04 آذر 1395

ریشه‌های یک پرونده سازی


رحیم روحبخش

ریشه‌های یک پرونده سازی

روز چهارم آذر 1314 محمدولیخان اسدی نایب التولیه آستان قدس رضوی ، از سوی حکومت رضاشاه مسبب قیام مردم در مسجد گوهرشاد مشهد تشخیص داده شد و دستگیر و روانه زندان شد. وی در 28 همین ماه مجرم شناخته شد و فردای آن روز به جوخه اعدام سپرده شد. این در حالی بود که هیچ گونه سند و مدرک معتبری دال بر مجرم بودن وی در آن حادثه وجود نداشت.
وجود مرقد امام رضا(ع) و لزوم اداره سطح وسیع موقوفات آن ایجاب می کند نایب التولیه ای تولیت آنجا را برعهده بگیرد. این فرد معمولاً به طور مستقیم یا غیرمستقیم اداره مجموعه نهادها و عناصری از قبیل ادارات آستانه، زمین های موقوفه، مدارس دینی، تشکل های مذهبی، هیات های عزاداری، حوزه علمیه، علما، وعاظ، طلاب و... را بر عهده می گرفت. مجموعه این عوامل در عصر پهلوی کانون قدرت بزرگی ایجاد می کرد که غالباً با قدرت رسمی دولت در استان یعنی والی (استاندار) و تمامی نهادهای تحت اختیار او اعم از نیروهای کشوری و لشگری اصطکاک پیدا می کرد.
به تعبیر دیگر این دو قدرت موازی در رقابتی آشکار و پنهان با یکدیگر به مبارزه پرداخته و سعی می کردند یکی بر دیگری نفوذ یا غلبه یابد. علت بنیادی این چالش صرف نظر از روحیات متولیان امر، غالباً به دلیل تداخل حوزه کاری و فعالیت های اقتصادی، اجتماعی سیاسی و... همدیگر بود. در این میان همیشه عناصر فرصت طلبی نیز در کمین بودند که به این تحرکات دامن زده و در پی بهره برداری باشند. نکته درخور توجه اینکه هر دو فردی هم که در راس دو کانون قدرت مذکور قرار می گرفتند، توسط خود شاه انتخاب می شدند. به نظر می رسد شاهان پهلوی نیز با انتخاب گزینه های خاص، تعمداً به رقابت آن دو دامن می زدند زیرا آنان با نظارت غیرمستقیم بر حوزه فعالیت های یکدیگر، زمینه کنترل و سلطه بیش از پیش مرکز بر خراسان را فراهم می کردند.
در این راستا سعایت از رقیب نزد هیات حاکمه امری متداول بود. این فرآیند به تدریج دو کانون قدرت مذکور را به دو پایگاه توطئه علیه همدیگر تبدیل می کرد به گونه یی که هر یک از آنها، با ارسال گزارش های جعلی به مرکز سعی می کردند ضمن جلب نظر موافق شاه و سایر ارکان مرکز، موقعیت رقیب را تضعیف کرده و در نهایت او را زیر سلطه خود درآورد. در برخی مواقع که دامنه این چالش گسترش می یافت و اداره امور استان مختل می شد شاهان پهلوی معمولاً یک فرد را به عنوان استاندار و نایب التولیه انتخاب می کردند. از آن جمله می توان به انتخاب فتح الله پاکروان بعد از قیام گوهرشاد در دوره رضاشاه و همچنین انتخاب پیرنیا و به خصوص عبدالعظیم ولیان در اواخر دوره محمدرضاشاه اشاره کرد. به قول سعدی شیرازی؛ دو درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. با توجه به این زمینه، ماجرای مسجد گوهرشاد در سال 1314 قابل تامل بیشتری است.

1- نایب التولیه آستان قدس رضوی در آستانه قیام
 محمدولی خان اسدی، نایب التولیه آستان قدس رضوی از سوی محمدرضا شاه، طی 9 سال (1314-1305) احراز این سمت، توجه ویژه شاه را نیز جلب کرده بود. او در 1257 شمسی در بیرجند تولد یافت و در دستگاه حاکم وقت محلی یعنی محمدابراهیم خان شوکت الملک امیر قائنات و پدر امیراسد الله علم مشغول به کار شد. در آغاز امور آبادی های امیر را بر عهده گرفت اما مدتی بعد پیشکاری او ارتقا یافت. چند سال بعد وقتی در پی کودتای سوم اسفند 1299، کلنل محمدتقی خان پسیان فرمانده وقت ژاندارمری خراسان- از تن دادن به کودتاگران سر باز زد، اسدی از جانب امیر قائن ماموریت یافت تا با نامبرده مذاکره کند. هر چند این مذاکرات با شکست مواجه شد، ولی شهرت پیشکار امیر را در سطح کشور به دنبال آورد به گونه یی که احمدشاه به پیشنهاد امیر او را از لقب مصباح دیوان به مصباح السلطنه مفتخر ساخت. آخرین سمت مصباح السلطنه در این زمان، انتصاب به مقام نایب الحکومه قائنات بود زیرا مدتی بعد او با حمایت امیر، به عنوان نماینده سیستان و زاهدان به مجلس شورای ملی دوره چهارم راه یافت که این مقام را در دوره های پنجم و ششم نیز حفظ کرد.
محمدولی خان در تمام این ادوار به عنوان یکی از نمایندگان طرفدار رضاخان عمل می کرد به گونه یی که بعد از تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی، رضاشاه او را به «نیابت تولیت آستان قدس رضوی» انتخاب کرد. او نیز نمایندگی مجلس ششم را کنار گذاشت و با لقب جدید مصباح التولیه به خراسان عزیمت کرد. او طی چند سال فعالیت موفق شد میزان درآمد آستانه را از 250 هزار تومان در سال 1305 به یک میلیون تومان در سال 1313 افزایش دهد. شاه در همین سال در حضور جمعی، این گونه از اسدی تجلیل به عمل آورد؛ اگر من دو نفر نوکر مثل اسدی داشتم ایران را آباد می کردم. (واقعه گوهرشاد به روایت دیگر، به کوشش سیما رائین، ص15) او حتی در جریان برگزاری مراسم جشن هزاره فردوسی مهر 1313  در مشهد پا را نیز از این فراتر گذاشت و در حضور مقامات ارشد خراسان به استاندار وقت خاطرنشان کرد؛ «من به واسطه علاقه مفرطی که به خراسان و مشهد دارم اسدی را در اینجا باقی می گذارم و الا ایشان شاغل مشاغل بزرگ تری بودند.» (واقعه خراسان، به کوشش مسعود کوهستانی نژاد، ص169)
به جرات اسدی را می توان از زمره کارگزاران برکشیده نسل اول و سنت گرایی عصر رضاشاه تلقی کرد که آنان کم و بیش طی یک دهه تحولی در اداره کشور ایجاد کردند، اما غالب آنان همچون فروغی، داور، اسدی و دیگران قربانی خود شاه شدند.
2- والیان خراسان در آستانه قیام
 اما رقبای اسدی در این مقطع در خراسان چه کسانی بودند. بررسی عزل و نصب والیان ایالات در این مدت نشان می دهد همگی آنان در راس رقبای جدی اسدی محسوب می شدند. برای اختصار وضعیت سه والی متاخر این دوره مورد بررسی قرار می گیرد. اولین آنها محمود جم بود که از همان بدو والی گری نتوانست با اسدی کنار بیاید و ناچار از مرکز احضار شد. اما برخلاف انتظار اسدی، جم به عنوان وزیر کشور کابینه فروغی(1314-1312) منصوب و دبیر اعظم فرج الله بهرامی را به استانداری خراسان انتخاب کرد. روحیه والی جدید که طرفدار تجدد بود، اصولاً با اسدی سنت گرا نمی ساخت. اما چون از حمایت مرکز و به خصوص جم برخوردار بود، اسدی تا مدت ها نتوانست در رقابت با او کامیاب شود تا اینکه مراسم جشن هزاره فردوسی- مهر 1313 این فرصت را به دست آورد که از او نزد رضاشاه سعایت کند و به مقصود خود نائل آید. در آستانه این مراسم، شاه به برنامه ریزی بهرامی در خصوص کیفیت مراسم سخت اعتراض کرد و ضمن فحاشی به او دستور عزل وی را صادر کرد. در جریان این مراسم سایر مقامات ارشد و وابسته به بهرامی در خراسان در حالتی از اضطراب و نگرانی به سر می برند که مبادا اسدی با آنان نیز همان کند که با بهرامی کرده است. (همان، ص 170)
والی جدید فتح الله پاکروان بود. سوابق وی از کفالت وزیر امور خارجه در کابینه مهدی قلی خان هدایت در سال های 1307-1306 و سپس سفیر ایران در کشورهای شوروی و ایتالیا حکایت می کند. پاکروان از همان بدو فعالیت حاضر نشد طوق اطاعت اسدی را بر گردن بگیرد. از این رو رقابتی سخت بین آن دو شروع و روزبه روز تشدید شد. این اختلاف در ماجرای اتحاد شکل لباس و تغییر کلاه پهلوی به شکل آشکاری بروز یافت به گونه یی که برخی آن را عامل اصلی قیام مسجد گوهرشاد تلقی کرده اند.
3- از اختلاف تا توطئه
 بررسی رویکرد اسدی نشان می دهد وی در ماجرای اتحاد شکل لباس و به خصوص تغییر کلاه- که رضاشاه در پی سفر ترکیه دستور تغییر کلاه پهلوی به کلاه شاپو(فرنگی) - را صادر کرد سیاستی مصلحت جویانه در پیش گرفت. او با شناختی که از روحیات مردم و طبقات فرادست خراسان داشت، معتقد بود برای احتراز از هرگونه پیشامدی، بهتر است قانون مذکور در مشهد به تدریج اجرا و در آغاز نیز امر اجبار از آن برداشته شود.
او به فراست دریافته بود که در غیر این صورت توده های مومنین مذهبی مشهد به تبعیت از علما و به خصوص آیت الله العظمی حسین قمی که به ندرت برخلاف علمای برجسته مشهد، با برنامه های هیات حاکمه همراهی می کرد به مقابله با این قانون برخاسته و اجرای آن را با مشکل مواجه می سازند. او حتی این شهامت را نیز به خرج داد که این نظرش را به شاه منتقل کند اما متقابلاً پاکروان صریحاً به شاه نوشت به شرط اینکه مردم از سوی نایب التولیه تحریک نشوند، او توان اجرای قانون مذکور را در خراسان دارد. شاه نظر والی خود را پذیرفت. در برخی از منابع به این اختلاف نظر اشاره شده است. آیت الله مروارید- از علمای برجسته وقت مشهد در خاطراتش ضمن اشاره به دودستگی در میان مقامات ارشد خراسان نقل می کند؛ «یک دسته از مقامات شهر پیرو افکار پاکروان بودند اما اسدی نایب التولیه که یک جنبه های غمثبتف در او بود، موافق با این امر نبود و می گفت صلاح نیست.» (قیام گوهرشاد، به کوشش سینا واحد 1361، ص 151) همچنین محمدعلی شوشتری خفیه نویس رضاشاه در خراسان نیز که در این مقطع از افراد متنفذ دولتی محسوب می شد در خاطرات خود به گفت وگویی چهارنفره میان اسدی و پاکروان به علاوه خود شوشتری و دکتر شیخ (احیاءالدوله) شهردار مشهد در آستانه سفر اعتراض آمیز آیت الله قمی به تهران برای گفت وگو با شاه اشاره کرد و نقل می کند پاکروان با اطلاع از قصد سفر قمی با استهزا، به روحانیت وقعی اظهار کرد؛ «اینها شعور و عقل ندارند.» اسدی جواب داد؛ «آقای قمی در ردیف علمای عادی نیست. چون مرجع تقلید است. مقلدین از او کسب تکلیف می کنند، چاره یی ندارد، چه باید بکند. من هم که نایب التولیه هستم از نظر احترام آستانه و رعایت خدام و مردم کسب تکلیف از مرکز کرده و اجازه خواسته ام اجرای امر را به تدریج نمایم. یعنی در هر کشیک اعضای آن کشیک را تبدیل لباس دهم که پس از پنج روز خاتمه می یابد.» شوشتری اضافه می کند؛ «این بیان ساده اسدی جلب توجه پاکروان را نمود به طوری که من و دکتر شیخ این معنی را متوجه شدیم و در همانجا مثل آنکه به من الهام شد بیان اسدی ممکن است بهانه به دست پاکروان داده و مفسده ایجاد سازد.»وی تصریح می کند؛ بعدها برخی اقاریر پاکروان و کسب اطلاع از مخابره بعضی تلگرافات برایم مسلم شد این تصور درست بوده است و از آن جمله است تلگراف رمزی که پاکروان برای شاه به این مضمون مخابره کرده بود. «در اجرای امر مبارک ملوکانه به تغییر کلاه کوتاهی نشده، مستدعی است امر مبارک شرف صدور یابد که کارکنان آستانه هم لااقل همراهی و مساعدت کنند و آنها هم به عذر نرسیدن دستور از مرکز اجرای امر مبارک را به تاخیر نیندازند.» نامبرده همین امر را زمینه قیام گوهرشاد ذکر کرده است. «از اینجا غاختلاف آن دوف مقدمات انقلاب مشهد شروع شد.» (خاطرات سیاسی محمدعلی شوشتری، ص42)
4- علما، قربانی توطئه
 جنبه قابل تامل این نظریه بر این اصل استوار است که چون اسدی از یک سو بیش از پیش از سوی هیات حاکمه و شخص رضاشاه تحت فشار قرار گرفت و از سوی دیگر می خواست طبق مصالح و مقتضیات محلی مشهد عمل کند برای این منظور به علما متوسل شد و از جمله آیت الله قمی را به مرکز گسیل نمود تا بلکه بتواند شاه را وادار سازد از تصمیم خود در مورد مشهد تجدیدنظر نماید و چون قمی در مرکز موفق به دیدار با شاه و مذاکره با او نشد درنتیجه نقشه اسدی ناکام ماند و او بلافاصله بهلول و احتشام رضوی را به صحنه آورد تا بتواند از راه دیگری شرایط بحرانی مشهد را به اطلاع شاه برساند و او را وادار سازد تا تصمیم خود به اجرای قانون مذکور در مشهد را به تاخیر بیندازد اما چون با سرکوب خونین قیام گوهرشاد، این تیر اسدی نیز به سنگ خورد، حال نوبت رقبای او که از مدت ها پیش در کمین نشسته و نظاره گر بودند، رسید. آنان فرصت را غنیمت شمرده و زمینه را برای سعایت از او فراهم دیدند، لذا بلافاصله دست به کار شده و با مخابره تلگرافاتی، ذهنیت شاه را از او برگرداندند. نکته جالب توجه اینکه در برخی از خاطرات علما و روحانیون برجسته وقت این جنبه از مساله قیام گوهرشاد مورد توجه قرار گرفته است. از آن جمله حجت الاسلام علی محمد نجات از زمره علمای دستگیر شده در قیام گوهرشاد مشهد، در خاطرات خود نقل می کند؛ هنگامی که از مرکز برای اسدی دستوری آمد که کشف حجاب غاتحاد شکل لباس و نیز کلاهف بکن. و عذر آورد؛ «اینجا ارض مقدس است، مرکز علم است، نمی شود اینجا را تغییر داد.» وی در ادامه اضافه می کند؛ اسدی تا سه بار در مقابل این دستور مقاومت کرد اما در نهایت؛ «رفت خدمت آقای قمی». چون این برنامه نیز سر نگرفت؛ «اسدی نواب احتشام رضوی را با اینکه جزء آستانه بود غوسیله یی قرار داد و از طریق اوف انگیزه یی درست کرد که او برود توی مسجد گوهرشاد و آن انقلاب را راه بیندازد.» نجات همچنین درباره بهلول خاطرنشان می سازد؛ «اسدی شبانه بهلول را خواست» فردای آن روز بهلول به منبر رفت او در آخرین بخش از اظهاراتش درباره ساز و کار این توطئه تاکید می کند؛ «حتی نقل می کردند اسدی دستور داده بود که غتمام اجاره داران املاک آستانه که در روستاهای اطراف مشهد بودند فهم بیانیه غو در قیام مسجد گوهرشاد شرکت جویندف اما محرمانه.» (قیام گوهرشاد، ص 87)
از جمله علمای دیگری هم که در راستای همین نظریه به اظهارنظر پرداخته، شیخ غلامحسین مصباح الهدی یکی دیگر از علمای وقت مشهد است. وی ضمن اشاره به اختلاف اسدی با پاکروان خاطرنشان می سازد؛ «اسدی برای اینکه به رضاخان بفهماند سخن او غدرباره لزوم اجرای تدریجی قانون اتحاد شکل لباس و تغییر کلاهف درست تر است با بهلول تماس می گیرد و به او می گوید پاکروان می خواهد چنین کاری بکند غقانون مذکور را اجرا کندف و بر تو که یک مسلمان هستی شایسته است ساکت ننشینی و بالاخره با این حرف های غتحریک آمیزف او را وارد کرده که به سخنرانی بپردازد.» در پایان تصریح می کند؛ «بهلول خود آدمی نبوده که به چنین کاری دست بزند.» (همان، ص 251)
چنین به نظر می رسد که در پرتو این فضا بهلول واعظ تبدیل به یک افسانه شد و داستان های شیرینی درباره زندگی او در میان عوام بر سر زبان ها افتاد و بعضاً برخی از عناصر مقدس مآب نیز کراماتی به او نسبت داده و بدین ترتیب اصل ماجرا تحت الشعاع «اسطوره بهلول» قرار گرفت.
5- بهلول از نگاهی دیگر
پرواضح است که بهلول به اتهام ایراد سخنرانی های تند در مسجد گوهرشاد و زمینه سازی برای قیام گوهرشاد مورد نکوهش علمای وقت مشهد قرار نمی گیرد بلکه چون وقوع قیام مذکور بهانه لازم به هیات حاکمه برای دستگیری، بازداشت و تبعید و بعضاً به شهادت رساندن جمع زیادی از علما داد. و همین امر جایگاه و مرتبه حوزه علمیه مشهد را تنزل داد و در واقع ضربه نهایی این واقعه را روحانیت چشید، این است که بعد از چند دهه از آن واقعه آنان نمی توانند از گناه بهلول در این خصوص بگذرند. آیت الله شیخ ابوالحسن شیرازی امام جمعه وقت مشهد در زمان مصاحبه (سال 1362) به صراحت به همین نکته اشاره کرده و خاطرنشان می سازد؛ «نقشه های سیاست ممکن است او را وسیله یی کرده باشد که غاز طریق تحریک اوف بتوانند روحانیت را سرکوب کنند. شیرازی که در آن زمان طلبه یی بیش نبود در بعد از انقلاب با تامل بسیار درباره بهلول سخن گفته و به صورت استفهامی سوال می کند؛ «نمی دانم بهلول را چطور فرارش دادند که دستگیر نشد؟» مجدداً سوال دیگری مطرح می کند؛ «چطور در شب های نخست منبرهای او هیچ کس مانع او نمی شد و جلوی او را باز گذاشتند تا هر چه دلش می خواست گفت و هیچ عکس العملی نسبت به این منبر رفتن و بدگویی ها و صحبت ها نمی شد و یک مرتبه آن کشتار را راه انداختند؟»
وی سپس با ابراز شگفتی بیشتر ادامه می دهد؛ «چطور شدکه بعد از چندین سال که آمد1 دستگاه امنیتی از او ناراحت نبود و او هم خیلی با حکومت مخالفت نداشته» و در پایان نتیجه می گیرد؛ «تقریباً حالت سازش از او مشاهده شده است.» (همان، ص 11)
همین نظر را نیز آیت الله العظمی سیدعبدالله شیرازی که در زمان مصاحبه (1362) قدرت بلامنازع و مرجع تقلید و متنفذ خراسان است ابراز داشته و ضمن اینکه در اظهاراتش جایگاه چندانی برای بهلول قائل نشده2 از اینکه او ««بدون اجازه علما منبر رفته» سخن به گلایه می گشاید» (همان، ص 125)
به جز علما برخی دیگر از سایر اقشار نیز در این باره اظهارنظر کرده اند، حسین آستانه پرست (دبیر علوم دینی) در مشهد نیز به اقدامات پشت پرده اسدی در تحریک بهلول اشاره کرد و می افزاید؛ «چون شیخ بهلول را ماموران شهربانی دستگیر کردند و موقتاً در کشیک خانه حرم بازداشت کردند اسدی به محض اطلاع نواب احتشام رضوی  از عوامل آستانه  را به کمک شیخ فرستاد تا او را آزاد کند و آن دو به کمک یکدیگر یک شلوغی راه بیندازند تا شاه از این امر غاجرای فوری قانون منصرف شود.» (همان، ص 189)
نتیجه گیری
پیامد اصلی این نظریه این است که بهلول هر چند خود با اقدامات هیات حاکمه مخالف بود ولی حضور و نقش آفرینی او در قیام گوهرشاد با تحریک اسدی صورت گرفت. به تعبیر دیگر اسدی به دلیل نفوذ و قدرت فائقه یی که در خراسان داشت با این ترفند قصد داشت پای علما را به صحنه قیام بکشاند- ماجرای عزیمت گروه هایی از متحصنان به منازل علما و آوردن اجباری آنان به جمع تحصن کنندگان در مسجد گوهرشاد- و برخی علما نیز به رغم میل باطنی به این ماجرا کشیده شدند زیرا به دلیل مقاومت رضاشاه و عدم عقب نشینی او از موضع خود اسدی نتوانست به مقصود خود نائل آید. اینجا است که حال علما باید نوک پیکان حمله خود را متوجه اسدی کنند که سلسله جنبان اصلی این توطئه بود. بهلول که خود وسیله و ابزاری بیش نبود ولی چنین به نظر می رسد که علما بهلول را به دلیل اینکه دانسته و آگاهانه در این توطئه شرکت جسته مورد نکوهش قرار می دهند. حجت الاسلام میرمحمدحسین حسینی اصفهانی از علمای وقت مشهد که در جریان قیام دستگیر و بیش از سه سال زندانی شد هرگاه در خاطراتش به نام بهلول می رسد از او با عنوان «بهلول کذایی» سخن می گوید. او در بخشی از این خاطرات نقل می کند؛ «برحسب تصادف بهلول کذایی پیدایش شد در مشهد... بهلول کذایی رفت مسجد گوهرشاد در روی آن منبر کذایی...» سپس فضای حاکم بر عوام پای میز او را این گونه ترسیم می کند وقتی که بهلول سخنرانی می کرد؛ «بعضی دعا می خواندند، بعضی چرت می زدند، بعضی می خوابیدند و بعضی به نماز و مناجات مشغول بودند.» (همان، ص 104)
آخرین اظهارنظرهای مربوط به نقش بهلول به حسینعلی ذوالفقاری کلمگانی، پاسبانی که در جریان قیام گوهرشاد حضور داشت، اختصاص می یابد. وی پای توطئه در این ماجرا را تا آنجا می کشاند که خاطرنشان می سازد؛ «محمدولی خان اسدی غدر این ماجراف دویست تومان به بهلول داده بود» و در ادامه حتی تصریح می کند؛ «راننده اسدی شیخ بهلول را به مرز افغانستان رساند.» (همان، ص 199)
این نظریه را چنین می توان تحلیل کرد که بعد از سرکوب قیام گوهرشاد و فرار بهلول به افغانستان، مخالفان اسدی استاندار و سایر مقامات امنیتی استان چنان تبلیغات گسترده یی علیه اسدی به راه انداختند که نه تنها موفق به برانداختن او از عرصه قدرت و حتی اعدام او شدند بلکه سایه سنگین این تبلیغات که مطمع نظر نظام حاکم نیز بود طی چند دهه در اذهان و افکار عمومی اقشار مختلف مردم مشهد باقی ماند. گفتنی است بعد از اعدام اسدی، پاکروان با حفظ سمت تولیت آستانه را نیز بر عهده گرفت.
پی نوشت ها؛
1- گفتنی است بهلول بعد از سه دهه و نیم زندگی در کشورهای افغانستان، مصر و عراق در اواخر دهه 40 و در جریان اخراج ایرانیان مقیم عراق به کشور بازگشت. ضمناً در آرشیو سازمان اسناد ملی ایران گزارشی مبنی بر درخواست دولت افغانستان جهت مراجعت بهلول به ایران وجود دارد که دولت ایران «از نقطه نظر سیاست داخلی کشور» با آن موافقت نکرده. رک به علی کریمیان، پیامدهای واقعه گوهرشاد در اسناد نویافته، فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 22-21، سند شماره 38، ص 181
2- ناگفته نماند که بهلول قریب به 33سال بعد از فرار و زندانی در افغانستان و مدتی اقامت در مصر، در سال 1347 شمسی در سفر از مصر به عراق به منزل آیت الله شیرازی در نجف وارد شد. در همان ایام علی دوانی به اتفاق دو تن دیگر از روحانیون به سراغ بهلول رفتند و از او شرح قیام مسجد گوهرشاد را (از زبان خودش) خواستار شدند که بهلول در حد دو صفحه چکیده زندگینامه پرماجرای خود را برای آنان بیان کرد و دوانی نیز آن مطالب را در کتابش نقل کرد. رک به نهضت روحانیون ایران، ج 1 و 2 (در یک جلد) صص 416-414.


وزنامه اعتماد، 22 دی 1387