باید مداخله کند. در دشت گرگان و مملکت خوارزم و ماوراءالنهر و ترکستان، دیگری چه مداخله دارد؟ این دست اندازی‌ها و بی‌احترامی‌ها در عراق عرب چرا باید به ظهور برسد. اینها نیست، مگر اینکه ماها را ضعیف شناخته‌اند و ما را بی‌اسباب و بی‌استعداد به جا آورده‌اند واز هر طرفی به زبان‌های مختلف و پولیتیک‌های بی‌معنی بر ما تاخته‌اند و منظور و مقصود خودشان را حاصل می‌کنند. این ولایات  و این حدود ملک و خالصۀ هشت هزار سالۀ دولت ایران بوده است. پریروز صفویه این ولایات را داشته‌اند، دیروز در زیر حکم نادر شاه  و دیگران بوده است.

معروف است شخص ایرانی به هندویی گفته بود، فرنگی‌ها هند را چطور گرفتند. هندو گفت همانطور که ایران را گرفتند. ایرانی گفته بود ایران را کسی نگرفته است، ما خودمان سلطنت مستقله هستیم. گفت ما هم همین‌طورها می‌دانستیم، یک وقت دیدیم و فهمیدیم که اسیر و عبید فرنگی شده‌ایم.

و ما می‌شنویم در سایر ممالک تحریر نفوس کرده‌اند و طبقات مردم را به اسم و رسم معلوم و محدود داشته‌اند. و میزان مأکول و مشروب آنها را بدست آورده‌اند و حدود ملبوس و مفروش و منکوح و مرکوب آنها را به آنها نموده‌اند. مملکت ایران مملکت هشت هزار ساله است. همیشه دولت بوده است، مردم داشته است. بناهای قدیم و آثار بزرگ گواهی می‌دهد که مراسم تربیت و ترقی نوع در مملکت ایران در چه[4ب] مایه و پایه بوده است. حالا مردمِ چنین مملکت وحشی شده‌اند و وحشی‌ها و اهل جزایر و...[؟] مردم با عقل و تربیت.

وقتی یکی از معارف که مرحوم شده است در مجلس مصلحت خانه از زیادتی قرض می‌نالید و از دولت و اختیارات دولت شکایت می‌کرد و می‌گفت در سال به همه جهت از دیوان به من چهار هزار تومان می‌رسد و یک فقره خرج من جیره و مواجب بیست و هشت فراش است سایر مخارج مرا برین قیاس کنید. کاری در دست ندارم. مداخل ندارم. این مخارج هم هست. چگونه مقروض نباشم این بنده عرض کرد که شما چهار فراش داشته باشید و خرج گزاف نکنید [و] مقروض نباشید. گفت نور چشم راست می‌گویی، ولی هر کس شأنی دارد و حرمتی دارد. من اگر با چهار فراش راه بروم این چهار هزار تومان را به من نخواهند داد و کسی هم برای من حرمتی نمی‌گذارد و در هیچ مجلس مرا به بالا و صدر راه نمی‌دهند. گفتم آخر شما چه استحقاق  و چه مزیت بر دیگران دارید که باید احترام مخصوص داشته باشید و در مجالس بالا بنشینید. گفت دیگران که احترامات مخصوص دارند و در مجالس بالا می‌نشینند چه استحقاق و چه مزیت دارند؟ این بنده مجاب شدم و دیدم حکمت خواجه نصیر با حکمت او برابری نمی‌کند. حالا همۀ خیالات مردم  و امتیازات مردم به این شئونات بی‌معنی و این اسباب خارجی شده است که دخلی به شخص او ندارد و بر جوهر انسانیت او چیزی نمی‌افزاید. بارها غدغن شده است[5الف] که مردم نوکر زیادی با خود نگردانند. مخارج گزاف نکنند و چون سیاستی و مؤاخذه‌ای در ازای عدم امتثال نبوده است، گوش نکرده‌اند و از پیش نرفته است، و گذشته از تربیت نوع و ترویج صناعات و تحدید و تعیین حدود و حقوق که اصول تربیت نوع انسان است و معطل مانده است و وظیفۀ خاصه است، درین مملکت پاره‌ای از عادات قبیحه از عامه منتشر شده است که موجب بطالت و ضیاع وقت و بطلان همه چیز مردم شده است، پاره‌ای را نمی‌توان گفت از کارهایی که به اعتقادات آنها متعلق و مربوط به دین و ملت است و اسم آن را تعزیه‌داری گذاشته‌اند و اسلام از آن بیزار است و جناب سید الشهدا صلواة الله علیه از همه چیز گذشتند که آنها نباشد و حالا ماها همان مزخرفات و مهملات و قبایح را اسم تعزیه‌داری داده‌ایم  و به آن افتخار و مباهات می‌کنیم و چشم داشت مزد و ثواب داریم. علم بازی‌ها، بیل بازی‌ها، دسته گردانی، نخل گردانی، سنگ‌زنی، خود را زخم زدن، زحمات و مخارج بی‌معنی تحمل کردن. جناب سید الشهدا سلام‌الله علیه و شریعت مطهره، کی رضا می‌شود به نقاره و موزیکان، کی رضا می‌شود به خوانندگی و غنا، کی رضا می‌شود به سرنا و کرنا، کی رضا می‌شود که بر تن مرد لباس زن بپوشند یا بر زن لباس مرد بپوشند و کارهای خنکی که در این معامله می‌شود و نباید حرفی گفت.[35]

پاره‌ای دیگر[5ب] از رسوم عامه است که به اندک احتسابی، اصلاح می‌شود. مثل شیر گردانیدن، بوزینه و خرس گردانیدن، آتش‌افروز[36] شدن، لوطی بودن، نقالی و مارگیری صناعت داشتن که مبلغ‌ها مردم و رعیت بازاری در سال باید ضرر و خسارت ببینند و جمعی هم الواط و دراویش بیکار و بی‌معنی باید بار خاطر دیگران باشند و مبلغی از مردم ناقص‌العقل و اطفال، گوش به کلمات و حرف‌های آن‌ها بدهند و شرارت و دزدی و کمند اندازی و عربده سازی و جنگجویی خوی آن‌ها بشود و مثل اینهاست در تضییع وقت و ضایع ماندن عمر.

آداب سایره در میان عموم خلق در تجدید مرافعات و مسامحات در قطع و فصل دعاوی که کمتر گفتگوی شرعی یا عرفی است که ده دفعه و بیست دفعه تجدید نشود و بیست سال و سی سال به تعویق نیفتد و خسارت‌ها و ضررهای مالی و وقتی عاید طرفین نشود. و از این قبیل در مملکت ایران بسیار است که از برای ترقی مملکت و ترقی اهالی مملکت سدّ سدیدی[37] شده است و نمی‌شود و نمی‌گذارند که مردم  مملکت پیش بیفتند و چیزی بشوند، و اگر اولیاء دولت قاهره بگویند که اینها که شما می‌نویسید ما همه را دانسته‌ایم و گفته‌ایم  و در دنبال این کارها رفته‌ایم و خرج‌ها کرده‌ایم و حرفها زده‌ایم ولی خرج‌ها همه باطل شده است و حرف‌ها همه بی‌حاصل شده است. دویست هزار تومان برای کارخانه ریسمان متضرر شدیم، برای کارخانۀ کاغذسازی و شمع‌ریزی چه مبلغ متضرر شدیم. در آوردن آب کرج چه قدر خرج کردیم در آبادی دیرکاج[38] [6الف] چه قدر خسارت دیدیم و هیچ فایده ندیدیم و برین قیاس کارهای دیگر و حرف‌های دیگر.

شما که اینها را می‌گویید و می‌نویسید و تجدید مطلع کرده‌اید و در هر روز و هر هفته و هر کتابچه، گوشزد ما می‌کنید راه و طریق این اعمال و پیشرفت آن را به ما بنمایید که به چه نحو و به کدام وسیله می‌توان اقدام به اجرای این مهام[39] نمود و از آن فایده و منفعتی برداشت، بگویید تا بکنیم.

عرض می‌کنیم اولیاء دولت قاهره بر خود قرار بدهند و ذمۀ خودشان را مشغول بدانند که به جای خدمت و صداقت احسان کنند و به جای خلاف و خیانت، سیاست نمایند و اهمال حقوق و تعطیل حدود را مطلقاً جایز ندانند. خدمت هر کس و خیانت هر کس را به شخص او نسبت بدهند. خدمت بزرگ را از کوچک، کوچک ندانند و خدمت کوچک را از بزرگ، بزرگ نشمارند. نوکر را بیکار نگذارند و وقت کار و خدمت او را به او بنمایند و مواجب و مرسوم او را به وقت به او برسانند. هستند در طبقات نوکر و بسیارند که تمام سال و تمام  عمرشان در تحصیل مرسوم و مواجب می‌گذرد و می‌توان گفت که برای اینکار وقت باقی دارند. باری با عدل و سیاست و ایثار راه بروند و با التزام عدل و اجراء سیاست و اختیار ایثار همۀ کارها درست می‌شود و از پیش می‌رود.

کولومبس[40] یک آدم بیش نبود. به جدّ و جهد و راستی و درستی ینگه دنیا پیدا کرد. چه طور به زبان می‌توان آورد که دولت هشت هزار ساله نتواند و چرا باید نتواند که ولایت و مملکت خودش را آباد کند. معادن خودش را دایر و سایر بنماید. چهار نهر بی‌فایده که در مملکت خودش دارد[6ب] با فایده کند. دولت‌های دیگر زمین‌ها را دریا می‌کنند و دریاها را زمین می‌کنند. بر روی دریا  پل می‌بندند و از زیر رودخانه پل می‌گذرانند. این نیست مگر اینکه آنها بیدارند و در پی کارند و از ماها غفلت شده است. اهمال در حقوق و حدود شده است. کارها ‌را ناقص گذاشته‌ایم و دنبالۀ کارها را نگرفته‌ایم  و در محو آثار یکدیگر سعی کرده‌ایم و کارها از اهل کار و مردم امین و اشخاص با وقوف نخواسته‌ایم. در رجال دولت و اصناف خلق هستند مردمی که صاحب مکنت و ثروت شده اند، چه عیب دارد که دولت ده نفر یا بیست نفر را با شرط اطمینان  و سند معتبر و اطلاع اعیان و اشراف دولت و ملت مجبور کند به اقدام به یک امر خطیری مثل آوردن نهرکرن[41] اصفهان یا آب شاهرود قزوین و خود نیز با آنها شراکت کند به مراقبت و بر کاری امین و مشرفی از دولت و امین و مشرفی از آنها. بعد از اینکه آن کار از پیش رفت و صورت گرفت، فوایدی و منافعی که بر آن عمل مترتب می‌شود، بالسّویه و به موجب شرکت شرکا تقسیم و تسهیم نمایند.

سیّد تبریزی که ادعای شمع سازی دارد، شش ماه است درین شهر به در خانۀ این و آن می‌رود و عجز و التماس می‌کند و می‌گوید این کارخانۀ شماعی[42] را که بیکار و مهمل افتاده است[43] و این چند دیگ که در پیش جهانگیرخان[44] بیکار و مهمل است سه ماه بدست من بدهند، دیگر هیچ نمی‌خواهم. یک شاهی، یک دینار نمی‌خواهم. اگر شمع بهتر از شمع دیگران ریختم از بابت کرایۀ کارخانه مبلغی به دیوان پیشکش می‌کنم و مبلغی بابت کرایۀ دیگ به جهانگیر خان می‌دهم و اگر نریختم، [7الف] شرمساری است و خجلتی است که برده‌ام. نه کارخانه چیزی است که من بتوانم ببرم و نه آن دیگ‌ها. نهایت برای این ملاحظه یک چاتمه[45] سرباز در کارخانه بدهند که من دیگ و کارخانه را نبرم. این حرف هیچ ضرر ندارد و راه ضررش بسته است و کسی گوش نمی‌کند و اعتنا نمی‌کند.

اعلیحضرت اقدس همایون به لفظ مبارک می‌فرمودند، راه اطمینان مردم را به دست بیاورید تا به آن‌ها اطمینان بدهیم و خودشان به خاطرجمعی اقدام  در کارها بکنند. راه اطمینان خلق این است که مردم ببینند که دولت طمعی به مال آن‌ها ندارد. مال آن‌ها ناموس و حرمت آنها و خون و جان آنها در حمایت دولت است و ببینند که دولت خودش شخصاً در کار تحصیل منافع و در کار تجارت و زراعت است و خود دولت از سرمایۀ خودش  و کدّ عین خودش و تجارت خودش معاش و گذران می‌کند یا انعام  و احسان می‌نماید و ببیند که داد و ستد دولت از روی انصاف و عدل است، همان‌طور که می‌گیرد همانطور می‌دهد. در گرفتن به قاعده  و آرامی آنچه باید بگیرد می‌گیرد و به قاعده ودرستی، در آنجا که باید می‌دهد و در کار مال و جان و ناموس هر کس فرداً فرداً مراقبت دارد. بزرگ و کوچک در حقوق نوکری پیش او یکسان است. بزرگ نمی‌تواند به هوای نفس، کوچک را بمالد و کوچک نمی‌تواند به هوای نفس بر بزرگ چیره شود و کسی نمی‌تواند به استظهار جاه و منصب دیوان یا انتساب این و آن کلاه دیگران را بر دارد و مال ‌مردم را ببرد و برین قیاس رسوم و آداب که متعارفۀ این مملکت است[7ب] و به همین طورها زندگانی معاش می‌شود و چون عموم خلق در مرور دهور در دولت و رجال دولت این حالات را ببینند و این سیرۀ عادله را مشاهده کنند، البته اطمینان خاطر برای آن‌ها حاصل می‌شود و دنبال کارها خواهند رفت و به کارهای با معنی اقدام خواهند نمود.

