12 اردیبهشت 1393
سابقه در قیام 15 خرداد
گزارش درباره : شیخ مرتضى مطهرى رئیس دپارتمان فلسفه دانشکده الهیات و معارف اسلامى دانشگاه تهران.
تاریخ 20/3/54
محترما به استحضار مىرساند:
منظور:
به عرض رسانیدن سابقه و وضعیت یاد شده بالا و کسب تکلیف در مورد وى.
سابقه:
برابر سوابق موجود نامبرده بالا یکى از روحانیون افراطى و طرفدار جمعیت به اصطلاح نهضت آزادى مىباشد که در جریان پانزده خرداد 42 به اتهام اقدام علیه امنیت کشور دستگیر و به مدت 40 روز بازداشت بوده است. یاد شده از آن پس همواره درصدد بوده که در فرصتهاى مقتضى اقداماتى را علیه امنیت کشور دنبال نماید. مشارالیه از سال 42 تاکنون متناوبا در جلسات مذهبى مختلف در تهران و شهرستانها، مطالب تحریکآمیز، گمراه کننده و اهانتآمیزى را در لفاف مسائل مذهبى و تاریخ اسلام بیان کرده و مىنماید. از جمله اقدامات مشارالیه آن است که در سال 49 فعالیت دامنهدارى را آغاز نمود تا ضمن افتتاح یک حساب بانکى، و بدنبال تبلیغات مفصل در بالاى منبر، از بین عناصر متعصب مذهبى وجوهى را جهت کمک به فلسطینیها جمعآورى کند. که مراتب بعرض رسید و مدیریت وقت اداره کل سوم ضمن صدور اوامرى در زمینه جلوگیرى از جمعآورى چنین وجوهى و مراقبت از اعمال و رفتار مشارالیه مقرر فرمودند «صلاحیت استادى ندارد، به اداره کل چهارم منعکس گردد» که به همین نحو عمل شد و دانشگاه تهران از آن پس از وجود وى به عنوان محقق استفاده نمود.
در تاریخ 12/12/49 گزارشى حاکى از مخالفت یاد شده و یکى از همفکرانش با رژیم به عرض رسید و تیمسار ریاست معظم ساواک اوامرى بشرح زیر صادر فرمودند:
«این دو نفر را باید همیشه مراقبت نمائید. عناصرى غیر صالح و همیشه در جبهه منحرفین قرار گرفتهاند.»
در اجراى اوامر ایشان مراتب به ساواک تهران جهت مراقبت از این شخص منعکس گردید. پس از افتتاح حسینیه ارشاد، روحانى مذکور سخنرانیهاى خود را در حسینیه مزبور آغاز و در طول این سخنرانیها که تا تعطیل شدن حسینیه ادامه داشته، با زیرکى خاص موضوعات گمراه کنندهاى عنوان کرده است.
یاد شده در تاریخ 26/8/51 در جریان تظاهرات مقابل حسینیه ارشاد دستگیر و سپس آزاد گردیده است. نکتهاى که در طول دو جلد پرونده، همواره مشهود است، معاشرت و ارتباط نزدیک این شخص با سایر وعاظ ناراحت و روحانیون سابقهدار مىباشد. پس از تعطیل شدن حسینیه ارشاد، مطهرى، مکررا و بطور پیوسته در جلسات مذهبى مخصوص دانشجویان دانشگاه مدارس عالى شرکت و سخنرانى کرده است.
با توجه به وضع مشکوک یاد شده، از ساواکهاى مشهد و تهران خواسته شد که از اعمال و تماسهاى این شخص مراقبتهاى دقیقترى بعمل آورند و متعاقبا یکى از منابع مورد اعتماد ساواک مشهد که مورد اطمینان مرتضى مطهرى نیز مىباشد گزارشهائى در اختیار گذارد که خلاصهاى از آنها ذیلاً بعرض مىرسد:
1ـ در شهریور ماه 53، واعظ مذکور ضمن سخنرانى در سمینار دبیران علوم دینى، اظهار نموده .... بحث پیرامون آزادى، براى محیط آزاد خوب است که انسان آزاد حرف بزند... آزادى و تساوى زن و مرد وسیلهاى براى بهرهگیرى از زنهاست که اول از طرف سرمایهداران غربى و استثمارگران شروع شد و بعد به کشورهاى دیگر سرایت کرد. عده دیگرى که سنگ آزادى به سینه مىزنند وزن را آزاد مىخوانند، براى بهرهبردارى جنسى و شهوى است.... آزادى و تساوى در منطق اجتماعات ما مطلبى جز فریب دادن و سوء استفاده کردن از زن نیست.
