14 مرداد 1400
هدف علمای هوادار جنبش مشروطه تحدید استبداد حکومتی بود
رییس مرکز اسناد انقلاب اسلامی در گفتگو اختصاصی با خبرگزاری فارس هدف علمای هوادار جنبش مشروطه را تحدید استبداد حکومتی و جلوگیری از دخالتهای قوه مجریه در امور مجلس دانست.
مرحوم روحا... حسینیان وی در سال 1334 در شیراز متولد شد. بعد از سوم دبیرستان به قم رفت و در حوزه علمیه قم به تحصیل پرداخت. وی در سال 1374 به عنوان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی منصوب شد. تعدادی از کتابهایی که تاکنون از وی در دو حوزهی دین و تاریخ منتشر شده چنین است:
1. رهبری در تشیع
2. ستارهی انقلاب (زندگینامه آیتالله سیدمصطفی خمینی)
3. چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن (قرن اول تا چهاردهم)
4. بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران (1320 تا 1340)
5. سه سال ستیز مرجعیت شیعی (1341 ـ 1343)
6. چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه (1343 ـ 1356)
7. یک سال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه (بهمن 1356 تا بهمن 1357)
آنچه که در ذیل میآید مشروح مصاحبه تفصیلی خبرگزاری فارس با این محقق تاریخ معاصر است.
سوال: به عنوان اولین سوال با توجه به اینکه در صدمین سالگرد مشروطه هستیم و همایشهای مختلفی در این زمینه برگزار میشود بفرمایید که اساساً چرا در صد سالگی مشروطه با این وسعت برگزار میشود و چرا ما با گذشت یک قرن از مشروطیت مباحث مربوط به آن را به شکل موشکافانهتر و تخصصی تر داریم دنبال می کنیم؟
حسینیان: مشروطه از چند جهت اهمیت دارد و بازخوانی و تحقیق در مورد آن ضرورت دارد. اولاً مشروطه یک تحول در تاریخ سیاسی ایران و شیعه بود و از لحاظ اجتماعی و فرهنگی مفاهیمی را به دنبال خود آورد که این مفاهیم قابل مطالعه مجدد هستند. از طرفی دیگر مشروطه دارای فراز و فرودهایی بود که میتواند برای آینده کشور همواره مورد مطالعه، بعنوان مسیر و چراغ راه آیندگان قرار بگیرد. اختلاف مبانی، تضادها و اختلافاتی که بین روشنفکران و نیروهای اصولگرای اسلامی به لحاظ اندیشه، مواضع و تاکتیکها بروز کرد، همه درسهای عبرتی هستند که میتوانند راه گشای بسیاری از مسائل امروز ما باشند بنابراین مطالعه کردن و بازخوانی مشروطه بعنوان یک ضرورت باید تلقی شود.
سوال: در مباحث مربوط به تحلیل مشروطه همیشه دو دیدگاه وجود دارد، دیدگاهی که روشنفکران را بعنوان نیروهای مقدم تلفی میکند که ر این مسیر مردم را به سمت و سوی خودشان کشاندند، گروهی دیگر نیز در مورد روحانیت همین ادعا را دارند.
