26 تیر 1393
سعدی شاعر بود، اینها هم شاعرند، حیف نون گندم/نوگرایان: وجه امتیاز شعر منطق شاعرانه است نه قافیه!
افرادی مانند تقی رفعت، شمس کسمایی، جعفر خامنهای، ابوالقاسم لاهوتی نخستین بدعتها برای فرار شاعر ایرانی از معیارها و ضوابط شعر کهن فارسی را بنیان گذاشتند. این موج، همراه موجی دیگر بود که ضرورت تغییر در شعر فارسی را احساس کرده بود و اگرچه هنوز نمیتوانست به تغییر قالب شعر فارسی فکر کند، محتوای آن را دستکاری میکرد و برای قطار یا سینما شعر میگفت. نوآوریهایی از این دست بود که بستر ظهور شاعری لاغراندام از یوش مازندران شد؛ نیما آمده بود که شعر فارسی را -متاثر از شعر فرنگی- نظمی جدید بدهد.
موج نوی نیما
شاید از حدود سال ۱۳۱۹ به بعد بود که قالب شعر نیما صورت دیگری پذیرفت. تا این زمان در شعر رسمی فارسی یکی از قیود «تساوی» مصراعها بود. نیما نخستین بار در اشعاری که سروده بود و در مجله ی موسیقی منتشر شد، قید تساوی مصراعها را در هم شکست و اندکی پس از او، یا همزمان او، دیگران نیز همین شیوه را پیش گرفتند. قید قافیه یکسان، یا مرتب بودن قافیه، نیز با همین اقدام از میان برداشته شد .این کار نیما اندک اندک در شعر فارسی جای خود را باز کرد و به شعر آزاد امروز انجامید.
نیما یوشیج نوشتار متداول فارسی و صنایع ادبی و تکراری را کنار گذاشت و با عادتزدایی و کاربست محاوره و الفاظ بومی، زبان شعر را وسعت بخشید. توسط نیما، زبان فرسوده شعر نوبنیاد شد؛ آن چنان که بیتابیهای انسان مدرن و امروزین در شعر بازتابانیده شود.
موج مخالفتها با شعرنو
مخالفان نیما و شعر ابداعی او فقط سنتگرایان نبودند. مدعیان پیشوایی شعر نو که مهمترینشان پرتو تندرکیا بود خود را بر نیما صاحبقدم و پیشگام میدانستند. گروه دیگر «سنّتگرایان معتدل» بودند. جریانی که در شکلگیری و تکوین آن، شاعرانی همچون: استاد شهریار، دکتر پرویز ناتل خانلری (پسرخاله نیما)، دکتر مجدالدین میرفخـــرایی معروف به «گلچین گیلانی»، فریدون توللی، دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن و منوچهر شیبانی بودند. تعلق خاطر طلایهداران این جریان ادبی به قالبهای پیوندی و دورگهای همچون «چهارپاره» و «دوبیتیهای پیوسته» بود که امروزینتر به نظر میرسیدند و مُخاطبین بیشتری را جذب میکردند.
اما طیف اصلی مخالفان نیما را افرادی چون: دکتر مهدی حمیدی شیرازی، ملکالشعرای بهار (قدری کمتر)، رعدی آذرخشی، رهی معیری، صورتگر تشکیل میدهند. این گروه، التزام فراوانی به قالب و شکل شعر فارسی داشند و کار نیما را در حوزة شکستن اوزان عروضی و کوتاه و بلند کردن مصراعها بدعتی خطرناک میدانستند که باید با آن مقابله میشد. در این بین با ابداع شعر آزاد (سپید) و ظهور افرادی چون اخوان، شاملو، فروغ و سپهری، شعر نو وارد میدان وسیعتری شد و تاخت و تاز خود را با شدت بیشتری ادامه داد.
اعتراضها به چه چیزی بود؟
در طول سه دهه –لااقل تنها تا پیش از انقلاب اسلامی- همواره مخالفتهای گوناگونی با حرکت نو در شعر فارسی وجود داشت. اینها تنها نمونههایی از این مخالفتها است:
نسیم وحیدزاده در مقالهای با عنوان «انقلاب ادبی شعرنو» نوشت: « شعر نو نیز یکی از پدیدههای غیرموجه و آهنگهای ناموزون همین زمان بود که به وسیله معدودی از افراد شهرتطلب و عاری از دانش و ادب عنوان گردید و عدهای از جوانان سادهلوح را که هیچگاه با شعر و ادب سر و کاری نداشتند و در تمام عمر حتی یک ساعت رنج مطالعه آثار ادبی را بر خود هموار نساخته بودند به سوی خود جلب کردند، زیرا که ترکیب کلمات بیمعنی و نادرست و مهملبافی کاری است آسان و احتیاج به تحصیل و مطالعه و تحقیق ندارند و هر انسان عامی و جاهل نیک از عهده آن بر میآید.» [1]
جریده «وحید» هم یک شماره از بخش «کاریکاتور» خود را شعر نو اختصاص داد و «در حاشیه شعر نو» نوشت: « در اکثر شمارههای مجله کاریکاتور، یک شعر نو چاپ میکنیم که یکی از شعرای ما مثل آب خوردن و بدون زور آنها را میسازد.» «راستش را که بخواهید، سی نفر که سهل است، اگر سی نفر شاعر نوپرداز م بنشینند و زور بزنند و احساس و فکر و عقل و معلومات خود را سر هم کنند، قادر نخواهند بود یک غزل بسازند مانند غزلیات شاعر بزرگ حافظ شیرازی یا غزلهای سهل و ممتنع شیع سعدی –علیهالرحمه- ... آنها شاعر بودند، اینها هم شاعرند، راستی که حیف نون گندم!» [2]
«شعر نو؛ اثری متفاوت از عبدالحسین سپنتا» هم شعری است که کوشیده شعرنو را توضیح دهد! این چهارپاره طعنآمیز میگوید:
«با عرق شرم از جبین پر از چین/ دفتر اشعار خویش به که بشویم
نظم کهن را کنم تحولی ایجاد/ یا که ازین بعد شعر کهنه نگویم
***
چند غزل گویم و قصیده سرایم/ تا به کی اندر قیود وزن بمانم؟
سلسله از چه به پای فکر گذارم /قافیه دنبال یکدگر بنشانم؟
***
عالم نو فکر نو پسندد و این فکر/ قالب اشعار کهنه را نپسندد
طبع چو آزاد شد ز کهنه پرستی/ قید سخن را به پای فکر نبندد
***
گرچه از آنچه به نام شعر نو اکنون/ گشته چو کالای تازه عرضه به بازار
زودگذر یاوه ها بسی است که نتوان/ کس شودش در ردیف شعر خریدار» [3]
این مقالات اعتراضی، تنها به اعتراض و انتقاد بسنده نمیکرد بلکه آینده شوم و شکستخورده «شعرنو» را نیز پیشبینی میکرد. دکتر محمدتقی غیاثی در مقاله «ضرورت آتش بس شعرنو» آینده این «کابوس» را چنین تعریف میکند:
« اما دیری نپایید که این رویای دلنشین به کابوس دلآزاری بدل گشت: شنیدیم که شمار شاعران نوپرداز از چهارهزار گذشت و دیدیم شعرایی ظاهر شدند که از لحاظ توجه به صورت شعر چنان راه مبالغه پیمودند که دست قافیهپردازن قرون ماضیه را از پشت بستند. به حافظ خرده میگرفتند که در آن دوره ظلمانی به زلف یار آویخته و به سعدی دشنام میدادند که در فتنهای چنان دشوار «خوش» زیسته.» [4]
دکتر حسینعلی سلطان زاده پسیان هم که کاردار امور فرهنگی وقت سفارت ایران در پاکستان بود، چندی پیش در مقاله «شمهای درباره شعرنو در ایران» همین پیشگوییها را دارد: «هیاهوی شعر نو دیری نمیپاید و طرفداران آن روزی ملتفت خطای خود شده به سوی ذوق سلیم باز میگردند و یا آنکه دستخوش گمنامی و فراموشی میشوند.» [5]
برخی حاضران در نخستین کنگره نویسندگان
ماجرای حمیدی و نوگویان
دکتر مهدی حمیدی شاید پر سر و صداترین معارض شعرنو بود. او به طور علنی و با صدای بلند بر نوگرایان میتاخت و در بحثهای ادبی و کنگرههای گوناگون آنها را رد میکرد. در مقابل، نوگرایان هم به تلافی در میآمدند و هم با جوابیههای شعری و هم گاهی به طعن و کنایه او و شعرش را هدف قرار میدادند. آغاز تقابل حمیدی با نیما، نخستین کنگره نویسندگان ایران بود. محفلی روشنفکری که بهویژه با نقشآفرینی عناصر چپ مرتبط با شوروی راهاندازی شده بود. در این کنگره افرادی چون محمدتقی بهار، حکمت، خانلری، احسان طبری و از جمله نیما یوشیج و مهدی حمیدی حضور داشتند. نیما در جمع حضار در کنگره شعر «آدی آدمها»یش را خواند. میگویند که مخالفان او برقها را خاموش کردند و او وادار شد زیر نور شمع شعرش را بخواند. با این همه این کنگره به تجمعی علیه نیما و مدعیاتش بدل شد. پرویز ناتل به نقد او پرداخت و حمیدی هم شعر معروف «شوخی و مصاحبه با نیما» را خواند:
به شعر اگرچه کسی آشنا چو نیما نیست
سوای شعر خلافی میانه ما نیست
اگرچه واسطه انس ما همان شعر است
میانمان سر آن گفتگوست دعوا نیست
در این قصیده بلند، حمیدی شعر نیمایی را به باد انتقاد گرفت؛ هرچند از همان بیت نخست میگوید که این دعوا، صرفا یک دعوی شعری است و نه یک خصومت شخصی. اتفاقی که بعدها افتاد و به اندازهای رسید که پرویز ناتل خانلری نوشت: «[آنچه سودمند است] ذکر خصوصیاتی از زندگی شاعر است که در اثبات یا رد مقام او هیچ تأثیری نمیتواند داشت. این که خانه شاعر در خیابان یا در پس کوچه قرار داشته، این که پیراهن سفید یا نیلی میپوشیده، این که سبزی پلو یا فسنجان را بیشتر دوست داشته، این که پسرش با فرفره یا جغجغه بازی میکرده و همسرش لاغر یا فربه بوده ، قدر و شأن او را نه میافزاید و نه میکاهد.» در هر صورت، موارد زیر، مهمترین عوامل اختلافانگیز سنتیها و نوگراها بود:
1. تعریف شعر
اسماعیل جمشیدی، روزنامهنگار تعریف میکند در دیداری که با حمیدی شیرازی داشته، او شعر را این گونه تعریف میکند: «شعر عبارت است از کلام موزون مقفی. این حداقل تعریفی است که از شعر میتوان کرد. در تمام قرون و در تمام دنیا اهل ادب و خرد با چنین تعریفی شعر را میشناسد.» [6] در همان شعر معروف «مصاحبه و شوخی با نیما» هم حمیدی درباره شعر نیما میگوید: « سه چیز هست در او : وحشت و عجائب و حمق / سه چیز نیست در او : وزن و لفظ و معنا نیست.»
در مقابل اما دیدگاهی –بهویژه متاثر از شعر اروپایی- در حال شکلگیری بود. نوگرایان خیلی زود به این تعابیر واکنش نشان دادند. شاملو میگوید که «با آغاز موج نوخواهی در شعر فارسی، ادیبان و شاعران وقت میگفتند: «شما آن قدر بیسواد و بیشعورید که نمیفهمید این که نوشتهاید نثر است!» این در حالی است که شاملو و نوگرایان معتقد بودند: « امروز خواننده شعر میداند که وجه امتیاز شعر از ادبیات، تنها و تنها منطق شاعرانهاست، نه وزن و قافیه و صنعتهای کلامی..» [7] برای همین است که به نظر شاملو، « عظمت کار نیما در شکستن قالبهاى عروضى نیست. او جامعه فارسىزبانان را با «مفهوم شعر» آشنا کرد. هر قضاوت دیگرى در مورد «نیماى شاعر» قضاوتى ناآگاهانه و نادرست است.» [8]
منوچهر آتشی، شعر را «برهنه دویدن بر دشتی از دشنه و سرنیزه» تعریف میکرد و اسماعیل خویی هم آن را «گرهخوردگی عاطفی اندیشه و خیال در زبانی فشرده و آهنگین» میدانست. جدای از این تفاوت دیدگاه در تعریف شعر، برخی از سنتگرایان این ادعا را هم مطرح میکردند که نوگویان، برای این به سوی نوگویی سوق یافتهاند که در سرودن شعر موزون و مقفی «ناتوان» بودهاند.
2. محتوای نو قالب نو میخواهد
برخی نوگرایان، شعر کهن و «کالبدهای پولادین» آن را ناتوان از بیان مسائل روز جامعه میدانستند. از این نظر، برای بیان حرف نو باید قالبی نو نیز ابداع کرد. اما مهدی حمیدی، کوشید با سرودن اشعار اجتماعی و دقیق خود این مدعا را باطل کند. او افزون بر تنوع در قافیهپردازی در اوزان عروضی هم تغییراتی داد. با این همه انگار پذیرش این تفکیک در نظر نوگرایان با استبعادی بزرگ روبرو بود.
