12 اردیبهشت 1393
مطهری بدون سلاح!
گاه ارزش مبارزه فکری در سایه رویدادهای پرشتاب و چشمگیر جامعه کمرنگ میشود و برخی گمان میکنند کسانی که اهل قدم هستند بر اهل قلم برتری دارند؛ حالآنکه براساس حدیث گرانقدر «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» باید بگوییم: تا قلمها بهدرستی کار نکنند، قدمها نیز باثبات و راست نخواهند بود؛ چراکه حتی قیام خونین سیدالشهداء(ع) و حماسه خونین کربلا قبل و بعد از خود شاهد مبارزه فکری و فرهنگی حضرت امامحسین(ع) و حضرت زینب کبری(س) بودهاست. البته مطهری تنها مرد قلم نبود بلکه با کشیدن مرارت بازداشت، زندان و هجرت و نیز در همراهی با جوانان پرشور انقلاب، بْعد مبارزاتی خویش را بهخوبی متبلور ساخت، اما باید دانست که همه آن مبارزات و مجاهدتهای سیاسی و اجتماعی و جنگها و شهادتهای ایثارگرانه مبارزان، به صلابت و اتقان فکر و قلم اندیشمندانی چون خود او متکی بود و بدون آن پشتوانههای فکری اساسا دلها برای مبارزه قرص و محکم نمیشد. ازهمینرو بود که نیروهای فکری انقلاب مانند مطهری، بهشتی و دستغیب در زمره اولین اهداف تروریستی استکبار قرار گرفتند تا پشتوانههای فکری انقلاب از ریشه محروم گردد. به قول همرزم شهید مطهری، او بااینکه شخصیتی هیجانی و غوغاآفرین نبود اما در جایگاه اولین شهید از نسل رهبران انقلاب نشست و این، درواقع از اهمیت، جایگاه و نقش او در حرکت انقلاب اسلامی ایران حکایت دارد.
اغلب تصور میشود که یک مبارز انقلابی باید بارها علیه رژیم وقت عملا اقدام مسلحانه انجام داده و یا سالها در تبعید و زندان به سر برده باشد. درحقیقت ازاینرو است که برخی شهید مطهری را فردی غیرمبارز و غیرانقلابی قلمداد کرده و بر سوابق مبارزاتی ایشان اشکال وارد نمودهاند. صرفنظرازاینکه چنین تصور و انتظاری چندان درخور نیست ــ چراکه بسا مبارزه فکری از مبارزه فیزیکی سختتر است ــ درواقع چنین ایرادی اصلا بر شهید مطهری وارد نیست. بهقول آیتالله مشکینی [1]، برخی افراد از همان آغاز شروع یک حرکت، سکه به نامشان میخورد و مدام از سوی نیروهای امنیتی رژیم دستگیر میشوند، اما برخی از مبارزان نیز گاهاً از چنین پیامدهایی ــ برحسب اتفاق و یا بهخاطر رعایت موارد احتیاطی ــ برکنار و در امان میمانند. بااینوجود، در سوابق مبارزاتی شهید مطهری به مواردی برمیخوریم که ایشان حتی مدتی را در زندان به سر برده و بارها تحت پیگرد قرار گرفتهاند. در یک حرکت مبارزاتی، همچون هر حرکت دیگری، علاوهبرآنکه عدهای از افراد باید جنبههای عملیاتی فعالیتها را با حضور و تلاش فیزیکی خود پیش ببرند، در کنار آن نقش مهم و عمده را کسانی برعهده دارند که هدایت و تئوریپردازی فعالیتها و تدوین خطمشیهای حرکت کلی را برعهده دارند؛ کماآنکه نیروهای امنیتی نیز بیشترین نقطه حساسیت خود را بر کنترل این افراد متمرکز میکنند. شهید مطهری درواقع بیشازهرچیز تلاش خود را به تحکیم زیرساختهای ایدئولوژیک انقلاب معطوف کرده بود؛ اما بااینحال در موارد بسیاری حتی شخصا به فعالیتهای مبارزاتی عملی از قبیل ایراد سخنرانیهای مهیج و کوبنده، توزیع اعلامیهها و رسائل حضرت امام، تلاش برای تماس با حضرت امام در خارج از کشور و انتقال دستورات و نظرات ایشان به انقلابیون و مبارزان، اقدام به تحصن و.. . اقدام میورزید که همگی موید نقش فعال ایشان بهعنوان یک مبارز عملیاتی میباشد.
پیشازاین، آیتالله مشکینی نیز به ایراد مذکور، جواب داده و نقش مبارزاتی شهید مطهری را تبیین نمودهاند. علاوه بر ایشان، آیتالله واعظزاده خراسانی نیز موضع و سهم استاد شهید در انقلاب اسلامی را در سه محور مبارزه با رژیم، مبارزه با طرفداران اسلام تحریفشده و مبارزه با همرزمان خام تبیین و تشریح نمودهاند. ایشان برجستهترین نقش استاد مطهری را در طراحی ایدئولوژی اسلامی میدانند که درکنار «چند دانشمند معدود برای رهایی ملت ایران ایدئولوژی اسلامی را مطرح کرد و سالیان دراز با بیان و قلم خود آن را پرورانید و طراحی کرد و رواج داد و همزمان ابعاد سیاسی و اجتماعی آن ایدئولوژی را به میان مؤمنان کشانید. مسلما این امر، رکن اساسی و عمود استوار و شریان حیاتی انقلاب است و بیش از هر عامل دیگر، در انقلاب اسلامی ایران و تداوم و بهثمررسیدن آن تاثیر داشته و دارد. ناگفته پیداست که در متن این ایدئولوژی، مساله رهبری خوابیده است که آن موضوع را هم مطهری و دوستان روحانیش و بهتبع آنان، دیگران با تکیه بر رهبری قاطع و آگاه امامخمینی بهبهترینوجه مطرح کردند... استاد مطهری در مصاحبههای رادیو ــ تلویزیونی خود دراینباره به تفصیل بحث کرد. نکته مهم آن است که پس از صدر اسلام، این اولینبار است که اسلام بهعنوان یک ایدئولوژی، مبنای حکومت قرار میگیرد و طراحان آن، دست به ابتکاری عظیم زدهاند و آن عبارت است از هماهنگساختن اسلام با تحولات سیاسی جهان و مطرحساختن آن بهعنوان مکتبی مستقل در ردیف سایر رژیمها و مکتبهای سیاسی و اجتماعی.» [2]
نکته دومی که آیتالله واعظزاده در راستای تشریح فعالیتهای مبارزاتی شهید مطهری برمیشمارند، سازماندادن به مجامع روشنفکری است. گرچه پیش از مطهری نیز در میان روشنفکران بحث تشکیل مجامع اسلامی مطرح بود و حتی خود ایشان در تاسیس، سازماندادن و هماهنگکردن آنها نقش داشت «اما نقش وی در جهتدادن به این مجامع به سمت اسلام راستین انقلابی و هدایت آنها در کانال واقعی و صراط مستقیم و جلوگیری از انحرافات و برداشتهای غلط و غربگرایی و شرقگرایی، عمده و اساسی بود.» [3]
نقش برجسته دیگری که مطهری به ایفای آن پرداخته است، سازماندادن به روحانیت مبارز میباشد. علیرغم سوابق مبارزاتی روحانیون و بهویژه طلبههای جوان در دهههای اخیر هیچکدام فعالیتهای خود را به صورت سازمانی هدایتشده و در قالب شبکه وسیع هماهنگساز در سراسر کشور و حوزههای علمیه سامان نداده بودند. برای اولینبار پس از قیام امامخمینی(ره) بود که چنین سازمانی تدریجا پدید آمد و هسته مرکزی آن در قم و تهران شکل گرفت و استاد مطهری یکی از مغزهای متفکر و سازماندهنده این تشکیلات بود. از جمله دیگر خدمات ارزنده شهید مطهری به انقلاب، از تلاش ایشان در راستای ایجاد پیوند و رابطه میان روشنفکران مسلمان و روحانیت مبارز میتوان یاد کرد. ازآنجاکه ایشان در میان هر دو گروه مزبور جایگاه والایی داشت، بیش از دیگران توانست این دو قطب را که بهتبع سیاستهای استعماری همواره از هم بهدور مانده بودند، آشتی دهد؛ بهگونهایکه زبان یکدیگر را بفهمند و به تعبیر حضرت رسول(ص) «اصلاح ذاتالبین» شود. این عملِ ایشان بهطورخاصی تاثیر بسزایی بر جای گذاشت.
