16 مرداد 1400
اعترافات تکاندهنده مهدی هاشمی در باره جنایاتش!
پس از دستگیری مهدی هاشمی، او با اتکا به حمایت های منتظری، همچنان از پاسخگویی به پرسشهای بازجویان طفره می رفت و حاضر به روشن کردن نقاط مبهم نبود.
منتظری در نامه ای به امام، وزارت اطلاعات را متهم به خطی عمل کردن می کند و اتهامات گسترده ای را به وزارت اطلاعات نسبت می دهد. حجتالاسلام والمسلمین ریشهری در پاسخ به وی می نویسد: «... خدا را شاهد می گیرم که تاکنون خطی عمل نکرده ام و در جریان اخیر، از هیچ کس خط نگرفته ام و جز انجام تکلیف الهی -که امام به آن تصریح نمودند- انگیزه ای نداشته ام. و او گواه است که به جنابعالی علاقه دارم و اگر خط خطرناک مهدی هاشمی از شما جدا شود، هیچ کس را برای رهبری آینده جمهوری اسلامی از شما شایسته تر نمی دانم...»
غربت وزارت اطلاعات و دشواری راه
حجتالاسلام ریشهری در این باره می گوید: «در فضای سیاسی آن روز، غربت وزارت اطلاعات مشهود بود. برخی از مسئولان بلند پایه سیاسی نظام، به دلیل مصالح سیاسی، حرکتی را که با دستور امام آغاز شده بود، مصلحت نمی دانستند و از آینده بیمناک بودند. اما در برابر قاطعیت امام راهی جز سکوت نداشتند. برخی از شخصیت های سیاسی صریحاً می گفتند که با این گونه برخورد موافق نیستند، لیکن از نظر امام تبعیت می نمایند. شنیدم یکی از مسئولان عالی رتبه قضایی گفته بود: "این چه کاری است که وزارت اطلاعات انجام می دهد؟ آقای منتظری رهبر آینده است. چرا وزارت اطلاعات با این برخوردها او را زیر سوال می برد؟ آقای ریشهری مرتب پیش امام می رود و امام بر اساس گفته های او تصمیم می گیرد. اشتباه ما این بود که نرفتیم تا مسائل خود را با امام در میان بگذاریم. ما باید زودتر در این رابطه اقدام می کردیم. این حرکتی که وزارت اطلاعات شروع کرده، معلوم نیست به کجا می انجامد..."»
با اندکی تامل در مواضع مسئولان بلندپایه سیاسی و قضایی که بدان اشاره شد، مشخص می گردد که پیگیری اتهامات مهدی هاشمی تا چه حد دشوار بود. اکنون که با هدایت، قاطعیت و تصمیم هوشمندانه امام خمینی(ره)، رهبری آقای منتظری منتفی شده و در کنار امام بودن، برای همه علاقه مندان به ایشان، یک ارزش مهم تاریخی به شمار می رود، درک دشواری همراهی با امام در آن روزگار، حقیقتاً بسیار دشوار است. در آن روزگار (سال 1365) تردیدی وجود نداشت که آقای منتظری، رهبر آینده جمهوری اسلامی است و لذا اغلب مسئولان نظام مایل نبودند خود را رو در روی وی قرار دهند و در این فضای سیاسی، همراهی با امام و یاری رساندن به ایشان، در راهی که به یک جراحی عمیق و گسترده و سرنوشت ساز در جمهوری اسلامی منتهی می شد، آسان نبود... همراهی با امام حقیقتا دشوار بود اما آنچه دشواری راه را مضاعف می کرد، عدم پیشرفت بازجوییهای مهدی هاشمی بود.
شکست معجزه آسای بن بست
بازجویی حجتالاسلام ریشهری بعد از مدتی به این نتیجه می رسد که به جای بازجویان، خود با مهدی هاشمی صحبت کند و اتفاقاً این کار او بی نتیجه باقی نمی ماند. وی در این باره می گوید: ...مهدی هاشمی را نصیحت کردم و او را از رسوایی و کیفر آخرت و زندگی پس از مرگ بیم دادم و یادآوری کردم که "رسوایی و کیفر دنیا، اگرچه سخت و طاقت فرساست، آسان تر از عقوبت عقبی است" و بدین سان، وی را به صداقت و پاک شدن در این دنیا دعوت کردم تا دروازه های نجات، در چشم انداز او قرار گیرد. به او گفتم: تصور کن بازجوی تو خداست و اسلام از تو بازجویی می کند . تو هنوز حقایقی که در بازجویی های ساواک اعتراف کرده ای را برای ما نگفته ای، در صورتی که در نظام اسلامی، صادقانه تر باید برخورد کنی... در واقع بعد از این گفتگو بود که بازجویی جدی از مهدی هاشمی آغاز شد. همکاری وی با بازجویان قابل توجه بود. او برخی از قتل های قبل از پیروزی انقلاب را پذیرفت و بدین ترتیب، امید به روشن شدن تدریجی اتهامات وی افزایش یافت. حادثه ای تامل آفرین چند روز از این ماجرا گذشت. برپایه گزارشی که به من (ریشهری) داده شد، روزی مهدی هاشمی از بازجوی خود درخواست کاغذ و قلم کرد و نامه ای خطاب به این جانب نوشت. گویا در این نامه، سوگند یاد کرده بود که همه مطالب خود را بازگو کرده و دیگر چیزی برای گفتن ندارد.
نامه را به بازجو داد که به من برساند. پس از گرفتن نامه توسط بازجو، ناگهان مهدی هاشمی سراسیمه از بازجو خواست که نامه را به او پس بدهد! بازجو نامه را به او پس داد. هاشمی نامه خود را گرفت و بلافاصله آن را پاره کرد و همچون کسی که از دردی کشنده رنج می برد، و عقده ای او را آزار می دهد، شروع به اشک ریختن کرد و پس از اندکی گریستن گفت: «به دروغ نوشتم که چیزی برای گفتن ندارم. کاغذ بدهید تا آنچه دارم، بنویسم»! پس از این حادثه مهدی هاشمی پذیرفت که در دو مصاحبه شرکت کند: یکی مفصل، مشروط به اینکه تنها به امام(ره)، منتظری و حداکثر سران سه قوه ارائه شود و دیگری کوتاه، برای ارائه به مردم، از طریق رسانهها. آقای ریشهری در ادامه می نویسد: چند روز بعد، خدمت امام رسیدم و ضمن ارائه گزارش کوتاهی از اقدامات انجام شده، نوار یاد شده را تقدیم ایشان کردم.
نکته قابل توجه اینکه امام هنگام تقدیم نوار مصاحبه مهدی هاشمی فرمودند: «اگر این نوار را هم برای آقای منتظری بگذارید، باز هم قبول نخواهد کرد و خواهد گفت که این اعترافات را در اثر فشار و شکنجه از او گرفته اید»! به امام عرض کردم: «تا امروز حتی یک ضربه شلاق هم به او زده نشده است».
فراست امام خمینی(ره)
شنیدم امام دو یا سه بار، نوار یاد شده را ملاحظه کرده بود. نکته مهم و جالب توجه اظهارنظر ایشان درباره قسمت پایانی مصاحبه مهدی هاشمی است. گفتنی است که وی در پایان مصاحبه، اظهار ندامت و پشیمانی کرده و با گریه، درخواست عفو و بخشش کرده بود؛ ولی امام پس از ملاحظه این قسمت، فرموده بود: «فریب نخورید. او دروغ می گوید. حرکات او واقعیت ندارد.» هیچ یک از کسانی که سخنان مهدی هاشمی را از نوار شنیده بود، چنین برداشتی نداشتند؛ ولی امام، با فراست دریافت که وی دروغ می گوید و مسائل دیگری دارد که بدین وسیله می خواهد تیم بازجویی و مسئولان را فریب دهد تا بازجویی وی را پایان یافته تلقی کنند.
انتشار مصاحبه اختصاصی مهدی هاشمی، برای حیثیت و اعتبار منتظری خطرناک بود. از این رو، سران قوا با این اقدام مخالف بودند. اینجانب (ریشهری) نیز موافق این اقدام نبودم و لذا نظر خود را از طریق دفتر امام به ایشان منتقل کردم. اما از دفتر امام به من ابلاغ شد که: «نظر امام این است که آنچه در این مصاحبه در رابطه با آقای منتظری است، باید پخش شود تا مردم در جریان مسائل باشند.»
منتظری با شنیدن خبر پخش اعترافات مهدی هاشمی از صداوسیما در پیغامی خطاب به آقای هاشمی رفسنجانی می نویسد: «اگر این مصاحبه پخش شود، من موضعگیری خواهم کرد و علیه وزارت اطلاعات سخنرانی می کنم و اعلامیه خواهم داد. اگر شما (هاشمی رفسنجانی) بخواهید، می توانید جلو این اقدام را بگیرید.»
قسمت هایی از متن اولین مصاحبه مهدی هاشمی
قسمت هایی از متن مصاحبه مهدی هاشمی که در تاریخ 18/9/1365 از سیمای جمهوری اسلامی منتشر شد، بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و درود به محضر مبارک حضرت بقیه الله الاعظم، امام زمان -ارواحنا له الفداء- و نایب بر حقش، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی – مد ظله العالی- و قائم مقام معظم رهبری، فقیه عالی قدر، حضرت آیتالله العظمی منتظری و به امید پیروزی هرچه سریع تر رزمندگان کفرستیز اسلام و فتح کربلا. اینجانب، سید مهدی هاشمی، فرزند مرحوم سید محمد، مصاحبه خود را به شرح ذیل آغاز می کنم. انگیزه من از این مصاحبه که به پیشنهاد و رضایت خودم انجام می گیرد، اولا، روشن کردن اذهان نسبت به عملکردهای خلاف خودم و همفکرانم و ثانیا، پرده برداشتن از یک سیر تصاعدی لغزش ها، اشتباهات و انحرافاتی است که متاسفانه بعد از انقلاب تا لحظه بازداشت، در وجود من بوده و به خاطر همان تسلط هوای نفس و نپرداختن به تهذیب نفس، دوری از خط امام، این اشتباهات در من رشد کرد. مادامی که در بازداشت به سر می برم، در اثر برخوردهای سازنده و آموزنده و اسلامی برادران بازجو و همچنین تفکر و مطالعه و بازنگری خودم، به اعمال و رفتار و اندیشه ها و افکار گذشته ام و مجموعه ای از اشتباهات و انحرافات و لغزش هایی که در من بوده، پی بردم و در این لحظه، اعتراف می کنم که خودم را مصداق بارز آن جمله حضرت امام که در جواب جناب آقای ریشهری فرمودند یافتم.
امام فرمودند: «منحرف و توطئه گر». قبل از بازداشت، طبعا به خاطر آن جو عمل زدگی و غرق شدن در آن جو، من فرصت مطالعه و تفکر پیدا نمی کردم و نمی توانستم در خودم و در اعمال و رفتارم بازنگری کنم. شاید اگر فرصت پیدا می کردم اصلاح می شدم. اما امروز، در این لحظات تنبه خیز بازداشت، که یک فرصت طلایی و ارزنده ای است که خداوند، نصیب من کرده و من بسیار خوشحالم، من در این لحظات، به نفسم بازنگری کردم و برای اصلاح نفسم، اشتباهات و انحرافم را ریشه یابی کردم که هم اکنون، با یک ارزیابی و تحلیل ریشه ای، این اشتباهات و انحرافاتم را بازگو می کنم. به امید اینکه درسی باشد برای دیگران و عبرتی باشد برای سایرین.
قبل از اینکه مصاحبه را آغاز کنم، از محضر مبارک حضرت امام امت - مد ظله العالی- و فقیه عالی قدر و مسئولین محترم کشور و امت حزب الله، درخواست جدی عفو و اغماض و گذشت را دارم. مصاحبه من کلا به دو بخش تقسیم می شود: بخش اول مربوط به قبل از پیروزی انقلاب و بخش دوم، مربوط به پس از پیروزی انقلاب. قبل از انقلاب، چون فعالیت های سیاسی من، دقیقا در اواسط دهه چهل شروع شد و عمدتاً به دلیل کم تجربگی و ناپختگی و شتاب زدگی در برداشت هایی از اسلام و مکتب و قرآن و اینکه خط امام در آن زمان تبیین نشده بود، رگه های التقاط و روشنفکری اسلامی در من رسوخ کرد و در ادامه به جایی رسید که حتی لباس نزیه و مقدس روحانیت را از تنم بیرون کردم. از طرف دیگر، از دوران خدمت سربازی، بنا به دلایلی روح تقوا و معنویت در من کاهش پیدا کرد و این کاهش معنویت، در آن جو مبارزات آن زمان - که یک جو عمل زدگی برای من بود و مرا وارد یک جو افراطی عمل زدگی کرد - موجب شد همین که خواستم برای زندگیام خط مشیای را انتخاب کنم، به یک سلسله اشتباهات و لغزش هایی دچار شدم که این لغزش ها، در استمرار منتهی به انحراف شد. بارزترین خطاها و اشتباهات من در آن زمان دو چیز است که من با صداقت عرض می کنم: محور اول نرمش و رابطه با ساواک است که در اثر آن ناپختگی ها و غلبه نفسانیات و برداشت های ناپخته از اسلام، من بعضی ضرورت های مقطعی و زمانی را، مجوزی و توجیهی دانستم برای این که بتوانم با ساواک نرمش کنم و این نرمش، یک لغزش کوچک بود که تدریجاً به تماس با یکی از عوامل محلی ساواک منتهی شد. به دنبال آن، رشد در این اشتباهات بدانجا رسید که من با یکی از بازپرسهای ساواک، نشستم و صحبت کردم و این روند رو به رشد لغزش و اشتباه، به جایی رسید که وقتی من دستگیر شدم، در زندان، رسماً به ساواک نامه نوشتم و با آنها اعلام همکاری کردم و این اوج یک لغزش بود که می توانم بگویم یک اشتباه بزرگ و یک انحراف است و از بارزترین انحرافات و اشتباهات من، در قبل از پیروزی انقلاب است. محور دوم، محور قتل هاست؛ یعنی یکی از بارزترین اشتباهات من در دوران قبل از انقلاب، محور قتل هاست. در محور قتل ها باید عرض کنم که دو فقره قتل صورت گرفت، در رابطه با مبارزه با منکرات و فحشای یک زن و یک مرد و یک فقره هم در مورد قتل مرحوم آقای شمس آبادی بوده. در محور قتل آقای شمس آبادی هم من در اثر همان برداشت های عجولانه ای که از اسلام داشتم، اینها را مجوز قتل یک عالم دینی دانستم و این قتل را مجاز دانستم، که من حس می کنم یک اشتباه بسیار بزرگی بوده که در آن زمان برداشت من از مبانی اسلامی، نسبت به یک عالم دینی صورت گرفته است... قبل از پیروزی انقلاب، بارزترین خطا و اشتباه و لغزش من در این دو محور بود. اما پس از پیروزی انقلاب....خارج کردن مقادیر زیادی اسلحه و مهمات، مواد منفجره و اسناد از سپاه بود. وقتی که واحد نهضت ها از سپاه جدا شد، از آنجایی که به خط فکری و عملی خودم، بیش از حد اعتماد می کردم و نوعی مطلق گرایی را در خودم حاکم کرده بودم، وسوسه های خطی و گروهی بر من عارض شد و در ارتباط با همان ریشه های قبلی، یعنی ضعف معنویت، غلبه نفسانیات و دوری از خط امام و نپرداختن به تهذیب نفس، این وسوسه ها در آن مقطع در من قوت گرفت. وسوسه گروهی، وسوسه خطی، به حدی رساند که من به قانون و مقررات، کاملا بی اعتماد شدم و از این جهت وقتی که واحد نهضت ها از سپاه جدا شد، با اینکه من قدرت داشتم برای جلوگیری، اما متاسفانه دریغ از همان روح بی اعتمادی به قانون و مقررات و عوامل قبلی، وقتی که تعداد زیادی از اسلحه، مهمات، مواد منفجره و اسناد سپاه را، از سپاه، برادران خارج کردند، به این کار به سادگی تن در دادم.... در اینجا یک محور دیگری را که باید به آن اشاره کنم مسئله این بود که دفتر فقیه عالی قدر را به عنوان یک پایگاه برای تحقق اهداف خودم، اهدافی که به آن ایمان داشتم و فکر می کردم اهداف حق مطلق است، انتخاب بکنم. زمینه هایی که مثبت بود و مرا در این تخیل یاری می کرد، چند چیز بود: اول آنکه مسئول دفتر، برادر من بود و آن رابطه و اعتماد متقابلی که بین من و اخوی وجود داشت، این زمینه، پارامتر مثبتی بود که مرا در این فکر موفق بکند. از آن طرف فقیه عالی قدر از سالهای دور اعتماد داشتند و این اعتماد را من یک پارامتر مثبتی در جهت اهداف خودم می دانستم. سوم اینکه آقا سعید، فرزند آیتالله هم با ما همدلی و هماهنگی داشت. از آن طرف تعدادی از دوستان هم، از قدیم و جدید، در دفتر وجود داشتند. از طرف دیگر در شخص فقیه عالی قدر، من یک سلسله رهنمودهایی را می دیدم که ایشان دارند که اینها را برای آینده کشور، کارساز و طلیعه خوشبختی آینده می دانستم. اینها، مجموعاً عوامل مثبتی بود که من را جذب کرد به طرف اینکه دفتر را تصور کنم که پایگاه من است و من می توانم از طریق دفتر، تمایلاتم را جامه عمل بپوشانم... از آن طرف، گزارشاتی به آقا می نوشتم که معتقد بودم کارساز است و در همین جا باید عرض کنم من، با گزارشاتی که به آقا می نوشتم، در حقیقت از اعتماد پاک و بی شائبه فقیه عالی قدر نسبت به خودم، سوء استفاده کردم. من می خواستم با نوشتن این نامه ها و گزارشات به خدمت ایشان، در حقیقت افکار خودم را القاء کنم و خط بدهم و در مقابل خط تخیلی که احساس می کردم وجود دارد، خودم را مصون نگه دارم در خدمت و در دفتر ایشان. من از این اعتقاد پاک و بی شائبه فقیه بزرگوار که به من داشتند، سوء استفاده کردم. من در این لحظه، خودم را جدا گناه کار می دانم، که از این اعتمادها، سوء استفاده شده است... یکی از تحلیل های ذهنی ما، که اکثرا خیالاتی بود، توهمات بود، متکی به افکار و بینش های غلط انحرافی بود، اینها را ما به دفتر آقا منتقل می کردیم و این کار عاقلانه نبود؛ بلکه کار زشتی بود که مقام معظم رهبر آینده و دفتر ایشان را ما آلوده بکنیم با تحلیل های غلط زشت و انحرافی ذهنی خودمان. از آن طرف، من که یک آدم آلوده ای بودم به یک سلسله اعمال و بینش های غلط، زشت و انحرافی و اشتباه، من نباید خودم را نزدیک دفتر بکنم. ولی خوب، این نزدیکی صورت گرفت و من تلاش در جهت خط دادن داشتم. تلاش برای القای فکر داشتم، هم به دفتر و هم به آقا، و این را در حقیقت، یک خیانت بزرگی تلقی می کنم. در حقیقت، در محور دفتر حضرت فقیه عالی قدر هم، که من امیدهایی به عنوان یک پایگاه به آن داشتم برای افکار آینده خودم در کشور، در آنها هم تبلوری از لغزش های فکری و انحرافات عملی من وجود داشت... من از خداوند بزرگ اولا، در خواست مغفرت دارم جداً. من خودم را گناهکار می دانم در مقابل خدا و احساس می کنم اگر خدا من را نبخشد، من در دنیا و آخرت معذبم. از مقام رهبری هم درخواست می کنم مرا ببخشد. من ایمان دارم به اینکه نیروهای من و انرژی من، آنقدر هست که در کشور و انقلاب و اسلام کارساز باشد. من می توانم گذشته ها را جبران کنم. من قادرم بر اصلاح گذشته ها. امیدوارم که اولا خداوند مرا ببخشد و ثانیا حضرت امام امت، مرا با دیده عفو و اغماض، مورد عفو و رحمت قرار بدهند.... (روزنامه جمهوری اسلامی 19/9/1365)
درخواست منتظری از امام برای رسیدگی به اتهامات مهدی هاشمی
مهمترین بازتاب انتشار مصاحبه مهدی هاشمی، این بود که منتظری، به رغم تمایل باطنی خود، به دلیل فشار افکار عمومی مردم، مجبور شد طی نامه ای از امام بخواهد به جرایم و اتهامات مهدی هاشمی و جریان مرتبط به او رسیدگی شود: «بسم الله الرحمن الرحیم محضر مبارک رهبر بزرگ انقلاب، آیتالله العظمی امام خمینی - مد ظله العالی- ضمن سلام و تشکر از موضع گیری های مدبرانه و برخورد قاطع حضرتعالی نسبت به جریانات انحرافی، خواهشمندم دستور فرمایید که جرایم و اتهامات سید مهدی هاشمی و افراد مرتبط به وی، بدون اغماض و با کمال دقت، مطابق موازین عدل اسلامی، ولو بلغ ما بلغ، رسیدگی شود و مبادا ارتباط سببی ایشان و یا دیگران با این جانب و یا هرکس و یا رعایت حرمت این و آن، مانع تحقیق و رسیدگی گردد. زیرا حفظ حرمت اسلام و جلوگیری از انحرافات از دامن اسلام عزیز و انقلاب مقدس و روحانیت، بر همه جهات مقدم است. سلامت و طول عمر حضرت عالی و پیروزی رزمندگان مسلمان را در همه جبهه ها، از خداوند متعال مسئلت می نمایم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته. حسینعلی منتظری 24 آذر ماه 1365»
بعد از منتظری نیز هادی هاشمی و سعید منتظری هر یک از سید مهدی هاشمی تبری جسته و خواستار رسیدگی به اتهامات وی شدند.
