18 فروردین 1400

پرده‌ای از زندگی هویدا


ابراهیم ذوالفقاری

پرده‌ای از زندگی هویدا

اشاره : 

هجدهم فروردین ماه 1398 چهلمین سالروز اعدام امیر عباس هویدا است. به همین مناسبت مقاله جناب آقای ذوالفقاری از پژوهشگران تاریخ معاصر که پیش از این در فصلنامه مطالعات تاریخی منتشر شده است،بازنشر می گردد. این مقاله تنها به بررسی یک بخش از زندگی امیرعباس هویدا به عنوان نخست وزیری که در همه عمر سیزده ساله صدراتش بجای خدمت به مردم و منافع کشورش ، در خدمت منافع شاه قرار داشت ،پرداخته است .  

دلایل رشد هویدا در دستگاه حکومت شاه 

یـکی از پرده‌های رازآلود زندگی امیر عباس هویدا،  ارتقای او از رده اداری و خدمت‌ چند ماهه‌اش در سفارت کبرای ایران در آنکارای ترکیه درگـیری وی با سرلشگر‌ حسن ارفع‌1-سفیرکبیر وقت‌-و در‌ نهایت بازگشت قهرآمیز او به ایران است.

عـلت ترفیع امیر عباس هـویدا بـه مقام رایزنی سفارت ایران در ترکیه را همگان ناشی از تلاش حسنعلی منصور و ارتباط رجبعلی منصور با علیقلی‌ اردلان-وزیر خارجه وقت-می‌دانند.

دربارهء اختلاف هویدا با حسن ارفع که از منابع گوناگون،نقل گردیده،دو نـکته خودنمایی می‌کند:بیشتر منابع به روحیه نظامی گری حسن ارفع و انضباط پادگانی سفارتخانه‌ در‌ زمان سفارت وی و عدم تحمل هویدا-در آن محیط-اشاره کرده‌اند و برخی دیگر بر فعالیت های امیر عباس هویدا به نفع بهاییان تـرکیه تـأکید دارند.

در این‌جا شرح این دو نکته‌ را‌ از زبان منابع منتشر شده-فارغ از درجه‌بندی اعتباری و موافقت یا مخالفت‌های آن‌ها با هویدا-می‌خوانیم:

الف)امیر عباس هویدا به مدت پنج سال در ژنو...روزگار گذراند...تـا‌ سـال‌ 1335 در ژنو... باقی ماند...رجبعلی منصور...برای رفع خستگی و استراحت...محیط آرام و دنج آنکارا را برگزیده است...هویدا...نامه‌ای به حسنعلی منصور دوست عزیزش می‌نویسد.نفوذ رجبعلی منصور‌ به‌ کار‌ می‌افتد...دکـتر عـلیقلی اردلان وزیر‌ امور‌ خارجه‌ که از دوستان منصور بزرگ است،وقتی نامهء رجبعلی منصور را دریافت می‌کند،می‌پذیرد که امیر عباس هویدا،با عنوان«رایزن‌»به‌ آنکارا‌ اعزام گردد.سرانجام شورای عـالی امـور اسـتخدامی وزارت‌ امور‌ خارجه تشکیل مـی‌شود...کـمی قـبل از حلول نوروز سال 1336...شورای عالی با ارتقای امیر عباس هویدا به رایزنی‌ سفارت‌ موافقت‌ می‌کند.هویدا از ژنو به تهران می‌آید...و...بـه آنـکارا مـی‌رود‌ و جانشین جمشید قریب می‌شود که نفر دوم سفارت اسـت...رجـبعلی منصور...در پاییز سال 1336 به ایتالیا و سوئیس‌ رفت‌ و امیر‌ عباس هویدا که دیپلمات اول سفارت ایران در ترکیه شده بود‌ ناگاه‌ بـا یـک سـفیر نظامی خشک و منضبط و بداخلاق و بهانه‌گیر به نام سرلشگر بازنشسته ارفـع روبرو شد. سرلشگر‌ حسن‌ ارفع‌...به عنوان سفیرکبیر وارد آنکارا شده بود اما از روز اول آب‌ سفیرکبیر‌ با‌ امیر عباس هـویدا در یـک جـوی نرفت.چرا؟چرا ارفع با هویدا نساخت و موجبات بازگرداندن او‌ را‌ به‌ تهران فراهم آورد؟

در یـک اعـلامیه علیه هویدا که در مهرماه 1343...برای عده‌ای از‌ رجال‌ و جراید ارسال شد...چنین آورده شده است:

«...به هرصورت...هـویدا بـه آنـکارا منتقل‌ گردید‌.در‌ زمان مأموریت ایشان تعداد زیادی از خانواده‌های بهایی ایران به تـرکیه مـهاجرت کـردند و به‌ اتکای‌ قدرت و نفوذ هویدا به فعالیت پرداختند و دولت ترکیه از این امر مطلع شد‌ و کـشف‌ کـرد‌ کـه خانواده‌های بهایی تحت هدایت و رهبری هویدا به چنین فعالیت‌های مضر و خلاف قانون ترکیه دسـت‌ زدهـ‌اند‌.از این‌رو جمعی بهایی را بازداشت کردند و از دولت ایران خواستند که‌ هرچه‌ زودتر‌ در تغییر وی اقدام کـند.

آقـای سـرلشگر ارفع سفیرکبیر وقت ایران در ترکیه برای حفظ‌ حیثیت‌ کشور‌ سعی وافر مبذول داشت و دولت ایـران را مـتوجه عملیات زیانبخش هویدا کرد‌ و درخواست‌ تغییر وی را نمود.» ورای این مطالب،علل دیگری نیز بـه بـرخورد مـیان هویدا و ارفع انجامید‌.

ارفع‌ به دلیل این‌که از مادری انگلیسی موسوم به لودمیلا...به دنیا آمـده‌ بـود‌،به دلیل تحصیل دوران جوانی در مدرسه‌ نظام‌ ژنو‌ و سپس مدرسه حربیه عثمانی و مـدرسه سـواره‌نظام فـرانسه‌،خدمت‌ در ژاندارمری سوئدی ایران،سالها اقامت در اروپا به سمت وابستهء نظامی و بالاخره‌ ازدواج‌ با یک دخـتر زیـبای بـالرین‌ انگلیسی‌ به نام‌ هیلدا‌، خلق‌ و خوی کاملا انگلیسی،خشک و دیسیپلینه داشت‌...او‌ بـیشتر بـه یک ژنرال انگلیسی شباهت داشت تا یک افسر ایرانی...این‌ وجه‌ تشابه را با هویدا داشت کـه‌ مـانند او چند زبان‌ می‌دانست‌...بر خلاف هویدا مردی جدی‌،باانضباط‌ و وقت‌شناس بود. او از ایـن‌که هـویدا و دیگر همکاران او ساعت 10 تا 11‌ به‌ سفارتخانه مـی‌آمدند، عصبانی بود...در‌ سفارتخانه‌ دفـتر حـضور و غیاب گذاشت‌.صبح‌ خود جلوی در سفارتخانه در حیاط می‌ایستاد و کارمندانی را که حدود ساعت 10 بـامداد‌...بـه‌ محل کار می‌آمدند به بـاد انـتقاد‌ و تندزبانی‌ مـی‌گرفت و جـلوی‌ نـامشان‌ با‌ خط قرمز ساعت ورود‌ می‌نوشت و دسـتور مـی‌داد آخر ماه از حقوقشان کم کنند.هویدا...بالاخره... به رفتار وزیرمختار اعتراض‌ کـرد‌...یـک روز میانه سفیر و دبیراول...به‌ هم‌ خـورد‌.ارفع‌ دیر‌ آمدن هـویدا را‌ بـهانه‌ کرد، وارد اتاقش شد و به او گـفت:از فـردا رأس ساعت هشت باید در سفارتخانه حاضر‌ باشید‌.هویدا‌...گفت:قربان!اینجا که ایران نـیست،ثـانیا‌ چه‌ ضرورتی‌ دارد‌ که‌ کله‌ سـحر ایـنجا بیاییم؟[ارفع گـفت:]اینجا سفارتخانه ایـران اسـت و به منزله خاک ایـران مـحسوب می‌شود.شما هم نماینده سیاسی ایران در اینجا هستید.اوضاع سفارتخانه مرتب نیست.ارباب‌رجوع شـکایت‌ دارنـد....

بدین‌ترتیب میان تیمسار و هویدا به هـم خـورد.هویدا...چـمدانهای خـود را بـست و به ایران بازگشت.2

ب)امـیر عباس هویدا به مدت 5 سال در تشکیلات سازمان ملل در ژنو به کار‌ پرداخت‌.در اسفند 1335،رجبعلی مـنصور کـه در این زمان سفارت ایران در ترکیه را بـه عـهده داشـت،از عـلیقلی اردلان،وزیـر خارجه وقت،درخـواست کـرد که امیر عباس هویدا‌ را‌ با عنوان«رایزن»به آنکارا منتقل کند.شورای عالی امور استخدامی وزارت خـارجه... در تـاریخ 13/12/1335 بـا ارتقای هویدا به مقام‌ رایزنی‌ سفارت مـوافقت کـرد.هـویدا بـه‌ آنـکارا‌ رفـت و به جای جمشید قریب به نفر دوم سفارت ایران بدل گردید.در آبان-دی 1336 با عزیمت رجبعلی منصور به اروپا،برای معالجه‌،هویدا‌ سرپرستی سفارت ایران در‌ ترکیه‌ را تا آمدن سفیر جـدید به عهده داشت.

در این تاریخ سرلشگر حسن ارفع سفیر ایران در ترکیه شد.یک نظامی که از آغاز قرن مشاغل برجسته‌ای در ارتش ایران‌ بر‌ عهده داشت(و خاطرات خود را تحت عنوان«در خدمت پنـج پادشـاه»به زبان انگلیسی منتشر کرده است)...یکی از عادات او این بود که کارمندانش را هرروز به ترتیب قد‌ مجبور‌ به ایستادن‌ در صف نموده و آنها را حاضر غایب می‌کرد.هویدا این کار را نـمی‌پسندید و اغـلب در صف غایب‌ بود...سرلشگر حسن ارفع در خاطرات خود به روزهای سرپرستی سفارت‌ ایران‌ در‌ آنکارا اشاره می‌کند و ضمن به یاد آوردن افعال و اعمال هویدا مـی‌نویسد: «امـیر عباس هویدا در سال‌های پایانی ‌‌جـنگ‌ بـین الملل دوم به استخدام وزارت امور خارجه درآمده بود.سوابق پدرش در‌ وزارت‌ خارجه‌ و نفوذ انوشیروان سپهبدی موجب تسهیل امور مربوط به استخدام هویدا شده و موانع موجود بـر سـر‌ راه استخدام او را از میان برداشته بـودند.

هـویدا که تحصیل‌کردهء بلژیک و فرانسه‌ بود به ادبیات فرانسه‌ بسیار‌ عشق می‌ورزید و بیش از آن که خود را ایرانی بداند احساس فرانسوی بودن می‌کرد و یا می‌کوشید خود را فرنگی‌مآب جلوه دهد.من به واسطه سـوابق طـولانی نظامیگری با انضباط و خصوصیات ویژه‌ نظام رشد کرده و خو گرفته بودم،بدین لحاظ در اداره سفارت سعی می‌کردم امور نظم و ترتیب درستی داشته باشند. همه به خوبی می‌دانند در آن ایام سفارتخانه‌ها کار زیـادی بـرای انجام‌ دادنـ‌ نداشتند و به سفارت رفتن مقامات وزارت خارجه و رجال سیاسی نوعی ییلاق رفتن تلقی می‌شد.اما اوضاع سفارت ایـران در ترکیه با سایر سفارتخانه‌ها به کلی فرق می‌کرد.

ساعت شروع بـه‌ کـار‌ را رأس سـاعت هشت صبح قرار داده بودم و کلیهء پرسنل را در این ساعت به خط کرده،شخصا از آنها آمار می‌گرفتم تا از حـضور ‌ ‌کـادر سفارتخانه مطمئن شوم‌.هویدا‌ که رفتار و حرکاتش اصلا متناسب با پرستیژ یک نـفر دیـپلمات نـبود عموما در این مراسم حضور و غیاب حاضر نمی‌شد و مرتبا یا با تأخیر به محل کارش مـی‌آمد و یا اصلا‌ غیبت‌ می‌کرد‌.

چند بار در مورد علت‌ تأخیر‌ ورود‌ و یا غیبت‌های مکررش تـحقیق کردیم و معلوم شد ایـشان از طـرف محفل جهانی بهاییان مأموریت رسیدگی به امور بهاییان مقیم ترکیه را‌ دارد‌،که‌ ضمن اشتغال به کار در سفارت ایران و با‌ استفاده‌ از موقعیت دیپلماتیک و پاسپورت سیاسی،نهایت سعی خود[را]در خدمت به بهاییان معمول مـی‌دارد.

سازمان اطلاعاتی ترکیه که فعالیت سفارتخانه‌های‌ خارجی‌ را‌ زیر نظر داشت متوجه رفتار خلاف شئون دیپلماتیک هویدا شده‌ و چند بار به طور غیر مستقیم این مطلب را به ما گوشزد کردند.من در مـقام سـفیر چند‌ بار‌ سعی‌ کردم هویدا را به تهران برگردانم،اما او که توسط حامیان‌ پرقدرت‌ بهایی‌اش در تهران پشتیبانی می‌شد بیدی نبود که با این بادها بلرزد.برگشتن به تهران و انتقال‌ یافتن‌ او‌ از وزارت امـور خـارجه به شرکت نفت هم به صلاحدید همان حامیان‌ پرقدرتش‌ صورت‌ گرفت و ربطی به سوءرفتار دوران خدمت او در آنکارا نداشت.»3

ج)عوامل متعددی سبب شد‌ که‌ هویدا‌،پس از اقامتی دوساله در ایران،بار دیگر عـزم رحـیل کند...جویای کاری در‌ سازمان‌ ملل شد و به کمک دوستانش،پستی در کمیسیون پناهندگان در ژنو به او‌ محول‌ شد‌...در ژنو،هویدا رابط کمیسیون عالی پناهندگان سازمان ملل بود...در سال‌هایی که هویدا‌ در‌ سـازمان مـلل بـود،منصور کماکان به کار در وزارت امـور خـارجه ادامـه داد‌.در‌ سال‌ 1334 به سمت مشاور سفارت ایران در واتیکان برگزیده شد.هویدا از هرفرصت برای دیدار‌ دوستش‌ در رم استفاده می‌کرد...در همین سفرها،منصور چندین بـار بـه تـأکید‌ از‌ هویدا‌ خواست که از کار خود در سازمان ملل اسـتعفا کـند.می‌گفت باید به پست خود‌ در‌ وزارت‌ امور خارجه ایران بازگردد.بارها به تصریح به او می‌گفت که«رابطینش‌»در‌ میان آمـریکایی‌ها وعـده کـرده‌اند که«نوبت ما به زودی خواهد رسید.»ظاهرا هویدا بالاخره مـتقاعد شد‌.در‌ نامه‌ای به وزارت امور خارجهء ایران خواستار رجعت به کادر دیپلماتیک شد‌.ظاهرا‌ با کمک پدر منصور، رجبعلی،کـه در‌ آنـ‌ زمـان‌ سفیر ایران در ترکیه بود،تقاضای هویدا‌ مورد‌ موافقت قرار گرفت و او بـدین‌سان بـه سمت دبیراوّلی سفارت ایران در آنکارا منصوب‌ شد‌.

دوران سفارت رجبعلی کوتاه بود‌.پس‌ از مدتی‌ کوتاه‌،ژنرال‌ ارفـع جـانشین او شـد.ارفع از‌ جنم‌ نظامیان سختگیر بود.می‌خواست سفارت را هم به سیاق سربازخانه اداره کـند‌. هـرصبح‌ کـارمندانش را وامی‌داشت«تا به ترتیب‌ قد،در صفی منظم‌ بایستند‌.»حتی شایع بود که در‌ این‌ بـازرسی‌های صـبحگاهی،نـه تنها لباس کارمندان که ناخن‌های دستشان را نیز بازبینی می‌کرد‌.تنها‌ کسی که زیر بـار ایـن‌ انضباط‌ نظامی‌ نرفت هویدا بود‌...به‌ انتظام توسل جست و او‌ نیز‌ پس از چندی هویدا را بـه عـنوان مـشاور مخصوص به شرکت نفت منتقل کرد‌.4

د)در‌ اواخر مأموریت علی منصور سفیر ایران‌ در‌ آنکارا طـبق‌ تـوصیه‌ پسرش‌ حسنعلی منصور،وزارت امور‌ خارجه،امیر عباس هویدا را به عنوان معاون سفارت و نـصیر عـصار را بـه ععنوان نایب‌ اول‌ سفارت منصوب کرد...پس از اتمام‌ مأموریت‌ آقای‌ علی‌ منصور‌ و انتخاب سرلشگر ارفع‌ به‌ سـمت سـفیر ایران در آنکارا،یک روز آقایان امیر عباس هویدا و نصیر عصار به استانبول آمـده‌ و نـاهار‌ را‌ نـزد این‌جانب صرف نمودند. پس از صرف‌ غذا‌ صحبت‌ از‌ اخلاق‌ تند‌ و رفتار نظامی سرلشگر ارفع در سفارت ایران و کـارهای عـجیب و غـیرعادی که از وی سر می‌زند و رفتار غیر طبیعی با اعضای سفارت، به میان آمـد.مـثلا از آنها‌ می‌خواست دکمه کت خود را در حضور وی بسته و در مقابل وی مانند نظامیان با حالت خبردار ایستاده و...برای شـخصی مـانند امیر عباس هویدا که جاه‌طلبی‌های زیادی در سر داشت‌ این‌ نوع رفتار غـیرقابل تـحمل بود.لذا آن روز که آنها برای صرف غذا نـزد مـن آمـدند،به من پیشنهاد کردند که از شغل خـود کـناره‌گیری کرده و به اتفاق آنها‌ به‌ ایران مراجعت کرده و در تهران حزبی تشکیل داده تا بـا ایـجاد یک انقلاب بزرگ اجتماعی و کـشاورزی کـشور را از این حـالت رخـوت و بـی‌سروسامانی‌ نجات‌ داده و تحولات بزرگ اجتماعی در‌ ایران‌ بـه وجـود آوریم...در هرحال امیر عباس هویدا و نصیر عصار خود را به تهران رسانده،پس از مـدتی زد و بـند به اتفاق حسنعلی منصور‌ مشغول‌ فـعالیت‌هایی شده و حزبی برپا‌ کـردند‌.5

هــ)و در نهایت در گزارش‌های بدون امضایی کـه در هـمان زمان به سازمان اطلاعات و امنیت کشور-که به تازگی تأسیس شده بود-داده شـد،چـنین می‌خوانیم: «1-به قراری که در‌ کـریدورهای‌ وزارت امـور خـارجه شایع شده اسـت،بـین تیمسار سرلشگر ارفع سـفیرکبیر دولت شـاهنشاهی ایران در آنکارا و آقای امیر عباس هویدا رایزن سفارت مزبور که تا تعیین تیمسار سـرلشگر ارفـع به‌ سمت‌ سفیرکبیری از‌ طرف وزارت امور خـارجه بـه سمت کـاردار مـوقت بـه مقامات مربوطه ترکیه مـعرفی شده بود سر مسائل‌ جزئی اختلافاتی به ظهور پیوسته و بدین‌جهت هویدا تصمیم گرفته است از‌ پسـت‌ خـود‌ در آنکارا استعفا داده و به تهران بیاید. بـه قـراری کـه نـزدیکان هـویدا اظهار می‌دارند گـویا نـامبرده در ‌‌عمارت‌ سفارت کبری بدون کسب اجازه از تیمسار سرلشگر ارفع یک مهمانی ترتیب داده‌ و سرلشگر‌ نیز‌ خـیلی عـصبانی شـده است و نامبرده را خواسته و گفته است شما نـمی‌توانید بـدون اجـازه مـن در‌ عـمارت سـفارت کبری مهمانی بدهید...توضیح آن‌که آقای امیر عباس هویدا بعد از‌ چند روز دیگر در‌ تهران‌ خواهد بود و رفقا و دوستانش برای اینکه نامبرده را بی‌تقصیر نشان دهند از حالا شروع کرده‌اند در وزارت امـور خارجه علیه تیمسار سرلشگر ارفع اقداماتی می‌نمایند و له آقای امیر عباس هویدا در‌ جراید تبلیغات می‌کنند.

به طوری که استحضار دارند روزنامه جوانمردان در شماره اخیر خود مقاله مفصلی راجع به خدمات سـیاسی و لیـاقت و کاردانی امیر عباس هویدا و ناراحتی‌هایی که در آنکارا برایش تولید‌ کرده‌اند‌ در صفحه اول،مقاله مفصلی درج نموده است...و همچنین آقای رجاء سردبیر مجله تهران مصور که به آنکارا رفته بود بعد از مـراجعت از سـفر ترکیه مقالهء مفصلی راجع به‌ هویدا‌ نوشت.6

2-رفتار خشن تیمسار سرلشگر ارفع سفیرکبیر ایران با امیر عباس هویدا رایزن سفارت کبری منجر بـه آمـدن نامبرده به ایران شده اسـت.(بـه تصویر صفحه مراجعه شود) اکنون‌ آقای‌ هویدا در وزارت خارجه مشغول اقدام است تا به یکی از کشورهای دیگر منتقل شود و به قراری که شایع است خـیلی مـیل دارد به سمت سرکنسول شـاهنشاهی ایـران به‌ دمشق‌ برود‌...آقای کوپال کنسول سرکنسولگری شاهنشاهی‌ ایران‌ در‌ استانبول که به مناسبت پایان مأموریت به تهران آمده...روز 26/12/36 در دفتر کارش به اینجانب اظهار داشت:تیمسار‌ سرلشگر‌ ارفع‌ به محض ورود بـه آنـکارا تمام کارمندان سفارت‌ کبری‌ را در اتاق کارش به صف کشیده و گفته است من نه جنابعالی نه قربان نه سفیرکبیر هستم من یک‌ نفر‌ نظامی‌ هستم و به امر شاه به اینجا آمـده‌ام و مـوقع خطاب بـاید‌ به بنده تیمسار بگویید.ساعت 8 صبح باید در سفارت‌خانه حاضر شوید و ساعت یک مرخص شوید و در این موقع‌ احـدی‌ بدون‌ اجازه من نمی‌تواند از سفارت کبری خارج شود و اگر کسی بـه‌ حـرف‌های‌ مـن گوش ندهد سخت تنبیه خواهد شد.7

3-آقای امیر عباس هویدا رایزن سفارت کبرای شاهنشاهی ایران‌ در‌ آنکارا‌ کـه ‌ ‌بـه مناسبت نزاع و کشمکش با تیمسار سرلشگر ارفع سفیرکبیر ایران در‌ آنکارا‌ از‌ شغل خود اسـتعفا داده اسـت، دیـروز به اتفاق مادر خود با اتومبیل از راه‌ بازرگان‌ وارد‌ تهران گردید.

امیر عباس هویدا که در شـرکت ملی نفت ایران با حقوق گزافی‌ شغل‌ جدیدی به او واگذار شده است امـروز در وزارت خارجه حضور یافته و بـا‌ آقـای‌ جمشید‌ قریب...ملاقات نمود.

نامبرده چنین اظهار می‌داشت:در سفارت کبرای شاهنشاهی ایران همیشه بین‌ کارمندان‌ و سفیرکبیر مشاجره لفظی صورت می‌گیرد و حتی سفیرکبیر اخیرا به یکی از کارمندان سفارت‌ کبری‌،آقای‌ دکتر اسـپاهانی که مرد 65 ساله‌ای است و عمری در سفارت کبری خدمت کرده هفت‌تیر کشیده‌ است‌.

سرلشگر ارفع در سفارت کبری هفت تیری به کمر بسته و با نشان‌ دادن‌ آن‌ کارمندان را تهدید می‌کند...

وزارت امور خارجه خـیلی مـی‌ترسد از این‌که این اخبار داخلی سفارت‌ در‌ جراید‌ ترکیه منتشر شود و بر آبرو و حیثیت ایران در پیش ترک‌ها لطمه وارد‌ آید‌.8

آنچه در بالا ذکر شد،کافی است تا هرخواننده‌ای را به این نظر سوق دهـد کـه‌ علت‌ اصلی درگیری سرلشگر حسن ارفع با هویدا و مراجعت او به ایران،رفتار‌ خشن‌ و نظامی و برخوردهای نامناسب ارفع بوده است.ولی‌ سند‌ نویافته‌ای‌ که از کند و کاوهای بایگانی ساواک و از‌ حاشیه‌ سـابقه‌ای مـتروک،به دست آمده،سخن تازه‌ای می‌گوید.

