نگاه انتقادی و آسیبشناسانه به تاریخنگاری نهضت ملی نفت
درباره تاریخ نهضت ملی نفت، جای خوشوقتی است که در سه دهه اخیر، برخی از اسناد و خاطرات مهم و رهگشای مربوط به آن دوران حساس تاریخی چاپ و منتشر شده است. علاوه بر این، دیدگاههای متفاوت و بعضا متضاد موجود در گزارش و تحلیل حوادث نهضت (بویژه علل ناکامی و شکست آن) در چالش با یکدیگر، کمابیش در کتابها و جراید درج و مطرح گردیده و در نتیجه، ما نسبتا با نوعی «موازنه اطلاعاتی» در این زمینه روبهرو هستیم که امکان آشنایی دقیق و نقادانه پژوهشگران با آراء و نظریات متفاوت در مورد روند نهضت و نقاط قوت و ضعف عملکرد دستاندرکاران آن را فراهم میسازد.
در کنار این «وجه مثبت» قضیه، اما، یک سلسله «نقاط منفی» نیز وجود دارند که اهم آنها عبارت است از: بیطرف نبودن مورخان نسبت به موضوع تحقیق (یعنی شخصیتها و عوامل دستاندرکار در حوادث دوران نهضت ملی)، عدم رعایت موازین علمی و قضایی در تحلیل موضوعات و داوری نسبت به اشخاص، تناقض پنهان یا آشکار در ادعاها و قضاوتها، تتبع ناکافی در حوادث تاریخی و عملکرد سران و فعالان نهضت، و عدم «جامعنگری» نسبت به پیشینه و پسینه اشخاص و جریانات، یکسان شماری افراد متفاوت در اندیشه و عملکرد با یکدیگر، و...
ذیلا توجه خوانندگان هوشمند و حق پژوه را به نمونههایی از موارد فوق جلب میکنیم:
جنبش ملی کردن صنایع نفت ایران، ازجمله نهضتهای عظیم و تاثیرگذار در تاریخ معاصر ایران است که هرچند به دلیل بروز اختلاف میان سران و دستاندرکاران آن نهضت و توطئه و تهاجم مشترک استبداد و استعمار، به سرمنزل مطلوب راه نیافت، اما گذشته از آن که خود، برگی بر کتاب قطور مبارزات ضد استبدادی ضد استعماری ملت ایران افزود، ملت ایران را در شناخت ماهیت وابسته و سرکوبگرانه پهلوی یک گام بلند به جلو برد و برای انقلاب کبیر اسلامی بهمن 57، که در پی سرنگونی رژیم ستمشاهی بود، آمادهتر ساخت. افزون بر این، درسها و تجارب تلخ اما گرانبهای آن، میراثی گرانبار برای پژوهشگرانی شد که (فارغ از جنجالها و تبلیغات خطی و جناحی) در جستجوی «حکمت و عبرت تاریخی» تلاش میورزند.
در دوران نهضت ملی نفت، عمدتا چند گروه در کشورمان ایفای نقش کرده و به نحوی، رنگ خود را بر حوادث آن دوران زدهاند:
1. گروه هواداران نهضت ملی، که خود به سه دسته هواداران آیتالله کاشانی، دکتر مصدق و نواب صفوی، قابل تقسیماند.
2. گروه مخالفان نهضت که طیفی گسترده از عناصر وابسته به دربار و دولتهای خارجی پشتیبان آن (انگلیس و آمریکا) را تشکیل میدادند.
3. حزب توده که بیشتر، مواضع و دیدگاههای روسیه شوروی را بازتاب میداد و بر حسب اوضاع و شرایط وقت، از مخالفت (سوال انگیز) با نهضت ملی کردن صنعت نفت تا موافقت (مرموزانه و موذیانه) با آن، در نوسان بود.