2ـ در تاریخ 25/10/53 یاد شده در محل دانشکده الهیات دانشگاه تهران ضمن گفتگو با یکى از دوستانش و پس از اظهار تأسف از بازداشت سید على خامنهاى (به علت فعالیت به نفع گروه به اصطلاح مجاهدین خلق1 ایران بازداشت گردیده است) اظهار نموده خامنهاى از عوامل مؤثر در روشن کردن افکار اجتماع بوده است. وى اضافه کرده شیخ دیگرى بنام غفارى را که از پیشنمازهاى تهران بود، در زندان سازمان امنیت کشتهاند و متعاقبا از این موضوع ابراز خوشحالى نموده و ادامه داده شیخ غفارى پیرمردى گوشهگیر بود که اگر هم زنده مىماند چندان اثر چشمگیرى نداشت ولى کشتن او تبلیغ عجیبى علیه سازمان امنیت بود زیرا خبر کشتن او به همه محافل دینى رسید و همه گروههاى روشن بین فهمیدند و این عمل نفرت همه مردم را علیه سازمان امنیت برانگیخت و قیافه آدمکشى این دستگاه بار دیگر بر مردم کوچه و بازار آشکار گردید.
3ـ در تاریخ 23/2/54 یاد شده با دو نفر از معاشرین خویش صحبت مىنموده و ابتدا از اینکه اعلامیههایى علیه حزب رستاخیز در محیط دانشگاه پخش گردیده ابراز خوشحالى کرده و گفته «...نباید دست روى دست گذاشت و بیکار نشست... در حال حاضر از ما، کارى بطور مستقیم بر نمىآید. چون روى ما حساسیت دارند، اما باید بطور غیر مستقیم کار کرد باین معنى که افراد روشنفکر و خوش استعدادى را که در گوشه و کنار مىتوانیم پیدا کنیم و به وسائل مقتضى آنها را آماده کنیم تا ترتیب جلسات و سخنرانیها را بدهند و مخصوصا نسل جوان را دور خود جمع کنند و بعد در جهت فکرى (مورد نظر) آنها را راهنمائى کنیم و مطالبى را که ما خود نمىتوانیم با جوانان در میان بگذاریم، آنها بگذارند و در واقع گرداننده فکرى جلسات» ما باشیم. همزمان با این گزارشها که از طریق ساواک مشهد واصل شده بود، اخبار تائید شده دیگرى از ساواک تهران واصل گردید که حاکى از آن بود که مشارالیه به محل تبعید یکى از روحانیون طرد شده رفته و با وى ملاقات کرده است.
مضافا به اینکه هرچند یکبار ضمن سخنرانى مطالب تحریک کننده و اهانتآمیز، بطور تلویحى، در بالاى منبر مطرح کرده است. ضمنا به استحضار مىرسد تذکراتى که به مشارالیه داده شده در روحیه او به هیچ وجه مؤثر واقع نشده است.
