03 مرداد 1399
زندگی مردم در دوران رضا شاه به روایت آیت الله امینی
زندگی اکثر مردم ساده و بدون تجملات بود. خانه های مسکونی غالباً با خشت و گل و سقفهای چوبی یا طاقهای ضربی تهیه می شد، و چندان از آجر استفاده نمیکردند، مگر در بناهای مهم مثل مساجد و مدارس. درب منازل و اتاقها از چوب تهیه می شد و درب آهنی اصلاً مرسوم نبود. موزائیک مرسوم نبود، کف اتاقها با گچ و خاک صاف می شد. حیاط منازل یا با آجر مفروش می شد یا سنگفرش گاهی هم شن می ریختند. فرش اتاقها غالباً گلیم بود یا نمد یا حصیر، و البته افراد متمکن از قالیهای دستباف نیز استفاده میکردند. ظرفها یا مسی بود یا سرامیک و کوزههای گلی.
در آن زمان برق نبود و برای روشنایی از چراغهای روغنی یا شمع و پیهسوز استفاده میکردند. بعد از چندی چراغهای نفتی مرسوم شد که «لامپا» نامیده می شد. این نوع چراغها از شیشه و فتیله تهیه میشد. نوعی چراغ نفتی پیدا شد که فانوس و چراغ «بغدادی» نام داشت، قابل حمل و نقل بود و در باد خاموش نمی شد. در روشنایی کوچه ها و خیابانها نیز از همین وسیله استفاده میکردند.
آب لولهکشی وجود نداشت، آب آشامیدنی و شستوشو را از چاه منازل تهیه میکردند یا از آب قنات و نهرها استفاده می شد. برای گرم کردن منازل از هیزم و ذغال استفاده میکردند و برای خنک کردن از زیرزمین و سرداب و بادبزن استفاده می شد. در منازل حمام نبود و از حمامهای عمومی و خزینه دار استفاده میکردند. خوراک مردم بسیار ساده و طبیعی بود و غالباً از نان، کره، ماست، کشک، روغن حیوانی، تخم مرغ و از گوشت گاو و گوسفند استفاده می شد. حبوبات بیشتر ولی برنج کمتر مصرف می شد. در هر ماه یک یا دو مرتبه از برنج استفاده میکردند ولی غالباً با بلغور یا رشتهپلو مخلوط می شد.
شبهای عید نوروز همه مقید بودند پلو و قورمه سبزی بپزند. مقداری را می خوردند و بقیه را در بشقابها و سینی می ریختند و غالباً تا سیزده نوروز نگاه داشته می شد و وسیله پذیرایی از مهمانها بود. در دید و بازدیدها غالباً از آجیل و گاهی از نقل و نان شکری و خیلی کم از گز استفاده می شد. پرتغال و نارنگی و لیمو دیده نمی شد. البته نارنج بود ولی نه برای خوردن بلکه برای قشنگی و بوئیدن. گاهی هم سیب درختی و انار را به سقف می بستند و برای عید نوروز نگه می داشتند.
چای خوردن تازه مرسوم شده بود ولی اکثر مردم از آن استفاده نمیکردند. لباس مردم نیز بسیار ساده بود. بیشتر مردم گیوه می پوشیدند، افراد کمی کفش چرمی می پوشیدند که ارسی نامیده می شد. گیوهدوزی و تختکشی دو شغل مرسوم و محترم آن زمان بود.
کلاهها را از پشم و کرک حیوانات تهیه میکردند و شغل کلاهمالی نیز از اشتغالات رسمی بود. لباسها غالباً از کرباس و مدخال رنگ شده تهیه می شد. رنگرزی نیز یک شغل رسمی بود. البته افراد متمکن از پارچه های پشمی یا نخی الوان که از خارج وارد می شد یا در کارخانه های تازهتأسیس ایران بافته می شد نیز استفاده میکردند.
در خاتمه تذکر این نکته را لازم می دانم که گرچه وضع اقتصادی و معیشتی مردم در آن زمان غالباً خوب نبود ولی شاداب، سالم و خوش می زیستند و گرفتاریهای مردم این زمان را نداشتند. چهره ها باز، لبها خندان، بدنها سالم و دلها شاد و آرام بود.
کتاب خاطرات آیت الله امینی،انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی