19 دی 1396

رجوی در عراق


رجوی در عراق

روز 19 دی 1361 در ملاقات مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین خلق با طارق عزیز معاون نخستوزیر عراق، رجوی موافقت خود را با انتقال مقر سازمان به عراق اعلام کرد.

  حضور رجوی در عراق را نباید یک «سفر» یا حضور در کنار «صدام» تلقی کرد. بلکه رجوی در این مسافرت خود و تمام نیرو، توان، امکان، قدرت و آگاهیش را در اختیار حزب بعث قرار داد. در تمام جنایات، آدمکشی‌ها، خیانت‌های صدام نسبت به ایران، شیعیان عراق و اکراد ...رجوی شریک است. حتی باید وی را در این حرکت مقصرتر از صدام دانست. چون او از درون ایران اطلاعات وسیع داشت و امکان جمع‌آوری برایش وجود داشت. همواره استعمار و اجنبی برای تجاوز به ایران از «نفوذی‌»ها و «جواسیس» خود استفاده می‌کنند. و ورود منافقین به ایران برای جمع‌آوری اطلاعات . ارتباط از ایران با بغداد، تخلیه تلفنی توسط تشکیلات ... دادن «گرا»ها و گزارش «قدرت» و توانایی‌های ایران به عراق تا «ترور» به دستور استخبارات... همه و همه در مسیر اهداف رجوی بود.
بدون تردید انتشار اسناد استخبارات عراق ـ ارتباطات رجوی با رده‌های بالای عراق و سازمان‌های نظامی اطلاعاتی عراق می‌تواند گامی روشن‌گر و مهم باشد. طبق اخبار رسیده ـ افزون بر سیصد ساعت فیلم جلسات رجوی با صدام و سران نظامی اطلاعات سیاسی عراق است! و شاید افزون بر آن، دهها هزار سند مکتوب وجود داشته باشد. باتوجه به آن مجموعه‌ها می‌توان بخشی از خیانت‌ها، جنایات و جاسوسی‌های رجوی را تدوین و تعیین نمود.
 
پس از پایان کار مقاله کتابی به دستمان رسید به نام برای قضاوت تاریخ این کتاب متن مذکرات مسعود رجوی با مسئولین اطلاعاتی عراق است که در 244 صفحه توسط «انجمن ایران اینترلینک»به سال 1383 منتشر شده که: «پنج دیدار» را منعکس می‌نماید. با انتخاب بخش‌هایی از آن، گوشه‌ای از جنایات مسعود رجوی و فرقة برساخته‌اش را در معرض دید خوانندگان قرار می‌دهیم.
این کتاب تقریباً به مناسبت‌های مختلف به صورت کامل در جلد سوم کتاب سازمان‌ مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام آمده است.
این مطالب، از متن مشروح مذاکرات رجوی با سپهبد صابر الدوری رئیس وقت سازمان مخابرات عراق پس از انتفاضة سال 1991 عراق است:
قرار ملاقات هر هفته را الان بگذریم حداقل آینده را تضمین بکنیم، اگر با شما در این جا ملاقات نکنیم، من کار دیگری ندارم.
صابر ضمن رساندن سلام صدام به رجوی گفت: از اطلاعات ذی‌قیمت و ارزشمندی که برای سرویس ارسال داشتید. تشکر می‌کنم.
رجوی در پاسخ می‌گوید:
در ابتدا می‌خواهم ضرورتاً روی یک مسئله تأکید کنم. از کلمات محبت‌آمیز رئیس جمهور و هم‌چنین از خود شما تشکر می‌کنم و این بیشتر مرا خجل‌مند می‌کند.
چیزی جز وظیفة خودمان انجام نداده‌ایم و نیاز نبود که رئیس جمهور نامة تشکرآمیز به من بدهد. شما بهتر می‌دانید که چه ماجراهایی بوده و در چه نقطه دقیقاً ما دستمان را در دست هم گذاشتیم. منظورم سالی است که رژیم [امام] خمینی، آن سال را سال سرنوشت تعیین کرد. سرنوشت ما واحد است.
خون‌های ما در هم آمیخته است. می‌دانید که این‌ها تعارف نیست. من توی دل خودم احساس می‌کنم کاش مشکلات سیاسی نداشتم آن مشکلات سیاسی که رئیس جمهور آن را کاملاً درک می‌کند. آن مشکلاتی که مربوط به مرگ و زندگی ماست.
و کاش کمبودهای سیاسی نداشتیم و کاش کمبودهای نظامی نداشتیم تا می‌توانستیم وظیفه‌مان را در آن‌جا بهتر از این انجام می‌دادیم فکر می‌کنم روابط بین ما و شما، بین ما و عراق چه دولت و چه حزب بعث و در رأس آن و سمبل آن آقای رئیس جمهور و از طریق دیگر مقاومت ایران و مجاهدین خلق و ارتش آزادی‌بخش. فقط روابط صرف سیاسی نیست. اصلاً این طوری قابل تفسیر نیست، فکر می‌کنم که یک برادری کامل است. به نظرم برادرم هم از هیچ چیز مضایقه نمی‌کند، هر چیزی که علیه شماست، به طور طبیعی علیه ماست و بالعکس.
امنیت ما و ضرباتی که می‌خوریم یک چیز است. هر دو می‌خوریم. کما این که پیشرفت‌هایمان نیز یکی است. من به خوبی شرایط شما را درک می‌کنم.
متقابلاً قهرمانی رهبرتان و پایداری و صبرشان را درک‌ می‌کنم. و این را می‌فهمم که اگر غیر از حزب بعث و رئیس جمهور بود، امروز عراق روی نقشه نبود. جنگی که شما کردید، هیچ کس نکرده، فشارهایی را که روی شما هست، روی هیچ دولتی نیست. در مورد وضع خودمان فقط این جمله را می‌گویم:
من در ذهن خودم و همان‌طور در قلب خودم، نمی‌توانم حساب مصالح و منافع خودمان را از شما جدا کنم.
اینها دقیقاً درهم آمیخته است. شاید اختلاف‌نظر داشته باشیم، ولی واقعیت این است که منافع ما چفت و تنگاتنگ است. خواهش می‌کنم سلام مرا به آقای رئیس جمهور برسانید. هیچ نیاز به لطف ایشان نیست و از طرف من به ایشان بگویید : در خانه تو بودیم، هستیم و خواهیم ماند تا آن جا که در توان ما هست.
رجوی در بخش دیگری از صحبت‌هایش با صابر و تشکر و از همکاری‌های او و برادرش می‌گوید:
روزی که من شنیدم آقای رئیس جمهور شما را برای ریاست سرویس‌ انتخاب کرده‌اند، خیلی خوشحال شدم و این حُسن انتخاب بود. من فکر کردم که رئیس جمهور در انتخاب شما عواطف ما را در نظر گرفت، چون روابط و شناسایی و رفاقتی که در طی پنج سال گذشته باهم داشتیم. خیلی به تفاهم کمک می‌کند. و طبعاً می‌دانید که اگر مدیر جدیدی برای سرویس می‌بود، شاید چندان فرق نمی‌کرد ولی وجود شما تفاوت می‌کند. پنج سال سابقه داریم و همین به من فرصت می‌دهد که حرفم را هر چه صمیمانه‌تر بگویم ولو این که هر چه بخواهند بگویند. چیزی که در قلبم هست یا هر خواسته‌ای که دارم و یا هر تحلیلی که دارم، با فرض این که شما بگویید: «این را قبول ندارم، با این مخالفم، این را در اختیار ندارم و این را نمی‌توانم در اختیارتان قرار بدهم.» مناسبات این قدر قوی هست که چنین فرصتی را برای طرفین باز می‌کند.