نام بردن عنوان:
1. بسیاری از گزارشگران و تحلیلگران آن حادثه پر نشیب و فراز تاریخی، آشکارا تحتتاثیر درگیریها و مناقشات گروهی و جناحی آن دوران قرار داشته و به یکی از طرفین درگیر تعلق خاطر دارند و این امر، آنها را از برخورد «بیطرفانه» نسبت به اشخاص و جریانات ذینقش در آن برهه حساس تاریخی، دور میسازد و به سمت برخوردهای «مطلقگرایانه» با افراد و رویدادها و «سیاه/ سفید دیدن» آنها سوق میدهد. در واقع، آنچه که پیرامون حوادث دوران نهضت ملی نفت، قلمی شده، غالبا به نحوی، بازتاب درگیریها و مناقشات افراد و گروههای متعارض در آن دوران است و حکم تداوم این درگیریها را (منتها روی کاغذ، و در پوشش تحقیق و تحلیل تاریخ آن دوران) دارد. متاسفانه برخی از این تحلیلگران، در سیاه نمایی چهره مخالفان شخصیت محبوب خویش، از شخصیت یادشده نیز فراتر میروند.
2. مشکل دیگری که در تجزیه و تحلیلهای موجود از آن دوران تاریخی به چشم میخورد، فقدان پایبندی و به کارگیری دقیق «موازین علمی و قضایی» در تحقیق و داوری نسبت به افراد و حوادث و احیانا «تبعیض» در رعایت ین موازین است. ازجمله نشانهها یا پیامدهای این امر نیز، همان مطلقگرایی و سیاه / سفید دیدن قضایا است که فوقا از آن یاد کردیم.
فیالمثل، وقتی که طرفین با یک سند یا داده تاریخی برخورد میکنند که به زیان شخصیت یا جریان و جناح محبوب خویش است، دقتهای موشکافانه زیادی از خود بروز میدهند تا به نحوی، آن سند و داده تاریخی را «انکار» یا «توجیه» کند، اما زمانی که سند و داده یادشده، به نفع شخصیت یا جناح محبوب آنان، و طبعا به زیان جناح مقابل آنان باشد، دیگر از آن دقتها و موشکافیها خبری نیست! در صورت اول، سختگیر و دیرپذیرند و در صورت دوم، زودباور و آسانگیر. در این شیوه از برخورد با تاریخ، با اسناد و مدارک و دادههای تاریخی، برخورد «ابزاری» میشود و به جای جستجو و واکاوی حقیقت، در واقع، برای احکامی که قبلا در ذهن و پندار مورخان صادر شده، پروندهسازی میشود...
برای نمونه، میتوان از نامه منسوب به آیتالله کاشانی خطاب به دکتر مصدق و پاسخ دکتر به ایشان در عصر 27 مرداد 1332 یاد کرد. کاشانی در این نامه، ضمن گلایه و انتقاد شدید از رفتار دکتر با خود، از خطر وقوع کودتا توسط زاهدی سخن میگوید و به دکتر پیشنهاد میکند که در آن وضعیت خطیر، دست در دست یکدیگر نهند و کودتایی را که در شرف وقوع است، متفقا با کمک ناصر قشقایی (که در استان فارس، از امکانات خوبی برای مقاومت نظامی برخوردار بود) دفع کنند. نامه یادشده، البته با پاسخ سرد و سر بالای دکتر، روبهرو میشود.
از آنجا که این نامه، به نفع آیتالله کاشانی قلمداد شده و تحلیلها و تبلیغات وسیع هواداران دکتر بر ضد کاشانی را زیر سوال میبرد، مشاهده میکنیم که جناح مخالف کاشانی (و عمدتا هواداران دکتر مصدق) در مقابل این سند، موضع یک تحلیلگر و نقاد بسیار دقیق و موشکاف را به خود میگیرند و با طرح نکات و ایرادات متعدد، اصالت این سند را انکار میکنند (و البته حریف نیز بیکار ننشسته و ایرادات یادشده را پاسخهایی درخور تامل گفته است.) نکته مورد نظر در این مثال، آن است که مخالفان کاشانی، زمانی که مثلا مارک گازیوروسکی (پژوهشگر مشهور آمریکایی) بدون ارائه مدرک معتبری و صرفا با استناد به اظهارات دو تن از ماموران سیا (که نامی هم از آنها نمیبرد) ادعا میکند که آیتالله کاشانی در ماجرای کودتای 28 مرداد 10 هزار دلار از سیا پول گرفته است 1، هیچ گاه آن دقتها و موشکافیهای نقادانه را اعمال نمیکنند و خیلی آسان، ادعای سخت مشکوک او را میپذیرند.
