13 تیر 1400
پیرِ معارف ایران حاج میرزا حسن رشدیه
ولادت
حاج میرزا حسن رشدیه دایى آیت الله العظمى حاج سیّد محمّد مولانا روز جمعه پنجم ماه رمضان 1276 ق برابر با 1228 ش در یک خانواده روحانى در شهر تبریز به دنیا آمد([1]) . مادرش سارا خانم نوه صادق خان شقاقى و پدرش آخوند ملاّ مهدى تبریزى از مجتهدین خوشنام و مورد احترام اهالى تبریز بود . آخوند ملاّ مهدى پشنماز کوى چرنداب و از مُدرسان حوزه علمیه تبریز بود . از شاگردان معروف وى مرحوم حاج میرزا عبد الکریم موسوى سرابى معروف به «مؤتمن الشریعه» است که بعداً به دامادى استادش در آمد([2]) .
تحصیلات
میرزا حسن از سنّ پنج سالگى به مکتب خانه رفت و در اثر هوش و استعداد کافى علوم متداول مکتب خانه را طى نمود و آن گاه صرف ، نحو ، فقه و اصول را از پدرش آموخت و براى ادامه تحصیل مى خواست به نجف اشرف سفر نماید که شماره اى از روزنامه اختر که در استانبول چاپ مى شد به دستش رسید و تأثیر عجیبى در روحیه اش ایجاد کرد . رشدیّه در خاطراتش در این مورد مى نویسد :
روزى با پدرم روزنامه اختر را مى خواندیم که نوشته بود ; در اروپا از هر هزار تن ، ده تن بى سوادند ولى در ایران از هر هزار نفر ، تنها ده نفر باسواد مى شوند ! و انگیزه این ، بدى شیوه آموزشى و دشوارى درس الفباست . باید در ایران دبستان هایى به شیوه اروپا بنیاد یابد . ([3])
وى سپس با صلاحدید پدرش ، در همان آغاز جوانى به همراه برادر ناتنى اش میرزا على معروف به «حاج آخوند» براى تحقیق و مطالعه در وضع معارف و طرز تدریس الفبا و روش تعلیم در تعلیم در خارج از ایران ، عازم بیروت شد و به مدّت دو سال در دارالمعلّمین به تحصیل پرداخت و سپس براى تکمیل مطالعات خود در این زمینه به استانبول رفت و در روش تدریس در مدارس «رشدیّه» ، «اعدادیّه» به تحقیقاتى دست زد . ولى اصول و روش تدریس در آنجا را مثل ایران مغشوش دیده و اقدام به رفع اشکالات تدریس در زبان فارسى ئ اختراع (الفباى صوتى) در این زبان پرداخت . ([4])
تأسیس نخستین مدرسه در قفقاز
در سال 1300 ق به کمک برادر مادرى اش شادروان حاج آخوند نخستین مدرسه ابتدایى ایرانى به سبک جدید را براى کودکان مسلمان در قفقاز تأسیس کرد و از طرف مسلمانان آن دیار مورد استقبال و تجلیل قرار گرفت . رشدیّه در این مدرسه نوبنیاد شروع به تدریس کتاب «وطن دیلى» ، (زبان وطن) به اسلوب «الفباى صوتى» گردید و موفّق شد در مدّت 60 ساعت به کودکان خواندن و نوشتن بیاموزد .
در اثر حسن تدبیر و مدیریّت قوى ایشان روز به روز بر تعداد شاگردان مدرسه افزوده مى شد و مدرسه حاج میرزا حسن به نام «رشدیّه» شهرت یافت ، چون در خاک عثمانى مدرسه ابتدایى را «رشدیّه» مس گفتند . ([5])
بعد از 5 سال تلاش شبانه روز کار مدرسه رشئیه بالا گرفت ، طورى که ناصر الدّین شاه هنگام بازگشت از سفر دوّم یا سوّم خود از فرنگ به ایران ، آن را مورد بازدید قرار داد و بسیار پسندید و اظهار تمایل کرد که رشدیّه آن را به ایران منتقل سازد .
