12 اسفند 1399
در جریان همایش واکاوی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ بررسی شد:
ساختار نظام بین الملل و کودتای ۱۲۹۹
اشاره:
در یکصدمین سالگرد کودتای سوم اسفند۱۲۹۹، به همت پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، همایش نیمروزه «پس از یک قرن؛ واکاوی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹» با حضور و سخنرانی اساتید برجسته، صبح روز یکشنبه مورخ ۳ اسفندماه ۹۹، به صورت مجازی و پخش از طریق ادوبی کانکت برگزار شد. در ادامه متن سخنرانی دکتر ابراهیم متقی را با هم میخوانیم:
*******
آقای دکتر ابراهیم متقی با بیان این مطلب که در ایران به کودتای ۱۳۳۲ از این زاویه توجه میشود که ترومن دمکرات رفت، آیزنهاور جمهوری خواه آمد و یک کودتایی به مشارکت انگلیس شکل گرفت . ولی به کودتای ۱۲۹۹ از این زاویه نگاه نمیشود که ویلسون میرود و ساخت اجتماعی و فضای اجتماعی آمریکای بعد از جنگ اول جهانی تغییر پیدا میکند، ساخت قدرت در حوزه سیاست بین الملل تغییر پیدا میکند و زمینه برای شکلگیری کودتای۱۲۹۹ به وجود میآید. اثبات کردن اینکه کودتا برای فضای اجتماعی و سیاسی ایران سالهای اوایل قرن بیستم یا اواسط قرن بیستم یک محور خارجی دارد امر سادهای است. مسالهای که وجود دارد این است که چه نسبتی بین قدرت بازیگرانی مثل ایران و قدرتهای بزرگ وجود دارد و چرخش قدرت در حوزه سیاست بین الملل به چه صورت است؟
واقعیت این است که شکلبندی مسلط سیاست در ایران در قرن ۱۹ و در اوایل قرن۲۰ بر اساس معادله بازی بزرگ شکل میگرفت. معادله بازی بزرگ مبتنی بر همان معادله مثبت عملی است. یا موازنه مثبت کارکردی است. در فضای قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ قدرتهای بزرگ محور اصلی تعیین سیاست در ایران بودند درسال۱۹۰۷ انگلیسیها و روسها میخواستند ایران را تقسیم کنند براساس همان فضای اینکه این کشور یک جایگاه ویژهای میتواند در ژئوپلتیک جدید داشته باشد. در سال۱۹۱۵ مجددا همین توافق انجام شد.
آمریکا یک قدرت نوظهوری بود که در موج دوم انقلاب صنعتی که مربوط به دهه۱۸۹۰ بود و مبتنی بر موتورهای درون سوز، موقعیت راهبردی خود را ارتقا داده بود .آمریکا دیگر از پوسته مونروئه خارج شده بود. جنگ با اسپانیا در سال۱۸۹۹ در دوران ریاست جمهوری مک کینلی یک ماموریت جدیدی را برای آمریکاییها ایجاد کرد. ماموریت جدید حضور دردریاهای جهان بود. به همین دلیل است که هنوز اکثر مشاورین امنیت ملی آمریکا ژنرالهای نیروی دریاییاند. چرا؟ چون تفکر جهانگرایی و توسعه قدرت آمریکا را نیروی دریایی تحقق میبخشد.
بر این اساس است که میبینیم ساخت نظام بینالملل در زمان جنگ اول جهانی دگرگون میشود. بازیگر نوظهوری میآید، اولین کاری که میشود این است که قبلا نظام جهانی را نظام جهانی نمیگفتند، به آن نظام اروپایی میگفتند. امریکا در جنگ جهانی اول حمایتش منجر به پیروزی انگلیس و فرانسه میشود. ژاپن در شرق آسیا میتواند ظهور قوی داشته باشد قبلا روسیه را هم در جنگ شکست داده بود. جنگ ژاپن علیه روسیه و شکست روسیه یکی از اهداف ژئوپلیتیکی ایالات متحده بوده است. یعنی در زمینه بین المللی علاوه بر اینکه ساخت اجتماعی تغییر پیدا میکند و نیروهای اجتماعی دگرگون میشود، ساخت بین الملل هم در یک فضای دگرگونی قرار دارد. شکل بندی اقتصاد سرمایهداری هم از دوران گرفتن امتیازهای سرزمینی و امتیازهای مستقیم دوره بازی بزرگ تغییر پیدا میکند. اقتصاد سرمایهداری پیچیدهتر میشود کنترل غیرمستقیم تر میشود. هر چقدر اقتصاد سرمایهداری اندیشه لیبرالیسمی پیچیدهتر میشود، حکمرانی پیچیدهتر میشود. کنترل بازیگران هم در فضای مربوط به کنترل پیچیده قرار میگیرد، غیرمستقیم میشود.
بحثی را که باید به آن توجه داشت این است که ساختار نظام بینالملل در فضای تغییر قرار میگیرد. جنگ جهانی اول آمریکا را قدرتمند میکند. در سال ۱۹۱۹ به قرارداد تحت الحمایهای نگاه میکنند اما به اینکه آمریکا با قرارداد۱۹۱۹ مخالفت دارد، توجه ندارند. مخالفت آمریکا نه به خاطر ایران، بلکه به خاطر معادله موازنه قدرت بود. روزولت در ۱۹۴۳-۱۹۴۴ میگوید مدل کنش ارتباطی ما با ایران میتوانست سرمشق سایر کشورهای جهان باشد. و به همین دلیل است که هندرسون و شوارتسکوف به ایران میآیند. ارتش ایران، ژاندارمری ایران و اقتصاد ایران براساس شکل بندی جدید اقتصاد سرمایهداری است که ما آن را استعمار جدید مینماییم. اینجاست که تفکر دولت قوی در ایران پیدا میشود. دولت قوی تفکرش، تفکری است که مورد پذیرش آمریکاییها قرار میگیرد.
در کودتای ۱۲۹۹ محوریت را انگلیسیها و حمایت را آمریکاییها دارند. در کودتای۱۹۵۳ محوریت را آمریکاییها دارند و قابلیت را انگلیسیها در اختیارشان قرار میدهند. و هر دو هم در اولین سال به قدرت رسیدن یک رئیسجمهور جمهوریخواه است که تفکر ژئوپلیتیکیاش متفاوت است. آیزنهاور تفکر ژئوپلیتیکی اش با ترومن متفاوت بود. تفکر ژئوپلیتیکی ترومن، مکیندری بود. تفکر ژئوپلیتیکی آیزنهاور اسپایکمنی بوده است.
ترومن قلب زمین را در اروپا میدید، اسپایکمن مساله اصلی ریملند (حوزههای حاشیهای) را میدید. نکتهای که وجود دارد اینست که انگلیس هنوز قدرت دارد ولی قدرتش در زمان کودتا قدرت منحصر به فرد نیست، چرا؟ چون سه اقدام قبلی که میخواست انجام بدهد در سالهای ۱۹۰۷، ۱۹۱۵ و ۱۹۱۹ با مخالفت آمریکایی ها روبهرو شد. انگلیس در جنگ جهانی اول درست است که پیروز شد ولی قدرت نسبیاش کاهش پیدا کرد. در نتیجه از این دوران تاریخی به بعد دنبال دولت قوی در ایران است. این دولت قوی هست که کنترل اتحاد شوروی و کنترل تحول اقتصاد سرمایه داری را انجام خواهد داد.
کودتای ۱۲۹۹ در ایران همزمان بود با تغییراتی که در شکل بندیهای ساختاری نظام بین الملل رخ داد و همین وضعیت را ما در سال ۱۳۳۲ میبینیم که جنگ سرد شتاب بیشتری در روابط قدرتهای بزرگ پیدا میکند. حداقل در سالهای ۱۳۳۲- ۱۳۳۵ که کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی و آن تز همزیستی مسالمت آمیز مطرح میشود. بنابراین کودتا و تحول در ایران و هر مسالهای که شکل میگیرد یک بعد روابط و سیاست بین الملل هم به آن توجه داشته باشیم. اگر رضاشاه غافلگیر شد در سال ۱۹۴۱، اگر مصدق در سال۱۹۵۱ غافلگیر شد، به دلیل نادیده گرفتن سیاست بین المللی و تناسب با موازنه قدرت بود. هیئت مدیره نظام جهانی در دورانهای مختلف سیاستشان به راحتی با هم هماهنگ میشود. همانگونه که روسیه و چین شش قطعنامه را در فاصله سه سال تصویب کردند و این یک مسئله جدی است.
موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی