03 اردیبهشت 1400
بررسی دلایل شکست سیاست سرکوب رضاخان علیه عشایر
رضا شاه و کوچ نشینی عشایر
مقدمه :
رضا شاه پس از رسیدن به سلطنت به انجام یک سلسله از اقداماتی مبادرت ورزید که یکی از آنها طرح اسکان اجباری عشایر بود که اصطلاحاً به «تخته قاپو» کردن مشهور بود. در این میان ایل بختیاری به عنوان یکی از ایلات مهم و مقتدر کشور مشمول طرح اجباری اسکان عشایر از جانب دولت رضاشاه گردید. این طرح بدون انجام مطالعات و تحقیقات کارشناسی و بدون فراهم آوردن زمینه های لازم و تنها به پشتوانه نیروی نظامی و انتظامی در ایل بختیاری اجرا گردید. رضاشاه خود به طور مستقیم جریان اسکان عشایر بختیاری را دنبال می کرد. هدف وی از این اقدام ، تنها یکجانشین کردن عشایر و رسیدگی به وضعیت آنان و در نتیجه فراهم آوردن امکان رشد و ترقی جامعه نبود ، بلکه هدف اصلی دولت رضا شاه یکجانشین کردن ایلات و عشایر، به ویژه بختیاری ها برای اعمال نظارت مستقیم و بیشتر بر روی ایشان بود. دولت رضاشاه به کمک ارتش و با استقرار نیروهای آن در گذرگاه های مال رو عشایر بختیاری ، توانست عده ای از بختیاری ها را به اجبار اسکان دهد ؛ اما عشایر بختیاری در مقابل طرح اسکان اجباری مقاومت نشان دادند. دولت رضا شاه آنان را به زور وادار به ساخت روستاهای جدید نمود و دسته هایی از ایشان را به یاری ارتش از چهارمحال بختیاری به خوزستان انتقال داد.آنان پس از سقوط رضا شاه روستاهای جدیدالاحداث را تخریب کردند و بار دیگر به زندگی کوچ نشینی بازگشتند. [1]
همانگونه که میدانیم، در یک تقسیمبندی کلان، سکنه ایران به سه جامعه شهری، روستایی و عشایری تقسیم میشوند. جوامع سهگانه مذکور، هرکدام دارای شیوه زندگی و آداب و رسوم و ویژگیهای مخصوص به خود میباشند.[2]
زندگی ایلات و عشایر طی قرون متمادی با کوچنشینی و چادرنشینی آمیخته گشته و وجه تمایز آنها با روستائیان و شهرنشینان گردیده است. هر ساله و به طور مکرر و همیشگی از ییلاق به قشلاق رفته و از قشلاق به ییلاق بازگشته اند. سیاهچادرها مرکز ثقل زندگی عشایر در مراتع است که با از بین رفتن چراگاهها، آنهم جابجا می شود. زندگی سیال ایلات و عشایر و عبور آنها از مناطق صعبالعبور و کوهستانهای سخت شرایطی را فراهم می آورد که نیروهای دولتی، پلیس و ارتش تسلط و نظارت کمتری بر آنان داشته باشند. [3]
درزندگی عشایری، خوانین و رؤسای عشایر نقش های مهمی را عهده دار می شوند. پیدا کردن مراتع، عبور دادن ایل از گذرگاههای خطرناک و دفاع از ایل و طوایف در مقابل دیگران و حل و فصل منازعات داخلی ایل از جمله این مسئولیت ها می باشد و در مقابل عشایر پذیرفته اند هم از آنها اطاعت کرده و هم در هنگام لزوم از رهبران و خوانین خود دفاع و پشتیبانی نمایند. [4]
سلحشوری عشایر و سلطه ناپذیری آنان به حکام ستم پیشه، بر دغدغه های مرکز نشینان افزود و آنان را به این فکر وا داشت تا چگونه سلطه و استیلای خود را بر عشایر مستولی کنند. با توجه به مبارزاتی که عشایر در جریان مشروطه از خود بروز دادند و مخالفت های آنان با جریانات سلطه اعم از عمال قاجار و نیز عمال انگلیس که بدنبال غارت نفت بودند، رضا شاه را بر آن داشت تا در سال های اولیه حکومت خود، سران و خوانین عشایر را به تحت سلطه خود در آورد. [5]
رضا شاه با اعلام مخالفت با کوچ نشینی عشایر که آنرا سمبل عقبماندگی و سنتگرایی کشور میدانست، سعی داشت سلطه خود را بر مناطق عشایری کشور مستولی نماید و لذا کوشید تا مسئله ایلات و عشایر را به هر شکل ممکن حل نماید و به قدرت گریز از مرکز آنها چه به اختیار و چه از روی اجبار پایان دهد. مسئله اسکان عشایر یکی از تاکتیکهای رضاشاه در مقابل قدرت بسیار رهبران ایلات و عشایر بود که در کنار تاکتیکهای دیگر چون خلعسلاح، سربازگیری، تصرف املاک و غیره به کار بسته شد. اما دولت رضاشاه به جای استفاده از شیوهها و فنون فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، و بدون تحقیقات و مطالعات کارشناسی تنها به شیوههای خشن نظامی و امنیتی توسل جست. در واقع نگاه دولت رضاشاه به عشایر و اسکان آنها نگاهی امنیتی و نظامی بود نه اینکه بخواهد با اسکان ایلات و عشایر به رشد و توسعه آنها یا تحول و ترقی کشور کمک بنماید. [6]
عشایر موظف و مجبور بودند روستا تأسیس نموده و خانه بسازند. آنها به اجبار از زندگی کوچنشینی و دامپروری خود بریده بودند اما نحوه معیشت جدید آنها نیز مشخص نبود. این اقدام بیمطالعه و تحقیق ضربات شدیدی را بر اقتصاد عشایری و در حقیقت اقتصاد جامعه ایران فراهم آورد که در آن روزگار بخش زیادی از مایحتاج خود را از تولیدات عشایر چون گوشت، پوست و لبنیات تعیین مینمود.
رضاشاه با بکارگیری شیوههای نظامی، پلیسی و خشن و با به کارگیری زور توسط مأمورین ارتش، نظمیه و امنیه توانست ایلات و عشایری را که در مقابل سیاست اسکان مقاومت میکردند به اجبار در مناطقی که دولت خود تمایل داشت، اسکان دهد. اگر چه با سقوط رضاشاه در شهریور 1320 ایلات و عشایر بار دیگر به زندگی کوچنشینی سابق بازگشتند. [7]
ایل بختیاری از جمله ایلات و عشایری بود که به شدت تحت فشار سیاست اسکان قرار گرفت. با توجه به اینکه بختیاریها از معدود ایلات قدرتمند کشور بودند که با قدرت بسیار خود نقش زیادی در امور سیاسی و نظامی ایران بر عهده داشتند، طبعاً دولت رضاشاه بیشتر از سایر ایلات تمایل به یکجانشینی و اسکان آنها داشت تا بدان وسیله قدرت و نفوذ آنها را کاهش دهد. بختیاریها طی سالهای دراز و متمادی در دو منطقه گرمسیری خوزستان و سردسیری چهارمحال به صورت یکجانشین به رفت و آمد و کوچروی مشغول بودند. آنها هر ساله با آغاز بهار منطقه گرمسیری خود خوزستان را به سوی سردسیر خود یعنی چهارمحال ترک میکردند و در اول پائیز دوباره به خوزستان بازمیگشتند. تا قبل از آغاز اجرای سیاست اسکان اجباری عشایر توسط رضاشاه، بختیاریها بنابر عادت همیشگی میان دو منطقه خوزستان و چهارمحال در تردد و حرکت بودند. کوچنشینی در میان آنها به صورت یک فرهنگ درآمده بود و عشایر بختیاری هویت ایلی خود را در نظام چادرنشینی خود جستجو میکردند. [8]
رضاشاه از سال 1306ش به بعد به دنبال اجرای طرح اسکان عشایر برآمد و دستور داد تا در این خصوص در بودجه هر سال دولت، مبلغ ویژهای به اعتبار اسکان عشایر برای خانهسازی و احداث روستاهای جدید منظور شود و همچنین مقررات کوچ نشینی و اسکان ایلات و عشایر را در یازده ماده ابلاغ نمود. در ماده اول، ایلات و عشایر چادرنشین ایران به سه دسته تقسیم شده اند. دسته اول چادرنشینانی که در تمام ماههای سال در زیر چادر اقامت داشته و با چادر ییلاق و قشلاق کرده و معمولاً خانه و مرتع ملکی ندارند. دوم طوایفی که شش ماه سال را با خانواده در چادر اقامت دارند اما در مناطق گرمسیری خانه و مرتع ملکی دارند و سوم دامدارانی که در روستاها و قصبات سکونت دارند و تنها سه ماه از سال را نیازمند به چادر و چادرنشینی میباشند. در ماده دوم ذکر شده بود که برای آشنا شدن چادرنشینان به دهنشینی و رعیتی و از بین رفتن چادرنشینی در هر سه مورد بایستی به ترتیب ذیل اقدام شود، که ریشسفیدان و متمولین دسته اول بایستی الزام شوند تا درمدتی معین با صرف دارایی خود در هر نقطه که مایل باشند، املاکی را خریداری و یا در املاک خالصه یا اربابی خانه ساخته و بزرگ هر خانواده را به ترک چادرنشینی و انجام زراعت و رعیتی وادار نمایند. رؤسا و ریشسفیدان دسته دوم را نیز بایستی الزام نمود تا با صرف دارایی خود و در مراتع ملکی و متصرفی طایفه خود،منزل ساخته و به زراعت و امور رعیتی مشغول شوند. پیرمردان و ریشسفیدان دسته سوم نیز بایستی الزام شوند که در مناطق سردسیری برای توقف سرپرستان احشام، خانههای ییلاقی بنا نمایند.[9]
بر اساس ماده سوم نظامنامه حکام و ولات موظف شدند که به محض وصول دستور وزارت داخله یک نفر از اعضاء مجرب و فعال حوزه مسئولیت ایالت یا حکومت را برای اجرای مقررات مربوط به امر اسکان انتخاب و با معرفی به وزارت داخله به حوزه اقامت ایلات و حشمداران اعزام نمایند. این مأمور وظیفه داشت تا آن قسمت از طوایف و تیرههایی را که کاملاً چادرنشینان و کوچنشین هستند مورد تحقیق و شناسایی قرار داد و فهرست آماری جامعی از تعداد آنها تهیه نموده و دو نفر از مهمترین ریشسفیدان مورد اعتماد طایفه و یک نفر کدخدایی را که مورد اطمینان و مقبول آن ریش سفیدان و اکثریت خانوادههای طایفه باشند، انتخاب و احضار نموده و التزام جداگانه از هر تیره و طایفه به امضای کدخدا و ضمانت ریشسفیدان همان طایفه و تیره بگیرد که متعهد شوند که خانه و کلیه وسایل رعیتی را در روستا تدارک نموده تا تمام افراد تیرهها و طوایف آنها ترک چادرنشینی نمایند و با اخذ ورقه هویت، مردانشان به لباس متحدالشکل ملبس شوند. [10]
مطابق ماده ششم نظامنامه حاکم و ولات وظیفه داشتند که ایلات و صاحبان احشام و دامهایی که ناگزیر بایستی به سردسیر بروند و نیازمند داشتن چادر میباشند، را به دقت شناسایی کرده و در اول اسفندماه سال فهرست تعداد چوپان و سرپرست هر تیره و طایفه تهیه و بر طبق درخواست صاحبان احشام و پس از مطالبه و رؤیت ورقه هویت سرپرست یا چوپان مجوز حرکت احشام به ییلاق به نام آنها صادر شود. مقررات اسکان عشایر در تاریخ 28/مرداد/1312 به محمودخان غفاری مأمور عمران بختیاری ابلاغ گردید تا در راستای اسکان بختیاریها، مدنظر قرار گرفته و به طور دقیق اجرا شود. [11]
اسکان عشایر بختیاری با حبس و اعدام شدن خوانین و رهبران بختیاری آغاز گردید. مطابق دستور رضاشاه طوایف بختیاری ساکن در خوزستان بایستی در آنجا و طوایف ساکن در چهارمحال بایستی در آنجا سکونت نموده و از مهاجرت به ییلاق و قشلاق و یا برافراشتن سیاهچادر اجتناب ورزند. استفاده از سیاهچادر به شدت ممنوع شد و کسی که اقدام به برپا کردن سیاهچادر مینمود، به شدت مجازات میگردید. در شرایط خاصی که اگر دامها جابجا نمیشدند از بین میرفتند، صاحبان دامها بایستی از احکام و فرمانداران مجوز چوپانی و مجوز چادر آنهم چادر سفید بگیرند و یا اینکه از مقامات مجوز تعلیف دامها را دریافت دارند.[12]
علیرغم رفتار ستمگرانه مأمورین دولتی و خشونت به خرج دادن آنها، کار اسکان عشایر بختیاری با سرعت چندانی پیش نرفت و علیرغم همه تدابیر رضاشاه در به کار بردن شیوههای خشن و نظامی و بسیج شدن دستگاههای اداری اجرایی ونظامی انتظامی برای اجرای سیاست اسکان عشایر، این سیاست با موفقیت و به طور کامل اجرا نگردید. با سقوط رضاشاه در شهریور 1320 و برقراری فضای آزاد در کشور، عشایر بختیاری نیز همانند ایلات و عشایر دیگر، خانهها و مساکن خود را تخریب نموده و بار دیگر به زندگی کوچنشینی روی آوردند. روستاهایی که به طور اجبار و خیلی سریع به وجود آمده بودند، از بین رفتند و عشایر بختیاری که آزادی خود را به دست آورده بودند، مجدداً به چادرنشینی و کوچروی روی آوردند. [13]
نتیجه گیری :
دامپروری محور زندگی عشایری بود... و باید دانست که دامپروری مبتنی بر کوچ بوده و بدون کوچ، بقای دامپروری در آن شرایط تاریخی، غیرممکن بوده است. کوچ برای عشایر امری تفنّنی و تفرجّی نبود، بلکه بخشی از ساختار زندگی و نظام معیشتی آنان محسوب میشد. این نظام معیشت نیز معلول و ناشی از شرایط جغرافیای طبیعی کشور بود... بنابراین آنان برای بقای زندگی خود ناگزیر بودند که به تناسب تغییر فصول سال و وضع علوفه و مراتع، به مناطق سردسیر و گرمسیر کوچ کنند.
کوچنشینی اگر چه برای عشایر پر زحمت بود، اما هم در زندگی شرافتمندانه و عزتمندانه خودشان و هم در اقتصاد کشور نقشی مثبت و اساسی داشت. به علاوه، در زندگی عشایری... تنظیم روابط اجتماعی با سایر قبایل از یک سو و مهاجرت به مناطق سردسیر و گرمسیر و حفاظت از اموال و احشام در برابر تهدید خطر سرقت و جانوران وحشی از سوی دیگر، مستلزم تأمین ابزارهای دفاعی و حفاظتی یعنی اسلحه است. بنابراین در ساختار زندگی عشایری، اسلحه پیش و بیش از آنکه ابزاری جنگی برای دستیابی به اهداف تجاوزکارانه وتهاجمی باشد، وسیلهای تدافعی وحفاظتی وجزو ضروری ونیاز اجتنابناپذیر آن شیوه زندگی است.[14] مهم ترین مشکل رضاخان و مشاورانش نادیده گرفتن همین واقعیت های زندگی عشایری بود. او تصور می کرد هر سیاستی را می توان با زور به کرسی نشاند درحالی که در عمل تاریخ برای رضاخان وهمدستانش ثابت کرد عناصر فرهنگی عشایر، که آمیزهای متناسب ازعناصرمذهبی وملّی است و به کالبد زندگی اجتماعی عشایر روح و روان میبخشد، باور از بین نمی روند و به عنوان یک واقعیت تاریخی به حرکت پویای خود دراشکال مختلف ادامه می دهند.
[1] غفار پور، بختیار: فصلنامه مسکویه دانشگاه آزاد ری شماره 8 ،زمستان 1386 و بهار 1387 .
[2] صفینژاد، جواد؛ مبانی جغرافیای انسانی، تهران، 1366.
[3] کیاوند، عزیز؛ حکومت و سیاست و عشایر، تهران، 1368.
[4] رجایی، فرهنگ؛ معرکه جهان بینیها، شرکت انتشارات احیاء کتاب، تهران، 1373.
[5] پاپلی یزدی، محمدحسین؛ کوچنشینی در شمال خراسان، ترجمه اصغر کریمی، مشهد، 1371.
[6] کرونی، استفانین؛ ارتش و حکومت پهلوی، ترجمه غلامرضا بابایی، تهران، 1377، انتشارات خجسته،ص 311.
[7] هدایت، مهدیقلی؛ خاطرات و خطرات، چاپ سوم، تهران، 1361، ص 351.
[8] امانالهی، اسکندر؛ کوچنشینی در ایران، بنگاه نشر و ترجمه، تهران، 1360.
[9] کیاوند، عزیز؛ حکومت، سیاست و عشایر، تهران، 1368.
[10] اکبری علی. فصلنامه عشایری . انتشارات عشایر.
[11] آوری، پیتر؛ تاریخ ایران (جلد دوم)، ترجمه مهدی رفیعی مهرآبادی، تهران، موسسه انتشاراتی عطایی.
[12] تقوی مقدم، سید مصطفی؛ تاریخ سیاسی کهکیلویه، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران، 1377.
[14] تقوی مقدم، سید مصطفی؛ تاریخ سیاسی کهکیلویه، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران، 1377.
موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی