04 اردیبهشت 1400

رژیم شاه از نگاه دوستانش

نگاه سازمان سیا درباره ساخت قدرت در حکومت شاه (1)

 بخش اول: نخبگان و توزیع قدرت در ایران


ارنست آر. اونی

نگاه سازمان سیا درباره ساخت قدرت در حکومت شاه (1)

اشاره :

به مناسبت ایام تسخیر لانه جاسوسی مطلب پیش رو به نقل از کتاب « نخبگان و توزیع قدرت درایران» نوشته مامور سازمان سیا ارنست. آر. اونی نخستین بار بر روی سایت در دسترش پژوهشگران قرارمی گیرد. در اینجا بخش اول از سلسله مطالبی را که عینا ازکتاب مذکور ترجمه شده است،ملاحظه می کنید.این کتاب در سالهای دهه پنجاه خورشیدی به عنوان راهنما در اختیار دیپلماتهای اعزامی به ایران قرار داده می شد. متن اصلی کتاب در مجموعه اسناد بدست آمده در لانه جاسوسی آمریکا در تهران موجود است. بدلیل اهمیت مطالب مطرح شده که منعکس کننده دیدگاه سازمان سیا در باره شاه و حکومتش در اوایل دهه پنجاه خورشدی است ، متن کامل آن به تدریج دراینجا منتشر می شود . باز نشر مطالب این کتاب به معنای تائید محتوای آن نیست بلکه صرفا بخاطر اهمیت ارائه نگاه و تحلیل سازمان سیا آمریکادرباره حکومت شاه دراوج مناسبات دوکشوردراختیار پژوهشگران تاریخ روابط ایران و آمریکا  قرار داده شده است. 

******

تذکر

نحوه تنظیم نوشتارحاضر قادر به ارضاء هر نوع خواننده‌ای می‌باشد. بخش خلاصه و نتیجه‌گیری نیز برای کسانی نوشته شده که می‌خواهند در مدتی محدود از عصاره کلام در مورد این جامعه پیچیده کهنسال و در عین حال رو به مدرن شدن سر درآورند. هدف از بدنه این نوشتار تأمین نیاز کسانی است که بنا به مسئولیت‌های حرفه خود نیازمند اطلاعات دقیق‌تر در مورد ساختار اجتماعی و روابط خانوادگی پدید آورنده انگیزه قدرت می‌باشند. نوشته حاضر و ضمائم آن نوعی مرجع رابرای کسانی فراهم می‌آورد که هر روز در تماس با مقامات ایرانی هستند.

مطالب موجود در دفتر تحقیقات سیاسی تهیه شده. اشخاص دیگری نیز آن را خوانده و در مورد آن اظهارنظر کرده‌اند. پیشنهادهای آن‌ها بسیار مؤثر و مورد امتنان واقع گردید، ولی هدف تهیه نوشتار هماهنگی نبوده است، با این وصف مؤلف از همکاری دفتر تحقیقات کنگره، بخش امور خاور نزدیک، و بخش امور خاور نزدیک و آسیای جنوبی کمال امتنان را دارد. مراحل تحقیق و تجزیه در دسامبر سال 1975 پایان یافت. انتقادات و نقطه نظرات را با کمال میل می‌پذیریم؛ در این صورت با مؤلف (گری 8252) تماس حاصل نمایید.

سرّی غیرقابل رؤیت برای بیگانگان / یا مشاورین

نخبگان ایرانی

نیازی به گفتار مجدد پیرامون اهمیت ایران نیست. کشوری که تولیدکننده مهم نفت است و در سازمان اوپک از جمله متنفذترین کشورهابه حساب می‌آید ازموضعی نافذوقدرتمند نیز باید برخودار باشد.هدف ازاین نوشتار نه تمرکز بر دورنماهای سیاسی و بین‌المللی آن بلکه تشخیص و تجزیه و تحلیل افرادی است که ایران را اداره کرده، بر سیاست‌های آن تسلط داشته، بازرگانی آن را کنترل می‌کنند و علاوه بر تعیین معیارهای فرهنگی و اخلاقی سعی در تغییر روش‌های آن نیز دارند.

در این شرایط لازم برای ورود به طبقه نخبگان همان شرایط سنتی رابطه خویشاوندی، نفوذ در رابطه بین حامی و تحت الحمایه، ثروت و تحصیلات است. در قرن حاضر تحصیلات، بیشتر جنبه غربی یافته و متضاد با ارزش‌های جامعه‌ای گردیده که طی قرون متمادی جذب نفوذ بیگانگان شده، توسط آن‌ها دچار تغییر گشته ولی هیچ‌گاه به‌طور کامل دگرگون نشده است. یک بوروکرات ایرانی تحصیل‌کرده در غرب به هنگام مراجعت به وطن با نهادی روبه‌رو می‌شود که حتی کهنسال‌تر از مدرسه بازرگانی هاروارد می‌باشد و گاهی تمام تلاش‌های او را خنثی می‌سازد. تجزیه و تحلیل ذیل تلاش خود را صرف تشریح نحوه عملکرد و موجودیت نخبگان ایران و پیش‌بینی نحوه عملکرد آتی آن می‌نماید.

شاه به خاطر مقام خود به‌عنوان سلطان و اقتدار شخصی‌اش در رأس هرم نخبگان قرار گرفته ا ست. سنت پادشاهی دیرین ایران نیرومندتر از هر دودمان و یا حاکم مفردی بوده است. ایران بدون سلطانی که بر آن حکومت براند و ملت را در برابر بیگانگان حراست کند از نظر بسیاری از مردم امری ضد و نقیض به حساب می‌آید. با این‌حال اگر سلطانی مقبول واقع می‌شود به خاطر این است که نظریه از بین رفتن شاهی که قادر به دفاع از خود یا ملتش نبوده نیز مورد قبول مردم واقع شده است. محمدرضاشاه در سال 1941 بر تخت شاهی تکیه زد. وی که فرزند پدری ظالم و سلطه‌جو بود از زمان به قدرت رسیدنش پیشرفت‌های بسیاری کرده است. در بیش از یک سوم دوران زمامداریش وی تحت تسلط دیگران بود و از فقدان قدرت خود در اجراء تصمیماتش رنج می‌برد. در ثلث دیگر این دوران وی به تلاشی موفقیت‌آمیز برای به کرسی نشاندن سلطه‌اش مبادرت ورزید. در ثلث آخر او کنترل کامل امور را به دست گرفته و آن‌چنان نیرومند است که سخنانش حکم قانون را یافته است.

در ساختار طبقه‌بندی شده جامعه ایران، خانواده اهمیت بسیار دارد؛ منظور اعضاء خانواده‌هایی است که خود نیرومند بوده و در اجرای تصمیمات شاه با یکدیگر به رقابت برخاسته‌اند. در ایران حدود 40 خانواده برجسته ملی وجود دارد که اعضاء آن‌ها از درون حکومت به بخش‌های سیاسی و خصوصی و بالعکس با سهولت فراوان به گردش درمی آیند. 150 خانواده دیگر نیز وجود دارند که از اهمیت ملی برخوردار نبوده لیکن اهمیت بسیار چشمگیری دارند. تعداد این خانواده‌ها صعود یا نزول می‌کند. یعنی حدود یک چهارم خانواده‌های مهم کنونی، نزدیک به 50 سال قبل در زمان حکومت دودمانی که توسط پدر شاه کنونی سرنگون گردید قدرتمند و متنفذ بودند.

دربار سلطنتی از دیرباز مهد توطئه‌های دوران بیزانس بوده است. در خاندان شاه بسیاری از خویشاوندان فاسد از نظر مالی وجود دارد که مهم‌ترین آن‌ها خواهر دوقلوی وی اشرف است که ماهیتاً طماع و دارای تمایلات جنون‌آمیز زنانه می‌باشد. از زمانی‌که شاه در سال 1959 با زنی از شاخه‌های کم‌اهمیت‌تر طبقه خانان نخبگان ملی ازدواج کرد رنگ و بوی دربار تغییر یافت. ملکه فرح که تحصیل‌کرده فرانسه است نسبت به پیشرفت برنامه‌های اصلاحی اجتماعی و اقتصادی شاه توجه خاص نشان می‌دهد.

شاه و خانواده‌اش نیر در محاصره چند تن از مقامات و افراد بیکار است. وی ظاهراً تنها به گروه کوچکی که شاید تعدادشان به دوازده نفر نرسد متکی است و به آن‌ها اعتمادی خاص داشته و برای کسب اخبار و استفاده از آن‌ها به عنوان کانال‌هایی جهت دسترسی به گروه‌های مختلف موجود، وابسته است. گرچه این افراد هر یک مقامی دارند ولی منزلت آن‌ها نزد شاه به عنوان شغلی آن‌ها بستگی نداشته و بیشتر بسته به میزان قرب و نزدیکی آن‌ها با شاه است. از این عده تنها سه نفر نماینده خانواده نخبگان ملی هستند، گرچه این موضوع نیز تنها معیار ارزشمندی آن‌ها نیست. دوستی دیرین و خدمات صمیمانه و توأم با وفاداری از جمله صفات بسیار ضروری است. به عنوان مثال، عَلَم وزیر دربار که عضو خانواده نخبگان ملی است حدود 40 سال به شاه نزدیک بوده، و ژنرال فردوست که پدرش گروهبانی بیش نبوده مدت 50 سال است که با شاه دوست بوده است. تا آن‌جا که بهترین و مطلع‌ترین ناظرین می‌دانند شاه در این حصار نیز تنهاست. او در جست‌وجوی اخبار است ولی هیچگاه به دنبال مشورت و پند اندرز نیست و در ایران نیز هیچ‌کس جرأت پند دادن به وی را ندارد. او تصمیم می‌گیرد و دیگران اجرا می‌کنند.

اجراء موفقیت‌آمیز برنامه‌های شاه به بور و کراسی نیازمند است که فنون گوناگونی را در اختیار داشته باشد. و کلا، مهندسین، اقتصاددانان و پزشکان کسانی هستند که این بورو و کراسی را تحت سلطه د ارند؛ از کسانی که در رشته‌های علوم سیاسی و اجتماعی تحصیل کرده‌اند به ندرت می‌توان نشانی یافت. شرط اصلی نشان دادن مهارت شخصی وفاداری نسبت به شاه و خودداری از جاه‌طلبی‌های ساسی است که در رتبه‌های بالا که شخص را قادر می‌سازد تا به تبع مقام خود پایگاه سیاسی مستقلی دست و پا کند، حائز اهمیت می‌گردد. بسیاری از افراد تحصیل‌کرده و یا افراد ذی‌صلاحتی برای رژیمی که مورد تأییدشان نیست کار نمی‌کنند و یا در صورت استخدام تمام نیرو و پتانسیل کاری خود را به کار نمی‌گیرند.

حرفه امیرعباس هویدا نخست‌وزیر، نمایشگر خوبی از محدودیت‌های جاه‌طلبی و قدرت‌طلبی است. ماندن وی در سمت نخست‌وزیری آن‌هم به مدت بی‌سابقه 11 سال ناشی از علل ذیل است:

1ـ قدرت مانور در میان دیگر مقامات دارای جاه‌طلبی‌های متضاد شخصی که مخفیانه برای دست یافتن به مقام وی به رقابت پرداخته‌اند؛

2ـ توان وی در اجتناب از خطاهای جدی در تفسیر و اجراء آرزوها یا خواست‌های شاه، و یاشد مهم‌تر از همه؛

3ـ توان وی در ایفاء نقش شخصی که بعد از شاه مقام دوم کشور را دارا ست.

همین علت آخر نقطه سقوط بسیار از سیاستمداران پیشین بوده است، چون نخست‌وزیری که لیاقت خود را ثابت کرده باشد این اعتقاد را در میان مردم پدید م‌آورد که بیش از شاه صلاحیت اتخاذ مهم را داراست. ولی هویدا هنوز در این دام گرفتار نیامده است.

