28 فروردین 1401
مئیر عزری، آیت الله شریعتمداری و شیخ الازهر
روایت دیپلمات اسرائیلی از جلسه با آیتالله شریعتمداری برای انصراف از فتوای ضداسرائیلی
تیرماه ۱۳۵۰، دکتر محمد فحام، رئیس دانشگاه الازهر به همراه چند تن از استادان این دانشگاه در راستای فعالیتهای تقریب بین شیعیان و اهل تسنن به ایران سفر کرده و با علمای مختلف قم و مشهد دیدار میکند. تلاش برای ایجاد همصدایی علیه اسرائیل بین علمای شیعه و سنی نیز یکی از محورهای این سفر را تشکیل میدهد. مئیر عزری، اولین نماینده سیاسی اسرائیل در ایران در خاطرات خود از دیدارش با آیتالله شریعتمداری به واسطهی بدیعالزمان فروزانفر _که سوابق دوستی عمیقی با او دارد_ یاد میکند که در آن درباره آسیبهای موضعگیری مرجعیت شیعه علیه اسرائیل و لزوم پاسخ منفی به درخواست این هیأت مصری نکاتی را گوشزد کرده است. حقیقت آن است با توجه به اینکه این دیدار تا کنون تنها از جانب یک راوی و آن هم یک اسرائیلی بیان شده؛ نمیتوان وزن درستی برای تاثیر آن در پاسخ منفی آیتالله شریعتمداری به هیأت مصری تعیین کرد و حتما نیازمند روایت سایر اضلاع تاریخ مثل روایت حضار جلسه یا اسناد تکمیلی هستیم.در پرونده ساواک آیتالله شریعتمداری نیز ردی از دیدار عزری و فروزانفر با آیتالله شریعتمداری نیست و از دیدار شیخ الازهر نیز گزارش مبسوط و مشروحی وجود ندارد. علیرغم این نکات، نشر و ارزیابی روایت عزری از چگونگی شکلگیری چنین جلسهای و سخنان رد و بدل شده در آن، میتواند تصویری هرچند کمرنگ از تلاشهای خائنانهی اسرائیل در ایران را مقابل چشم مخاطبین قرار دهد. متن این بخش از خاطرات مئیر عزری به شرح زیر است:
«شادروان فروزانفر دانشمندی ارزنده بود که پیگیری همکاری میان ایران و اسرائیل و پاسداری از فرهنگ دو ملت را به سود هردو کشور میدانست. در روزهای نخست دهه شصت، گسترش تندروها در ایران رو به افزایش نهاده بود. گروهی که از سوی آیت الله العظمی حسین بروجردی رهبر شیعیان جهان برای دیداری با شیخ احمد شلتوت رئیس دانشگاه الازهر به قاهره رفته بودند، نیرومند شدن پیوندهای ایران با کشورهای عربی را تنها با قطع هرگونه همکاری، همپیمانی و همراهی با اسرائیل ممکن دانسته بودند.
در سال ۱۹۶۹ تعدادی از شیخهای گذشته الازهر مانند شیخ مراغی یا مصطفی عبدالرازق که پیشوایان بیچونوچرای جهان اسلام بودند با برپائی انجمنی به نام «دارالتقریب اسلامی» میکوشیدند کشورهای پیرو این دین را به گونهای با هم هماهنگ کنند. احمد شلتوت از پیشوایانی بود که تلاش میکرد این انجمن را به پایگاه آرمانهای ناصری بپیوندد، حجت الاسلام محمد تقی قمی که از وی نام بردم از دست اندرکاران پر جوش و خروش شیعه در این انجمن بود. واکنش مردان بزرگی مانند فروزانفر در برابر چنین ستیزه آفرینیهانی، پرورش اندیشه یگانگی میان همة آئینها و ادیان بود. ولی گروهی که از ایران به این انجمن رفته بودند هرگونه همکاری میان ایران و اسرائیل را زیانی بزرگ برای ایران خوانده بودند. بازتاب تند چنین نشستی بیگمان نمیتوانست از چشم دستگاههای امنیتی شاه پنهان بماند.