نیروهای مذهبی طبیعتاً معتقدند که حرکت روحانیت اصیل بوده و نیروهای خارج از روحانیت مثل روشنفکران آمدند و این مسیر را منحرف کردند. من می خواهم بگویم که هر دو نیرو معتقدند که با سرعت بالا حرکت کردند و هیچ کدام معتقد به انحراف در مشروطه از سوی خود نیست. من از شما به عنوان مورخی که متعلق به جریان تاریخنگاری مذهبی هستید، میخواهم در مورد حرکت روحانیت در دوره مشروطه نقد شما را بشنوم
حسینان:سوال شما در واقع چندین سوال بود. من سعی میکنم به همه قسمتها و ابعاد سوال شما بپردازم، نهضت در ابتدای امر نهضت عدالتخواهانه بود و بعدها به نام مشروطه نامگذاری شد. در این که این حرکت ابتدا از سوی علما شکل گرفت هیچ یک از مورخین با یکدیگر اختلاف ندارند در اینجا یعنی در آغاز نهضت مشروطه شما خیلی حضور چشمگیر روشنفکران و غربزدگان را نمیبینید. آنچه که اتفاق افتاد یک جریان مذهبی بود که در مقابل دیکتاتوریهای وزرا و حاکم تهران علاء الدوله به وقوع پیوست. حتی سیر وقایع و حوادث را در کنار هم بگذارید میبینید که رویداهایی که به وقوع پیوست به نوعی با مذهبی درگیر بود، پوشیدن لباس رو حانیت توسط مسیونوز در مجلس عیاشی و انتشار عکس آن یکی از عومل برانگیختن روحانیت و طلاب تهران بود. چوب زدن فروشندگان قند و بازاریان متدین اولین عکس العملش در بین علما ایجاد شد و علما به این نحوه برخورد با بازاریان متدین اعتراض کردند . رویداد دیگر جریان به اصطلاح معروف چال کنار بانک روس بود. یک زمینی بود که بانک روس خریداری کرده بود و در کنار آن یک مدرسه علمیه بود. در همان حوالی برای ساخت یک ساختمان، قبرستان تخریب شد و استخوانهای یک زن مسلمان از خاک بیرون آمد و بدین ترتیب اعتراضات و تظاهراتی شکل گرفت و درگیری با حکومت به وجود آمد. تبعید شیخ محمدرضا رفسنجانی و چوب زدن و تبعید وی به کرمان یک مسئلهی مذهبی بود که ارتباط با علما داشت. مسبب این حادثه، یک شاهزاده در رفسنجان بود. برخورد با عالم قزوین و عالم سبزوار یکی از مسائلی بودند که موجب اعتراض علمای تهران شد و اعتراض علمای تهران را برانگیخت و اولین تحصنی که در زاویهی مقدسه حضرت عبدالعظیم شگل گرفت شما میبینید که خواستهای علما هم در راستای دفاع از عدالت، دفاع از مردم و دفاع از کارگران است. خواستههای دیگر علما کم نکردن حقوق کارمندان و کارگران دولتی، برگرداندن شیخ محمدرضا رفسنجانی به رفسنجان، ایجاد مجلس عدالت، لغو امتیاز اصفر گاریچی که امتیاز حمل و نقل تهران - قم را داشت و با زائران بدرفتاری میکرد، بود. اینها خواستهایی بود که در مجموع در حضرت عبدالعظیم تهیه شد و به سفیر عثمانی داده شد و سفیر عثمانی هم آنها را به شاه رساند. بنابراین مجموع حوادثی که پیش آمده در ابتدای شکلگیری نهضت به نوعی ارتباط با مذهب داشت و مجموعه عکسالعملها تماماً توسط علما صورت گرفت نه اینکه روشنفکران هیچ دخل و تصرفی نداشتند، بلکه حرف آنها هیچ جایگاهی نداشت. حتی ملکالمتکلمین که یکی از روشنفکران بود و لباس روحانیت نیز به تن داشت و با کمیته انقلاب که مجموعهای از روشنفکران و غربزدگان بودند، همکاری میکرد وقتی که در حرم حضرت عبدالعظیم بحث مشروطه را پیش کشید همه آن را رد کردند و گفتند این خواست ما نیست و ما در پی ایجاد مجلس عدالت هستیم.
در مهاجرت کبرا هم مرحوم شیخ فضل الله نوری حرکت کردند و به قم رفتند و در قم متحصن شدند. این تحضن در پی عدم تحقق درخواست مردم بود. در آنجا هم که شما نگاه میکنید، میبینید که دنبال مجلس عدالت هستند و جایی برای روشنفکران و نیروهای به اصلاح تجددخواه وجود نداشت. بنابراین در اینکه نهضت مشروطه توسط علما حرکتش آغاز شد و بعد هم ادامه پیدا کرد. هیچ یک از مخالفین و موافقین در این مسئله اختلاف ندارند. آن چیزی که محل بحث هست، این است که شعار مشروطهخواهی که بعد از جریان تحصن در سفارت به اوج رسید و جای شعار عدالتخواهی را که خواست اولیه بسیاری از کسانی را که در تحصن شرکت داشتند گرفت از کی مطرح شد. به نظر من بعد از تحصن در سفارت انگلیس ما هیچ گاه رد پای انگلیسیها را نمیتوانیم نادیده بگیریم، اخبار متعددی که از سخنرانی های متعدد شارژ دافر انگلیس برای متحصنین منتشر شد و خرجهایی که سفارت انگلیس در این رابطه کرد مسئله مهمی است و تقریبا به دست گرفتن رهبری و پیشتازی توسط روشنفکران از اینجا آغاز میشود.
