14 مرداد 1400
نقش انجمن ها در جنبش مشروطیت
برشی از کتاب بحران مشروطيت در ايران
درایام مشروطیت انجمنهای فراوانی تشکیل شد که مهمترین آنها انجمن آذربایجان، انجمن مظفری و انجمن برادران دروازه قزوین بودند. این انجمنها همه مسلح بودند و قبل از مشروطه فعالیت داشتند، اما در دوره سلطنت محمدعلیشاه افزایش چشمگیری پیدا کردند. به گزارش کتاب آبی حداقل یکصد انجمن در تهران فعالیت داشت که مهمترین آنها انجمن آذربایجان به ریاست سیدحسن تقیزاده بود و 2962 عضو داشت. این انجمنها دائماً فعالیت میکردند و آموزش نظامی مهمترین اقدام آنان بود. محل انجمن آذربایجان در خیابان اکباتان قرار داشت و تا آخرین دوره حیات مجلس اوّل با شاه جنگید. شعبه اصلی این انجمن کمیته دهشت بود که وظیفه ترور مخالفین را برعهده گرفته بود و در رأس آن حیدرخان عمواوغلی قرار داشت. رقیب اصلی انجمن آذربایجان جامع آدمیت بود که ریاست آن را عباسقلیخان آدمیت عهدهدار بود و مشی اعتدالی را توصیه میکرد و از تندروی برحذر میداشت. ملکالمتکلمین سخنگوی انجمن آذربایجان بود. شاعر مشهور فرصتالدوله شیرازی که گفته میشد بهایی است و نیز شاهزاده سلیمان میرزا اسکندری و محمدخان کمالالملک نقاش مشهور از اعضای این انجمن بودند. این انجمن به نام اجتماعیون عامیون که برگردانی از سوسیالدمکراسی بود هم خوانده میشد. عملیات تروریستی مهمی مثل قتل اتابک امینالسلطان، صدور فرمان قتل محمدعلیشاه در 25 محرم سال 1326 و نیز جنگ و گریز روز گلولهباران مجلس، کار این انجمن بود.
عضو برجسته انجمن آذربایجان معاضدالسلطنه پیرنیا بود. او در آغاز خدمات دولتی خود کنسول ایران در باکو بود و تا سال 1323 قمری در تفلیس و دیگر شهرهای قفقاز اقامت داشت و در بین «نخبگان قوم دوستان زیادی داشت». او خود از بنیادگذاران انجمن آذربایجان و از «اعضاء مؤثر کمیته سری انقلاب ایران» بود. در ابتدا نیابت ریاست انجمن را بر عهده داشت و پس از کنارهگیری تقیزاده رئیس آن شد. معاضدالسلطنه در دوره اوّل مجلس شورای ملّی عضو هیأت رئیسه بود و در عین حال ریاست اداره مباشرت مجلس را تصدی میکرد. این تشکیلات باید سازمان اداری مجلس را به وجود میآورد. در دوره سلطنت محمدعلیشاه، معاضدالسلطنه به شدت علیه وی مبارزه کرد، اما بعد از انحلال مجلس اوّل به دستور شاه، معاضدالسلطنه به سفارت بریتانیا پناهنده شد و سپس به استانبول رفت و فعالیتهای خود را ادامه داد. ریاست انجمن برادران دروازه قزوین با سلیمانخان میکده بود که گفتیم جلسات انجمن سری در منزل او تشکیل میشد.