این رویه تبعیضآمیز و به اصطلاح «یک بام و دو هوا»، البته در رفتار جناح مقابل (یعنی هوادران مرحوم کاشانی) نیز بعضا مشهود است. به عنوان مثال، جمال امامی، از وابستگان به رژیم پهلوی و مخالفان نهضت ملی نفت 2، کسی است که ماهیت او بر اهل نظر روشن است. وی در مجلس شورای ملی، مطلبی را (علیه دکتر مصدق) به آیتالله شهید مدرس نسبت میدهد که طبق آن، آن شهید بزرگوار، مصدق را عوامفریب شمرده است. صحت این مطلب، با توجه به خصومت شدید راوی آن با مصدق، سخت مشکوک مینماید و عملا نیز تاریخ، اطلاق چنین نسبتی به دکتر مصدق را در کارنامه شخص دیگر (یعنی وثوقالدوله) ثبت کرده است. زمانی که حسن مستوفی در مجلس ششم، وثوقالدوله را به عنوان عضو کابینه خویش به مجلس معرفی کرد، دکتر مصدق به ایراد نطقی غرا و کوبنده علیه وثوقالدوله پرداخت و بویژه اقدام وی به عقد قرارداد 1919 تحتالحمایگی ایران توسط انگلیسیها را مورد انتقاد شدید قرار داد و حتی خواستار مجازات شدید وثوق الدوله به عنوان خائن به کشور اسلامی و مفسد فیالارض گردید. وثوق الدوله نیز در دفاع از خود، رطب و یابسهایی بافت و نهایتا مصدق را متهم ساخت که در کلاس اول سیاست: عوامفریبی، درجا زده است. آنگاه جمال امامی، بیست و اند سال پس از آن ماجرا، این سخن را به مدرس نسبت میدهد! پیدا است که سخن جمال امامی چه مقدار وجاهت منطقی دارد؟ معالوصف، میبینیم که برخی از مخالفان دکتر مصدق، به سادگی به خود حق میدهند که به سخن جمال امامی استناد کنند و مصدق را از زبان شخصیتی موجه و محبوب نظیر مدرس، عوامفریب بخوانند.
در همین زمینه، باید مواظب برخوردهای انتقامجویانه افراد نسبت به رهبران دو جناح فعال در نهضت بود. محمود فروغی (فرزند محمد علی ذکاءالملک فروغی) در خاطرات خویش ادعا میکند که دکتر مصدق، خطاب به یک محفل ماسونی برایش سفارشنامه نوشته است.3 این سخن محمود فروغی، مشکوک بوده و به نظر میرسد یک انتقام جویی شخصی و خانوادگی از مصدق باشد. زیرا، مصدق (صرف نظر از مواضع تند و انتقادیاش نسبت به برخی از رجال عصر خویش نظیر وثوقالدوله و تقیزاده)، از مخالفان شخص ذکاءالملک فروغی محسوب میشد. او در مجلس ششم، با عضویت فروغی در کابینه حسن مستوفی شدیدا مخالفت کرد و وی را متهم ساخت که مدعیات مالی نابجا و زورگویانه انگلیسیها را پذیرفته و از جیب ملت، به آنها باج داده است.4 او در صحبتهای خود با این و آن نیز (مثلا گفتگو با وکیل تسخیری خویش: سرهنگ جلیل بزرگمهر، در زندان کودتا) از بدگویی نسبت به فروغی دریغ نداشت و وی را فردی میشمارد که پول دوست بوده و برای رسیدن به پول، هر کاری را میکرده است.
با توجه به امور فوق، حدس این نکته مشکل نیست که پسر فروغی خواسته باشد پس از سالها، با انتساب مصدق به فراماسونری (که میدانیم در ذهن و دل ملت ایران، مرکزی مشئوم قلمداد میشود) انتقام پدرش ذکاء الملک را از مصدق گرفته باشد.
3. «تتبع ناکافی» در حوادث تاریخی دوران نهضت ملی و عملکرد سران آن، یا عدم «جامعنگری» نسبت به پیشینه و پسینه اشخاص و جریانات، از دیگر نقائص و مشکلات تاریخنگاری مربوط به آن روزگار است، که جلوه آن، از جمله، به صورت توجه یا استناد به برخی از حوادث آن روزگار و بیتوجهی (یا بیاطلاعی) از برخی حوادث دیگر، ظاهر میشود.
در این زمینه به نمونهای اشاره میکنیم: سرهنگ نصیری در حدود نیمه شب 25 مرداد 1332 به خانه دکتر مصدق میرود و فرمان شاه مبنی بر عزل مصدق و نصب زاهدی به نخستوزیری را، در پاکتی دربسته، به اطرافیان دکتر میدهد و دکتر روی پاکت این چنین مینویسد یا به قولی: «رسید» میدهد: «ساعت یک بعد از نیمه شب 25 مرداد دستخط مبارک به این جانب رسید. دکتر محمد مصدق.»
بسیاری از گزارشگران و تحلیلگران آن حادثه پر نشیب و فراز تاریخی، آشکارا تحتتاثیر درگیریها و مناقشات گروهی و جناحی آن دوران قرار داشته و به یکی از طرفین درگیر تعلق خاطر دارند و این امر، آنها را از برخورد <بیطرفانه> نسبت به اشخاص و جریانات ذینقش در آن برهه حساس تاریخی دور میسازد
برخی از هواداران کاشانی و مخالفان مصدق، روی تعبیر «دستخط مبارک» و عدم ذکر عنوان «نخست وزیر» در امضا و نوشته دکتر تاکید میکنند و این امر را، همراه با اقدام دکتر به بیخبر نگه داشتن اعضای کابینه از موضوع فرمان شاه، دلیل موافقت و سازش (پنهانی) دکتر با کودتاگران میشمارند. و این در حالی است که اولا صبحدم آن روز، دکتر مصدق در اعلامیه رسمی دولت (که از رادیو خوانده میشود) از کودتای شکست خورده مخالفان خویش سخن میگوید. ثانیا، مخالفان ایرانی و خارجی مصدق، از جمله سیا، که در کودتای 28 مرداد فعال بودند، سعی بسیاری داشتند که خبر عزل مصدق از سوی شاه را منتشر ساخته و با انتشار آن در بین مردم، «مشروعیت» حکومت مصدق را زیر سؤال برند5 و این امر، نشان میدهد که افشای فرمان شاه، به زیان دکتر و به نفع مخالفان کودتاگر وی بوده و طبیعی است که او مصلحت را در پنهان نگه داشتن موضوع از دیگران بداند و حتی اعضای کابینه را از این امر بیخبر بگذارد (زیرا، به قول معروف: رازی که از یک نفر تجاوز کرد، شایع میشود.) ثالثا مصدق، به رغم سستی و تسامح «سوالانگیزی» که در مقابله با کودتای 28 مرداد از خود نشان میدهد6، زمانی که توسط رژیم زاهدی دستگیر و محاکمه نظامی میگردد، در بیدادگاه نظامی شاه دلیرانه میایستد و با ایراد سخنانی چنین در دادگاه فرمایشی سلطنت آباد که: «من خود میدانم که یک گناه بیشتر ندارم و آن این است که تسلیم بیگانگان نشده و دست آنها را از منابع طبیعی ایران کوتاه کردم و در تمام مدت زمامداری، در سیاست خود، یک هدف داشتم و آن این بود که ملت ایران بر مقدرات خود مسلط شود»، شجاعانه، نقش کمپانیهای نفت خوار جهانی و دولتهای خارجی در حوادث 28 مرداد و سرنگونی خویش را با بانگ بلند افشا میکند و با این عمل گذشته از محکوم شدن به مرگ تدریجی در دهکده احمدآباد طبق گواهی شاهدان عینی: کینه و خشم شدید و بی پایان شاه را برای خود میخرد. 7
مجموع این قرائن و شواهد تاریخی، تصور سازش دکتر با صحنه گردانان کودتای 28 مرداد را نفی میکند و نشان میدهد که در اطلاق چنین نسبتی به دکتر، «ژرف بینی و جامع نگری» لازم یا «انصاف و عدالت در داوری»، رعایت نشده است. طبیعی است زمانی که به اعتبار نوشته دکتر در شب 25 مرداد و مسائلی از این دست، دکتر را به اتهام بسیار سنگین و عجیبی همچون همدستی با کودتاچیان مواخذه میکنیم، باید به همه دادههای تاریخی مربوط به ماجرا توجه داشته و آنها را در تحلیل و داوری خود لحاظ کنیم. وگر نه باید به جناح مقابل هم حق دهیم که هر شایعه و اتهام بیبنیادی را نسبت به مرحوم کاشانی بپذیرد یا بر زبان آورد.
4. یکساننگری و یکسان شماری افرادی که در اندیشه و عملکرد با یکدیگر تفاوتهای بعضا فاحشی دارند، مشکل و نقیصه دیگر در تاریخ نگاری نهضت ملی نفت میباشد. روشن است که نباید دوغ و دوشاب (و حتی بد و بدتر) را یکی کرد و همه را به یک چوب راند. در مثل، بین اللهیار صالح و شاپور بختیار، که هر دو از رهبران جبهه ملی و هواداران شاخص دکتر مصدق محسوب میشوند، تفاوت (آن هم تفاوتی بارز) وجود دارد. 8
با شاپور بختیار، و غربزدگیها و مقابله احمقانهاش با موج طوفنده انقلاب اسلامی ملت، و نهایتا فرجام خونین زندگیش، همگی آشنایی داریم.9 اللهیار صالح، اما، شخصی بود که به فرهنگ و تمدن اسلامی کشور خویش علاقمند بود و زمانی که دکتر مصدق برکنار شد او سفیر ایران در واشنگتن بود و حتی دولت کودتا از وی دعوت به همکاری کرد، اما صالح به مصدق و آرمانهای نهضت ملی وفاداری نشان داد و پستی را در دولت جدید نپذیرفت و 34 سال بعد نیز، در سنین کهولت و در آستانه مرگ، روز 12 فروردین 1358 با سختی به پای صندوق را‡ی رفت و در برابر دوربین خبرنگاران، به نظام جمهوری اسلامی ایران را‡ی مثبت داد.
شاپور بختیار خود در خاطرات خویش، در مقام مذمت شدید اللهیار صالح میگوید: «آقای صالح به جمهوری اسلامی آقای خمینی جلوی تلویزیون را‡ی داد و از او پرسیدند به چه دلیل؟ گفت امام فرمودند و بنده هم را‡ی میدهم. آیا چنین آدمی...؟»10 وصیتنامه صالح نیز حکایت از اعتقاد وی به تشیع و خاندان پیامبر صلیالله علیه و آله دارد. 11
با چنین پیشینه متفاوتی، رسم انصاف نیست که آن دو بختیار و صالح را مشمول یک نوع داوری قرار دهیم.
کلام آخر: تاریخ ایران و از آن جمله، تاریخ دوران نهضت ملی شدن نفت، با دروغها و تحریفات بسیاری آمیخته شده است و این تحریفات، البته در مورد «رهبری دینی» آن نهضت، بیشتر است. زیرا استعمار و استبداد وابسته به آن، نسبت به روحانیت شیعه (آن هم روحانیت حاضر در صحنه مبارزات، و درگیر با ایادی استعمار و استبداد) کینهای به مراتب سختتر از دیگر طبقات و جناحها دارد.
عبرت تاریخی که امروزه، همچون هر زمان، سخت بدان محتاجیم تنها زمانی فراچنگ میآید که تاریخ را از تحریفات گوناگون بپالاییم و به جای تسویه حسابهای شخصی و جناحی و سیاه و سفید کردن اشخاص و جریانات، صادقانه و خالصانه به بررسی عالمانه و منصفانه آن بپردازیم. ضعفها و قوتهای اندیشه و عملکرد اشخاص و گروهها را در کنار یکدیگر و در ربط با هم مدنظر قراردهیم و در داوریها معدلگیری کرده و با ملاحظه دقیق و بیطرفانه مجموعه نقاط منفی و مثبت افراد، به آنها نمره دهیم.
پی نوشت:
1. گازیوروسکی، خود بعدا در ملاقات با دکتر سیدمحمود کاشانی (فرزند آیتالله کاشانی) و نیز همایشی که در آکسفورد برگزار شد، به اشتباه خود و غیر مستند بودن این مطلب اعتراف نموده است. 2. برای حملات سخت جمال امامی و سیدمحمدعلی شوشتری و پیراسته به دکتر مصدق در مجلس شورا، جلسه 212، 19 آذر 1330، ر.ک، خاطرات شعبان جعفری، هما سرشار، ترجمه.......، صص 399 -398. 3. این مطلب توسط فرزند دکتر مصدق تکذیب گردید. ر.ک، مجله ایران مهر، ش 8، آذر 1373، مقاله دکتر ایرج وامقی، صص 23 -22.‚4. حسین مکی در کتاب زندگانی سلطان احمدشاه، نطق مصدق و پاسخ فروغی را آورده است. برای رویارویی دکتر مصدق و فروغی با یکدیگر ر.ک، محمد علی فروغی (ذکاءالملک) در رویارویی با محمد مصدق (مصدق السلطنه)، حوریه سعیدی، مندرج در: گنجینه اسناد، ش 61، صص 56 48. 5. طبق اسناد محرمانه سیا درباره فرآیند کودتای 28 مرداد (که اخیرا انتشار یافته« :)در اوایل بعد از ظهر 17 اوت 1953 (26 مرداد 1332)، هندرسون [از آمریکا] به تهران بازگشت. سرلشکر زاهدی در یک مصاحبه مطبوعاتی مخفی که سیا ترتیب داد و نیز امکانات چاپ و نشر پنهانی این سازمان به ایرانیان اعلام کرد که قانونا نخست وزیر است و مصدق کودتایی غیر قانونی را علیه او به راه انداخته است. عوامل سیا شمار فراوانی رونوشت از فرمانهای متضمن انتصاب زاهدی و برکناری مصدق انتشار دادند. این امر تاثیر چشمگیری در مردم تهران داشت....» ر.ک، اسناد سیا در باره کودتای 28 مرداد...، با مقدمه محمد ترکمان و محمد علی همایون کاتوزیان، ص 76. .برای تلاش شدید سازمان سیا و دوستان شاه مخلوع جهت پخش فرمان شاه دائر بر عزل مصدق و نصب زاهدی، در روزهای 27 و 28 مرداد و اثر آن در تضعیف مشروعیت قانونی مصدق، همچنین، ر.ک، بررسی نقش مطبوعات در بستر سازی کودتای 28 مرداد، گفتار روحالله حسینیان، صص 17- 18؛ خاطرات مطبوعاتی، سید فرید قاسمی، صص 85 86 ./6. ر.ک، شرح گویا و انتقادی دکتر کریم سنجابی در: خاطرات سیاسی دکتر کریم سیجابی، ص 162 و 70.164. مادر فرح، (فریده دیبا)، در خاطرات خویش به کینه شدید و پیوسته شاه مخلوع به دکتر مصدق تصریح دارد. ر.ک، دخترم فرح، ص 81.358. چنان که بین داریوش فروهر و سنجابی نیز با بختیار تفاوت بارزی وجود دارد .9. راجع به شاپور بختیار ر.ک، دو دهه واپسین حکومت پهلوی، حسین آبادیان، صص 66 - 10.27. خاطرات شاپور بختیار، ص 88. برای تایید صالح از جمهوری اسلامی، نورالدین کیانوری نیز که پس از پیروزی انقلاب با صالح دیدار و گفتگو داشته مینویسد: صالح «خیلی جدی هوادار انقلاب بود و میگفت ما از رادیو پیک ایران، همه بیانیهها و خبرهای مربوط به آیتالله خمینی را میشنیدیم و میگفت که ما 3 نفر بودیم: من، امیر علایی و شهاب فردوس، و قرارمان این بود که هر کداممان نتوانیم اخبار پیک ایران را بشنویم، آن یکی یادداشت کند و به ما برساند....» ر.ک، خاطرات نورالدین کیانوری، ص 11.135. برای متن وصیتنامه ر.ک، پرونده صالح، ایرج افشار، ص 120.
روزنامه جام جم