استاد فروزانفر همواره دوست داشت اسلام را برای دانشجویانش دینی سازنده و آرمانی پیشرو نشان بدهد و ریشه هایش را دور از هرگونه بردگی و بردهپروری بنماید. او نمیخواست پایههای این دین را مایه سواری گرفتن بیگانه های غربی وشرقی از دوش ایرانی بداند. باور داشت جوانان و روشن اندیشان باید بتوانند ریزه کاریهای این آئین را با جهانِ نو سازگار کنند و به آنچه که در حوزه های علمیه قم، مشهد، تبریز، مراغه و اصفهان گفته میشود، رنگی و رویی سازنده و امروزی بدهند. او میاندیشید تنها با چنین روشی میتوان ایرانی را از نیرویی که وی را به پیرویهای کورکورانه کشانده رها ساخت. تنها نسل جوان روشنگر میتوانست نفوذ بی مرز رهبران عراق نشین را بکاهد. پهلویها توانسته بودند تا اندازه ای مرکزیت شیعه را از نجف و کربلا و سامرا به مشهد و قم بکشانند و ایران را پایگاه رهبری جهان شیعه کنند.
روز سی ام ماه مارس ۱۹۶۱ آیت الله بروجردی رهبر شیعیان جهان چشم از دنیا فرو بست و شاه برای جانشینیاش تلگرافی به آیتالله حکیم به عراق فرستاد و وی را به ایران فراخواند. این فراخوان شاه به چشم پیشوایان شیعه در مشهد و قم خوش نیامد تا اینکه آیت الله محمدکاظم شریعتمداری به جانشینی برگزیده شد. در پاسخ به دیداری که گروهی از روحانیون شیعه با علمای سنی در الأزهر مصر انجام داده بودند، گروهی از روسای دانشگاه الازهر برای بازدیدهایی به ایران آمدند. حسن تقی زاده دانشمند و سیاستمدار کهنهکار و از دست اندرکاران نگارش نخستین قانون اساسی ایران، صدرالاشراف از بزرگان دستگاه دادگستری و از برجستگان خاندان قاجار که در دوره پهلویها نیز درخشیده بود، به همراه استاد فروزانفر به پیشواز گروه رفتند. گروه میهمان را «حسن شلتوت» پیشوای مسلمانان سنی و رئیس دانشگاه الازهر رهبری میکرد. او در سخنرانیهایش گاهی نیشهایی زهرآگین به اسرائیل میزد و در این نیشها نظام سیاسی ایران را به خاطر گناه نزدیکشدنش به اسرائیل فراموش نمیکرد.
سران سیاسی، نظامی، مذهبی و برخی روزنامهنگاران و نویسندگان با رایزنی فروزانفر میکوشیدند از زهر برخی گفتهها بکاهند و تا آنجا که میتوانند دامنهی بازتابش را کمتر کنند. بازدید گروه مصری از شهر قم و به ویژه دیدار با آیت الله شریعتمداری که پیروان فراوانی داشت میتوانست در افکار عمومی بازتابی گسترده داشتهباشد. بسیاری از دولتمردان ایران به جانشینی شریعتمداری پس از بروجردی خوشبین بودند، زیرا وی را مردی روشناندیش و آشتیجو میشناختند که با تندروهای مذهبی و غیرمذهبی چندان میانهای نداشت.
از فروزانفر خواستم در دیداری با شریعتمداری، او را در برابر تندرویهای گروه میهمان آگاه کند. روزی فروزانفر پیشنهاد کرد برای دیدار با آیتالله العظمی شریعتمداری به قم برویم. استاد فروزانفر در میانه راه از شیوه رفتار و برخورد با رهبر شیعیان جهان برایم بسیار گفت. همچنین گفت که پیش از ورود به اطاق آیتالله به او خواهند گفت که ما از تهران آمدهایم. پرسیدم: به اطلاع نامبرده رساندهاید که من همراه شما هستم؟ پاسخ داد: به آگاهی حضرت رساندهاند که همراه من، یکی از بزرگان سیاسی خارجی است که به دیدار میآید، ولى از جزئیات چیزی نگفتهام. اجازه دادند و داخل اطاق شدیم. فروزانفر کنار دست شریعتمداری روی زمین نشست و من نیز کنار دست وی، فروزانفر پس از خوش و بشی کوتاه گفت: شخصیت نادری را به حضورتان آوردهام، بلکه به یاری حق و دعای خیر شما بتواند افتخار خدمتی داشته باشد. ابوی این جوان از خدمتگزاران صادق مملکت بوده و خودش نیز مومن با تقوائی است که در اسرائیل به مردم و مملکت ایران خدمت میکند. عشق و ایمان معنوی و اعتقاد به اصول مذهبی او را به اسرائیل کشانده و به منظور اجر اخروی و ثواب باقی، جریده ای وزین را به زبان فارسی برای ایرانیان آن دیار منتشر میکند. با آرزوی خدمت به بیت آباء و اجدادی، سازمانی از ایرانیان در اسرائیل تشکیل داده که دائم در فکر قدمی مفید برای کشورشان ایران هستند. مزید بر کل این خصوصیات مرضیه، در مورد فریضه های اسلامی و واجبات عینی نیز با ما همکاریهای مستحکمی دارد و مسلمانان اسرائیل را با ما متحد میکند. چندی از شخصیتهای مذهبی و عائلههای رجال شیعه را برای معالجه به اسرائیل فرستاده است که همه به سلامتی مراجعت کردهاند. عطف به آنچه که قبلا به استحضار مبارک رساندم شخصا شرفیاب شدهاند تا جنابعالی با صوابدید خودتان سوالاتی را که ضروری تشخیص میدهید مطرح بفرمائید. از این بنده ناقابل بشنوید و اظهرمنالشمس بدانید که او صالحترین و صادقترین کسی است که با بلاغت و بصیرت میتواند به سوالات حضرت آیتالله العظمی جواب دقیق بدهد.
