25 مرداد 1400
بختیاری ها و جنگ جهانی اول
وقتی در سال 1314 میلادی جنگ جهانی اول شعله ور گردید ، کمتر کسی فکر می کرد که دامنه و زبانه آن سراسر دنیا را فرا بگیرد. بسیاری از کشورها برای در امان ماندن از گزند و آسیبهای جنگ اعلام بیطرفی کردند. اما چون طرفین درگیر در جنگ به ویژه انگلستان در بسیاری از کشورها حضور داشت و یا بخشی وسیعی از دنیا مستعمره اش بود ، وقوع جنگ در هر نقطه ای ممکن بود. طرفین درگیر برای آسیب رساندن به یکدیگر ، هر فرصتی را غنیمت شمردند و هر نقطه ای که این کشورها منافعی داشتند ، هدف محسوب می شد. خاورمیانه به ویژه حوزه خلیج فارس اهمیت راهبردی داشت. چاههای نفت ایران و کشورهای عربی ، سوخت ماشین جنگی طرفین درگیر را تامین می کرد. به همین دلیل کشورهای متخاصم حساب ویژه ای برای این منطقه باز کردند. آلمانها ماموران ورزیده خود را به ایران اعزام کردند تا با به آشوب کشاندن مناطق جنوبی ایرانی ، جریان ارسال محموله های نفتی را به اروپا قطع کنند و ماشین جنگی دشمن را از کار بیندازند. انگلیسی ها نیز با اطلاع از این نقشه ، تمام سعی خود را بکار گرفتند تا با هر وسیله ممکن و به هر قیمتی توطئه و نقشه های ماموران آلمانی را خنثی کنند.امری که کار را بر انگلیسی ها بسیار دشوار می کرد ، نارضایتی مردم ایران از انگلیسی ها بود. ناخشنودی مردم از انگلیس ، آنها را به سمت آلمانها سوق می داد. ماموران آلمانی نیز با آگاهی از این موضوع ، آن را به فرصتی تبدیل کردند با مردم ایران ابراز همدردی کردند و تبلیغات گسترده ای علیه انگلیسی ها به راه اندختند و اعلام نمودند حاضرند در مبارزه با انگلیس به مردم ایران کمک کنند. آلمانها امتیاز دیگری نیز داشتند. دولت عثمانی که مسلمان بود ، هم پیمانش بود و سربازانش دوشادوش سربازان آلمانی می جنگیدند. ایرانیان ترجیح می دادند که در جنگ طرف جبهه ای را بگیرند که بخشی از سپاهیانش مسلمان هستند. براین اساس ناراضیان از حضور انگلیس به جبهه مخالفش پیوستند.
با این اوضاع ماموران آلمانی نیز در سراسر ایران فعال شدند و اعتراضها و خرابیهایی را علیه نیروهای روسیه و انگلیس تشدید و یا سازماندهی می کردند. انگلیسی ها و روسها از این مساله به خوبی آگاهی داشتند. به همین دلیل انگلیسی ها که وقوع تنش و اغتشاش را در مناطق نفتی پیش بینی می کردند ، برای پیشگیری از هر نوع ناامنی و آشوب ، در سال 1912 میلادی قراردادی در حضور خوانین بختیاری با نصیرخان سردار جنگ منعقد کردند که وی به مدت 5 سال ایلخانی بلامنازع بختیاری شود و خود او هرکسی را که مایل بود به سمت ایل بیگی انتخاب کند. وی وظیفه داشت تا امنیت را در بختیاری و حوزه های نفتی تامین کند. ( کتاب آبی ، جلد 3 : 1891تا 1897) همچنین دولت انگلیس به خوانین جوان اخطار کرد که از سردار جنگ اطاعت کنند. به دنبال آن مناطق بختیاری تا کرمان و بندرعباس برای طرفداران آلمان و عثمانی ناامن گردید.
