22 آذر 1399
گزارش اسناد سفارت آمریکا در باره:
حمله به بیمارستان رضاشاه و تأثیرات آن بر مشهد
اشاره:
با فرا رسیدن محرم سال 1357 ش و اوج گیری نهضت اسلامی و در زمانی که راهپیماییهای میلیونی و سراسری مردم، تمام کشور را فراگرفته بود، طرفداران رژیم شاهنشاهی با حمایت چماق داران و عوامل مزدور ساواک در بسیاری از شهرها به مقابله با مردم پرداختند. این حرکات به ویژه بعد از تظاهرات میلیونی تاسوعا و عاشورای حسینی آن سال نمودِ بیشتری پیدا کرد. در 23 آذر 1357، عوامل ساواک با حمایت نیروهای نظامی، وارد بیمارستان امام رضاع در شهر مشهد مقدس شدند. آنان در ابتدا با سرنیزه و چماق، به اتومبیلهای پزشکان بیمارستان آسیب وارد کرده، سپس با تیراندازی وارد بخش اصلی بیمارستان شدند. آنها بدون توجه به بیماران بستری، هرچه را در سر راه خود دیدند شکستند که در جریان این حمله تعدادی از بیماران نیز از ترس دچار حمله قلبی شدند.
با توجه به اهمیت موضوع، سفارت آمریکا در تهران گزارشی مفصلی را در این خصوص تهیه و به واشنگتن ارسال می نماید که متن آن بشرح زیر است.
*********
خیلی محرمانه
21 دسامبر 1978 ـ 30 آذر 1357
از: سفارت آمریکا، تهران ـ الف ـ 159
به: وزارت امور خارجه، واشنگتن دی. سی
موضوع: حمله به بیمارستان رضاشاه و تأثیرات آن بر مشهد
خلاصه: حمله خشونتبار ارتش ایران به بیمارستان رضاشاه دانشگاه مشهد قدرت مخالفین در مشهد را افزایش داده و این پتانسیل را دارد که در بین جامعه دانشگاهیان، روشنفکران و دانشجویان ایران به یک قضیه حقوقی جالب توجه همگانی تبدیل گردد. تبعات این رویداد که چهار کشته و 14 مجروح به جای گذاشت به رویارویی جالبی بین مخالفین متشکل و مطمئن از یک سو و تلاشهای بیثمر و نسبتاً خام دولت ایران که سعی دارد اوضاع را به نحوی سر و سامان دهد از سوی دیگر منجر شده است. اوضاع در مشهد کاملاً انفجارآمیز خواهد ماند، حوادث ناچیز دیگری روی دادهاند و بروز حوادث بیشتر نیز امکان دارد. پایان خلاصه.
1ـ کارمند سفارت در 17 و 18 دسامبر از مشهد دیدن کرد که هدف اصلی وی تماس با رهبران مسلمان این شهر مقدس بود و متوجه شد که جامعه دانشگاهی و مسلمان از حمله 15 دسامبر که توسط واحدهای ارتش علیه بیمارستان رضاشاه در دانشگاه مشهد صورت گرفت شدیداً خشمگین هستند. اطلاعات زیر از طریق مشاهدات شخصی و گفتگو با پرویز آموزگار رئیس دانشگاه مشهد، عبدالحسین آموزگار برادر وی و سردبیر سابق روزنامه و دانشجویان مختلف و همچنین حامیان آیتالله قمی جمعآوری گردیده است. این اطلاعات منعکس کننده تفسیر دولت از قضایا نمیباشد اما کارمند سفارت آموزگار را تقریباً بیطرفترین فردی میداند که میتوان در حال حاضر در مشهد پیدا نمود.
2ـ حمله به بیمارستان به حمله چند هفته گذشته به تجمع رهبران مخالف محلی در مسجد کرمان ربط دارد. به دنبال آن رویداد و حمله بعدی به تجمع مشابهی در صحن امام رضا در مشهد (مقدسترین مکان مسلمانان در ایران که برای اولین بار حرمت آن در زمان حکومت شاه فعلی به این صورت نقض شده است) رهبران مسلمان ایران اعلام کردند که از این به بعد مساجد را نباید به عنوان محلهای امن تصور کرد و گردهماییهای بعدی بایستی در منازل رهبران مذهبی یا بیمارستانها صورت پذیرد. به عنوان سندی در مورد اینکه مخالفین در مشهد چنین ارتباطی را حس میکنند کارمند سفارت شاهد گردهمایی حدود 80 تظاهر کننده در 18 دسامبر در محوطه مرکز پزشکی شاهزاده شهناز (که هماکنون در محل به عنوان مرکز پزشکی محمد مصدق نام برده میشود) بود که تظاهرکنندگان شعار زیر را سر داده بودند: «کتاب ما قرآن است؛ مسجد ما کرمان است؛ شاه اینها را به آتش کشید، مرگ بر شاه.» (البته در زبان فارسی لحن آهنگداری دارد.)
3ـ در پی حمله به صحن امام رضا دکترهای مشهد به منظور اعلام حمایت خود از مخالفین و تحت رهبری 187 تن از دکترهای وابسته به دانشگاه مشهد تصمیم گرفتند به کارتهای بیمه درمانی که توسط ارتش در اختیار نظامیان ایرانی و خانوادههایشان گذاشته میشود اعتنا نکنند. ظاهراً دکترها افراد ارتش را با دریافت پول و در صورت لزوم به طور مجانی مداوا میکردند اما ارتش این مسئله را درک نکرده و ظاهراً تصور نمود که از ارائه خدمات پزشکی در مورد آنها مضایقه میشود. حملهها (که شرح مفصل آن در اختیار کارمند سفارت گذاشته نشده) با حمله به کلینیکهای شخصی و اقامتگاه بعضی پزشکان ادامه یافت. در 14 دسامبر نمایندگان پزشکان محلی در بیمارستان 6 بهمن (که یک بیمارستان دولتی است) شورایی تشکیل داده و به عنوان اعتراض به تغییر نام آن بیمارستان به بیمارستان 17 شهریور (روز حادثه تیراندازی شدید در میدان ژاله تهران) رأی دادند.
علامت جدیدی (بر سر در بیمارستانـ م) نصب گردید که نظر سربازان را به خود جلب کرد و تقاضا شد که علامت برداشته شود یا ارتش با توسل به زور آن را خواهد برداشت. این تقاضا رد شد اما رئیس بیمارستان یعنی دکتر طوسیوند (نام اول نامشخص) درخواست نمود که ارتش به خاطر مریضهای بیمارستان خویشتنداری کند. از قرار معلوم جعفری (نام اول نامشخص) فرماندار نظامی مشهد با تخلیه اجباری بیمارستان به کمک گاز اشکآور پاسخ داده بود.
4ـ در همان شب حدوداً 70 پزشک در دانشگاه و سایر جاها در بیمارستان رضاشاه گردهم آمدند و تصمیم گرفتند برای تلافی کار آنها همچنان از اعتنا به کارتهای بیمه درمانی ارتش خودداری ورزند؛ تمام کلینیکهای خصوصی مشهد را تعطیل کنند؛ اتاقهای اورژانس جدید در بیمارستانهای بزرگتر ایجاد کنند تا مریضهای کلینیکهای خصوصی سابق را معاینه کنند؛ 3/2 دراگاستورهای مشهد را تعطیل کنند (داروفروشها از دکترها حمایت میکنند)؛ و در بیمارستان شاهرضا اعتصاب نشسته نمایند.
5ـ در ذیل قول آموزگار رئیس دانشگاه درباره حمله به بیمارستان شاهرضا نقل میشود هر چند که با وصف جداگانه ماجرا از زبان دکتر منوچهر رادپور از دانشگاه مشهد و از زبان یک دانشجو که ادعا میکرد شاهد عینی ماجرا بوده دنبال میشود. در حدود ساعت 10:00 پیش از ظهر 15 دسامبر، 5 تا 10 سرباز و یک تانک کوچک تحت فرمان یک ستوان سوم و همراه یک جمعیت چماقدار که حدوداً 40 نفر میشدند از در جنبی وارد محوطه بیمارستان رضاشاه شدند و شروع به شکستن شیشههای اتومبیلها نمودند. رگبار مسلسل و حداقل یک تیر توپ تانک به سمت نزدیکترین ساختمان که متأسفانه بخش کودکان بود و همچنین مردم در حال فرار از ساختمان شلیک شد. یک طفل تحت ضربات چماق کشته شد و یک مرد، پدری که به عیادت فرزند بستری خود آمده بود هدف قرار گرفت و کشته شد. پنج تن دیگر مجروح شدند. پس از آنکه ارتش بیرون رفت مردم جمع شدند اما در حدود ساعت 1:15 بعد از ظهر 30 تا 40 سرباز بازگشتند و دوباره شلیک گلوله شروع شد. این بار اکثر شلیکها هوایی بودند هر چند که نه نفر دیگر مجروح شدند و دو کودک دیگر با قطع شدن درمان خود مردند. طی هیچیک از دو حمله، سربازان وارد ساختمانهای بیمارستان نشدند.