ولى دسایس و نیرنگ هاى اطرافیان شاه خدمات او را پیش شاه وارونه نشان داد و رشدیّه نتوانست همراه شاه به ایران بیاید و کارهاى فرهنگى و علمى خویش را در سرزمین مادرى اش ادامه دهد .
آغاز فعّالیّت هاى رشدیّه در تبریز
حاج میرزا حسن در طول اقامت خود در قفقاز تجربیّات بسیارى کسب کرد و به کمک مرحوم «لطف على بیگ» که مردى خیّر و خوش نام بود ، از مدرسه هاى تازه تأسیس دولت روم دیدار کرد و تصمیم گرفت که پس از بازگشت به وطن مدرسه هاى جدیدى بسازد . بنا بر این وى پس از ورود به تبریز در سال 1305 یا 1306 ق نخستین مدرسه ابتدایى را در محلّه «ششگلان» یا «خیابان» تبریز تأسیس کرد و به تربیّت دانش آموزان پرداخت . ([6]) نویسنده «تاریخ فرهنگ آذربایجان» در این زمینه مى نویسد :
فقید نام برده با برادرش میرزا على در آن باب مذاکره و معاهده کردند که موقع بازگشت به تبریز دبستانى با طرز نو تأسیس نمایند و اطفال را روى حصیر نه بلکه روى نیمکت نشانند و اشکال حروف را با تقطیع تعلیم دهند و تمام قواعد و اصول تعلیم را (پداکوژى) که در دبستان هاى خارج از ایران دیده اند ، در کشور خود مرسوم دارند .
چون هر دو برادر به تبریز برگشتند ، رشدیّه در جنب مسجد شیخ الاسلام (روبه روى حمّام قائم مقام) مدرسه اى با اسلوب جدید باز کرد . آقاى حسین واعظ در همان دبستان عنوان معلّمى داشته و از شاگردان مبرّز آن دوره میرزا رضا صحّاف زاده که سپس مدیر دبستان پرورش گردید ، بوده است .
برادر حاج میرزا حسن به تنهایى در مسجد میدان مقصودیّه مکتبى که با مکاتب دیگر اندکى متفاوت بود ، دائر کرد . مثلا در ساعات تنفّس شاگردان به حیاط مسجد مى آمدند به جاى زنگ سیاحت که به ناقوس شبیه نباشد ، یکى از شاگردان که صداى رسا داشت ، این شعر را مى خواند :
اَلا اى عزیزان دشت صباوت *** به بیرون روید از براى سیاحت
پس از یک ربع ساعت باز با صداى بلند این شعر را قرائت مى کرد :
هر آن کو پى علم و دانایى است *** بداند که وقت صف آرایى است
شاگردان دو به دو صف بسته به مشجد وارد شده و هر یک در سر جاى خود مى نشست . همین طور وقت ناهار یک شعر خوانده مى شد به جاى زنگ ناهار . هر یک سفره نان را باز کرده ناهارش را مى خورد . همین آداب نو ظهور سبب قیل و قال مردم شد . ([7])
گرفتارى هاى رشدیّه
فعّالیّت هاى رشدیه در امر تعلیم و تربیت موجب گفتگو و انتقاداتى در بین اقشار مختلف مردم گردید و در اثر حمله گروهى از مخالفان مجبور به ترک شبانه تبریز شد و به مشهد مقدّس هجرت نمود و پس از شش ماه به تبریز بازگشت و در محلّه خیابان براى دوّمین بار مدرسه اش را دایر کرد . ولى این بار نیز مدرسه نوبنیاد ایشان مورد هجوم برخى دیگر از افراد قرار گرفت و براى دوّمین بار راهى مشهد رضوى گردید و مدّتى را در آنجا سکونت نمود . ([8])
امّا بار دیگر وى از تصمیمى که داشت منصرف نشد به تبریز بازگشت و براى سوّمین بار در محلّه چرنداب ، مدرسه اش را پایه گذارى کرد و کارهایش را از نو آغاز نمود .
