25 اسفند 1399
روایتی تازه از جنایات باند مهدی هاشمی
این مصاحبه در تاریخ 1399/10/10 باآقای محمد فقیهایمانی فرزند مرحوم آیتالله شیخ مهدی فقیهایمانی انجام شده است.
سیدمهدی هاشمی قهدریجانی، برادرِ داماد آیتالله حسینعلی منتظری و مسئول بخش نهضتهای آزادیبخش سپاه پاسداران در اول انقلاب بود که چون در سال ۱۳۵۵ دست به ترور آیتالله سید ابوالحسن شمسآبادی لاریجانی و چند نفر دیگر زده بود اعدام شد و آیتالله منتظری از او حمایت کرد. این سرآغاز مشکلات امام خمینی و نظام با آقای منتظری شد. این مصاحبه روایت یکی از ترورهای باند سید مهدی هاشمی قهدریجانی است.
****
برای شروع مطالبی در خصوص شخصیت مرحوم پدرتان و جایگاه ایشان در حوزه علمیه اصفهان در برهه پیش از انقلاب بیان بفرمایید تا به قضیه ترور ایشان برسیم.
فقیه ایمانی: بسمالله الرحمن الرحیم. مرحوم آیتالله فقیهایمانی از مدرسین سطوح عالی حوزه در برهه قبل از انقلاب بودند و در کنار امامت جماعت مساجد اصفهان، در امور اجتماعی و خیریههای مختلف از جمله: ساخت آزمایشگاه و رادیولوژی مهدیه شرکت داشتند. در کنار اینها تدریس در حوزه را هم داشتند و اهل منبر و خطابه هم بودند. در حقیقت ایشان از مبارزین سالهای 1342 هستند و در آن زمان فعالیتهایی علیه رژیم شاه داشتند و برخی اعلامیهها را علیه وضع موجود و رژیم منتشر میکردند. یک دستگاه پلیکپی دستی تهیه کرده بودند و یک دستگاه تایپ قدیمی که از ایشان هنوز هم در منزل به یادگار مانده است. ایشان اعلامیهها را خودشان تایپ میکردند و با دستگاه پلیکپی تکثیر میکردند و بعد با استفاده از دوستانی که داشتند در اصفهان و شهرهای مختلف توزیع میکردند.
رحمانی: از سال 1342 فعالیت سیاسی مرحوم فقیهایمانی بیشتر با کدام گروه شروع شد و با کدام جریان در ارتباط بودند؟
فقیهایمانی: ایشان در هیچ گروهی نبودند. همکاران ایشان اغلب طلاب و روحانیون یا جوانان مذهبی بودند؛ این که جزو گروهی باشند و گروهی از ایشان حمایت کنند یا بالعکس، نه چنین نبود.
رحمانی: یک مورد از مسائلی که ایشان در اعلامیهها مطرح میکردند و روی آن تأکید داشتند مثال میزنید؟
فقیهایمانی: جزئیاتش را چندان حضور ذهن ندارم ولی یکی از علمای اصفهان گفته بود: « من حدود 70 عدد از اعلامیههای شما را که به مناسبتهای مختلف منتشر کرده بودید آرشیو کردم.» اعلامیهها مستقیماً به رژیم شاه برمیگشت یا اموری که به نوعی با رژیم در ارتباط بود، مثل انتخابات مجلس آن زمان.
رحمانی: تا آنجایی که ما میدانیم ایشان با آیتالله خادمی در ارتباط بودند. آیا از طریق این ارتباط با آیتالله خادمی یا سایر علمای اصفهان از انقلاب حمایت کردند؟
فقیهایمانی: فعالیتهای انقلابی ایشان از سالهای 1342-1343 شروع شد و تا آخرین روزهای حکومت شاه این فعالیتها ادامه داشت. ایشان جزو شاگردان و نزدیکان آیتالله خادمی بودند لکن، این طور نبود که فعالیتهای ایشان تحت شعاع کارهای آقای خادمی باشد. به عنوان عضوی مؤثر از جامعه روحانیت اصفهان اعلامیهها را امضا میکردند. شاید حدود 8 یا 10 تن از علمای اصفهان آن موقع پایثابت این اعلامیهها بودند بعدها برخی از علما اضافه شدند. اما، ایشان معمولاً جزو 6 تا 7 نفر اول بود که اعلامیهها را امضا میکردند.
