29 تیر 1398
گفتگوی کاردار سفارت آمریکا با آیتالله سید حسن مدرس
گفتگوی کاردار سفارت آمریکا با آیتالله مدرس
والاس ماری[1] [کاردار سفارت آمریکا در تهران] در شب ۱۰ اکتبر ۱۹۲۴ (18 مهر 1303) در خانه علیقلی نبیلالدوله با سید حسن مدرس صحبت کرده بود. ماری اظهارات مدرس درباره روابط ایران و آمریکا و قتل ایمبری را در گزارش محرمانه ای به تاریخ ۱۶ اکتبر ۱۹۲۴ به وزارت امور خارجه مخابره کرد: «مدرس در آن فرصت شرح مختصری از وضعیت ایران پیش از ورود اولین هیئت مستشاری مالی به ریاست آقای مورگان شوستر در سال ۱۹۱۱ ارائه داد. او توصیف کرد که چگونه «دو قدرت بزرگ غارتگر» از مدتها قبل کنترل دو منبع اصلی استقلال ایران، یعنی ارتش و امور مالی کشور را در دست گرفته بودند. روس ها در سال ۱۸۷۸ نیروی قزاق را سازمان داده بودند که ایران را به باجگذار نظامی همسایه شمالیاش تبدیل کرده بود، و انگلیسیها هم از طریق امتیاز رویتر در سال ۱۸۸۹ اجازه پیدا کرده بودند تا بانک شاهنشاهی ایران را تأسیس کنند و انحصار مالی کشور را به دست بگیرند. با وجود این، از همان زمان تا انقلاب ۱۹۰۶ در این کشور، ایرانیها هیچ وقت از تلاش برای رهایی از یوغ این دو دست نکشیدند. آنها امیدوار بودند که بعد از انقلاب به آرزویشان برسند، ولی خیلی زود با امضای قرارداد ۱۹۰۷ بین روس و انگلیس تلاش آنها بی ثمر ماند. ایرانیها یک بار دیگر در سال ۱۹۱۱ با استخدام هیئت مستشاری شوستر برای سامان دادن به مالیههای کشور و استخدام سوئدیها برای تأسیس ژاندارمری و ایجاد یک نیروی نظامی مستقل در این کشور برای تحقق این هدف گام برداشتند. از نظر او، صلاحیت و توانایی شوستر به مراتب بیشتر از درایت و دیپلماسی او بود که البته جای بسی تأسف داشت، زیرا وظیفه دشوار او حکم میکرد که علاوه بر توانایی در زمینه مالیه، تواناییهای دیپلماتیک خوبی هم داشته باشد که متأسفانه نداشت و همین موجب شکستش شد. از نظر او، هیئت مستشاری کنونی نه توانایی شوستر را دارد و نه درایت بیشتری نسبت به او نشان میدهد. از نظر او، آمریکا باید بهترین مدیران مالی و حتی اگر لازم باشد وزیر خزانه داری اش را برای مستشاری به ایران بفرستد! او تأسف خورد که در گذشته این مداخلات هیچ وقت با حمایت های دیپلماتیک همراه نبوده، که از نظر او، مطلقا برای خنثی کردن تجاوزگریهای روس و انگلیس ضروری است.»
نظر مدرس درباره قتل ایمبری [نایب کنسول سفارت آمریکا در تهران و نماینده کمپانی نفتی سینکلر] فوق العاده خواندنی است: «مدرس عمیقا اعتقاد دارد که خودداری سردارسپه از اعدام سید حسین و علی رشتی [متهمین به مشارکت در قتل ایمبری] در دقیقه آخر نتیجه اطاعت از اوامر اربابان خارجی اش بوده، که از بحران اخیر همچون فرصت از خداخواستهای برای ایجاد تنش، یا حتی قطع روابط ایران و ایالات متحده استفاده کرده اند تا بدین ترتیب قصه منافع اقتصادی ما را در این کشور، که به عقیده مدرس همچون خاری در چشمشان بود، کوتاه کنند. مدرس معتقد است که در حال حاضر انگلیسی ها با تمام قدرت از آمریکایی ها می خواهند که از خواسته هایشان عقب ننشینند، و در عین حال در گوش سردارسپه میخوانند که از آمریکایی ها بیشتر از این انتظار نمی رود؛ آمریکاییها به ناحق می خواهند که به جبران قتل یک نفر آمریکایی، سه نفر ایرانی به قتل برسند. مدرس نه فقط اعتقاد دارد که انگلیسیها مسئول کوتاهی رئیس الوزرا در عمل به وعده هایش هستند، بلکه قویاً معتقد است که انگلیسیها طراح و مجری تمامی حوادث فاجعه بار این مملکت، از قتل ایمبری گرفته تا به امروز بوده اند. او دلیل این اقدامات انگلیس را حسادت انگلیسیها به اعتبار و حیثیت آمریکا در ایران و همچنین هراس آنها از این امر می داند که مستشاران آمریکایی که عدم موفقیت شان از همان ابتدا پیش بینی می شد ، تا به حال توانسته اند به کارشان ادامه بدهند. با توجه به اینکه مردم ایران تحت استبداد سردارسپه قادر به ابراز عقیده نیستند، و از آنجایی که سردار سپه خودش آلت دست انگلیسیها بیش نیست ، مدرس ابراز امیدواری کرد که آمریکا اصراری بر تحقق خواسته اش برای اعدام مجرمان نداشته باشد، زیرا این مسئله فقط به نفع انگلیسیها تمام می شود که به معنی ضرر برای ایران و آمریکاست. او در پاسخ به سؤال میزبان ما، علیقلی خان نبیل الدوله، که با توجه به تجربه ایران در گذشته، از نظر او اگر کنسول روس یا انگلیس به همین نحو به قتل می رسید، واکنش آنها چه بود، گفت: «حتی اگر وزیر مختار انگلیس هم در خیابانهای تهران به قتل می رسید، انگلیسیها وانمود میکردند که از سکته مغزی مرده است، تا لطمه ای به روابطشان با ایران وارد نشود.»
مدرس در پاسخ به اینکه آیا فکر می کند اعدام کسانی که در پرونده ایمبری به مرگ محکوم شدند بحق است یا خیر، گفت «البته که بحق است. شرع اسلام برای این نوع جرایم احکام مشخصی دارد و سردار سپه هم این را می داند. به همین خاطر است که جرئت نمی کند این مسئله را به روحانیون ایرانی، و نه خودش، که در این زمینه صاحب نظرند ارجاع بدهد. او گفت که «سردارسپه فقط از دستوراتی که اربابان انگلیسی اش میدهند اطاعت می کند.» رئیس الوزرا با وجود همه ظاهرسازیهایش مثل امضای امتیاز نفتی سینکلر، از همان ابتدا، حالا، و همیشه آدم انگلیسیها بوده، هست و خواهد بود. «تا زمانی که این آدم سر کار باشد، حکم اعدامی اجرا نمی شود؛ و اگر نهایتا تحت فشار آمریکا چنین اتفاقی بیفتد، انگلیسیها عامه نادان را علیه آمریکا تحریک می کنند که به خاطر مسیحیان، مسلمانان را می کشد.» ماری نظرات مدرس را مردود می داند و می نویسد: «بعد از اینکه یک ساعت و نیم تمام به روده درازی های این پیرمرد ... درباره نجات ایران گوش دادم، ناگزیر با خودم فکر کردم که اگر این آدم تنها گزینه مقابل سردار سپه باشد که خدا میداند اصلا آدم قابل اتکایی نیست، آن وقت فقط خدا خودش باید به داد ایران برسد.»[2]