پیام کتبی منتظری به امام خمینی(ره)
منتظری بعد از ارسال درخواست خود مبنی بر رسیدگی به اتهامات مهدی هاشمی در نامه ای به امام خمینی(ره) نشان می دهد که نامه قبلی اش به امام چیزی جز حفظ مصالح سیاسی و اجتماعی خود نبوده است و باز هم بر حمایت خود از مهدی هاشمی تاکید می ورزد. وی در نامه ای خطاب به امام خمینی(ره) چنین می نویسد:
« 1 - در قم، تنها مدارس من بود که در خط شما بود. اگر حضرتعالی از دو سال قبل، نسبت به مدارس من نگران بودید، چرا به من نگفتید؟
2 - چرا مصاحبه ای را که به ضرر من و بیت من و مدارس من بود، اجازه دادید پخش شود؟
3 - چرا کتابخانه مربوط به من، که حدود هزار عضو مطالعه کننده داشت و بیش از همه، رادیو منافقین علیه آن تبلیغ می کرد، مهر و موم شد و الان هم بسته است؟
4 - سید مهدی، مجرم بود فرضا، اعدام می شد مسئله ای نبود؛ ولی چرا بدون دادن حق دفاع، جمع کثیری از عاشقان اسلام و انقلاب و شکنجه شده های زمان شاه را، به اتهام ارتباط با او، در رسانه های گروهی و روزنامه ها کوبیدند؟ و عده ای عقده گشایی کردند و جوانان مدافع انقلاب و روحانیت و در خط خودتان را به پوچی و یاس کشاندند، به نحوی که در جبهه ها هم اثر بد داشت؟ و بیش از همه خوراک تبلیغی برای رسانه های ضد انقلاب فراهم شد.
5 - در کجای دنیا یک دوست و پدر، با فرزند و دوست و همفکر خود، این طور عمل می کند؟
6 - حضرت عالی با این کار، آخوندهای مخالف را که تا اندازه ای ترس و یا شرم حضور داشتند، جری کردید و به آنان، امکان ضربه زدن را دادید.
7 - ضربه ای که به اسم حضرت عالی و در پوشش حمایت از من و بیت من، به من و بیت من زده شد، از همه ضرباتی که آخوندهای مخالف، در رژیم گذشته و در زمان حال زدند و می زنند، بیشتر بود. و فشار روحی که در این مدت متحمل شدم و به خاطر خدا و اسلام و انقلاب و حفظ حرمت حضرت عالی صبر کردم، از همه زندان ها و تبعیدها و کتک های زمان شاه کوبنده تر بود. و الی الله المشتکی.
8 - نمی دانم از بهره برداری های ضد انقلاب و آخوندهای مخالف و تفسیر های رادیو و روزنامه های بیگانه و خوشحالی آنان، تا چه اندازه مطلعید.
9 - شنیده شد فرموده اید: "فلانی مرا شاه و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض می کند". البته حضرت عالی را شاه فرض نمی کنم؛ ولی جنایات اطلاعات شما و زندان های شما، روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است. من این جمله را با اطلاع دقیق می گویم.
10 - من حدس می زدم روزی حضرت عالی، از اکثر علاقه مندانتان منقطع شوید؛ ولی گمان نمی کردم به این زودی عملی شود. و فی الخاتمه اقول:
" صدیقک من صَدَقَک لا مَن صدقک".
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.»
مقایسه آن نامه و این پیام، می تواند حقایق بسیاری را آشکار نماید. البته این آخرین باری نبود که منتظری در مقابل امام خمینی و ملت ایران اینطور رفتار میکرد. وی در حمایت از اغتشاشگران، اعترافات آنان را در اثر شکنجه می داند و تهمت های بسیاری را متوجه وزارت اطلاعات و دستگاه قضایی کشور می کند. جالب اینجاست که وی عده ای از افرادی را که دستشان به خون بیگناهان آلوده بوده است را «جمع کثیری از عاشقان اسلام و انقلاب و شکنجه شده های زمان شاه» می خواند و به دستگیری آنان اعتراض می کند.