16 مرداد 1400
چگونه ارتشبد فریدون جم مغضوب شاه شد؟
فریدون جم (زادهٔ ۱۲۹۳ در تبریز، مرگ۴ خرداد ۱۳۸۷ در لندن) فرزند محمود جم، تیمسار ارتشبد ارتش ایران و از چهرههای تحصیلکرده و نزدیک به حکومت رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی بود.
او تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در تهران و پاریس به اتمام رسانید، سپس دانشکده افسری سن سیر در پاریس را گذرانید. دوره دانشکده افسری تهران را نیز به پایان برد. دوره دانشگاه جنگ بریتانیا و چند دوره کوتاه مدت را نیز در آمریکا گذرانید. در ۱۳۱۶ به درجه افسری رسید و یک سال بعد با ازدواج با شمس پهلوی داماد رضاشاه شد.
فریدون جم درجات خود را در ارتش پیمود و با درجه سرتیپی، فرمانده دانشکده افسری شد. پس از آن درجه سرلشگری و بعد از آن سپهبدی گرفت. مدتی معاونت ارتش غرب با او بود و چندی فرماندهی ارتش شرق را تصدی میکرد. سرانجام به قائم مقامی ستاد بزرگ ارتشتاران رسید و بعد از ارتشبد بهرام آریانا با درجه ارتشبدی رئیس ستاد شد
فریدون جم از فرماندهان تحصیل کرده ارتش در زمان شاه بود که بعد از ارتشبد بهرام آریانا با درجه ارتشبدی رئیس ستاد شد. چند سال در رأس ستاد قرار داشت تا به طور ناگهانی از ریاست ستاد برکنار و با سمت سفیر به مادرید رفت.
به گزارش پارسینه، پرویز راجی آخرین سفیر شاه در لندن در کتاب خاطرات خود «در خدمت تخت طاووس» نقل می کند که در ملاقاتی با تیمسار ارتشبد فریدون جم از دلیل برکناری اش توسط شاه از ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران پرسید. ارتشبد جم با افسوس پاسخ داد که افسران امریکایی در ایران پیوسته نزد شاه از او تمجید می کردند. روزی ژنرال سایتز، رئیس مستشاران نظامی امریکا در ایران با تبسم به او گفته بود: «من الانه فاتحه تو را خواندم». جم می پرسد منظورش چیست، سایتز جواب می دهد ساعتی پیش در شرفیابی حضور اعلیحضرت، گفتم که جم بهترین فرمانده ارتش ایران است.
جم با اندوه فراوان می افزاید: «بعد از آن هر چه کردم خطا از آب درآمد و اعلیحضرت دائم از کارم خرده می گرفت ولی با این حال هر وقت تحقیق می شد معلوم می شد که کارم را درست انجام داده ام.»
روزی در جلسه ای با حضور سران سایر نیروها، تیمسار جم درباره نارضایتی شاه از طرز کار بعضی از قسمت های ارتش صحبت می کند و می افزاید چنین ملاحظاتی از جانب اعلیحضرت، او را نه فقط از نظر حرفه ای، بلکه از نظر عاطفی هم رنج می دهد زیرا وی برای اعلیحضرت نه تنها به عنوان فرمانده خود احترام قائل است، بلکه ایشان را همچون «برادری» دوست دارد.
همین سخنان وی در این جلسه سرنوشت این تیمسار بلند مرتبه کشور را بر هم ریخت. روز بعد علم وزیر دربار به دیدن جم می رود و می گوید اعلیحضرت از گستاخی جم بسیار ناراحت شده است. جم با ناباوری می پرسد کدام گستاخی؟ و علم پاسخ می دهد گستاخی اینکه او شاه را «برادر» خود خوانده است!
جم پس از آن می داند که دیگر ریاستش بر ستاد ارتش پایان یافته و اندکی بعد نیز وی را وادار می کنند تا استعفا دهد و به سفارت اسپانیا برود.
ارتشبد جم به پرویز راجی می گوید:«هنوز نمی دانم چه خطایی از من سر زد.»
جم وقتی مأموریتش در اسپانیا پایان یافت، دیگر شغلی به او ارجاع نشد و در لندن اقامت گزید. البته شاه بعدها و در زمان تظاهرات انقلاب بار دیگر به یاد وی افتاد و جم را به ایران فرا خواند تا وزارت دفاع را بر عهده بگیرد. وی در نامه ای مکتوب اظهار داشت: «هنگامی که جوانتر، حاضرالذهن تر و مشتاقتر به خدمت بودم، اعلیحضرت من را مرخص کردند، چرا حالا در این بحران مرا احضار می فرمایند؟ اعلیحضرت کار مرا نمی پسندند و بالمآل با ایشان کار من به جایی نمی رسد».
نقل است که راجی بعد از دیدار با شاه می گوید که شاه هنوز هم عوض نشده و از این رو حاضر به قبول ریاست ستاد ارتش نمی شود و به خارج از کشور باز می گردد. حتا گفته می شود که مهندس بازرگان نیز بعد از انقلاب از وی خواستار بازگشت به ارتش شده بود که وی نپذیرفت.
پارسینه