بررسىهاى معموله:
نتیجه حاصله از تجزیه و تحلیل اقدامات شیخ مرتضى مطهرى حاکى از آن است که یاد شده از سال 42 تاکنون همواره در صدد آن بوده که به انحاء مختلف و با زیرکى خاص، به اقدامات روحانیون افراطى در مخالفت با رژیم دامن زده و ضمن سخنرانیهاى خلاف و از طریق
فعالیتهاى جنبى از جمله تألیف کتاب، عناصر متعصب مذهبى را نسبت به رژیم و انقلاب سفید هرچه بیشتر بدبین نموده و آنان را به سوى فعالیتهاى ضد امنیتى سوق دهد. پس از جلوگیرى از تشکیل جلسات حسینیه ارشاد که قریب باتفاق شرکت کنندگان آن دانشجویان دانشگاهها و مدارس عالى بودند، مشارالیه تصمیم گرفته که به سمپاشیهاى خود در بالاى منبر ادامه دهد و باین ترتیب اگر این امکان را نداشت که دانشجویان را به حسینیه ارشاد بکشد، خود به دیدن آنها رفت و از آن پس با برنامهاى پىگیر در جلساتى که در مساجد و نمازخانههاى دانشگاهها و مدارس عالى برقرار مىگردید، جهت دانشجویان این مراکز سخنرانى کرده است تا بتواند اقدامات سوء خود را دنبال نماید.
نظریه :
با عرض مراتب بالا و اینکه اولاً دستگیرى روحانى یاد شده موجبات بزرگ شدن وى و بالا رفتن وجهه او در بین عناصر متعصب مذهبى و دانشجویان افراطى خواهد شد، ثانیا قرار گرفتن این شخص در رأس گروه فلسفه دانشکده الهیات و اصولاً وجود وى در دانشگاه، با توجه به مقاصد سوء این شخص، به هیچوجه به مصلحت نمىباشد. ثالثا ادامه سخنرانیهاى مشارالیه در محافل مذهبى صحیح نیست، علیهذا مستدعى است در صورت تصویب اولاً به اداره کل چهارم اعلام شود که ادامه خدمت نامبرده در دانشگاه تهران به مصلحت نیست، ثانیا با همکارى شهربانى کشور از ادامه سخنرانیهاى وى ممانعت بعمل آید و مراقبت از او کماکان ادامه یابد. موکول به رأى عالیست. به عرض تیمسار ریاست ساواک رسید ـ 20/3/54
موافقت مىشود حضورا در مورد این قبیل افراد مذاکره نمایید. [نصیرى رئیس ساواک]2 مذاکره شد طبق نظریه اقدام شود. ثابتى 22/3/54
1ـ سازمان مجاهدین خلق در شهریور 1344 به وسیله سه تن از اعضاى نهضت آزادى ایران، محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علىاصغر بدیعزادگان که هر سه آنها از دانشجویان دانشگاه تهران بودند، پایهگذارى شد و پس از سه سال کار، در اواخر 1347، در زمینه ساختار تشکیلاتى، مطالعه و بررسى انقلابات، شناخت نسبى از جامعه ایران و نیز تدوین برنامههاى آموزشى و تشکیل خانههاى تیمى، براى شروع عملیات مسلحانه، به تنظیم و تدوین استراتژى خود پرداخت. بدین منظور، شانزده تن از کادرهاى بالاى سازمان در گروههاى چهار پنج نفرى در مدتى بیش از هشت ماه به مطالعه و بحث پیرامون مسائل استراتژیکى پرداختند و نتیجه بررسى و تحقیقات خود را زیر عنوان «جمع بندى بحثهاى استراتژیک» تسلیم سازمان کردند. کمیته مرکزى که در بهار 47 به کادر مرکزى تبدیل شده بود به این نتیجه مىرسد که مبارزه مسلحانه در شهرها مناسب است. که پیرو این مطلب سلولهاى کوچک دو نفره به سه نفره تبدیل گردید و هر سلول یک گروه بود که این گروهها با یکى از اعضاى کادر مرکزى ارتباط داشتند و در خانههاى تیمى زندگى مىکردند. اعضاى این گروهها از بازاریان و نهضت آزادى کمکهاى مالى مىگرفتند و سازمان هم براى کسب آموزش سیاسى ـ نظامى با سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) و بخش نظامى الفتح ارتباط برقرار کرد و جهت آموزش نیرو ارسال نمود که از سال 1349 تا 1357 تعداد سى تن از مجاهدین خلق براى آموزش جنگهاى چریکى به اردوگاههاى نظامى ساف اعزام شد البته سازمان «سیا» تعداد آنها را بیشتر اعلام مىنمود و منابع دیگر غربى تعداد آنها را تا چند صد تن گزارش کردهاند.
در سال 1350 تعداد 69 نفر از اعضاى سازمان در پى تصمیم سازمان در انجام عملیات مخرب در جریان مراسم جشن 2500 ساله شاهنشاهى دستگیر و پس از محاکمه 12 نفر آنها به اعدام محکوم مىشود که نه تن از آنها در بهار 1351 اعدام و دو تن دیگر به نامهاى بهمن بازرگان و مسعود رجوى به زندان ابد محکوم شد و بدین وسیله از اعدام جان سالم بدر بردند.
سازمان پس از این واقعه تضعیف شد ولى از هم متلاشى نشد و بوسیله دیگر اعضا جان دوباره گرفت و در سالهاى 52 تا 54 عملیات مسلحانه خود را تشدید نمود.
در مهر 1354 در پى بیانیهاى مبنى بر تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان که از طرف گروهى از مجاهدین انتشار یافته بود سازمان به دو گروه مجاهدین مسلمان و مجاهدین مارکسیست با نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» تقسیم شد. که «سازمان مجاهدین خلق ایران» در اوایل 1357 به نام بخش مارکسیست لنینیستى سازمان مجاهدین خلق ایران شناخته شد و سپس در جریان انقلاب اسلامى، با گروههاى مائوئیست ادغام شد و سازمان «پیکار در راه آزادى طبقه کارگر» را تشکیل داد و به نام «پیکار»شهرت یافت.
گروه دیگر مجاهدین که در زندان به مارکسیسم گرایش پیدا کرده بودند و چندان تمایلى به مائوئیسم نداشتند پس از آزادى از زندان در جریان انقلاب اسلامى، «سازمان کارگران انقلابى ایران» را تشکیل دادند و چندى بعد نام «راه کارگر» را انتخاب کردند. (تاریخ سیاسى 25 ساله ایران، غلامرضا نجاتى)
2ـ نصیرى موافقت خود را در مورد پیشنهادها در انتهاى پاراگراف آورده است.
تاریخ 20/3/54
محترما به استحضار مىرساند:
منظور:
به عرض رسانیدن سابقه و وضعیت یاد شده بالا و کسب تکلیف در مورد وى.
سابقه:
برابر سوابق موجود نامبرده بالا یکى از روحانیون افراطى و طرفدار جمعیت به اصطلاح نهضت آزادى مىباشد که در جریان پانزده خرداد 42 به اتهام اقدام علیه امنیت کشور دستگیر و به مدت 40 روز بازداشت بوده است. یاد شده از آن پس همواره درصدد بوده که در فرصتهاى مقتضى اقداماتى را علیه امنیت کشور دنبال نماید. مشارالیه از سال 42 تاکنون متناوبا در جلسات مذهبى مختلف در تهران و شهرستانها، مطالب تحریکآمیز، گمراه کننده و اهانتآمیزى را در لفاف مسائل مذهبى و تاریخ اسلام بیان کرده و مىنماید. از جمله اقدامات مشارالیه آن است که در سال 49 فعالیت دامنهدارى را آغاز نمود تا ضمن افتتاح یک حساب بانکى، و بدنبال تبلیغات مفصل در بالاى منبر، از بین عناصر متعصب مذهبى وجوهى را جهت کمک به فلسطینیها جمعآورى کند. که مراتب بعرض رسید و مدیریت وقت اداره کل سوم ضمن صدور اوامرى در زمینه جلوگیرى از جمعآورى چنین وجوهى و مراقبت از اعمال و رفتار مشارالیه مقرر فرمودند «صلاحیت استادى ندارد، به اداره کل چهارم منعکس گردد» که به همین نحو عمل شد و دانشگاه تهران از آن پس از وجود وى به عنوان محقق استفاده نمود.
در تاریخ 12/12/49 گزارشى حاکى از مخالفت یاد شده و یکى از همفکرانش با رژیم به عرض رسید و تیمسار ریاست معظم ساواک اوامرى بشرح زیر صادر فرمودند:
«این دو نفر را باید همیشه مراقبت نمائید. عناصرى غیر صالح و همیشه در جبهه منحرفین قرار گرفتهاند.»
در اجراى اوامر ایشان مراتب به ساواک تهران جهت مراقبت از این شخص منعکس گردید. پس از افتتاح حسینیه ارشاد، روحانى مذکور سخنرانیهاى خود را در حسینیه مزبور آغاز و در طول این سخنرانیها که تا تعطیل شدن حسینیه ادامه داشته، با زیرکى خاص موضوعات گمراه کنندهاى عنوان کرده است.
یاد شده در تاریخ 26/8/51 در جریان تظاهرات مقابل حسینیه ارشاد دستگیر و سپس آزاد گردیده است. نکتهاى که در طول دو جلد پرونده، همواره مشهود است، معاشرت و ارتباط نزدیک این شخص با سایر وعاظ ناراحت و روحانیون سابقهدار مىباشد. پس از تعطیل شدن حسینیه ارشاد، مطهرى، مکررا و بطور پیوسته در جلسات مذهبى مخصوص دانشجویان دانشگاه مدارس عالى شرکت و سخنرانى کرده است.
با توجه به وضع مشکوک یاد شده، از ساواکهاى مشهد و تهران خواسته شد که از اعمال و تماسهاى این شخص مراقبتهاى دقیقترى بعمل آورند و متعاقبا یکى از منابع مورد اعتماد ساواک مشهد که مورد اطمینان مرتضى مطهرى نیز مىباشد گزارشهائى در اختیار گذارد که خلاصهاى از آنها ذیلاً بعرض مىرسد:
1ـ در شهریور ماه 53، واعظ مذکور ضمن سخنرانى در سمینار دبیران علوم دینى، اظهار نموده .... بحث پیرامون آزادى، براى محیط آزاد خوب است که انسان آزاد حرف بزند... آزادى و تساوى زن و مرد وسیلهاى براى بهرهگیرى از زنهاست که اول از طرف سرمایهداران غربى و استثمارگران شروع شد و بعد به کشورهاى دیگر سرایت کرد. عده دیگرى که سنگ آزادى به سینه مىزنند وزن را آزاد مىخوانند، براى بهرهبردارى جنسى و شهوى است.... آزادى و تساوى در منطق اجتماعات ما مطلبى جز فریب دادن و سوء استفاده کردن از زن نیست.
2ـ در تاریخ 25/10/53 یاد شده در محل دانشکده الهیات دانشگاه تهران ضمن گفتگو با یکى از دوستانش و پس از اظهار تأسف از بازداشت سید على خامنهاى (به علت فعالیت به نفع گروه به اصطلاح مجاهدین خلق1 ایران بازداشت گردیده است) اظهار نموده خامنهاى از عوامل مؤثر در روشن کردن افکار اجتماع بوده است. وى اضافه کرده شیخ دیگرى بنام غفارى را که از پیشنمازهاى تهران بود، در زندان سازمان امنیت کشتهاند و متعاقبا از این موضوع ابراز خوشحالى نموده و ادامه داده شیخ غفارى پیرمردى گوشهگیر بود که اگر هم زنده مىماند چندان اثر چشمگیرى نداشت ولى کشتن او تبلیغ عجیبى علیه سازمان امنیت بود زیرا خبر کشتن او به همه محافل دینى رسید و همه گروههاى روشن بین فهمیدند و این عمل نفرت همه مردم را علیه سازمان امنیت برانگیخت و قیافه آدمکشى این دستگاه بار دیگر بر مردم کوچه و بازار آشکار گردید.
3ـ در تاریخ 23/2/54 یاد شده با دو نفر از معاشرین خویش صحبت مىنموده و ابتدا از اینکه اعلامیههایى علیه حزب رستاخیز در محیط دانشگاه پخش گردیده ابراز خوشحالى کرده و گفته «...نباید دست روى دست گذاشت و بیکار نشست... در حال حاضر از ما، کارى بطور مستقیم بر نمىآید. چون روى ما حساسیت دارند، اما باید بطور غیر مستقیم کار کرد باین معنى که افراد روشنفکر و خوش استعدادى را که در گوشه و کنار مىتوانیم پیدا کنیم و به وسائل مقتضى آنها را آماده کنیم تا ترتیب جلسات و سخنرانیها را بدهند و مخصوصا نسل جوان را دور خود جمع کنند و بعد در جهت فکرى (مورد نظر) آنها را راهنمائى کنیم و مطالبى را که ما خود نمىتوانیم با جوانان در میان بگذاریم، آنها بگذارند و در واقع گرداننده فکرى جلسات» ما باشیم. همزمان با این گزارشها که از طریق ساواک مشهد واصل شده بود، اخبار تائید شده دیگرى از ساواک تهران واصل گردید که حاکى از آن بود که مشارالیه به محل تبعید یکى از روحانیون طرد شده رفته و با وى ملاقات کرده است.
مضافا به اینکه هرچند یکبار ضمن سخنرانى مطالب تحریک کننده و اهانتآمیز، بطور تلویحى، در بالاى منبر مطرح کرده است. ضمنا به استحضار مىرسد تذکراتى که به مشارالیه داده شده در روحیه او به هیچ وجه مؤثر واقع نشده است.
بررسىهاى معموله:
نتیجه حاصله از تجزیه و تحلیل اقدامات شیخ مرتضى مطهرى حاکى از آن است که یاد شده از سال 42 تاکنون همواره در صدد آن بوده که به انحاء مختلف و با زیرکى خاص، به اقدامات روحانیون افراطى در مخالفت با رژیم دامن زده و ضمن سخنرانیهاى خلاف و از طریق
فعالیتهاى جنبى از جمله تألیف کتاب، عناصر متعصب مذهبى را نسبت به رژیم و انقلاب سفید هرچه بیشتر بدبین نموده و آنان را به سوى فعالیتهاى ضد امنیتى سوق دهد. پس از جلوگیرى از تشکیل جلسات حسینیه ارشاد که قریب باتفاق شرکت کنندگان آن دانشجویان دانشگاهها و مدارس عالى بودند، مشارالیه تصمیم گرفته که به سمپاشیهاى خود در بالاى منبر ادامه دهد و باین ترتیب اگر این امکان را نداشت که دانشجویان را به حسینیه ارشاد بکشد، خود به دیدن آنها رفت و از آن پس با برنامهاى پىگیر در جلساتى که در مساجد و نمازخانههاى دانشگاهها و مدارس عالى برقرار مىگردید، جهت دانشجویان این مراکز سخنرانى کرده است تا بتواند اقدامات سوء خود را دنبال نماید.
نظریه :
با عرض مراتب بالا و اینکه اولاً دستگیرى روحانى یاد شده موجبات بزرگ شدن وى و بالا رفتن وجهه او در بین عناصر متعصب مذهبى و دانشجویان افراطى خواهد شد، ثانیا قرار گرفتن این شخص در رأس گروه فلسفه دانشکده الهیات و اصولاً وجود وى در دانشگاه، با توجه به مقاصد سوء این شخص، به هیچوجه به مصلحت نمىباشد. ثالثا ادامه سخنرانیهاى مشارالیه در محافل مذهبى صحیح نیست، علیهذا مستدعى است در صورت تصویب اولاً به اداره کل چهارم اعلام شود که ادامه خدمت نامبرده در دانشگاه تهران به مصلحت نیست، ثانیا با همکارى شهربانى کشور از ادامه سخنرانیهاى وى ممانعت بعمل آید و مراقبت از او کماکان ادامه یابد. موکول به رأى عالیست. به عرض تیمسار ریاست ساواک رسید ـ 20/3/54
موافقت مىشود حضورا در مورد این قبیل افراد مذاکره نمایید. [نصیرى رئیس ساواک]2 مذاکره شد طبق نظریه اقدام شود. ثابتى 22/3/54