ماری به صحبت هایش درباره خودداری رضاخان از اجرای حکم اعدام سید حسین و على رشتی با شخصیت های ایرانی ادامه داده بود. شریعتزاده، وکیل مجلس، در ۱۵ اکتبر به ماری گفته بود که «موضع رئیس الوزرا در قبال اجرای احکام اعدام محکومین به مرگ کمترین وجهه و توجیه قانونی ندارد، و او معتقد بود که آمریکا باید در اجرای خواسته هایش پافشاری کند.» وزارت امور خارجه از ماری خواسته بود تا نظر ایرانی ها را درباره موضع رضاخان جویا شود. شریعت زاده گفته بود که ایرانی های متنفذ و نجیب «حتی بیشتر از من نگران این وضعیت اند و تأسف می خورند، و از موضع سردارسپه عمیقا احساس حقارت می کنند.» از نظر آمریکاییهای مقیم ایران و خود ایرانیها موضع نرم و نابجای دولت آمریکا در قبال این مسئله قابل درک نبود. مثلا فولر، نایب کنسول آمریکا، در مسیر سفرش از بوشهر به تهران، به خانه یکی از «بزرگان ایرانی» در اصفهان رفته بود. این شخص به فولر گفته بود: «وقتی شنیدیم که کنسول یکی از کشورها در تهران کشته شده است، ترسیدم که نکند کنسول انگلیس یا روس باشد، ولی وقتی خبر رسید که کنسول آمریکا بوده، خیالمان راحت شد که اتفاقی نخواهد افتاد.» از نظر دکتر پاکارد، که دکتر جردن هم با آن موافق بود، موضع رضاخان یک مانور سیاسی بود تا از مسئولیت ننگ احتمالی اعدام یک سید شانه خالی کند، و بتواند ادعا نماید که مجبور به اجرای احکام اعدام شده است. ماری ضمن موافقت با نظر دکتر پاکارد اضافه می کند: «از مشاهده دقیق وضعیت کنونی بدیهی به نظر می رسد که صرف نظر از اینکه عوامل ذینفوذ خارجی بر رئیسالوزرا تأثیر گذاشته و او را به پافشاری در موضع کنونی اش تشویق کرده باشند یا خیر، به هر حال همین عوامل ذینفوذ خارجی هستند که از تنش موجود در روابط ایران و آمریکا سود خواهند برد. همان طور که مدرس هم اشاره کرد، اگر آمریکا از خواسته های بحقش عقب نشینی کند، برای رئیس الوزرا یک پیروزی اخلاقی به حساب خواهد آمد، و اگر آمریکا بر خواسته های خود پافشاری کند و احکام اعدام اجرا شود، اقدام ما همچون حربهای قدرتمند در میان عامه نادان مردم استفاده خواهد شد و ما را همچون دشمن اسلام و ستمگران بی عدالتی معرفی خواهند کرد که به مردم بیچاره زور می گوییم.» ماری در همین گزارش افشا می کند که میلسپو به رضاخان اطلاع داده بود که قصد دارد مبلغی از بودجه وزارت جنگ را برای پرداخت غرامت احتمالی که دولت آمریکا ممکن است مطالبه کند، کنار بگذارد. رضا افشار به ماری گفته بود که این اقدام میلسپو شدیداً رضاخان را عصبانی کرده بود. آن موقع، تصور می شد که آمریکا حداقل مبلغی برابر پانصد هزار دلار را مطالبه خواهد کرد. میلسپو اعتقاد داشت که صد هزار دلار کمترین مبلغی است که آمریکا می تواند با حفظ آبروی خود از ایران مطالبه کند. بقیه اعضای تیم مستشاری قویاٌ اعتقاد داشتند که هر مبلغی کمتر از ۲۵۰ هزار دلار تحت چنین شرایطی کاملاً ناکافی است. ماری گزارش می دهد که «رئیس الوزرا ظاهراً اهمیتی به این مسئله نمی داد و خود را برای مطالبه حداقل پانصد هزار دلار از طرف آمریکا آماده کرده بود، و با لحنی تحقیر آمیز می گفت «پانصد هزار دلار که برای ایران پولی نیست، چیزی نیست.»[3]
مآخذ:
[1] Wallace Murray
[2] ماری، گزارش شماره ۶۸۸، ۱ / ۳۵۳ ایم.۱۲۳، مورخ ۱۶ اکتبر ۱۹۲۴. تحلیل شهید مدرس از دخالتهای گسترده انگلیس در ایران و وابستگی رضاخان به آنها کاملا درست و منطبق با واقعیت و اسناد تاریخی است. همچنین تأکید ایشان بر تلاش انگلیسیها جهت لغو قرارداد سینکلر با راه انداختن ماجرای سقاخانه و قتل ماژور ایمبری هم منطبق بر اسناد تاریخی است. عدم درک پیچیدگی های سیاست انگلیس در ایران از سوی دیپلمات آمریکایی جای تعجب دارد که آن را می توان به حساب بی تجربگی، بی اطلاعی و یا روابط پنهان با کمپانی های نفتی رقیب و شاید انگلیسیها گذاشت. (ناشر)
[3] ماری، گزارش شماره ۶۹۴، ۱ / ۳۵۷ ایم.۱۲۳، مورخ ۱۹ اکتبر ۱۹۲۴.
نفت و کنسول آمریکا در تهران، محمدقلی مجد، ترجمه مصطفی امیری، موسسه مطالعات تاریخ معاصر، صص 395-392.