دولت در همه جا خالصجات دارد و همه روز به روزخرابتر است و نقصان فاحش در عمل آنها حاصل می‌شود. چه ضرر دارد که خالصجات را در عوض مرسوم و مواجب نوکرهای معروف معتبر خود بدهد و آن‌ها را به موجب دستخط همایون  و اطلاع محضر اعیان دولت و ملت اطمینان بدهد که اگر در آنها آبادی کنند و توفیری در عمل حاصل کند، خاص خود آنها باشد[و] دولت از آن‌ها چشم داشتی نداشته باشد. و بدیهی است هرچه رعیت معمور و آباد باشد، هر قدر نوکر ملی[46] و صاحب چیز بشود، دولت معمور و آباد شده است. دولت ملی و صاحب چیز شده است. آبادی خالصجات دارالخلافه و تعمیر قنوات و بیوتات و قلعجات و بذر و تقاوی و مساعدۀ رعایا، البته پنجاه هزار تومان متجاوز خرج دارد. کیست که تحمل این مخارج گزاف را بکند. هر سال دیده شده است از ده هزار خروار الی سی هزار خروار و از ده هزار تومان الی سی هزار تومان به رسم تخفیف و کسر عمل و قلمداد مخارج از کیسۀ دولت بیرون رفته است و آنها هم خرابتر شده است و کس عملش بیشتر بوده. و اگر این خالصجات در دست جمعی شد و حاصل آن را از خود بدانند و بر رسم اربابی و مالکیت در آنها عمل کنند و در آبادی آنها و تعمیر قنوات و احداث باغات سعی کنند و در انتظار حواله و کش مکش [8الف] فضحیت عملۀ اصطبل، عملۀ کالسکه خانه، عملۀ قاطرخانه و شتر خانه و سایر تحصیلداران دیوانی که ملاقات یکی از اینها و مزاحمات آنها و بی‌احترامی آنها با ده هزارتومان منفعت برابری نمی‌کند، نباشد.

در دوسال قبل که دهات خالصه را متفرقه اجاره دادند، بیشتر از مستأجرین به جهت این مزاحمات و به جهت این ناملایمات وا گذاشتند و صرف‌نظر کردند. این پنجاه هزار تومان مخارج به سهولت خرج می‌شود و دو سال نمی‌گذرد این خالصجات که به نقد اقلاً دو کرور به قیمت می‌آید، چهار کرور قیمت به هم خواهد رسانید و معلوم است هر چه بر آبادی آنها افزوده شد بر منافعش افزوده می‌شود و تمول مملکتی در افزایش خواهد بود و مردم آباد و معمور خواهند شد.

شروحی که در کتابچۀ نمرۀ دویم و کتابچۀ  نمرپۀ چهارم  و این کتابچه که نمرۀ پنجم است نوشته شده است، هر چند در معرض استهزا و تخفیف بزرگان قوم است و از حد امثال ما بندگان خارج است، ولی تقدیم مراسم دولت خواهی و ملت‌پرستی را به کشف استار و اعلان اسرار دانسته‌ایم  و این کلمات  و بیانات و تعریضات در زبان عموم مردم ایران سایر و دایر است و در مجلس‌ها و اجتماع ها، گفتگوها دارند و اظهار غیرت و افسوس می‌کنند، و بر ما بندگان دعاگو[ی] دولتخواه لازم می‌نماید که معروض بداریم  و اطلاع بدهیم  و آنچه از مصالح دولت  و فواید مملکت است بنماییم تا رأی جهان آرای همایون چه صواب و صلاح داند. «صلاح مملکت خویش خسروان دانند» از قدیم گفته‌اند[8].

(۳)

[صنایع و معادن]

اصول و مواد انشاء هر گونه صنایع و حرف متداوله معهود در ممالک ایران به نحو اکمل و اتم موجود و مهیاست. مثل پشم و ابریشم و پنبه و کتان و غیره و غیره.

از برای انشاء صناعات فراشیه و لباسیه و معادن سرب و مس و آهن و قلع و ذغال و غیره. از برای انشاء صناعات و حِرَف آلیه واعوانیه و برین قیاس مواد مأکولات  و مشروبات و مشمومات و هر چیز از هر نوع حاصل مملکتی و ولایتی هست و طریق تحصیل آن‌ها و ریع و ازدیاد آن‌ها هم در کمال سهولت و آسانی است. ولی لطایف علمی  و وظایف عملی که حاصل است از اطلاعات وافیه و استحضارات کامله  و مداومت و ممارست هر عمل بر طرق استخراج فلزات معدنیه و تلطیف و تنظیف امتعه و اقمشه لباسیه و تاثق؟ وثوق‌آلات و ادوات صناعیه چنانچه باید و شاید درین مملکت مفقود و غیر آماده است.

و فرنگی‌ها رموز علمی هر صناعت و دقایق عملی هر حرفت را از روی تعلیم و تعلم و مداومت عمل و ممارست و تمرین در کار کامل کرده بر دقایق و لطایف هر گونه صناعت و حرف واقف شده‌اند. و پود و تار هر کار را از هم جدا ساخته و اسباب و آلات و ادوات اداره واحالۀ خیالات نافعه و منظورات کاملۀ خود را به تمام و کمال مهیا و حاضر داشته‌اند.

در این صورت چه ضرر دارد که اولیا دولت علیه رضا بدهند و در ‌روزنامجات و مراسلات  مفاوضات دولتی به تصریح اعلان نام‌ها به ولایات خارجه تعرفه کنند که صاحبان حرف و صنایع هر جا و هر بلد را با کمال میل و نهایت شوق اجاره می‌دهیم  وپذیرایی می‌کنیم  که هر کس خود مایل شود و به توطن و تمدن در دولت علیۀ ایران راغب باشد و بخواهد صناعت و حرف خود را در مملکت ایران انتشار بدهد و رایج کند و هم خود فایده و منفعت کلی ببرد و هم اهالی ایران به وجود او  فایده‌ها و منفعت‌ها ببرند و به تدریج لطایف ‌و نکات آن صناعت و آن حرفت را بیاموزند، با کمال حرمت و نهایت اطمینان به خاک ایران آمده به موجب قرارنامه که حائز صرفه و صلاح جانبین باشد و بر هیچ یک از دو طرف حیف و میلی وارد نیاید، بازار صناعت و حرفت خود را مفتوح ساخته خیالات نافعه و کمالات مفیده تامه خود را جلوۀ بروز و ظهور بدهد و هر کارخانه و دستگاهی که صلاحیت و اهمیت آن را داشته باشد، اختراع نموده دایر کند و در حمایت دولت با کمال اطمینان و امنیت معاش کرده به انواع امتیازات خاصه و استظهارات شامله مخصوص باشد.

حرّر فی 5 ربیع‌الثانی 1291

پیام بهارستان ویژه‌نامه مالیه و اقتصاد

 

*  نویسنده و پژوهشگر مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی.

[1]. برای اطلاعات بیشترنک: افشار، 13؛ افکاری، 5 ، دانش پژوه، 79ـ80؛ منزوی، 2/ 1676.

2. دانش پژوه، «نگارش‌های...»، 906؛ نیزنک: ایرانی، 29؛ بیانی، 3/628ـ629.

3. دانش پژوه، فهرست...80، 83.

4. ناطق، 135.

[5] . خان ملک ساسانی، 103؛ اعتمادالسلطنه، 186،  افشار،  هفت ـ نه.

[6] . همو، یازده ـ بیست.

[7] . آل داود، 11؛ دانش پژوه، 80

[8]. رسالۀ اول این مجموعه توسط اصغر مهدوی و هما ناطق برای نخستین بار در راهنمای کتاب سال 18، 1354ش چاپ شده است.

[9]. ص826 .

[10]. نک: اعتمادالسلطنه، 186.

[11]. برای اطلاعات بیشترنک: آدمیت، اندیشۀ...، 60؛ خان ملک ساسانی، 103 به بعد .

[12]. آدمیت، افکار اجتماعی...، 99.

[13]. ص16ـ17.  

[14]. ص113.

[15]. ص25ـ26.

[16]. ص204، 214.

[17]. ص 2/895.  

[18]. زرگری نژاد، 24ـ27.

[19]. شفیع قزوینی، 43ـ51، 75 .

[20] . این رساله پیش از این توسط سیدابراهیم اشک شیرین در نامۀ فرهنگ شماره 32، سال 1378ش به چاپ رسیده است.

[21]. نک: پورداود، 240.

[22]. ژوبر، 218.

[23]. زرگری‌نژاد، 24ـ27.

[24]. کرمان...، 190.  

[25]. صبا، 1/ 200.

[26]. افضل الملک، 283.

[27]. نک: محبوبی‌اردکانی، 1/295؛ حقیقت، 67 .

[28]. سرهرفورد جونز(1764ـ1847م)، دیپلمات و نویسندۀ بریتانیایی. او نخستین وزیر مختار بریتانیا در ایران بود و از 1807ـ1810م در ایران ماند(معرفتی،  27ـ28).

2. میرزا محمد شفیع بندپئی مازندرانی ـ فرزند حاج میرزا احمد از خدمتگزاران نادرشاه افشارـ یکی از بزرگان دولت قاجار به شمار می رفت. وی در زمان فتحعلیشاه از 1215ـ1234ق، صدراعظم ایران بود(نک: اعتمادالسلطنه، 44ـ68).

[30] . جلودار، پیش قراول(لغت نامه، ذیل واژه).

[31] . اقتصار: سند کردن و نگذشتن از چیزی(آنندراج، ذیل واژه).

[32] . مؤنه: هر آنچه در زندگانی و معیشت به آن محتاج باشند، نفقه(ناظم الاطباء، ذیل واژه).

[33] . دورباش: عقب بایست و باخبر باش و راه بده و کنار برو(آنندراج، ذیل واژه).

[34] . قرض و فرض: انواع گوناگون قرض(دهخدا، ذیل واژه).

[35] . ‌‌در سدۀ 13ق این دست از مباحث در شمار موضوعات داغ محافل عالمان زمان بود و بسیاری آثار در تأیید و رد این اعمال تألیف شده است. در واقع نه تنها راه‌اندازی تعزیه و شبیه مورد نقد قرار می‌گرفت، بلکه گاه جواز انجام این مراسم نیز مورد سؤال واقع می‌شد. رسالة فی اقامة التعازی لسید الشهداء از سیدعلی بن دلدار علی (د. 1259ق)، الحسینیة فی اثبات حلیة التشبیه فی عزاء الحسین‌(ع) از ابوالقاسم بن کاظم موسوی زنجانی (1292ق) و رسالة فی حرمة التعبیة و التشبیه از میرزا محمد تنکابنی (1302ق) نمونه‌هایی از این آثارند (آقابزرگ تهرانی، الذریعة، 7/22، 11/172، 24، 372).

[36] . آتش‌افروز: افرادی که چند روز به سال نو و گاه تا سیزده فروردین برای تفریح و شادمانی به اشکالی مضحک در می‌آمدند و با ساز و آواز در کوچه‌ها می‌گشتند و از مردم چیزی می‌گرفتند. آن را کوسۀ گلین نیز می‌گفتند (شهری، 4/111، 113؛  نیز نک:  دانشنامۀ ...،  ذیل واژه).

[37] . سدید: محکم و استوار(دهخدا، ذیل واژه).

[38] . دیرکاج: نام رباطی میان قم و ری(فرهنگ جهانگیری، ذیل واژه).

[39] . مهام: کارهای بزرگ و دشوار(دهخدا).

[40] . کریستف کلمب.

[41] . نهر کرن: رودخانه‌ای میان فارس و عراق ، منشعب از زاینده رود اصفهان(دهخدا، ذیل واژه).

[42] . شمّاعی: شمع‌سازی.

[43] . در زمان تألیف این رساله، بسیاری از کارخانه‌ها به جهت بی‌توجهی دولت تعطیل شدند(ملایری، 68).

[44] . جهانگیر خان وزیر صنایع و قورخانۀ ناصرالدین شاه.

[45] . چاتمه: واژه‌ای ترکی به معنای یگان حفاظت. هر چاتمه‌ای یک نفر سرباز و یک نفر وکیل دارد که به در خانۀ اعیان می فرستادند تا مانع از ورود مردمان دزد و اجنبی شوند.

[46] . ملی: توانگر.


ical.ir