فروزانفر پس از پایان سخنانش، خود را به گوش شریعتمداری نزدیکتر کرد و پرسید:«حضار باید تشریف داشته باشند؟» شریعتمداری نیز آهسته پاسخ داد: «آقایان برای همین منظور دعوت شدهاند، هرکدامشان صاحب نفوذی هستند» و سپس رو به من کرد و گفت: «خوشوقت جوانی که در ایران متولد شده، در ایران بزرگ شده، به اسرائیل رفته تا به ایران خدمت کند و دوباره به ایران برگشته تا به خدماتش ادامه بدهد. ما از شما متشکریم، از شما قدردانی میکنیم و به شما خوشامد میگوئیم. ما برای یهودیان ارزش زیادی قائل هستیم، آنها پسرعموها و برادران ما هستند. شنیدهایم که در تمام کنیسهها به جان شاه مسلمان ایران دعا میکنند. برای ما همین بزرگترین دلیل است که ملت شما نمکنشناس نیستند. چه خوب است که کورش شاه ایران از یادشان نرفته که در حقشان چه کرده، ولى قدری نگران برادران دیگرمان در شهر عزیز قدس و دیگر شهرهای آن بلاد هستیم که تحت فشارند. امیدواریم دولت اسرائیل با همان احترامی برادران ما را در قدس ببیند که ما مردم یهود را در ایران میبینیم. حضرت ابراهیم جدّ ملتها بود، ما بچه های اسماعیل هستیم، حضرت موسی کلیمالله بود، همه بنده یک خدائیم و به او توکل داریم.»
در اینجا شریعتمداری از من خواست اگر چیزی برای گفتن دارم بگویم. با ستایش خداوند یکتا و سپاسگزاری از وی گفتم: «از اینکه رخصت داده شده تا افتخار عظیم مجالست حضرت آیتالله العظمی، رهبر شیعیان دنیا نصیبم شود خدای ارحمالرّاحمین را شکر میگویم و به درگاهش استغاثه میکنم عمر حضرتشان، ظل توجهات امامزمان فرجاللهتعالى طویل گردد، تا رشته وداد و اخوت کلیمیان را با پسرعموهای مسلمانشان هر روز مستحکمتر نمایند و این حبل متین را مایهی رفاهیّت عام ببینیم (این گفتار از پیش با شادروان فروزانفر هماهنگ شده بود ). شرفیاب شدهام تا به عرض مبارک حضرت آیتاللهالعظمی برسانم که آزادی در اسرائیل ویژه مردم و سیاستمداران نیست، پیروان مذاهب نیز همه آزادند هرگونه که دینشان میگوید از قوانین آن پیروی کنند و کسی مزاحم کسی نشود. در سایه دموکراسی اسرائیل، پیروان همه ادیان از حقوقی مساوی برخوردارند. بنابراین مسلمان و یهودی و مسیح،ی از نظر قانون برادرانی هستند که در یک خانه زندگی میکنند. همانگونه که شما نیز فرمودید ملت یهود هرگز مِهر کورش بزرگ شاهنشاه ایران را فراموش نخواهد کرد و تا جهان باقی است این یاد خوش از دل یهودی بیرون نخواهد رفت. نکته دشوار اینجاست که اعراب نه از ما و نه از شما دل خوشی ندارند. به دیگر سخن، آنها از شیعه و یهود بیزارند. بیگمان این دشمنی و بدخواهی ربطی به مذهب ندارد، زیرا یهود و اسلام باهم دشمنی ندارند، مومنین در هر دو سو میتوانند هزاران سال بیدرگیری باهم زندگی کنند.»