یادتان می‌آید هنگامی که آقای پراک بود شما نماینده و رابطه قیاده عامه و رئیس جمهور با سازمان بودید و برای شروع کار نظامی، من مقدمتاً به شما گفتم که مهم‌ترین چیز برایم تفاهم با شماست که پیوسته از آن بهره بردیم و برخوردار بودیم. منظورم تفاهم در مسایلی است که ممکن است برای شما مهم جلوه نکند، چون شما یک دولت حاکم هستید و در خاک خودتان هستید ولی ما با عنوان یک نیروی مقاومت یا یک آلترناتیو یک حکومت هستیم، در خاک خودمان نیستیم.
البته نمی‌خواهم صحبت‌ها را طولانی کنم. شما قبل از اینکه رئیس سرویس باشید، مسئول ارتباط با ما و نمایندة شخص آقای رئیس جمهور در ارتباط با ما هستید. شغل جهاز [سرویس] کار خودتان است. برای ما شما نمایندة رئیس جمهور هستید و طبعاً می‌دانید که چرا من این حرف‌ها را می‌زنم. این حرف‌ها از نظر شما هیچ ارزشی ندارد، چون دولت حاکم هستید. آقای رئیس جمهور خیلی خوب احساسات ریز ما را درک می‌کند. از قضا و تصادفاً از نظر سیاسی ربطی به استخبارات ندارد. ولی آن جایی که من و شما به خاطر دشمن از همدیگر جدا می‌شویم، منظورم تفاهم متقابل بین ماست، اگر گاه می‌بینید ما به یک چیز اصرار می‌کنیم، من خیلی دوست دارم شما دلیل اصرار ما را بپرسید. مسئله و حساسیت مربوط به خودمان است. مثلاً‌ می‌بینید که چرا من اصرار داشتم به صورت سمبلیک هم که شده در شرق رود «دیاله» باشیم، می‌خواستم که دشمن ما و شما نه فقط رژیم بلکه همه گروههایی که به خاطر عراق توی سر ما می‌زنند و همة مردم داخل و خانواده‌های رزمندگان ما، رزمندگان ما، رزمندگان ما که در خاک عراق هستند، از این میان کسی همکاری که با شما کردیم نتواند یقة ما را بگیرد.
ما به هرچه که داشتیم و هر کاری که در عراق کردیم و خواهیم کرد افتخار می‌کنیم، چون معلوم است که هدف توطئه‌ها همه تأسیس حکومت اسلامی در عراق است. چیزی که رژیم می‌خواهد و هم‌چنین انهدام ما. این هدف اعلام شدة رژیم است. منظور من از این توضیحات این است که به شما بگویم حساسیت‌ها و مسایل ما، برای تضمین این تفاهم متقابل چیست. این مطلب اولم بود که تمام شد.
صابر: اجازه بدهید توضیح بدهم. در ابتدا بگویم که من با برادر مسعود اختلاف‌نظری ندارم. ما یک مسئله مشترکی داریم و باید هم دیگر را خوب درک کنیم. این کلیدی است که ما را به آن چیزی که باید به آن برسیم می‌رساند و همانا تحقق اهداف مشترک ماست.
رجوی خطاب به سرتیپ ابوارکان:
سطح رابطة سیاسی فی‌مابین است که این را لابه‌لای موضوع تشریح می‌کنم. ما دست شما هستیم. و می‌خواستیم کاری را که از دست ما بر می‌آید، برایتان انجام دهیم. منتها می‌خواستیم موازی هم باشیم: یعنی در حالی که مشکل شما رعایت می‌گردد، در عین حال ببینیم برای مشکل ما چه راه‌حلی پیدا می‌شود.
ابوارکان ضمناً تخصص دارد که چگونه دوای تلخ را قطره قطره توی گلوی آدم بریزد، ما در تمام 24 ساعت برای خود ما در کارهای اجرایی بود، اما اگر ما از علائق مناسبی برخوردار بودیم، من مسایل شما را می‌فهمیدم و خودمان را منطبق می‌کردیم؛ لازم نبود که شما بروید پشت صحنه.
آخر من برادر شما هستم و مسایل‌تان را می‌فهمم، فرد غیرمسئولی نیستم. ما آمدیم با فرمانده قلیق [سیاه] صحنه‌ای توافق کردیم و ابوارکان هم حاضر بود، یعنی ما آمدیم به جاهای جدیدمان... ابوارکان آمد به ما نگفت عقب‌نشینی کنید به طرف غرب «دیاله» بلکه گفت به سوی پادگان‌هایتان عقب‌نشینی کنید. من همه را برای پیشروی توجیه کرده بودم ولو این که شش ماه آن‌ها را نگه‌ داریم، می‌بایستی آنها را مجدداً توجیه می‌کردم که چرا داریم به پادگان عقب‌نشینی می‌کنیم. من که می‌دانستم ابوارکان تقصیر ندارد. مسئله این است که ما در سطح متناسب ننشستیم تفهیم و تفاهم بکنیم. این شکایت را ما از فردای آتش‌بس تا امروز داریم. حرف من این است که دستورات آقای رئیس جمهور اجرا نشد! بعد از آتش‌بس خودتان هم بودید. آقای رئیس جمهور به من گفت: راجع به آیندة سازمان نگران نباش، ما شما را مثل یکی از اعضای فرماندهی حزب بعث در جریان می‌گذاریم. این عین جمله ایشان است. خوب شما هم ما را مثل یکی از اعضای «قیاده قطریه [فرماندهی حزب بعث] در جریان اوضاع ایران قرار بدهید.
بعد از مرگ [امام] خمینی به دستور سیدالرئیس [صدام] لجنه‌ای تشکیل شد. یک سال است که ما این کمیته را ندیده‌ایم. کمیته‌ای که شما نایب رئیس آن بودید.
استاد طارق عزیز هم همیشه در مسافرت است، پس من باید در اتاقم بنشینم و فکر کنم که چی باید بشود. تا آن جایی که به رابطة شما با رژیم بر می‌گردد، همیشه می‌گوییم صلح حق شماست و ما نمی‌خواهیم در این رابطه برای شما مشکلی ایجاد کنیم.
وقتی که استاد طارق عزیز به من گفت که :رادیوی شما نمی گذارد روابط ما با رژیم شکل بگیرد.
ما در فاصلة 24 ساعت کلیة رادیوهای خودمان حتی ایستگاه‌ها و فرستنده‌های کوچک را نیز قطع کردیم. ولو شما از ما نخواسته بودید، اما رادیوهای گروههای دیگر کار می‌کردند دو سال است که آقای رئیس جمهور را ملاقات نکرده‌ام، کمیته معلوم نیست چه شد، کمیته یک سری چیزهایی از سلاح‌ها را از ما گرفت ولی آن چیزی که قرار بود به ما بدهد نداد.
