نهضت خمینی و حکمت صدرایی
درآمد
حضرت امام خمینی(ره) سالیان متمادی به تدریس حکمت متعالیه اشتغال داشت، اما به راستی جایگاه حکمت متعالیه در کدام جهت از جغرافیای فکری اندیشۀ ایشان قرار دارد؟ آیا تأثیر فلسفه در اندیشۀ امام منحصر در دوران جوانی و به قبل از تدریس فقه و اصول ایشان محدود میشود؟ حقیقت آن است که حکمت متعالیه ظرفیتهای فراوانی دارد و با وجود این حکمت دینامیک و پویا، نمیتوان از زوال اندیشۀ سیاسی در ایران سخن گفت. پیروزی انقلاب اسلامی ایران1 در 22 بهمن ماه 1357 نشانگر تبلور گوشهای از ظرفیتهای این حکمت توانمند است؛ و این حضرت امام بود که با تکیه بر آموزههای اصیل دینی و دستیازی به مبانی حکمت متعالیه که برخواسته از معارف وحیانی و مصداق بارز فلسفۀ اسلامی است، بدون گرایش به فلسفههای غرب و شرق و نظریات سکولاریستی، لیبرالیستی و مارکسیستی، انقلاب اسلامی ایران را با یاری خدا، به سرانجام رساند.
امام خمینی و تدریس حکمت متعالیه
امام سالیان متمادی در فضایی به تدریس فلسفه اشتغال داشت، که به گفتۀ خود ایشان فلسفه، گناه و شرک شمرده میشد!2 وقتی در مدرسۀ فیضیه فرزند خردسالشان، مرحوم آقا مصطفی از کوزهای آب نوشید، کوزه را شستند، چرا که پدرش ـ که آن زمان به حاج آقا روح الله مشهور بود ـ فلسفه میگفت.3
اینکه حضرت امام تدریس فلسفه و عرفان را به طور رسمی از چه زمانی شروع کردهاند، مبهم است؛4 اما آنچه میدانیم این است که ایشان "مدتها قبل از سال 1308 شمسی" به تدریس فلسفه اشتغال داشتهاند. حضرت امام خود میفرماید: "وقتی ساکن مدرسۀ دارالشفای قم بودم، مدتها فلسفه تدریس میکردم و در سال 1348 قمری(1308 شمسی) به خاطر تأهل از مدرسه خارج شدم."5 اما مدت این اشتغال به تدریس فلسفه، تاکنون بر ما روشن نیست. حضرت امام خمینی یک دوره اسفار به غیر از مباحث جواهر و اعراض و بخشهایی از آن را به صورت مکرر و بیش از سه دوره شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری(1212هـ .ق-1289هـ .ق) تدریس نمودهاند.6 سید عزالدین زنجانی میگوید پس از آمدن علامه سید محمد حسین طباطبایی به قم و رواج نسبی فلسفه، حضرت امام درس فلسفه و معقول را تعطیل و درس فقه و اصول را شروع کردند.7 البته خود حضرت امام میفرماید بنا به درخواست برخی از شاگردانشان چون شهید مطهری به تدریس فقه مشغول میشوند و از تدریس علوم عقلی باز میمانند.8
به هر حال ایشان از حدود سال 1328 شمسی به بعد آنچنان از تدریس فلسفه فاصله گرفتند و به صورت یک فقیه و اصولی و سپس به عنوان بنیانگذار و رهبر جمهوری اسلامی ایران وارد صحنه شدند که دیگر سابقۀ بیست و چند سالۀ تدریس حکمت متعالیه و عرفان ایشان از خاطرهها زدوده شد؛ به طوری که بسیاری از شاگردان حضرت امام که از دهۀ سی به بعد، در شمار شاگردان ایشان درآمدهاند، به خاطر ندارند که ایشان فلسفه تدریس میکرد!9
آثار فلسفی امام خمینی
به تعبیر مقام معظم رهبری، آیت الله خامنهای، "حضرت امام - رضوان اللَّه تعالی علیه - چکیده و زبدۀ مکتب ملاصدراست،"10 اما با این حال وی کتاب یا رسالهای که به فلسفه اختصاص داشته باشد، تدوین ننموده و تنها یک تعلیقه از ایشان بر مبحث ارادۀ اسفار نقل شده است. حاشیهای هم که حضرت امام بر اسفار نوشته، مفقود شده است.11 البته یکی از شاگردان حضرت امام، مرحوم سید عبدالغنی اردبیلی (1299هـ.ش-1369هـ.ش) بود که درس فلسفۀ ایشان را به دقت تقریر و تحریر مینمود. این تقریرات مربوط به سالهای 1323- 1328 شمسی است؛ که خوشبختانه در سه جلد در سالهای اخیر چاپ شده است.
حال این سخن مطرح است که کتاب تقریرات فلسفه امام خمینی ـ چنانکه از عنوانش هم پیداست ـ نوشتههای درس ایشان است و بنابراین نمیتواند منبع دست اولی در ارائه و بازتاب اندیشۀ فلسفی وی تلقی شود. این نظر گرچه در بادی امر درست به نظر میرسد، اما نگارنده بر این باور است که این تقریرات مهر تأیید حضرت امام را بر پیشانی دارد؛ چرا که حضرت امام نوشتههای تقریر شده را ملاحظه کرده و پیش از سال 1332 خطاب به آیت الله سیدعبدالغنی اردبیلی چنین فرمود: "بسیار خوب و جامع الاطراف است، لکن مراعات عبارات قدرى نشده است؛ مثلاً "وحدت و کثرت" به جاى "وحدة و کثرة" نوشته شده است و این در عبارات عربى صحیح نیست."12 این متن بسیار کوتاه، ضمن تأیید مطالب کتاب با دو عبارت "بسیار خوب" و "جامع الاطراف" به وضوح، عنایت ایشان به تقریرات را میرساند و روشن میکند که امام تا چه اندازه دقیق، این تقریرات را مطالعه کرده است.
دستگاه فلسفی امام خمینی
سؤال مهم و قابل تأملی که در حوزۀ تفکرات فلسفی حضرت امام مطرح میشود، این است که آیا ایشان دستگاهی فلسفی، در چارچوب حکمت متعالیه دارد، یا خیر؟
مهمتر از این پرسش، پاسخی است که به آن داده میشود. از جمله کسانی که به این سؤال مهم پاسخ مثبت داده، دکتر احمد عابدی است؛ ایشان در کتاب دفتر عقل و قلب، چنین مینویسد: "این کتاب - تقریرات فلسفی امام خمینی - به شرح و توضیح عبارتهای مرحوم حاجی نپرداخته به طوری که غرق در عبارت شده و اصل بحث فلسفی فراموش گردد. امام خمینی در این کتاب به بحث فلسفی روی آورده و دقت در عبارت، او را در هدف اصلی که ارائۀ یک نظام و دستگاه فلسفی است، غافل ننموده است."13 ایشان در ادامه بر این باور است که با حذف حرفهای حاج ملاهادی سبزواری و حواشی کتاب، میتوان دستگاه و مکتب فلسفی امام را نمایاند.
با تأمل در تقریرات فلسفی حضرت امام و همچنین آثار دیگرایشان، میتوان بر درستی این سخن صحّه گذاشت و ادعا نمود که میتوان انسانشناسی را هم به عنوان مبانی مکتب و دستگاه فلسفی ایشان مطرح نمود. انسانشناسی ـ و یا به تعبیر فلسفی، معرفت نفس ـ از مباحثی است که اگر چه در بدایه الحکمه و نهایه الحکمه طرح نشده، اما حضرت امام در جلد سوم تقریرات به طور مفصل و مبسوط - در بیش از 600 صفحه - و در شرح حدیث جنود عقل و جهل، شرح چهل حدیث و نیز در سخنرانیهایشان به آن توجه نشان داده است.