محل انجمن مظفری یعنی خانه مسیحالملک شیرازی پدر سردار فاخر حکمت، در بهارستان واقع بود. یکی از مهمترین انجمنهای این دوره که در عین حال تندروترین آنان نیز به شمار میآمد انجمن بینالطلوعین بود که از حیث ترکیب اعضا بسیار جالب توجه به نظر میآمد. اکثر اعضای این انجمن به مشی ترور روی آوردند و برای این منظور کمیتههایی تشکیل دادند و برخی از همینها بعداً از تشکیلدهندگان کمیته مجازات در دوره جنگ اوّل جهانی بودند. محمود ابراهیمخان منشیزاده، اسداللهخان ابوالفتحزاده، داوودخان علیآبادی همفکر میرزاجهانگیرخان شیرازی، سیدمحمد کمرهای، سیدعبدالرحیم خلخالی، سیدجلیل اردبیلی، میرزا سلیمانخان میکده، میرزا ابراهیمخان تبریزی، ابراهیم حکیمی، محمدنظرخان مشکوةالممالک، حسین پرویز، میرزامحمد نجات، سیدحسن تقیزاده، میرزا قاسمخان صوراسرافیل، رکنالملک برادر حکیمالملک و محسن نجمآبادی اعضای مؤثر و مورد اطمینان انجمن بودند که در عین حال تندروترین طیف مشروطهخواهان را شامل میشدند. این انجمن در منزل شیخ مهدی نجمآبادی تشکیل جلسه میداد و علاوه بر افراد یاد شده، شیخ محمد بروجردی، یحیی دولتآبادی، ظهیرالسلطان برادر ظهیرالدوله و میرزا محمودخان پرورش نیز در آن شرکت میکردند. از بین این افراد منشیزاده، ابوالفتحزاده و محمدنظرخان مشکوةالممالک در انجمن غیرت عضویت داشتند که توسط میرزا ابراهیم آقا وکیل تبریز و عضو مؤثر لژ بیداری ایران هدایت و رهبری میشد. همانطور که خواهیم دید همه این افراد در ظهور تحولات آتی نقشهای بسیار اساسی داشتند و بدون شناخت طرز سلوک و رفتار آنان راه بر هر تحلیلی در مورد حوادث این دوره بسته است.
بسیاری از اینان در زمره افراطیترین جناحهای مشروطه بودند که هر روز بر اغتشاشات دامن میزدند. این گروه در شکل دادن به درگیریهای خیابانی و نیز آشوبهای اجتماعی و ترورهای سیاسی نقش درجه اول داشتند. با اینکه از مشروطه اروپایی دفاع میکردند، اما ابزار آنان برای پیشبرد اهداف نه گفتگوهای اقناعی بلکه گلوله بود. به بهانه مشروطه با هر کس میخواستند تسویه حساب میکردند و آنقدر در افراط غرق شدند که حتی مصالح خود را نیز به باد فراموشی سپردند. اکثر این اشخاص در زمره گردانندگان لژ بیداری ایران بودند؛ کسانی که سرنگونی حکومت قاجار را در سر میپروراندند.
به هر حال در هر گوشه تهران انجمنی زاده شد. در این انجمنها عدهای داعیه اعتدال داشتند، گروهی مدعی دمکراسی بودند و هر کس هر کاری را که خود به مصلحت میدانست انجام میداد، بدون اینکه به مصالح عمومی کشور توجهی داشته باشد. به قول مخبرالسلطنه هدایت هرکس بیشتر ناسزا میگفت مشروطهخواهتر بود. حتی شاهزادگان و اعیان و اشراف انجمن تشکیل داده بودند. فرزندان روحانیان بزرگ بعضاً در این انجمنها عضویت داشتند. شیخمحمد فرزند شیخعبدالله مازندرانی و شیخمهدی فرزند شیخفضلالله نوری در زمره این افراد بودند. در بین آنان افرادی مثل ناظمالاسلام کرمانی هم حضور داشتند، رهبری اینان با سیدمحمدصادق طباطبایی بود. آنها هر شب در منزل یکی از اعضا دور هم گرد میآمدند و مهمترین فعالیت آنان رخنه در بریگاد قزاق یعنی تنها تشکیلات نظامی کشور بود. در این کار ابوالفتحزاده که خود پیشتر افسر قزاق به شمار میرفت بیش از همه