خودتان توی لجنه بودید. قرار براین بود که چیزهایی که بدان نیاز نداریم به شما بدهیم. در دوران دکتر ابراهیم حسن سبعاوی6 ایشان همیشه در کویت بود. بعد از کویت، نه شما را می‌شود دید نه ایشان را، بنابراین به دستگاه‌مان این احساس داده می‌شود که شما دوستی ما را نمی‌خواهید و بنا براین، این مناسبات در سطح لازم نیست. من مشکلات شما را می‌فهمیدم و می‌فهمم و باز هم خواهم فهمید ولی باور کنید مسئله خیلی ساده است. می‌توانستیم یک ساعت بنشینیم و مسایل را از خود شما بشنویم و مشترکاً راه‌حلی پیدا کنیم حتی اگر لازم بود همة ما برویم غرب رودخانة «دیاله».
 و دیگر ملاقات با آقای رئیس جمهور: این رابطة من با آقای رئیس جمهور حق من است. این حق را از لحاظ سیاسی نمی‌گویم مطلقاً، بلکه از لحاظ عواطف و علقة شخصی، من خانه را با صاحب خانه می‌خواهم. اگر صاحبش را نبینم چه فایده‌ای دارد؟ چرا من را از این حق محروم می‌کنید؟ در طول یک سال گذشته می‌خواستم ایشان را ببینم ولی شما نگذاشتید. چرا؟ این حق من است.
خطاب به صابر رئیس استخبارات:
می‌خواهید برایتان قسم بخورم که بین العرب و العجم لایوجد شفیق صدیق نزدیک‌تر از همین مجاهدین خلق! چنان چه در میان عرب و عجم بگردید، هیچ دوستی به اندازة مجاهدین خلق پیدا نخواهید کرد. این را من بعد از پنج سال دارم می‌گویم. نمی‌خواستم بگویم که چرا با دوست‌تان این طوری می‌کنید.
تقاضا از صابر:
من یک وقت مشخصی از شما می‌خواهم، به این راضی هستم، هفته‌ای یک ساعت از وقت شما برای من یک ساعتی که نصف آن ترجمه است. بنابراین برای دو هفته دو تا یک ساعت ولو این که بنشینیم برای هم قصه بگوییم وگرنه مسایل ما حل نمی‌شود.
 رئیس جمهور دستور دادند، مایه را پرداختند، اما وزرای مختص جوهر سیاسی او را نگرفتند. با فرض این که همة خواسته‌ها را بگویید نه، هفته‌ای یک ساعت قبول است تا وقتی که ما در عراق هستیم. اگر نه می‌روم قصر ریاست جمهوری، اعتصاب غذا می‌کنم!  اینها تنها راه است (خنده رجوی).
والله بین العرب و العجم چنین دوستی پیدا نمی‌کنید.
درخواست رجوی از صدام:
پس هفته‌ای دو ساعت باهم جلسه خواهیم داشت (خنده حضار) در رابطه با سایر مسئولین به رئیس سرویس می‌گفتم و ترتیب ملاقات داده می‌شد. چه خود رئیس سرویس باشد یا نباشد. در صورت عدم حضورش، یک نفر را به عنوان نماینده به آن ملاقات اعزام می‌کرد. آیا این قرار به قوت خود باقی است؟
منظورم مشخصاً این مسئولین هستند. وزیر تبلیغات یا خود استاد طارق عزیز از نظر سیاسی، و وزیر دفاع، این طور ملاقات‌های ضروری را چه کار کنیم؟
لذا خواهشمندم هرگاه میسر شد و شما وقت داشتید و وقتی که حس کردید شما کمک‌کننده هستید. ما از شما می‌خواهیم ملاقات را فراهم نمایید یا این که به ما بگویید مجازید که ملاقات کنید.
صابر در پاسخ رجوی می‌گوید:
ما آماده‌ایم تا هر ملاقاتی را که برادر مسعود خواهان آن باشد ترتیب بدهیم.
رجوی: ضمناً در پادگان آموزشی که در اختیار ما گذاشته شده، ما با سپاه دوم در ارتباط هستیم. در مورد این که اگر من رفتم به آن مقر و با فرماندة سپاه ملاقات کردم، شما هیچ ملاحظه‌ای ندارید؟
صابر: فقط برادر مسعود اطلاع بدهد به سرتیپ غالت که می‌خواهد با فرماندة سیاه ملاقات کند.
ارتباط با امریکایی‌ها:
رجوی پس از تحلیل اوضاع عراق، سیاست امریکا و وضع منطقه، می‌گوید:
ما در سراسر دنیا هم تلاش می‌کنیم تا برای همه بخصوص امریکایی‌ها جا بیندازیم که خطر شماره یک در منطقه، بنیادگرایی و خمینیسم است، مقداری هم پیشرفت کرده‌ایم. بخصوص توی امریکا و حول و حوش وزارت امریکا و خود بوش...7 و حلقات وزارت امورخارجه و شورای امنیت ملی آمریکا، حرف ما این بوده و هست که با تأسیس حکومت اسلامی در عراق، دودش به چشم شما خواهد رفت از ما سؤال کردند خوب نظر شما چیست؟
می‌دانید ما با خیلی از اعضای کنگرة آمریکا از قدیم ارتباط داشته‌ایم و زمانی بود که سیاست توسعه‌طلبانة رژیم را توسط آنان محکوم می‌کردیم، از فردای حمله به کویت تا پایان آشوب‌های داخلی بر ما سخت گرفتند، حرف‌شان این بود که چرا شما در عراق هستید... پاسخ ما هم واضح و روشن بود که سرنوشت ما از عراق می‌گذرد. می‌خواستند از ما ولو یک کلمه علیه شما در بیاورند.
از طریق ترکیه هم به ما رساندند8 که چرا عراق را ترک نمی‌کنید و چه می‌خواهید این جا؟
به برادران ما در ترکیه گفته بودند که چرا برای کارهای معمول و عادی مثل ویزا و پاسپورت مراجعه می‌کنید، ما انتظار داریم که بگویید رهبرتان وقتی به ترکیه می‌آید، نیازهایش چیست؟9
صابر با حساسیت از رجوی سؤال می‌کند:
این مسئله در چه تاریخی بود؟
رجوی : بعد از مسئله کویت و در سال گذشته، وقتی که رادیوهای ما تعطیل شد و بعد از این که قرارداد 1996 را پذیرفتید. فشار طاقت‌فرسایی بر ما بود. مخصوصاً از طرف احزاب سوسیالیست که به ما می‌گفتند در مقر عراق دیگر آینده ندارید...گزارش‌های بسیاری منتشر می‌کردند که برخی‌هایش را به سرویس شما دادیم. وقتی که قبل از جنگ وزارت‌خارجة امریکا می‌خواست تست کند که ما می‌خواهیم چه کار ‌کنیم. موضع گرفت و منتظر بود که ببیند ما چه کار می‌کنیم و ما مطلقاً سکوت کردیم. از بابت همة کارهایی که در اروپا و امریکا می‌کردیم. برای ما خیلی مشکل درست می‌کردند. که سرویس شما آن را می‌داند. ما تمام انتشارات و نشریات خودمان را در آن دوره تعطیل کردیم و هیچ مصاحبه‌ای نکردیم.