رحمانی: برویم سراغ قضیه ترور ایشان. چرا جریان سیدمهدی هاشمی با مرحوم فقیهایمانی درگیر شدند و اصل قضیه چه بود؟
فقیهایمانی: قضیه مهدی هاشمی جریان سابقهداری است که به قبل از انقلاب و جریان سیدجواد غروی بازمیگردد که افکاری متمایل به وهابیگری داشت. بعد هم از دل آن، قضایای مهدی هاشمی به وجود آمد و منجر شد به مسائلی که در خصوص کتاب شهید جاوید در قم، اصفهان، مشهد و شهرهای دیگر به وقوع پیوست. علنی شدن فعالیتهای این گروه پس از قضیه کتاب شهید جاوید و مخالفت علما با آن بود که با ترور و کشتن مرحوم آیتالله شمسآبادی و مرحوم شیخ قنبرعلی صفرزاده اتفاق افتاد.
رحمانی: آیا مرحوم فقیهایمانی با مرحوم آیتالله شمسآبادی یا آقای صفرزاده رفاقت داشتند؟
فقیهایمانی: بله، با مرحوم آیتالله شمسآبادی رفاقت داشتند و بعضاً در برخی سفرها همسفر بودند. اما، با مرحوم شیخ قنبرعلی را نمیدانم.
رحمانی: برویم سراغ جریان اصلی، ترور چرا اتفاق افتاد؟
دلیل اصلی را میتوان به مخالفتهای ایشان با جنایات امید نجفآبادی حاکم شرع دادگاه اصفهان که بعدها به جرم فساد اخلاقی اعدام شد ارتباط داد.
رحمانی: برسیم به نامه علمای اصفهان به امامخمینی(ره) به رهبری مرحوم آیتالله خادمی، این نامه به منظور عزل امید نجفآبادی نوشته شد. شما چیزی از اعمال و رفتار وی یادتان هست؟
فقیهایمانی: امید نجفآبادی حاکم شرع دادگاههای اصفهان بود. در اصفهان شروع کرد به جنایات بسیار زیادی. یعنی افراد زیادی را بدون دلیل میکشت یا اموال مردم را مصادره می کرد. مثلاً فردی را کشت، بعد از فوتش معلوم شد که دهها خانواده یتیم را زیر پوشش دارد. جرم یکسری افراد فقط این بود که پولدار هستند. زمانی که وی در مجلس نماینده شد، برخی از نمایندگان با اعتبارنامه وی مخالفت کردند؛ به دلیل اینکه آیتالله خادمی وی را تکفیر کرده است. امید در دفاع از خودش گفت: «من در اصفهان 90 نفر را اعدام کردم و 400 مورد مصادره اموال انجام دادم.» این اعدامها و کشتارها هیچکدام براساس شرع و قانون نبود به همین خاطر موجب نارضایتی مردم شد. خب، این جنایات باعث شد آیتالله فقیهایمانی یک جلسه تشکیل دهند و بقیه علمای اصفهان را دعوت کنند.
رحمانی: یعنی میزبان ایشان بودند؟
فقیهایمانی: بله، بانی ایشان بودند اما، جلسه در منزل ایشان نبود. آیتالله خادمی و بقیه علمای اصفهان را دعوت کردند و در آن جلسه بعد از صحبتهایی، قرار شد که به امامخمینی(ره) نامه بنویسند. آیتالله خادمی یک نامه نوشتند. در این نامه نوشته شد که: «ما از شما تقاضا داریم که یک نفر را به عنوان حاکمشرع به اصفهان بفرستید که هم مسلمان باشد و هم سواد قضاوت داشته باشد.»
رحمانی: جریان نامه برای دوره حاکمشرعی امید در اصفهان بود؟
فقیهایمانی: بله، دقیقاً در مورد امید نجفآبادی بود. بعد از این نامه ایشان از حاکم شرعی خلع شد و معنای عبارت فوق این است که: امید نه مسلمان است و نه آشنا به احکام قضاوت. حاجآقای فقیهایمانی به همراه دو نفر دیگر از علمای اصفهان حامل این نامه بودند.
