04 شهریور 1393
شهریور 1320 در لابهلای کتابهای تاریخ/دیدگاه داریوش همایون و محسن پزشکپور
شهریور 1320 و هجوم نیروهای بیگانه و اشغال کشور از سوی متفقین، احساسات متفاوتی را در مردم تهران، که از نزدیک شاهد این وقایع و حوادث بودند، برانگیخت. گروهی از کنارهگیری و رفتن رضا شاه استقبال کردند و این واقعه را به فال نیک گرفتند و برخی آن را آغاز دوران دموکراسی و حاکمیت ملی بهشمار میآوردند؛ دورانی که میتوانست رویای مشروطهخواهان و آرمانهای آنان را برآورده کند. ازسوی دیگر بخشی از مردم اشغال را بازتولید موقعیت پیشین سلطه بیگانگان بر کشور در دوره قاجار میدیدند.
حکایت گروه اول یعنی پذیرندگان اشغال، در بسیاری از تاریخنگاریها و خاطرهگوییهای رجال ملی و چپگرا بیان شده است اما حکایت گروه دوم که در منابع گروه اول، معمولا طرفداران رضاشاه یا آلمان هیتلری خوانده شدهاند، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. به همین دلیل تاکنون درباره رخداد سوم شهریور ۱۳۲۰ سخن زیاد گفته و شنیده شده است. مورخان و اندیشمندان سیاسی بیش از دیگران در این باره سخن گفته و پژوهش کردهاند و در همین راستا آثاری را به رشته تحریر درآوردهاند. در بین خاطرات رجال سیاسی معاصر سخنان دو نفر به واسطه حضور مستقیم و پرماجرایشان در برخی حوادث حاشیهای سالهای اشغال ایران جالب و خواندنی است.
خاطرات محسن پزشکپور و داریوش همایون در مجموعه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد ثبت شده است. در این بخش به گوشههایی از خاطرات این رجال سیاسی از وقایع اشغال ایران که در دو کتاب با عناوین «گفتوگو با داریوش همایون» و «گفتوگو با محسن پزشکپور» آمده، اشاره میکنیم.
حکایت هواپیماهای متفقین برفراز ایران از زبان همایون
داریوش همایون درباره حال و هوای روز سوم شهریور 1320 مینویسد: «روز سوم شهریور ما در منزل بودیم و با برادرم بازی میکردیم، چون مدارس هنوز باز نشده بود و صدای تیراندازی شنیدیم. توپهای ضدهوایی تیراندازی میکردند و ما به خیابان آمدیم و آسمان را نگاه کردیم و هواپیماهایی را دیدیم که بر فراز تهران بودند...هواپیماها اعلامیههایی میریختند علاوه بر بمب، و آن اعلامیهها حمله به رضاشاه بود و اینکه برای آزاد کردن مردم ایران از استبداد آمدهایم...که بلافاصله البته ترس همه را گرفت و همه چیز نایاب و همه جا بسته شد و دیگر دوران تیرهای آمد و چندین سال ایران در اشغال خارجی زندگی خیلی دشواری داشت و مردم در بدترین شرایط به سر میبردند.»
همایون در خاطرات خود به این نکته اشاره میکند که مردم مسلما انتظار نداشتند که روس و انگلیس آنها را از دست کسی آزاد کنند و آنها را دشمنان اصلی ایران میدانستند. وی در بخشی از خاطرات خود درباره از دست دادن محبوبیت رضاشاه در اواخر پادشاهیاش مینویسد: «مردم خسته شده بودند، و در سالهای آخر رضاشاهی تورم هم زیاد شده بود، برای اینکه اقتصاد ایران درست اداره نمیشد... اصولا فلسفه رژیم زورگویی و پیشرفت به زور بود. شایعات زیاد-که شایعه هم نبود و درست بود- درباره مالاندوزی رضاشاه بر سر زبانها بود که صدمه شدیدی به اعتبارش وارد کرده بود...روزنامههای ایران هم مطلقا بهعنوان منبع درست اطلاعات قابل اطمینان نبودند. ولی پیدا بود که فضای جامعه فضای بسیار ناراضی و خستهای است. اما تلاش تبلیغاتی متفقین هیچکس را متقاعد نکرد و حمله سوم شهریور را بهعنوان یک فاجعه ملی تلقی کردند.»
چرا دوباره ملت ایران را دستبسته تسلیم کردند؟
پزشکپور نیز با ترسیم فضایی مشابه، از دو اعلامیه ستاد ارتش میگوید: «نخست در اعلام نقض شدن بیطرفی ایران و حمله نیروهای روس و انگلیس بدون اعلان جنگ قبلی و دوم در تسلیم بدون قید و شرط ارتش. همه چیز ظرف چند ساعت از هم پاشید. در جمع بچههای هم سن و سال محله، خشمگین و بهتزده و اشک در چشم از هم میپرسیدند: پس چه شد این هواپیماها؟ چه شد آن ارتشی که میگفتند؟ و چرا مقاومت نکردند؟ و چرا دوباره ملت ایران را دست بسته تسلیم کردند؟»
کودکان و نوجوانان بر اساس گزارشهایی که در کتابهای تاریخی آمده است، روز هشت شهریور در پل چوبی تهران به اولین ستون نیروهای شوروی که به محل رسیده بودند، با سنگ حمله میکنند! بر دیوارها شعارهای ضد انگلیسی و ضد روسی مینویسند و بین هم نسلان خود تبلیغ میکنند.
