21 مرداد 1404

روایت محسن کنگرلو از انفجار رستوران خوانسالار


روایت محسن کنگرلو از انفجار رستوران خوانسالار

ماجرای انفجار رستوران خوانسالار در بیست و دوم مرداد ۱۳۵۷، بعد از سالها همچنان پرابهام است. بیانیه گروه توحیدی صف با این جمله از سخنان امام خمینی آغاز شده بود: "با منافع آمریکایی‌ها مبارزه شود ولو آنکه بقیمت نابودی‌شان تمام شود. "

فرازی از گفتگو با محسن کنگرلو درباره این عملیات که در تاریخ 1378/7/7 با مرکز اسناد انقلاب اسلامی انجام شده است را در ادامه می خوانید:

یک‌ تعدادی‌ کیف‌، کیفهای‌ خوشگل‌ و سامسونتی‌ خریده‌ بودم‌. سی‌ چهل‌ تا ساعت‌ خریده‌ بودم‌. اینها را آورده‌ بودم‌ اینها تنظیم‌ کرده‌ بودند مواد و ساعت‌ و اینها. ما هم‌ تو سیستمهای‌ الکترونیکی‌ پیشرفته‌ نبودیم‌. یک آقایی بود کیف‌ را می‌برد خانه‌اش‌ و درست می‌کرد. مدتی‌ بود می‌خواستیم‌ یک‌ عملیاتی‌، یک‌ ضربه‌ای‌ به‌ امریکائیها بزنیم‌. اعصاب‌ همة‌ ما خورد بود، می‌خواستیم‌ یک‌ کاری‌ بکنیم‌، فتوا را هم‌ گرفته‌ بودیم‌. دیگر حوصله مان سر رفته بود.

یک‌ آقای‌ احمدی‌ نامی‌ بود، از همان‌ رفقای‌ محمد بروجردی بود. خودش‌ تصمیم‌ می‌گیرد کیف‌ را ببرد کافه‌ خوان‌ سالار.

کافه‌ خوان‌ سالار در خیابان‌ الوند، میدان‌ آفریقا است. بالا می‌رود، دست‌ چپ‌ همان ابتدا است‌. الان‌ هم‌ هست‌. آن‌ موقع‌ مرکز امریکائیها بود، عموماً یک‌ جای‌ پاتوق مستشارهای‌ امریکائیها بود و همه‌ امریکائیها انجا جمع‌ بودند، عیاشی‌ می‌کردند و عرق خوری‌ و رقاصی‌ و ...

شب‌ نهم‌ ماه‌ مبارک‌ رمضان‌ بود. ان‌ شب‌ که‌ همه‌ تو مسجدها بودند، انجا عرق خوری‌ بود. این‌ هم‌ کیف‌ را آنجا می‌برد، می‌گذارد. دو نفر بودند. یکی‌ زودتر بیرون‌ می‌آید، حساب‌ بکند و یک‌ خورده‌ معطل‌ می‌کند. تنظیم‌ ساعت‌ چند ثانیه‌ عقب‌، جلو بوده‌، در هر صورت‌ بمب‌ منفجر می‌شود و احمدی هم‌ شهید می‌شود.

کلاً این‌ اطاق پائین‌ می‌آید، می‌گفتند یک‌ چیزی‌ حدود نزدیک‌ به‌ چهل‌ تا امریکائی‌ آنجا کشته‌ شدند. موقعی‌ که‌ ما خبر این‌ انفجار را شنیدیم‌. هیچ‌ کسی‌ ما مطلع‌ نبودیم‌ حتی‌ شهید بروجردی‌ هم‌ مطلع‌ نبود ما از طریق‌ روزنامه‌ و اینها متوجه‌ شدیم‌.
من‌ خیلی‌ ناراحت‌ شدم‌. نان‌ داغ‌، کباب‌ داغ‌ بود و گفتم‌ که‌ اصلاً نانوا آنجا بوده‌. کنار این‌ مستشارها،  تعدادی‌ کارگر و کارمند و اینها کشته‌ شدند. جواب‌ اینها چه‌ می‌شود؟ یک‌ هم‌ چنین‌ موردهای‌ شرعی‌ ما همیشه‌ داشتیم‌ چون‌ اینها گناهی‌ ندارند؛ خلاصه‌ اختلافمان‌ شدید شد. رفتیم پیش‌ شهید بهشتی‌ برای‌ حل‌ اختلاف‌ رفتیم‌.

حقیقت‌ موضوع‌، ما قبل‌ از این‌ عملیات‌ برای این موارد نرفتیم‌ فتوای‌ شرعی‌ بگیریم‌. فقط‌ فتوای‌ کلی‌ برای مستشارهای‌ نظامی‌ آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ را امام‌ صادر کرده‌ بود.

گفتیم‌ نکند یک‌ دفعه‌ ما اینجا داریم‌ اشتباه‌ فکر می‌کنیم‌، این همان‌ زمانی‌ بود که‌ اکبر گودرزی‌ در همین‌ خیابان‌ ارج‌ جلسه‌ داشت‌.

خلاصه‌ بلند شدیم‌ رفتیم‌ گفتم‌ که‌ هر چه‌ که‌ آقای‌ بهشتی‌ به‌ ایشان‌ بگوید، حَکَم‌ ما ایشان‌ بود. من‌ قبل‌ از اینکه‌ با شهید بروجردی‌ آشنا باشم‌، با ایشان‌ تماس‌ داشتیم‌ و تقریباً خوراک‌ فکری‌ و تشکیلاتی‌ و اعتقادی می‌گرفتیم‌. رفتیم‌ آنجا، یک‌ شب‌ ماندیم‌ و ایشان‌ هم‌ مفصلاً با ما صحبت‌ کرد و با شهید بروجردی‌ صحبت‌ کرد. آقای‌ بهشتی‌ هم‌ گفت‌ نه‌ اینجوری‌ که‌ نمی‌شود، فقط‌ قرآن‌ را باز بکنید، ترجمة‌ زیر قرآن‌ را بخوانید.
آقای بروجردی رفت پاریس، امام‌ به‌ ایشان‌ گفت‌ حالا که‌ دیگر انجام‌ دادید. امام‌ فرموده‌ بودند که‌ در حد آماده‌ شدن‌ نظامی، اشکالی‌ ندارد. آماده‌ باشند ولی‌ دیدگاه‌ امام‌ اصلا مبارزه‌ مسلحانه‌ نبود.