1ـ سازمان مجاهدین خلق در شهریور 1344 به وسیله سه تن از اعضاى نهضت آزادى ایران، محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علىاصغر بدیعزادگان که هر سه آنها از دانشجویان دانشگاه تهران بودند، پایهگذارى شد و پس از سه سال کار، در اواخر 1347، در زمینه ساختار تشکیلاتى، مطالعه و بررسى انقلابات، شناخت نسبى از جامعه ایران و نیز تدوین برنامههاى آموزشى و تشکیل خانههاى تیمى، براى شروع عملیات مسلحانه، به تنظیم و تدوین استراتژى خود پرداخت. بدین منظور، شانزده تن از کادرهاى بالاى سازمان در گروههاى چهار پنج نفرى در مدتى بیش از هشت ماه به مطالعه و بحث پیرامون مسائل استراتژیکى پرداختند و نتیجه بررسى و تحقیقات خود را زیر عنوان «جمع بندى بحثهاى استراتژیک» تسلیم سازمان کردند. کمیته مرکزى که در بهار 47 به کادر مرکزى تبدیل شده بود به این نتیجه مىرسد که مبارزه مسلحانه در شهرها مناسب است. که پیرو این مطلب سلولهاى کوچک دو نفره به سه نفره تبدیل گردید و هر سلول یک گروه بود که این گروهها با یکى از اعضاى کادر مرکزى ارتباط داشتند و در خانههاى تیمى زندگى مىکردند. اعضاى این گروهها از بازاریان و نهضت آزادى کمکهاى مالى مىگرفتند و سازمان هم براى کسب آموزش سیاسى ـ نظامى با سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) و بخش نظامى الفتح ارتباط برقرار کرد و جهت آموزش نیرو ارسال نمود که از سال 1349 تا 1357 تعداد سى تن از مجاهدین خلق براى آموزش جنگهاى چریکى به اردوگاههاى نظامى ساف اعزام شد البته سازمان «سیا» تعداد آنها را بیشتر اعلام مىنمود و منابع دیگر غربى تعداد آنها را تا چند صد تن گزارش کردهاند.
در سال 1350 تعداد 69 نفر از اعضاى سازمان در پى تصمیم سازمان در انجام عملیات مخرب در جریان مراسم جشن 2500 ساله شاهنشاهى دستگیر و پس از محاکمه 12 نفر آنها به اعدام محکوم مىشود که نه تن از آنها در بهار 1351 اعدام و دو تن دیگر به نامهاى بهمن بازرگان و مسعود رجوى به زندان ابد محکوم شد و بدین وسیله از اعدام جان سالم بدر بردند.
سازمان پس از این واقعه تضعیف شد ولى از هم متلاشى نشد و بوسیله دیگر اعضا جان دوباره گرفت و در سالهاى 52 تا 54 عملیات مسلحانه خود را تشدید نمود.
در مهر 1354 در پى بیانیهاى مبنى بر تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان که از طرف گروهى از مجاهدین انتشار یافته بود سازمان به دو گروه مجاهدین مسلمان و مجاهدین مارکسیست با نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» تقسیم شد. که «سازمان مجاهدین خلق ایران» در اوایل 1357 به نام بخش مارکسیست لنینیستى سازمان مجاهدین خلق ایران شناخته شد و سپس در جریان انقلاب اسلامى، با گروههاى مائوئیست ادغام شد و سازمان «پیکار در راه آزادى طبقه کارگر» را تشکیل داد و به نام «پیکار»شهرت یافت.
گروه دیگر مجاهدین که در زندان به مارکسیسم گرایش پیدا کرده بودند و چندان تمایلى به مائوئیسم نداشتند پس از آزادى از زندان در جریان انقلاب اسلامى، «سازمان کارگران انقلابى ایران» را تشکیل دادند و چندى بعد نام «راه کارگر» را انتخاب کردند. (تاریخ سیاسى 25 ساله ایران، غلامرضا نجاتى)
2ـ نصیرى موافقت خود را در مورد پیشنهادها در انتهاى پاراگراف آورده است.