کابینه اموزی نمونه بارزی از عملکرد یک نهاد ایرانی یعنی دوره*، به نفع چند سیاستمدار جوان همچون حسن‌علی منصور، امیرعباس هویدا و دوستانشان می‌باشد. (دوره یا «محفل»* نوعی گروه غیررسمی است که مرزهای طبقاتی را در هم شکسته و به علل اجتماعی مانند ورق‌بازی، انجام مباحث ادبی یا حرفه‌ای و یا برای گسترش دوست و ارتباط تشکیل می‌گردد. یک دوره پابرجا محلی را برای تبادل اطلاعات و نظریات ایجاد کرده به ارتقاء اقبال سیاسی و اقتصادی اعضاء خود کمک می‌کند). منصور در زمان نخست‌وزیری‌اش در سال 1958 گروهی از جوانان بور و کروات طبقه متوسط را که به مسائل عمرانی ایران علاقه‌مند بودند را گرد هم جمع کرد. در طول مدت دو سال این گروه گسترش یافت و به‌صورت یک مرکز مترقی و پیشرو درآمد و در آن‌موقع شاه نیز به حمایت از آن پرداخت. اصلاح‌گرایی‌هایی که این گروه درصدد آن بود ظاهراً با طرح‌های مورد نظر وی مطابقت داشت و در سال 1964 منصور نخست‌وزیر شد و «مرکز مترقی» نیز به‌صورت حزب ایران‌نوین درآمد. در سال 1965 منصور توسط یک فرد مذهبی متعصب به قتل رسید. هویدا که در آن زمان عضو دوره و وزیر دارایی وقت بود عهده‌دار سمت نخست‌وزیری شد. دو تن از وزیران کنونی کابینه نیز از اعضاء اصلی دوره منصور بودند؛ سه عضو دیگر دوره نیز در کابینه اول هویدا وزیر شده بودند. تعدادی از وزراء کابینه نیز با یکدیگر و با هویدا به رقابت برخاسته‌اند و سعی دارند در کابینه و یا در رابطه با برنامه‌های مختلف نظر مساعد شاه را به خود جلب کنند. شاه نیز از این رقابت به‌عنوان مکانیزمی در ممانعت کسب نفوذ شخصی توسط یک فرد خاص استفاده می‌کند.

پارلمان نیز باید نقش خود را در نظام حکومتی شاه ایفا کند، ولی برخلاف مفهوم آن پارلمان یک قوه مقننه نیست. حاکم مستبد، منافع غالب یک حوزه انتخابیه نحوه انتخاب نمایندگان و تصمیم‌گیری‌های ان‌ها را دیکته می‌کند تا زمین‌داران محلی، بازرگانان، رؤسای قبایل، رهبران مذهبی و یا نمایندگان آن‌ها انتخاب شوند. در حوزه‌های انتخابیه‌ای که این چهره‌ها قدرت چندانی ندارند، ارتش، نخست‌وزیر یا دربار سلطنتی چهره‌های غالب و مسلط می‌شوند. این نیروها گاهی همکاری می‌کردند و گاهی با یکدیگر به رقابت برمی‌خواستند. در ادواری که پارلمان نسبتاً تحت کنترل سلطنت نبود یعنی سال‌های 1923 ـ 1906 و 1960 و 1941، مجلس عرصه تاخت و تاز گروه‌های مختلف و منافع متضاد گروه‌هایی بود که از انتخابات به سود خود بهره گرفته بودند.

پارلمان در دوازده سال گذشته بازیچه دست شاه بوده است. در سال 1961، پس از خنثی شدن تلاش‌هایش در جهت تصویب لایحه اصلاحات ارضی توسط مجلی که تحت کنترل ملاکین بود، و به بهانه این‌که نمایندگان آن دوره از طریق تقلب‌های انتخاباتی به نمایندگی مجلس رسیده‌اند آن را منحل اعلام کرد. این امر واقعیت داشت، لیکن خبر تازه‌ای نبود، چون می‌توان در مورد تمام پارلمان‌های قبلی این کشور این‌گونه ادعایی را به کرسی نشاند.

