04 اردیبهشت 1400
رژیم شاه از نگاه دوستانش
نگاه سازمان سیا درباره ساخت قدرت در حکومت شاه (2)
بخش دوم :جایگاه و موقعیت نخبگان در حکومت پهلوی
اشاره :
به مناسبت ایام تسخیر لانه جاسوسی مطلب پیش رو به نقل از کتاب « نخبگان و توزیع قدرت درایران» نوشته مامور سازمان سیا ارنست. آر. اونی نخستین بار بر روی سایت در دسترش پژوهشگران قرارمی گیرد. در اینجا بخش دوم از سلسله مطالبی را که عینا ازکتاب مذکور ترجمه شده است،ملاحظه می کنید.این کتاب در سالهای دهه پنجاه خورشیدی به عنوان راهنما در اختیار دیپلماتهای اعزامی به ایران قرار داده می شد. متن اصلی کتاب در مجموعه اسناد بدست آمده در لانه جاسوسی آمریکا در تهران موجود است. بدلیل اهمیت مطالب مطرح شده که منعکس کننده دیدگاه سازمان سیا در باره شاه و حکومتش در اوایل دهه پنجاه خورشدی است ، متن کامل آن به تدریج دراینجا منتشر می شود . باز نشر مطالب این کتاب به معنای تائید محتوای آن نیست بلکه صرفا بخاطر اهمیت ارائه نگاه و تحلیل سازمان سیا آمریکادرباره حکومت شاه دراوج مناسبات دوکشوردراختیار پژوهشگران تاریخ روابط ایران و آمریکا قرار داده شده است.
********
در تهیه این نوشتار از فرضیههای موجود در مورد نخبگان بهره نگرفتهام لیکن از عقاید و روشهای کلی که مفید واقع شدهاند استفاده کردهام. مطالعات منتشره در رابطه با نخبگان ایران به هیچوجه در مورد افراد یا اشخاصی که نمایانگر نتیجهگیریهای آنهاست بحث نمیکنند. برخلاف این رویه من به بحث پیرامون افرادی که در تصمیمگیریها نقش مهمی دارند و یا بر اجتماعات ایرانی نفوذ دارند و معتقدند که این امر به نفع کسانی است که با نظام ایرانی سر و کار داند، پرداختهام.
تعریف نخبگان
تِد گور در کتاب خود تحت عنوان «چرا انسانها عصیان میکنند» تعریف خوبی از نخبگان را ارائه کرده است:«افرادی هستند با مشخصات اکتسابی یا موروثی که از نظر فرهنگی شرایط لازم برای رسیدن به موقعیتهای باارزش را دارا میباشند، حال ممکن است این افراد به این موقعیتها رسیده یا نرسیده باشند. در جوامع غربی این خصوصیات عبارتند از بالا بودن سطح اطلاعات، تواناییهای فنی، آموزشی و مدیریتی، جاهطلبی و مهارت در برخورد با دیگران. »
درایران ازدیربازاستفاده ازاین شرایط، ارتباطات خانوادگی، نفوذ رابطه وکیل و موکل (پارتیبازی ـ م) تحصیلات و ثروت، معمول بوده است. البته تلاش بر این است که این شرایط موجود در غرب تطبیق پیدا کند و این تضاد را به خوبی میتوان در مطالب زیر مشاهده کرد.
با کنکاش در نقش و عملکرد نخبگان سنتی به جای مطالعه پیرامون ساختارهای رسمی بور و کراتیک بهتر میتوان ایران را درک کرد. بور و کراسیها همیشه ابزار شخصی قدرتمندان و یا صحنه نیروهای مشخصی بوده است. حتی ایرانیهای کاملاً غربزده نیز دریافتهاند که اگر میخواهند نقشی سازنده داشته باشند باید با الگوهای موجود، خود را تطبیق دهند. آنهایی که برخلاف این قاعده عمل کنند منزوی شده، و اغلب یا به کارهای مربوط به بخش خصوصی پرداخته و یا از کشور خارج میشوند.
این امر زیاد اتفاق نمیافتد و علت آن نیز تصمیمگیری آگاهانه فردی نیست، بلکه ساختار قدرت و مشارکت در آن، جائی برای ورود کسانی که با وضعیت موجود وفق نمییابند باقی نمیگذارد.
ولی نظام ایرانی انعطافپذیر است و میتواند از متلاشی شدن اجتناب ورزد. چهرههای جدید وارد گروه نخبگان میشوند و چهرههای قدیمی از آن خارج میگردند. با تغییر پایگاههای نفوذ، نخبگان نیز منافع خود را تغییر میدهند تا موقعیت خود را حفظ کنند. دربار، مجلس، بانک و بخشهای تجاری همه و همه در خدمت بقاء قدرت و مقام بوده، هستند و خواهند بود.
اشخاصی که در صفحات بعدی ظاهر میشوند نه تنها کسانی هستند که امریکاییها با آنها همکاری، مذاکره و ارتباط خواهند داشت بلکه گذشته از نامشان، گونهای از افرادی هستند که موقعیتهای مهم را در تصرف خود خواهند داشت.
1- جامعه سنتی ایران
«امر ما بر این است که مجلس شورای ملی تشکیل و در تهران استقرار یابد و نمایندگان آن نیز توسط این طبقات از مردم انتخاب شوند: شاهزادگان، روحانیون، خانواده قاجار، اشرافزادگان و مقربین، مالکین، بازرگانان و صنعتگران.»
(اعلامیه مظفرالدینشاه در رابطه با تشکیل اولین مجلس شورای ملی مورخ 5 اوت 1906.)
ایران از دیربازدارای یک بافت طبقاتی مشخص بود که تمام اعضاء نی آن را به رسمیت میشناختهاند. مهمترین طبقات اجتامعی در طی قرون متمادی موقعیتهای نسبتاً خاصی را در اختیار داشتهاند؛ اولین آنها یعنی خاندان حکومتی است، و رؤسای قبایل، جنگجویان، بوروکراتها، رهبران مذهبی، تجار و دهقانان و کارگران به ترتیب در ردههای بعد از آن قرار میگرفتهاند. بدین ترتیب، با تسخیر ایران توسط اعراب در قرن ششم بعد از میلاد، و تحمیل اسلام بر آن کشور، طبقات حاکمه پارسی به سرعت نزد اعراب رفته و به اسلام گرویدند و بافت اجتماعی و موقعیت خود را حفظ کردند ولی در روند کار، آنان مُهر ممتاز پارسی را بر نهادهای حکومتی ناشی از فتوحات اعراب بر جای گذاشتند. بهطور مثال، رهبران جدید مذهبی مسلمانان، جای خالی طبقه روحانی زردشتی را گرفتند و تودههای مردم بدون هیچگونه مقاومتی اسلامی شدند. بار دیگر، یعنی در سال 1925 وقتی که رضاشاه دودمان قاجار را از تخت سلطنت سرنگون کرد، اکثر اشرافزادگان و مقربین به دومان جدید روی آورده و موقعیت و ثروتهای خود را حفظ کردند، و با چهرههای جدیدی که همراه رضاشاه آمده بودند در قدرت سهیم شدند.
بافت اجتماعی آنطور که در دو قرن گذشته وجود داشته،در جدول زیر خلاصه میگردد:
جدول 1. معرفی بافت سنتی جامعه ایران
طبقه حاکمه شامل : شاه ، خانوادههای دودمان سلطنتی،اشرافزادگان یا رؤسای قبایل،زمینداران، رهبران مذهبی حامی نظام حکومتی،رهبران نظامی.
طبقه متوسط سنتی شامل:دیوان سالاران،کارمندان مدنی شاغل دردستگاههای دولتی،خرده سرمایه دار ، بازرگانان، بازاریها ،روحانیون و طلبههای حوزه علمیه .
طبقه پایین و کم درآمد شامل : کارگران ،دهقانان ، عشایر ، قبایل و بیاباننشین ها.
در هر شرایط خاص تاریخی ایران ، نقش این گروههای مختلف ، متفاوت بوده است. بدین ترتیب، در دوره کوتاهی از دهه 1950 خانواده سلطنتی در زمان حکومت هر دو پهلوی از سیاست به دور نگاه داشته شدند. افرادی خاص میتوانستند با دسیسهبازی و نفوذ شخصی خود در دربار بر وقایع تأثیر بخشند، لیکن فاقد هرگونه مقام اجرایی بودند.