رابطه با امریکا:
رجوی در ادامة صحبت‌هایش می‌گوید: ما تهاجم‌مان را شروع کردیم. الان رسیده‌ایم به سطح مسئولین عالی‌رتبه در وزارت خارجة امریکا، مثل «مورفی» که می‌شناسید و این جا آمد و همچنین «سیسکو» و آدم‌هایی در این سطح هفته گذشته، روز پنج‌شنبه آخرین ملاقات بین نمایندة ما و «مورفی» صورت گرفت. در امریکا شروع کردند که با اشتیاق حرف‌های ما را بشنوند. و ما تلاش کردیم نقشه و توطئه‌های رژیم ایران را برایشان برملا کنیم و ثابت کنیم که نه عراق بلکه رژیم ایران تهدید شمارة یک است.10
با صراحت گفتیم که این خطر و تهدید برای عربستان سعودی نیز می‌باشد. آخر این خود شما بودید که ما را با عربستان سعودی ارتباط دادید، حتی ملک فهد از من دعوت کرد تا به عربستان سفر کنم و رفتم و با ایشان ملاقات کردم. و دوستان شما جریان را می‌دانند. در این یک ماه که امریکایی‌ها حرف ما را گوش می‌دادند، در مورد سازمان ما حالت ضدیت نداشتند ولی با من مخالف بودند و می‌پرسیدند که شما اوضاع را در منطقه چگونه می‌بینید و سر کلاف از کجا شروع می‌شود. ما می‌گوییم که مسایل از ایران است، آن‌ها هم می‌گویند که این ایده جدید و حتی وسوسه‌انگیز است.
انرژی اتمی:
رجوی در بخش دیگر صحبت‌هایش با رئیس سرویس عراق می‌گوید:
اگر شما ملاحظه داشتید ما در هفتة اخیر روی تأسیسات اتمی رژیم افشاگری کردیم.
سازمان سیا:
البته ما هیچ وقت با سرویس اطلاعاتی امریکا رابطه نداشته‌ایم و نمی‌خواهیم داشته باشیم. دلایل این بازی برای شما روشن است. چون سودی ندارد. این حرف را حتماً از وزارت خارجه امریکا گرفته‌اند و با انحای مختلف به ما می‌رسانند که مخالفتی با روی کار آمدن ما در ایران ندارند.
مأموریت از عراق
به عهدة من است که ایده‌ها و اطلاعاتی را که شما دادید، به وزارت امورخارجه و کاخ سفید منتقل کنم. منظورم این است که ما با تمام قوا کار می‌کنیم تا نشان بدهیم که تهدید، خمینیسم است. و کسی که این تهدید را فراموش کند، خودش ضرر می‌بیند و باید آنها را به توانایی خودمان برای سرنگونی رژیم قانع کنیم. گاهی به ما می‌گویند:اگر می‌توانید رژیم ایران را سرنگون کنید چرا نمی‌کنید؟
تا آن جایی که به رژیم ایران باز می‌گردد، آمریکایی‌ها ما را به‌عنوان جایگزین و آلترناتیو می‌دانند و چیز بدی نمی‌دانند، و این یک فرصت تاریخی برای ما و شما و چیزی است که می‌تواند مشکلات ما را حل کند.
روابط اردن:
روابط ما با اردن برقرار است و خیلی خوب است. با ولیعهد و ملک‌حسین، ولی سایر اعراب ما را بایکوت کرده‌اند و ما می‌گوییم همین عراق را داشته باشیم، برای ما بس است (خندة رجوی)
سقوط ایران
شما یقین داشته باشید که ما می‌توانیم نظام ایران را ساقط کنیم و تمام مشکلات حل خواهد بود. این را می‌توانیم تا آخر انجام دهیم و مشکلی برای ما و شما پیش نخواهد آمد.
درخواست مهمات:
آیا امکان دارد که باقی مهماتی را که تصویب کردید به ما بدهید؟ مقدار مهماتی را که یک کمیسیون تصویب کرد، هنوز به ما نداده‌اید، کما این که لیستی که خود شما در دسامبر گذشته تصویب کردید، به ما داده نشده است. متقاضی هستیم که این مقدار که تصویب شده و مقدار زیادی از آن را داده‌اند، ما‌بقی آن را نیز به ما بدهند.
رجوی عاجزانه از صابر می‌خواهد:
من از شما خواهش می‌کنم که سپاه دوم را از طریق سلسله مراتب توجیه کنید تا در هنگام مراجعت ما همکاری نمایند. شاید فقط تلفن شما را بخواهند که تماس بگیرند تا با ما رابطة فعال نظامی و آموزشی داشته باشند در مورد مسایل استخباراتی تا حدی باشد که با مجید در آن جا توافق نمایند و با حضور افسر مخابرات، که در آن‌جا هست، انجام گیرد. در حال حاضر روابط ما فعال نیست، خودمان نیز به سراغ آنها نرفته‌ایم تا از طریق شما به آنها معرفی شویم.
صابر با تعجب سؤال می‌کند: از سپاه دوم چه می‌خواهید؟ برای من مشخص نیست.
رجوی پاسخ می‌دهد:
اگر شما فقط تلفن بزنید و بگویید موافق هستیم که ارتباط نظامی و اطلاعاتی و آموزشی فعال داشته باشیم. ما چیزی از آنها نمی‌خواهیم. مثلاً ما اطلاعات نظامی منطقه را داریم، که به آنها می‌دهیم و هر چه از مرزهای مقابل آنها و از داخل ایران یا از شنود به دست بیاوریم، به آنها می‌دهیم. آنها نیز اطلاعات خود را در اختیار ما قرار دهند، چون ما می‌خواهیم در این منطقه بینا باشیم.
صابر ضمن قبول، به افسر استخبارات، تأکید می‌کند و رجوی هم قول می‌دهد قبل از رفتن و تماس با آنها، به فرماندة لشکر بگوید... و ضمناً یاد‌آور می‌شود: «اگر فرصت بشود که خود شما نیز بیایید خیلی عالی است.» صابر با تعجب می‌پرسد: یعنی من در سپاه حاضر شوم؟ مشکلی ندارم و می‌آیم! و سپس رجوی قول می‌دهد بدون اطلاع صابر نرود! اگر رفت حرفی نزند تا رئیس سرویس بیاید.
رجوی از صابر می‌خواهد: «در منطقه منصوریه، اولاً جایی را برای تمرین در اختیار سازمان بگذار! صابر می‌پرسد: برای تمرین یا مانور شما؟»
رجوی می‌گوید: برای کارهای شلیک تانک و کاتیوشا، چون نیروهای خود را به جولا منتقل کرده‌ام.
رجوی یادآور می‌شود: از ابتدای زمستان سال 1990 رئیس جمهور برای ما تصویب کردند که کارگاه متوسطی برای تعمیر تانک داشته باشیم. صابر می‌گوید: در بعقوبه این کارگاه تحویل شد! افسری یادآور می‌شود در منصوریه.
صابر از رجوی می‌پرسد: من فقط یک سؤال دارم. آیا اطلاعات جدیدی از تحرکات نیروهای ایران به سمت ما دارید؟ آیا چیزی به دست شما رسیده است؟
رجوی: آخرین اطلاعاتی که به دست ما رسیده مربوط به قرارگاه رمضان است. چهار روز قبل دستورالعملی صادر شده که از طریق قرارگاه لشگری رعد به دست ما رسیده است. می‌گوید:
«کلیة اخبار را با دقت هر چه بیشتر راجع به منافقین جمع‌آوری و به مرکز انتقال بدهید.»
این قرارگاه اقدام به انتقال بعضی از اکراد به منطقة شمالی عراق و شروع به تسلیح آنها کرده است گفته‌اند که عشایر مختلف را برای کارهای بعدی استخدام کنید، ولی صحبتی از کارها نشده است.
صابر درمورد زندانیان اکراد در دست رجوی، سؤال می‌کند: اسیران اتحادیه چند نفرند؟ 20 نفر می‌شوند؟
رجوی: از 200 نفر بیشتر بودند که 20 نفر از آنها باقی مانده‌اند. پروندة آنها همه موجود است. مابقی را آزاد کردیم. خیلی از آنها را مخابرات، گفت آزاد کنید، ما هم آنها را در جولا آزاد کردیم. حزب بعث دستور داده بود. فعلاً فقط 20 نفر مانده‌اند. نیروهای طالبانی یا آن دو نفر اسیر مجاهد را به ما می‌دهند و یا ما این 20 نفر اسیر «یکتی» را می‌کشیم و می‌گوییم که این معاملة ماست.
صابر ضمن تأکید نظرات رجوی می‌گوید «با اکراد باید این‌گونه برخورد شود. ولی اسرا را بفرستید تا برای شما محصول برداشت کنند.»
صابر: شما باید سر نیروهای [امام] خمینی را درو بکنید ان‌شاءالله.
رجوی: ان‌شاءالله بعد از این که سپهبد صابر دستور تحویل درخواست‌های ما را بدهند. یک نکتة جالب به شما بگویم که این رزمندگان حساس بودند. نمی‌دانم چرا و فقط روان‌شناسی آنها را می‌خواهم بگویم که آیا بالاخره شما یک تانک به ما می‌دهید یا نه. فقط یک تانک. یک مرتبه می‌خواستند بیایند و به شما بگویند که 300 تانک درخواستی را نمی‌خواهیم. اتفاقاً به وزیر دفاع سپهبد سعدی گفتم که به جای تانک‌هایی که در عملیات از دست رفت. چند تا تانک به ما بدهید تا این رزمندگان به چشم خود ببینند. تنها عشق این مجاهدین در عراق تانک است. باور کنید! می‌دانید بعد از مرگ [امام] خمینی اغلب افراد خانه نمی‌روند و در شرایط عراق خانواده وجود ندارد. تنها چیزی که معنی دارد و از من می‌پرسند، دو چیز است که من از آن فرار می‌کنم؛ می‌گویند:
«ببین، ما بمباران را تحمل کردیم «یکتی» را تحمل کردیم، آتش‌بس را تحمل کردیم، و پنج سال است که در بیابان هستیم، قبلاً که ماهی یک بار یا سالی یک بار کربلا می‌رفتیم، این هم که دیگر نمی‌رویم، بچه‌های ما را هم گرفتی و فرستادی خارج، خانواده و زن هم که نداریم، پس به ما بگو کی از این جا می‌رویم یا بگو که وقتی رفتی سیدالرئیس را ملاقات کردی، آیا تانک گرفتی یا خیر؟... من می‌دانم که تا شما به یقین نرسید باید منتظر بود. حالا با این روان‌شناسی رزمندگان من واقعاً خود هم نمی‌دانم که آدم در این پادگان‌ها چگونه عاشق تانک می‌شود!
جداً نمی‌دانم چرا...
صابر: چون چیزی نیست که عاشق آن شود، عاشق تانک می‌شود!
رجوی: تانک را دایم می‌شویند و صابون می‌زنند و می‌برند حمام، و هر قطعه هم که خراب می‌شود عزا می‌گیرند. آن روزی که قبل از جنگ خلیج تانک‌ها را از ما خواستید و تعدادی را گرفتید، حدود 100 تا 150 و 152 تانک گرفتید.
صابر: به ما تحویل دادید، چقدر تانک نزد شماست؟
رجوی: 120 تانک که 107 دستگاه آن قطعه کم دارد.
صابر: به موجب اطلاعاتی که من دارم، بیش از 400 دستگاه تانک نزد شماست.
رجوی: من می‌گویم تعداد 152 دستگاه از این تانک‌ها را به شما دادیم و قبل از آن نیز 100 دستگاه دیگر تحویل دادیم.
صابر: اطلاعات من این است و من لیست کلی آن را ندارم.
رجوی: از زمانی که از استخبارات بیرون آمده‌اید، معلومات شما غلط بوده است. اگر 400 تانک داشتیم چرا باید شما را این قدر اذیت می‌کردیم؟ پس به همین خاطر است که شما اعتماد ندارید. در حال حاضر ما 120 تانک داریم. براساس آمار، تعداد 120 تانک را از شما بر روی برگه تحویل گرفته‌ایم که در حال بازسازی تعدادی از آن‌ها هستیم، به خاطر این که 40 تانک در این درگیری‌ها آسیب دیده و در حال تعمیر هستند. ما آخر حدود یک ماه جنگ داشتیم. تعداد 107 دستگاه از این تانک‌ها قطعه کم دارد. 8 سال توسط شما از این تانک‌ها کار کشیده شده است.
دو سال هم ما را با آنها آموزش داده‌اید، مدت دو ماه نیز تانک‌ها را برای حفاظت از بمباران زیر خاک مخفی کردیم. هم‌چنین تعداد 50 تانک را برای مراسم رژه به شما تحویل دادیم که تیربار دارند. هیچ چیزی ندارند. در واقع قطعاتی که از شما درخواست کردیم، برای راه‌اندازی 107 تانک معیوب است.
صابر: چه امکاناتی در این ماه اخیر به شما داده‌ایم؟
رجوی : هیچ امکان زرهی به ما نداده‌اید. حتی یکی.
صابر: در لیستی که من در دست دارم بیش از 500 مورد است.
گویا صابر به نوعی قصد برخورد با رجوی را داشته لذا با بیان اغراق‌آمیز خود می‌گوید:
تعداد 500 قبضه مسلسل  BKTو 500 قبضه مسلسل  CBKCو 75 قبضه مسلسل دوشکا C12  ـ 4 قبضه خمپاره ـ 2 دستگاه جرثقیل متحرک ـ /5 دستگاه خودرو ـ BRM2  ده قبضه ضد هوایی 23 میلی‌متری و ...
 رجوی پاسخ می‌دهد: اضافه برآن 205 قبضه توپ از ما تحویل گرفتید.
صابر: ای کاش نمی‌گرفتیم، چون به دست امریکایی‌ها افتاد.