لایحه اصلاحات ارضی با فرمان شاهی جنبه قانونی به خود گرفت و مجلس که حدود دو سال بعد انتخاب و نمایندگان آن به دقت توسط شاه دست‌چین شده بود از برنامه‌های وی شدیداً حمایت نمود. از آن پس همین الگو درمورد مجلس رعایت شده است. مردم نسبت به انتخابات از دیرباز بدبین شده‌اند، ولی هنوز هم بسیاری به دنبال عضویت در پارلمان کشور می‌باشند. چون از این طریق می‌توانند شخصاً پیشرفت کرده و علاوه بر کسب شهرت و اعتبار محلی می‌توانند از طریق کانالی خاص شکایات خود را ابراز داشته و از همان طریق حمایت بسیاری را به دست آورند.

شاید هیچ گروه دیگری به اندازه افسران ارتش مورد توجه شاه نباشند. امتیازات خاص از جمله تفاوت حقوق، مسکن دولتی، آموزش بهتر و فروشگاه‌های مخصوص ارزان‌قیمت ارتش را که از دیرباز از وجهه چندان خوبی برخوردار نبوده به‌صورت یک حرفه جذاب درآورده است. صلاحیت فردی ومهارت در سیاست نظامی‌گری از ضروریاتارتقاء درجه محسوب می‌گردند. جلب اعتماد و توجه شاه تنها رمز موفقیت بوده و در ارتش نی مانند برو و کراسی غیرنظامی، جاه‌طلبی سیاسی و یا حمایت بیش از حد از سیاستی که مورد تأیید چندان سلطان نیست می‌تواند حرفه یک افسر را به خطر افکند.

زمانی خانواده نخبگان نمایندگان بسیاری در میان افسران ارتش داشتند؛ چون این امر منافع هر خانواده را حفظ می‌‌کرد. شواهد پراکنده موجود نشانگر آن است که افراد طبقه متوسط و پایین اجتماع بیش از پیش وارد گروه افسران ارتش می‌شوند. در رده گروهبان و رده‌های پایین‌تر ارتش، افسران احتمالاً مانند افراد غیرنظامی هم‌طبقه خود فکر می‌کنند. و زمانی که یک فرد به رتبه ژنرالی ارتقاء پیدا می‌کند، و احتمالاً توانسته است به روش‌های معمول یعنی جمع‌آوری ثروت، ازدواج مناسب و یا ایجاد یک رابطه غیررسمی دیگر از جمله جلب محفلی از دوستان و آشنایان و خانواده‌ها در حمایت خود، به این سمت برسد، همان روحیه و طرز تفکر نخبگان را پیدا می‌کند.

یک طبقه جدید از نخبگان که دارای پتانسیل مبارزه با نظام سنتی است در حال پیدایش و ظهور است. یک محقق آکادمیک که آن‌ها را به‌عنوان طبقه روشنفکر بور و کراتیک یا طبقه متوسط حرفه‌ای توصیف کرده، معتقد است که اعضاء این طبقه رابطه قدرت سنتی و اتکاء به آموزش و پرورش مدرن و مهارت‌ها را به‌عنوان وسیله‌ای جهت اعمال نفوذ بیشتر مردود اعلام می‌دارد. این عنصر مورد توجه بسیاری از تجارب و عقاید خارج از رده سنتی است و اصولاً به اسلام به‌عنوان راهنمای زندگی نمی‌نگرد. این طبقه دربرگیرنده تمام حرفه‌ها و مشاغل از قبیل پزشکان، وکلا، معلمین، بور و کرات‌ها و نیز هنرمندان، نویسندگان، و شعرایی است که اغلب به عنوان سخنگوی این طبقه ایفاء نقش می‌کنند. پر سر و صداترین چهره‌های موجود در این گروه خود را مخالف شاه به‌عنوان پیشاهنگ تمدن و یک نیروی دموکراتیک می‌دانند که معتقدند با از بین رفتن نظام سنتی می‌توانند جامعه ایران را دگرگون سازند. هنوز نمی‌توان گفت که این طبقه به‌عنوان یک گروه متجانس و آگاه قدعلم خواهد کرد یا نه. و با جذب بسیاری از اعضاء توسط طبقه سنتی، و پیوستن بسیاری دیگر به طبقه متوسط نه چندان صاحب قدرت، و ادامه مخالفت معدودی دیگر در حاشیه جامعه ایران، این طبقه نیز می‌تواند دستخوش دسته و گروه‌بندی‌ها گردد.