این سند دارای ویژگی‌هایی به‌ شرح‌ زیر است: 1-بر خلاف دیگر‌ اعلامیه‌هایی‌ که تا‌ تاریخ‌ انتشار‌ این اعلامیه علیه امیر عباس هویدا‌،منتشر‌ گـردیده اسـت،دارای امـضای حقیقی است. 2-تنظیم‌کننده این اعـلامیه بـا مـأمورین آمریکایی‌ و انگلیسی‌ از قبیل:گراتیان یاتسویچ، تامسون،رمزی‌،میجرجاکسون،میدلتون و...ارتباط نزدیک‌ و تنگاتنگ‌ داشته است. 3-او علاوه بر‌ ارتباطات‌ یادشده،با حسنعلی مـنصور نـیز نـزدیک بوده و با وی ارتباط پنهانی داشته است‌. 4-مشار‌ الیـه بـه لحاظ وضعیت سوابق‌ سیاسی‌،از‌ اعضای گروه آسیایی‌ حسن‌ ارفع و سردبیر روزنامه ضیاء‌ شرق‌،ارگان گروه مذکور بوده و با ارفـع ارتـباط نـزدیک داشته است. 5-وی نیز مانند حسن‌ ارفع‌ دارای همسری انگلیسی بوده و در خـصوص‌ افشای‌ ارتباط خویش‌ با‌ انگلستان‌ هیچ‌گونه ابایی نداشته،بلکه‌ تظاهر به این ارتباط می‌کرده است. 6-با وجود ادعـاهای مـندرج در ایـن اعلامیه و بازجویی از‌ وی‌،خیلی زود به وسیله مقامات ساواک‌ آزاد‌ شده‌ است‌. 7-ویـ‌ بـرای ادعاهای خود‌ سندی‌ ارائه کرده است که ضمیمه گزارش تنظیمی ساواک به سلسله‌مراتب بوده،اما متأسفانه ایـن سـند،در‌ سـابقه‌ بایگانی‌ یافت نشده است. در تاریخ 27/5/1345‌ نامه‌ سرگشاده‌ای‌ با‌ عنوان‌:«درباره‌ امیر عـباس هـویدا نـخست‌وزیر به پیشگاه مبارک شاهنشاه آریامهر»با امضای فردی به نام«مهندس نصرت اللّه احدپور»9انـتشار یـافت کـه 500 نسخه آن‌که قرار بود به‌ وسیله اداره پست به آدرس‌های مختلف ارسال شود، تحویل سـاواک داده شـد،اما 500 نسخه دیگر به گفته احدپور توزیع گردید. متن اعلامیه به این شـرح اسـت:

«27/5/45 مـهندس‌ نصرت‌ اللّه احدپور نامه سرگشاده درباره هویدا نخست‌وزیر به پیشگاه مبارک شاهنشاه آریامهر به عـرض مـی‌رساند به شهادت شاهنشاه در مدت بیست سال در مواقع سخت و بحرانی کشور آنچه در‌ قدرت‌ و تـوان نـاچیزم بـود،با وسائل مختلف به شاهنشاه و کشور خدمت نموده و شاید در میان بیست میلیون ایرانی تنها فـردی بـاشم که این خدمت‌ ناچیزم‌ بدون پاداش مانده و هیجده سال‌ است‌ بیکار و نخواستم بـه جـای خـدمت وظیفه مزد دریافت دارم و سالیان دراز است که به علت بیکاری و در نتیجه گرفتاریهای مالی و طلبکاران و حسودان و دشـمنان فـراوان‌ سـعی‌ نموده نه تنها در‌ امور‌ سیاسی مملکت دخالت نکند بلکه از اجتماع دوری جسته‌ام ولی ایـنک کـه مملکت و مقام مقدس سلطنت را در خطر مشاهده می‌کنم بنا به همان سوگند و پیمانی که با خدای خـود‌ در‌ بـیست سال پیش برای خدمت به شاه و مملکت بسته با تمام گرفتاریهای فـراوان و خـطرات احتمالی،خود را وظیفه‌دار می‌دانم آنچه از گذشته و حـال مـی‌دانم بـه عرض مبارک برسانم و دیگر بسته‌ به‌ نـظر مـبارک‌ است که برای مصالح مملکت چه تصمیمی اتخاذ فرمایند.

و اگر شاهنشاه به خـاطر داشـته باشند در روز‌ اول رأی تمایل به زمامداری دکـتر مـصدق طی یـک اعـلامیه آنـچه‌ که‌ در‌ آینده شد به عرض مـلت ایـران رسید که در آن روز متوجه نشد و آن‌چه شد کسی به ‌‌خاطر‌ نسپرد که چـه فـردی در روز سخت چه گفته.شاهنشاها امروز نـیز با‌ کمال‌ صراحت‌ بـه عـرض می‌رسانم بنا به اطلاع بـه سـوابق گذشته امیر عباس هویدا نخست‌وزیر و اقداماتی که‌ امروز می‌نماید او را خادم به شاهنشاه نـمی‌دانم و امـیر عباس هویدا در مقام‌ خیانت بـه مـملکت و شـاهنشاه‌ برآمده‌ و اگر تـا امـروز سکوت نموده به عـلت آن بـود که چون شایستگی مقام شامخ سلطنت و تسلط کامل شاهنشاه بر اوضاع سیاسی و احاطه شـاهنشاه بـر امور بر هرفرد ایرانی و جهانیان آشـکار اسـت‌،به خـود اجـازه جـسارت نمی‌دادم.ولی حال امکان آن را مـی‌دهد که شاهنشاه از خیانت گذشته امیر عباس هویدا بی‌اطلاع باشند و دست به اقدامات کنونی که زده بـا تـطبیق گذشته او‌ خواستم‌ شاهنشاه را در جریان و به عـرض مـبارک بـرسانم.امـیر عـباس هویدا در زمانی کـه در آنـکارا ترکیه و در سفارت ایران خدمت می‌نمود به وسائلی با منشی دبیراول یک سفارت بیگانه‌ تماس‌ نزدیک بـرقرار مـی‌نماید و چـون امیر عباس هویدا با آن منشی هردو از مـذهب بـهایی بـودند ایـن دوسـتی و الفـت به یک عشق شدید تبدیل تا جایی که آن منشی حاضر‌ می‌شود‌ به دولت متبوعه خود خیانت نماید و برای آقای امیر عباس هویدا از روی اسناد و مدارک سیاسی بسیار مهمی عـکسبرداری می‌[کند]و تازه آن دخترک بیچاره و بدبخت تصور می‌کرده که امیر‌ عباس‌ هویدا‌ عاشق سرسخت او،این مدارک‌ را‌ برای‌ دولت ایران می‌خواسته و شاید به خاطر خدمت به عاشق خود که او را در ایران موفق بدارد بـه چـنین عملی خطرناک‌ مبادرت‌ نمود‌.این دختر که به نام مارگریت الن نامیده‌ می‌شد‌ با وسائلی که معلوم نیست به صندوق اسرار سفارت دستبرد می‌زند غافل از آنکه آقای امیر عباس هـویدا ایـن‌ اسناد‌ را‌ به جای تحویل به مقامات ایرانی به یک دولت و سفارت‌ رقیب می‌فروخته یا معامله سیاسی می‌کرده تا اینکه به زودی رقیب که در سیاست بـسیار تـازه‌کار بوده یا‌ هستند‌ اسناد‌ و مـدارک سـرقت شده را که مقداری از آن مربوط به ارتباط‌ بالکان‌ و ترکیه با دولت شوروی بوده به رخ رقیب می‌کشند و پس از یک تحقیقات مختصر مارگریت الن‌ دستگیر‌ و به‌ کشور خود دسـت‌بسته و بـسیار محرمانه فرستاده می‌شود و دخـترک بـدبخت نیز در زندان‌ به‌ علت‌ فشار روحی و ترک خانواده او که از خانواده درجه اول بودند خودکشی می‌نماید یا‌ او‌ را‌ می‌کشند دیگر از آن اطلاعی ندارم.امیر عباس هویدا از آنجا برای خود جای‌ پایی‌ در سازمان اطلاعاتی آن کـشور بـاز می‌نماید ولی کوشش سازمان ضداطلاعات رقیب بی‌اطلاع‌ بود‌ که‌ امیر عباس هویدا چنین دسته‌گلی به آب داده یا اصولا از چنین قیافه دلقکی‌ چنین‌ کار می‌آید. امیر عباس هویدا به نفت آمد و اینجا بـود کـه به خـدمت‌ خود‌ یک‌ قدم مؤثر دیگر اضافه کرد و جاسوس دو طرف گردید ولی همواره طرف ارباب اصلی خود‌ در‌ آنکارا را رعـایت می‌کرد و زمانی که منصور در کابینه جناب آقای دکتر‌ اقبال‌ بود‌ بـه راهـنمایی هـمین مرد هرروز گزارش هیئت دولت را به سفارت مربوطه می‌بردند.من نمی‌دانم‌ آقای‌ دکتر‌ اقبال از این اقدام منصور  اطلاع داشت‌ یا‌ خیر و به طور یقین بی‌اطلاع بوده زیـرا دکـتر اقـبال میهن‌پرست شاهدوست محال است اگر از این‌ اقدامات‌ بااطلاع بود می‌گذاشت چنین فرد خائنی در حکومت او بـاقی بماند. منصور‌ و هویدا‌ جز این اقدامات محرمانه و خیانت کارانه به‌ هروسائل‌ دیگری‌ مـتوسل می‌شدند که به مـقامی بـرسند و در‌ زمان‌ معاونت نخست‌وزیری منصور که حتی منصور از پرداخت یک مبلغ ناچیز بدهی خود‌ به‌ شخص من عاجز بود آن‌چنان‌ به‌ پول رسید‌ که‌ حال‌ میلیونها اندوخته دارد و دکتر اقبال که‌ فردی‌ بصیر در سـیاست و امور کشور است،فقط یک نقطه در سیاست دارد‌ که‌ آن هم نمی‌شود ضعف نامید و فقط‌ در این مملکت عجیب‌ است‌ و آن پاکدلی و خوش‌باوری و انساندوستی این‌ مرد‌ است که روی پاکدلی،یک منصور و هویدای مسخره او را فریب دادنـد و در‌ پشـت‌ اتاق او مشغول توطئه بودند‌.به‌ خداوند‌ سوگند که بارها‌ همین‌ منصور که حال زیر‌ خروارها‌ خاک خفته دشمنی خود را با شاهنشاه در مقام نخست‌وزیری به من که تصور‌ می‌کرد‌ به عـلت بـی‌کاری زیاد از دستگاه‌ رنجش‌ دارم ابراز‌ می‌کرد‌ و یک‌ هفته قبل از آنکه‌ کشته شود روز یکشنبه بود که دفتر نخست‌وزیری از شمیران به شهر منتقل شده بود‌ و اولین‌ روز در کاخ شهری بود.منصور‌ مرا‌ بـه‌ دفـتر‌ خود‌ دعوت کرد و همین‌ آقای‌ امیر عباس هویدا نیز حضور داشت و از من خواستار یک همکاری شدید شدند و چون گفتم من‌ به‌ علت‌ بدهکاری و گرفتاریهای زیاد نمی‌توانم در کار سیاسی‌ آنـ‌ هـم‌ بـا‌ این‌ وضع‌ دخالت نمایم،مـنصور رئیـس حـسابداری خود را خواست و مقدار زیادی پول از بودجه نخست‌وزیری در اختیار من گذارد که حتما اسناد آن موجود است.من آن پول‌ را گرفتم و بلافاصله بهر وسائلی که بـرایم امـکان داشـت به تمام مقامات اطلاعاتی و انتظامی و دربار رجوع کـردم کـه من باید مطالبی فوری به عرض شاهنشاه برسانم.هیچ‌کس حاضر به چنین‌ همکاری‌ با من نگردید و روزی که در یک دادگـاه نـظامی سـخن در این‌باره رفت که اگر فردی از خیانتی خبر دارد بهتر است-اگـر واقعا خیانتکار نیست-به عرض شاهنشاه‌ برساند‌ بی‌اختیار متأسف شدم زیرا من که با تمام مقامات مملکت آشـنایی دارم و اکـثر مـقامات نظامی و انتظامی را می‌شناسم، قادر نشدم و هنوز پس از‌ چند‌ سال قادر نیستم بـه عـرض‌ برسانم‌ که منصور می‌خواست چه کند و حال هویدا با چه نیرویی می‌خواهد هدف منصور را تعقیب نـماید.شـاهنشاه مـفخم اطلاع داشته باشند که پس از‌ آن‌ روز تمام سعی و کوشش‌ منصور‌ و بعد هویدا و سـفارت حـمایت‌کننده بـر این قرار گرفت که با گزارشهای خلاف که اطلاع دارم به عرض شاهنشاه رسیده دیـگر راهـی بـرای این خدمتگزار در پیشگاه مقدس شاهنشاه باز نگذارند‌ و بعدا‌ نیز دست به تحریک و بدنام کـردن چـاکر گذارده و اینک نیز آقای هویدا در مورد معامله موشک و خرید اسلحه نیز اقداماتی نـموده کـه چـاکر صلاح نمی‌دانم در این عریضه سرگشاده به‌ عرض‌ برسانم و حاضرم‌ در یک محکمه یا حضورا بـه عـرض برسانم.با وجودی که امکان هرخطری برای چاکر موجود است‌ ولی به خاطر سـعادت شـاهنشاه کـه سعادت ملت ایران است به‌ چنین‌ فداکاری‌ مبادرت و به صراحت عرض می‌کنم که امیر عـباس هـویدا خیال خامی در سر دارد و خیانت او به ‌‌شاهنشاه‌ برای چاکر محرز و مسلم است. چـاکر خـدمتگزار،مـهندس نصرت اللّه احدپور چند روز‌ بعد‌ از‌ انتشار این اعلامیه که در روز پنجم شهریور 1345 به دست ساواک رسید، نـصرت اللّهـ‌ احـدپور احضار گردید تا در خصوص اثبات ادعاهای خود،اقامه دلیل کند. متن‌ بـرخی پرسـش‌ها و پاسخ‌های ارائه‌ شده‌ که ارتباط با این نوشته دارد،به این شرح است: س:هویت کامل خود را بـیان نـمایید. ج:نصرت اللّه فرزند عزیز اللّه شهرت احدپور متولد سال 1307 شناسنامه شماره 366 صادره از‌ اصفهان،فـعلا مـجرد ولی قبلا متأهل(یک زن انگلیسی و یک فرزند)خـانمم فـوت کـرده است.

فرزندم در انگلستان.مذهب اسلام(شیعه اثـنی عـشری)تبعه ایران.تحصیلات مهندس شیمی در انگلستان.شغل‌ فعلا‌ بیکار قبلا مدیر روزنامه روزگـار نـو و ضیاء شرق و مدتی هم مـقاطعه‌کار بـودم. س:چنانچه سـابقه اتـهامی و مـحکومیت کیفری دارید بیان نمایید. ج:من تـاکنون هـیچ‌گونه سابقه محکومیت کیفری ندارم ولی زندانی شدم‌،دوبار‌،در زمان نخست‌وزیری مرحوم سپهبد زاهـدی روی اخـتلاف شخصی ایشان با بنده که بـعدا به امر اعلیحضرت هـمایونی هـردو مرتبه آزاد شدم.این اختلاف مـربوط بـه زمان مرحوم رزم‌آرا‌ بود‌ که ایشان(مرحوم زاهدی)که رئیس شهربانی کل بـودند و مـن دوست رزم‌آرا بودم و این دو بـا هـم اخـتلاف داشتند و یک مـقاله‌ای بـنده در روزنامه روزگار نو نـوشتم کـه مصونیت‌ با‌ مسئولیت‌ مغایر است و شما(زاهدی)یا‌ باید‌ سناتور‌ باشید یا رئیس شـهربانی و ایـشان بعد از سه روز استعفا کردند و رفتند و ایـن کـدورت باقی مـانده بـود و بـا اینکه از روز‌ اول‌ زمامداری‌ مصدق بـا مصدق بنده مبارزه کردم وقتی آقای‌ زاهدی‌ آمدند بنده را توقیف کرد... س:هرگونه سابقه عضویت در احـزاب و دسـتجات سیاسی و به طور کلی هرگونه جـمعیتی کـه داشـته‌ و داریـد‌ بـیان‌ نمایید. ج:...در چندین سـال پیـش تقریبا 14 سال پیش چند‌ نفر از دوستان خودم را...حزب ترقیخواه را که هدفش مبارزه با کمونیزم و حفظ سـلطنت مـشروطه ایـران و اصولا‌ تسکین‌ بلندپروازی‌ خودمان بود[تأسیس کردیم‌]که بـعدا ایـن حـزب مـتفرق و از هـم پاشـیده شد‌ و فقط‌ اسمی از آن باقی است. س:دوستان و آشنایان خود را به نام معرفی نمایید. ج:...از رجال،آقای‌ سید‌ ضیاء‌ الدین طباطبائی که امروز صبح نیز ایشان را ملاقات کردم. آقای دکـتر‌ منوچهر‌ اقبال‌،آقای امیر همایون بوشهری سناتور،آقای امام‌جمعه تهران، تیمسار سپهبد کمال،تیمسار سپهبد بختیار‌،تیمسار‌ سپهبد‌ علوی مقدم... س:توضیح دهید شما تاکنون چه ارتباطاتی با عناصر بیگانه داشـته‌اید.عـلت و چگونگی‌ را‌ بیان نمایید. ج:در تمام مدت قبل از قطع روابط دولت ایران با انگلیس‌ بنده‌ بر‌ مبنای فقط مصالح مملکت و شاه یک دوستی ساده با اکثر انگلیسی‌های آن روز ارتباط‌ دوستی‌ داشته‌ام و پس از برقراری مـجدد روابـط ایران و انگلیس هیچ تماسی با انگلیسی‌ها نگرفتم‌ و چون‌ تا‌ یک سال و نیم قبل شخصی به نام کلنل یاتسویچ که رئیس سازمان سیا(سـازمان جـاسوسی‌ آمریکا‌ در ایران)بود به دلیـل مـقالاتی که در روزنامه روزگار نو علیه‌ سیاست‌ آمریکا‌ در چهارده سال پیش نوشته بودم و در یک مقاله قید کرده بودم که خطر کمونیزم‌ و سیاست‌ آمریکا‌ هردو از نـظر مـلت ایران یکی می‌باشد و اصـولا چـون به تصور اینکه‌ بنده‌ را به قول عده‌ای به دروغ متهم کردند از آن جمله آقای دکتر حسن ارسنجانی در‌ کتاب‌ وقایع سی تیر مرا آنگلوفیل معرفی کرده بود،آمریکایی‌ها به آقای کلنل‌ یاتسویچ‌ بـخصوص بـا من نظر خوبی نداشت و در‌ مدت‌ چند‌ سال تمام اتهامات و بدنامی‌ها از طرف این‌ شخص‌(یاتسویچ)به وسیله ایادی او در تهران منتشر و پس از عزیمت او از‌ ایران‌ برای اینکه مطالب دروغ یاتسویچ‌ را‌ اثبات نمایم‌ با‌ چند‌ آمـریکایی(مـثل آقای تـامسن کنسول آمریکا‌ در‌ اصفهان-آقای رمزی مشاور تشریفاتی سفیر آمریکا در ایران که از ایران‌ رفت‌)تماس گرفتم...

س:توضیح دهـید از عناصر‌ انگلیسی در داخل و خارج‌ کشور‌ با چه کسانی تماس داشته‌اید‌ و اصـولا‌ عـلت تـماس و اربتاط شما با آنها چه بوده است. ج:در داخل کشور که‌ قبلا‌ عرض شد آقای میجر جاکسون‌ مـستشار‌ ‌ ‌اقـتصادی‌ سفارت انگلیس در‌ ایران‌-آقای میدلتون کاردار سفارت‌ انگلیس‌ در ایران-آقای پایمن مستشار سـفارت انـگلیس در ایـران...چون من در جهت مخالف‌ حزب‌ کمونیزم بودم خودبه‌خود نسبت به انگلیسی‌ها‌ سمپاتی‌ داشتم... س:سابقه‌ دوسـتی‌ شما‌ با عناصر انگلیسی یا‌ آمریکایی روی چه انگیزه و هدفی بوده است و آیـا تـاکنون اقداماتی‌ را‌ از جانب آنان معمول داشته‌اید یا‌ خیر؟ ج:هدف‌ من‌ از‌ نزدیکی‌ با آمریکایی‌ها که‌ آن‌ هم از یک سال به این طرف شروع شده است به دلیل عرض شده فوق بوده‌ است‌ و ارتباط‌ بـا انگلیس‌ها...از نظر سمپاتی علیه کمونیزم‌ موجود‌ بوده‌ ولی‌ در‌ مورد‌ سؤال اینکه می‌فرمایید از اینکه امکان مأموریتی از طرف خارجی‌ها به من محول شده،با کمال تأسف از اینکه سازمان امنیت و اطلاعات کشور یقینا از روحـیه و حـتی‌ اوضاع مالی من اطلاع کافی دارند چگونه ممکن است من که چندین سال بیکاری و گرفتاری را به خاطر وطن و شاه،[تحمل‌]کردم یک خارجی به من ایرانی مأموریتی محول کند. س:مسافرت‌های‌ خـود‌ را بـه خارج از کشور شرح داده ضمنا روشن سازید چه ارتباطاتی را با عناصر داخلی یا خارجی در خارج از مملکت تاکنون برقرار ساخته‌اید. ج:چندین مرتبه به انگلیس‌-سوئد‌-فرانسه-آلمان-هلند و اکثر کشورهای اروپایـی سـفر کرده‌ام...با هیچ خارجی از نظر سیاسی در خارج از کشور تماسی نداشتم.تاکنون آمریکا نرفته‌ام‌.به‌ انگلیس تقریبا ده مرتبه سفر‌ کرده‌ام‌ که آخرین بار آن گویا در 1961... انجام شد.... س:توضیح دهید شما در یـک مـاه اخـیر با چه سفارتخانه‌هایی تماس و ارتـباط داشـته‌اید. ج:مـن در‌ چند‌ روز قبل به سفارت‌ آمریکا‌ رفتم...چند وقت پیش از این‌که اصفهان بودم بر سر گم شدن این حلقه فیلم‌[میراث کوروش کـبیر]با رئیـس اداره اطـلاعات سفارت آمریکا در اصفهان اختلاف‌[پیدا کردم‌]و کار به دادوبـیداد حـتی‌ کشید‌.از این جهت در هفته گذشته برای آنکه ترتیب این کار داده شود،به سفارت آمریکا رفتم و با آشنایی که در آنـجا دارم بـرای آنـکه توصیه نماید این کار حل‌ شود‌ نزد ایشان‌ رفتم ایـن آقا آقای هلسر گویا معاون اداره سیاسی سفارت آمریکاست و بنده با ایشان در اصفهان در‌ یک مهمانی توسط آقای کنسول آمـریکا کـه تـمام محترمین اصفهان نیز‌ بودند‌ آشنا‌ شدم... س:توضیح دهید شما تاکنون چـه مـقالات را در روزنامه‌ها منتشر ساخته‌اید و یا اصولا اعلامیه‌هایی را منتشر‌ ساخته‌اید؟ ج:...‌‌آخرین‌ اعلامیه در تاریخ 27/5/45 به عنوان نامه سرگشاده به پیـشگاه مـبارک شـاهنشاه‌ آریامهر‌ درباره‌ نخست‌وزیری هویدا بود.این اعلامیه در حدود هزار نسخه بوده کـه بـین عـناصر مطبوعاتی پایتخت‌ و شهرستان‌ها و تعدادی از وزارتخانه‌ها البته تمام وزارتخانه‌ها که مقداری را با پست فرستادیم‌ و مـقداری دیـگر را دسـتی‌ به‌ وسیله شخص خودم در وزارتخانه‌ها دست پیشخدمت‌ها دادم بدون اینکه آنها را بشناسم.انشاء این اعـلامیه بـه وسیله شخص خودم انجام شد... س:هدف و انگیزه شما از تهیه و انتشار اعلامیه‌ای که اکـنون‌ ارائه نـموده‌اید چـه بوده؟در این مورد توضیحات کافی بیان دارید. ج:مطلب خود این اعلامیه مورخه 27/5/45 نشان‌دهنده انگیزه مـن بـوده و همان طوری که در اعلامیه به عرض شاهنشاه رسید چون به‌ اعلیحضرت‌ علاقه‌مند هـستم و اعـتقاد دارم کـه کسی که در گذشته آدم سالمی نبوده(از نظر سیاسی)و اعتقاد دارم که مرحوم منصور دوست آقای هویدا هـم آدم صـمیمی نبوده...و چون بارها خود‌ این‌ منصور عدم صمیمیت خود را به مملکت نـشان مـی‌داد یـعنی می‌گفت باید دارای مقام شد و استفاده کرد...چون واقعا من با شاهنشاه علاقه‌مند هستم و عدم اطـلاع‌[دادن‌]خودم‌[را] خـیانت تـلقی می‌کردم‌ و چون‌ هیچ وسیله‌ای نداشتم که نامه‌ای به عرض اعلیحضرت برسانم از ایـن جـهت مبادرت به انتشار این نامه سرگشاده کردم... س:توضیح دهید اتهاماتی را که در اعلامیه مورخه 27/5/45‌ خود‌ به‌ جـناب آقـای هویدا نخست‌وزیر ایران‌ نسبت‌ داده‌اید‌ از روی چه اسناد و مدارکی بوده است.در این خـصوص تـوضیحات کافی بیان نمایید. ج:مطلب در مورد آنکارا و ارتـباط بـا دوشـیزه‌ مارگریت‌ الن‌ توسط خواهر مارگریت الن که از مـأمورین یـکی‌ از‌ دوستان انگلیسی من بود نقل نموده بود و آن دوست من به من ابراز داشـت.ایـنک از آقای بازجوی خود‌ اخلاقا‌ تـعهد‌ مـی‌گیرم که ایـن بـازجوئی چـون با مصالح سیاسی مملکت و ارتباط‌ خـارجی تـماس دارد به وسیله مقام مؤثر سازمان امنیت از شرف عرض ملوکانه گذشته و تأکید مـی‌کنم کـه فقط‌ به‌ خاطر‌ حفظ مصالح شـاهنشاه و مملکت استدعا می‌نماید در حـفظ نـام کشور مربوطه‌ دقت‌ کافی شـود و آن دوسـت من آقای میدلتون بود که سابقا کاردار سفارت انگلیس در تهران بود‌ و چند‌ سـال‌ قـبل برای من در سوئیس نقل نـمود.