اشرافزادگان قبایل و زمینداران بهعنوان گروه از بین رفتهاند ولی بهعنوان فرد یا خانواده، ثروت و قدرت گذشته خود را حفظ کردهاند. گروههای جدیدی نیز به نظام سنتی پیوستهاند؛ طبقه حاکمه اکنون شامل یک طبقه از نخبگان اقتصای می شود که از اعضاء فعال طبقه متوسط پایین و خرده سرمایه دار و زمینداران سابق تشکیل شده اند . آنها اکنون به تجارت و صنعت روی آوردهاند.
یک طبقه جدید متوسط یعنی طبقه روشنفکر حرفهای دیوانسالار در پاسخ به نیازهای مدرنسازی کشور ظاهر شده است. این طبقه زاییده طبقه متوسط است ولی نتوانسته جای طبقه سنتی متوسط را بگیرد. در نهایت نیز یک طبقه از کارگران صنعتی پدید آمده اند که از طبقات پایینتر جدا شده اند.
علیرغم پایداری طبقات، قدرت نخبگان نامحدود نیست. حتی طبقات پایینتر نیز دارای سازوکاری هستند که از طریق آن ،خواستار ایجاد تغییر می شوند. برای آنها تحرک صعودی اجتماعی همیشه ممکن بوده است. افراد طبقه پایینتر و طبقه پایین متوسط وارد طبقه نخبگان سیاسی شده و به سمت نخستوزیری یا شاهی رسیدهاند که نمونه آنها رضاشاه میباشد. باغبانها، آبفروشها و اصطبلچیها نیز توانستهاند به قدرت برسند. کانالهای موجود برای ایجاد این تحرک صعودی، محدود و متفرق بوده و میتوان نمونههای بسیاری را ذکر کرد تا این ادعا اعتبار خود را حفظ کند.
معمولاً ورود به طبقه حاکمه از طریق تحتالحمایه درآمدن افراد منتخب در کنترل نخبگان سیاسی بوده و امکان همیشه موجود پیشرفت، میزان تقاضا برای تغییر بافت را کاهش داده است. توان به کارگیری افراد سازوکار مهمی بوده است که از طریق آن بدون قربانی شدن، خون جدیدی در رگهای نظام سنتی جاری میشده است. بنابراین، شاه مهارتهای فنی و تخصص مدرن مورد نیاز برای اجراء برنامههای اصلاحی خود رادر اختیار دارد. اینکه آیا ورود افراد جدید به طبقه نخبگان مانند گذشته بخشی از نهاد سنتی را تشکیل خواهد داد یا بهصورت هسته اصلاحگران وضعیت حاضر درخواهد آمد سؤالی است که هنوز بدون پاسخ مانده است. رابطههای غیررسمی تحرک حقیقی را در زندگی سیاسی ایران پدید آورد، ودو عنصراصلی درعملکرد نظام سیاسی ایران عبارتند ازدوره یامحفل وابستگان،ورابطههای خانوادگی.
الف. گدِه (محفل دوستان و آشنایان یا وابستگان)
تماسها و رابطههای ضروری برای رسیدن به یک مقام و موقعیت سیاسی یا اجتماعی از طریق عضویت در یک یا چند گده ها و دورهمی ها برقرار میگردد. این دورهمی ها در فواصل معین برای پیشبرد منافع دوجانبه تشکیل میشود، و در همان حال که علت غایی تشکیل محفل دوستان میتواند حرفهای، خانوادگی ، مذهبی یا روشنفکری باشد، ولی مهمترین عملکرد محفل ساختن شبکهای از روابط شخصی است تا اعضاء را در تلاشهای اقتصادی و سیاسی خود یاری دهد. مثلاً اگر یکی از اعضاء به یک پست وزارت منصوب گردید دیگراعضاء محفل نیز به پیشرفت سیاسی خود امیدوار میشوند. فعالترین سیاستمداران، عضو چند محفل دوستان میباشند. علاوه بر این، گده ها مرزهای طبقاتی را شکسته و فشارها و عدم توافقهای درون ـ غیرنخبه کمک میکند که وارد طبقه نخبگان شوند.
یک محفل خاص متشکل از اعضاء دارای «درجه دکترا از فرانسه» به مدت 25 سال و در فواصل معین تشکیل جلسه میداد. در یک دوره سه ساله اعضاء 11 نفره آن شامل یک نخستوزیر، سه وزیر کابینه، دو سناتور، سه سفیر، مدیر شرکت ملی نفت ایران و رئیس اتاق بازرگانی تهران بود. یک محفل برجسته دیگر که در این مورد دوره باشگاه بازی پوکر بود شامل ژنرال حسین فردوست، معاون رئیس سازمان امنیت و اطلاعات ملی (ساواک)؛ ژنرال محمد خاتمی فرمانده نیروی هوایی فقید ، تقی علویکیا، برادر یک ژنرال ساواکی بازنشسته، یعنی منعقد سازنده قراردادهای پولساز مسکن نیروی هوایی بود. این محفل مستقیماً از طریق فردوست و خاتمی با شاه در ارتباط بود، و علاوه بر این فردوست مورد اعتماد شاهزاده اشرف خواهر دوقلوی شاه میباشد. علویکیا نیز کانالی ارتباطی با جهان تجاری و بازرگانی از طریق رابطهای خود و برادرش که در صنعت کشاورزی ـ تجاری دست دارد، ایجاد کرده است.
ب. خانوادهها
« هیچکس نمیتواند، حتی با وجود ثروت بیشمار، بدون خانواده و بدون حمایت عملی و زبانی آنها موفق شود. آنها مهمترین افراد در حراست از وی هستند، که میتوانند در اطراف وی گرد آمده و به هنگام به روز فاجعه وی را دلداری دهند... رابطه خونی خویشاوندی را به هیچ قیمتی از دست مدهید، وازاین کارخود خجل مباشید. کسی که ازقبیلهاش دست میکشد تنها یک دست را از آنها گرفته ولی دستهای بسیاری را از خود دور کرده است.»
پس از خاندان سلطنت، جامعه ایرانی از دیرباز تحت تسلط گروههای کوچک از خانوادههای نخبگان بوده که نه تنها در زمینه سیاسی، بلکه در زمینه تجاری، بازرگانی و حرفهای نیز دارای قدرت و نفوذ میباشند. اعضاء این خانوادهها از حکومت به مشاغل سیاسی و مشاغل خصوصی میرسند و این چرخش با سهولت ادامه مییابد، و نفوذ سیاسی آنها چه در زندگی خصوصی و چه در بخش عمومی یکسان است. خانوادههای بزرگ نخبگان دارای خانوادههای فرعی هستند که وارد یک یا چند رده از طبقه متوسط میگردند. این گروه نیز با وجود اینکه جزء نخبگان سیاسی نیست ولی از ارتباط با آنها منافعی میبرد. بدین ترتیب مرزهای طبقاتی محو گشته و امکان بروز اختلاف طبقاتی کاهش مییابد.
ثروت و قدرت خرید زمین، مقام و قدرت سیاسی مهمترین معیارهای عضویت در نخبگان زمان قاجار بود. در پایان قرن نوزدهم بهترین مقامها از پستهای جمعآوری مالیات گرفته تا وزارت در کابینه در جشن سال نو به معرض حراج گذاشته میشد. میزان موالید یا پایین بودن رتبه اجتماعی موانعی برای رسیدن به مقامات عالی به حساب نمیآمدند. درعمل بخش اعظم جمعیت روستایی از وسایل رسیدن به ثروت و نیز دستیابی به قدرت سیاسی محروم میماندند. ولی هرگاه که این قدرت چه از راه توان شخصی و چه از تحتالحمایگی شخص بانفوذی به دست میآمد، پذیرش اجتماعی و قدرت سیاسی نیز به خودی خود پدیدار میگردید.
مالکیت زمین مهمترین اصل ضروری برای رسیدن به مقام نخبگان بود. یک فرد، منجمله یک افسر نظامی میتوانست از طریق تملک زمین به یک مقام ارشد نظامی برسد. گروه نخبگان ملی که در تهران تمرکز یافته بودند، از طریق رسیدن به مقامات عالیه، سرمایهگذاری و دیگر فرصتهای موجود در پایتخت به ثروت و نفوذ خود میافزودند. نخبگان استانی برای حفظ ثروت و نفوذ خود به زمین وابسته بوده و برای حفظ منافع خود به نمایندگی در مجلس یا پارلمان نیاز داشتند.
گرچه چهرههای جدیدی وارد گروه نخبگان میشدند، ولی قدرت سیاسی همیشه درهمان گروه از خانوادهها دست به دست میچرخید. تغییر خاندان سلطنتی در سال1304 [پادشاهی رضاخان] گروه جدیدی از شخصیتهای نخبگان را پدید آورد، ولی اینها هم از آن دسته از خانوادههای ذینفوذی که از قاجار به پهلویها اعلام وفاداری کرده بودند غیرقابل تمایز گردیدند.
بیل، چهل خانواده ازنخبگان ملی را میشناسد که یک دوجین از آنها در قرن بیستم نقش مسلط را داشتهاند. حدود 150 تا 160 خانواده دیگر نخبگان استانی هستند که در قلمرو محدودتری اعمال نفوذ میکنند. حدود 250 نفر نیزهستند که افراد بسیار ذینفوذی به شمار میآیند وگروه کوچکی که به شاه نزدیکترند قدرتمندترین آنها میباشند. یافته های بیل از نقش حانواده ها در ایران در این نوشتار قابل قبول است. آنها با نتیجهگیریهای مکتب امپرسیونیستی ناظران رسمی از دیرباز مطابقت داشتهاند.
حتی امروز یعنی 50 سال پس از انقراض دودمان قاجار شاید 20 درصد خانوادهها، شامل 40 خانواده بسیار برجسته، در زمان قاجار از اهمیت زیادی برخوردار بودند. خانوادههای اصلی قاجار در زمان رضاشاه از نظر سیاسی زندگی ابهامآمیزی داشتند ولی رنگ درباری را در میان خود حفظ کرده و بعضی از آنها در مقامهای جزئی به شاه خدمت کرده بودند. گرچه بسیاری از نخبگان زمان قاجار با رضاشاه از در آشتی درآمدند، دیگران بسته به نزدیکی و میزان وفاداریشان به قاجار، به ندرت قادر به ایستادن روی پای خود بودند.
جدول 2. چهل خانواده عالی رتبه در حکومت پهلوی
1-عدل 2-حکیمی 3-افخمی4–هدایت 5-اکبر6-جهانبانی7-عَلَم 8 -خواجهنوری9 –اردلان10-منصور 11-آشتیانی 12- پهلوی 13- بختیاری14-پناهی15- بیات 16- پیرانی 17- بوشهری 18- قرهگزلو 19–دفتری 20- قشقایی 21- دیبا 22- قوام 23-دولتشاهی24- صفاری 25- ابراهیمی 26-سمیعی 27-امامی 28-وکیلی 29-القانیان 30-خویی31-وثوق 32-اقبال 33-زند 34-اسفندیاری 35-زنگنه
36- فرمانفرمائیان 37-ذوالفقاری 38- وهاب زاده 39- هژبر یزدانی 40- خرم
این خانواده ها را باید خانوادههای اصلی به حساب آورد. علاوه بر امتزاج درون خانوادهای نامبرده، هر خانواده وابستگانی با نامهای متفاوت دارد که در اطراف هر یک قرار میگیرند. لیکن توان ادامه حیات آنها بسیار قابل توجه است. یک نویسنده انگلیسی در مورد دوران پس از سرنگونسازی قاجار توسط رضاشاه چنین مینویسد:
« فرزندان این اشرافزادگان که در معرض انقراض قرار گرفته و میرفتند تا در سالهای بین 1925 تا 1944 از ثروتهای خود محروم گردند، پس از استعفای شاه و با عهدهدار شدن مسئولیتهای خطیر در امور کشور جان سالم به در بردند. آنها بهصورت نمایندگان مجلس وارد معرکه شدند و نام خانوادههایشان یعنی پیرانی، امینی، هدایت، بوشهری و غیره در امور کشوری همراه با اسامی افراد جدیدی که فرزندان موکلین و وابستگان قبلی آنها به شمار میآمدند بار دیگر ظاهر گشت. هنوز اشرافزاگان کهنسال و زمیندار ایران از صحنه تاریخ محو نشدهاند؛ بلکه رژیم پهلوی نیز موجودات ثروتمند جدیدی را خلق کرده که از آن پیروی نموده و در زمین سرمایهگذاری کردهاند.»