با شدت گرفتن فعالیت ماموران آلمانی و طرفداران آنها در سال 1333 ه.ق. یک هزار نفر از سپاهیان روسیه که در قزوین مستقر بودند، بدون در نظر گرفتن اعلام بیطرفی ایران، صرفاً به بهانه ی اینکه طرفداران آلمان در تهران اغتشاش می کنند به سمت تهران حرکت کردند. نیروهای مذهبی ، ملی و آزادیخواهان که مخالف انگلیس و روسیه بودند به شهر قم مهاجرت کردند و جمعیتی به نام «کمیته دفاع ملی» تشکیل دادند. اشخاصی مانند سلیمان میرزا، سید حسن مدرس، ادیب السلطنه سمیعی، میرزا قاسم خان صوراسرافیل، میرزا محمد علی فرزین، ابوالحسن خان معاضدالسلطنه پیرنیا، علیخان سیاه کوهی، میرزا سلیمان خان میکده، خان بابا خان شیرازی سردار محیی، علی اکبر خان دهخدا، سردار سعید پسر سردار کل، حاج محمدتقی شاهرودی، میرزا طاهر تنکابنی و میرزا علی اکبر ساعت ساز در این کمیته عضویت داشتند. اطرافیان شاه نیز از حرکت روسها بیمناک شدند و تصمیم گرفتند تا شاه را به همراه جواهرات سلطنتی و اشیاء گرانبها به طرف اصفهان حرکت دهند. در اصفهان حاج آقا نورالله به جمع آوری مجاهدین سابق پرداخت تا آنها را به مرکز بفرستد و احمد شاه را به اصفهان بیاورند. به دنبال آن گروهی مسلح به طرف قم حرکت کرد و به افراد کمیته دفاع ملی ملحق شدند. این گروه پس از درگیری با نیروهای روس به اتفاق اعضاء کمیته ی ملی و شارژ دافر آلمان به اصفهان بازگشتند و قم به تصرف نیروهای روسیه در آمد.
گروهی از اعضاء کمیته با نیروهای نظامی ژاندارم مقیم اصفهان به سمت کرمانشاه مقر مجاهدین ملی عزیمت نمودند. گروهی از مجاهدین نیز به شلمزار رفتند تا خوانین بختیاری را تشویق کنند به کرمانشاه رفته به نیروهای مجاهد و نظام السلطنه بپیوندند و با حمایت عثمانیها مناطق اشغالی را از روسیه باز پس گیرند. در بین خوانین مطرح بختیاری ، ابراهیم خان ضرغام السلطنه ، مرتضی قلی خان صمصام ، تا حدودی لطفعلی خان امیرمفخم و بعدها بی بی مریم به آلمانها گرایش داشتند و حاضر شدند ضمن کمک به حکومت ملی که در کرمانشاه مستقر بود ، به آزادیخواهانی که به خاک بختیاری پناه آوردند ، کمک کنند و با نیروهای روسیه که اصفهان را به تصرف در آورده بودند و در نزدیکی مرزهای بختیاری مستقر بود ، بجنگند. بسیاری از خوانین جوان نیز آمادگی خود را برای پیوستن به حکومت ملی و جنگ علیه انگلیسی ها و روسها اعلام کردند. از آن سوی بسیاری از خوانین مسن که بطور سنتی متحد انگلیسی ها بودند ، مانند سردار اسعد ، سردار ظفر ، سردار جنگ ، سردار محتشم ، امیر مجاهد و... جانب انگلیسی ها را گرفته بودند.
مرتضی قلی خان صمصام به نمایندگی از خوانین متمایل به حکومت ملی، برای حرکت به کرمانشاه و کمک به دولت ملی سه شرط مطرح کرد:
1-دولتین آلمان و عثمانی که هم عهد و هم پیمان ما هستند استقلال و تمامیت ایران را تضمین نمایند.
2-اسلحه و پول به اندازه مکفی برای سواران بختیاری بفرستند.
3-سید نعمت الله افتخارالسادات را همراه خود به کرمانشاه ببرند و کمیته دفاع ملی، قرارداد مربوط به استقلال و حاکمیت ایران به امضای نمایندگان مجاز و صلاحیتدار آلمانی و عثمانی رسانیده با پول و مهمات تحویل بدهند و وی چگونگی را به شلمزار اطلاع داده تا من و سواران بختیاری بلادرنگ حرکت نماییم .(دانشور علوی ، :142 تا 165)
اگرچه مرتضی قلی خان به نیروهای مجاهدین ملحق نشد ولی تعدادی از خوانین بختیاری از جمله ابوالقاسم خان پسر ضرغام السلطنه به میل خود و به دستور پدر با پنجاه نفر از سواران شخصی و قریب دویست و پنجاه نفر داوطلب بختیاری به اتفاق محمد خان سالار اعظم پسر سردار اسعد، محمد علی خان سالار مسعود و سالار بهادر پسران سردار ظفر، موسی خان بهادرالسلطنه، فتحعلی خان سردار معظم و یدالله خان پسران امیر مفخم که آنها نیز افرادی مسلح همراه داشتند به کرمانشاه حرکت کردند و به حرکت ملی مجاهدین پیوستند.
وقتی روسها به اصفهان رسیدند، نیروهای مجاهد که وظیفه دفاع از شهر را بر عهده داشتند از دو سمت مورد حمله قرار گرفتند یکی از داخل شهر بوسیله طرفداران روسیه که غالباً وابستگان و فرزندان ظل السلطان بودند، دیگری نیروهای نظامی روسیه. کار بر مجاهدان سخت گردید ، نتوانستند به مقاومت خود ادامه دهند ناچار شهر را ترک گفته، در نزدیکی مبارکه نیز با عمال فرزندان ظل السلطان درگیر شدند و توانستند مبارکه را به تصرف خود در آورند. در مبارکه حاج آقا نورالله به مجاهدین پیوست و به سمت «سفید دشت» حرکت کردند و در منزل ابوالقاسم خان پسر ضرغام السلطنه به مدت 21 روز توقف داشتند. چراغعلی خان نیز که فرماندهی گروهی از مجاهدان اصفهان را بر عهده داشت به بختیاری آمد. به دعوت ضرغام السلطنه اردوی مجاهدین به «فرادنبه» وارد شد و به گرمی از مجاهدین پذیرایی نمود. چند روز بعد «زایلر» شارژ دافر آلمان و کنسول عثمانی در اصفهان با 150 نفر وارد فرادنبه شدند ضرغام السلطنه از این عده نیز کمال پذیرایی را به عمل آورد. چندی بعد مرتضی قلی خان، محرمانه به ضرغام السلطنه خبر داد که غلامحسین خان سردار محتشم به سمت ایلخانی و یوسف خان امیر مجاهد به سمت ایل بیگی منصوب گردیدند. این پیشامد می توانست اوضاع را برای ضرغام السلطنه و مجاهدان سخت و دشوار نماید زیرا در سال 1915 میلادی بین دولت انگلیس و خوانین بختیاری ( سردار محتشم و امیر مجاهد) قراردادی در هشت بند به امضاء رسید. بر اساس مفاد این قرار داد که نهایت دوستی خوانین با دولت انگلیس را نشان می دهد ، خوانین متعهد شده بودند که ، نظم و امنیت در بختیاری ایجاد و از حوزه ها و تاسیسات نفتی محافظت کنند ، با شیخ خزئل رابطه دوستی برقرار نمایند و از تجاوز و تعرض به همسایگان خود پرهیز کنند. از فعالیت طرفداران آلمان و عثمانی جلوگیری نمایند. دولت انگلیس نیز قول داد دوستی خود را با خوانین استحکام بخشد و از خوانین بختیاری حمایت کند که حکومت شهرهای جنوبی به آنان واگذار گردد.(گارثویت ، 1373 ، 240) با انعقاد این قرارداد ، انگلیسی ها با جلب رضایت سردار محتشم از او تعهد گرفته اند که به محض ورود سران مهاجرین و مجاهدین و زایلر آلمانی آنها را دستگیر و تسلیم آنها نماید. این خبر موجب وحشت عموم مهاجرین گشت. ضرغام السلطنه اظهار داشت تا یک نفر از بستگان و اقوام من در قید حیاتست، محال است اجازه دهد که دشمن به شما تعرض نماید و تا من جان در بدن دارم از شما دفاع می کنم زیرا تاکنون سابقه نداشته است که مردم ایران به خصوص عشایر ، میهمان و پناهنده خود را به دشمن تسلیم نمایند. دهخدا ضمن تأیید اظهارات ضرغام السلطنه گفت باید از برادر کشی جلوگیری کرد و علیرغم مخالفت ضرغام مقرر گشت که مجاهدین در یک محل متمرکز نشوند بلکه در آبادی ها پراکنده شوند. دهخدا به « قلعه تک»، امین التجار به ایل قشقایی، افتخارالتجار به همراه چند نفر به «دهکرد»، نورالله دانشور به «جونقان» و حاج آقا نورالله به میان طایفه ی چهرازی رفت که پس از توقف کوتاهی از آنجا راهی اراک و نهایتاً به عراق رفت.