و در مـورد انـتقال خبر توسط‌ مـرحوم‌ مـنصور‌ از هیئت دول به سفارت آمـریکا(شـخص سفیر سابق آمریکا چیپن)چون یقینا آقای‌ منصور‌ دوست‌ صمیمی آقای هویدا بود و شـاید هـویدا استاد ایشان در سیاست بود نمی‌تواند بـدون اطـلاع‌ آقای‌ هـویدا بـاشد... چـون منصور را آدم خوبی تشخیص مـی‌دادم برای آنکه به من‌ ثابت‌ شود‌ که آیا ارتباط منصور با آمریکاییها نزدیک است و از ایـن جـهت وظیفه خودم را‌ نسبت‌ به شاهنشاه بـدون آنـکه هـیچ سـازمانی از مـن خواستار باشد چـندین مـرتبه شخصا‌ منصور‌ را‌ بعد از هیئت دولت تعقیب نمودم و چون منصور مرا دوست خود می‌دانست تا جایی که‌ حـتی‌ در  معاونت نخست‌وزیری خودش بـرای مـن چـکی‌ فـرستاد‌ ضـمیمه‌ کـاغذی و بابت بدهی خودش تقاضا نموده بود که تا دو روز دیگر ترتیب پرداخت آن‌ را‌ می‌دهد‌ فتوکپی نامه تقدیم می‌شود10و روی این دوستی که اعتماد کامل به‌ من‌ داشت در زمان نـخست‌وزیری حتی به من گفت در حضور همین آقای هویدا که من تا‌ زنده‌ هستم نخست‌وزیر ایران خواهم بود...او گفت به زودی در کار هیئت‌ دولت‌ تغییراتی می‌دهم و به تو نیز شغلی خواهم‌ داد‌...آنـ‌ روز کـه یکشنبه بود از نزد این‌ دو‌ نفر(منصور و هویدا)بیرون آمدم...برای کار خود به شیراز و بوشهر رفتم و در‌ آنجا‌ بود که شنیدم منصور کشته‌ شده‌ است...با‌ توجه‌ به‌ مطالب آنـکارا و رفـاقت و دوستی منصور و حضور‌ هویدا‌ در آن روز یکشنبه نخست‌وزیری منصور من او را[هویدا را]آدم صالحی به‌ نام‌ یک فرد ایرانی شاهدوست و وطن‌پرست نمی‌دانم‌ و به دو نفر از‌ همکاران‌ خودش گـفته بـود که من‌ نمی‌دانم‌ اعلیحضرت چـه احـتیاجی به خرید موشک دارند و ما که دیگر دولت آمریکا پولی‌ به‌ ما نمی‌دهد برویم موشک بخریم‌ و از‌ اینکه‌ اخیرا مطبوعات ایران‌ کمی‌ راجع به سیاست آمـریکا‌ تـند‌ شده بودند هویدا ابـراز نـاراحتی و نگرانی می‌کرد...

س:توضیح دهید اینکه بیان داشته‌اید و در اعلامیه‌ مورخه‌ 27/5/45 به آن اشاره نمودید‌ که‌ مرحوم منصور‌ در‌ حضور‌ جناب آقای هویدا از‌ من خواستار یک همکاری شدید شدند،این همکاری چه بوده و آیـا در قـبال این همکاری‌ پیشنهادی‌ هم به شما شده است یا‌ خیر؟ ج:آن‌ روز‌ یعنی‌ روز‌ یکشنبه که در‌ بالا‌ ذکر شد در کاخ نخست‌وزیری در دفتر خودش در حضور آقای هویدا به من گفت که‌ در‌ این‌ موقع کـه جـنجال بنزین و نـفت و تاکسی وجود‌ دارد‌ چون‌ تو‌ در‌ میان‌ جامعه آشنایی کامل داشته و از کارهای اطلاعاتی و اجتماعی بصیرت کافی داری،باید جنجال بـه وجود آید که ما از اعلیحضرت بخواهیم مجلس را منحل کند و بعدا یـک‌ حـکومت خـوب که قادر باشد در تمام مملکت نخست‌وزیر شخصا دخالت داشته باشد به وجود آوریم و به من نیز قـول ‌ ‌وزارت اطـلاعات را داد که وزیر اطلاعات شوم.به او‌ گفتم‌ من گرفتار وضع بد مادی هستم و وقـتی کـسی طـلبکار داشت دست او به کار سیاسی نمی‌رود.گفت من امروز مقداری به تو پول می‌دهم.

به او گـفتم آیا نظر‌ مخالفت‌ با سلطنت را داری.او گفت فعلا در این‌باره صحبتی نداریم و تو ترتیب کـار یک برنامه جنجالی را طـرح‌ریزی کـن و او تصور می‌کرد‌ که‌ من در انگلستان دارای دوستان‌ قوی‌ سیاسی و مطبوعاتی هستم.به من گفت من دولت آمریکا را صددرصد در دست دارم.

مطبوعات انگلیس را نیز تو راه بینداز که از من‌ به‌ نام یک نخست‌وزیر انقلابی‌ و جوان‌ و مـفید در خاورمیانه نام ببرند و شاید انگیزهء مذاکره او با من فقط از نظر این اطلاع از وضع سیاسی من در انگلیس بود که البته اشتباه می‌کرد و من تماسی نداشتم‌ و از‌ نزد او خارج شدم.با رئیس حسابداری او کـه هـمان مدیرکل حسابداری فعلی نخست‌وزیری شاید باشد به حسابداری نخست‌وزیری رفتیم...

س:در مورد تحویل اسناد سری توسط مارگریت الن در آنکارا‌ به‌ جناب آقای‌ هویدا که در اعلامیه به آن اشاره نموده‌اید، توضیحات کافی ارائه دهید.

ج:از ایـنکه مـارگریت الن بهایی‌ بوده است تردیدی نیست و چون معروف است که پدر آقای هویدا‌ به‌ نام‌ عین الملک با رهبر بهایی‌ها تماس نزدیک داشته و منصور در موقع معاونت نخست‌وزیری روزی از او پرسید ‌‌این‌ راست اسـت هـویدا رفیق تو بهایی است خندید و گفت حالا که دیگر بهایی‌ و مسلمان‌ ندارد‌ و تقریبا این خود اقرار ضمنی بوده است و اما در مورد سفارت مورد بحث مربوط به‌ تحویل اسناد چـون از نـظر مـصالح مملکت ایجاب نمی‌کند که بـه روی کـاغذ‌ بـیاید من شخصا حضور‌ مبارک‌ اعلیحضرت همایونی یا تیمسار فردوست در صورتی که مقرر فرمایند خواهم گفت ولی تصور می‌کنم با کمی دقت در اعـلامیه مـنتشره 27/5/45 و قـید آن فردی که این مطلب را به‌ من گفت‌[و]دو سـفارت مـزبور که ضمنا اسم بردم رقیب هم هستند آشکار است.