حکمت متعالیه، مصداق بارز فلسفۀ اسلامی
حضرت امام، نه تنها معتقدند فلسفۀ اسلامی وجود دارد، بلکه آن را برتر و والاتر از همۀ فلسفهها میدانند و بر این باورند که فاصلهای از زمین تا آسمان بین فلسفۀ یونانی و "فلسفۀ اسلامی"، وجود دارد؛ "وقتى شما فلسفه ارسطو که شاید بهترین فلسفهها قبل از اسلام باشد را ملاحظه کنید، مىبینید که فلسفه ارسطو با فلسفهاى که بعد از اسلام پیدا شده است، فاصلهاش زمین تا آسمان است؛ در عین حالى که بسیار ارزشمند است، در عین حالى که شیخ الرئیس راجع به منطق ارسطو مىگوید که تاکنون کسى نتوانسته است در او خدشهاى بکند یا اضافهاى بکند، در عین حال فلسفه را وقتى که ملاحظه مىکنیم فلسفه اسلامى با فلسفه قبل از اسلام زمین تا آسمان فرق دارد."14
امام در جایی دیگر ضمن ردّ سخن عدهای که میگویند فلسفۀ اسلامی، فلسفهای یونانی است، فلسفۀ مشاء را همردیف فلسفۀ یونانی مطرح کرده و میگوید: "سخنی که زبانزد بعضی است که این فلسفه از یونان اخذ شده، غلط است. کی فلاسفۀ یونان از این حرفها سر در آورده و چه کسی سراغی از این حرفها در کتب آنها دارد؟ این حرفها در کتب آنها نبوده و نخواهد بود. بهترین کتاب فلسفی آنها اثولوجیا است که دارای مختصری از معارف بوده و بقیهاش از طبیعیات است. بلی شفای شیخ، فلسفۀ یونان است و در آن هم از این حرفها نیست."15 به نظر میرسد وی بعد از آنکه فلسفۀ اسلامی را از فلسفۀ یونانی تفکیک میکند، فلسفۀ مشاء را هم به دلیل یونانی بودن آن مفتخر به عنوان فلسفۀ اسلامی نمیداند. ایشان در ادامۀ جملۀ بالا که آن را در درس شرح منظومۀ شارح به نام حکمت متعالیه، حاج ملاهادی سبزواری عنوان کرده، چنین میگوید: "باز گمان نشود که حاجی و یا حکمای اسلامی این حرفها را از خود در آورده باشند، بلکه این حرفها در ادعیه بیشتر از منظومه است و صحیفه سجادیه و نهج البلاغه و قرآن، منبع و سرچشمه و مادر این حرفهاست."16 این سخن امام تصریح دارد که وی فلسفهای را اسلامی میداند که از قرآن و سنت نشأت گرفته باشد؛ و روشن است که مصداق بارز چنین فلسفهای حکمت متعالیه میباشد.
حرکت جوهری و انقلاب اسلامی
در هستی شناسی حکمت متعالیه بر اساس حرکت جوهری، که بسان عمود خیمه این حکمت است، عالم، یک واحد حرکت، سیلان، جنبش و جهش است. جهان در سیلان و جولان است. در جهان، همه چیز جهان است و سرشت و تاروپود طبیعت در تبدل و جنبش و دگرگونی است و یک آن آرام ندارد و هیچ چیز ساکن و ثابت نیست. همه چیز پویاست و ما چیز ایستایی در جهان نداریم؛ و زیبا آنکه در عین جوش و خروش درونی عالم، شاهد آرامش بیرونی آن هستیم! برای هر موجودی از موجودات این جهان، حرکت و تحولی است ذاتی و در واقع به تعبیر صدرای شیرازی "عبادتی است فطری"17. ذره ذره جهان، هر لحظه در حدوث است و دم به دم دنیا نو میشود. و زمان همچون ظرفی نیست که حوادث را در آن ریخته باشند. جهان هم نایستاده است تا زمان بر او بگذرد، بلکه جهان میرود و با رفتنش زمان را میزاید و لذا زمان، مستقل از ماده وجود ندارد. البته این سخن به معنای موهوم و غیرواقعی بودن زمان نیست، بلکه به این معناست که استقلال بخشیدن به زمان فقط در ذهن صورت میگیرد. 18
تا اینجا سخن از شدن و حرکت جوهری تکوینی و اجباری است؛ و پای اراده و تصمیم از وارد شدن به این وادی کوتاه است. به دیگر سخن پای این حرکت جوهری را به بحثهای اجتماعی و سیاسی و اخلاقی نمیتوان باز کرد، چرا که عرصه علوم انسانی، حوزه اراده و تصمیمگیری و برنامهریزی و تدبیر و حرکت حسابشده است؛ و تقریباً این مفهومی است که اکثر فلسفهدانان و فلسفهخوانان از حرکت جوهری در ذهن دارند. اما سخن حکمت متعالیه که حضرت امام خمینی هم در این اردوگاه قرار دارد، چیست؟ صدرالمتألهین شیرازی تصریح دارد: "برای انسان علاوه بر آن حرکت ذاتی جوهری، حرکت دیگری است به نام حرکت ارادی که به وسیله آن در طلب امری که آن را برای خویش نیکو و کمالی بهتر و برتر میپندارد، میکوشد." 19 وی در جایی دیگر عنوان میکند: "اکثر علما و جمهور فلاسفه چنان تصور کردهاند که جوهر آدمى در تمام مراحل یکی است بىتفاوت؛ و این نزد ارباب بصیرت صحیح نیست. اى بسا آدمیان که به نفس حیوانى زندهاند و هنوز به مقام دل نرسیدهاند! چه جاى مقام روح و ما فوق آن از اسفل سافلین تا اعلى علیین درجات و مقامات افراد بشر میباشد."20 و این شاهکار حکمت متعالیه است که توانسته از حرکت جوهری غیرارادی به حرکت جوهری ارادی، پل بزند.
حضرت امام خمینی تحت تأثیر همین مبانی، انسانشناسی دقیقشان را پی ریزی میکنند و اگر چه انسانشناسی ایشان رنگ و بوی انسانشناسی صدرالمتألهین را میدهد، اما تبویب و تقسیمبندی و معماری صورت این مواد به خامه خودشان صورت گرفته و ابتکار و نوآوری ایشان میباشد؛ و روشن است که انسانشناسی یک اندیشمند بر تمامی تفکرات سیاسی، اخلاقی، فلسفی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی او تأثیر مستقیم دارد.
تبلور حکمت متعالی در انقلاب اسلامی
حال که میتوان از دستگاه فلسفی امام خمینی در چهارجوب حکمت متعالیه و حرکت جوهری ارادی سخن گفت و ابتنای انسانشناسی امام را بر چارچوبه آن حکمت ادعا کرد، آیا میتوان گفت این اندیشۀ فلسفی حضرت امام، در پیروزی انقلاب اسلامی ایران هم تأثیر داشته است؟
برای دستیابی به این پاسخ لازم نیست دست به دامن حدس و تخمین و گمان زنیم؛ چرا که امام خود به این پرسش پاسخ دادهاست. وی در مصاحبهای که با محمد حسنینْ هیکل، نویسنده و روزنامه نگار معروف مصرى در نوفل لوشاتو داشت، در پاسخ این سؤال که: چه شخصیتهایی غیر از رسول اکرم(ص)و امام على(ع) و کدام کتابها به جز قرآن شما را تحت تأثیر قرار دادهاند، عنوان کردهاند: شاید بتوان گفت در فلسفه: ملاصدرا، از کتب اخبار: کافى، از فقه: جواهر.21
این فرمایش حضرت امام ضمن آنکه منابع تفکر ایشان را نشان میدهد، بیانگر این مطلب است که انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، برآمده از قرآن و حدیث، و نیز حکمت و فقهی است که برآمده از آن دو باشد. پس به درستی نیز آیتالله سیدحسن سعادت مصطفوی معتقدند که اگر امام خمینی(ره) فیلسوف نبود و در تنها فقه توقف میکرد، به این نتیجه نمیرسید که باید قیام و انقلابی صورت گیرد.22