رحمانی: آن دو نفر دیگر چه کسانی بودند؟
فقیهایمانی: اگر اشتباه نکنم یکی حاجآقا حسن صافی و دیگری حاجآقا کمال فقیهایمانی. اینها مأموریت یافتند که نامه را خدمت آقای خمینی ببرند. نامه را به قم و به دفتر ایشان بردند و یک ملاقات فوری با ایشان داشتند. رساندن این نامه باعث شد که آقای خمینی همانجا بگوید: «به اصفهان زنگ بزنید و بگویید امید نجفآبادی برای همیشه از پست قضاوت معزول است. دیگر حق قضاوت و رفتن به اصفهان را ندارد.» این جمله را آقای اشراقی (داماد آقای خمینی) نقل کرده بود.
رحمانی: شیخ شهابالدین اشراقی؟
فقیهایمانی: بله. ایشان به این سه بزگواری که نامه را بردند گفته بود: «در نامه چه بود؟» گفته بودند که در مورد امید بود. ایشان جمله فوق را گفته بود: «امام گفتند امید دیگر حق قضاوت ندارد.»
گروه مهدی هاشمی یک لیست 80 نفره از علمایاصفهان تهیه کرده بود که همه را ترور کنند. دلیل اینکه آقای فقیهایمانی انتخاب اول اینها بود، این بود که اینها احتمالاً از طریق ایادی خود در قم یا اصفهان متوجه شدند که بانی این جلسه و این نامه آقای فقیهایمانی بودند. از طرفی ایشان روی منبر هم از اینها اعلام برائت میکردند و بارها میگفتند: «اعمال اینها را به پای اسلام و انقلاب ننویسید. کارهای اینها نه مورد تأیید اسلام است، نه مورد تأیید انقلاب. این جریان وقتی سخنان و اقدام عملی حاجآقا را دیدند، اولین انتخاب اینها ایشان شد. در دی 1358 حاجآقا در یک جلسه در حسینیه مرحوم حاج مهدی حقیقی در خیابان هاتف اصفهان منبر میرفتند. جلسه بعد از نماز مغرب و عشا بود. بعد از جلسه چون عجله داشتند که به جلسه بعدی برسند شاید جزء اولین نفراتی بودند که از مجلس خارج شدند. همان موقع دو نفر موتورسوار آمدند با کلت کمری ایشان را زدند.
رحمانی: اسم آن فرد ضارب بعد مشخص شد؟
فقیهایمانی: بله، اسمش مشخص شد؛ حسن تاج بود. یکی از همسایههای حاجآقا که همراه ایشان بیرون آمده بود، با فاصله مثلاً 7 – 8 یا 10 متری، تعریف میکرد: «وقتی دیدم طرف شلیک کرد بلافاصله با صدای بلند ایست دادم.» ایشان گفت: «من کتوشلوار سورمهای پوشیده بودم. آن زمان لباس مأموران شهربانی سورمهای بود. طرف نگاه کرد و فکر کرد که من پاسبان یا مأمور شهربانی هستم. پرید روی موتور و رفت. آماده بود که گلوله دوم و سوم را بزند.» گلوله از زیر گوش ایشان وارد شده بود و تمام فک و دندانها را خٌرد کرده بود. زبان را به صورت طولی شکافته بود و از گونه دیگر ایشان بیرون آمده بود. زبان ایشان فقط حدود 17 بخیه خورد. بعداً که معالجات را در تهران و خارج ادامه دادند، فکشان را مدتی سیمپیچی کرده بودند. آثار وجود خٌردههای گلوله تا آخر عمر ایشان باقی بود. حدود 45 روز غذای ایشان فقط مایعات بود. بعد از قضیه ترور تا مدتها صحبت کردن و غذا خوردن برای ایشان بسیار سخت بود، چون، کانالهای بزاقی قطع شده بود و دهان ایشان دچار خشکی دائم میشد. طبیعتاً دیگر نتوانستند منبر بروند و تا آخر عمر غذا خوردن برای ایشان بسیار سخت بود و همیشه یک لیوان آب کنار دست ایشان بود که به مرطوب شدن فضای دهان کمک بکند. روز جمعه این اتفاق برای ایشان افتاده بود. گزینه دوم اینها مرحوم مهندس بحرینیان رئیس کمیتههای انقلاب اصفهان بود که زیر نظر آیتالله خادمی فعالیت میکرد که روز یکشنبه اتفاق افتاد. اینها از تجربه دو شب قبل درس گرفته بودند. مرحوم مهندس بحرینیان را در کوچه پس کوچههای خیابان مسجد سید، نزدیک مسجد دربکوشک (که الان خیابان آیتالله طیب شده است) ترور و دو خشاب یوزی یعنی،64 گوله تیرباری در بدن ایشان خالی کردند. بعد مردم ریختند و حدود 4 نفر را اطراف پیکر ایشان دستگیر کردند. اینها را بردند زندان و اعترافاتی از اینها گرفته شد که به شناسایی حسن تاج منجر شد.
رحمانی: یعنی از طریق قاتلین مهندس بحرینیان تاج شناسایی شد؟
فقیهایمانی: بله، او خودش هم معترف بود؛ ولی ابتدا از این طریق شناسایی شد. این عوامل در اصفهان بسیار نفوذ داشتند. مرحوم قدوسی دادستان کل انقلاب به دستور آقای خمینی 4 دفعه مأمور فرستاد اصفهان که دستگیرشدگان باید بیایند تهران محاکمه شوند. اینها حاضر نشدند این افراد را تحویل دهند. دفعه پنجم آقای قدوسی به ارتش دستور داد به وسیله بالگرد کماندوهای ارتش بریزند پایین و از آن طریق وارد زندان شدند و گفتند: «ما میخواهیم اینها را ببریم.» 7 نفر آن زمان دستگیر شده بودند. از این 7 نفر 3 نفر اصلی در زندان نبودند و 4 نفر در زندان بودند. برای حاج آقا نقل کرده بودند که: « وقتی کماندوهای ارتش گفتند این سه نفر کجا هستند؟ مسئولان زندان گفتند: آقای... (یکی از مقامات شهر اصفهان) به قید ضمانت اینها را آزاد کرده است.» اینها منتقل شدند تهران اما، قضیه بعد از مدتی مسکوت ماند و آنها هم آزاد شدند. بعد از انتقال به تهران خانواده مرحوم بحرینیان هم خیلی تلاش کردندکه قضیه به جایی برسد، اما چون حامی اینها باند مهدی هاشمی بود و خود وی هم آن زمان پشتوانه عظیمی داشت، همه قضایای ترور مسکوت ماند تا حدود سال 1365 که مهدی هاشمی را دستگیر کردند. در آخر کتاب خاطرات سیاسی آقای ریشهری آمده که جزء اعترافات مهدی هاشمی است که میگوید: «ترور آقای فقیهایمانی را ما انجام دادیم.» بخشی هم هست که اسامی دستگیرشدگان مربوط به این پرونده را آورده است. من بقیه افراد را یادم نیست اما، در رابطه با حسن تاج، ایشان برای این اقدامش به 5 سال زندان محکوم شد که حدود یک سال و نیم را گذراند و بعد آزاد شد. روی این قضیه 5 سال ایراد هست و این که چرا آزاد شد؟ بحث دیگری است. کسی که روی یک مسلمان اسلحه میکشد محارب است ولو این که طرف کشته نشود و حکم محارب 5 سال نیست. در خصوص این که چرا قضیه پیگیری نشد؟ ناگفتهها بسیار است
رحمانی: واکنشی از سوی دفتر آقای منتظری یا نزدیکان ایشان در این مورد نشان داده نشد؟
فقیهایمانی: خیر.
رحمانی: در مورد فعالیتهای ایشان پس از ترور خاطراتی دارید؟
فقیهایمانی: بعد از ترور، ایشان نه میتوانستند تدریس کنند و نه منبر بروند و نه حال و حوصله مسجد و محراب و نمازجماعت را داشتند. لذا، تقریباً خانهنشین شدند. این خانهنشینی برای ایشان برکاتی داشت و آن نگارش آثاری در خصوص امامت و ولایت معصومین علیهم السلام و مهدویت بود. بیشتر آثار ایشان در این دوره نگاشته شد و کتب ارزندهای در مورد ولایت امیرالمومنین امام علی(ع) و ائمه معصومین(ع) نگاشتند که بحمدلله آثار بسیار مثبتی بود.
سایت تاریخ شفاهی ایران