چنانکه از توضیحات مبتنی بر نوشتههای آیتالله واعظ خراسانی برمیآید، نقش استاد مطهری در روند شکلگیری، تقویت و تداوم انقلاب اسلامی حتی بسیار فراتر از آن چیزی جلوه میکند که چهبسا در آغاز انتظار میرود؛ چنانکه اگر بگوییم ایشان نهتنها مبارز بهمعنای واقعی کلمه بودهاند، بلکه خود زمینهساز فعالیتهای مبارزاتی شدهاند.
محمدتقی مطهری ــ برادر استاد مطهری ــ درخصوص فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی ایشان به مواردی اشاره میکند که ازجمله، یکبار استاد از سوی ساواک در جریان ترور منصور تحت تعقیب و اتهام قرار میگیرد اما ازآنجاکه بازپرس پرونده ــ حکمت یزدی ــ از شاگردان خود استاد در قم بوده و «مکاسب» را نزد ایشان گذرانده بودهاست، برایآنکه حق استادی را ادا کرده باشد، ترتیباتی میدهد که شهید مطهری از این ماجرا درواقع جان سالم بهدر میبرد و تعقیب ایشان عملا کانلمیکن میشود. [4] همسر شهید مطهری نیز خاطراتی را دال بر تعقیب ایشان از سوی ساواک برمیشمارد و ازجملهآنکه شبی افراد ساواک از همان دم در استاد را با خود میبرند و وقتی وی تقاضای لباس میکند، همسر ایشان متوجه میشود که در جیب قبای شهید مطهری اعلامیهها و مدارکی وجود دارد و لذا فورا لباس مذکور را تعویض میکند. اما علیرغم این، شهید مطهری به مدت دو ماه در زندان باقی ماند. [5]
همینطور، هادی جوان ــ خواهرزاده شهید مطهری ــ موردی را ذکر میکند که استاد چند بسته از رسالههای حضرت امام(ره) را زیر لایهای از کتاب «خاطرات زندگی من» ــ نوشته محمدعلی کلی ــ جاسازی کرده و آنها را به مشهد منتقل میکند. [6]
بهنظر میرسد آنچه هاشمی رفسنجانی درباره شهید مطهری گفتهاند، تاحدزیادی ادعای این مقاله مبنی بر همهجانبهبودن و از جمله فعالبودن نقش مبارزاتی شهید مطهری را به اثبات میرساند. وی میگوید: «وجود شخصیتهای اسلامی مورد اعتماد مردم در بسیاری از نقاط کشور از عوامل مهم و موثر در پیشرفت انقلاب اسلامی بود. این چهرههای محبوب و متعهد و صاحبنظر و مخلص برای جلب اعتماد و ایمان مردم به انقلاب، نقش عمدهای ایفا کردند. شهید مطهری هنگام شروع مبارزه، از این نظر نقش و اثر ممتازی داشت. امامخمینی، رهبر مبارزه، سخت به ایشان اعتماد داشتند. به تعبیر خود امام، ایشان ثمره عمر امام بودند و بههمینجهت مسئولیتهای عمدهای را به ایشان محول میکردند. روحانیت و مراجع دیگر هم با اعتماد کاملی که به صلاحیت علمی و عملی ایشان داشتند از مسئولیتپذیری استاد مطهری راضی و خشنود بودند. قشر تحصیلکرده و دانشگاهیان مبارز هم در وجود مرحوم مطهری، اسلامشناسی متعهد و قابل اعتماد میدیدند. توده مردم آشنا با ایشان و مخصوصا بازاریان مسلمان که میتوانستند سهم شایانتوجهی در پیشبرد انقلاب داشته باشند، ایشان را از هر جهت شایسته و لایق میدانستند. من که در مراحل اول در حدود یک مرید با شهید مطهری رابطه داشتم و از سال 36[13] تا 41[13] در حد مشورت و همکاری مطبوعاتی و تبلیغاتی با ایشان نزدیک شده بودم، از زمان شروع انقلاب بهخاطر مسئولیتهایی که در جریان نهضت پذیرفته بودم و در ایجاد هماهنگی بین فعالیتهای قم و تهران نقش داشتم، به اقتضای ضرورت با ایشان خیلی نزدیک شده بودم و میتوان گفت همرزم و همسنگر بودیم. بههمینجهت، حق اظهارنظر درباره نقش ایشان در انقلاب را دارم، و نظر این است که در مراحل اول نهضت اسلامی ایران، آقای مطهری نقش عظیمی ایفا میکرد و سهم بزرگی در گرفتن و توسعه انقلاب داشت. ایشان بهخاطر مقبولیتی که در میان چهرههای مختلف در تهران و قم داشت، نقطه اتصال و ارتباط این گروهها و واسطه انتقال تجربیات و نظرات گروهها و افراد ورزیده و باسابقه در مبارزه و سیاست با توده مسلمان و جامعه روحانیت و مهمتر از همه، یکی از وسایل معتبر ارتباط مقام معظم رهبری با مردم تهران و مردم با رهبر بود. حضور آقای مطهری در این مقطع بهعنوان یکی از چهرههای بسیار معتبر با سه جنبه مشخص قابلتوجه است. ایشان مثل یک تیر سه شعبه از سه جهت بر قلب دشمن میزد. [وی] از بازار، دانشگاه و حوزه نیرو میگرفت و با انتقال قدرت از امام به این سه مرکز مردمی، نقطه ارتباط بسیار ارزنده و کارآمد و حلال بسیاری از مشکلات انقلاب جوان ما بود.» [7]
علیرغم آنچه گفته شد، بهنظر میرسد گستره تاثیر شهید مطهری بر پیدایش انقلاب اسلامی حتی بسیار فراتر و گستردهتر از این میزان بودهاست و لذا این مقاله درصدد است با تکیه بر نقل مستقیم خاطرات همرزمان آن شهید در چند محور عمده تاثیر ایشان بر وقوع انقلاب اسلامی را هرچهکاملتر نشان دهد. لازم به ذکر است که در ادامه مقاله، خاطرات مورد استناد، تفکیک موضوعی شده و در زیرعنوانهای مربوطه با ذکر نام گوینده در میان دو کروشه ــ [ ] ــ نقل گردیدهاند.
الفــ مطهری و رهبری نهضت امامخمینی(ره)
1ــ اطاعت از رهبری:
[آیتالله طاهری خرمآبادی:] «نکتهای که میخواهم یادآوری کنم این است که اگرچه دارالتبلیغ کارش را بعد از تبعید امام شروع کرد، اما آن رونقی که باید میگرفت، پیدا نکرد و آخرش هم بهجایی نرسید. چون مهر تایید امام به مساله دارالتبلیغ زده نشد و از این موسسه این مطلب انتزاع میشد که یک حرکتی است در مقابل امام و نهضت امام، مخصوصا اینکه مقدمات آن مصادف بود با مخالفت امام و همان زمانیکه امام تبعید شدند اینها یکسری مسائل را تداعی میکرد که اینجا یک مرکزی است در برابر نهضت و در برابر امام. درهرحال یک جوی نسبت به دارالتبلیغ پیدا شده بود که هرکس میخواست به آنجا برود انگشتنما میشد. میگفتند این شخص دارالتبلیغی است، یک نوع سرافکندگی برای او در پی داشت. چند سال بعد که به مرحوم استاد مطهری اصرار کرده بودند که یک درس در آنجا برقرار کند، ایشان با امام مشورت کرد و از امام اجازه گرفت و پس از کسب اجازه از امام بود که به آنجا رفت والا همینطوری خودش برای تدریس به دارالتبلیغ نرفت؛ یعنی بااینکه مساله، آن شدت و حدت خودش را از دست داده بود و جنبه عادی پیدا کرده بود و یک موسسهای شده بود برای تربیت مبلغ، ولی باز شهیدمطهری در برابر اصرار آنها بهتنهایی تصمیم نگرفته بود و از طریق نامه یا پیام با امام مشورت کرده بود. امام هم فرموده بود که رفتن شما مانعی ندارد و اجازه داده بودند.» [8]
2ــ مرید خالص رهبری نهضت:
[علیاکبر محتشمی:] «بسیاری از افرادی که در رابطه با مسایل ایران، عراق و یا جهان اسلام میخواستند با امام ملاقات و گفتوگو کنند و از دیدار ایشان در نجف اشرف واهمه و هراس داشتند ــ چون شایع بود که منزل امام و رفتوآمدهای افراد در آنجا تحت مراقبت و کنترل عوامل سفارت ایران و رژیم بعث عراق قراردارد ــ با استفاده از ازدحام و شلوغی کربلا و سهلالوصولبودن ملاقات با ایشان، ترجیح میدادند در کربلا با امام دیدار و گفتوگو داشته باشند. مثلا اولین ملاقات و گفتوگوی آیتالله شهید مطهری(ره) با معظمله در کربلا بود. البته مرحوم مطهری در نجف اشرف مکررا با امام به گفتوگو نشست و حتی جلوس و دیدوبازدید خود را با موافقت حضرت امام در بیرونی ایشان گذاشت، مسالهای که صرفا در مورد شهید مطهری اتفاق افتاد و نشاندهنده عمق علاقمندی و احترامی بود که امام نسبت به مرحوم مطهری ابراز میداشتند.» [9]
3ــ مورد اعتماد امام:
[هاشمی رفسنجانی:] «در آن روزها که امام امت در پاریس اقامت داشتند، استاد شهید آقای مطهری در مراجعت از سفر پاریس دستور رهبر عظیمالشان انقلاب را مبنی بر تشکیل شورای انقلاب آوردند. حضرت امام آقایان شهید مطهری و شهید بهشتی و موسوی اردبیلی و شهید باهنر و اینجانب [هاشمی رفسنجانی] را بهعنوان هسته اولی شورای انقلاب تعیین و اجازه داده بودند که افراد دیگر با اتفاقنظر این پنجنفر اضافه شوند و در جلسات ابتدایی تصمیم بر این شد که حتیالامکان ترکیب شورا از اعضای روحانی و غیرروحانی به نسبت مساوی و نزدیک به هم باشد. ترکیب انتخاب اعضای دیگر و تکمیل شورا، تاآنجاکه حافظه یاری میکند و با استمداد از حافظه دیگران چنین بود: پیش از پیروزی انقلاب، آقایان سیدمحمود طالقانی، سیدعلی خامنهای، مهدویکنی، احمد صدر حاجسیدجوادی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی، مهندس کتیرائی. سرلشگر قرنی (شهید) و سرتیپ مسعودی به اتفاقآراء به عضویت انتخاب شدند. پس از پیروزی انقلاب و تشکیل دولت موقت، آقایان بازرگان و سحابی و کتیرائی و حاجسیدجوادی و قرنی به دولت و ارتش منتقل شدند و به جای آنها آقایان دکتر حبیبی، مهندس سحابی، دکتر شیبانی، بنیصدر و قطبزاده انتخاب گردیدند و در مرحله بعد پس از شهادت استاد مطهری آقایان مهندس میرحسین موسوی، احمد جلالی و دکتر پیمان انتخاب شدند و آقای مسعودی به کار اجرایی رفت.» [10]
4ــ طرف مشورت امام:
[آیتالله طاهری خرمآبادی:] «نکتهای را که باید در اینجا توضیح بدهم، این مطلب است که در جریان نهضت، پیشنهادهای فراوانی از سوی افراد به حضرت امام ارائه میشد. امام این پیشنهادها را تجزیه و تحلیل کرده و درنهایت تصمیم میگرفتند که به آن پیشنهاد عمل کنند یا خیر. پیشنهاد با مشورت تفاوت دارد، اگرچه ممکن است در همان پیشنهاد هم یک نوع مشاوره و تبادلنظری وجود داشته باشد. تاسیس و تشکیل کمیتههای انقلاب اسلامی را برای حراست از نظام نوپای اسلامی، مرحوم شهیدمطهری به امام پیشنهاد کرد. نماز جمعه را آقای مطهری پیشنهاد کرد.» [11]
5ــ مشاور عالی در امر مبارزه:
[شهید محلاتی:] «در این زمان به نام جامعه روحانیت مبارز اعلامیه نمیدادیم. بنابراین، هشت منطقه تشکیل دادیم و از هر منطقهای روحانیت مبارز همان منطقه دور هم جمع میشدند. هفتهای یکروز و هرکدام اینها یک نمایندهای داشتند در شورای مرکزی. یک شورای مرکزی داشتیم، در این شورای مرکزی دو نفر از هر منطقه میآمدند، یکی عضو اصلی و یکی عضو علیالبدل که شانزده نفر میشدیم. دو سه نفر هم به عنوان مشاور عالی دعوت کرده بودیم، که مرحوم شهید مطهری مشاور عالی بود، ظاهرا مرحوم بهشتی هم مشاور عالی بود، آقای هاشمی هم هروقت آزاد بود ایشان هم میآمد بهعنوان مشاور، جلسات هم توی خانهها تشکیل میشد و مسائل روز مورد بحث و گفتوگو قرار میگرفت.» [12]
6ــ رابط میان امام و ایران:
[علیاکبر محتشمی:] «از گروههای مارکسیستی هم شخصی بهنام حسن ماسالی به نجف آمد و در ملاقات با حضرت امام، نظرات مارکسیستی را مطرح کرد. کسی دیگر بهنام حسین ریاحی و فردی بهنام صابری از عناصر فعال گروههای کمونیستی و از مجریان برنامه رادیوی فارسیزبان بغداد، به نجف آمدند و نظراتشان را برای حضرت امام گفتند. از علما و شخصیتهای اسلامی و انقلابی که در نجف به خدمت حضرت امام رسید، جز مرحوم آیتالله سیدمحمدصادق لواسانی که دوسهبار به نجف مشرف شد، میتوان از مرحوم آیتالله شهید بهشتی، آقای امام موسی صدر، شیخ علی تهرانی، آقای جنتی، آقای هاشمیرفسنجانی، مرحوم آیتالله شهید مطهری و آقای طاهری خرمآبادی نام برد. شخصیتهای دیگری هم بودند که در طول ده یازدهسال به نجف مشرف شدند و درباره مسایل مختلف سیاسی، داخلی و خارجی با حضرت امام صحبت کردند و از ایشان رهنمود گرفتند. آن چیزیکه حایز اهمیت است این است که اگرچه این آقایان همگی در داخل و متن جریانهای سیاسی کشور بودند و در آن حضور داشتند، چه داخل زندانها یا بیرون از زندانها و حضرت امام در نجف اشرف بود، از دور مسایل ایران را پیگیری میکردند، همه به اتفاق به این عقیده رسیده بودند که نظرات حضرت امام درباره مسایل ایران از تمام آنان صائبتر است.» [13]
7ــ حلقه واسط میان امام و انقلابیون:
[موحدی ساوجی:] «از آن زمان به بعد همواره ارتباط بین امام و حوزه علمیه قم و مدرسین و علما و روحانیون مبارز انقلابی، بیشتر شد. در تهران آیتالله مطهری و چند نفر با امام معالواسطه در ارتباط بودند و آنها بودند که پیغامها را به کل افراد انقلابی در سطح تهران میرساندند. پیامها معمولا در قم گرفته میشد. اما یکسالی را که در ترکیه بودند ارتباطی با خارج نداشتند، اما در زمانیکه در عراق بودند تا پیروزی انقلاب ولو با واسطه ارتباط برقرار میکردند. افراد میرفتند پیامها را شفاهی از امام میگرفتند و میآمدند و عمل میکردند و یا بهوسیله مکاتبه و یا نامه ارتباط انجام میشد، اما درواقع این ارتباط وجود داشت. بلاتشبیه بگویم دوران تبعید امام از ترکیه به عراق، تا سال57[13] و بازگشت امام به ایران، تقریبا مثل غیبت صغرای ولیعصر (روحیلهالفدا) بود که ملت ایران در میان خودشان امام را نداشتند، اما کسانی که نایب امام بودند، وکیل و رابط بین امام و مردم بودند، هرچندکه این وکالت و نیابت نبود، اما مردم میدانستند و میشناختند که اینها افراد مورد اعتماد امام هستند و ازاینطریق رهنمودها و پیامها را میگرفتند و عمل میکردند.» [14]
بــ مطهری و تشکلهای انقلابی و مبارزاتی
1ــ نظارت بر کار تشکیلاتی:
[آیتالله محمد یزدی:] «برخی از طلاب و جوانانی که از دوستان دوران مبارزه ما هستند، درحالحاضرهم ارتباط خود را با انقلاب و نظام قطع نکردهاند، تعدادی از آنها در مجمع نمایندگان طلاب مشغول فعالیت هستند. یکبارهم بهخاطر دارم که جمعی را در مدرسه فیضیه راجع به مسائل مربوط به مجلس شورای اسلامی، تشکیل دادیم. در این برنامه که هر هفته جمعه ترتیب مییافت، عدهای از همان دوستان قدیمی دوران مبارزه، بهطورمرتب شرکت میکردند. محور اصلی همه تشکلها در تهران مستقر بودند و زیر نظر بزرگانی همچون شهید مطهری و شهید بهشتی اداره میشد که درحالحاضر بازماندگان آنها جامعه روحانیت مبارز را عهدهدار هستند. در مقابل روحانیون مبارز و انقلابی ما، آخوندهایی بودند که چوب لای چرخ انقلاب میگذاشتند و درصدد کارشکنی بودند. رژیم هم به این امر وقوف داشت، بنابراین روحانیون مجاهد را به نقاطی تبعید میکرد که در آنجا آخوندهای موافق رژیم یا مخالف امام، یافت شوند و وجود چنین افرادی در یک محل، بزرگترین مانع بر سر راه هواداران انقلاب بود.» [15]
2ــ انسجامدهنده به مبارزه:
[موحدی ساوجی:] «امام پیامی به من دادند که برای آیتالله مطهری برسانم. این پیام در دو محور بود: مطلب اول در ارتباط با تشکل و انسجام هرچهمنظمتر جامعه روحانیت مبارز در تهران و شهرستانها بود که ارتباط اینها با هم نزدیکتر و فشردهتر شود و مطلب دوم در ارتباط با آگاهکردن مردم و توجهدادن آنها به این نهضت که یک نهضت اسلامی است و همواره روحانیت باید در صحنه باشد و روحانیت مبارز جریانها و گروههای دیگر را جلو نیندازد و خود روحانیت نهضت و انقلاب را رهبری کند. علت اینکه امام این پیام را به آیتالله مطهری فرستاد، این بود که بدون تردید ایشان یکی از کسانی بود که در ارتباط با جامعه تهران محوریت داشت. اگر چنانچه هستههای اصلی جامعه روحانیت مبارز را پنج یا ده نفر در نظر بگیریم، شهید مطهری از افراد شاخص جامعه روحانیت بود. البته افراد دیگری نظیر شهید بهشتی و... و کسان دیگری نیز بودند. اما عنایتی که امام به شهید مطهری داشت، به نظرم بیش از دیگران بود. امام شهید مطهری را از لحاظ بینش اسلامی و قاطعیت او در رابطه با مواضع اصولی و اسلامی و مکتبی خوب میدانست.» [16]
3ــ حلقه واسط انقلابیون:
[هاشمی رفسنجانی:] «تصور ما این بود که هم با انتشار مقالات متنوع این نشریه (مکتب تشیع) که در آن همه ابعاد عبادی و سیاسی و اجتماعی اسلام مطرح بود، افکار مردم را آماده میکنیم و هم شبکهای را در اختیار داریم که به هنگام نیاز میتوانیم از آن بهرهبرداری کنیم. شبکهای تنظیم شد ــ علاوه بر شبکه طبیعی حسینیهها، مسجدها و هیاتهای مذهبی ــ که دفتری در قم داشت و در آن اسامی نمایندگیها و همه کسانی که با ما رابطه مالی داشتند، ثبت میشد؛ بدونآنکه دستگاه ظنین شود و با حساسیت سیاسی ما را تعقیب کند. ما از همین وسیله برای طرح مساله فلسطین که میرفت به فراموشی سپرده شود، استفاده کردیم، ضمنآنکه ازاینطریق ارتباطمان با بیرون (فراسوی مرزها) ایجاد و تقویت شد. در داخل هم روابط خوبی با مذهبیهای جبهه ملی، آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان و... پیدا کردیم. در این زمینه آیتالله شهید آقای مطهری نقش بسیار موثری داشتند.» [17]
4ــ پیونددهنده حوزه و دانشگاه:
[علیاکبر محتشمی:] «مرحوم مظفر... دانشکده منتدیالنشر را راه انداخت و طلبههایی که مقداری درس میخواندند و بنیه علمی حوزوی ایشان قوی میشد میرفتند امتحاناتی میدادند و وارد این دانشکده میشدند، آنها پس از طی مراحلی لیسانس و دکترا میگرفتند. وائلی که از سخنگویان و سخنورهای قوی عربی است فارغالتحصیل همان منتدیالنشر و سپس کلیةالفقه (دانشکده حقوق) است بیشتر طلبههای لبنانی در آنجا شرکت میکردند. همچنین اکثر خطبای بزرگ عراق از آنجا فارغالتحصیل شدهاند. طبیعی بود که یک طیف روشنفکر نجفی در آنجا شکل گرفت ولو که خود حوزه در تحجر فکری بود و اینها را قبول نداشت ولی اینها بالاخره با یکدیگر اخت شده بودند مثل رابطه حوزه قم با آنانیکه میرفتند در دانشکده الهیات و در معقول و منقول شرکت میکردند. مرحوم مطهری در حوزه قم چهجوری بودند؟ نه حوزه متحجر او را قبول داشت و نه او حوزه و آخوند متحجر را، بعد از انقلاب به ناگریز اینان واقعیات را پذیرفتند و جوش خوردند وگرنه قبل از انقلاب نمیتوانستند وحدت حوزه و دانشگاه را بپذیرند.» [18]
5ــ رهبری تحصن در دانشگاه:
[آیتالله طاهری خرمآبادی:] «آقای مطهری در تحصن دانشگاه نیز نقش اساسی داشتند. یادم میآید شبی که در مدرسه رفاه جمع شده بودیم که چه باید بکنیم و چه نباید بکنیم[که] پیشنهاد یک تحصن مطرح شد. دکتر بهشتی، آقای مطهری، آقای خامنهای و خیلیهای دیگر بودند. قرار شد فردا در دو نقطه شهر اجتماع شود، یکی در بهشتزهرا و دیگری در میدان آزادی. احتمال میرفت که امام بیایند و به بهشتزهرا بروند. ازطرفدیگر احتمال میرفت که مردم از میدان آزادی به طرف فرودگاه حرکت کنند... بعضی از دوستان اعتقاد داشتند تحصن (باید) در مسجد امام فعلی (مسجد شاه سابق) کنار بازار باشد. اما آقای مطهری گفتند که تحصن در دانشگاه باشد و بالاخره هم همان شد... آقای مطهری از در جلوی مسجد وارد شدند و گفتند: ما آمدهایم تحصن کنیم تا امام بیایند و تا وقتیکه امام نیایند، ما نمیرویم. اینطور شد که مردم هم ریختند. آن تحصن، در آمدن امام خیلی مهم بود. حکومت ناچار شد که راه را باز کند و دو روز بعد، امام تشریف آوردند. وقتی همکه امام تشریف آوردند، آقای مطهری با اتومبیل رفتند به فرودگاه و تا بهشتزهرا در کنار امام بودند. در طول اقامت امام در مدرسه رفاه تا زمان رفتن ایشان به قم نیز در کنار ایشان نقش موثری داشتند.» [19]
جــ مطهری و مبارزان در راه خدا
1ــ از ارکان مبارزه:
[آیتالله خامنهای:] «مرحوم شهید مطهری بدونشک یکی از ارکان مبارزه در هنگام اوجگیری آن در تهران بود و نیز یکی از دو سه نفر افرادی که امام نهایت اطمینان و اعتماد را در اداره قضایای ایران و تهران ــ که مرکز همه مسائل بود ــ به ایشان داشتند. هنگامیکه من از تبعید برگشتم، آمدم به تهران و بعد به مشهد رفتم. باز بعد از مدت کوتاهی به تهران آمدم و با ایشان در ارتباط بودم تااینکه در هفتههای آخر قبل از پیروزی انقلاب که شورای انقلاب تشکیل شده بود، ایشان پیغام داد که من فورا به تهران بیایم. در آن موقع به مناسبت ماه محرم رفته بودم مشهد و اقامتم در آنجا دو سه هفتهای طول کشیده بود. ایشان پیغام داد که با من کاری دارد. باز دو سه روز دیگر تاخیر شد، مجددا ایشان پیغام داد و موکدا خواست من بیایم. به تهران آمدم. به من اطلاع داد که امام دستور فرمودهاند بنده هم جزو شورای انقلاب باشم... مرحوم شهید مطهری بینش عمیقی داشت، یعنی عمق طبیعی و فکری ایشان در میدان سیاست هم آشکار میشد. همین عمق و امانت شهید مطهری بود که باعث میشد امام به ایشان در معرفی و شناسایی افراد، بیشازهمه اطمینان کنند. تعدادی از اشخاصی که امام آنها را در شورای انقلاب یا بعضی از مسئولیتهای دیگر گماشتند، با معرفی آقای مطهری و بهخاطر اطمینانی بود که امام به آقای مطهری داشتند و انصافا هم به حق بود.» [20]
2ــ مشوق مبارزان:
[هاشمی رفسنجانی:] «در دو مورد، آقای مطهری ــ بر سر مسائل عقیدتی ــ به من تبریک گفت: یکی بهخاطر همین نقدی که به کتاب فلسفه تاریخ دکتر پیمان نوشته بودم؛ که پس از آزادی از زندان به من گفتند: “وقتی دیدم شما این اشکالات آن کتاب را مطرح کردید، خیلی خوشحال شدم. چون فکر میکردم که بینش روشنفکری و مادی حاکم بر زندان هرکسی را تحتتاثیر قرار میدهد.” دوم، پس از دریافت خبر بحث ما با بهرام آرام بود، که در خاطرات گذشته به آن اشاره کردم. در آستانه سفر به خارج از کشور، وقتی بحث طولانی شد، او ــ که با بیادبی و با ژست قهرمانی خاصی نشسته بود و حرف میزد ــ گفت: “ما مگر با شاه مبارزه نمیکنیم؟” من گفتم: “بله.” گفت: “شما هم با شاه مبارزه میکنید؟” گفتم: “بله.” گفت: “پس ما یک نقطه مشترک داریم. بهخاطر آن، نباید کمک به ما را قطع کنید.” در اینجا من گفتم: “ما با شاه مبارزه میکنیم تا خدا را جایگزین کنیم. شما میخواهید استالین را به جای شاه بنشانید. ما به مبارزهای که نتیجه آن نشستن استالین به جای شاه باشد، کمک نمیکنیم.” این برخورد صریح با یک فرد مسلح خشن، در شرایطی که در تصفیه عقیدتی چند همرزم خود را کشته بود و ممکن بود در عصبانیت دست به هر اقدامی بزند، برای آقای مطهری خیلی جالب بود.» [21]
3ــ توجیه عمق مبارزه:
[هاشمی رفسنجانی:] «فراموش نمیکنم که در آن روزها به مدرسه مروی ــ پیش از شروع مبارزه در مرحله جدید ــ برای کاری رفته بودم که با آقای مطهری صحبت کنم. ایشان به من فرمودند: “این دفعه مثل گذشته نیست، مبارزه بسیار دشوار است. اینها رفتهاند در جلد اصلاحات عمیق اجتماعی و شعارهایی را مطرح کردهاند که رد آن کار مشکلی است.” واقعیت هم همین بود. اگر کسی میگفت اصلاحات ارضی نه، از آن مفهومگیری میشد که به طرفداری از سرمایهداران و مالکین بزرگ موضعگیری کرده است. این برداشت درواقع درست نبود. معلوم بود که ما با سرمایهداران و مالکان بزرگ مخالفیم و راهمان از آنها جدا است[اما] کسی مخالف فروش سهام کارخانههای دولتی و یا غیردولتی به کارگران نبود. مخالفت با ملیشدن جنگلها از نظر ما معنی نداشت. برنامهریزی حسابشدهای بود با شعارهایی جالب و پرجاذبه که رژیم تصور میکرد در برابر آن زبان روحانیت بسته است و اگر در مخالفت حرفی بزنند، از چشم مردم میافتند. تحلیل رژیم این بود که پایگاه اصلی روحانیت در روستا و در میان طبقات ضعیف و محروم جامعه است و با گرفتن این پایگاهها روحانیت را ساقط میکنند.» [22]
4ــ کمک فکری به انقلابیون:
[آیتالله محمد یزدی:] «پس از مدت کوتاهی که از اقامت ما در زندان کرمانشاه گذشت، آهستهآهسته با محیط زندان آشنا شدیم. یک هفته بعد از اقامت به ما “هواخوری” دادند و اجازه یافتیم که روزی یکبار به حیاط پایین برویم و چرخی بزنیم. در آنجا من با یکی از منافقین که کار مبارزه با دستگاه ستمشاهی را با اهداف غیرمذهبی دنبال میکرد، آشنا شدم و سر صحبت را باز کردیم. بحث کاملا حالت تند و طلبگی به خود گرفت و به هر چیز که به فرهنگ ودین و اعتقادات مربوط میشد، راه یافت. من به دلیل آنکه کتاب “اصول فلسفه و روش رئالیسم” مرحوم علامه طباطبایی را با توضیحات شهید مطهری خوانده بودم، آمادگی خوبی برای بحثهای اعتقادی داشتم. گاه آنقدر گرم مناظره و مباحثه میشدیم که متوجه اتمام وقت هواخوری و تاریکشدن هوا نمیشدیم. گاه زندانبانان به ما میگفتند: “همه به سلولهایشان رفتهاند، چرا شما نمیروید؟” اینجا بود که از آن زندانی منافق! خداحافظی میکردم و قرار میگذاشتیم تا باقی صحبتها را در دیدار بعد ادامه دهیم.» [23]
5ــ تصمیم و حرف آخر:
[موحدی ساوجی:] «در جلسات روحانیت مبارز مثلا پیرامون سخنرانی برنامهریزی و صحبت میشد. از جمله از سال56[13] به بعد زمانیکه شور انقلابی پیدا شد و شهادت آقا مصطفی پیش آمد و جلسات هفتم و چهلم گرفته شد و راهپیماییهایی در شهرهای مختلف انجام شد، در جلسهها بحث و مذاکره صورت میگرفت و سرانجام به یک جمعبندی میرسیدند. کسی که معمولا در تصمیمات حرف آخر را میگفت، معمولا شهید مطهری یا شهید بهشتی بود... یادم است که در یکی از جلسات، اواخر سال56[13] یا اوایل سال57[13] بود که از طرف گروهها و جریانات ملی مذهبی، مانند نهضت آزادی، تلاش میشد که ائتلافی بین نهضت آزادی و جامعه روحانیت مبارز صورت گیرد. از طرف نهضت آزادی، بازرگان و دکتر سحابی پیگیری میکردند و ازاینطرف بعضی از آقایان موافق بودند، اما در اقلیت بودند. جلسهای در منزل شهید مفتح برقرار بود که اتفاقا دکتر سحابی هم شرکت کرده بود و کار به جایی رسید که ائتلاف جامعه روحانیت و نهضت آزادی منتفی گردید.» [24]
دــ مطهری و حضور در دیگر عرصههای مبارزه
1ــ همکاری در توزیع اطلاعیهها:
[آیتالله طاهریخرمآبادی:] «امام علاوه بر آن سخنرانی، یک اعلامیه بسیار تندی هم درخصوص همین مساله کاپیتولاسیون صادر کردند. در آن اعلامیه از جمله افسران و کادر ارتش را مورد خطاب قراردادند که چرا غیرت ندارید، چرا ساکت نشستهاید، چرا به جوش نمیآیید، دارند بر سر شما میزنند. البته این تعبیرات از بنده است. امام در این اعلامیه پرده از روی خیانت ننگین شاه در ارتش برداشت و فرمود: “آیا ملت ایران میداند که افسران ارتش به جای سوگند به قرآن مجید، سوگند به کتاب آسمانی که به آن اعتقاد دارند، یاد کردند؟” اطلاعیه مفصل ایشان که تقریبا یک صفحه بزرگ بود، در یک شب و بهطورشگفتانگیزی در تهران پخش شد که وحشت و نگرانی رژیم را دو چندان کرد. آن شب این اطلاعیه چون خطابش به ارتش هم بود، به درجهداران، افسران و تیمسارهای ارتش و وزرا رسید و همینطور در کوچه و خیابان بین مردم عادی پخش شد. عامل توزیع این اطلاعیه، نیروهای هیات موتلفه بودند که بعد از 15 خرداد بهطورمخفیانه تشکیل شده بود. برخی از دوستان مانند دکتر بهشتی و استاد مطهری در هیات موتلفه بودند.» [25]
2ــ نقش موثر در پانزدهم خرداد:
[آیتالله طاهریخرمآبادی:] «ما هم در حال خفا بودیم و هر روز جایمان را عوض میکردیم و هر شب در منزل یکی از دوستان جمع میشدیم. اخبار و گزارشات شهرهای دیگر نیز کمکم به گوشمان میرسید. از تهران خبر رسید که آقای فلسفی را که شب عاشورا در یک سخنرانی پرشور دولت را استیضاح کرده بود، بازداشت کردند. گروهی از علما و وعاظ تهران را نیز دستگیر کردند که آقای مکارم شیرازی و مرحوم شهید مطهری نیز جزء دستگیرشدگان بودند. عدهای دیگر از آقایان تهران برای بررسی اوضاع، جلسهای میگیرند که نیروهای پلیس میریزند داخل این جلسه و یکجا حدود سینفر از علمای پیرمرد را دستگیر میکنند. البته بیشتر آنها را پس از چند روزی آزاد کردند، ولی افرادی مثل آقای فلسفی. شهید مطهری، آقای مکارم و عدهای که در ایام عاشورا سخنرانی کرده بودند و دارای نقش زیادی در حرکت پانزده خرداد بودند، تا یکیدوماه در حبس نگهداشتند.» [26]
3ــ تحمل زندان و شکنجه:
[موحدی ساوجی:] «زندان موقت شهربانی درواقع زندانی بود که جمع بیشتری در آنجا زندانی بودند؛ هم از علمای تهران و هم از علما و شخصیتهای شهرستانهای مختلف. آنجا محلی بود که بازداشتیهای آن شامل کسانی میشد که بازجویی را پسداده یا میخواستند با قرار آزاد شوند یااینکه پروندهشان به دادگاه ارجاع شود. ما که به زندان موقت شهربانی رفتیم، دیدیم که چهل نفر آنجا زندانی هستند که با ما نه نفر، چهلونهنفر شدیم. در زندان موقت شهربانی شخصیتهای زیادی زندانی بودند. تاآنجاییکه به یاد دارم، شهید بزرگوار آیتالله مطهری(رض)، شهید بزرگوار اندیشمند محترم آقای هاشمینژاد و دو آقازاده مرحوم حاج شیخ عباس قمی محدث بزرگوار و معروف، آقای اعتمادزاده یکی از وعاظ تهران و خطیب محترم و دانشمند آقای فلسفی و از زنجان امام جمعه زنجان و مرحوم طباطبایی قمی واعظ که او هم از سادات و داماد مرحوم حاج شیخعباس قمی بود و ایشان از منبریهای معروف بود.» [27]
4ــ کنارزدن خط انحراف:
[شهید محلاتی:] «ما اختلافاتی داشتیم البته در بین خود روحانیون ــ من همه مسائل را نمیتوانم بگویم ــ ولیکن بینشهای مختلف وجود داشت. بعضی بینششان مثل شهید مطهری بود. ایشان معتقد بودند که ما باید از حالا همه آنهایی را که یکنوع انحراف فکری دارند کنار بگذاریم. حتی در مورد جریانات منافقین و موضعگیریهایی که اینها در زندان علیه روحانیون داشتند اعلامیهای تنظیم و قرار شد ما موضع خودمان را در مقابل اینها مشخص کنیم و اینها را محکوم کنیم. متاسفانه بسیاری این فکر را نپسندیدند و آن اعلامیهای هم که تنظیم شده بود، منتشر نشد. یا در ارتباط با جبهه ملی و نهضت آزادی اختلاف نظر بود. طرز فکر ما با طرز تفکر آنها نمیخواند. مرحوم مطهری، بخصوص یک مقدار موضعگیری داشت در مقابل اینها و بیشتر با جبهه ملی. ولی بعضی دوستان دیگر معتقد بودند که باید با اینها همکاری داشت.» [28]
5ــ جذب جوانان به سوی امام:
[آیتالله محمد یزدی:] «در زمان حاکمیت طاغوت و موج اشاعه فحشا و تباهی در ایران، تعدادی از متدینین متمول که عده قابلتوجهی از آنها در شمال شهر تهران سکونت داشتند، به نظرشان رسید که خوب است محل مناسبی را برای تبلیغات اسلامی در نظر بگیرند و به فعالیت در این رابطه بپردازند. تنیچند از دوستان متمول مرحوم آیتالله شهید مطهری ــ رضوانالله تعالی علیه ــ در میان آن جمع بودند. این افراد در جلسات سیار مرحوم مطهری شرکت میکردند و تحت برنامه ایشان بودند. قصد آنها این بود که محل مزبور ترجیحا مسجد نباشد تا خانمها و آقایان بتوانند در تمام ایام و همه حالات در آنجا شرکت کنند. از سوی دیگر محلی باشد که بهاصطلاح دارای تالار سخنرانی و مجهز به امکانات صوتی و وسائل پیشرفته آن روز باشد تا قابلیت جذب افرادی را که به این جنبهها اهمیت میدهند، داشته باشد. جای مزبور با همت افراد یادشده تاسیس و به نام “حسینیه ارشاد” نامگذاری شد. مرحوم شهید مطهری در شمار کسانی بودند که در این حسینیه به طرح مباحثی در موضوعات مختلف پرداختند. شیوه ارائه مطالب آن مرحوم بسیار شفاف و مجابکننده بود و در روشنکردن اذهان جوانان نسبت به مسائل انقلاب نیز نقش تعیینکننده داشت. طولی نکشید که جلسات حسینیه بسیار پرجمعیت گردید. برایاینکه جلسات آنجا از تنوع سخنران برخوردار گردد، تصمیم بر این شد که از افرادی همچون دکتر شریعتی برای ایراد سخن دعوت نمایند.» [29]
6ــ تلاش برای جذب قشر جوانان:
[علیاکبر محتشمی:] «حضرت امام با عنایت خاصی، موضوع ارتباط خود و حوزهها را با محیطهای علمی، فرهنگی، دانشگاهی و نسل جوان در دستور کار قرار دادند و با ارسال نامه و پیام برای نشستها، کنفرانسها و اجتماعات آنان در اروپا، امریکا و هندوستان و تکثیر و ارسال آن به داخل کشور و توزیع در دانشگاههای داخل، عملا حوزه و روحانیت را با نسل جوان و طبقه روشنفکر متعهد پیوند زدند و آنان را درگیر مسایل فرهنگی، سیاسی و اجتماعی این نسل نو و پرقدرت نمودند. دانشگاهیان نیز وقتی جذبه و کشش خدایی حضرت امام را از قلب حوزههای علوم اسلامی با تمام وجود و عواطف خود احساس کردند، به این کانون نور و آسمانی متمایل شده و رویآوردند. در این میان نقش شاگردان ارزشمند و پرورشیافتگان مکتب امام، همچون آیات بزرگوار: مطهری، مفتح، بهشتی، موسیصدر، سعیدی، هاشمینژاد، دکتر باهنر و... دیگر بزرگان در میان دانشگاهها و مجامع و محافل روشنفکری و نسل جوان، بر کسی پوشیده نیست. آنان در کنار حرکت فراگیر امام، پاسخگوی سوالات و نیازهای فکری، سیاسی و اعتقادی این قشر بودند.» [30]
7ــ تاثیر شاگردان مطهری بر مبارزه:
[آیتالله محمد یزدی:] «مدتی بعد از آن، به زندان بوشهر منتقل شدم. رئیس زندان، از شاگردان شهید آیتالله مطهری(قدسسره) بود، بنابراین با ما با احترام برخورد میکرد و اتاق بهتری را در آنجا برای ما در نظر گرفت.»
8ــ دولت بیعرضهها:
[شهید محلاتی:] «راجع به دولت موقت یادم است یک تعبیری مرحوم شهید مطهری میکرد، میگفت: هر دولتی یک اسمی دارد، یک دولت اسم خودش را دولت آشتی ملی گذاشته بود. حالا من عین جمله ایشان را یادم نیست ولی مضمون آن این بود که ایشان میگفت اگر یک اسم بخواهند برای این دولت موقت بگذارند باید بگذارند دولت بیعرضهها. یکهمچنین تعبیری میکرد ایشان. همیشه اعتراض داشت به دولت موقت. البته شدت و ضعف داشت. بعضی اینطور بودند. در قبل از انقلاب هم ایشان روی اینها خیلی حساسیت و موضعگیری داشت، روی منافقین خیلی موضعگیری داشت. مرحوم شهید مطهری که اصل جامعه روحانیت هم ایشان بود و مرحوم شهید بهشتی و روی اینها خیلی حساب میشد. در جامعه خیلی حساسیت روی اینها داشتند و در مورد هر فردی که یک نوع انحراف فکری از اسلام اصیل داشت، ایشان حساسیت داشت. روی گروه فرقان حساسیت داشت. یادم هست جلسهای داشتیم که ایشان جزوه اینها را آورده بود و میگفت: اینها آخر ما را میکشند و نابود میکنند، خطر اینها هستند. در مورد منافقین هم میگفت: خطر اینها هستند، ما از دشمن خارجی نباید زیاد بترسیم. در این مسائل جامعه روحانیت هماهنگی داشت. درعینحالیکه خیلی هماهنگ نبود با دولت موقت.» [31]
نتیجه
بهنظر میرسد با طرح خاطرات و دیدگاههای برخی از همرزمان شهید، دیگر شبههای در مبارزبودن مطهری باقی نمانده باشد. ولی شاید تحلیلی که آقای رفسنجانی از مطهری ارائه میکند، دلیل متقن دیگری بر مبارزبودن معلم شهید باشد. او میگوید: «شاید بیجهت هم نبود که ایشان [مطهری] اولین شهید از میان ما بود. باتوجهبهاینکه همه میدانند ایشان فرد هیجانی پرخاشگر غوغاآفرین نبود، بلکه آرام و متین و شمرده حرکت میکرد، طبعا دیرتر نیز باید مورد توجه دشمن قرار بگیرد، اما اینکه اول سراغ ایشان رفتند، نشانه شناخت دقیق دشمنان از ایشان و همینطور عمق کارشان بود. بنابراین، دشمنان وقتی تصمیم گرفتند حرکت انقلاب را بیمحتوا کنند، اولین کسی را که میبایستی میزدند، ایشان بود. مطهری بهمثابه اولین خاکریز و اولین دیوار اسلام در نظر دشمنان جلوهگر شده بود و طبعا همه تلاششان متوجه شکستن این سد عظیم بود... با شهادت آقای مطهری، نفاق و شرک و کفر و الحاد و بهطورکلی استکبار از این جنایت خشنود شد، اما برای ما این اثر را داشت که ملت و جامعه ما را بیدار کرد. اهداف مطهری را خون و کتابها و گفتههایش به انجام میرسانند. بنابراین شهید مطهری استوانه انقلاب و شاگرد بسیار فهمیدهای برای امام و آیینه بسیار خوبی برای انتقال افکار امام و واسطه خوبی برای انتقال اسلام به مردم بود، و امروز هم خون و آثارش ترکیب بسیار مقدسی برای تداوم انقلاب است.» [32]
پینوشتها
[1]ــ حمیدرضا سیدناصری و امیررضا ستوده، پارهای از خورشید: گفتهها و ناگفتههایی از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری، تهران، موسسه نشر و تحقیقات ذکر، 1377، ص436ــ430
[2]ــ همان، ص506ــ456
[3]ــ همان.
[4]ــ همان، ص96ــ67. نجف لکزایی، اندیشه سیاسی آیتالله مطهری، قم، بوستان کتاب، ص246ــ243
[5]ــ همان، ص109ــ97
[6]ــ همان، ص174ــ161
[7]ــ همان، ص530ــ510. علی دوانی، خاطرات من از استاد شهید مطهری، تهران، صدرا، 1372، ص99ــ98
[8]ــ محمدرضا احمدی، خاطرات آیتالله طاهریخرمآبادی، ج1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص305
[9]ــ علیاکبر محتشمی، خاطرات سیدعلیاکبر محتشمی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1376، ص121
[10]ــ محسن هاشمی، هاشمیرفسنجانی: دوران مبارزه، تهران، نشر ذره، 1376، ص361
[11]ــ محمدرضا احمدی، همان، ص113
[12]ــ حمید روحانی، خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص92
[13]ــ علیاکبر محتشمی، همان، ص351
[14]ــ علی پناهی، خاطرات مرحوم حجتالاسلام موحدی ساوجی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص115
[15]ــ محمد یزدی، خاطرات آیتالله محمد یزدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص207
[16]ــ علی پناهی، همان، ص210
[17]ــ محسن هاشمی، همان، ص113
[18]ــ علیاکبر محتشمی، همان، ص495
[19]ــ حمیدرضا سیدناصری و امیررضا ستوده، همان، ص253
[20]ــ همان، ص193
[21]ــ محسن هاشمی، همان، 1378، ص313
[22]ــ همان، ص131
[23]ــ محمد یزدی، همان، ص248
[24]ــ علی پناهی، همان، ص202
[25]ــ محمدرضا احمدی، همان، ص318
[26]ــ همان، ص232
[27]ــ علی پناهی، همان، ص78
[28]ــ حمید روحانی، همان، ص100
[29]ــ محمد یزدی، همان، ص224
[30]ــ علیاکبر محتشمی، همان، ص141
[31]ــ حمید روحانی، همان، ص137
[32]ــ حمیدرضا سیدناصری و امیررضا ستوده، همان، ص529
نشریه زمانه