در سفارت طبق گزارشی که شریف کاشانی میدهد، شخصی در یکی از چادرها از قانون سخن گفت اما مردم جمع شدند و او را از سفارت بیرون کردند و گفتند ما به دنبال قانون نیستیم آن چنین که ما میخواهیم، بازگشت علما از قم، برقراری و تاسیس مجلس عدالت است. یعنی تا این حد هنوز افکار و اندیشههای عدالت خواهانه حاکم بود. حتی روز آخری هم که میخواستند مردم متحصن پیام خودشان را به شاه ارسال بکنند همان دو مورد را مطرح کردند که با پا درمیانی شارژدافر انگلیس وضعیت تغییر کرد. او گفت: اینها چیز قانونی نیست که شما می خواهید بهتر است که مشروطه طلب کنید، حالا روایات متعددی هم در این زمینه گزارشگران تاریخ مشروطه ذکر کردند. بعد از اینکه مجلس شورای ملی تاسیس میشود اختلاف بین علما و تعارض بین مواضع آغاز میشود. علت آن هم این بود که بسیاری از روشنفکران که بهتر است اسمشان را تجددخواهان یا غربگرایان بگذاریم در مجلس به عنوان نمایندگان مردم حضور پیدا کردند که گرچه در اقلیت بودند ولی در عرصه عمل بسیار فعال و تاثیرگذار بودند که حتی علمایی مثل مرحوم طباطبایی و مرحوم بهبهانی را تحت تاثیر و همراه خود قرار دادند. قانون اساسی که حال تهیه بود اختلاف علما آغاز شد. سه موضوع بود که موجب شد علما در مقابل یکدیگر قرار بگیرند.
عرض کردم ما اگر علمای مشروطه خواه یا مشروطه خواه را از لحاظ مبانی تکنیک مورد مطالعه قرار بدهیم میبینم که در مبانی فکری هیچ مخالفتی با هم نداشتند. مرحوم شیخ فضلالله نوری و مرحوم آخوند خراسانی هر دو اصولی و معتقد به ولایت فقها بودند در عین حال با یکدیگر سر سه موضوع اختلاف داشتند. وقتی قانون اولیه اساسی نوشته شد چند موضوع مبهم بود که یکی از آن حوزه قانونگذاری بود. علمای مشروعه خواه معتقد بودند اسلام شریعت است و مکتبی است که دارای قوانین مدون است. چیزی را ممنوع میکند و مورد دیگری را جایز میشمارد و در برخی موارد حد و حدودی را برای برخی امور مشخص میکند و حتی مجازاتهایی برای جرائم درنظر گرفته است. مشروعهخواهان میگفتند مجلس باید مشخص کند که حوزه قانونگذاریش تا کجا است؟ شیخ فضلالله نوری بر این مسئله اصرار و تاکید میکرد آن چیزی را که ما همراهی کردیم این بود که استیلای حکومتی را محدود کرده و وظایف دربار را مشخص کنیم که در همه امور دخالت نکند و در اجراییات دولت مشخصه قوه مجرییه را نیز تعیین کنیم. اگر مطرح شود که شیخ مخالف مشروطه بوده حرف درستی نیست گرچه بعداً شیخ به این نتیجه رسید که با این مشروطهایی که به تصویب رسید و قانونی شده مشروعه بدست نمیآید اما تا مهاجرت شیخ به زاویه مقدسه و پناهنده شدن ایشان، لوایحی از سوی شیخ منتشر میشد و به صورت یومیه سخنان ایشان را به گوش مردم میرساندند که در این لوایح شیخ فضلالله نوری تصریح میکند که من هیچگاه مخالف مشروطه نبودم و خودم این بنیان را گذاشتم و مشروطه را مشروع میدانم به جهت آنکه نواب عام این اصل را بنیان کردند اما آنچه که ما اختلاف داریم در مسایلی از قبیل حوزه قانونگذاری مجلس است.