موفق بود. او اعضای بریگاد را دور خود جمع میکرد و برایشان سخنرانی مینمود و بالاخره توانست عدهای را با خود همراه کند؛ به این شکل تشکیلاتی که زیر نظر روسها قرار داشت به صفوف جنبشی که ماهیتی ضد روسی داشت ملحق میشد. به روایت ملکزاده میداندار اصلی جنبش در این دوره، روشنفکران عضو کمیته انقلاب بودند که گرچه در اقلیت قرار داشتند، اما حوادث را هدایت میکردند. یک مورد از تصمیمهای اینان برنامهریزی برای قتل شیخ فضلالله نوری بود. در این تصمیم سیدجمالالدین واعظ، جهانگیرخان صوراسرافیل، قاضی قزوینی، میرزا ابراهیم منشی سفارت فرانسه، سیدمحمدرضا مساوات، یمینالسلطنه و ملکالمتکلمین شرکت داشتند. تصمیمی که به دست یکی از اوباش بازار تهران به نام کریم دواتگر عملی شد و فقط منجر به جراحت در رانِِِ شیخ گردید. شیخ بعد از بهبودی جراحت، ضارب خود را بخشید. توسل به گروههای اوباش برای پیشبرد اهداف سیاسی از ابتکارات تندروان دوره مشروطه بود. اوباش که خود در صفوف بیکاران بودند از فرصت به دست آمده بهرهبرداری میکردند، زیرا اساساً چیزی برای از دست دادن نداشتند. به همین دلیل به نام مشروطه نظم اجتماعی توسط اینان برهم زده میشد.
تقیزاده تعداد انجمنها را در دوره اوج فعالیت آنها به 144 مورد میرساند. به قول ایوانف فقط در تهران 140 انجمن وجود داشت، دکتر مهدی ملکزاده تعداد این انجمنها را فقط در تهران 200 مورد میداند که تازه اینها کمیته مرکزی انجمنها بودند. به قول کسروی بر اساس لوحههایی که انجمنها به هنگام گردهمایی در مدرسه سپهسالار فراهم کرده بودند 180 انجمن در تهران وجود داشت. هر روز مردم انتظار بحرانی را میکشیدند و انجمنها هر روز فتنهای برپا میکردند. به همین دلیل در شوال 1325 محمدعلیشاه رسماً تقاضا کرد این انجمنها منحل شوند، اما نمایندگان به استناد اصل 21 متمم قانون اساسی که تصریح داشت «انجمنها و اجتماعاتی که مولد فتنه دینی و دنیوی و مخل نظم نباشند در تمام مملکت آزاد است»، از این کار طفره رفتند. باید گفت اتفاقاً به دلیل اینکه این انجمنها با اصل یاد شده تعارض داشتند میبایست ملغی میشدند، زیرا به تصریح کلیه منابع تاریخی این زمان انجمنهای یادشده مهمترین موجب ناامنی و بحران سیاسی در کشور بودند. وقتی به فرمان محمدعلیشاه مجلس اول منحل شد، از این دهها انجمنی که تولید بحران میکردند فقط تعداد انگشتشماری به مبارزه علیه او پرداختند.
به قول احتشامالسلطنه «تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی که میتوانست مایه قوام و دوام رژیم مشروطه بشود و با انجام تکالیف قانونی خود نقص مشهود مشروطیت را که سرانجام موجب سرخوردگی مردم از مجلس شد رفع کند، به کارهایی پرداخت که نه تنها خارج از تکالیف قانونی بود، بلکه بالفعل در تخریب آن اساس مقدس و ملی عامل اصلی و مؤثر بود». باز هم به قول او به همین دلیل بود که روز به روز مجلس مقام و موقعیت خود را در نزد مردم از دست داد و انجمنهای ایالتی و ولایتی خود عامل دردسر شدند. این انجمنها وظایف قانونی مجلس را برعهده گرفته بودند و اعتنایی به نهاد قانونگذاری نداشتند و از این جمله بود انجمن ایالتی تبریز که خود را مجلس شورای آذربایجان مینامید و مشکلات روزمره فراوانی تولید میکرد.