تأثیر پذیری امام خمینی از فقه و تبیین مسألۀ ولایت فقیه در کتاب البیع، غیر قابل انکار است؛ اما نکتهای که نباید از آن غفلت کرد این است که فقه حکیمِ حکمت متعالیه هم متفاوت از فقه فقیهی میباشد که با این حکمت بیگانه است. آیت الله جوادی آملی بر این باور است: "کسانی که از حکمت متعالیه بهرهای داشتند، وقتی اصول را ارزیابی کردند، فقه زندهای ارائه دادند." سپس ایشان نکتهای فقهی را مثال میزند و میگوید: "اکنون به نظر ما هیچ راهی برای حکم به بطلان نماز در دار غصبی نیست. نمازگزار در محل غصبی، یقیناً معصیت کرده و یقیناً نماز او صحیح است." و برای توضیح و تبیین این نظرشان از حکمت متعالیه کمک میگیرد و علت این برداشت را چنین ذکر میکند: "زیرا غصبیت و صلاتیت، مساوق هم نیستند." در ادامه نظر فقهایی که دریافتی متفاوت از برداشت ایشان دارند بر اساس همین مبنایی که حکمت متعالیه در اختیار وی میگذارد چنین نقد میشود: "فقیهانی که به بطلان نماز در دار غصبی حکم میدهند، یقیناً قائل به اجتماع امر و نهی هستند و میگویند که غصبیت و صلاتیت مساوی، و نه مساوق، یکدیگرند" و ادامه میدهد: "اما فرودگاه اینها یکی نیست. نماز از این جنبه که نماز است، عبادت و واجب میباشد و از آن جنبه که عملی غصبی است، حرام و معصیت میباشد. هیچ کدام از آنها در مرز دیگری راه ندارد." 23
کتاب شرح جنود عقل و جهل امام خمینی(ره)، در واقع شرح حدیث شانزدهم اصول کافی است. از طرفی سی و هفت حدیث، از کتاب شرح چهل حدیث امام از اصول کافی و دو حدیث از فروع کافی و یک حدیث هم از روضۀ کافی گلچین شده است. در فلسفه هم چنانکه گذشت ایشان حدود بیست سال به تدریس حکمت متعالیه اشتغال داشتهاند. ملاصدرا هم علاوه بر فلسفه، در تفسیر و شرح برخی احادیث اصول کافی هم قلم زده است. نگاهی اجمالی به شرح چهل حدیث و شرح جنود عقل و جهل نشان میدهد امام در تبیین و تحلیل مفاهیم احادیث، به آرا و نظرات ملاصدرا هم توجه داشته است.
حضرت امام از صدرالمتألهین با عنوان "صدرالحکماء المتألهین"24 و "شیخ العرفاء الکاملین"25 و نیز عنوان "شیخ العرفاء السالکین"26 و یا "شیخ العرفاء الشامخین"27 یاد میکند و یک بار نیز در مقام تمجید از عظمت ملاصدرا فرمودهاند: "ملاصدرا و ما ادراک ما ملاصدرا؟!"28 اما این علاقۀ امام به ملاصدرا و متأثر شدن وی از صدرا، و تدریس بیست سالۀ حکمت او به معنای پذیرش صددرصد مطالبی که ملاصدرا طرح کرده نیست؛ بلکه امام علاوه بر تدریس حکمت متعالیه به نقد ملاصدرا هم پرداختهاند، از جمله در ردّ یکی از برداشتهای صدرای شیرازی از قرآن کریم، بیآنکه اسمی از او ببرند، با صراحت میگویند: "قرآن اول کتابى است که با صراحت حرکت زمین را بیان کرده و فرموده "جبال مثل ابرها حرکت مىکنند، خیال نکنید که اینها جامدند."29 بعضى از آقایان این را تعبیر کردهاند به حرکت جوهرى و حال آنکه حرکت جوهرى حرکتش مثل حرکت سحاب نیست؛ هیچ ربطى به او ندارد."30
نقدهای امام بر صدرالمتألهین شیرازی و نوآوریهای ایشان و بررسی میزان تأثیرات صدرا بر امام در فلسفه، قرآن، حدیث، اصول، فقه و نیز به ثمر رساندن انقلاب اسلامی، خود بحثهای مفصل و جانداری را میطلبد که از حوصلۀ این مجال مختصر خارج است.
سوتیتر
حضرت امام، نه تنها معتقدند فلسفۀ اسلامی وجود دارد، بلکه فلسفۀ اسلامی را برتر و والاتر از همۀ فلسفهها میدانند و میفرمایند: "وقتى شما فلسفه ارسطو که شاید بهترین فلسفهها قبل از اسلام باشد را ملاحظه کنید، مىبینید که فلسفه ارسطو با فلسفهاى که بعد از اسلام پیدا شده است، فاصلهاش زمین تا آسمان است؛ در عین حالى که بسیار ارزشمند است."
امام در مصاحبهای که با محمد حسنینْ هیکل، نویسنده و روزنامه نگار معروف مصرى در نوفل لوشاتو داشت، در پاسخ این سؤال که: چه شخصیتهایی غیر از رسول اکرم(ص)و امام على(ع) و کدام کتابها به جز قرآن شما را تحت تأثیر قرار دادهاند، عنوان کردهاند: شاید بتوان گفت در فلسفه: ملاصدرا، از کتب اخبار: کافى، از فقه: جواهر.
به تعبیر مقام معظم رهبری، "حضرت امام خمینی(ره) چکیده و زبدۀ مکتب ملاصدراست". آیتالله سیدحسن سعادت مصطفوی معتقدند که اگر امام خمینی(ره) فیلسوف نبود و در فقه توقف میکرد، به این نتیجه نمیرسید که باید قیام و انقلابی صورت گیرد؛ و آیت الله جوادی آملی بر این باور است: "کسانی که از حکمت متعالیه بهرهای داشتند، وقتی اصول را ارزیابی کردند، فقه زندهای ارائه دادند."
پینوشتها:
1 . برای مطالعه مفهوم انقلاب ر.ک: مفهوم انقلاب از دیدگاه استاد مطهری،رضا لکزایی، ماهنامه گنجینه؛ وابسته به مجمع جهانی اهل بیت علیهمالسلام، بهمن و اسفند1387، ص16.
2 . امام خمینی، صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، ج21، ص279.
3 . امام خمینی، صحیفه امام، ج21، پیشین، ص279.
4 . عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفۀ امام خمینی، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1381، ج1، ص دوازده.
5 . صحیفه امام، ج3، پیشین، ص183.
6 . عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفۀ امام خمینی، ج1، پیشین، ص دوازده.
7 . زنجانی، سید عزالدین، "مصاحبه"، مجله حوزه، ش، 1366، ص37-38.
.8 صحیفه امام، ج19، پیشین، ص 427.
9 . ر.ک: عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفۀ امام خمینی، ج1، پیشین، ص دوازده و سیزده.
10 .از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعى از اساتید و پژوهشگران حوزههاى علمیه سراسر کشور در تاریخ 8/9/86.
11. عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفۀ امام خمینی، ج1، پیشین، ص17.
12 . صحیفه امام، ج1، پیشین، ص 33.
13 . دفتر عقل و قلب؛ پرتوی از اندیشههای عرفانی و فلسفی امام خمینی، احمد عابدی، قم: زائر، 1384، ص 218-219.
14 . امام خمینی، صحیفه امام، ج18، پیشین، ص263.
15 . عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج1، پیشین، ص 88.
16 . همان.
17 . الشواهد الربوبیه، صدرالدین محمد شیرازی، ترجمه و تفسیر جواد مصلح، تهران: سروش، چاپ چهارم، 1385، ص404.
18 . با استفاده از نهاد ناآرام جهان جهان، عبدالکریم سروش، چاپ ششم، تهران: مؤسسه فرهنگی صراط، 1386.
19 . الشواهد الربوبیه، صدرالدین محمد شیرازی، پیشین، ص408.
20 . رساله سه اصل، صدرالدین محمد شیرازی، به تصحیح سید محمدحسین نصر، تهران: دانشکده معقول و منقول،1340، ص26.
21 . صحیفه امام، ج5، پیشن، ص271.
22 . خبرگزاری فارس، منتشر شده در چهارشنبه 22/10/1389
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn =8908270426 (رؤیت شده در تاریخ 22/10/1389)
23 . سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه،دفتر اول نشست ها و گفتگوها به اهتمام شریف لک زایی،ص101
24 . امام خمینی، شرح دعای سحر، با مقدمۀ سید احمد فهری، تهران: 1359، ص 95.
25 . همان.
26 . همان، ص120.
27 . همان، 175.
28 . امام خمینی، شرح دعای سحر، پیشین، 25. البته این مطلب را مترجم از قول حضرت امام نقل کرده است.
29 . ترجمه "وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ"(نمل/88).
30. صحیفه امام، ج20، پیشین، ص 299.