چنانکه گفته شد در جریان جنگ جهانی اول به دلیل دخالتهای دولتهای روسیه و انگلیس در کشور ما و نارضایتی مردم از آنها، بسیاری از آزادیخواهان، روحانیون و مردم به آلمانها گرایش پیدا کردند تا با کمک آلمانها که متحد دولت اسلامی عثمانی نیز بود، به سلطه ی روس و انگلیس پایان دهند. «دانشور علوی» که خود در این ایام در بین بختیاریها بود، می نویسد:«در موقع جنگ، آزادیخواهان ایران که همواره از مظالم و تعدیات روس و انگلیس در عذاب بودند نه از لحاظ همراهی و مساعدت با آلمان بلکه بواسطه ی اینکه شخصاً قادر به گرفتن انتقام از روسیه تزاری نبودند ظاهراً جانب آلمان را گرفتند تا با جلب مساعدت آن دولت از تعدیات بی رویه روسها جلوگیری به عمل آورند.» (دانشور علوی ، :142)
در باره گرایش ضرغام السلطنه به آلمانها ، برادرزاده اش «اوژن بختیاری» می نویسد: «ضرغام السلطنه در اینجا بنا بر مثل معروف لا لحب علی بل لبغض معاویه از آنجاییکه با انگلیسیها نظر خوبی نداشت دعوت آلمانها را آنهم بدون قید و شرط پذیرفت.» (اوژن بختیاری ، 1345 :257) به نظر می رسد گرایشهای مذهبی ضرغام در تمایل وی به آلمانها که متحد یک دولت اسلامی (عثمانی) موثر بود همچنین نباید افکار و احساسات ضد انگلیسی وی در این گرایش نادیده گرفت.
یکی دیگر از خوانین بختیاری که به آلمانها تمایل پیدا کرد ،لطفعلی خان امیرمفخم بود. چند نفر از فرزندان وی به خصوص فتحعلی خان سردار معظم جنگهای متعددی با نیروهای روسیه کرد. « کحال زاده» منشی سفارت آلمان در ایران در نوشته های خود می نویسد. روز چهار شنبه 7 اپریل، آقای امیرمفخم بختیاری در سرپل نزدیک قصر شیرین از دو وزیر مختار آلمان و اتریش پذیرایی کرد.( دیده ها و شنیده ها، کحال زاده، 164 ).گزارشهایی نیز وجود دارد که در « کوهمره خمین» نیز ملاقاتهایی با ماموران و طرفداران آلمان داشته است. به نقل از سردار ظفر، در دوران جنگ جهانی اول امیرمفخم با دریافت پول (60000تومان) جانب آلمانها را گرفت که اعتراض شدید انگلیسی ها را به دنبال داشت( سردار ظفر، 1355). وی متهم بود با برخی گروههای مسلح در اطراف اصفهان که طرفدار آلمانها بودند ، سر و سری دارد. انگلیسی ها که از این موضوع نگران و ناراحت بودند ،با هدف دورساختن امیر مفخم از منطقه بختیاری ، از وی حمایت کردند و مدتی حکمران کرمان گردید. وی مدتی نیز نامزد حکومت اصفهان بود.
سردار جنگ نیز که بر اساس قرارداد سال 1912 میلادی به سمت ایلخانی برگزیده شده و متعهد شده بود از انگلیسی ها حمایت و امنیت را در منطقه ایجاد کند ، شواهدی وجود دارد که بی میل نبود از آلمانها حمایت کند. چنان که «سرپرسی کوکس » در گزارش خود می نویسد: « روش سردار جنگ در مورد تهاجم قوای عثمانی و شورش متحصنین مذهبی در شوشتر و ارتباط آنها با واسموس و دیگر قبایل خوزستان مبهم و دو پهلو بود و حتی غیردوستانه است. دکتر یانگ در تلگرام مورخ بیست و هفتم آوریل خود می گوید روش فعلی سردار جنگ مبهم و خطرناک و پر از سوء ظن است».(گارثویت ، 1373 : 232) انگیزه برخی از اولاد حاجی ایلخانی در گرایش به آلمانی ، بدبینی و بی اعتمادی آنها به اولاد ایلخانی بود. اولاد ایلخانی بطور سنتی متحد انگلیسی ها بودند. سردار اسعد و سردار ظفر روابط بسیار حسنه ای با انگلیسی ها داشتند. بسیاری از اولاد حاجی ایلخانی به ویژه امیرمفخم از این رابطه گرم عموزاده ها با انگلیسی ها بسیار ناخرسند بود و احساس خطر می کرد. بدبینی اعضای دو خانواده سبب گردیده بود که اشخاص با نفوذ هر خانواده به هر جهت ، جریان و طیفی گرایش پیدا می کردند ، خانواده دیگر را به جبهه و جهت مقابل سوق می داد.
