26 تیر 1393
ماه رمضان در اسارت چگونه میگذشت؟
جملات بالا بخشی از خاطرات آزاده، محمدتقی باقری از رزمندگان «لشکر 25 کربلا»ی مازندران در گفتوگو با ایسنا است. او در ادامه روایت خاطراتش از جبهه، چگونگی اسارتش و شرایط روزهداری در اسارت، میگوید: حدودا 18 ساله بودم که برای نخستین سال 1360 به جبهه غرب کشور اعزام شدم تا در آزادسازی جاده بانه- سردشت حضور داشته باشم. پس از آن برای دومین مرتبه در عملیات «فتحالمبین» شرکت کردم.
سال 1361 عملیات «الی بیتالمقدس» طراحی شد و من هم از جمله رزمندگانی بودم که در آن ایفای نقش کردم. در جریان مرحله سوم عملیات بود که براثر تک دشمن (حمله) در منطنه «جُفبر» مجروح شدم و به همین دلیل نتوانستم به عقب بازگردم. در پی این مجروحیت عراقیها من را به اسارت درآوردند و از این زمان تا هنگام آزادی 100 ماه در ارودگاههای مختلف کشور عراق اسیر بودم.بیشترین مدت اسارتم را در اردوگاه «موصل4» به مدت هفت سال سپری کردم. در طول اسارت سختترین مرحله آن یک سال اول بود چرا که برای اولین بار در شرایطی این چنینی قرار گرفته بودم. هوای عراق بسیار گرم بود و امکانات اردوگاهها محدود. همچنین رفتار و برخورد مسئولان اردوگاهها نیز بسیار بد و نامناسب بود اما به لطف خدا توانستیم از این آزمون سخت با سربلندی بیرون بیایم و همه مشکلات را پشت سربگذارم.
در بخشی از زمان اسارتم ماه مبارک رمضان با روزهای گرم تابستان مصادف شده بود. همان طور که گفتم هوا بسیار گرم بود برای همین اسرا در زمانهای کوتاه حمام میرفتند تا بدنشان را خنک کنند.
سالهای نخست اسارت رفتار مسئولان بعثی آسایشگاهها با اسرا خوب نبود برای همین در ماه رمضان با ما همکاری نمیکردند. هرچند آنها مسلمان بودند اما در ظاهر فقط به آن پایبند بودند ولی رفتارهایشان با دستورات اسلامی بسیار متفاوت و متناقض بود. نظام و ارتش عراق جایگاه چندانی برای دین در سیستم خود قائل نبود.با این حال در ماه مبارک رمضان برخی اسرا بودند که به انجام کارهایی مانند شستن لباس و وسایل دیگر اسرا، کمک به مجروحین و ارائه فعالیتهای خدماتی به یکدیگر میپرداختند تا اینگونه حتی در اسارت هم ثواب ببرند.
چند سال که از دوران اسارت گذشت با توصیههای حاجآقا ابوترابی تصمیم به حفظ قرآن و یادگیری آن گرفتم. اسرا توانسته بودند بواسطه صلیب سرخ و با رایزنیهای ارشد هرآسایشگاه، تعدادی کتاب، قرآن و نهج البلاغه بگیرند.
در مبارک رمضان سال 65 توانستیم با چند نفر دیگر از اسرا قرآن را در یک ماه 14 مرتبه ختم کنیم. به این صورت که قرآن را به سه بخش 10 جزئی تقسیم کردیم و هرکداممان همزمان قرآن را میخواندیم. بخشهایی از این ختم قرآن انفرادی بود و بخشهای دیگرش هم اشتراکی. به این صورت که همراه چند نفر جزءخوانی میکردیم.
یکی از مشکلات ما در اسارت فقدان تغذیه مناسب بود. اغلب خبری از وعده غذایی شام نبود و معمولا صبحانه و ناهار در آسایشگاهها میان اسرا توزیع میشد. در ماه مبارک رمضان وعده غذایی صحبانه را برای افطار و ناهار را برای سحری استفاده میکردیم.این موضوع هم با گذشت زمان برطرف شد چرا که عراقیها به این باور رسیده بودند که اسرا مشکلی را برایشان ایجاد نخواهند کرد. برای همین مسئولان عراقی در سالهای آخر، ایام ماه رمضان ساعت دو بامداد میآمدند و اسرایی که مسئول غذا آوردن بودند را صدا میزدند که به آنها وعده سحری بدهند تا ما بتوانیم یک وعده غذای گرم بخوریم.
مشرق