دومین اختلاف علما با متجددین در مفاهیم قانون اساسی بود. علما میگفتند این مفاهیم نباید مجمل و مبهم باشند و کاملاً روشن باشند. در نامههایی که به تازگی با عنوان نامههای میرزا فضلعلی نماینده تبریز منتشر شده آمده است طرفداران مشروطه سعی میکردند مفاهیم قانونی به اجمال تصویب شود. شیخ سلیم یکی از روحانیون مشروطه خواه به میرزا فضل علی نماینده تبریز مینویسد است سعی کنید آنجا که صحبت از مساوات یا تساوی قانونی بین آحاد مردم میشود به اجمال برگزار شود چون اگر مرحوم آخوند در نجف هم بداند که منظور از مساوات چیست ممکن است او نیز علیه مشروطه قیام کند. وی در ادامه اشاره میکند که یک اتفاقی در تبریز افتاد و مرحوم ثقهالاسلام تبریزی را یکی از مشروعهخواهان بود از این شهر بیرون کردند و مرحوم آخوند نیز به همین واسطه برآشفت و نامه تند و تیزی خطاب به مردم آذربایجان نوشت که چرا توسط زنادقه دست به این عمل زشت زدید.
مرحوم شیخ فضلالله هم تصریح میکرد: این که میگویید همه در مقابل قانون باید مساوی باشند باید توضیح دهید به دلیل اینکه اسلام برای گروههای مختلف احکام خاص خود را دارد مثلاً در احکام ازدواج شما اگر بگویید که همه مساوی هستند معنایش این است که زن مسلمان میتواند با مردم کافر ازدواج کند چون قانون واحد است اما اسلام چنین اجازهایی را نمیدهد. یا اینکه ارث بین وارثین مسلمان و مرتد متفاوت است. قوانین قصاص در مورد قاتل و مقتول نیز فرق میکند. این باید در قانون کاملاً مشخص شود فردا روزی به اجمال گذرانده نشود که با همین اجمالیات قوانین شرع زیر پا گذاشته شود.
اشکال سوم شیخ این بود که قوانیی که روشنفکران از آن دم میزدند ترجمه قانون فرنگ است. طبعاً برای فرنگیها این قوانین محترم بود چون آنها شریعت نداشتند. بنابراین این قوانین متعلق به فرهنگ دیگری بود. پس وقتی این قوانین وارد ایران میشود باید تغییر کند و مطابق با فرهنگ مردم این مرز و بوم شود. شیخ هم به همین خاطر مخالف میکرد و معتقد بود که تلو کلمه مشروطه، مشروعه گذاشته شود و هدف شیخ این بود که با مشخص شدن این عبارت معلوم خواهد شد که معانی غربی و فرنگی را ندارد و وقتی می گوید مشروعه شرع می آید آن را تفسیر می کند این مفاهیم را یعنی ما مساوات داریم و درغرب هم مساوات است، ما تساوی حقوقی داریم در غرب هم تساوی حقوقی است، اینها مفاهیم مشترکی بین اسلام وغرب و وقتی مشروعه را اضافه کردید مشخص کردید که منظور از این مفاهیم، مفاهیم شرعی و مفاهیم بومی خودمان هستند.
این دیدگاه شیخ نسبت به مشروعه است، دیدگاه علمای ثلات یعنی مرحوم آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی و میرزا حسن تهرانی و نماینده این تفکر مرحوم نائینی اینها به مشروطه موجود همین دیدگاهها را داشتند و به همین خاطر وقتی مرحوم شیخ فضلالله نوری ان اصل دوم و متمم قانون اساسی را تصویب کرد که همیشه پنج نفر از علما بر قوانین مجلس نظارت داشته باشند، مرحوم آخوند هم یک تلگرافی زد و تاکید کرد این ماده حتما باید در قانون اساسی وارد شود که مبادا دهریون بخواهند از قدرت بدست آمده استفاده و قوانینی را بر خلاف شرع تصویب بکنند.