ج. سلطنت
شاه در رأس هرم سیاسی و اجتماعی قرار دارد. سبک حکومت وی ـ که رسم سنتی خاورمیانه بوده است. ـ شش ویژگی دارد :
- شخصگرایی:
حاکم ازطریق رابطههای شخصی خود حکومت میکند نه از طریق سازمانهای رسمی دیوانسالار؛
- نزدیکی یا قرب به مقام ها:
نزدیکترین افراد به شخص شاه، بانفوذترین افراد هستند؛
- نهادهای غیررسمی:
کنترل و اقتدار سیاسی از طریق گروه ها و نهادها و محاقل غیررسمی و پنهانی اعمال میشود، نه از طریق نهادهای رسمی، احزاب سیاسی و قوه مقننه.
- برقراری موازنه تضاد:
پادشاه و بسیاری از افراد تابعاش از طریق سیاست تفرقه بینانداز و حکومت کن، حکم میرانند، یعنی در میان رقبا تضاد برمیانگیزند اما آماده تغییر موضع نیز هستند تا میان گروهها و شخصهای متضاد نوعی موازنه و تعادل برقرار گردد.
- قدرت نظامی و شجاعت شخصی:
قرار گرفتن یک نیروی نظامی در اختیار پادشاه از ضروریات این نظام است، قهرمان جنگجو چهره قابل تمجید در خاورمیانه بوده و موفقیت (یا شکست) در میدان نبرد تأثیر مهمی بر موقعیت داخلی و سیاسی پادشاه بر جای میگذارد.
- منطق مذهبی:
بطور کلی حکام سنتی خاورمیانه سعی داشتهاند با ایجاد اتباط بین حکومت خود با مذهب آن را به نحوی منطقی جلوه دهند.
2- پادشاه، خانواده سلطنتی و تشکیلات دربار
« خداوند (او را سپاس) درهرعصر و دورهای یکی ازاعضاء نژاد انسانی را برگزیده و پس از اعطای خصوصیات شاهانه،منافع جهان و رفاه خدمتکارانش را دراختیار وی قرارمیدهد.» (نظام الملک 1092)
34 سال [1354] است که شاه ایران بر تخت سلطنت تکیه زده که این مدت بیش از زمان حکومت دیگران در خاورمیانه است. او نه تنها بیش از دیگر حکام عمر کرده بلکه بیش از بسیاری از ناظران رسمی و غیررسمی که دو دهه قبل سقوط حتمی وی را پیشبینی میکردند زندگی کرده است. طول عمر حکومت وی ناشی از بسیاری شرایط فرهنگی، تاریخی و سیاسی است که نه تنها به پیدایش یک حکومت مستبد کمک کرده بلکه امکان برقراری حکومت استبدادی را به شاه کنونی داده اند.
دودمان پهلوی، که محمدرضاشاه دومین شاه آن است، دارای تاریخچهای آنچنان طولانی نیست. در سال 1304 پارلمان ایران تخت شاهی را به رضاخان، ژنرالی که چهار سال قبل از آن رهبری یک کودتا را برعهده داشت، اعطا کرد. ولی اگر این دومان از چنان سابقه طولانی برخودار نیست که پشتوانه حق حاکمیتش باشد کولهباری مهمتر یعنی سنتهای ملی را دارد. حتی در زمانیکه پارس دستخوش هرج و مرج بود، ناگهان شاهی پدیدار میگشت. او اغلب از تیره بیگانگان بود لیکن مانند قیصر از همان اقتدار سنتی و دیرین مرتبط با حکومت برخوردار میگشت.
سنت یا افسانه شاهی نیرومندتر از هرخاندان و یا حاکمی بوده است. اینها پس از ناتوانی در جلب حمایت بخشهای مهم اجتماع و حراست از خود و قلمروشان در برابر دیگر رقبا به تدریج از بین میرفتند، ولی شاه باقی میماند. یک کتاب شعر کلاسیک پارسی به نام «شاهنامه» نقش مهمی را در تداوم سنت شاهی ایفا کرده است. شاهنامه که در قرن دهم بعد از میلاد توسط فردوسی نگاشته شده در مورد اقدامات قهرمانانه شاهان سخن رانده است. گرچه شاهان و اقدامات مندرج در این کتاب افسانهای بیش نیست ولی در قرون بعد میلیونها پارسی آن را تاریخ واقعی ایران میپنداشتند. همچنین شاهنامه تولد دوباره پارسی بهعنوان زبان ادب و فرهنگ پس از سلطه زبان عربی به مدت سه قرن را سبب گردید. بنابراین، در تمام مناطق فرهنگی ایران اعمال شاهان افسانهای حتی زمانیکه زبان مادری ترکی، کُردی، بلوچی یا دیگر زبانها بود به زبان پارسی نقل میشد و در وجدان هر نسل نقش میبست. بنابراین، اصل ضرورت وجود شاه، ماهیت طبیعی نظام گردید؛ ولی ماهیت خود شاه از اهمیت چندانی برخوردار نبود. هر دو شاه پهلوی در تلاش بودهاند تا مشروعیت دودمان را در حق حاکمیت خود به کرسی بنشانند.
محمدرضا شاه شاید با وقوف به این واقعیت که آموزش و پرورش سرانجام بنیان حکومت شاهی را ویران خواهد ساخت، بخش اعظم اوقات تبلیغاتی رسمی را به ضرورت حمایت ازسلطنت اختصاص داده تا بفهماند که این نهاد مؤثرترین و قادرترین وسیله برای عمران کشور به «دلخواه ایرانی» است نه به دلخواه وارداتی بیگانه. در گذشته به هیچوجه جایی برای اینگونه تبلیغات وجود نداشت زیرا اکثر مردم ، شاه را سایه خدا بر روی زمین میدانستند. در حمایت از این نهاد شاه همیشه اعلام داشته که وی شخصاً ازمنافع ایران دربرابر بیگانگان حمایت کرده وبه همین دلیل واجد شرایط برای انجام آن است. [1]
علاوه بر این وی در حال تهیه تاریخ نیمه افسانهای ایران مدرن است که در آن او از همان ابتدا با مسائل عجیبی از قبیل مخالفت انگلستان، امریکا و روسیه با استقلال و رفاه ایران دست و پنجه نرم کرده است.
پی نوشت :
[1] اما درعالم واقع این نویسنده آمریکا خود بهتر از هر کس می دانست این ادعای دروغین با عملکرد شاه در برابر انگلیس و آمریکا که در 28 مرداد 1332 که او را به قدرت بازگرداندند تطبیق نمی کند. این نویسنده بخوبی می دانست که قراردادهای چند میلیارد دلاری خرید اسلحه از آمریکا در شرایطی که کشور برای توسعه راههای جاده ای ، اتوبان ، راه آهن ، ارتباطات تلفن و سد سازی و نیروگاه برق سرمایه کافی برای این امور زیربنایی نداشت،به هیچ وجه توجیه «دفاع از منافع ایران در برابر بیگانگان» نبود و با واقعیت های موجود در ان زمان منطبق نیست.
بخش های دیگر این مقاله را در می توانید در نشانی های زیر ملاحظه فرمائید:
https://psri.ir/?page=post&id=r4kxf57z بخش اول
https://psri.ir/?page=post&id=j963jstv بخش سوم
https://psri.ir/?page=post&id=5q9jhupj بخش چهارم
کتاب اسناد لانه جاسوسی،انتشارات موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی ، جلد اول ، به نقل از آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) ، اداره اطلاعات دفتر تحقیقات سیاسی فوریه 1976