بسیاری از اعضاء این طبقه از نخبگان افرادی هستند که شاه باید برای اجراء برنامه‌های خود به آن‌ها روی آورد. شاه نیز به این موضوع به خوبی واقف است و افراد خود را به دقت برمی‌گزیند. و اعضاء این گروه تنها از طریق ادامه همین بازی می‌توانند پیشرفت کرده و با انجام آن (یعنی خودفروشی) به تقویت و حمایت از نظام موجود می‌پردازند. شاه در جلب همکاری بسیاری از افرادی که قبلاً و یا در حال حاضر نیز مایلند که شاه و سلطنت فقط جنبه تشریفاتی پیدا کند، موفق بوده است.

برنامه‌های جاه‌طلبانه صنعتی شاه نیز قطعاً عنصر جدیدی را وارد طبقه نخبگان خواهد کرد. سرمایه‌داران، تجار و بازرگانان بزرگ مهم‌ترین عوامل موجود در بخش خصوصی می‌باشند. چند خانواده انگشت‌شمار که در بسیاری موارد وابسته به یکدیگر می‌باشند، جمع غالب را تشکیل می‌دهند. آن‌ها به هیچ‌وجه مانند 40 خانواده و یا نخبگان سنتی سیاسی نیستند، اما رابطه‌هایی دارند که برای هر دو طرف سودمند است. بر اساس اطلاعات موجود نمی‌توان حتی به تشریح نسبی این روابط تجاری، حرفه‌ای و سیاسی پرداخت.

تلاش شاه در کنترل تورم و سودجویی سبب دستگیری‌ها، زندانی‌شدن‌ها و جریمه شدن نه تنها مغازه‌داران خرده‌فروش به خاطر گرانفروشی شده بلکه بسیاری از تجار مشهور ولی نه چندان صادق را نیز به دام انداخته است. این مبارزه و نیز صدور فرمان فروش سهام بخش خصوصی به کارگران و مردم جو عدم اطمینان را پدید آورده که اگر از بین نرود، بر سرمایه‌گذاری‌های بخش خصوصی تأثیر عمیق بر جای خواهد گذاشت.

در ایران کسانی نیز هستند که با توسل به زور در صدد نابودی شاه و نظام وی برآمده‌اند. ولی تعداد آن‌ها زیاد نیست و با وجود موانعی که در سر راه سوءقصد به جان وی ایجاد شده،تروریست‌ها نمی‌توانند ثبات رژیم و برنامه‌های شاه را بر هم زنند. مخالفت خشونت‌بار کنونی در سازمانی به نام مجاهدین خلق یا فدائیان خلق تجلی یافته که متشکل از جامعه مذهی و مارکسیست کمونیست‌هاست که در حال حاضر به خاطر مباره با یک دشمن بزرگ‌تر یعنی شاه و نظامش با یکدیگر متحد شده‌اند.