با جود اینکه دیدگاه خیلی نزدیک به هم است ولی از اینجا است که اختلافات شروع می شود. دغدغهای که مرحوم شیخ نسبت به عدم اجرای احکام اسلام توسط این مشروطه داشته در مقایسه با مرحوم آخوند که همه امیدش این بوده که این قانون اساسی با متمم قانون اساسی و همین مجلس وسیله و ابزاری برای اجرای احکام اسلامی باشد، قابل توجه است. شیخ می گفت مشروطهای که به تصویب رسید به دلیل اینکه خاستگاه آن فرنگ است. به همین دلیل پیشنهاد میکنم علما و مراجع بر قوانین مجلس نظارت کنند. حرف شیخ این بود که مراجع، چند مجتهد را به عنوان ناظر معرفی کنند که بر قوانین مجلس نظارت داشته باشد، به این صورت که هر کدام از این قوانین اگر مورد قبول مجتهدان ناظر بود شرعی و هر کدام رد شد غیر شرعی است. ولی مجلسیان آمدند آن را تغییر دادند به این صورت که پیشنهاد دادند علما باید بیست مجتهد را معرفی و مجلسیان پنج نفر از بین آنها انتخاب بکنند که شیخ به آن اعتراض داشت و می گفت؛ این بستن دست مراجع نسبت به اعمال نظارت است. وقتی شما پنج نفر را انتخاب کردید و آنها معرفی کردند برای اینکه مشروعیت قوانین هم اعمال شود باید اعمال ولایت مراجع از طریق نمایندگان مستقیم آنها بشود علاوه بر این وقتی که معرفیشدگان انتخابشدن خود را مدیون نمایندگان بدانند، نمیتوانند نظرات صحیح خود را اعمال بکنند. شیخ تاکید میکرد وقتی قانون و حکومت اصلش مشروطه باشد، آن چیزی که اجرا میشود، قوانین مجلس است و آنچه در این حکومت مجری ندارد، اسلام است چون در این نظام متولی ندارد. بنابراین باید مراجع نوعی تولیت نسبت به اسلام داشته باشند ولی علمای نجف معتقد بودند، اصلاً استبداد سه پدیده را در ایران بوجود آورد. یکی تعطیل شدن احکام اسلام، دوم از بینرفتن استقلال و سوم عقب افتادگی، میفرمودند اگر ما میخواهیم این سه پدیده شوم را از بین ببریم عامل اصلی این است که باید استبداد را از بین ببریم. استبداد توسط چه چیزی نابود میشود؟ توسط مشروطه . جالب هم هست که محروم آخوند در یک تلگرافی که میزند می گوید همین حکومت هم غیر مشروعه است میگوید حکومت غیر مشروع دو نوع است یا مشروطه است و یا ظالمه و جاعله است مثل حکومتهای استبدادی، یعنی میگوید این حکومت نیز استبدادی است اما الان تنها چیز برای ما همین مشروطه است بنابراین مشروطه را باید تقویت کرد تا دست استبداد قطع شود و وقتی دست استبداد قطع شد ما می توانیم احکام اسلام را توسط یک حکومت مردمی اجرا کنیم
مرحوم آخوند معتقد بود این مجلس مردمی میتوان استقلال ایران را حفظ کند و حکومت ایران را از وابستگی به بیگانگان نجات بدهد و حتی در نامهای که برای محمد علی شاه در دوران استبداد صغیر با این عنوان که چرا در سیاست، ما علما دخالت می کنیم نوشت که مقصود اصلی ما ترقی ایران و ترفیع حال ملت است. ما میخواهیم مردم به رفاه و زندگی خوبی برسند. مرحوم آخوند این دید را داشت. در عوض مرحوم شیخ فضل ا... نوری میگفت علمای نجف در ابتدای کار با مشروطه هیچ همراهی نداشتند من بودم که به علمای نجف نوشتم که مشروطه یک حرکت خوبی در جهت کاهش استیلای حکومتی است و بنابراین شما همراهی کنید تا این نهالی که غرس شده شکوفا بشود. شیخ فضلالله درست میگفت. چون مرحوم طباطبایی و بهبهانی چندان پایگاه مردمی در ایران نداشتند بله تنها مسجدی داشتند و جایگاه خاص خودشان را پیدا کرده بوند امام آن کسی که به عنوان عالم طراز اول تهران محسوب میشد شیخ فضل الله نوری بود. ایشان یکی از شاگردان مرحوم میرازی شیرازی و همدوره آخوند خراسانی ، مرحوم ملا عبدالله مازندرانی و میراز حسین تهرانی بود و بعنوان نماینده علما در بین مردم ایران حضور پیدا کرد. سوابق مبارزاتی شیخ فضلالله در جریان تحریم تنباکو آشکار بود و بعد از مرحوم شیخ حسن آشتیانی نقش دوم را ایفا کرد بنابراین قول شیخ مبنی بر اینکه وی از پایهگذاران نهضت بود سخن درستی بود اما در عین حال وی این دغدغه را در مورد مشروطه داشت و معتقد بود این پدیده وابسته به فرهنگ بیگانه است و ثانیاً تضمین حفظ اسلام و مخالفت با ضدیت با اسلام را ندارد.
البته باید در نظر داشت که نظر شیخ با مرحوم آخوند خراسانی در مبانی یکی است. آخوند خراسانی معتقد بود حکومتهای غیروابسته به معصوم همه غیر مشروعند. حتی نائینی که کتاب تنبیهالمله و تنزیهالامه را برای توجیه مشروطیت نوشت تصریح میکند که حکومت واقعی و مشروع، حکومت اسلامی است که مخصوص نائبان عام حضرت ولی عصر سلامالله علیها هست ولی چون الان برقراری چنین حکومتی مقدور نیست به حکومت مشروطه را توجه کردیم که به اسلام نزدیکتر است و استبدادش از سایر حکومتها کمتر است. در واقع مرحوم نایینی از باب ثانویه، مشروطه را توجیه می کند و شیخ هم همین مطلب را دارد منتها آنها همه امیدشان این بود که با از بین بردن استبداد، اسلام عظمت پیدا کند، شیخ فضلالله حرفش این بود که با این مشروطه اسلام عظمت پیدا نخواهد کد و کفه ترازو به نفع غیر مذهبیون میچربد و اسلام تنها و بیمتولی باقی خواهند ماند.
سوال: مشروطه یک حرکت مردمی است همانطور که خودتان در ابتدای امر اشاره کردید، چیزی که مردم در پی آن بودند جنبش عدالت خواهانه بود با مرجعیت و رهبری روحانیت. به عبارت دیگر یعنی روحانیت به عنوان گروه های مرجع اجتماعی و مذهبی در عرصه ظاهر شدند و مردم در پی وقوع هر حادثهایی در مساجد حضور پیدا میکردند میخواستند بدانند نظر مراجع در خصوص این اتفاقات چیست و بعدها بواسطه تایید که در مورد اعتراضات و اعتصابات خود از علما میگرفتند این حرکت را گسترش میدادند اما همان طور که خود اشاره کردید، در جریان تحصن سفارت انگلیس و سخنرانی برخی از افراد، توجه مردم از پایگاه اجتماعی روحانیت متوجه پایگاه اجتماعی دیگر گروههای مرجع از جمله روشنفکران و تجددخواهان شد. و این مسئله البته در ابتدای امر با سکوت مذهبیون همراه بود. وقتی میفرمایید شعار عدالت خانه به مشروطهخواهی تبدیل شد، این تغییر هدف توسط جریان روشنفکری صورت گرفت. این روند همین طور ادامه پیدا می کند و مردمی که در جریان فلک بستن یک عدهای از تجار به خاطر گران شدن قند، آن اعتراض عمومی را صورت میدهند آنقدر سکوت اختیار می کنند که ظرف چند سال یک مرجع طراز اول تهران بر دار آویخته میشود و مردم واکنش چندانی نشان نمیدهند، من میخواستم این سوال را از شما بپرسم علت این تغییر پایگاه گروههای مرجع چه بوده است؟
حسینیان: وقتی ما عدالتخواهی و جنبش مشروطه را یک حرکت مردمی میدانیم نباید آن را با حرکتهای مردمی که در انقلاب اسلامی اتفاق افتاده یعنی آحاد مردم ایران، از روستایی تا شهری، از کارگر تا کشاورز تا بازاری و قشر تحصیل کرده، اینها را شامل میشود اشتباه بگیریم .واقعیت این است وقتی اخبار و گزارشهای راویان مشروطه مثلاً در مورد تحصن در سفارت انگلیس را میبینیم درمییابیم که عدهای از بازاریان برای حفظ خودشان رفتند متحصن شدند و عدهای از درون سفارت به اصلاح کارمندان ایرانی تلاش کردند این مسئله را گسترش دهند. در همین روایتهای میبینیم که هر کدام از اقشار و اصناف مختلف اعم صنف بقال، پنبه دوز ، صنف قناد،آهنگر ، روغن فروش و ... چادری زده بودند و هر کدام شعری هم بالای چادرشان آویزان کرده بودند اما آن حرکت را نمیتوان تودهای قلمداد کرد. حتی شما به آمار آرای مردم به نمایندگان دور اول مجلس اگر مراجعه کنید به نتایج عجیبی میرسید. به عنوان نمونه نمایندهای با یک رای به عنوان نماینده صنفی خودش انتخاب شده به عنوان نماینده دوره اول و دوم مجلس انتخاب شده است.
این واقعیتهای نشان میدهد که جنبش مشرطه یک حرکت تودهای نبوده است. اگر ما بخواهیم از لحاظ طبقاتی حرکت مشروطیت را توصیف بکنیم باید آن را یک حرکت نخبگان ایران یعنی مجموعهای از علماء ، طلاب، بزرگان اصناف و طبقه تجدد خواه بدانیم ببینید وقتی که یک خواستی علیه حکومت در بین رهبران متعدد چامعه رواج پیدا میکند معنایش این نیست که حالا باید به همین خواست بسنده کنیم بلکه در طول یک حرکت، ممکن است خواستها تغییر کرده و حتی تکامل پیدا بکند و اتفاقاً در جریان حرکت مشروطه میبینیم که مواضع علما تغییر میکند. آنان در ابتدای امر یک مجلس عدالت میخواستند. مجلس عدالتی که مرحوم طباطبایی و بهبهانی مدنظرشان بود، مجلسی بوده که مثلاً چند تن از علما به عنوان قاضی بنشینند و بین حکومتیان و مردم حکمیت کنند اما در اعلام مواضع بعدی میبینیم که این مجلس عدالت تبدیل به یک مجلس مشورت میشود با این خصوصیت که عدهای از نمایندگان اصناف مختلف، وزرا و شاهزادگان ، طبقه اشراف و مردم و صاحبان تحصن جمع شدند تا برای شاه در امور مهمه مشاور باشند و به عبارت دیگر یک مجلس تخصصی مشاورهای را تشکیل دهند در مرحله دیگر نیز در آخرین تلگرافی که علماء مهاجر کبرا از قم به شاه ارسال کردند درخواست دارالشوراء می کنند. این مسئله نشان میدهد که مفاهیم تکامل و خواستها تطور پیدا میکند. اتفاقاً شاید مطرح نشدن مشروطه در ابتدای امر تعمدی بوده است. مرحوم طباطبایی در یکی از سخنرانیهایش میگوید وقتی ما مجلس عدالت میخواهیم ما را متهم به مشروطه خواهی میکنند معلوم است که مشروطه هم آن زمانها بالاخره سرزبانها بوده و جالب است بدانید که این سخنرانی قبل از تحصن اصناف در سفارت انگلیس بوده است. طباطبایی در این سخنرانی تصریح میکند ما را متهم به مشروطه و جمهوری خواهی میکنند، مشروطه و جمهوری خواهی خوب است ولی این مشروطه و جمهوری متعلق به مردمی است که با سواد و درس خوانده باشند و هنوز کشور ما پذیرای چنین چیزی را نیست.
بنابراین در ذهن و افکار رهبران مشروطه مثل مرحوم بهبهانی و طباطبایی مشروطه خواهی و جمهوری خواهی هم بوده منتها جرات نمیکردند آن را ابراز کنند.بعدها که در سفارت انگلیس مشروطه خواهی جدی شد و روشنفکران تلاش خودشان را کردند و تغییر خواست درونی بسیاری از عملای عدالتخواه هم علیرغم بروز اولیه همین بود، زمینههایی بدست آمد که مشروطهخواهی علنی شد و مورد پذیرش علما و مردم قرار گرفته بود. در اصل ما این را انکار نمیکنیم که بالاخره مشروطه در آن زمان بسیار چیز خوبی بوده است
مشروطه خواهی که در ابتدا در اذهان نیروهای مذهبی بود معنای تحدید استیلای استبداد و محدود کردن قدرت حکومت استبدادی را میداد منتها ایراد کار از آنجا شروع شد که حرف تجددخواهان در جریان تشکیل مجلس اصل قرار گرفت و مرحوم بهبهانی و طباطبایی به آنان اعتماد پیدا میکردند و وقتی که مورد اعتراض مرحوم شیخفضلالله نوری در مورد حمایت ازافرادی چون تقیزاده قرار گرفتند، طباطبایی گفت ما تاکنون از اینها چیز بدی ندیده ایم بگذارید مشروطه برقرار شود بعد اشکالات شما را هم مرتفع می کنیم یعنی آنها هم خواستشان همین بود دنبال یک حکومت مشروطهای بودند تا جلوی استبداد حکومتی را بگیرد که البته جهتگیری صحیحی بود.
خبرگزاری فارس