پس از آنکه سربازان دوباره بیرون رفتند جمعیت خشمگین که بنا به تخمین سی تا چهل هزار نفر بودند در بیمارستان تجمع کردند و شروع به متوقف نمودن اتومبیلها و بازرسی کارتهای شناسایی کردند و از رانندگان و مسافران به عنوان قیمت عبور میخواستند فریاد بزنند «مرگ بر شاه». یک سرهنگ نیروی زمینی به نام افشین (نام اول مشخص نیست) که ملبس به لباس غیرنظامی اما حامل کارت شناسایی و رولور خود بود و از حمله خبر نداشت، سعی نمود برای درمان پزشکی وارد بیمارستان شود.
سرهنگ بیچاره، همین که شناسایی شد از اتومبیل بیرون کشیده شد و آن قدر چاقو خورد تا مرد. گزارشهای دیگری مبنی بر حمله به پلیسها و سربازان تنها که همگی تأیید نشدهاند تا 17 دسامبر ادامه داشتند. در میان شایعات تشکیل یک جوخه ضربت ضد آیتالله توسط سه پلیس (AWOL) (که بدون اجازه غایب شدند)، یکی از افرادی که از قدیمالایام در محضر آیتالله شیرازی بود در 17 دسامبر هدف واقع شد و مجروح گردید. البته مخالفین تصور میکنند که تیراندازی به این فرد انتقامی بود که به دستور دولت صورت گرفته است.
6ـ کارمند سفارت 38 اتومبیل در محوطه بیمارستان شاهرضا با پنجرههای شکسته و بدنههای فرورفته شماره کرد. پنجرههای ساختمانها شکسته و تعداد قابل ملاحظهای اثر اصابت گلوله بر داخل و خارج دیوارهای ساختمان و یک سوراخ کالیبر بزرگ در دیوار وجود دارند. بر همه جا شعار نوشته شده است. زیر یک ردیف دراز سورخ گلوله نوشته شده «جاده به سمت تمدن بزرگ». روی چندین درب سفید مستراحها نوشته شده «درب کاخ سفید». شعارهای دیگر ضدامریکایی ضد کارتری که کمتر استهزاء میکنند نیز یافت میشود.
7ـ چیزی از حمله نگذشته بود که رئیس ساواک محل با آموزگار رئیس دانشگاه تماس گرفت تا خود را فاقد مسئولیت اعلام کند و تقصیر را به عهده ارتش بگذارد. پس از آن فرماندار نظامی (که بنا به گزارشها فردی بنام تیمسار عظیمی «نام اول مشخص نیست» جای او را میگیرد) تماس گرفت تا بگوید که ساواک مقصر است. یک بیانیه رسمی بعداً صادر شد که در آن بابت رویداد اظهار تأسف و ادعا شده بود که افسر مسئول بدون داشتن دستور اقدام کرده بود. خصوصاً از آنجایی که حمله اولیه تکرار گردید و چون سربازان همراه شخصیها بودند، هیچکس این توضیح را باور نمیکند (نظریه: با در نظر داشتن جو فعلی مشهد هیچ بیانیه دولتی مورد قبول قرار نخواهد گرفت. پایان نظریه).
8 ـ در تلاشی که برای کاستن از حرارت ماجرا صورت گرفت، دولت ایران یک هیأت چهار نفره به ریاست تیمسار کاتوزیان وزیر کار و امور اجتماعی و عضویت دکتر شمسالدین مفیدی وزیر علوم و آموزش عالی، دکتر سیدمحمد طباطبایی معاون اول وزارت بهداری و دکتر محمدعلی حفیظی دبیرکل شورای پزشکی کشور اعزام کرد تا عذرخواهی کنند. دو نفر اخیر به مرکز طبی شهناز رفتند. در آنجا جلسه شورای استادان پزشکی دانشگاه مشغول اتخاذ تصمیم برای تغییر نام به مرکز طبی محمد مصدق بود (علامت جدید به تاریخ 18 دسامبر بالا برده شد). حفیظی و طباطبایی واداشته شدند برای ورود به جلسه فریاد بکشند «مرگ بر شاه» و هنگامی که سعی کردند برای معذرتخواهی سخن بگویند بر سرشان فریاد کشیده شد تا سکوت کنند و اخراج شدند. این دو که کاملاً متوحش شده بودند در منزل استاندار پناه جستند. این دو وزیر همراه با آموزگار رئیس دانشگاه به جلسه جامعه اسلامی بیمارستان رضاشاه (که اینک به طور غیررسمی بیمارستان شهدا شناخته میشود) رفتند. در آنجا به وزرا توهین شد و نصیحت شدند به اینکه استعفا نمایند، سپس تمامی سران اسلامی اتاق را ترک کردند به استثنای آیتالله مرعشی که روابط دوستانه قدیمی با مفیدی داشت و حتی او لازم دید که برای عذرخواهی از آیتاللهها به خاطر صحبت نمودن با وزراء دو نوبت از اتاق خارج شود.
9ـ 18 دسامبر از طرف آیتالله خمینی از پاریس به عنوان روز عزاداری برای کسانی که در سرتاسر ایران در اعتراض علیه شاه به قتل رسیدهاند معین گردید. رهبران اسلامی طرح ریختند که مراسم تشییع جنازه برای کشتهشدگان در بیمارستان رضاشاه را با روز مراسم عزاداری یکی کنند. به هر حال ارتش از ترس اینکه حضور تابوتها در جلوی راهپیمایی موجب تهییج جمعیت گردد از اول روز 18 دسامبر بیمارستان شاهرضا را مسدود کرد و از دادن اجازه برای حرکت دادن اجساد امتناع ورزید. به هر حال در آخر امر نوعی توافق حاصل شد چون در نهایت بالغ بر 100000 نفر در محوطه شاهرضا تجمع کردند (بعضی تخمینها تا رقم 500000 نفر را عرضه کردند ولی آشکار بود که این رقم خیلی زیاد است) تا به یک پیام 45 دقیقهای خمینی به کارتر گوش فرا دهند.
نکات برجسته این بیانیه عبارت بودند از: سرزنش نسبت به حمله به بیمارستان و درخواست دانستن اینکه چگونه این رویداد با سیاستهای حقوق بشری رئیس جمهور وفق مییابد و اینکه آیا با توجه به این اعمال، رئیس جمهور حمایت خود را از شاه ادامه خواهد داد (استادان دانشگاه مشهد مشغول تهیه نامه خود به رئیس جمهور بودند اما با توجه به نامه خمینی آن را حذف نمودند)؛ بیان اینکه تولید نفت داخلی ایران برای مصارف داخلی تکافو میکند و کمبودهای حاصل به سبب فروش نفت به اسرائیل به وجود آمده بود؛ توصیف تظاهرکنندگان چماقدار طرفدار شاه به عنوان مزدورانی که خائن به اسلام و مستحق مرگ به دست مؤمنین هستند.
10ـ نظریه: گزارش رویداد (بیمارستان) رضاشاه به این دلیل با این تفصیل ارائه شده که آن حائز تمام مشخصات حوادثی که در تاریخ مخالفین سیاسی ایران اهمیت سمبلیکی بزرگتر از خود آن حادثه حاصل میکنند دارد. ایرانیان خصوصاً دانشجویان و روشنفکران علاقه وافری به این نوع چیزها دارند. به علاوه دانشگاه مشهد همچنان تنها دانشگاه باز در ایران است به این معنا که هیچگونه کلاسی برگزار نمیشود. اما دانشجویان و استادان میتوانند آزادانه به محوطه رفت و آمد کنند. دولت از اینگونه آزادیها منافع سیاسی حاصل میکند اما در رابطه با فعالیت سیاسی در محوطه دانشگاه خساراتی نیز عاید میشود. بدینقرار، این امر احتمالاً به عنوان ضربهای بر جامعه دانشگاهی سراسر کشور تلقی خواهد شد و محتمل است که پیامدهای مشفقانه دربر داشته باشد. این حمله بیزاری دانشگاه و جوامع اسلامی مشهد را که از جمله مهمترین عوامل در یکی از بزرگترین شهرهای ایران هستند تکمیل کرد. فهمیدن این که شاه و دولت فعلی برای ترمیم اوضاع مشهد برای آینده قابل پیشبینی میتوانند انجام دهند مشکل است. دکتر رادپور پیشنهاد میکند که با یک عذرخواهی از طرف استاندار همراه با تنبیه افسری که فرمان حمله داد میتوان تا حدی جماعت دانشگاهی را تسکین داد. با این وجود، تاکنون دولت ایران بدون کسب موفقیت سعی نموده عذرخواهی در سطح بالاتری به عمل آورد و یک استاد پیش از این پیشنهاد نموده که فرماندار نظامی باید مسئولیت حمله را به دوش بگیرد زیرا یا او فرمان آن را داد که در آن صورت او مجرم است یا اینکه از آن خبر نداشت که در آن صورت او قاصر است.
12ـ نظریه بیشتر: در مدت طولانیتر اقداماتی هستند که شاه میتواند در نظر گیرد و میتوانند برای تسکین رهبریت اسلامی مشهد به کار روند.٭
الف ـ شاه صاحب کاخ ملکآباد و محوطه وسیع آن در مشهد است. از این کاخ شاید یک یا دو شب در سال زمانی که شاه برای زیارت سالانهاش به حرم میرود استفاده میشود. میتوان این کاخ را به صورت یک پارک عمومی درآورد و شاه میتواند آن شبها را در منزل استاندار یا تالار شاهنشاهی هتل هایت بگذراند.
بـ عملیات و اموال اوقاف، که شامل تمامی حرمهای ایران به استثنای حرم امام رضا و حرم قم میشود میتواند به تدریج به روحانیت بازگردانده شود.
ج ـ اعاده کنترل اسلامی حرم مشهد نیز میتواند مورد بررسی قرار گیرد هر چند که این امر بسیار مشکلی خواهد بود. شاه در حال حاضر متولی حرم است و نایبش استاندار خراسان میباشد. برای مدتی مقام استانداری به عنوان فرصتی برای ثروتاندوزی شخصی به هزینه حرم تلقی میشد اما گماشتن وزیر پیشین یعنی ولیان که مشهور است به اینکه در فساد عملاً در ایران بدون رقیب است ضربه سختی برای خراسانیها بود. تأثیر این کار با انتخاب یک ملای فوقالعاده فاسد به نام نوغانی (نام اول مشخص نیست) از مشهد به عنوان سخنگوی مذهبی، که تنها برجستگی وی ظاهراً توانایی سخنپردازی بود تشدید شده. انتخاب نوغانی ضربهای بود به غرور آیتاللههای مشهد که بیش از همه جریحهدار شده بود و هر چند که نوغانی دیگر در آن مقام نیست تماس با ولیان و جانشینانش به طور وسیع قطع گردید. این حرم مدت چندین دهه به صورت یکی از بزرگترین ملاکان ایران بوده است. در اواسط سال 70 وارد کار تجارت شد و اکنون دستاندرکار ساختن آپارتمان است و در نانواییهای حرم نان تولید میکند. بچههای خراسان تصور میکنند که ایشان مجبور شدهاند این نان را با قیمتهای بیشتری برای ناهارهای مدرسه خود بخرند. به طرز گستردهای تصور میشود که درآمد حرم سالانه بالغ بر یک میلیارد دلار میشود و قسمت اعظم آن مستقیماً سر از کیسههای شاهنشاهی در میآورد.
بنابراین عناصر مذهبی مشهد احتمال نمیدهند که شاه بتواند کنترل حرم را واگذار نماید از ترس اینکه ممکن است بازرس دفاتر از فساد پرده بردارد. به علاوه، کنترل درآمد حرم قدرت و استقلال مالی عظیمی به روحانیت بسیار محافظهکار خراسان خواهد داد؛ تحولی که احتمالاً هم موافق میل شاه و هم موافق میل دیگر عناصر مخالف او نمیباشد
سولیوان
پی نوشت:
٭ در اصل سند ردیف شماره (11) وجود ندارد. م.
اسناد لانه جاسوسی ، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی ، کتاب نهم، صفحات 646 تا 651