گوشهای تیز و چشمهای خیره در خاموشیِ بیجنبش آن چهاردیواری، رنگ و رویی که به چشمم میخورد و بویی که بینیام از آن میانه درمییافت و به سرم میرساند مرا به یاد عموزادهام (شادروان موسی نعیم، شاعر نامی) انداخت که این داستان را از یکی از علمای شیعه در اصفهان شنیده بود، دمی اندیشیدم و گفتم:
«پسرعمویی در اصفهان داشتم با نام موسی نعیم، شاعری پارسیگو بود و خوشمیسرود و در مجمع شعرای اصفهان مقامی داشت. روزی از زبان یکی از شیوخ مسلمان که او نیز شاعر زبردستی بوده تعریف میکرد: روزی که خداوند جهانآفرین، حضرت محمد را برای دریافت قرآن به عرفات فراخواند، آن حضرت همپای فرشته راهنما راه میپیمود و از آسمان بالا میرفت. حضرت ناگهان ایستاد، فرشته پرسید: چرا ایستادی یا محمد؟، حضرت پاسخ دادند: کاروان شتری از آن گوشه میگذرد، بگذار بگذرد تا در خاموشی روحانی به راه ادامه دهیم. فرشته پاسخ داد: این کاروان از آغاز آفرینش بیایستا در رفتن بوده و کسی هرگز پایانش را نخواهد دید. حضرت با شگفتی پرسید: این کاروان شتر چه چیزی با خود حمل میکند؟ ، فرشته پاسخ داد: تورات موسی کلیمالله و نوشته های پس از آن را. حضرت محمد فرمود: پس زودتر حرکت کنیم تا من هم کتابم را به دست آورم. فرشته گفت هر پیامبری که به درگاه الهی برسد تنها بخش تازهای از این کتاب را خداوند به او مرحمت میفرماید. عموزاده ام موسی نعیم کم و بیش هم سن شادروان پدرم بود. سروده هائی به زبانهای فارسی و عبری داشت که بیشتر زمینه های تاریخ و فرهنگ و هنر یهود را به یاد میآورد. بانگ خوش آهنگش به نام نیکش افزوده بود و برای خواندن سروده هایش به برخی میهمانیها فراخوانده میشد. سالها کوشید تا به عضویت انجمن نویسندگان و سرایندگان اصفهان درآمد. روزی یکی از بزرگان این انجمن به نشانههایی ارزنده در کار موسی نعیم برخورد و از وی خواست فلان روز به انجمن بیاید و کارهایش را به دیگران بنماید. گویا یکی از سروده های زیبایش آنشب کینه حسودان را برانگیخته و او را از خود میرانند. موسای خاموش و دلشکسته را چنان از خود راندند که دیگر به آن انجمن پای ننهاد. موسی با خانواده اش به اسرائیل مهاجرت کرد و در سوخنوت (آژانس یهود) کاری گرفت و پس از چند سال بازنشسته شد.
موسی نعیم در اصفهان کارخانه شراب سازی یا مِی "ارغوان " را ساخته بود و هرازگاه جامی مینوشید. دچار بیماری کبدی شد، پزشکان اسرائیلی از او خواستند دیگر مِی ننوشد. موسی آنروزها پنجاه ساله بود، چندی ننوشید، ولی زیر فشار ناگواریها دوباره به می پناه برد. تا هشتاد سالگی دوام آورد. هنوز شادان و خوش بود، شبی در راه رفتن به کنیسه یک خودرو او را زیر میگیرد و زخمی میشود و او را به بیمارستان میرسانند. ولی چند روزی بیش دوام نیاورد و جان به جان آفرین سپرد.
داستان موسی را که به پایان رساندم، آیت الله شریعتمداری گفت: «بله آن حدیث را شنیدهام، تخیلی است، نباید پایهای داشته باشد. ما در دورهای زندگی میکنیم که امپراطوریهای بزرگ سقوط میکنند و دولتهای صغیر اوج میگیرند. من سیاسی نیستم که معارضات سیاسی را تشخیص بدهم، ولی گویا در منطقه ما وقایعی در حال وقوع است که کسی نمیداند فردا چه خواهد شد. عقیده ما به عنوان یک طلبه، جنبه مذهبی دارد نمیتواند با آن کارها تعارضی داشته باشد.»
فروزانفر پای به میدان نهاد و بی رودربایستی گفت: «حضرت آیتالله واقف هستند که هیأتی به ریاست شیخ احمد شلتوت از مراکز و جوامع اسلامی برای تنظیم مقاولهنامههای موقت به ایران آمدهاند. طرفداری حضرت آیتاللهالعظمی به عنوان رهبر جامعالشرایط شیعیان جهان از ادعاهای سیاسی این جماعت، احتمالا و بعضا با منافع دولت ایران مغایرت خواهد داشت و موقعیت این کشور را در صحنه های بینالمللی تضعیف خواهد نمود. فروزانفر افزود چنانچه خاطر خطیر مبارک مستحضر است، قرار بر این است که حضرات به حضور مبارک شرفیاب گردند و فتوانی علیه روابط تجاری ایران و اسرائیل از حضرت آیتالله تقاضا کنند. نعوذبالله، فقط خدا میداند صدور چنین فتوانی چقدر میتواند برای امنیت امت شیعه فاجعه آفرین گردد. نکتهای هم در گوش شریعتمداری گفت که من چیزی از آن درنیافتم. شریعتمداری که گویی ریزریز گفته های فروزانفر را مزهمزه کرده و دانهدانه شنیدههایش را در ترازوی عقل سنگین و سبک کرده باشد، به آرامی اندیشمندانهای پاسخ داد: «ما معضلات عدیدهای در اطراف خودمان داریم، مسئولیتها، تعهدات و فعالیتهای شیعه از حوزه سیاست و اقتصاد و طمع دنیوی خارج است. ما طبق سنت و دستورات صریح قرآن مجید شریف موظفیم از حقوق شیعیان جهان طرفداری کنیم، ولو بعضی اوقات با تمناهای برادران سنّیمان متناقض درآید. ما حق دخالت در امور سیاسی نداریم، سیاست کار ما نیست، اختیارات شاه و دولت است که سیاست وطن شیعیان را به معاضدت و هدایت نور الهی در ارض مسجل میکند.» (شیخ الأزهر با سرسختی از آیت الله شریعتمداری خواسته بود فتوایی بدهد که پیرو آن دولت ایران از همکاریهای بازرگانی و هرگونه داد و ستدی با اسرائیل خودداری کند).
سخنان شریعتمداری پایان یافت، همه عمامهبهسرهای ریز و درشتی که گرداگرد آن چهاردیواری خاموش نشسته بودند با تکاندادن سرهایشان، حمایت خود از سخنان پیشوا به آگاهی وی رساندند. فروزانفر درودگویان برخاست، من نیز به پیروی از راهنمایم داستان دیدار با رهبر شیعیان جهان را پایان یافته انگاشتم، همراه سپاسهای گرم برخاستم و بیرون آمدیم. در بازگشت استاد فروزانفر میگفت: « این هم یک روز فراموشنشدنی برای شما که رهبر دین ما را دیدید و همسخنش شدید، امیدوارم خوب بدانید که آیتاللهها مانند هم نمیاندیشند.»
چند روزی پس از این دیدار، روزنامه های ایران با آب و تاب از گفت و گوهای سه ساعته شیخ شلتوت و همراهانش با آیتالله شریعتمداری در زمینه نزدیکیهای شیعه و سنی نوشتند. ولی به گفته روزنامهها آنگاه که به رایزنی در رویدادهای سیاسی رسیده بودند، آیتالله در پاسخ به پرسشهای پافشارانه شیخ شلتوت گفته بود: «این مسائل به ما مربوط نیست، ما با سیاست کاری نداریم، سیاست کار شاه و دولت و مجلس است.» این دیدار آب پاکی را روی دستهای درازتر از پاهای گروهی ریخت که با آرزوی آفریدن تنشهای بزرگ به ایران آمده بودند. از نزدیکان دربار نیز شنیدم آهنگ کوبنده سخن گفتن شاه با گروه، بر این راستا بود که دینداران نباید خود را به کارهای سیاسی بیالایند. ریشه را دریافتم که به دنبال گفت و گوهای ما با شریعتمداری و گزارش این دیدار از زبان فروزانفر به شاه بوده است.»
یادنامه مئیر عزری، ج اول، صص 293 تا 297