سلطنت به‌عنوان یکی از جنبه‌های ضروری موجودیت ایران فرضیه‌ای است که در نهایت و در نتیجه بیشتر شدن سطح معلومات و آموزش و پرورش و آشایی با دیگر فرضیه‌ها، نظام‌ها و آداب و سنن سیاسی، متلاشی خواهد شد. حتی اگر اکثریت مردم نیز سلطنت را قبول داشته باشند، اقلیت تحصیل‌کرده برای آن ارزشی قائل نیست. اگر آن‌ها هم شاهی محمدرضا پهلوی را می‌پذیرند نه برای جنبه مثبت نظام اوست بلکه علت آن امنیت و پیشرفت شخصی است، چون راه دیگری برای آن‌ها وجود ندارد. شاید جامعه روحانیت با اصل از بین رفتن سلطنت موافق نباشد ولی خیلی مایل است که شاه کنونی برود. از نظر آن‌ها یک حکمت غیرمذهبی مانند شاه کنونی خطرناک است، لیکن بنا به اعتقاد آن‌ها محمدرضا به مهم‌ترین عنصر نقش خود که حراست از اسلام است خیانت کرده و پشت پا زده است. علاوه بر این نسل کنونی رهبران مذهبی معتقدند که شاه کنونی نیز مانند پدرش مصمم به نابودسازی اسلام در ایران است.

شاه در سن 56 سالگی دریافته است که برای تثبیت سیاست‌های خود فرصت چندان زیادی ندارد. رجعت به دوره زمین‌داری، حتی به شکل قدیمی‌اش امری بعید است؛ توسعه صنعتی با وجود شاه و یا حتی بدون او ادامه خواهد یافت و برنامه ایجاد فرصت‌های تحصیلی بیشتر امری ضروری برای تمام حکومت‌ها به حساب می‌‌آید. باید منتظر ماند و دید که این برنامه‌ها در زمان حکومت ولیعهد، رضا کوروش که اکنون 15 ساله است، چگونه اجرا خواهد شد. شاه در مورد توانایی‌های فرزندش حرف‌های زیادی نزده است؛ و تنها چیزی که گفته است این است که شاه آینده در صورت تمایل کارهای زیادی برای انجام خواهد داشت ولی از طرف دیگر «ما کارها را تثبیت می‌کنیم تا او نتواند ضرر بزند.»

شاه کنونی آن‌چنان بر جامعه ایران سلطه یافته که نمی‌توان نحوه رفتار نخبگان را در غیاب وی پیش‌بینی کرد. در صورت نبودن یک رهبریت مستبد تفرقه ای که همیشه مشخصه جامعه ایرانی بوده به وجود خواهد آمد. وفاداری‌های شخصی و خانوادگی همیشه بر وفاداری‌های نهادی ارجحیت داشته و تلاش برای کسب قدرت سیاسی که مدت‌هاست سرکوب شده بار دیگر به‌عنوان یک عامل مهم خودنمایی خواهد کرد. حتی ارتش نیز که نیرومندترین نهاد ایران است نمی‌تواند عاری از رقابت‌های شخصی باشد که کارآیی آن را به‌عنوان یک نهاد صرف کاهش دهد. حدود روابط بین افسران عالی‌رتبه نظامیاز یک طرف و نخبگان سیاسی و صنعتی از طرف دیگر مشخص نیست، این‌گونه ارتباط‌ها جزء لاینفک جامعه ایرانی است، ولیکن کارآیی آن‌ها در هر موقعیت خاص به شخصیت‌های درگیر و دخیل در آن موقعیت بستگی دارد. حتی طبقه روشنفکر حرفه‌ای و بور و کراتیک، یعنی طبقه جدیدی که می‌تواند تغییراتی را در ساختار نظام بسیار کهنسال ایرانی پدید آورد نیز از نظر کمیت نامشخص است. آن‌چه قابل پیش‌بینی است تداوم رقات سنتی بین دو عامل مهم است که یکی همان رهبر مسلط بر جامعه است و دیگر گروهی است که بر آن رهبر تسلط پیدا می‌کند و آن را می‌توان گروه نخبگان در تلاش برای کسب قدرت نامید.

نشانی بخش های دیگر را در می توانید  در نشانی های زیر ملاحظه فرمائید:

https://psri.ir/?page=post&id=qn995r2s   بخش دوم

https://psri.ir/?page=post&id=j963jstv    بخش سوم

https://psri.ir/?page=post&id=5q9jhupj  بخش چهارم


اسناد لانه جاسوسی کتاب اول بخشی از کتاب نخبگان و توزیع قدرت در ایران آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) ، اداره اطلاعات دفتر تحقیقات سیاسی فوریه 1976.