مهمتر این بود که برخلاف اصول مشروطه حتی برخی نمایندگان تکالیفی برای مجلس در نظر میگرفتند که با این نظام سیاسی تعارض داشت. از جمله سیدحسن تقیزاده میگفت نباید مجلس ایران را با پارلمانهای کشورهای اروپایی که دویست - سیصد سال از تأسیس آنها میگذرد مقایسه کرد. در ایران نباید از مجلس خواست صرفاً بر دولت نظارت کند و دولت هم از مجلس رأی اعتماد بخواهد: «این مجلس از راههای عادی نمیتواند داخل کار شود، بلکه باید به یک قوه فوقالعاده و پنجه آهنینی مملکت را اصلاح نماید... چطور محمدعلی پاشا در مصر، و ناپلئون در فرانسه کردند».
ضرورت روی آوردن به پنجه آهنین بارها و بارها در طول سالیان بعد هم مورد توجه برخی مشروطهخواهان قرار گرفت؛ زیرا در این ایام تحت لوای مشروطه به اندازهای تندروی صورت گرفته بود که مردم و مسئولین به این ضرورت روی آورده بودند که لازم است مردی ظهور کند و کشور را امن سازد. بارها و بارها در همان دوره مجلس اول مسئله دخالت انجمنهای غیرمسئول در مسائل مهم کشور مورد نقد قرار گرفت. طباطبایی در مجلس اول خاطرنشان کرد:
انجمن تبریز از حدود اختیارات خود تجاوز کرده و به کارهای ناروا پرداخته و باید دانست که در ایران جز یک مجلس شورای ملی، مقام دیگری نیست که صلاحیت اینگونه مداخلات را داشته باشد و اگر کار به این منوال پیش برود مملکت دچار هرج و مرج خواهد شد.
یکی از نمایندگان به نام میرزا آقا مجاهد که از اقدامات خودسرانه انجمنها برآشفته شده بود خاطرنشان کرد هر فعالیت سیاسی و اجتماعی باید تحت نظر مجلس باشد، زیرا این مجلس است که حق قانونگذاری دارد. او میخواست حد و حدود وظایف انجمنها مشخص باشد تا در امور مجلس و دولت دخالت نکنند و از قوانین موضوعه مصوب مجلس تبعیت نمایند. در عین حال یادآوری کرد انجمنها و مجلس لازم و ملزوم یکدیگرند، اما نباید در امور یکدیگر دخالتی داشته باشند. تقیزاده که خود در این زمان و نیز دورههای بعدی مشروطه در زمره جناح تندرو مجلس بود، سالها بعد اعتراف کرد انجمنها در کار دولت و مجلس بیش از اندازه دخالت میکردند. به قول میرزا فضلعلی آقا که از نمایندگان معتدل مجلس بود «از گاو دو شاخه استبداد خلاص میشویم به گاو هزار شاخه مجاهدین یا رؤسای... ایشان دچار میشویم». سر چارلز مارلینگ گزارش داد دخالتهای زیانآور انجمنها باعث شده است مجلس نتواند شایستگی لازم را از خود نشان دهد. هارتویگ کاردار سفارت روسیه نیز گزارش داد قدرت در تبریز عملاً در دستان انجمن محلی است که از سایر انجمنهای ایران قدرتمندتر است و در تهران نیز شعبهای دارد و کلیه نمایندگان مجلس گوش به فرمان آن هستند. سر سیسیل اسپرینگ رایس نیز گزارش داد انجمنها حکومت و فرمانروایی واقعی را در ایران به دست دارند.
تودههای اوباش و بیکاران، نیروی کاری این انجمنها بودند، به قول احمد مجدالاسلام کرمانی انجمنهای تهران هرکدام برای این که اهمیت خود را نشان دهند تعدادی از جوانان بیکار را مسلح میکردند و در روزهای معینی به مشق وامیداشتند. بهانه آنان صیانت از مشروطه بود و حال آنکه خودشان بیش از هر کس دیگری مشروطه را مورد تهدید قرار میدادند. هر انجمنی برای خود تعدادی فدایی مسلح داشت. کار به جایی رسیده بود که پارهای انجمنها برای خود قانون تصویب میکردند و حتی با توسل به زور آن را به اجرا درمیآوردند. مثلاً یکی از انجمنها نرخ نان و گوشت را تثبیت کرد، مقیاس واحد اوزان را اصلاح نمود، محتکران را تحت تعقیب قرار داد و ذخیره گندم آنان را مصادره و بین مستمندان توزیع کرد. کار به جایی رسید که این انجمنها به ادارات دولتی نامه مینوشتند و از آنها میخواستند تعداد کارمندان و میزان حقوق آنان را اعلام نمایند تا در روزنامه درج شود. برخی انجمنها در مسائل قضایی و انتظامی دخالت میکردند و سرانجام کار به جایی ختم شد که اگر کسی در انجمنی عضویت داشت، هر کاری میخواست میکرد و از تعقیب مصون بود.
به قول کسروی انجمن تبریز به جای عدلیه نشسته و به دادخواهیهایی که از تبریز و سایر مناطق این ایالت میرسید گوش میداد و به جای قاضی حکم صادر میکرد و مهمتر این که خود رأساً به امنیت شهر رسیدگی مینمود. از جمله در روزنامه انجمن آمده است که نانوایی را به دلیل کمفروشی به حکم انجمن «چوبکاری کامل نموده یک روز حبس نمودند» و یا اینکه قهوهخانههایی را که شبها در آن تریاک کشیده میشد بستند و انجمن به شکایت قهوهخانهداران هیچ وقعی ننهاد و به حکم اینکه فعالیت قهوهخانهها به زیان ملت است اجازه بازگشایی به آنان داده نشد و البته احدی را جرأت مقابله نبود. به گزارش اسپرینگ رایس انجمنها در گذرگاههای شهر تهران نگهبانانی گماشته بودند که از مردم اسم شب میپرسیدند و آنها را بازرسی میکردند. در موردی پس از تصویب متمم قانون اساسی در بیستم شوال سال 1325 برخی انجمنها در صحن مجلس متحصن شدند و اعلام کردند اگر نظمیه از عهده تأمین نظم و امنیت شهر به درستی برنمیآید، حفظ و حراست و امنیت شهر به دست اینان سپرده شود. دیگر اینکه اگر مجلس نمیتواند پولی را که مقرر بود شاهزادگان و امرا بدهند کاملاً دریافت کند این مهم را به انجمنها بسپارد و نهایتاً این که انجمنها آمادهاند برای حفظ مشروطه قشون ملی داوطلب ترتیب دهند تا هرگاه مانعی پیش آمد به مقام مدافعه برآیند. بالاخره اینکه انجمن مرکزی تهران به رهبری ملکالمتکلمین و ارشدالدوله به منظور قدرتنمایی در برابر احتشامالسلطنه که از میانهروان مشروطه بود و با اقدامات انجمنهای تندرو مخالف بود، متحصن شدند و پیشنهاد تشکیل قوای ملی و قشون مجاهد دادند. احتشامالسلطنه به مقابله با این تصمیم برخاست. او همچنین دعوت مشیرالدوله را برای عضویت در لژ بیداری ایران؛ که وی از آن به عنوان فراموشخانه نام میبرد، رد کرد و بالاخره توانست کمیسیونهای مختلف مجلس را تشکیل دهد و مانع از خودسری گروه اقلیت مجلس شود و نیز تا حدی جلو خودسریهای انجمنها را بگیرد، گرچه سرانجام در این راه ناکام ماند.
آبادیان،حسین:کتاب بحران مشروطیت درایران،ویراست جدید،انتشارات موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، چاپ سوم، تهران 1390،صفحه 65تا 76