02 اردیبهشت 1399
جاسوسان K.G.B در ایران، شاهزاده جاسوس [غلامرضا پهلوی]
پنـجمین فـرزند رضا خان در 25 اردیبهشت 1302 در تهران متولد شد که نامش را غلامرضا گذاشتند. تحصیلات ابتداییاش را در تهران آغاز کـرد و آن را به همراه سایر برادرانش در مدرسه لوروزه سوئیس پی گرفت و پس از دو سال به گواهی اسناد بـه جای مانده از مدرسه،نـاموفق بـه ایران بازگشت و به دانشآموزان دبیرستان نظام،پیوست.
غلامرضا پس از تبعید رضا خان و اشغال ایران در شهریور 1320،همچون دیگر برادرانش -بجز محمد رضا-به همراه پدر به آفریقای جنوبی رفت و پس از مرگ او،راهی آمریکا شد و در مـدرسه پرینستن به تحصیل ادامه داد. یک سال اقامت تقریبا اجباری در آمریکا را سپری کرد تا اجازه بازگشت به ایران را از محمد رضا گرفت و در دانشکده افسری به تحصیل پرداخت و...در سال 1350 به درجه سرتیپی رسید.
مـشاغل مـهم
مشاغل مهمی که درباربه اوتفویض کرده بود،عبارت بود از:ریاست کمیته المپیک،باشگاه سوارکاران، آجودان ویژه شاه،رئیس بازرسی ویژه ستاد فرماندهی عالی،عضویت درشورای نیابت سلطنت.وی به عـنوان یـک مقام رسمی نظامی درمهمانیهای داخلی و خارجی به نیابت از محمد رضا پهلوی حضور مییافت.
غلامرضا دو بار ازدواج کرد.درسال 1326 با هما اعلم دختر امیراعلم،پزشک پدرش پیوند زندگی بست که پس از چـندی بـه جدایی انجامید و سپس با منیژه جهانبانی دختر سرلشکر منصور جهانبانی ازدواج نمود.
خاطرهنگاران و مورخین و حتی اسناد،در مورد دو ویژگی اخلاقی غلامرضا متفق القول هستند: پول پرستی و خِسّت؛ به طوری که به او لقـب هـارپاگون، شـخصیت«خسیس» در نمایشنامه «مولیر» را داده بودند. بـعضا او را بـیبو و خـاصیت و فاقد شخصیت معرفی کردهاند؛ و همین خصایص اخلاقی او را به پستترین کارهای ممکن از جمله جاسوسی برای کشورهای بیگانه تنزل داد.او برای پول، وطنفروشی کرد؛ و ایـن جـدا از فـعالیتهای اقتصادیاش بود که با فرصتطلبی از عنوان شاهزادگی در شـرکتهای گـوناگون خارجی و ایرانی،در امر شهرکسازی،تأسیس کازینو،تأسیس شرکتهای بازرگانی و هرفعالیت دیگری که جنبه سودآوری داشت،حاضر میشد.حـتی بـرای دسـتیابی به پول بیشتر به لژ فراماسونری پیوست و برای رسیدن به مقام اسـتاد اعظمی کوشید.
فعالیتهای اقتصادی
غلامرضا فعالیتهای اقتصادی خود را عمدتا به شکل سوء استفاده از بحران مسکن و شهرسازیهای خلاف مـقررات شـهرداری انـجام میداد.
او در شرکتهایی چون:کارخانجات آزمایش،رسیندگی بافندگی کرج،کارخانجات نورد و پروفـیل سـاوه و چند شرکت دیگر1مشارکت داشت.در معاملات و قراردادهای خارجی در حد امکان اعمال نفوذ میکرد و این نکته مـورد تـوجه سـازمانها و معاملهگران خارجی نیز بوده است.
غلامرضا در پاییز سال 1357-چند ماه قبل از پیـروزی انـقلاب اسـلامی-به همراه خانواده به انگلستان رفت و پس از مرگ محمد رضا در سال 1359 از حضور در تشییعجنازه او در مصر بـه بـهانه نـداشتن پول بلیت هواپیما خودداری کرد.
غلامرضا پهلوی در محله میلیاردرهای معروف آمریکا(بورلی هـیلز-لوس آنجلس)در ویلای مجللی بر بالای تپهای مشرف به هالیوود زندگی اشرافی و شاهانهای برای خود دست وپا کرده بود . او مـالک امـپراتوری بـزرگی از شرکتها و مؤسسات پولساز در آمریکا و اقصی نقاط جهان بود که اداره آنها را بهمن فرزند ارشدش عـهدهدار اسـت.
چند خاطره
یک نفر به او گفته بود که به فراماسونهایی که بعد از انـقلاب بـه خـارج آمدهاند ماهی صد دلار کمک مالی میشود و عجبا که او به این در و آن در زده بود که این پول واهی را وصـول کـند و ظاهرا بعد از مراجعه به او گفته بودند که سر به سرش گذاشتند.2
گـزارش دادم کـه شـرکت هواپیماسازی گرومان پیشنهاد کرده که از والاحضرت غلامرضا در سفر آیندهاش به ایالات متحده پذیرایی کند.ایـن شـرکت مـتهم به رشوه دادن به تعدادی از همولایتیهای ما به منظور افزایش فروش اسـت و ابـدا صلاح نیست که والاحضرت دعوت آنها را بپذیرد. شاه گفت: به او بگویید نرود.به خاطر چند دلار گـندیده بـرای ما بیآبرویی به بار میآورد.3
ملکه مادر(تاج الملوک)که با سرطان دسـتوپنجه نـرم میکرد در نیویورک دارفانی را وداع گفت و هیچ یک از ایـن خـواهر و بـرادرها حاضر نشدند جنازه آن نگونبخت را از روی زمین بردارند!در نـتیجه دخـترم(فرح)با آنکه دل خوشی از تاج الملوک نداشت 12 هزار دلار برای غلامرضا پهلوی حواله کـرد تـا خرج کفنودفن ملکه مادر کـند.بـعد شنیدیم غـلامرضا 12 هـزار دلار را بـه جیب زده و با مراجعه به شهرداری نـیویورک و ثـبتنام در فهرست فقرا و استفاده از قانون شهرداری جنازه مادرش را بدون تشریفات و در گورهای دستهجمعی دفـن کـرده است.4
حق العمل کاری یکی از شـاهپورها
ماجرا از آنجا شروع شـد کـه سرتیپ منوچهر هاشمی مدیرکل ضـد جـاسوسی ساواک با اشاره به جاسوسی یکی از شاهزادگان نوست:
«یکی ازمعاملاتی که وزارت کـشاورزی ایـران با اداره بازرگانی رومانی داشت،قـرارداد خـرید ده هزاردستگاه تـراکتوراز قـرارهردستگاه 14 هزار تومان بـود.»بـراساس خبری که به اداره ضد جاسوسی ساواک رسیده بود،قرار بود 7%کل مبلغ بـه عـنوان حق دلالی،به یکی از شاهپورها داده شود.رئیـس اداره پایـاپای وزارت اقتصاد کـه بـر حـسب مسئولیت و وظیفه اداری با کـشورهای کمونیستی سروکار داشت، بنابر سابقه فعالیت کمونیستی خود،میدانست که ساواک همیشه مراقب اوست؛در نـتیجه بـرای حفظ موقعیت خود با ساواک(اداره ضـد جـاسوسی)هـمکاری مـیکرد.ایـن شخص روزی به رابـط خـود دراداره ضد جاسوسی مراجعه و مبلغ پنج هزار دلار ارائه میکند و اظهار میدارد:بر مبنای قراردادی که بین وزارت کشاورزی وبازرگانی رومـانی دربـاره خـرید ده هزاردستگاه تراکتورمنعقد گردیده است، قـرار شـده بـود بـازرگانی رومـانی 7%مـبلغ معامله را به شاهپور پرداخت نماید!چون اولین محموله تراکتور مورد معامله به گمرک جلفا رسیده و بازرگانی رومانی بهای آن را دریافت کرده است،مارگو، رئیس بازرگانی سفارت رومانی مـبلغ پنجاه هزار دلار به من داده که به شاهپور تحویل دهم.من آن پول را به شاهپور تقدیم کردم و ایشان ده درصد،یعنی پنج هزار دلار آن را به عنوان حق الزحمه به خود من برگرداند.
اینک ایـن پنـج هزاردلاررا تحویل ساواک میدهم ومراتب راهم آنچنانکه بوده اطلاع میدهم که مسئولیتی متوجه من نباشد. در ضمن،این شخص در جواب این سؤال که چرا ساواک را قبلا در جریان نگذاشته بودی گفت:فـکر مـیکردم وزیر درجریان است وطرح این مسئله توسط من لازم نیست.به هرحال بر مبنای گزارش رئیس اداره پایاپای وزارت اقتصادی،گزارشی تهیه و به ریاست ساواک ارائه شـد.گـزارش ارائه شده به ریاست،به اداره ضـد جـاسوسی اعاده نشد و تصور ما این بود که بنا به اهمیت مسئله،موضوع تحت رسیدگی دقیق است:تا اینکه جریان امر عینا تکرار شد و پس از مـدتی رئیـس اداره پایاپای با پنج هزار دلار دوباره مـراجعه کرد و گفت:این مبلغ هم از محل پنجاه هزار دلار دوم حق دلالی بابت پارتی دوم تراکتورهای رسیده به جلفاست.
درگزارش دومی که به عنوان رئیس ساواک-ارتشبد نعمت اللّه نصیری-تنظیم کردم،یادآور شدم در سـلسلهمراتب اداری چـندین نفر از جریان مطلع شدهاند و کلا منتظر نتیجه و عکس العمل مقامات کشور در این مورد هستند.به علاوه مبلغ ده هزار دلار باید به رئیس اداره پایاپای برگردانده شود.مـصلحت نـیست که ایـن گزارشها بلاجواب بماند و یا در مورد آنها اقدامی صورت نگیرد.رئیس ساواک که گویا موضوع را در یکی از شرفیابی ها بـه عرض رسانده بود،جواب داد«رئیس دفتر شاهپور از کار برکنار شد ومـقرر فـرمودند بـه شاهپور ابلاغ شود،مصلحت نیست از کشورهای کمونیستی به این صورت،رشوه یا حق دلالی گرفته شود.»
رئیس سـاواک ضـمنا دستور داد مبلغ ده هزار دلار به رئیس اداره پایاپای برگردانده شود و به او تذکر داده شود،شـما نـمیبایستی واسـطه این عمل خلاف میشدید.او اضافه کرد در مورد «کمیسیونی»که شاهپور گرفته به کارمندان گفته شـود،«تجارت آزاد است و خانواده سلطنتی هم مانند سایر مردم میتوانند تجارت بکنند.ضمنا بـهتر است کادر اداره ضد جـاسوسی وقـتشان را صرف مسائل تجاری ننمایند.»
مدتی از این جریان گذشت تا اینکه رئیس اداره پایاپای تقاضای ملاقات نمود.چون چندین بار مراجعه و اصرار کرده بود که با شخص مدیر باید ملاقات نمایم،او را در یکی از خـانههای امن ملاقات نمودم.او که بسیارناراحت مینمود،ابتدابه ساکن گفت:«تیمسار سیب سرخ برای دست چلاق خوب است؟» پرسیدم:«منظورت چیست؟»گفت:«رئیس اداره بازرگانی سفارت رومانی گفته:«شاهپور پیغام داده حق دلالی او در پاریـس پرداخـت شود. قرار است او دو روز دیگر به پاریس برود و نماینده ما در آپارتمانی در خیابان فوش،پول را به ایشان پرداخت نماید. منظور من از گزارشهای قبلی این بود که جلو این قبیل ساخت و پاختها گرفته شـود.نـه فقط این طور نشد،بلکه به این ترتیب مختصر درآمدی هم که من بابت آنهمه زحمت و خون دل خوردن به دست میآوردم قطع شد و بعد از این،آن پول بدون هیچ دردسری در پاریـس تـحویل داده خواهد شد.»من او را استمالت کرده و دعوت به سکوت نمودم.همان روز به بخش فرودگاه دستور دادم،اگر ظرف دو روز آینده شخصی از خانواده سلطنتی از ایران خارج شد،اطلاع دهند. دو روز بعد گـزارش رسـید شـاهپور به پاریس پرواز نمود.چند روز بـعد هـم مـراجعت ایشان اعلام شد.
این مسافرت چند بار تکرار شد و هربار هم رئیس ساواک در جریان قرار گرفت،ولی هیچ عکس العملی مشاهد نـشد.پس از مـدتی ایـشان مرا احضار کرد و اظهار داشت:کنت دومارانش، رئیـس سـرویس اطلاعاتی فرانسه،به وسیله نمایندگی مستقر در تهران اطلاع داده که حضور رئیس اداره ضد جاسوسی ساواک در پاریس ضروری است.خواسته اسـت کـه رئیـس این اداره هر چه زودتر به پاریس برود تا او موضوع مـهمی را با وی در میان بگذارد.رئیس ساواک دستور داد، بلافاصله به پاریس بروم و به همراه نماینده ساواک در پاریس،با رئیس ضـد جـاسوسی-سـرویس فرانسه ملاقات و نتیجه را در مراجعت گزارش نمایم.در ملاقاتی که با رئیس ضـد جـاسوسی فرانسه انجام گرفت،اظهار داشت:«سرویس آنها درسرویس اطلاعاتی رومانی مأمور نفوذی دارد.این مأمور نفوذی گـزارش کـرده اسـت:سرویس رومانی در دربار ایران نفوذ کرده و از آن رهگذر اطلاعات مهمی به دسـت مـیآورد.بـا توجه به مراتب همکاری که بین سرویسهای اطلاعاتی فرانسه و ایران است،من جریان را بـه شـما اطـلاع میدهم.حال خود شما هرروشی دارید با هرگونه اقدامی که مقتضی میدانید انجام دهـید.»
مـن هرچه اصرار کردم که اطلاعات بیشتری در اینباره بدهد،یا مشخصات فرد درباری را روشـنتر بـگوید، چـیزی نگفت.اظهار داشت خبر رسیده در همین حدی است که گفتم.چنانچه درآینده خبر دیـگری بـه دست آمد،یا اطلاع بیشتری کسب شد،شما را در جریان قرار خواهیم داد. در مراجعت بـه ایـران مـراتب را به اطلاع ریاست ساواک رساندم و گفتم:«تصور من این است که ماجرا به حق العـملگیری شـاهپورمربوط میشود.»پرسید:«منظورت چیست.»گفتم:«به طوری که قبلا هم گـزارش شـده بـود،مدتی است که شاهپورحق دلالی خود از اداره بازرگانی رومانی را در پاریس دریافت میکند.چون دریافتها در فواصل مـعینی صـورت مـیگیرد و شاهپورهم در هربار به پاریس میرود و برای دریافت پول با نماینده دولت رومـانی مـلاقات میکند،این امراز نظر سرویس اطلاعاتی فرانسه نادیده نمانده است. ولی چـون آنـها ازدلالی شاهپور خبر ندارند،خیال میکنند ملاقات شاهپور با نماینده دولت رومانی مـربوط بـه امور جاسوسی و مسائل پنهانی دیگر است،رئیـس سـاواک،ارتـشبد نصیری،کمی به فکر فرورفت. احساس کـردم در یـک فشار سنگینی قرار گرفته است و جرأت هم ندارد که چگونگی مسئله را به عـرض بـرساند.»5
متأسفانه سرتیپ هاشمی از ذکر نـام ایـن شاهزاده جـاسوس خـودداری مـیکند غافل از اینکه اسنادی از جاسوسی شاهزاده در اداره کـل هشتم وجود دارد.چون سرتیپ هاشمی بعد از برکناری نصیری از ریاست ساواک در سال 56 جـای خـود را به سرتیپ کاوه میدهد میتوان احـتمال داد که از وجود چنین سـندی مـطلع نبوده است.
سند حاضر کـه در روزهـای آخر عمر رژیم پهلوی توسط اداره ضد جاسوسی ساواک تنظیم شده است به رازی مـهم اشـاره میکند که دیگر امکان رازگـشایی آنـ بـرای دستگاه از هم پاشـیده سـازمان اطلاعات امنیت کشور وجـود نـداشت.این سند پرده از جاسوسی یک شاهزاده برمیدارد که آنکسی نیست جز غلامرضا پهلوی.در آن هنگام،ایـن شـاهزاده به خارج از کشور گریخته بود و مـحمد رضـا نیز یـک مـاه پس از او،از ایـران گریخت.
این سند کـه برای اولین بار منتشر میشود،امید است راهگشای محققان تاریخ معاصر باشد.
به کلی سـری
بـه:تیمسار ریاست ساواک مورخه 15/9/1357
از:اداره کل هـشتم
مـوضوع:والاحـضرت شـاهپور غـلامرضا پهلوی و بیژن جـهانبانی6
مـحترما به عرض عالی میرساند.
در مهرماه سال 57 سرویس اطلاعاتی فرانسه 7اطلاع داد که یکی از خاندان جلیل سلطنت کـه در سـال 1339 در حـدود 30 سال داشته و مسئول امور جوانان و ورزش کشور ایـران بـوده بـا سـرویس اطـلاعاتی شـوروی8 همکاری دارد که پس از بررسیهای لازم و جمعآوری قرائن مشخص شد که به احتمال زیاد این مأمور،والاحضرت شاهپور غلامرضا پهلوی است که مراتب مشروحا به عرض رسید و مقرر گـردید که مراقبتهای لازم به عمل آید.
در اجرای اوامر صادره بر جمعآوری سوابق موجود تلفنهای دفتر والاحضرت شاهپور غلامرضا پلهوی که رئیس دفتر آن تیمسار گیلانشاه میباشد تحت کنترل قرا گرفت و نتایج زیـر حـاصل
1-نتیجه کنترل تلفن مورخه 8/9/57 دفتر شاهپور غلامرضا پهلوی حاکی است که یکی از اتباع شوروی با استفاده از تلفن مزبور د بازرگانی شوروی با شخصی به نام نیکلاویچ شوالف مذاکره نموده و بـرای بـیژن جهانبانی با وی قرار ملاقات گذاشته است.
2-سوابق موجود از بیژن جهانبانی حاکی است که مشار الیه از رابطین K.G.B در ایران است و با بوریس چیچرین9افـسر اطـلاعاتی K.G.B که از ایران رفته است تـماس داشـته و از طرف ستاد K.G.B به چیچرین دستور داده شده بود که ضمن تماس با جهانبانی به او بگوید که اطلاعاتی را که به K.G.B داده فاقد بهره میباشد.
3-نمایندگی سـاواک در کـشور فرانسه در سال 55 اطلاع داده بـود،جـهانبانی در چند سال قبل به منظور شرکت در کمیسیون اقتصادی به شوروی دعوت میگردد و با چند دختر روسی که همگی از عوامل K.G.B بودهاند به سر میبرد.
4-بیژن جهانبانی در تاریخ 7/آبان/57 نیز به مـدت یـک هفته در شوروی بوده است.
نظریه:
(1)-در مورد بیژن جهانبانی سوابق امر نشان میدهد که محتملا مقامات شوروی نامبرده را در سال 1355 که به مسکو مسافرت نموده بود به استخدام خود درآوردهاند.
(2)-بیژن جهانبانی با والاحضرت شاهپورغلامرضا پهلوی در کارخانه ریسندگی و بافندگی کرج شـریک میباشد و از طرفی این کارخانه از چند سال قبل تا به حال مـحصولات خـود را بـه شوروی میفروشد و احتمال دارد که بیژن جهانبانی از طریق والاحضرت شاهپور غلامرضا پهلوی که از سال 1345-1346 با کادراطلاعاتی بـازرگانی شـوروی تماسهایی داشتهاند به شورویها معرفی شده باشد.10
(3)-ملاقاتهای تیمسار گیلانشاه11با گناوی کـازانکین مـعاون نـمایندگی K.G.B در ایران جالب توجه است و بعید نیست گیلانشاه در جریان کیفیت روابط والاحضرت شاهپور غلامرضا پهلوی بـا شورویها بوده باشد و به نظر میرسد که سرویس اطلاعاتی شوروی به منظور انـجام مقاصد خاص خود بـا کـلیه افرادی که به نحوی با شاهپور غلامرضا پهلوی رابطه دارند ارتباطاتی برقرار نموده است.
(4)-با توجه به مفاد اطلاعیه سرویس فرانسه و سوابق موجود مبنی بر تماس مستمر افسران اطلاعاتی شوروی تـحت پوشش معاملات بازرگانی با شاهپور غلامرضا پهلوی چنین به نظر میرسد که مأمور K.G.B در دربار شاهنشاهی باید والاحضرت شاهپور غلامرضا پهلوی باشد.
پیشنهاد:
چون والاحضرت شاهپور غلامرضا پهلوی در خارج از کشور به سـر مـیبرد و امکانات کافی جهت کنترل فعالیتهای ایشان وجود ندارد و از طرفی بیژن جهانبانی و تیمسار گیلانشاه به احتمال قوی در جریان نحوه ارتباط ایشان با شورویها میباشند لذا در صورت تصویب پیشنهاد میگردد:
الف)در مورد انجام عـملیات مـیکروفنگذاری یا نصب فرستنده در دفتر والاحضرت بررسی و در صورت امکان اقدام شود.
ب)از تیمسار گیلانشاه و بیژن جهانبانی عملیات تعقیب و مراقبت به عمل آید و کیفیت فعالیت آنان مشخص گردد.
صدور هرگونه نظریه مـوکول بـه رأی عالی است.
رئیس بخش-فراز
معاون عملیاتی-فاضل علوی
سرپرست اداره کل-آصفی
بند بن درباره بیژن جهانبانی-
مراقبت درجه 1 و درباره گیلانشاه مراقبت درجه 2 انجام شود.16/9
مراتب فوق به رهـبر عـملیات اجـراکننده طرح ابلاغ گردید.21/9
پس از تنظیم ایـن سـند هـمانگونه که خواندید سپهبد ناصر مقدم آخرین رئیس ساواک ذیل سند دستور مراقبت از گیلانشاه و جهانبانی را میدهد و فردی به نام طیبیزاده از مأموران اداره کـل ضـد جـاسوسی مأمور این کار میشود ولی طبق دو سندی کـه مـیخوانید دیگر امکان هیچگونه عملیات اطلاعاتی وجود نداشته،شالوده دستگاه اطلاعاتی از هم گسیخته بود.
درباره بیژن جهانبانی عضو هیئتمدیره کـارخانه ریـسندگی کـرج برابر اطلاع واصله نامبرده در مسافرتهای متعددی که به شوروی بـه عمل آورده مورد توجه مقامات سرویس K.G.B قرار گرفته و به احتمال زیاد همکاری وی جلب گردیده است.لذا مقرر گردید مـدتی مـراقبت از نـامبرده به عمل آید و فرم کنترل تلفن نیز تنظیم گردید لکن بـا تـوجه به امکانات در شرایط حاضر عملیات متوقف گردید...
درباره آقای عباس گیلانشاه رئیس دفتر والاحضرت شاهپور غـلامرضا بـرابر اطـلاع واصله نامبرده با عوامل سرویس K.G.B در ارتباط بوده است.لذا به منظور شناسایی کـامل وی و پیـگیری عـملیات، اقدامات زیر صورت گرفت.
1-تلفن محل سکونت سوژه تحت کنترل قرار گرفت.
2-تلفن مـحل کـار سـوژه تحت کنترل قرار گرفت.
3-محل سکونت سوژه شناسایی شد.
لکن به علت عدم امـکانات بـا توجه به وضع حاضر کلیه اقدامات متوقف گردید.
پانوشتها
(1)-آن شرکتها از این قبیلاند:تـمیشان،ایـنداستریال هـومز اینترنشنال،کشت و صنعت آجی،پارس شهر،سبز دشت،تولیدی سیاک،کلوپ ورزشی دریا کنار،شـرکت خـدمات سرمایهگذاران ماورأ بحار،سرمایهگذاری در بانک چیس مانهاتان و شرکت سهامی خاص کالای الکتریک.
(2)-مـسعود انـصاری،احـمد علی،من و خاندان پهلوی،ص 131.
(3)-علم،اسد اللّه،گفتگو.های من با شاه،تهران 1371،ج 2،ص 793.
(4)-دیبا،فریده،دخـترم فـرح(خاطرات)،تهران،نشر به آذین،1381،چاپ دهم،ص 506.
(5)-ر.ک:سرتیپ هاشمی،منوچهر،داوری-سخنی در کـارنامه سـاواک،صـص 514-518.
(6)-بیژن جهانبانی فرزند منصور،به سال 1316 در تهران و در یک خانواده قجری متولد شد.او برادر منیژه جـهانبانی هـمسر غـلامرضا پهلوی است.از سوابق تحصیلی او چیزی در دست نیست.آنچه مسلم است وی همکاری خـود را بـا غلامرضا پهلوی به عنوان شریک و وکیل در دهه 1340 آغاز کرده وتا پیروزی انقلاب ادامه داده و عمده معلامات اقـتصادی بـین آن دو،صرفا فروش تولیدات کارخانه ریسندگی و بافندگی کرج به شورویها بوده اسـت و در ایـن جهت سفرهای متعددی به آن کشوره کـرده و مـدت 12 سـال این سفرها ادامه داشته است.اولین سفر او در تـاریخ 14/6/46 بـه همراه امیر اخوان جهت شرکت در نمایشگاه و انجام معاملات بازرگانی بوده است.با وجـود گـزارش اداره کل هشتم ساواک هیچگونه تـحقیقی نـسبت به سـفرهای او بـه شـوروی انجام نمیشود.طبق اسناد موجود جـهانبانی سـمت رسمی معاونت دفتر غلامرضا را عهدهدار بود و در سال 53 به عضویت باشگاه عصر وابـسته بـه لژماسونی درآمده است.
(7)-سرویس اطلاعاتی فـرانسه:سازمان جاسوسی فرانسه 242 سـال جـوانتر از اینتلیجنس سرویس انگلیس،در سال 1815 بـه دسـتور ناپلئون بنا نهاده شد.اولین رئیس آن ژوزف فوشیه یک راهب مسیحی و از نزدیکان ناپلئون بـناپارت بـود که بعدها اسیر ثروت شـد و در ازای پول اسـرار کـشور را به بیگانگان فـروخت و زمـینه سقوط ناپلئون را مهیا سـاخت.آخـرین رئیس آن،تا زمان بررسی این سند(1357)الکساندر کنت دومارانش بود که پیش از آن یک سـرهنگ ارتـش فرانسه بود.او نیز پولپرستی را به جـایی رسـاند که حـاضر شـد در قـبال دریافت پول نسبت به از مـیان برداشتن آیة اللّه خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران که در آن زمان در پاریس مستقر شده بود اقـدام کـند و اگر نبود جواب محمد رضا پهـلوی کـه،بـه او بـگویید:«مـا دیگر پول نداریم.»چـه بـسا در مهد آزادی و به اصطلاح حقوق بشر،رهبر آزادیبخش ملت یران به مسلخ برده میشد.
(8)- K.G.B :واژه اختصاری اسـت کـه مـفهوم آن«کمیته امنیت دولتی»است و نام رسمی سـازمان اطـلاعاتی و جـاسوسی اتـحاد جـماهیر شـوروی سابق که در سال 1917 به وجود آمد و بعضی از شخصیتهای درجه اول شوروی از قبیل آندرپوف پیش از رهبری شوروی رهبر این سازمان اطلاعاتی و امنیتی بودهاند.
(9)-بوریس چیچرین:سرتیپ منوچهر هاشمی در کـتاب«داوری،سخنی در کارنامه ساواک»در مورد بوریس چیچرین میگوید:
«یک بار یکی از مأمورین ضد جاسوسی،در مناسبتی،با پوشش یک ایرانی مرفه،با یکی از افسران کی.جی.بی.به نام چیچرین رابطه دوسـتی بـرقرار کرده و آمد و شد زیادی با او ایجاد نمود.این افسر روسی از نظر مأمورین ما جزو آن دسته از افسرانی به حساب میآمد که آسیبپذیر مینمایند.بدینجهت مدتها روی او کار شد دوستی مأمور ایـرانی بـا او بر اساس همان برنامه مورد نظر پیش رفت.در یکی از ملاقات دوستانه در ویلایی که در اختیار مأمور ضدجاسوسی قرار داشت،دو نفر از مأموران ساواک به عـنوان دوسـتان نزدیک صاحبخانه(مأمور) وارد میشوند وپس ازصـرف مـشروب و اختلاط دوستانه، طبق طرحی که ریخته بودند،به چیچرین پیشنهاد همکاری میکنند،ولی موفق نمیشوند.سپس سعی میکنند بامعرفی خود درصدد برایند با تـظاهر بـه مچگیری آنها،مأمور روسـی از تـحت تأثیر قرار بدهند. ولی او باز هم قبول نمیکند و به هیچوجه زیر بار نمیرود و ماجرا به سادگی پایان مییابد.(داوری،سخنی در کارنامه ساواک،صص 442-443).
ولادیمیر کوزیچکین افسر کی.جی.بی.در ایران که در تـابستان 1982 از طـریق مرز ترکیه به غرب گریخت،این ماجرا را در صفحه 192 کتاب خود اینچنین بیان میکند:
«بوریس چیچرین،یکی از افسران شعبه پی.آی.تحت پوشش خبرنگاران تاس در ایران کار میکرد.او با یک ایرانی رابطه بـرقرار کـرده و در صدد جـلب همکاری او برآمده بود.چیزی نمانده بود که کار به نتیجه برسد،ولی چندی بعد در یکی از ملاقاتهایش در ویلای او کـه در خارج از شهر قرار داشت،ناگهان دو شخص ناشناس وارد وخود را از اعضای ساواک مـعرفی مـیکنند.امـا آنها هیچکدام را دستگیر نکردند و همه چیز مؤدبانه برگزار شد.البته دو مأمور ساواک خیلی ساده به افسر مـا پیـشنهاد همکاری دادند و چیچرین پیشنهاد آنها را رد کرد.مأمورین ساواک از آن محل خارج شدند و حادثه خـاصی روی نـداد.این واقعه نشان میداد که تمام دوران آشنایی افسر ما با آن ایرانی را«که کاشته بـودند»هیچکس متوجه نشده بود. در حالی که هم رزیدنسی و هم مرکز میبایستی این رابـطه را کاملا تجزیهوتحلیل میکردند.بـوریس چـیچرین از ایران خارج شد،بیآنکه سر و صدایی در روزنامهها بلند شود.البته این سر و صداها بعدا بلند شد.»
(10)-در گزارش دیگری که به تاریخ 30/10/48 به اداره کل هشتم(ضد جاسوسی)سواک رسیده است چنین آمـده: «به قرار اطلاع،کارخانه ریسندگی و بافندگی کرج متعلق به شاهپور پهلوی بوده و ایوان کار گالنف معاون اداره بازرگانی شوروی و رئیس سرویس اطلاعات نظامی شوروی در ایران به یکی از منابع این اداره کـل اظـهار داشته است که شاهپور غلامرضا در نظر دارد محصولات کارخانجات خود را به وسیله اخوان به ما بفروشد و ما در این امر نیز به ایشان کمک مینماییم.»
(11)-عباس گیلانشاه فرزند ابو الفتح یلانشاه(نـظم السـلطنه)در سال 1286 ش در تهران متولد شد.پس ازطی تحصیلات متوسطه و دوره دانشکده افسری در سال 1318 به دستور رضاشاه،منشی ولیعهد(محمد رضا پلهوی)گردید و در سال 1323 به رئیس دفتری فوزیه،ملکه وقت منصوب و از سال 1328 رئیـس دفـترغلامرضا پهلوی گردید و با حفظ سمت عضو شورای عالی هواپیمایی،آجودانی شاه و مدیرکل وزارت دربار شد. گیلانشاه در طول دوران خدمت خود به پهلویها چند نشان با درجات مختلف دریافت کرد و در سـمت وکـیل غـلامرضا پهلوی در کلیه مراحل با او هـمراهی نـمود.در فـهرستی که تحت عنوان انتقالدهنده ارز به خارج از کشور قبل از پیروزی انقلاب،منتشر شد،نام وی به عنوان انتقالدهنده 22 میلیون تومان به چـشم مـیخورد.وی بـا پیروزی انقلاب اسلامی به خارج از کشور گریخت.
فصلنامه مطالعات تاریخی ، شمراه 3 ، تابستان 1383 ،صفحه 267 تا 288