30 مهر 1399
اختلاف های داخلی ساواک و کارشکنی ثابتی
به روایت صدری نخستین رئیس کمیته مشترک ضد خرابکاری
نویسنده درفصل نخست به بررسی سیر پیدایش دستگاههای اطلاعاتی رژیم پهلوی و نقش آمریکا، اسرائیل و انگلیس در بوجود آوردن ااین مراکز میپردازد و با استناد به اسناد موجود و اظهارات اشخاصی که مجدانه در خدمت رژیم منحوس پهلوی بودند، موضوع را مورد بررسی قرار میدهد. مولف همچنین زمینههای پیدایش کمیته مشترک ضدخرابکاری را در فصل دوم بررسی میکند. در فصل سوم، نخست به این پرسش پرداخته که آیا شاه از اعمال شکنجه در ساواک خبر داشته یا نه. در این مورد تهرانی شکنجه گر معروف اعتراف میکند که همه موارد، در بولتنهایی به اطلاع دربار نیز میرسیده است. پس از آن، انواع شکنجههای آن دوران با آوردن خاطرات افراد بیان شده است.
مولف در فصل چهارم، فضای باز سیاسی پس از سال 1355 را بررسی کرده است. در پایان فصل، عملکرد کمیته مشترک را در اواخر عمر این کمیته بررسی می کند و سپس در فصل پنجم با عنوان «فروپاشی دژ»، چگونگی تصرف و تسخیر کمیته مشترک و دستگیری شکنجهگران توسط مردم انقلابی ، بازگو شده است. در فصل ششم اعترافات تهرانی، آرش و بقیه در هشت جلسه اعترافات دادگاه آمده است. پایان بخش این فصل، اعترافات دیگر بازجویان و شکنجه گران ساواک است و پس از آن، فهرست ها ارائه شده است. و سپس از صفحه ٣83 تا پایان کتاب اسناد و عکسها آمده است
دربخشی ازاین کتاب ازقول صدری نخستین رئیس کمیته مشترک ضد خرابکاری میخوانیم
«شاه چه دستوری داد؟
صدری : پس از چند روز مأموری جلوی کلانتری قلهک کشته شد و سپهبد فرسیو را ترور کردند و در همین زمان، واقعه سیاهکل اتفاق افتاد. ساواک و ژاندارمری رفتند و آنها را کشتند و بازماندگان گروه سیاهکل متواری شدند. این گروه در تهران شروع به سرقت از بانکها و تخریب کردند. شاه ما را احضار کرد. مقام امنیتی در حضور شاه گفت : ما به تنهایی نمیتوانیم کاری بکنیم. در این شورا که تشکیل شده بود، ازهاری، اویسی،بنده و پالیزبان شرکت داشتیم. پس از مدتی مذاکره، تصمیم گرفته شد یک اجتماع سازمان نظامی تشکیل شود. ثابتی از طرف ساواک، سپهبد جعفری از طرف شهربانی و سپهبد محققی از طرف ژاندارمری، اعضای این تشکیلات شدند.
سرلشکر فرزانه که در آن زمان رئیس آگاهی بود، رئیس اطلاعات شهربانی شد. شاه گفت که باید این اجتماع تشکیل شود و شما هر کس را که گرفتید باید تحویل ساواک بدهید. ولی آقای ثابتی هر کس را میگرفت خودش به تنهایی عمل میکرد. من ناراحت شدم و با او همکاری نکردم و گفتم که ساواک شش هزار عضو فقط در تهران دارد، خودش به تنهایی عمل کند. شبی در چهار نقطه تهران بمبگذاری شد. فردا هویدا تلفن کرد که باید بیایید جلسه. فردوست و هدایتی هم آنجا بودند. جلسه تشکیل شد و هویدا گفت، که شاه از این بابت ناراحت است، شما چرا همکاری نمیکنید. ما میدانستیم که بمبها را ساواک منفجر میکند تا وانمود نماید که در شهر خرابکاری میشود و باید همه نیروهای انتظامی با ساواک همکاری کنند. شخصی به نام جهان شب ژرفی که بمبساز ساواک بود و بمبها را میساخت، خود در حادثه بمبگذاری کشته شد و این واقعیت را که ساواک عامل بمبگذاری بود، ثابت میکند. من حاضر شدم دو افسر و 30 پاسبان در اختیار کمیته بگذارم و همین کار را هم کردم، اما باز متوجه شدیم که ثابتی به تنهایی عمل میکند و خودش با افرادش به خانهای در نیروی هوایی حمله کرده و چند نفر را کشته و دستگیر کرده، ما ناچار تصمیم گرفتیم از کارهای او و مکالمات تلفنیاش اطلاعاتی حاصل کنیم.
من سرهنگ مخفی، افسر اطلاعاتی را احضار کردم و به کمک تلفنچی شهربانی، از داخل دیوار سیمی به تلفن ثابتی کشیدیم و از مکالماتش نوار برداشتیم. در آن نوار ثابتی از مردم زمین و پول و فرش میخواست. من آن نوار را پیاده کردم و به شاه دادم . شاه وقتی ماجرا را فهمید، گفت :او چقدر طمع دارد. نوار را به فردوست داد و گفت : تذکراتی به ساواک داده شود. ما دیگر نفهمیدیم که فردوست تذکر داد یا نه؟
شاه به من گفت : هر که را که تظاهرات میکند، بزنید. شاه به من گفت: این بچهها چه میگویند؟ منظورش مجاهدین بود که ساواک آنها را مارکسیست اسلامی معرفی میکرد. من به شاه گفتم : اینها همه دانشجو و محصل هستند و اصلاً مارکسیست با اسلام زمین تا آسمان تفاوت دارد و این کلمهای است که ساواک اختراع کرده است و من نمیتوانم به پلیس دستور بدهم که بچهها را بزند، چون پلیس برنامه دیگری دارد. اول باید اخطار کند، بعد هوایی شلیک کند و اگر نشد از کمر به پایین بزند.
کتاب شکنجه گران ساواک نوشته قاسم حسن پور انتشارات موزه عبرت ،صفح 281 تا 282