در باره گرایش بی بی مریم به آلمانها ، به نظر می رسد تنها دلیل آن بی توجهی برادرانش به فرزندانش(علی مردان خان و محمدعلی خان) بود. وی انتظار داشت ، همانگونه که خود وی در جریان طلاق از عموزاده ، تحت حمایت برادران قرارگرفته بود ، فرزندانش نیز از حمایت و مساعدت دایی ها برخوردار گردند و به مقام و منصبی برسند. اما بر خلاف انتظار بی بی ، فرزندانش مورد بی مهری و بی توجهی قرار گرفتند. امتیاز دیگری که بی بی مریم داشت ، این بود که وی توانسته بود با حمایت برادران سرپرستی املاک شوهر را بر عهده گیرد و در سورشجان نقش یک فئودال با نفوذ را ایفا کند. با استقلال اقتصادی که داشت ، تکیه بر املاک و ثروت خود زد ، دسته مسلحی به فرماندهی پسرانش سازماندهی کرد. این قابلیتها در کنار ویژگی های شخصیتی ، باعث گردید تا بی بی مریم بتواند در کنار خوانین مطرح بختیاری عرضه اندام نماید ، خودی نشان دهد و در عرصه سیاست حضور داشته باشد.
با مساعد شدن اوضاع بختیاری برای فعالیت آلمانها و طرفداران آنها ، «جاکوب» به اصقهان رفت تا با کمک کنسول آلمان درآن شهر مقدمات شوریدن بختیاری ها را فراهم کنند و مناطق جنوبی ایران را برای انگلیسی ها و روسها ناامن نماید. در بهار سال 1915 «کاور» نایب کنسول روس در اصفهان ترور شد. چند بار نیز «گراهام» سر کنسول انگلستان مورد سوء قصد قرار گرفت. مامور ورزیده آلمانی «واسموس» نیز در جنوب به تحرکاتی دست زد و با بختیاری ها ارتباط برقرار کرده با ابراهیم خان ضرغام السلطنه ، بی بی مریم و فتحعلی خان سردار معظم ملاقات و گفتگو کرد. یکی از خوانین در شوشتر خانه ای در اختیار واسموس گذاشت ، تا بتواند فعالیتهای خود را طرح ریزی و عملیاتی کند. انگلیسی ها که از اوضاع پیش آمده ، حمایت بختیاری ها و اهالی شوشتر از آلمانها و فتوای جهاد علماء مبنی بر جنگ یا انگلیسی ها ، بشدت نگران بودند ، توان دستگیری آشکار واسموس را در خود ندیدند ، بلکه بطور نامحسوس عملیات وی را زیر نظر گرفتند. وقتی ماموران انگلیسی ها با لباس مبدل و بدون سروصدا قصد کرده بودند ، وی را دستگیر کنند ، واسموس که از این توطئه مطلع شده بود ، قبل از اینکه انگلیسی ها دست به اقدامی بزنند ، فرار کرده و به بنادر جنوبی رفت.
