20 شهریور 1390
شهید مدنی تابع محض امام راحل
سلوک اجتماعی و مدیریت درخشان شهید مدنی را بیش از هر کسی شاگردان و یاران میدانند که تحت تأثیر رفتار یگانه و اسلامی ایشان شکل گرفتهاند و هنوز هم از آموزه های وی بهره مند هستند. حجت الاسلام فریدی، پدر شهید مهدی فریدی، از جمله کسانی است که محضر آن بزرگوار را به نیکی درک کرده و گفتنی های فراوانی از وی دارد.
چگونه با شهید مدنی آشنا شدید؟
بنده چند سالی با مرحوم شهید آیت الله مدنی مانوس بودم و از انفاس قدسیه آن بزرگوار کسب فیض نموده و بهره مند شدم. حدودا سال های 1343 شنیدم سید بزرگواری از نجف اشرف به همدان تشریف آوردهاند، چون پزشکان به ایشان توصیه کرده بودند که برای صحت و سلامت مزاج ایشان بهتر است در یک منطقه خوش آب و هوا باشند و لذا توسط دوستان، مخصوصاً مرحوم آیت الله آخوند ملا علی معصومی، روستای دره مرادبیک که دارای هوای بسیار مطلوبی است، به ایشان پیشنهاد شد و در آن روستا ساکن شدند. گرچه این موارد تنها وسیله است و توفیق الهی شامل حال اهالی همدان شده تا از وجود عالم جلیل القدری چون آیت الله مدنی بهره ببرند. همان طور که معتقدیم اهالی هر شهری که پیامبری در آنجا ظهور کرده، توفیق امتحان خدایی را در مییابند، همدان هم توفیق یافت تا ذرارهای از سادات را در بین خود داشته باشد و از او بهرمند گردد. آن بزرگوار در آن روستا از جهات عدیده تحولاتی را به وجود آوردند، از جمله به مردم روستا و مغازه داران توصیه فرمودند که به زن های بی حجاب بی اعتنایی و تا حد امکان از فروختن اجناس به آنها خودداری کنند؛ در باغچه و باغ های سرسبز روستا از آنها پذیرایی نکنند و از هر طریقی به آنها بفهمانند که ما از بی بند و باری و بی عفتی نفرت داریم و نگران این هستیم که این رفت و آمدهای به دور از عفت و حیا، در خانواده های ما هم مؤثر واقع شود. و به راستی چه اثر خوبی هم در روستای دره مرادبیک و روستاهای اطراف و حتی شهر گذاشته بود. جمع زیادی از جوانان روستا مخلصانه، آماده اجرای دستورات ایشان بودند و پیرو منویات ایشان شدند.
مسجد روستا رونق بسیار خوبی پیدا کرده بود. هر شب ما از همدان به آنجا میرفتیم و از منبرهای انقلابی و روشنگرانه ایشان استفاده میکردیم که واقعاً تحولی در منطقه ایجاد کرده بود. اهالی همدان از ایشان استقبال خوبی کردند و پروانه وار حول محور ایشان گرد آمدند. جلسات ایشان اکثراً در منزل مرحوم حاج سید حاجی حسینی سیر(معروف به دباغ) برقرار می شد. در آن جلسه بود که طرح تأسیس موسسه قرض الحسنه مهدیه از طرف ایشان مطرح شد و مورد استقبال قرار گرفت. قبوض ده ریالی چاپ شدند و هر کسی به فراخور توان خود از یک قبض تا صد بسته بیشتر و کمتر خریداری کرده و در این عمل خیر سهیم شدند. به پیشنهاد آن حضرت تعداد قابل توجهی قبض خدمت مرحوم آیت الله آخوند ملا علی معصومی فرستاده شد که آن مرحوم خریداری کردند. به فرموده و نظر آیت الله مدنی، این پول سبب خیر و برکت شد و ایشان رونق موسسه را در گرو برکت آن میدانستند.
نحوه ی روشنگری ایشان به چه شکل بود؟
نظر مبارک ایشان بود که بایست به مردم و به ویژه جوانان آگاهی و هشدار داده شود و مردم را بیشتر در جریان اموری که در کشور می گذرد، گذاشت و متوجه کرد که چه کسانی سرمایه و ثروت کشور را به یغما می برند و یا این سرمایه ها در چه راه هایی مصرف و در کجا و به دست چه افرادی حیف و میل میشوند.بیشتر منبرهای ایشان در این جهت بود.
آن بزرگوار از همان اوائل تشریف فرمائی شان به همدان، جلسات دعای ندبهای را که البته از قدیم الایام در همدان وجود داشت، به قدوم پربرکتشان مزین فرمودند. در ابتدا، این جلسه در منطقه چال قام دین بود، اما به دلیل جلوگیری زمان رضا شاه، به منازل منتقل شده بود و در خانه ها برگزار میشد. بعداً به دستور ایشان هر صبح جمعه، دعای ندبه در مسجد مهدیه همدان منعقد میشد.
شهید مدنی منبرهای کوبنده و انقلابی و بیدارکنندهای داشتند و عاشقان شنیدند مطالب ایشان نه تنها از شهر همدان، بلکه از شهرهای دیگر استان و حتی عدهای از متدینین تهران، در این جلسات شرکت میکردند و بنده ی کمترین، مقداری از اواخر دعا را میخواندم و دعای آخر و ختم دعا به عهده بنده بود که برای سلامتی و موفقیت و تأیید حضرت امام خمینی با این عبارات (اللهم اید حمات الدین لا سیما سیدنا و مولانا آیه الله العظمی الخمینی) دعا میکردم و مردم با شور و حرارت خاصی آمین میگفتند.
این در زمانی بود که ساواک و حکومت ننگین محمد رضا پهلوی، بردن نام ایشان را در مجالس و دعا برای ایشان در منابر و غیره را ممنوع اعلام کرده بود و شدیداً برخورد میکرد و افراد دلسوز مدام به بنده تذکر میدادند که دعا برای ایشان را ترک کنم ولی بنده ادامه میدادم، لذا چند هفته میکروفون جلسه را در اختیار بنده قرار ندادند و دعای یاد شده، ترک شد. بعد از اینکه برای سه جلسه بنده از اینکه نام آیت الله خمینی را ببرم، محروم شدم، همان روز، یعنی در جلسه سوم، هنگامی که آقای مدنی از منبر پایین تشریف آوردند و پای منبر نشستند و جمعی هم در خدمت ایشان حضور داشتند، رو به بنده کردند و فرمودند:« آقای فریدی! چرا چند هفته است دعا نمیکنید؟» بنده عرض کردم: «حضرت آقا! مثل اینکه افرادی دلسوزی میکنند و نظرشان این است که مبادا برای بنده گرفتاری پیش بیاید و دعای برای امام سبب تعطیل شدن جلسه دعای ندبه توسط ساواک شود و لذا میکروفون را در اختیار بنده قرار نمیدهند و دیگر برادران، دعا را به طور ساده اجرا میکنند.» آیه الله مدنی قدری ناراحت شدند و فرمودند:« از هفته بعد یا شما دعا میخوانی یا نه من و نه شما هیچ کدام در جلسه شرکت نمیکنیم.» لذا از هفته بعد کماکان میکروفون در اختیار بنده قرار داده شد و دعا بر سبیل گذشته انجام گردید.
از برخورد شهید مدنی با انجمن حجتیه به نکاتی اشاره کنید.
در همین مجالس بود که جلوی انجمن حجتیه را در آن سال ها گرفتند و ایشان در آن زمان فرمودند ریشه انجمن حجتیه در دربار است و جوانان را در همدان آگاه کردند. البته عدهای از افراد مؤمن و متدین، قضیه را نمیدانستند و وقتی ایشان روشنگری کردند، انجمن حجتیه در همدان کاسه کوزهاش را جمع کرد و رفت.
از تبعید های شهید مدنی چه خاطراتی دارید؟
مدتی ایشان را به یکی از شهرهای غرب کشور(کردستان)، احتمالاً بانه تبعید کردند که ما با جمعی از دوستان به دیدار ایشان رفتیم و در آنجا هم ایشان برنامه های مذهبی و انقلابی داشتند. بعد به نورآباد ممسنی تبعید شدند.
از ویژگی های اخلاقی شهید شمهای را ذکر کنید
آیت الله مدنی به هیچ وجه با کسی مماشات نمیکردند و رودربایستی نداشتند. هرگاه از کسی اشتباهی یا خطایی میدیدند، با صراحت تذکر میدادند. یک بار جلسهای در منزل مرحوم حاج سید حاجی حسینی سیر بود و ایشان فرمودند: «در مریوان که یک شهر سنی نشین است، مشغول ساختن حسینیه هستند و به پول نیاز دارند.» افراد هر کدام مبلغی تقدیم کردند. من خواستم زرنگی کنم و عرض کردم: «نزد من وجوهات شرعیه خمس وجود دارد. اجازه میفرمایید از وجوهات تقدیم کنم؟» آن بزرگوار قدری با عصبانیت فرمودند:« شما همیشه میخواهید از مال دیگران خرج کنید.»، یعنی صاحب و مالک وجوهات خمس و سهم امام جداست. و مصارف جدائی دارد و به شما ربطی ندارد.
از مدیریت و تدبیر شهید مدنی سخن ها گفته اند. شنیدن خاطراتی در این زمینه از شما شنیدنی است.
در تشییع جناز مرحوم آیت الله آخوند ملاعلی معصومی همدانی، ایشان واقعاً مدیریت و رهبری جانانهای داشتند. پیکر آن مرحوم را به باغ بهشت بردند و یک تابوت خالی را به دست جوانان سپردند و آنها با گفتن مرگ بر شاه، تابوت را در خیابان ها گرداندند و به این ترتیب، هم به پیکر آیت الله ملاعلی بی حرمتی نشد و هم جوانان، مردم شهر را هشیار کردند؛ مراکز فساد و مشروب فروشی ها برچیده شدند و طبق برنامه به محل فساد زنان که در نزدیکی باغ بهشت بود، یورش برده شد و آنجا را نیز برچیدند. کل این ماجرا، چند نفر زخمی بیشتر نداشت و غائله های زیادی ختم پیدا کرد.
از روزی که تانک ها میخواستند به سمت تهران حرکت کنند، چه خاطرهای دارید؟
آن روز شهید مدنی با برنامه جالبی جلوی تانک ها را گرفتند. جوانان از شب قبل با گذاشتن دینامیت و زدن تونل، راه همدان را که الان هم چاله های دینامیت آن مشخص است، آماده انفجار کردند که اگر تانک ها از همدان گذشتند، در گردنه آوج زمینگیر شوند. فرمان شهید بزرگوار در همدان، به وسیله مردم اجرا و کارساز شد و کسانی که برای سرکوبی مردم انقلابی تهران راه افتاده بودند، در ورودی شهر همدان خلع سلاح و همه پرسنل تسلیم و اسلحه ها به بیت آیت الله مدنی و تانک ها و نفربرها به پادگان همدان برده شدند و اولین پادگان انقلاب در همدان به فرماندهی آیت الله مدنی شکل گرفت. اعلام وفاداری ارتشیان در همدان و تسلیم شدن فرماندهان و وفاداری آنها به نظام حکومت اسلامی، رعب و وحشت زیادی را در دل طاغوت افکند.
و سخن آخر؟
در خاتمه بنده مدعی هستم که آن مرحوم صلاحیت اداره کشور و اجرای احکام اسلام و اجرای عدالت را به نحو اکمل دارا بود. البته بالاترین خصلت آن مرحوم، تابعیت تمام از رهبر انقلاب بود و این خصلت در آنجا به ظهور پیوست که شهید آیت الله قاضی در تبریز به شهادت رسید و از طرف امام، حکم هجرت به ایشان رسید و همان شبانه اصرار داشتند که تبریز بروند و هرچه دوستان گفتند بگذارید صبح شود، قبول نکردند و شبانه به طرف تبریز حرکت کردند. بعد هم هر هفته 2 الی 3 روز به همدان میآمدند و جمعه ها به تبریز برمیگشتند. شهید مدنی تابع محض امام بودند.
ماهنامه شاهد یاران، شماره 57، مرداد 1389.