متأسّفانه این بار نیز مورد بى مهرى مخالفان قرار گرفت و در اثر حمله آنها به دبستان رشدیّه و تهدید به قتل ، از راه روسیّه راهى مشهد مقدّس گردید و چند ماهى را در آنجا اقامت کرد .
پیر معارف ایران ، على رغم همه مشکلات و کار شکنى ها مجدداً به زادگاهش مراجعت نمود و براى چهارمین بار در محلّه «نوبر» با اطفال فقراء و بى سرپرست مدرسه را دائر و شمار شاگردان را به 357 و شمار معلّمان را به 12 نفر رسانید . مکتب دارانِ پریشان شده از سرسختى رشدیّه به جان آمدند ، به ناچار به پدر رشدیّه آخوند ملّا مهدى متوسّل شده و او را به شدّت تهدید کردند . او نیز صلاح فرزند خود را در این دید که فعلا مدرسه را منحل کند و براى این که سر و صداها بخوابد به سرزمین رضوى برود ، او نیز نصیحت پدر را شنید و چنین کرد . ([9])
حاج میرزا حسن بار دیگر به تبریز برگشت و براى پنجمین بار در محلّه «بازار» مدرسه را تأسیس کرد و مورد استقبال قرار گرفت . این بار نیز مخالفان و معاندان حرکت هاى اصلاحى او را نتوانستند قبول کنند و لذا با چوب و چماغ به مدرسه حمله نمودند و موجب جراحت کودکان و قتل یکى از آنان شدند . ولى متأسّفانه این بار نیز راه مشهد را در پیش گرفت و در آن دیار سکنى گزید . ([10]) او در مشهد آرام نگرفت و اقدام به تأسیس دبستانى نمود ، امّا هنوز چند صباحى از تأسیس آن نگذشته بود که برخى از افراد به تحریک مکتب داران سنّتى به مدرسه و شخص رشدیّه هجوم آوردند و مدرسه را غارت و دست رشدیّه را شکستند . وى پس از بهبودى و معالجه دستش به تبریز آمد و براى ششمین بار در محلّه «لیل آباد» مدرسه اى دایر نمود . ([11]) در این مدرسه علوم مقدّماتى فارسى ، عربى ، ادبیّات فارسى و زبان فرانسه تدریس مى شد . حاج میرزا حسن همچنین براى سالمندان (اکابر) کلاسى تشکیل داد که در مدّت نسبتاً (90 ساعت) خواندن و نوشتن را به آنان آموخت و پس از چند ماهى از دانش آموزان خود امتحان گرفت . روزنامه ناصرى در شماره 11 سال اوّل (غرّه ربیع الاول 1312) تحت عنوان (امتحان در مدرسه رشدیّه) مى نویسد :
چندى قبل یک مجلس ، با حضور جمعى از نصحاء و ادباء ، در مدرسه مزبوره مختصر امتحانى به عمل آمده بود . در آن امتحان مردان بى سواد از 25 تا 40 ساله که در مدّت 90 ساعت تعلیم حروف ابجد و زاویاى الفباى سى و دو گانه را تحصیل نموده و تعلیم گرفته بودند ، به عمل آمد . چند سطرى به آنها املاء شده در صفحات تابلو (لوحه) که هر یک در دست داشتند با کمال صحت نوشتند . ([12])
مدرسه رشدیه به مدت سه سال دوام یافت و در این مدت طرفداران زیادى پیدا نمود . تاریخ و فرهنگ معاصر در این باره مى نویسد :
امّا این دفعه مخالفان قصد جان رشدیّه کردند و شبى در گذرگاه چند تیر به طرف او شلیک کرده که یکى از گلوله ها به پایش اصابت نمود و مجروهش ساخت . رشدیه در آن موقع با توجه به این که دستش را در مشهد شکسته بودند و پایش را نیز در این واقعه مجروح شده بود ، شعرى بدین مضمون خواند :
مرا دوست بى دست پا خواسته است *** پسندم همان را که او خواسته است رشدیّه پس از بهبودى هر چه کوشید مدرسه اى تأسیس کند ، هیچ کس جرأت نداشت خانه خود را اجاره ندهد ، رشدیّه این بار از پول فروش مزرعه اى که داشت با اجاره علماء نجف مسجد شیخ الاسلام را که روبروى دارالفنون بود و مزبله دانى بازایان و مردم رهگذر شده بود تعمیر کرد و آنجا را براى هفتمین بار مدرسه نمود و براى اوّلین بار در ایران میز و نیمکت و تخته سیاه تهیه کرد ; امّا این دفعه نیز … . ([13])
نامه کارگشاى رشدیّه
در سال 1313 ق میرزا علیخان امین الدوله که به نیک نامى شهرت داشت با پیشکار خود مظفّر الملک به سمت والى آذربایجان وارد تبریز گردید . حاج میرزا حسن توسّط آشنایى خود با مظفّر الملک نامه اى به امین الدّوله نوشت که این شعر سرسخن آن بود :
من زار و خاکسارم و تو ماه و آفتاب *** گلها و لاله ها دهم ار تربیّت کنى
امین الدوله میرزا حسن ره به ملاقات دعوت کرده و دستورى حضورى داد که 60 نفر از بچّه هاى یتیم و بى بضاعت را جمع کرده و با خرج او مدرسه باز کنند . میرزا حسن با دلى شاد از مجلس والى بیرون آمد و فورى در کوى ششگلان خانه اى کرایه کرد و 60 نفر دانش آموز گرد آورد و آنها را با هزینه والى با لباس و کلاه متّحد پوشاند و آن گاه با خاطرى آسوده که با حمایت امین الدوله کسى جرأت تعرّض نخواهد بود ، هشتمین مدرسه رشدیّه را از نو دایر کرد . ([14]) نویسنده تاریخ فرهنگ آذربایجان مى افزاید :
ایمن الدّوله گاهى خود به مدرسه آمده و از نزدیک آموزگاران و دانش آموزان را تشویق و نوازش مى کرد . روزى میرزا رضا صحّاف زاده که در مدرسه منزلت و مثابه دانشیار بود لایحه و اشعارى تهیّه و در حضور امین الدّوله قرائت نمود . مطلع اشعارش این بود :
امروز بزم ما چه عجب رشک گلشن است *** مانند آفتاب درخشنده روشن است
چون همه را از بانى و مدیر و معلّم و متعلّم محرّک اصلى عشق و علاقه و ایمان و میهن دوستى و کسب دانش و توسعه فرهنگ بود . با این که آموزشگاه رشدیّه به علّتى ، دیر نپایید ، «خوش درخشید ولى دولت مستعجل بود» اثرات خوب بخشید و در افکار یک جمعى حس همکارى تولید کرد . روزى یک بار اشعار زیر را اطفال مدرسه با هم زمزمه مى کردند :
باغ و بهشت ما همه گلزار مکتب است *** بر قلب ما سرور ز دیدار مکتب است
این مدرس شریف که رشدیّه نام اوست *** دار الفضائل است و در انظار مکتب است
نهج البلاغه است و یا روضه صفا *** یا نزهت القلوب و یا دار مکتب است
بس مردمان طواف در کعبه مى کنند *** ما را طواف بر در و دیدوار مکتب است
هر روز جوى علم به بستان قلب ما *** جارى ز چشمه سار گهر بار مکتب است
بر ناز و نعمت دو جهان سر نیاورد *** از جان و دل هر آن که خریدار مکتب است
جانا اگر به روضه رضوان مقیّدى *** جنّات تجر تحتها الانهار مکتب است
یا رب بلطف و مرحمت خود نظر نما *** بر حال آن کسان که سالار مکتب است ([15])
امین الدّله مدّت کمى سرپرست حکومت آذربایجان بود . سپس به پایتخت احضار شده و به مقام صدارت عظمى ارتقا یافت و چون این حکومت خوش درخشنده و مستعجل از تبریز رفت ، تبلیغات علیه رشدیّه توسعه یافت و مورد لعن و نفرین قرار گرفت . زمانى که امین الدوله بهصدارت رسید ، از رشدیّه ، منسوبین و همکاران وى خواست که به تهران بیایند و فعالیت خودشان را در آنجا ادامه دهند .
تأسیس مدرسه رشدیه در تهران
رشدیّه در تهران از کارهاى فرهنگى دست نکشید و با تشویق امین الدوله در سال 1315 ق در کوى دروازه قزوین و در باغ کربلایى عباس على مدرسه مفصلى تأسیس نمود و سپس انجمن معارف را تشکیل داد . امّا این روند کار دیرى نپایید و با عزل امین الدوله و روى کار آمدن امین السلطان ، کار رشدیّد دوباره به سختى گرایید ، حقوق او قطع شد و او را از ورود به انجمن که خود تأسیس کرده بود مانع شدند و کار مدرسه به تعطیلى منجر گردید . حاج میرزا حسن به حجّ رفت و پس از بازگشت از سفر حجّ به آستانه حضرت فاطمه مهعصومه سلام اللّه علیها در قم پناهنده شد . ([16])
فعّالیّت هاى سیاسى
در سال 1318 ق به عتبات عالیات سفر کرد و سپس به کشورهاى عربستان ، سوریّه و فلسطین سفر نمود و پس از آن به تهران بر گشت . در اثر روحیّه انقلابى و پر تحرّکى که داشت در برابر استبداد و استعمار ایستاد و فعّالیّت هاى خود را در دو خطّ متوازى پیش برد : اوّل این که در بیدار کردن مردم از هیچ کوششى فروگذار نمى کرد و در این رابطه روزنامه «مکتب» را در سال 1323 ق و روزنامه «طوفان تهران» را در سال 1326 ق در تهران انتشار داد و مقالات ضد استبدادى و استعمارى مى نوشت و مردم را به استقبال فرهنگى دعوت مى نمود و هم شبانه در محلّات تهران شب نامه هایى در مورد نکوهش دریافت وام از روسیّه و بدگویى از امین السّلطان (میرزا على اصغر خان اتابک) پخش مى کرد و در مدرسه و منزل خود با عدّه اى از افراد همچون مجد الاسلام کرمانى ، ناظم الاسلام کرمانى و میرزا آقا اصفهانى انجمنى تشکیل مى داد و با همکارى آنها میان گروه هاى مخالف هماهنگى ایجاد مى کرد . فعّالیّت هاى وى موجب گردید که عین الدّوله ، مجد الاسلام کرمانى ، میرزا آقا اصفهانى و حاج میرزا حسن رشدیّه را به «کلات نادرى» در استان خراسان تبعید نمایند و چون محمّد على شاه قاجار از حکومت افتاد به تهران برگشت و کارهاى خود را از سر گرفت .
دوّم این که با تأسیس مدرسه به سبک جدید از نفوذ فرهنگى استعمار و قدرت هاى چپاولگر جلوگیرى مى کرد و هدفش این بود که فرهنگ و اداره مدارس از دست علماء و قشر مذهبى و فرهنگى خارج نشود و به دست بیگانگان و بیگانه پرستان نیفتد . ([17])
تألیفات
آثار و تألیفات او اغلب کلاسیک و در آن زمان تعلیم و تدریس آنها در مدارس معمول بوده است ، آثار چاپ شده وى عبارت است از :
1 ـ آنادیلى و وطن دیلى ، (ترکى) ;
این کتاب به زبان ترکى بوده و بارها به چاپ رسیده است . کتاب چاپ شده در مدارس مسلمانان قفقاز و ترکستان به نام کتاب اوّل تدریس مى شود .
2 ـ کفایة التعلیم ;
این کتاب در سال 1320 و 1323 ق در تهران به چاپ رسیده است .
3 ـ نهایة التّعلیم ;
این کتاب در سال 1318 و 1320 ق در تهران چاپ سنگى شده است .
4 ـ اصول عقاید یا اتّحاد بشر ;
این کتاب در سال 1324 ق تهران منتشر شده است .
5 ـ المشتقات ;
این کتاب در سال 1337 ق در رشت انتشار یافت .
6 ـ الفباى جدید .
7 ـ بدایة التعلیم .
8 ـ تکملة الصرف .
9 ـ کتاب الفباء .
10 ـ تبصرة الصبیان .
11 ـ صد درس .
12 ـ تربیة البنات .
13 ـ تأدیب البنات .
14 ـ هدایة التعلیم .
15 ـ تسهیل الحساب ([18])
رشدیّه در قم
پیر معارف ایران پس از سال ها تلاش ، در سال 1315 ش از وزارت معارف وقت باز نشسته گردید و براى سپرى نمودن دوران بازنشستگى به شهر مقدّس قم انتقال یافت و تا پایان عمر در آن شهر ماندگار شد . رشدیّه هر روز به طور مرتب در محفل درسى مؤسس حوزه علمیّه قم ، آیت اللّه العظمى حاج شیخ عبد الکریم حائرى یزدى حاضر مى شد و از افادات آن فقیه فرزانه بهره مند مى گردید .
او در تکیه ملاّ محمود مدرسه اى دایر کرد و به تعلیم و تربیت کودکان که اکثراً فقیر و بى چیز بودند پرداخت و کلاسى هم ویژه نابینایان تشکیل داد و با روشى خاص آنان را آموزش مى داد([19])
روزى در موقع تدریس در کلاس بى هوش افتاد ، پزشک بر بالینش آوردند ، چون به هوش آمد پزشک به او توصیه کرد که در این سن با توجّه به ضعف جسمانى از تدریس خوددارى و استراحت نماید . ایشان با کمال ناراحتى گفت : چرا غافلید ؟ ! اگر در همان حالت که ضعف کرده بودم چشم از این عالم مى بستم ، قطعاً جایم در بهشت بوده ، چه سعادتى از این بالاتر که معلّم در حین اجراى امر مقدّس تعلیم بمیرد ، حیف که سعادتم یارى نکرد . ([20])
وفات
پدر آموزش و پرورش نوین و پیر معارف ایران زمین در ذیقعده 1364 ق برابر با 19 آذر ماه 1323 ش در سنّ 97 سالگى در جوار حرم باصفاى بى بى دو عالم حضرت فاطمه معصومه سلام اللّه علیها بدرود حیات گفت و روى دوش دوستداران فرهنگ و ادب و طلّاب علوم دینى در قبرستان نو به خاک سپرده شد . روى سنگ قبرش نوشته شده :
آرامگاه حاج میرزا حسن رشدیّه اوّل مؤسس مدارس جدید در ایران 19 آذر 1323 .
در فرازى از وصیّت نامه وى آمده است :
مرا در محلّى به خاک بسپارید که هر روز شاگردان مدارس از روى گورم بگذرند و از این بابت روحم شاد شود .
محمّد على صفوت در تاریخ وفات ایشان چنین گفته است :
آشنایى در آمد از در گفت *** خبرى بد شنیدم از رادیو
گفتم اى بوم چیست وقعه شوم *** دل بر آشفت آشکار بگو
گفت بشنیدم این نوا ز جهان *** رفته رشدیّه حیف باد از و([21]) جملاتى حکیمانه از رشدیّه
وقتى که مخالفان مدرسه اش را تخریب مى کردند با روى گشاده و خنده مى گفت :
این جاهلان نمى دانند که با این اعمال نمى توانند جلو سیل بنیان کن علم را بگیرند . یقین دارم که از هر آجر این مدرسه خود مدرسه دیگرى بنا خواهد شد ، من آن روز را خواهم دید .