اسناد و مدارک شهریور 1320 در یک نگاه
یکی از منابع مکتوب جالب توجه که وقایع و رویدادهای شهریور 1320 را در خود جای داده، مجموعهای با عنوان «اسناد و مدارک شهریور 1320» است که بریده روزنامهها، اعلامیهها، نامه و دو متن یکی به زبان فرانسه و دیگری به زبان روسی را دربردارد. این بریدهها دارای اطلاعات خبری از اوضاع ایران در جریانهای سیاسی بینالملل در خلال جنگ جهانی دوم و تجاوز نیروهای متفقین به ایران و تصویری از اوضاع ایران از سوم شهریور تا چهارم مهر 1320 است.
در این مجموعه چهار اعلامیه به چشم میخورد که دو اعلامیه نخست آن در راستای جانبداری از شوروی و سیاست ضد آلمان هیتلری آن و تاکید بر حمایت شوروی از ایران در شرایط سخت است.
در یکی از این اعلامیهها با عنوان «خطاب به دهقانان و بزرگان ایران» میخوانیم: «دهقانان ایران! البته شما میدانید که در مزارع پنبهکاری ایران و مخصوصا در مزارع جنوب کشور شما سالهای دراز آفات و حشرات مختلف پنبه در حدود نود درصد حاصل پنبه شما را نابود میکردند. کی این آفات را که مزارع پنبهکاری شما را ویران میکردند، کشف نمود و در مبارزه کردن با آفات زراعتی به شما کمک کرد؟ مگر آلمان این کار را کرد؟ نه! نه اینکه آلمان، بلکه اتحاد شوروی و متخصصین آن در این راه به شما کردند. بوتههای پنبه ایران کوتاه بود. کی به ایران در تهیه تخم پنبه عالی آمریکایی و مصری کمک کرد؟ باز اتحاد شوروی.»
این مجموعه علاوه بر بریدههای بیانات و گزارشهای دولتی، شامل مطالبی گزیده از روزنامهها با موضوع احوالات و هیجانات مردم در شهریور 1320 و پس از اشغال ایران است. «تاثر مردم» عنوان یکی از این گزارشهاست که پریشانی اهالی پایتخت از روند رویدادها و سیاست بینالملل در قبال ایران را بیان میکند.
در این گزارش آمده است: «مردم پایتخت از چند روز پیش نتیجه اقدامات دولت راجع به حل قضایای اخیر بوده و در حقیقت، با کمال بیصبری انتظار جلسه دیروز مجلس شورای ملی را میبردند. ولی با اظهاراتی که از طرف مقامات رسمی دولت همسایه ضمن نطقهایی که ایراد نموده بودند، ابراز شده بود، هیچکس انتظار نداشت قضایا به این صورت درآمده و شرایطی به این دشواری تحمیل شده باشد. همانطور که دیروز نمایندگان مجلس پس از شنیدن گزارشهای دولت متاثر گردیدند و وضع مجلس حالت بهت و حیرت به خود گرفت، دیشب نیز مردم پس از آگاه شدن از جریان بینهایت افسرده و متالم شدند و تعجب و شگفتی آنها نیز حد و اندازه نداشت...»
شهریور 1320، برگی از تاریخ معاصر ایران
یکی دیگر از آثاری که به وقایع شهریور 1320 و اشغال ایران از سوی متفقین و خاطرات رجال سیاسی از این واقعه میپردازد، «برگی از تاریخ معاصر» تالیف محمود ستایش است.
در این کتاب، پس از اشارهای مستند به حوادث شهریور 1320، خاطرات گروهی از شخصیتهای سیاسی و نظامی که از نزدیک شاهد حوادث آن روزها بودهاند، گردآوری شده است. بسیاری از این خاطرات، حاصل مصاحبههای نویسنده بهعنوان خبرنگار، در سالهای گذشته است. این خاطرات متعلق به نصرالله انتظام، آخرین رئیس تشریفات دربار رضاشاه، سپهبد نخجوان، یکی از افرادی که دستور انحلال ارتش را داد، تیمسار جلالی قاجار، از فرماندهان رضاشاه، بهبودی ،رئیس دفتر رضاشاه، سرهنگ مشیری، محافظ مخصوص رضاشاه، سرهنگ امیر هوشنگ کسرایی، محمد گلهداری، منشی کنسولگری انگلیس در کرمان، محمود جم، وزیر دربار رضا شاه، علی ایزدی، رئیس دفتر اشرف پهلوی، محمد ساعد مراغهای، سفیرکبیر ایران در شوروی و واتیکان، نخستوزیر سناتور است.