3. شعر سیاسی، شاعر سیاسی
بسیاری از نوگرایان، شعر گفتن را همپای چپ زدنهایشان شروع کردند. اینها شعرنو را افزون بر تحولی در قالب شعر فارسی، یک ساختارشکنی اعتراضی هم میدانستند که اتفاق ابزار خوبی هم برای بیان سیاسی فراهم میکند. در همان آغاز که نیما هنوز ناشناخته بود، بهویژه حزب توده از طریق مطبوعات خود و یا «انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی» که یکی از ابزارهای مهم حزب در ترویج ادبیات نوین بود، تبلیغ میشد. احسان طبری، تئوریپرداز تودهایها که دستی در ادبیات و نقد ادبی هم داشت، نیما را «سکاندار کشتی شعر در معبر از یک اقیانوس [یعنی اقیانوس شعر کهن] به اقیانوس دیگر [یعنی اقیانوس نوپردازی]» میدانست که «شعر را از اسارت عروض رها کرد.» [9]
احمد شاملو هم در هجویههایی که برای دکتر حمیدی شیرازی سروده است، بهشدت بر ضرورت سیاسی بودن شعر دست میگذارد: «بگذار عشق تو/ در شعرِ تو بگرید... بگذار دردِ من/در شعرِ من بخندد…/ بگذار عشقِ اینسان/ مُرداروار در دلِ تابوتِ شعرِ تو/ ـ تقلیدکارِ دلقکِ قاآنی ــ/ گندد هنوز و/ باز/ خود را/ تو لافزن/ بیشرمتر خدای همه شاعران بدان!/ بگذار شعرِ ما و تو/ باشد/ تصویرکارِ چهرهی پایانپذیرها:/ تصویرکارِ سرخی لبهای دختران/ تصویرکارِ سرخی زخم برادران!/ و نیز شعر من/ یکبار لااقل/ تصویرکارِ واقعی چهرهی شما/ دلقکان/ دریوزهگان/ «شاعران!» احمد شاملو در این باره صراحت دارد: «موضوع شعر/ امروز/ موضوع دیگریست…امروز/ شعر حربهیِ خلق است.»
4. غرور حمیدی
حمیدی شیرازی به تواناییهای شعری خود وقوف داشت و برای همین ابا نمیکرد که خود را شاعری توانمند و بزرگ معرفی کند. در همان موقع، کتابهای شعر او و بهویژه دیوان «اشک معشوق» که بازتاب تجربههای عشقی او بود بسیار مورد استقبال قرار میگرفت و بارها تجدید چاپ میشد. با این همه اشاراتی که در اشعارش بر این خودبرتربینی دارد از گزند طعنه مخالفان در امان نماند. اشعاری مانند «گر تو شاه دخترانی من خدای شاعرانم» یا «والله بالله اوستای شمایم، خصم شما نیستم خدای شمایم» از این نمونهها است. خیلی زود حمیدی شیرازی به خودشیفتگی متهم شد. اخوان ثالث مجموعه مقالاتی با عنوان «گر تو شاه دخترانی...» منتشر کرد و مجتبی مینوی هم شعر خدای شاعران را هجو کرد.
حمیدی شیرازی در مقدمه آثارش حتی به نقل قول برخی نظرات درباره اشعارش میپرداخت و تمجید و تحسینها را ذکر میکرد. گاهی میگفتند که اثر تو همپای آثار شاعران بزرگ جهان است و گاهی هم ان را در ردیف «بینوایان» قرار میدادند. با این همه این موضوعات، صرفا به دستاویزهایی میماند که طرفین دعوا از آن «برداشت» مناسب خود را میکردند. حمیدی غالبا نظر دیگران درباره خود را نقل میکند و آنجا که خود درباره شعر خود نظر میدهد از مبالغه خبری نیست. از سوی دیگر، بیشتر اشعار خودستایی او، پاسخ به تخریبها و اشعار دیگران است نه اینکه ابتدائا به دست تمجید نفس سروده شده باشد.
در هر صورت این کشمکش شعری تا پایان عمر حمیدی ادامه داشت. سیر تحولات به تثبیت گونههای شعری جدید انجامید و با تسلط و تحمیل برخی شاعران نوپرداز بر فضای ادبی کشور، حتی بهمرور نام حمیدی شیرازی به فراموشی رفت. در هر صورت، حمیدی شیرازی نتوانست جلوی این موج به راه افتاده را بگیرد و شاید هم اصلا به دنبال چنین آرزویی نبود اما مجموعه نظراتی که او و دیگر مخالفان شعر نو فراهم آوردند آنچنان هم بیراه و انقضا یافته نیست.
2) وحید، خرداد 1353 - شماره 126
3) نگین، 31 فروردین 1349 - شماره 59
4) نگین، بهمن 1349 - شماره 69
5) هلال، شهریور 1337 - شماره 24
6) بخارا، شماره 28
7) شعرامروز ایران. ضمیمه شماره ۲۰ نامهی فرهنگستان. ۱۳۸۴ ص ۱۲۶
8) http://shamlou.org/?p=1001
9) http://tarikhirani.ir/Modules/News/Phtml/News.PrintVersion.Html.php?Lang=fa&TypeId=4&NewsId=1858
مشرق