هیچ خدمتى بزرگ تر از معلّمى و هیچ خدمتگذارى بزرگتر از معلّم وجود ندارد .
اجلال علماء واجب است ، اگر ایشان علم را تحقیر نکنند .
استغناى طبع ، دولت پاینده است .
ایراد در کار نیک کسان ، عادت ناکسان است .
نه هر که به ظاهر حقیر است ، لایق تحقیر است .
اکسیر احمر عبارت است از تکمیل فضائل و رفع رذائل نفس .
مؤخر را مقدّم داشتن ، مقدّم را از دست دادن است .
انجام مهّام ملى را برکات وجود و علّت حیات خود فرض کن .
«امّ الرذائل» لقب جهل است چنان که «امّ الفضائل» لقب علم .
در مشاوره تا تصدیق نکنى قول دیگران را نسنجیده امضاء نکن .
سختى کشى ز دهر چون سختى دهى به خلق *** در کیفر فلک غلط و اشتباه نیست ([22])
________________________________________
[1]- مشاهیر آذربایجان ، صمد سردارى نیا ، ج 1 ، ص 180 .
[2]- گلشن ابرار ، جمعى از پژوهشگران حوزه علمیّه قم ، مقاله نگارنده .
[3]- مشاهیر آذربایجان ، صمد سردارى نیا ، ص 280 .
[4]- تاریخ و فرهنگ معاصر ، ش 3 و 4 ، س 1 ، ص 145 .
[5]- اثر آفرینان ، سیّد کمال حاج سیّد جوادى ، ج 3 ، ص 111 ، مشاهیر آذربایجان ، ص 282 .
[6]- تاریخ فرهنگ آذربایجان ، ص 4 ، اثر آفرینان ، ج 3 ، ص 111 .
[7]-تاریخ فرهنگ آذربایجان ، محمّد على صفوت ، صص 4 ـ 5 .
[8]- مشاهیر آذربایجان ، ص 284 .
[9]- تاریخ و فرهنگ معاصر ، ش 3 و 4 ، س 1 ، ص 150 .
[10]- آذربجانان آذربایجان ، مهدى اکبرى حامد ، ص 81 .
[11]- تاریخ و فرهنگ معاصر ، ش 3 و 4 ، س اوّل ، ص 150 .
[12]- مشاهیر آذربایجان ، ص 285 ، (به نقل از روزنامه ناصرى) .
[13]- تاریخ فرهنگ و معاصر ، ش 3 و 4 ، س اوّل ، ص 152 .
[14]- آذربجانان آذربایجان ، ص 82 ، اثر آفرینان ، ج 3 ، ص 111 .
[15]- تاریخ و فرهنگ آذربایجان ، صص 7 ـ 8 .
[16]- اثر آفرینان ، ج 3 ، ص 111 ، لغت نامه دهخدا ، على اکبر دهخدا ، ج 8 ، ص 10642 .
[17]- تاریخ و فرهنگ آذربایجان ، صص 7 ـ 8 .
[18]- مشاهیر آذربایجان ، ص 288 ، اثر آفرینان ، ج 3 ، ص 112 ، مؤلّفین کتب چاپى ، ج 2 ، صص 555 ـ 556 .
[19]- مشاهیر آذربایجان ، ج 1 ، ص 292 .
[20]- تاریخ و فرهنگ معاصر ، ش 3 و 4 ، س اوّل ، ص 165 (به نقل از زندگى نامه رشدیّه) .
[21]- تاریخ و فرهنگ آذربایجان ، صص 12 ـ 13 ، تاریخ و فرهنگ معاصر ، ش 3 و 4 ، س اوّل ، ص 165 .
[22]-تاریخ و فرهنگ آذربایجان ، ص 12 .