شهریور 1320 در ایران چه گذشت؟
پس از آغاز جنگ جهانی دوم در ۹ شهریور ۱۳۱۸ (۱ سپتامبر ۱۹۳۹)، ایران بیطرفی خود را اعلام کرد، اما به دلیل گستردگی مرز ایران با اتحاد جماهیر شوروی و درگیری با آلمان این بیطرفی ناپایدار بود. ارتش متفقین به بهانه حضور جاسوسان آلمانی در ایران این کشور را اشغال کرد.
سپیدهدم روز سوم شهریور ۱۳۲۰، نیروهای اتحاد جماهیر شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیای کبیر از جنوب و غرب، ایران را مورد حمله زمینی، هوایی و دریایی قرار دادند. در همان لحظات اولیه حمله، اسمیرنوف، سفیر کبیر شوروی و سر ریدر بولارد، وزیر مختار بریتانیا در منزل رجبعلی منصور، نخست وزیر وقت حضور یافته و طی یادداشتی حمله قوای خود را به ایران ابلاغ کردند. بیدرنگ، رجبعلی منصور به همراه جواد عامری، کفیل وزارت امور خارجه، به کاخ سعدآباد رفت و رضاشاه را مطلع ساخت و سپس راهی مجلس شورای ملی شد و گزارش حمله نظامی شوروی و بریتانیا را به اطلاع نمایندگان مجلس رساند. جلسه هیات وزیران در کاخ سعدآباد با حضور رضاشاه تشکیل شد و موضوع حمله به ایران و نقض بیطرفی مورد بحث و مذاکره قرار گرفت و راه حلهایی برای جلوگیری از بحران آغاز شد.
نمایندگان شوروی و بریتانیا، علت این مداخله را وجود تعداد زیادی کارشناس آلمانی در ایران ذکر کردند. دخالت نظامی شوروی و بریتانیا در ایران متعاقب دو اولتیماتوم مشترک شوروی و بریتانیا در ۲۸ تیر و ۲۵ مرداد ۱۳۲۰ راجع به حضور کارشناسان آلمانی به وقوع پیوست. این حمله همچنین به فاصله سه هفته قبل از تبعید رضاشاه به خارج از کشور رخ داد. شهرهای بیدفاع شمال و جنوب ایران در جریان حمله هماهنگ و مشترک شوروی و بریتانیا، شدیدا بمباران شدند و نیروی دریایی ایران در خلیج فارس و دریای خزر، بر اثر حمله شدید نیروهای مهاجم، ظرف چند ساعت به کلی نابود شد. در حمله شدید بریتانیا به خلیج فارس، دریادار غلامعلی بایندر فرمانده نیروی دریایی و ناخدا نقدی رئیس ستاد نیروی هوایی و شمار فراوانی از افسران در همان روز اول حمله کشته شدند؛ عمده کشتیهای ایران آتش گرفتند یا غرق شدند؛ شمار کشتگان نظامی ایران در آن حمله، بیش از پانصد تن اعلام شد. ستاد جنگ اعلامیهای صادر کرد و در آن خبر از مورد حمله هوایی قرار گرفتن شهرهای تبریز، اردبیل، رضاییه (ارومیه)، خوی، اهر، میاندوآب، ماکو، بناب، مهاباد، رشت، حسن کیاده، میانه، اهواز و بندر پهلوی (بندر انزلی) داد. این اعلامیه، تلفات غیرنظامیان را، سنگین ولی تلفات نظامیان را، اندک گزارش داد.
عصر روز سوم شهریور و در حالی که پیشروی قوای بریتانیا و شوروی در شمال و جنوب خاک ایران ادامه داشت، رجبعلی منصور با مشاهده بحرانی بودن اوضاع تصمیم به استعفا گرفت. دریافت خبرهای مربوط به متلاشی شدن لشکرهای تبریز، رضائیه، گیلان، اردبیل، مشهد و کرمانشاه سبب شد تا رضاشاه لشکرهای مجهز دو پادگان مرکزی را در اطراف تهران به حالت دفاعی مستقر کند. در همین روز رضاشاه طی تلگرافی به روزولت،رئیس جمهور آمریکا از وی خواست مانع پیشروی بریتانیا و شوروی در داخل ایران شود، اما دولت آمریکا با صراحت این درخواست را رد کرد و تاکید کرد که ایالات متحده، هدف بریتانیا را هدف خود میشمارد.
غروب سوم شهریور، رضاشاه که متعاقب دریافت پاسخ دولت آمریکا، امیدی به توقف حملات بریتانیا و شوروی نداشت و از جبهههای جنگ دوم جهانی نیز اخبار خوشایندی دریافت نمیکرد، سربازان احتیاط ۴ دوره، متولدین ۱۲۹۴ تا ۱۲۹۷ را به خدمت فراخواند. او در شامگاه همان روز، خبرهای مربوط به پیشروی قوای شوروی و بریتانیا را به سوی تهران دریافت کرد.
ایبنا