03
اسفند
1392
بیبیسی در گفتگوی اختصاصی با دکتر مجید تفرشی
|
اشاره: بیبیسی (بنگاه سخن پراکنی بریتانیا،BBC: British Broadcasting Corporation) از جمله رسانههای نام آشنای جهان است که نامش در جای جای تاریخ معاصر ایران نیز به چشم میخورد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، سلطنت طلبان و برخی افراد دیگر با تفکری متکی بر تئوری توطئه، برای گریز از پذیرفتن اشتباهات خود و نیز نادیده انگاشتن نقش بارز مردم، وقوع انقلاب اسلامی را نقشه و توطئه قدرتهای بیگانه دانستند و یکی از دلایل آشنای آنان در توجیه این دیدگاه، عملکرد رادیو فارسی بیبیسی در دوران انقلاب بود. برای بررسی این موضوع و رسیدن به یک تحلیل علمی، سراغ دکتر مجید تفرشی رفتیم که سالهاست در آرشیوهای بینالمللی و به ویژه آرشیو ملی بریتانیا فعالیت می کند و در تحلیل و راستیآزمایی این اسناد صاحب نظر است. همایش شیر و خرس (تاریخ روابط ایران و شوروی) که اخیراً به همت او در دانشگاه تهران برگزار شد، فرصتی به دست داد تا بتوانیم در گفتگویی صمیمی با وی به این موضوع بپردازیم.
دکتر مجید تفرشی، متولد 1343 در تهران است. «مقدمات مشروطیت» نخستین اثر اوست که با همکاری جواد جانفدا در سن 19 سالگی منتشر کرد. او دانش آموخته دانشگاهای تهران و لندن در رشته تاریخ است. او دارای مقالات متعدد و چندین کتاب در حوزه تاریخ معاصر است. نگارش «گزارشهای محرمانه شهربانی» (به همراهی محمود طاهراحمدی)، ویرایش علمی و ترجمه بخشی از کتاب «میرزا ملکمخان» نوشتۀ حامد الگار، ویرایش و تدوین «40 سال در صحنۀ قضایی، سیاسی و دیپلماسی ایران و جهان - خاطرات دکتر جلال عبده»، تدوین «خاطرات و اسناد یوسف افتخاری» (به همراه کاوه بیات)، نگارش «دو سال روابط محرمانۀ احمدشاه و سفارت شوروی در تهران»، «کتابشناسی سی ساله افغانستان» (به زبان انگلیسی) و ویرایش و بازنگری علمی کتاب شناسی انقلاب مشروطیت (نوشته علی پورصفر) نام برخی از آثار او هستند. او چند کتاب و مجموعه دیگر نیز در انتظار انتشار دارد. دو مورد از این کتابها، یکی "صدای پای دگرگونی" نام دارد که مجموعه گزارشهای نویسنده از تازه ترین اسناد آزاد شده در آرشیو ملی بریتانیا درباره ایران مربوط به سالهای 1973 تا 1981 میلادی است. اثر دیگر او مجموعه مقالاتی درباره دیپلماسی عمومی بریتانیا در ایران و سرویس جهانی بیبیسی است.
***
موسیخان: آقای دکتر تفرشی، ازاین که دعوت ما را برای مصاحبه پذیرفتید سپاس گزاریم. به عنوان مقدمه به فرمایید جایگاه بنگاه خبری بیبیسی و بخش فارسی آن در ساختار حکومت انگلستان چگونه بوده و هست؟
تفرشی: در بحث تاریخ پرتنش بیبیسی با ایران همیشه این بحث مطرح بوده که آیا بیبیسی در مساله ایران تابع منویات دولت بریتانیا وهیات حاکمه آن بوده یا مستقل عمل کرده است؟ این بحث مبنایی است که تا درباره آن درست صحبت نشود مباحث بعدی را نمیتوانیم دقیق بررسی کنیم. یک دیدگاه، دیدگاه رسمی بیبیسی و بریتانیا است که عنوان میکند: بخش فارسی و به طور کل سازمان بیبیسی مستقل است و به هیچ وجه تحت تأثیر اوامر دولت و حکومت بریتانیا نیست. دیدگاه دیگر، دیدگاه مرسوم داخل ایران است که از زمان تأسیس بخش فارسی تا الآن ادامه پیدا کرده که بیبیسی سخنگوی اهداف بریتانیا، به خصوص وزارت خارجه آن است.
من تصورم این است که در هر دو دیدگاه راستیها و ناراستیهایی وجود دارد. اول باید بدانیم که بین شبکه بیبیسی داخلی بریتانیا و سرویس جهانی آن از جهت رویکرد، مخاطب و منابع مالی تفاوت اساسی و بنیادی وجود دارد. در بریتانیا یک شبکه رسانهای (رادیو، تلویزیون و اینترنت) داریم که پول آن مستقیم توسط مردم و از طریق مالیات تلویزیون (TV License) تامین میشود که از هر واحد مسکونی 145 پوند دریافت میشود که البته همه ساله براساس نرخ تورم در حال افزایش است؛ یعنی مردم مالیات مستقیم میدهند و رادیو و تلویزیون و سایت داخلی بیبیسی ازاین پول تامین میشود. به همین دلیل این رسانه سعی میکند خود را مستقل از دولت نشان دهد و حتی در شبکه داخلی بیبیسی هیچ گونه آگهی تجاری پخش نمیشود. فقط آگهیهای عمومی مثل انتخابات، هشدارهای ایمنی رانندگی، تشویق مردم به پر کردن اظهارنامه مالیاتی و... پخش میشود. ولی ماجرای سرویس جهانی بیبیسی کاملاً جدا است.
وزارت امورخارجه بریتانیا چهار رکن دیپلماسی عمومی (یا دیپلماسی مردم محور) دارد:
1- سرویس جهانی بیبیسی
2-شورای فرهنگی بریتانیا (British Council)
3- نمایشگاههای بینالمللی بریتانیا
4- شبکه خبری و تبلیغاتی بریتانیا (British Satellite News/ BSN)
مدیر کل سرویس جهانی بیبیسی یکی از اعضا اصلی کمیسیون دیپلماسی عمومی وزارت خارجه بریتانیا است. پول سرویس جهانی به طور مستقیم از وزارت خارجه تامین میشود. مسؤلان بیبیسی (چه سرویس جهانی وچه بخش فارسی) همیشه استدلال میکنند: درست است که ما پول را مستقیم از وزارت خارجه میگیریم، اما آنها حق دخالت در ویرایش و سمتگیری محتوای برنامههای ما را ندارند. ایرانیها (چه در گذشته وچه در حال) معتقدند: «نمیشود شما از جایی پول بگیرید وتحت تأثیر نباشید!» انگلیسیها هم می گویند: “Money talks!”، به قول خودمان پول حرف آخر را می زند و تعیین کننده است. به نظر من دولت بریتانیا مستقیم در جزء جزء تصمیمگیریهای بیبیسی دخالت ندارد، نمیخواهد داشته باشد و نمیتواند داشته باشد. ولی به طور یقین در سیاستگذاریهای راهبردی و کلان آن از طریق مدیران ارشد تأثیر دارد.
این تصور قدیمی و یا جهان سومی ما که بالا سر هر کارمند بیبیسی یک مامور گذاشتهاند وبه او امر ونهی میکنند، تصور نادرستی است. اگر هم روزگاری مثلاً در دوران ملی شدن صنعت نفت که ماجراهایی هم وجود دارد درست بوده، ولی سالهاست که وجود خارجی ندارد. ولی این حقیقت وجود دارد (و تعدادی از کارمندان قدیم و جدید بارها به من گفتهاند) که کارمندان در اظهار نظر و تولید برنامه آزاد هستند، ولی زمانی که آزادانه عمل میکنند و توجهی به منویات عالیه مسؤلان بخش فارسی یا سرویس جهانی نمیکنند در درازمدت منزوی و حتی رانده شده و ارتقاء شغلی نمیگیرند و در واقع به نوعی به آنان فهمانده میشود که این راه درست کار نیست. به این شکل در کار دخالت میشود. به علاوه مسؤلین ارشد بیبیسی (چه رییس بخش فارسی، چه رییس بخش اوراسیا و اقیانوسیه) در تعامل با وزارت خارجه هستند و سیاستهای کلان نظام بریتانیا (و نه دولت آن) را در درازمدت و نه لحظه به لحظه اخبار اعمال میکنند. این واقعیت امر است.
در این جا باید بین نظام بریتانیا و دولت آن تفاوتی قایل شویم. بیبیسی دست نشانده دولت بریتانیا نیست. دولتها در رفت و آمد هستند و مسالهای که برای مدیریت کلان بیبیسی مهم است، منافع ملی بریتانیا است. این مرز در کشورهای جهان سومی تفکیک شده نیست؛ یعنی دولت نشانه موجودیت کل نظام تلقی میشود. در صورتی که در بریتانیا دولتها مستعجل هستند و دیر یا زود میروند و نظام ماندگار است. به این شکل مدیریت بیبیسی با حاکمیت بریتانیا در تعامل است.
موسیخان: رادیو فارسی بیبیسی چه زمان و چرا تاسیس شد؟
تفرشی: رادیو فارسی بیبیسی در سال 1940(1319ش) حدود یک سال قبل از پایان حکومت رضاشاه بر اساس یک طرح حساب شده (که مستندات دقیق آن وجود دارد) برای تقویت ماشین جنگی جبهه متحد بریتانیا، توجیه تبلیغاتی و زمینه سازی افکار عمومی در جهت اشغال نظامی ایران توسط قوای متفقین تاسیس شد. در نتیجه این رادیو بخش مهمی از ماشین تبلیغاتی متفقین علیه آلمانها و بخش فارسی نسبتاً موفق رادیو برلین و به تدریج جانشین تجربه ناموفق بخش فارسی رادیو دهلی شد. وقتی رضاشاه سقوط کرد محمدرضا شاه جوان میدانست که بیبیسی در تغییر قدرت نقش داشته است. باید توجه داشت که بیبیسی رضاشاه را سرنگون نکرد، بلکه از لحاظ تبلیغاتی افکار عمومی را برای اشغال آماده کرد. در زمان شهریور 1320، بسیاری از مردم از اشغال ایران خشمگین بودند، ولی از رفتن رضا شاه خشنود شدند.
تاسیس بیبیسی با سیاستگذاریِ هم زمان در لندن و تهران صورت گرفت. در تهران بخش مطبوعاتی سفارت انگلیس، خانم آن لمبتون Ann Lambton بود که در این راه خیلی تلاش کرد.اولین سردبیر بیبیسی در لندن (اگرچه مدیرانش انگلیسی بودند) حسن موقر بالیوزی بود که فرزند موقرالدوله بالیوزی است که در کابینه سید ضیاء الدین طباطبایی وزارت فواید عامه را بر عهده داشت. وی یکی از فعالان ارشد آیین بهایی در ایران به شمار میآمد. حسن موقر بالیوزی آن زمان یکی از رهبران بهاییهای بریتانیا بود و بعداً به عنوان یکی از ایادی امرالله منصوب و همچنین رییس کل جامعه بهاییان انگلیس و ایرلند میشود. از این جا شائبه ارتباط بیبیسی با بهاییان مطرح میشود و شواهد زیادی هم بر این امر هست، ولی بیبیسی در خدمت بهاییان نبوده و یا هر که در بیبیسی کار میکرده لزوماً بهایی نبوده است.
نکتهای که در این جا لازم است توضیح داده شود این است که من مخالف و معترض استخدام بهاییان در بیبیسی نیستم، اشکال من مشخصاً به سرویس جهانی بیبیسی در دادن زمام امور ادیتوریال خود به کسی است که رهبر یک جریان مذهبی است و با هیچ معیاری پذیرفته نبوده و با مغایرت با اساس منشور (چارتر) بی طرفی بیبیسی نمی توانسته بی طرفی خود را حفظ کند. این امر البته هم ریشهدار است و هم دامنه و تبعات آن گسترده است و پرداختن کامل به همه ابعاد و جنبههای آن در این مختصر نه مقدور است و نه میسور.
من این تاریخچه را خلاصه میکنم چون مفصل است، قبلاً درباره آن نوشته و منتشر کردهام (۱) و اکنون نیز در حال نگارش و انتشار یک مجموعه مقالات در این موضوع هستم. فقط به این نکته اشاره میکنم که در دوره ملی شدن نفت شاهدیم که بیبیسی به طرز عجیبی آشکارا در جهت منافع بریتانیا عمل میکند. چون هنر بیبیسی در گذشته و حال این است که (برخلاف برخی رسانههای دیگر) به اصطلاح با دست رو بازی نمیکند. طوری عمل میکند که اعتماد و نظر مخاطب را جلب میکند.
یک شعار همیشه میان کارمندان بیبیسی بوده که «بیبیسی 99 مورد راست میگوید برای این که صدمین مورد را که دروغ میگوید هیچ کس در درستی آن دروغ تردید نکند.» تعبیر من این است که بیبیسی استطاعت هر روز دروغ گفتن را ندارد؛ چون رسانهای که هر روز دروغ میگوید اگر راست هم بگوید کسی باور نمیکند. یک سیاست دیگر رسانههایی مثل بیبیسی این است به جای دروغ گویی صریح میتوان در مواقعی قسمتهایی را با انگیزه های مختلف، کمرنگ یا پررنگ نشان بدهید. من معتقدم رسانه بیغرض وجود ندارد، مهم آن است که چقدر هوشمندانه کار خود را اجرا کند.
در نیمه دوم ملی شدن صنعت نفت، یعنی بعد از سی تیر 1331 تا 28 مرداد 1332 بیبیسی بر خلاف روال معمول خود عمل کرد. در آن زمان وقتی جنجال حقوقی نفت ایران و انگلیس بالا گرفت، دولت بریتانیا آشکارا به بیبیسی فشار آورد تا فعالیت تبلیغاتی خود را علیه دولت مصدق علنی کند. در این مقطع شاهدیم که برای اولین بار کارکنان بخش فارسی رادیو بیبیسی اعتصاب میکنند و حاضر به این کار نمیشوند؛ (عباس دهقان خاطرات خود را از این واقعه در بیبیسی گفته و صدایش هم در آرشیو بیبیسی موجود است). آنها که دست از کار میکشند، یک سری از ماموران وزارت خارجه انگلیس که کمابیش فارسی بلد بودند برای مدتی جانشین گروه میشوند تا اعتصاب تمام شده و به توافقی میرسند.
موضوع مشهور ارسال پیام رمز از سوی سازمانهای خارجی حامی سرنگونی مصدق از طریق رادیوی بیبیسی برای شاه، در جریان حوادث مرداد 1332 به منظور کسب اطمینان شاه از جدی بودن لندن برای سرنگونی مصدق مطمئن شود، درست است. برخلاف آن که برخی از روسای ایرانی بخش فارسی در جلسات مختلف گفتهاند، که فرستادن این پیام دروغ است، زیرا بخش فارسی هیچ وقت نیمه شب برنامه نداشته است، این موضوع صحت دارد و رادیوی چهار بیبیسی داخلی هم در برنامهای به آن پرداخته است. ایشان متوجه نیست که این پیام در برنامه انگلیسی بیبیسی فرستاده شد. بامزه این است که محققان و کارشناسان بریتانیایی بیبیسی تردیدی در این موضوع ندارند ولی رییس ایرانی بخش فارسی آن را دروغ می داند.
موسیخان: در دهه 40 و 50 شمسی رابطه بیبیسی با حکومت ایران چگونه بود؟
تفرشی: تقریباً از سال 1324 که اشغال ایران به طور رسمی به پایان میرسد، رابطه ایران و بیبیسی یک نقطه اوج، آن هم جریان ملی شدن نفت دارد. بعد از سال 32 یک رابطه تعادلی وجود داشت؛ زیرا در آن زمان ایران در جهان و در منطقه بازیگر و قدرت بزرگ سیاسی به شمار نمیآمد، یعنی کشور مهم و تأثیرگذار زیادی نبود. روابط خوبی هم با بریتانیا داشت و دلیلی برای دشمنی با بیبیسی وجود نداشت. اما از سال 1968(1347) وقتی دولت بریتانیا موافقت پارلمان را برای خروج نیروهایش از خلیج فارس میگیرد و به ده شیخنشین حاشیه خلیج فارس استقلال داده میشود، دوباره نقش بیبیسی در مواجهه و تعامل با ایران بیشتر میشود. در فاصله سه ساله 1968تا 1971(1347-1350) پنج اتفاق میافتد:
1. کویت و قطر به استقلال میرسند.
2. در بحرین یک رفراندوم ساختگی و کاملاً غیرقانونی انجام میشود و برخلاف سازوکار و تصمیمها و توافقهای سازمان ملل در آن جا یک نظرسنجی غیرقانونی و غیررسمی به نام رفراندوم صورت میگیرد و بحرین مستقل میشود. ایران هم از دعاوی تاریخی و حقوقی خود صرف نظر میکند.
3. نیروهای نظامی بریتانیا از خلیج فارس خارج میشوند.
4. ایران حاکمیت تاریخی خود را بر سه جزیره تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی اعاده می کند
5. دولت امارات عربی متحده تاسیس میشود.
بعد از سه سال مذاکره فشرده، ایران به شرط آن که بریتانیا به اشغال جزایر سه گانه خلیج فارس پایان بدهد و جزایر پس از 68 سال به ایران باز گردد، توافق میکند حکومت امارات را به رسمیت بشناسد. در این فاصله 68 تا 71 رادیو بیبیسی بعد از 28 مرداد، نقش تبلیغاتی علیه ایران و به نفع اعراب ایفا میکند. به خصوص در مورد مطالبات ایران در خلیج فارس، بیبیسی علیه ایران عمل میکند. تقریباً تا 30 نوامبر 1971، (9آذر 1350) روزی که ایران سه جزیره را پس میگیرد و فردای آن امارات تاسیس میشود، تبلیغات بیبیسی ادامه داشت. دولت و شخص شاه از نقش بیبیسی به خاطر تبلیغات علیه منافع ملی ایران خیلی ناراضی بودند. در آخر سال 1971 ماجرا مسکوت گذاشته میشود.
کمتر از دوسال بعد، در 1973 (1352) وقتی بحران بینالمللی نفت پیش میآید، ایران به یک نقش و قدرت بیسابقهای میرسد. بهای نفت چهار برابر شد و ایران از یک کشور متوسط سیاسی و اقتصادی به کشور بزرگ منطقه تبدیل شد. شاه در اوپک نقش به سزایی داشت ودر واقع حرف اول را او میزد. در منطقه نیز ایران ژاندارم خلیج فارس شد. این زمان بریتانیا بار دیگر ایران را از طریق بیبیسی تحت فشار قرار داد.
تبلیغات ضدایرانی بیبیسی در دهه هفتاد به جایی رسید که برای نخستین و فعلا آخرین بار در تاریخ بیبیسی، در سال 1975 دفتر آن موسسه در تهران به کلی تعطیل و فعالیت آن متوقف شد. تاکنون فعالیتهای بیبیسی در ایران چندین بار محدود و خبرنگاران آن اخراج شدهاند. بخش فارسی نیز دچار ممنوعیت ومحدودیت فعالیت در ایران بوده. ولی این موضوع که همه فعالیتهای بیبیسی در ایران متوقف و تعطیل شود فقط یک بار اتفاق افتاده است.
سوالی که در این جا وجود دارد این است که آیا دولت بریتانیا و به تبع آن بخش فارسی بیبیسی خواهان برکناری و سرنگونی شاه بودند؟ به نظر من هرگز و به هیچ وجه. از سال 1973 تا 1979 رابطه بریتانیا با ایران یک رابطه عشق و نفرت است؛ یعنی از یک طرف بیشترین مناسبات تجاری و نظامی را با ایران دارد؛ ازلحاظ سیاسی بهترین روابط را با ایران دارد. اما از طرف دیگر به دلیل ارتباطی که بریتانیا با کشورهای عربی و همین طور با اسراییل داشت، ایران قدرتمند و ثروتمند را برنمیتابید. از یک سو عاشق شاه بودند ومناسبات خوبی با ایران داشتند و از سوی دیگر از پیشروی شاه به سوی یک قدرت منطقهای نگران بود.
به تعبیر شخصی من، دولتهای غربی و دست نشاندگان عرب آنها، خشمگین از شاه بودند و ترسان از انقلاب. به نظر من رابطهای که اعراب و غرب در سال 1352 با شاه داشتند این چنین بود. از یک طرف از رفتار شاه ناراحت بودند و از طرف دیگر نگران هر نوع تغییر سیاسی در ایران بودند. این طور نبود که خواهان سرنگونی شاه باشند. دقیقاً در این ماجرا نقش بیبیسی در دفاع از این سیاست دوگانه بریتانیا پررنگ میشود.
یک چیز را فراموش نکنید. دهه 1350ش اوج حضور دانشجویان مخالف در خارج است و بخشی از این دانشجویان بدنه کارمندان نیمه وقت بیبیسی فارسی را تشکیل میدهند؛ یعنی اعضای کنفدراسیون و ملی و چپ. آنها در سیاستهای لحظهای و روزمره و نه کلان بیبیسی تأثیرگذار بودند. کسانی بودند که بعضی از آنها چریک فدایی شدند، مجاهد شدند، هوادار جبهه ملی شدند. البته طیف مذهبی و طرفدار در بیبیسی خیلی کم بودند. تا آن جا که میدانیم کسی طرفدار انقلاب اسلامی در آن موقع در بیبیسی نبود. کسانی بودند که بعداً مذهبی شدند، ولی آن موقع نه.
موسیخان: درگزینش این افراد در بیبیسی هیچ توجهی نشده بود؟ بالاخره عملکرد آنها نشان میدهد مخالف حکومت شاه بودهاند. با توجه به رابطه بریتانیا با ایران، آیا مقامات بیبیسی متوجه گرایشات این افراد نبودند؟
تفرشی: من سندی ندارم که این گزینش را نشان بدهد. من اسناد گزینش بیبیسی را ندیدهام. ولی باید توجه داشته باشید که در اواخر دهه 40 و اوایل دهه50 کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور یک گروه پرطرفدار و خیلی فعال بود. متقاضی کار در بیبیسی هم زیاد بود و مسؤلین نمیتوانستند همه آنها را گزینش کنند. بنابراین افراد طرفدار کنفدراسیون به بیبیسی راه پیدا میکردند. در اسناد رسمی انگلیسی هست که مقامات بریتانیایی به ایران میگفتند دست ما نیست و ما سیاست گذاری کلان را انجام میدهیم و یک عده جوان در آن جا هستند و بعضی مواقع گوش نمیکنند و از دست ما در میروند.
تا سال 1356 یک رابطه کجدار و مریز بین شاه و بیبیسی وجود دارد. دو اتفاق هم زمان میافتد که روابط ایران و بیبیسی را متشنج میکند. یکی شاه در اوایل سال 56 احساس میکرد که در اوج حکومت خود است و از طرف دیگر زمزمههای اولین شورشهای انقلاب آغاز میشود. اگرحوادثی چون فوت آیتالله مصطفی خمینی و مقاله منسوب به احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات و ماجراهای قم و تبریز را آغاز اوج گیری انقلاب بگیریم، از این زمان اخبار بیبیسی راجع به ایران تند میشود. به خصوص بعد از مصاحبهای که آیتالله خمینی با لوموند داشت، رسانههای خارجی به جنبش مذهبی توجه کردند.
از نیمه دوم دهه 40 و نیمه اول دهه 50 به طرز عجیبی دیپلماتها و رسانههای غربی از رشد جنبش مذهبی در ایران غافل بودند. علت این بود که در ایران هم شاه و هم حامیان غربیاش به شدت متوجه جناح چپ، آن هم اپوزیسیون مسلح چپ بودند. تصور آنها این بود به دلیل دشمنی مشترک با اتحاد شوروی، مذهبیها یا خطری نیستند و یا اگراتفاقی برای ایران بیفتد از جانب چپیها خواهد بود که در آن صورت مذهبیها متحد شاه خواهند بود. این تصوری بود که وجود داشت. شاید به دلیل خاطره 28 مرداد بود. این سوء محاسبه نه فقط در دستگاه شاه، بلکه در غربیها و بیبیسی هم وجود داشت. بنابراین اخباری که بیبیسی تا سال 56 در مورد مخالفین ایران منتشرمی کرد، بیشتر درباره ملی گراها، تودهایها و به خصوص جنبش چریکی چپ بود.
موسیخان: آیا این غفلت غربیها از مذهبیون در اسناد بریتانیا معلوم است؟
تفرشی: بله به وضوح. اگر گزارشهای دیپلماتهای انگلیسی و آمریکایی را بخوانید اولاً حکومت شاه را با ثبات و مقتدر عنوان میکنند؛ ثانیاً هر خطری که برای رژیم عنوان میکنند از جانب چپیها میدانند. اطلاعاتشان به طرز عجیبی راجع به نیروهای مذهبی در ایران غلط و ناقص است.
موسیخان: آیا نمونهای در این باره در خاطر دارید؟
تفرشی: بله. مثلاً علی شریعتی در اواخر دهه 40 شروع به سخنرانی کرد. شما در گزارشهای انگلیس مطلقاً اسمی از شریعتی نمیبینید. تا زمانی که حسینیه ارشاد تعطیل شد. در آن زمان برای اولین بار «سر پیتر رمزباتوم Sir Peter Ramsbotham» سفیر جدید انگلیس گزارش میدهد که: «من اخیراً متوجه شدم جوانان تهرانی گرایش زیادی به یک ملای جوان به نام علی شریعتی پیدا کردهاند. این جالب است و باید راجع به آن تحقیق کنیم.»
وقتی شریعتی در خرداد 56 در ساوثهمپتون Southampton از دنیا رفت، اطلاعاتی که سفارت انگلیس در تهران و مقامات در لندن داشتند بسیار ناچیز بود و به خبرنگار فایننشال تایمز Financial Times در ایران، رابرت گراهام Robert Graham پناه میآورند و از او درباره شریعتی سؤال میکنند. خودشان اطلاعاتی نداشتند و توجهی هم نکرده بودند. خیلی موارد هست، راجع به آیتالله خمینی، مراجع و... که اطلاعاتشان خیلی کم بود. نه این که منابع اطلاعاتی نداشتند، بلکه توجهی به مذهبیون نکرده بودند و همه هم وغم خود را به جنبش مسلحانه چپ مثل چریکهای فدایی خلق مصروف کرده بودند. به مجاهدین هم تا این اواخر توجهی نداشتند، چون خطر را بیشتر از ناحیه چپها حس میکردند. بیبیسی هم تا سال 56 به همین منوال عمل میکرد. اگر گزارشهای ضد شاه آن را ببینیم، بیشتر مربوط به طرفداران ملی و یا طرفداران جنبش چپ است.
موسیخان: سیاست بیبیسی نسبت به حوادث انقلاب چگونه بود؟
تفرشی: هنگامی که انقلاب دراواخر 56 و اوایل 1357 شروع به اوج گیری کرد، سیاست بریتانیا (که اسنادش تا حد زیادی آزاد ومنتشر شده است) تا نیمه سال 57 دفاع از حکومت شاه بود و بیبیسی هم به عنوان یک رسانه به صورت کلان ازحکومت شاه دفاع میکرد. ولی اخباری که برضد حکومت ایران بود ادامه داشت و حتی شدت گرفت. به عنوان مثال مصاحبهای که بیبیسی با آیتالله خمینی در پاریس انجام میدهد، چندبار سؤالاتش توسط مقامات وزارت خارجه بازبینی میشود تا شاه ناراحت نشود. ولی هنگامی که همه رسانهها درنوفل لوشاتو چادر زدهاند، بیبیسی نمیتواند به خاطر آن که رابطه بریتانیا با شاه خوب است در آن جا حضور نداشته باشد و وارد عرصه رقابت مطبوعاتی نشود. این کار طبیعی است. البته در آن موقع نفوذ دانشجویان مخالف شاه هنوز در بیبیسی وجود دارد. میتوان گفت تا آبان 1357 تأثیر بیبیسی بر انقلاب کنترل شده بود و وزارت خارجه بریتانیا و شخص دیوید اوئن David Owen وزیر خارجه سعی میکردند بیبیسی را کنترل کنند.
با چند کارمند اسبق وزارت خارجه بریتانیا که مصاحبه کردم مثل آقای کریس رندل Chris Randall که چندی پیش فوت کرد (قبل و بعد از انقلاب در ایران بود) اظهار کردهاند برای آن که شاه را متقاعد کنند که بیطرف هستند (رادیو بیبیسی در داخل انگلیس قابل شنیدن نبود و چون از طریق عمان موج آن رله میشد فقط در ایران و منطقه شنیده میشد) دستگاه رله در سفارت ایران در لندن گذاشته بودند (اسنادش موجود است) و هر روز برنامههای بیبیسی را ضبط و روی کاغذ پیاده میکردند و با حضور یک نماینده از وزارت خارجه بریتانیا که تا مدتی خود رندل بود، این برنامهها مرور میشد که آیا بیبیسی بیطرفی اش را حفظ کرده است؟
موسیخان: در زمان سفارت پرویز راجی؟
تفرشی: بله، یک سال تا سه ماه قبل از پیروزی انقلاب این کار انجام میشد. به این شکل مطالب مربوط به ایران مرور میشد تا به شاه ثابت کنند که بیطرف هستند؛ زیرا برای بریتانیا مهم بود. مسؤول مستقیم این برنامه «کریس رندل» بود. فارسی خوب میدانست و همسرش هم افغانی بود. این طور نبود که بیبیسی مستقیم علیه شاه موضعی داشته باشد.
13 آبان 1357 اتفاقی افتاد که بریتانیا و متحدان غربی شاه را تا حد زیادی نا امید کرد.این مطلب را شما لابهلای اسناد میتوانید ببینید. بعد از یک دوره رایزنی طولانی با پارسونزParsons و سولیوان Sullivan سفرای بریتانیا و آمریکا و با مشاوران ایرانی، به شاه توصیه میشود که بهتر است برای مقابله با موج انقلاب یک دولت نظامی مقتدر سرکار آورده شود. شاه مثل ماجرای حزب رستاخیز و ماجراهای دیگر به ظاهر به نظر مشاورانش تمکین کرد اما در واقع راه خودش را رفت.
در آن زمان، نظر غربیها و شماری از مشاوران داخلی شاه بر روی نخست وزیری ارتشبد غلامعلی اویسی بود. منتهی شاه به چند دلیل نپذیرفت. اول شاه بر اساس تجربه کودتای 1299 میترسید که اویسی کودتا کند؛ دوم میترسید که به ارتش اختیار تام بدهد و همه چیز از کنترل خودش خارج شود. کاری که شاه کرد (مثل حزب رستاخیز) در ظاهر به توصیه مشاوران داخلی بود. در ماجرای حزب رستاخیز، مشاورین به شاه گفتند که لازم است به مردم مشارکت سیاسی داده شود. او به ظاهر قبول کرد ولی در واقع همان چند حزب موجود فرمایشی را هم منحل کرد.
موسیخان: منظور توصیه گروه بررسی مسایل ایران است؟
تفرشی: آن گروه و دیگر نخبگان دلسوز وفادار به شاه. در پاییز 1357 هم شاه به ظاهر پذیرفت که دولت نظامی روی کار آورد. اما کسی را نخست وزیر کرد که بیدستوپاترین نظامی و حتی غیرنظامی ایران بود. زیرا میخواست اسم دولت نظامی باشد اما همه چیز در کنترل خودش باشد. نتیجه این شد که بدنامی دولت نظامی به نام شاه خورد اما دولت ازهاری کاری از پیش نبرد و حتی از دولت شریف امامی ناکارآمدتر بود. البته بیماری شاه هم شدت گرفته و اعتماد به نفسش را از دست داده بود مثل تجربه احمد شاه دوست داشت از ایران برود. تقریباً غربیها متوجه شدند که شاه مصمم به ادامه حضور نیست. از این زمان به بعد همه رسانههای خارجی و نه فقط بیبیسی موضغشان نسبت به حوادث ایران، شدیدتر شد. این موضع خاص بیبیسی نبود. همه رسانهها به این شکل عمل کردند.
اگر گزارشهای روزانه بیبیسی را ببینید متوجه میشوید که سعی دارد از این که پوشش دهنده کامل اخبار انقلاب باشد فاصله بگیرد. مثلاً میدانیم که در عاشورای سال 57 حدود دو تا سه میلیون نفر درتهران تظاهرات کردند و بزرگترین رفراندوم به طرفداری از آیتالله خمینی و علیه شاه بود و معلوم است که از نگاه افکارعمومی چه اتفاقی میافتد. گزارشی براساس خبرنگار بیبیسی در تهران توسط یکی از سردبیران ایرانی بیبیسی تنطیم و اجرا شد که بعد از تشریح راهپیماییهای تاسوعا و عاشورا در پایان میگوید: «حال باید دید که بعد از این راهپیمایی موج مخالفتها در ایران به سمت رهبری چه کسی خواهد رفت؟.» (متن انگلیسی و فارسی این گزارش وجود دارد) حال آن که با هر دیدگاهی راهپیمایی عاشورا یک رفراندوم اساسی برای آینده انقلاب و رهبری آن بود. همه چیز آشکار شده بود. این واقعیتی بود که اکثر مردم ایران در آن موقع تصمیم خود را گرفته بودند.
میخواهم بگویم این طور نبود که بیبیسی از انقلاب دفاع کند. اما توهمی که شاه داشت این بود که انگلیسیها به انقلاب و مخالفین کمک میکنند. معتقد بود سیاست نفتیاش ضدانگلیس بوده و انقلاب را انتقامجویی انگلیسیها میدانست. مثل خیلی از سیاستمداران دیروز و امروز، شاه اشتباهات و ناکارآمدی خود را به گردن خارجیها میانداخت. سادهترین راه برای برونرفت از بحران، شانه خالی کردن از مسؤلیت بود. آقای ایرج باقرزاده، مدیر انتشارات آی.بی.تاوریس I. B. Tauris در لندن که آن موقع با دستگاه رسانهای ایران و مجلات «تایم Time» و «لایف Life» کار میکرد به من گفت: «یک خبرنگار غربی (احتمالاً آمریکایی) با معرفی من به مصاحبه با شاه رفت. وقتی مصاحبه تمام شد، شاه به خبرنگار گفته بود: وقتت را با من تلف نکن. برای اطلاع از ریشهها و جریان انقلاب از سفارت انگلیس سؤال کن.» این توهم شاه از اوضاع بود.
در آن سو طرفداران انقلاب و کسانی که بعد از انقلاب به قدرت رسیدند بر این تصور هستند که بیبیسی و دولت بریتانیا علیه انقلاب توطئه میکردند. هر دو دیدگاه ناشی از نشناختن سازوکار بیبیسی و تعامل آن با دولت بریتانیا است. بخش فارسی رادیو بیبیسی در کل تابع سیاست بریتانیا بود. حتماً به واسطه وجود آن دانشجویان وبالطبع سیاستهای رقابت رسانهای مجبور بود که اخبار انقلاب را پوشش بدهد. ولی فکر کنیم که بیبیسی در انقلاب ایران خیلی نقش محرک داشت، (ممکن است شما چند آیتم خبری پیدا کنید اما در مورد روند سیاست تبلیغاتی آن صحبت میکنیم) افسانهای است که هم انقلابیون و هم مخالفین انقلاب تلاش میکنند از تحلیل عمیق و دقیق انقلاب، خودشان را راحت کنند.
رادیو و تلویزیون و اکنون سایت بیبیسی فارسی بدون تردید در زندگی روزمره بخشی از مردم ایران تأثیر دارد. اشتباه است اگر فکر کنیم مستقل هستند و اشتباه است اگر تصورکنیم بیتأثیر هستند. تأثیر آن را باید در حد خود و حد واقعی بررسی کرد؛ نه بیتوجه بود و نه اغراق کرد.
بخش مهمی از تاثیر رسانه هایی مانند بیبیسی به عملکرد دولتهای ایران و رسانه های دولتی ایران برمی گردد. وقتی رسانه های رسمی داخلی حرف درست و کامل نمیزنند و اجازه مشارکت به همه دیدگاهها نمیدهند، طبعا رسانه های خارجی از این خلاء اطلاع رسانی و مشارکت عمومی به سود خود و منافع حکومتهای خود استفاده میکنند.
موسیخان: بسیاری از انقلابیون اظهار کردهاند که شبها خبرهای رادیو بیبیسی را گوش میدادهاند. روی این حساب تعداد زیادی معتقدند بیبیسی در انقلاب ایران خیلی نقش داشت؛ زیرا در گسترش خبرها موثر بود. شما با این نظر موافقید؟
تفرشی: تقریباً موافقم. البته درآن زمان ایران با معضلی روبهرو بود. وقتی که رهبران مخالف حکومت با رسانه ملی مشکل پیدا میکنند و رسانه ملی پاسخ گو و منعکس کننده عقاید کل جامعه نیست، مردم به رسانههای خارجی رو میآورند. چرا در دورههایی که در ایران آزادی نسبی بوده، رسانههای خارجی نقش کمرنگی دارند؟ برای این که مردم هر چه میخواهند از داخل به دست میآورند. رونق شبکههایی مثل بیبیسی در دوران انقلاب زمانی است که رسانههای داخلی ما منعکس کننده افکار عمومی نیستند. از سوی دیگر هنگامی که در آبان 57 اعتصاب مطبوعات شکل گرفت، باید به شکلی اخبار منتشر میشد. این نقش را بیبیسی برعهده نگرفت، بلکه توسط عملکرد مقامات حکومت شاه به آنها هدیه داده شد.
ما نمیتوانیم جلوی نشر اخبار را بگیریم و یک رسانه خارجی را که حتما در جهت منافع ملی خود حرکت میکند مقصر بدانیم. آن رسانه مقصر نیست. مقصر حکومتی است که جلوی نشر افکار عمومی را گرفته و مردم را به سوی رسانههای بیگانه هل میدهد. به نظر من این یک رابطه ناگزیر است. شما نمیتوانید چون مخالفین به آن جا پناه بردهاند، بیبیسی را مقصر بدانید. رسانه خارجی بینالمللی معتبر از موقعیتهای خلاء رسانهای استفاده میکند تا خود را مطرح کند. اگر فکر میکنیم بیبیسی در زمان انقلاب موفق بوده است که بخشی از افکار انقلابی را به خود جلب کرده، به خاطر کم کاری یا بدکاری نظام حکومتی ایران بود.
بنابراین نباید این مساله را یک توطئه جهانی هدفمند سازمانیافته علیه خودمان فرض کنیم. اشتباه عمل کردن حکومت شاه است که منجر به پررنگ شدن نقش بیبیسی شد. این خلاء رسانهای است که اگرداخل استفاده نکند، دیگران استفاده خواهند کرد. شما نمیتوانید بگویید من در بازار کار نمیکنم ولی دیگران هم حق فعالیت و سود بردن را ندارند. بازار است که اگر شما سود نبرید دیگران خواهند برد.
موسیخان: از این که با صبرو حوصله به سوالات پاسخ دادید بسیار ممنونم.
|
تاریخ شفاهی