ضرغام السلطنه نیز جمعی سوار زبده به فرماندهی فرزند رشیدش ابوالقاسم خان مجهز نمود و دژ فرادنبه به جایگاهی امن برای وطن خواهان و طرفداران آلمان و عثمانی تبدیل شد. وی موفق گردید یک سلسله جنگ چریکی را علیه نیروهای روس و انگلیس تدارک ببیند. مرتضی قلیخان نیز در شلمزار به مهاجرین کمک بسیار می نمود. با تصرف اصفهان به بوسیله روسها «چراغلعلی خان» نیز به بختیاری آمد «کاردرف» کاردار آلمان نیز از قمشه به بختیاری رفت و قریب یک ماه و نیم میهمان ضرغام بود. با وخیم تر شدن اوضاع ضرغام مجبور شد کاردرف را به همراه فرزند خود با عده ای سوار روانه سمیرم نماید و نامه ای به صولت الدوله که دوست صمیمی او بود ، نوشت تا از وی پذیرایی کند. اما پس از مدتی کاردرف مجدداً حدود سه ماه در بیابانهای بختیاری زیر چادر مخفی زندگی می کرد. با پیروزی هایی که متحدین بدست آوردند عده ای دیگر ازخوانین بختیاری و «بی بی مریم» دختر عموی ضرغام نیز به آلمانها گرایش پیدا کزدند. کاردرف به «سورشجان» محل اقامت بی بی مریم رفت و بیش از یک ماه در آنجا ماند. در سورشجان خوانین نقشه حمله به اصفهان را طرح ریزی کردند. سردار معظم و سالار مسعود تدارک حمله دیدند، چراغ علی خان را نیز از قصد خود آگاه کردند. نیروهای بختیاری در یک فرسنگی اصفهان با سالداتهای روسی درگیر شدند. چراغ علی خان عقب نشینی کرد. در «کروند» نبرد شدیدی رخ داد ابتداء بختیاری ها پیروز شدند، اما علیرغم رشادت و پایمردی به دلیل اتمام مهمات شکست خورده بازگشتند.
وقتی در سال 1334قمری قشون روس کرمانشاه را تصرف کردند عثمانیها عقب نشستند. ابوالقاسم خان و خوانین و سواران بختیاری از راه لرستان به خاک بختیاری بازگشتند. در کوههای لرستان با ایل «سگوند» زدوخورد خونینی صورت گرفت ، مجبور شدند از خوزستان به بختیاری بروند در اطراف دزفول نیز با نیروهای انگلیس و اعراب طرفدار آنها درگیر شدند ، تلفات سنگینی به بختیاریها وارد شد. بهادر السلطنه و چند تن دیگر از خانزادگان اسیر شدند و تحویل کاپیتان «نویل» انگلیسی گردیدند به بصره منتقل و زندانی شد. خان زادگان جوان به واسطه وساطت خوانین مسن ، مدتی پس از اسارت آزاد شدند و به بختیاری بازگشتند. اما ابوالقاسم خان با دلیری و سرسختی و جنگ و گریز خود را به رود کارون رساند و خود را به آب انداخت و در حال شنا به سربازان انگلیسی مستقر در کرانه ی رود تیر اندازی می کرد تا از آب به سلامت بیرون آمد و رهسپار بختیاری شد در حالی که از همراهان او تنها هشت نفر باقی مانده بود.
چندی بعد در جبهه های جنگ اوضاع به نفع متحدین تغییر کرد. دولت عثمانی پیروزی هایی را بدست آورد. این امر سبب گردید ، مجدداً رضاقلی خان نظام السلطنه رییس حکومت ملی به کرمانشاه بازگردد. ابوالقاسم خان چندان از بازگشت حکومت ملی نظام السلطنه خوشحال شد که بی درنگ با پنجاه سوار زبده حرکت کرد و به حکومت ملی پیوست و در صف فرماندهان رشید قوای حکومت ملی در آمد و بعنوان یکی از فرماندهان قشون ملی به عراق و سپس به استانبول مهاجرت کرد و در بیشتر مراسم و تشریفاتی که به احترام اعضای حکومت ملی ایران انجام می شد ، شرکت می جست. انوار پاشا وزیر جنگ عثمانی مدال سیاست و شمشیر به او داد. ( اوژن بختیاری ، 1345 :258تا261)
با در خواست انگلیس هر روز ایلخانی و ایلبیگی فشار بیشتری به ابراهیم خان ضرغام السلطنه ، وارد می ساختند ، انگلیسی ها برای دور ساختن امیرمفخم و سردار جنگ از بختیاری و از بین بردن گرایشهای آلمانی در آنها ، دولتی ایران را راضی کردند که امیر مفخم به حکومت کرمان و سردار جنگ به حکومت اصفهان منصوب شوند. انگلیسی ها برای نابود ساختن جبهه طرفدار آلمان در بختیاری ، بخشی از نیروهای خود را که در کرمان و مناطق جنوبی مستقر بودند ، به اصفهان و بختیاری گسیل داشته و نیروهای روسیه را تقویت کردند. انگلیسی ها همچنین با دادن مقداری پول ، اسلحه و مهمات به سردار ظفر وی را تشویق کردند تا به کمک سردار جنگ شتافته و اشرار معروف ، جعفرقلی چرمهینی ، رضا جوزدانی و شجاع همایون که مناطق اصفهان را ناامن کرده بودند و گاهی نقش یک نیروی ضدانگلیسی را نیز ایفا می کردند و یک بار نیز دارایی انگلیسی ها را به تاراج بردند ، نابود و تارو مار سازند.با انجام این اقدامات ، مناطق اصفهان و بختیاری به کنترل انگلیسی ها در آمد. این اقدامات فشار بر ضرغام و بی بی مریم را بسیار شدت بخشید. به توصیه انگلیس ، ابراهیم خان ضرغام السلطنه را بدلیل همکاری با آلمانها و پناه دادن به اتباع آلمان ، عثمانی و اعضاء کمیته دفاع ملی سخت در تنگنا قرار دادند و به روستای امام قیس تبعید نمودند. این چنین بود که جبهه ضدانگلیسی بختیاری متلاشی و از هم پاشیده شد.انگلیسی ها در قبال خدمات خوانین بختیاری ، پشتیبانی کردند ، برخی از آنان حکومت شهرهای جنوبی کشور را بدست آورند. به پیشنهاد سر والتر تونلی وزیر مختار انگلیس در تهران ، دولت بریتانیا یک نشان K.C.M.G به سردار جنگ و یک نشان K.C.I.E . به سردار اسعد اعطا کرد ( آهنجیده ،1374 : 270) سردار ظفر نیز به پاس خدماتش به انگلیسی ها علاوه بر اینکه توانست مدتی حاکم اصفهان گردد ، مقدار زیادی پول ، اسلحه و مهمات و یک نشان و مدال دولتی از انگلیسی ها دریافت داشت.
در بین بختیاریها ضرغام السلطنه و بی بی مریم بیشتر از هر کسی از وطن دوستان وآزادیخواهان پذیرایی و کمک کردند. به همین خاطر منزل و اثاثیه ی بی بی مریم در اصفهان بوسیله ی طرفداران روس غارت شد. روستای «ورنامخواست» که متعلق به ضرغام السلطنه بود ، بوسیله قزاقهای روسیه مورد حمله قرار گرفت و«محمد رحیم خان» پسر ضرغام السلطنه و جمع کثیری از اهالی بی پناه کشته شدند. (دانشور علوی ، :170 تا 180) سواران بختیاری به رهبری ضرغام السلطنه و همراه بی بی مریم و برخی خوانین دیگر بارها با روسها جنگیدند. ضربات سختی به قشون روسیه وارد ساختند که خاطرات آن هنوز از سوی سالمندان نقل می شود و مقام جنگجویان پاس داشته می شود. سید احمد نوربخش دهکردی که درویشی پاک ضمیر و مرشد ضرغام السلطنه بود و ضرغام به وی ارادت می ورزید ،در توصیف رشادت ضرغام و فرزندانش در مقابل روسها شعری به شرح ذیل سروده است:
مـعیـن مـذهب، ســردار مــلـت ابــراهیــم فـدا نـــمـود پــسـر را، بــــه راه ملـتـیـــان
کـفن بـه گـردن فـرزند خـویشــتن افکنــد برای حفـظ وطــن یـعـــنی خـطــه ایــران
بـنـا مـــرادی از ظــلــم لـشـــگر روســـی شهـید گــشت محـمـد رحـیم خـان جـوان
بــه خون خـویـش نـه تنـها طپـیـد او را دل شـدنـد کــشته بـه دورش جـمـاعـت یاران
ز شـرح کـشتنـشان بـیش از این نمی گویم که سوخت ز آتش آهـم، تمام کام و زبان
نـصیـب قـاتـلشـان هـسـت لـــعنــت ایــزد نـثـار مرقـد شـان بــاد رحمــت یــزدان
گذشته بود پس از الف سیصد و سی و پنج قدم نهــاد محمد رحیــم خـان به جـنان