رجوی در پایان با نوعی تملق و چاپلوسی ذلیلانه می‌گوید:
در هر حال من مطمئن هستم که چیزی را از ما دریغ نمی‌کنید. از شوخی‌ها که بگذریم، من مطمئن هستم که اگر فرصتی پیش بیاید و درخواست را مطالعه کنید، راه‌حلی پیدا خواهید کرد. ان‌شاءالله.
صابر: برادر مسعود مطمئن باشد که ما رفتاری نمی‌کنیم که شما طرف دیگر باشید، ما یکی هستیم و این چیزی است که سیدالرئیس همیشه ما را به آن تذکر می‌دهد و یادآوری می‌کند. برادر مسعود! ناهار حاضر است!
متن این مذاکرات مربوط به پس از انتفاضه 1991 می‌باشد که افزون بر 53 صفحه است.
 سومین سند مربوط به سال 2000 متن مذاکرات مسعود رجوی با سپهبد طاهر جلیل حبوش است. این سند بیش از 20 صفحه «رقعی» می‌باشد. که در این جلسه رجوی هم‌چنان «ذلیلانه» و «حقیرانه» درخواست‌ها و دریوزگی‌هایش را یادآور می‌شود، طرف عراقی با غرور و خودخواهی در مقام دستوردهنده قرار می‌گیرد.
 در ابتدا مسعود «هدیه‌ای» از هنرهای تجسمی ایران به حبوش می‌دهد. وی تشکر نموده، ضمن یادآوری جلسة قبلی به نیازهایی که رجوی فرستاده بود در 5 محور اشاره می‌نماید:
1ـ پنج زاغه مهمات. موافقت حاصل گردید.
2- شبکه و کابل فیبرنوری. موافقت شد و مبلغ آن یک میلیارد و نهضد هزار دینار است.
3ـ با بازگرداندن مجدد سلاح‌های ارسالی موافقت شد.
4ـ مجهز کردن سازمان به 25 دستگاه تانک چیفتن تحویل داده خواهد شد.
5ـ مجهز کردن سازمان به 10 دستگاه خودروی شناسایی اسکورپین موافقت حاصل شد.
سپس به بازرسی سازمان ملل از پادگان‌های سازمان اشاره می‌کند. رجوی می‌پرسد:
بازرسان از شما دربارة شبکه‌ها11 از شما سؤال خواهند کرد؟ حبوش می‌گوید آری.
رجوی می‌گوید:
اگر یک سری اطلاعات به ما بدهید، کمک مؤثری به ما خواهید کرد. ما خواهیم گفت که ما یک سایت خارجی هستیم. آن‌ها خواهند گفت: اگر راست می‌گویید سند خودتان را نشان دهید. ما هم به سخنان رئیس جمهور عراق در این باره که در روزنامة الثوره منتشر گردیده، استناد خواهیم کرد....
پس از صحبت حبوش در مورد سازمان ملل، بازدید از عراق. بررسی وضع ارتش در عراق، آینده عراق و امکان وقوع یک جنگ سرنوشت‌ساز، رجوی می‌پرسد: ما باید بدانیم چگونه با رژیم ایران مقابله کنیم؟
حبوش جواب می‌دهد:
این مسئله بسیار مهم است. روی این مسئله کار شده و بعد از عید [عید فطر] یک جلسة خصوصی فقط راجع به این موضوع خواهیم داشت. شما طرح خودتان را ارائه دهید.
رجوی درخواست ملاقات با صدام را می‌نماید. حبوش جواب می‌دهد: وقت ملاقات را من تعیین نمی‌کنم. سپس رجوی یک آلبوم از 150 عضو کنگره امریکا پارلمان دانمارک در پشتیبانی از سازمان به حبوش می‌دهد.
رجوی در مورد این که بازرسان سازمان ملل در عراق هستند، می‌پرسد: محل استقرار من کجا خواهد بود؟ الطارق یا جایی دیگر؟
حبوش «سیدیه» را مناسب‌تر می‌داند. چون بازرسان سازمان ملل در منطقة «سیدیه» مستقر هستند.
آنچه در این فصل می‌آید، مذاکرات مسعود رجوی با سپهبد طاهر جلیل حبوش در سال 1999 می‌باشد. در این جلسه شخصی به نام ابواحمد از افسران ارشد سازمان در مخابرات عراق حضور دارد.
سعی نموده‌ایم از متن 46 صفحه‌ای خلاصه چند نکته را انتخاب نماییم. خاصه اینکه، این کتاب متأسفانه در ایران تجدید چاپ نشده است، لذا در دسترس خواص هم نیست!
ابواحمد: من دو نفر را با هوشیاری و دقت‌نظر می‌شناسم، یکی سید الرئیس صدام. و دیگری سید مسعود رجوی و این را بدون تعارف می‌گویم.
رجوی: در صورتی این حرف را در مورد خودم قبول می‌کنم که با شما به تهران برسم.
حبوش : من از مناسباتی با مجاهدین خلق در رابطه با کار امنیتی چه در داخل ایران و چه در عراق دور نیستم. باتوجه به مسئولیتم که قبلاً مسئول ادارة کل امن العام عراق بوده‌ام. آنچه از شما خواهم شنید. با این دید که در جریان کلیت کار هستم کارشناسان هم در جریان کامل آن هستند. از دیدن شما هم خوشحالم و اگر قرار باشد ملاقات ماهانه باشد من حاضرم آن را هفتگی برگزار کنم.
شما برادر و دوست ما هستید و حتی اگرچه در بعضی مواقع خلف‌وعده شده، مهم آن است که در اصول اساسی تفاهم و اتفاق‌نظر داشته باشیم.
رجوی: گفتید که قرارها هفتگی است ولی من ملاقات‌ها را روزانه می‌خواهم زیرا که موارد و دلایل آن را دارم، استعمار در کشور من است. کشور من در دست استعماری اسیر است که نه تنها دشمن کشور من است بلکه دشمن کشور عراق نیز هست. به سید نائب توضیحات کاملی دادم. و رئیس جمهور نیز در جریان هستند و تأکید دارند، و آمدن ما به عراق برای رسیدن به این هدف است.
از خود شما درخواست داریم و از نائب‌الرئیس عزت ابراهیم و سیدالرئیس صدام حسین درخواست صددرصد داریم.
سپس رجوی آرشیو روزنامه‌ها و عکس‌هایی را نشان می‌دهد:
در اولین ملاقات با سیدالرئیس گفتم که من نمی‌خواهم که گیاه پرورش دهم بلکه می‌خواهم با همدیگر درخت بکاریم. خوشبختانه شما عراقی‌ها این فرصت تاریخی را دارید که از سیدالرئیس که با کلمات بازی نمی‌کند و خودش نیز نمی‌خواهد با کلمات بازی کند، استفاده کنید.
رجوی اشاره به دوران پاریس و وضعیت سازمان نموده می‌گوید:
من در سال‌های 1981 ـ 1986 در پاریس بودم. در آن‌ سال‌ها دشمنی به این‌گونه با ما نبود و به ما تروریست‌ نمی‌گفتند. هر چند که کاخ سفید و کاخ الیزه می‌دانستند، با کاخ الیزه هم ارتباط داشتیم. می‌دانستند که چه کسی حزب جمهوری اسلامی را در ایران منفجر کرد و چه کسی و چرا عملیات علیه رئیس جمهوری اسلامی و علیه رئیس‌الوزرایی ایران انجام داد آنها می‌دانستند خوب هم می‌دانستند. ولی صفت تروریست هم به ما نزدند. تا مقطع آتش‌بس. عددی که خاتمی به‌عنوان وزیر ارشاد اعلام کرد این بود که مجاهدین 11 نفر از ما را کشته‌اند.
رجوی ضمن اعتراف ضمنی در جنایات مشترک خود و صدام، به‌عنوان مظلوم‌نمایی معترف است که :
همة خون‌هایی که در این جنگ ریخته شده است به سرنوشت من و سرنوشت شما مربوط است. همة اینها به ما می‌گوید که ملاقات ما تصادفی نیست، بلکه این دیدارها تاریخی خواهد بود.
رجوی در قدرت‌نمایی سازمان و موقعیت سازمان می‌گوید:
در این روز جمعیت ایران به صورت دقیق 77 میلیون نفر است و این مردم برای تغییر نظام به ما چشم دوخته‌اند.
سپس اضافه می‌کند:
خلاصه‌ای از تاریخ و تمدن ایران در مقاومت ما موجود است و آنجا دیگر کسی در صحنه نیست.
آیا طرف عراقی این نگرش و ادعا را قبول دارد؟ آیا یک شخص اطلاعاتی عراقی که در درون سیستم فعال است، مقاومت مردم ایران در دفاع مقدس هشت سال علیرغم جنایات صدام. جاسوسی و آدمکشی منافقین، همراهی و همکاری کشورهای منطقه امکانات و تجهیز توسط قدرت‌ها و ابرقدرت‌های غربی و شرقی توانست مقاومت کند. و این را عراق بیش از همه نه تنها می‌داند که باور دارد ـ حال با این اوصاف ادعاهای رجوی تا چه حدی مورد قبول طرف عراقی است؟ در نگاه پاسخ، گذر از حرف‌های رجوی می‌توان دریافت. تا چه رسد به سقوط صدام که تقریباً همانند با دوران فروپاشی رژیم سلطنتی بود ـ شاه از درون شکست، صدام را غرب از بیرون مضافاً اینکه از درون نیز پوک شده بود.
رجوی از این که امکانات دلخواه او را در نیازهای نظامی نمی‌دهند، گله می‌کند و به حبوش یادآور می‌شود که: روز اول رئیس جمهور به من گفتند:
«هر چیزی که می‌خواهید به دوستان عراقی خود بگویید»
و من از این حرف خوشحال شدم. ما چیزی را از شما مخفی نمی‌کنیم، زیرا مصالح ما با شما گره خورده است. و ضررها و آسیب‌های ما مشترک است! روز گذشته شاهد بودید که سید نایب‌الرئیس وقتی که من گفتم متحد شما باید این‌گونه باشد چه گفتند؟ گفتند: «ما یک هدف داریم»
و این حقیقت است و شما تنها کسی هستید که می‌توانیم خواست‌ها و دردها را برای شما بیان کنیم.
حبوش ضمن تشکر از رجوی می‌گوید:
«اگر عراق بهترین انتخاب است، به خاطر آرمان شما بوده و منتی بر من نگذارید که عراق را انتخاب کرده‌اید. شما آرمان خود را دارید و ما نیز آرمان خودمان را. در یک زمینه و آرمان مشترک هستیم و بعضاً در آرمان‌هایی متفاوت هستیم ولی آرمان‌ها و اهداف‌مان از یکدیگر دور نیست.
رجوی ضمن اشاره به عملیات سازمان می‌گوید:
باید بگویم که بعد از جریان عملیات صیاد شیرازی و برگشتن از آن، برادران مخابرات بعضی از درخواست‌های عملیات را به ما گفتند که ما هم آنها را قبول کردیم و تمام آن را در کرمانشاه و دزفول انجام دادیم.
مثلاً 10 عملیات را انجام می‌دهیم تا بگوییم که طرف ما مستقیماً ملایان هستند، تا مشروعیت داخلی [ایران] و بین‌المللی داشته باشیم. در کنار آن، هدف مورد نظر شما را انجام می‌دهیم هدفی که مورد بحث و دستور شما باشد.
حبوش به رجوی می‌گوید: من به جز ارتباط با مخابرات هیچ ارتباط دیگری را قبول ندارم.
چون رجوی با طارق عزیز و برخی شخصیت‌های دیگر عراق ارتباط داشته و این از نظرحبوش «وقتی تماس‌ها و کانال‌ها متعدد شود، اهداف استراتژیک نیز تغییر می‌کند و مفقود می‌شود. باید یک کانال باشد و موارد سیاسی نظامی و امنیتی شما تنها از همان کانال پی‌گیری و انجام شود.»
آنچه برای رجوی مهم است، دلایل دستور «توقف عملیات است» ولی حبوش دلایل توقف را نمی‌گوید. رجوی طرح 29 عملیات را به حبوش می‌دهد، حبوش موضوع را موکول به بررسی و تصمیم‌گیری می‌کند و سؤال می‌نماید: «آیا مجاهدین می‌توانند از طریق مرز پاکستان عملیاتی انجام دهند. رجوی می‌گوید: ما حدود 3 سال است در مرز پاکستان فعالیت می‌کنیم. ولی تا الان نتوانسته‌ایم عملیات داشته‌ باشیم.
حبوش به رجوی می‌گوید: «منظور من فقط پاکستان نیست، بلکه مرز ترکیه و افغانستان نیز مورد نظر من است باز رجوی یادآور می‌شود تا «الان نتوانستیم»
حبوش یادآور می‌شود من وقتی کشورهای دیگر را می‌گویم «چون ملایان می‌دانند تحرک مجاهدین از مرز عراق است، از مرزهای دیگر غافل هستند. از جایی می‌آییم که انتظار ندارند و اهداف را محقق می‌کنیم.
افسر امنیتی در جلسه می‌گوید: حتی از امارات و قطر و کشورهای دیگر خلیج نیز می‌توان عملیات انجام داد!
رجوی می‌گوید: من با این کار موافقم. اگر بشود، فواید زیادی از جمله سیاسی و امنیتی را به دنبال دارد.
رجوی هنگام خروج موقتیِ‌ حبوش از جلسه می‌گوید:
«این بهترین چیزی است که رئیس حبوش به ما هدیه داده‌اند.»
حبوش پس از بازگشت به جلسه و طرح چند مسئله، لیست رجوی را می‌دهد و می‌گوید:
این لیست را بگیرید و اهداف آماده را مشخص کنید تا من بررسی کنم و جواب آنها را توسط برادران به شما اعلام کنم تا کارتان را شروع کنید.
حبوش به رجوی دستور می‌دهد، «شیوه‌های عملیات را تغییر دهید» و «هر چه بیشتر در عمق ایران باشد نه در جدار مرز» و حتی پیشنهاد «مرزهای شرقی ایران» را می‌نماید!
رجوی سؤال می‌کند: «عملیات چگونه بر طبق آن صورت گیرد؟» حبوش جواب می‌دهد: «پنجاه کیلومتر در عمق ایران ـ از مرزها. هر چند بیشتر در داخل باشد بهتر است. اهواز، مشهد «اهداف عملیات‌ها نیز طی لیستی مشخص است. ما نیز اهداف خودمان را به شما داده‌ایم و پس از بررسی جواب می‌دهیم....
و جلسه پایان می‌یابد.
چهارمین سند متن مذاکرات رجوی با سپهبد طاهر جلیل حبوش است که در 35 صفحه رقعی می‌باشد. این مذاکرات در ماههای آخر سال 2000 است. رجوی خواهان کمک است حبوش قول اختصاص دو میلیارد دینار در ماه را به وی می‌دهد.
حبوش می‌گوید:
«در ماه مه سال 2000 آقای رئیس جمهور تصویب کرد بودجة سازمان یک میلیارد و هفتصد و پنجاه و دومیلیون دینار است.»
سپس مخارج حواشی را یادآوری و به مدیرکل حسابداری می‌سپارد. مسئله بعدی تأمین حفاظت و امنیت تردد نیروهای مجاهدین به بحرین و دوبی یا تعیین تعدادی از افسران سرویس جهت همراهی نیروهای سازمان سپس مشکل تردد در اردن را قول می‌دهد حل کند. و اردن باید تمام تسهیلات را برای مجاهدین فراهم کند. اگر فراهم نکرد من می‌دانم [چکار کنم]. رجوی: تشکر این مسئله مهم بود. دو سال بود که ما با اردنی‌ها مشکل داشتیم و از شما قدردانی می‌کنیم.
حبوش به رجوی می‌گوید:
«من الان با شما برادر مسعود به‌عنوان مهمان و بازدید‌کننده صحبت نمی‌کنم. و شما را به‌عنوان عضو فرماندهی حزب بعث عربی سوسیالیستی می‌دانم. از این‌رو هر چه دارم، برای شما مطرح خواهم کرد. و این دیدگاه من است.»
حبوش ضمن قدردانی از رجوی و سازمان و عملیات گذشته می‌گوید:
از زمانی که ریاست سرویس را به عهده گرفتم احساس می‌کنم مجاهدین خلق خیلی روی عملیات تکیه می‌کنند.
سپس یادآور می‌شود که: این عملیات باید در خدمت خط‌ سیاسی باشد نه این که یک عمل اضافی باشد.
شما به‌عنوان یک مجاهد خلق در سازمان و ما به عنوان سرویس اطلاعاتی عراق نباید فقط در زمینة عملیات باهم همکاری کنیم. بلکه برای مثال باید باهم همکاری کنیم تا یک جریان جدیدی را بوجود آوریم.
سپس حبوش از عدنان صورت ریز مخارج سازمان و پرداخت‌ها را می‌خواهد. عدنان تمامی ارقام را ارائه می‌دهد. حبوش سفارش می‌کند به حساب سازمان باز واریز نمایید.
رجوی یادآور می‌شود:
«752 میلیون دینار که پرداخت شده، معوقة سال گذشته بوده است. 350 میلیون تعمیر زرهی شد و ارتش (عراق) می‌گوید سرویس بابت سازمان پولی پرداخت نکرده است.»
رجوی درخواست می‌کند، کل بودجه را یک جا بدهید! حبوش سفارش می‌کند: معوقه را بپردازید. علیرضا داوری به زبان عربی سهمیه ماهانه 5/4 میلیون دینار را برای تعمیرات یادآور می‌شود.
سپس عدنان به بودجه سال 2001 اشاره نموده که علاوه بر مبلغ تصویب شده مقدار 400 میلیون دینار هم به لیست اضافه گردید. رجوی روی عملیات تکیه می‌کند، حبوش تأثیر عملیات را ناچیز می‌داند! رجوی نپرداختن به عملیات را مثل «غذای بدون گوشت» یعنی «فقط سالاد» می‌شمارد!
حبوش معتقد است کار سیاسی فرهنگی نیروهای داخل را فعال خواهد کرد.
رجوی کارها را بر 4 محور می‌شمارد:
1ـ بی‌ثباتی رژیم
2ـ تضاد در میان خودشان و تشدید آن
3ـ نیروهای سازمان فعال می‌شوند.
4ـ مردم ایران را رادیکالیزه‌تر می‌کند.
حبوش تلاش می‌کرد سازمان را به سمت فاز سیاسی فرهنگی سوق دهد اما تکیه رجوی بر فاز نظامی و عملیاتی بود. سپس حبوش قول می‌دهد هر 24 روز یک بار با رجوی ملاقات کند و رجوی می‌گوید : «مصلحت نمی‌دانید که من فردا به دیدار وزیر دفاع بروم؟»
حبوش: خیر؛ نیاز ندارد. تو خود را برای بزرگترها نگه‌دار. تو را به کمیتة چهارجانبه می‌برم.12
پی‌نوشت‌ها:
___________________
1ـ آشنایی با قرآن، ج 1ـ2، ص 164
2ـ همان، ج 3، ص 211
3ـ مجموعة آثار، ج 3، ص 430
4ـ انسان کامل، ص 181
5ـ آشنایی با قرآن، ج 1 ـ 2، ص 149
6ـ یکی از رؤسای ادواری سازمان امن العام عراق
7ـ رجوی در این نشست اصرار دارد تا خود را به‌عنوان عنصری سطح بالا و قابل اطمینان که حتی می‌تواند با امریکاییان و دیگران چانه‌زنی سیاسی ! و مصالحه!... کند و برای عراق وساطت نماید، جا بیندازد! در واقع رجوی به‌عنوان رهبر یک تشکیلات این جایگاه را ندارد. و امریکاییان فقط از وی به‌عنوان یک ابزار علیه جمهوری اسلامی می‌توانند استفاده کنند! و گاهی هم برای نظام ما از وی یک آلتر ناتیو ترسیم نمایند! به هر صورت جاسوس دنبال ارباب است! عراق! امریکا! اسرائیل! انگلیس آنجا که اقتدار و قدرت است و قدرت‌ها به دنبال روزنه و رخته هستند. فرق نمی‌کند چه کسی و چه گروهی باشد.
8ـ رجوی با توجه به درگیری عراق و ترکیه می‌خواهد نوعی قدرت خود را در پایان فروریزی رژیم بعث نمایش دهد.
9ـ آیا ترکیه ‌چنان مستقل است که از سازمان بخواهد استفاده کند؟ یا بالای سر ترکیه، امریکا و اسرائیل است؟
10ـ مسلماً از مأموریت‌های رجوی و فرقه‌اش این است که صدام را تبرئه! افکار عمومی را از عراق غافل نماید و خطر اصلی را ایران بنامد. تازه اگر این همه ادعاها درست باشد! چون منافق برای هرکس، در هر جا، در هر زمان حرف دارد!!!
11ـ عراق مقادیری از سلاح‌های شیمیایی و میکروبی ‌خود را جهت اختفا به سازمان داده بود!
12ـ اکثر مطالب از کتاب «برای قضاوت تاریخ» صص 52 ـ 213 است که توسط انجمن اینترلنیک در سال 1383 در خارج از کشور منتشر شده است.