این بازجویی‌ها در 5 برگ خلاصه شد و به سلسله‌مراتب ارسال گردید و هـمان روز نـیز مـهندس نصرت اللّه احدپور آزاد‌ شد‌ و به فعالیت خود برگشت.

ماجرای جاسوسی امـیر عباس هویدا برای سازمان سیا،حکایتی است که بررسی‌های دقیق و موشکافانه‌ای را طلب می‌کند و در واقع سراغ آن را باید از زمان حـضور‌ هـویدا‌ در بـیروت گرفت.

 

پانوشت‌ها

(1)-حسن ارفع:فرزند پرنس رضا خان ارفع الدوله(رضا دانـش ارفـع)در اردیبهشت‌ماه 1274 ش در شهر تفلیس به دنیا آمد.تحصیلات وی تحت الشعاع شغل‌ پدرش‌ که از کارگزاران سیاست خارجی ایـران بـود و در کـشورهای مختلفی سمت سفیرکبیری داشت در کشورهای دیگر سپری شد.در دورانی که ارفع الدوله سـفیرکبیر ایـران در دربـار عثمانی بود‌،حسن‌ ارفع‌ علی‌رغم علاقه پدر و مادرش به‌ تحصیل‌ وی‌ در فرانسه،در سال 1291 به دبـیرستان نـظام در اسـتانبول ترکیه رفت ولی پس از دو سال،به علت شروع جنگ‌ به‌ ایران‌ آمد و با درجه افسری،بـه ارتـش پیوست و پس‌ از‌ این ایام بود که به دانشکده افسری سوئیس اعزام شد و پس از آن در سـال 1302 جـزو مـحصلین اعزامی‌ به‌ فرانسه‌ رفت و دورهء تکمیلی دانشکده سواره‌نظام را طی کرد و به ایران‌ بازگشت.حـسن ارفـع در سال 1304 به عنوان وابسته نظامی ایران در لندن منصوب شد و در همین دوران‌ بود‌ کـه‌ بـا یـک رقاص باله انگلیسی به نام هیلدا بیوک فرزند پرسی‌ وال‌،ازدواج کرد.در سال 1306 به دانشگاه جنگ پاریـس اعـزام شد و دورهء دوساله آن را طی‌ کرد‌.در‌ مدت خدمت ارتش،در رده‌های مختلف،دارای مشاغل و مـناصب مـتعددی از جـمله‌:آجودان‌ رضا‌ شاه،استاد دانشکده ستاد ارتش،فرمانده لشکر اول و ریاست ارتش بود و نشان‌های مختلفی نـیز‌ دریـافت‌ و آثـاری‌ نیز در رشته نظامی تاءلیف کرد.حسن ارفع در تاریخ 7/12/1325 بازنشسته شد‌ و در‌ سال 1326 گـروه آسـیایی را در ایران تشکیل داد که این گروه بعدا‌ به‌ نام‌ حزب نهضت ملی درآمد و تا سال 1330 که وی وزیـر راه کـابینه حسین علا‌ شد‌،فعالیت داشت. مشار الیه یک انگلیسی تمام‌عیار بود و ضـمن حـضور فعال در صحنه‌های‌ سیاسی‌،با‌ عوامل انگلیس،از جـمله سـید ضـیاء الدین طباطبائی حشر و نشر داشت.از مریدان رضـا خـان‌ محسوب‌ می‌شد و حکومت سلطنتی را بهترین نوع حکومت و شاه را سایه خدا می‌دانست‌.حسن‌ ارفـع‌ بـاغ مسکونی خود در لارک(از نواحی نیاوران)را،تـبدیل بـه محل اجـتماع و رفـت‌وآمد سـیاسیون‌ وقت‌ کرده‌ بود و با یکصد نـفر خـدم و حشم به رتق‌وفتق امور آن می‌پرداخت.در‌ سال‌ 1335 در حالی که شایعه نخست‌وزیری او بر سـر زبـان‌ها افتاده بود،با نوری سعید(نـخست‌وزیر‌ عراق‌)،به اتفاق مـعاون وزارت خـارجه انگلیس،در این محل ملاقات کـرد.عـوامفریبی‌ او‌ به حدی بود که در این سال‌ها‌،مورد‌ حمایت‌ آیت اللّه کاشانی نیز،قرار گـرفته بـود‌.وی‌ در سال 1336 مجددا حزب نـهضت مـلی ایـران را فعال کرد و در مـهرماه‌ هـمین‌ سال به اتفاق هـمسرش بـه‌ انگلستان‌ رفت و در‌ تاریخ‌ 25‌/9/36 به جای منصور الملک،به‌ عنوان‌ سفیر شاه،به ترکیه رفـت.او کـه ضمن سفیرکبیری ایران در ترکیه‌،وزیرمختاری‌ کـشور یـونان را نیز بـه عـهده‌ داشـت،پس از 4 سال‌ حضور‌ در ترکیه،بـه کراچی رفت‌ و سفیرکبیر‌ ایران در پاکستان شد.حسن ارفع در سال 1349 همسر انگلیسی خود را‌ از‌ دست داد و پس از شغل‌ سـفارت‌،عـضو‌ ارشد بازرسی عالی‌ مرزها‌ شد.و در سـال 1351‌ بـه‌ فـرمان مـحمد رضـا پهلوی،به عـنوان نـیابت ریاست انجمن ایران پاکستان منصوب شد.

 

او‌ از‌ حمایت‌های انگلستان در همه حال بهره‌ می‌برد‌ و با سفرای‌ کشورهای‌ مـختلف‌ رابـطه داشـت و در لارک‌ مؤسسه شیر لارک را با شکل و شیوه‌ای کـاملا نـظامی بـوجود آورد.در سـال 1352 طـی‌ عـریضه‌ای‌ از محمد رضا پهلوی تقاضا کرد‌،تا‌ اجازه‌ دهد‌ زمین‌های‌ قریه لارک را‌ تقسیم‌ کرده،به فروش برساند.او در این نامه نوشته است،این قریه متعلق به همسرم بوده‌ که‌ بـه‌ فرزندانش رسیده است.

حسن ارفع در اوج‌ حرکت‌های‌ انقلاب‌ اسلامی‌ در‌ تاریخ‌ 19/10/57 به بهانه معالجه به خارج از کشور گریخت.

(2)-معتضد،خسرو،هویدا سیاستمدار پیپ،عصا،گل ارکیده،چ اول،1378 ش،انتشارات زرین،صص 371-381،جلد‌ اول.

(3)-دلدم،اسـکندر،زنـدگی و خاطرات امیر عباس هویدا،چ 4،صص 86-90.

(4)-میلانی،عباس،معمای هویدا،نشر اختران،1380 ش،صص 147-150.

(5)-کیا،نور الدین،خاطرات مأموریت استانبول(1335-1339)،نشر‌ آبی‌،1381 ش،صص 74-77.

(6)-آرشیو موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،گزارش شماره 7999،مـورخه 2/11/1336.

(7)-سـند شماره 52،مورخه 26/12/1336.

(8)-سند شماره 986،مورخه 9/2/1337.

(9)-نصرت اللّه‌ احدپور‌:فرزند عزیز اللّه در سال 1294 هـ.ش در اصفهان متولد شد.در بعضی از اسناد نام خانوادگی وی، احمدپور و سال تولد او 1307‌ ثـبت‌ شـده است.مشار الیه سیکل‌ اول‌ مـتوسطه را در خـرمشهر در مدرسه شرافت سپری کرد و سپس برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و پس از اخذ مهندسی نفت و شیمی از دانشگاه‌ بیرمنگام‌ در سال 1325 به‌ ایران‌ مراجعت نمود و به فـعالیت‌های اقـتصادی آزاد مشغول شد.در سال 1332 در حـالی کـه مدیرمسئول روزنامه«ضیاء شرق»بود و عضویت گروه آسیا به سرپرستی سرلشکر حسن ارفع را داشت و با‌ هزینه‌ او روزنامه ضیاء شرق را ارگان حزب مزبور قرار داده بود،خود را لیدر حزب ترقی‌خواه معرفی و از مـحمد رضـا پهلوی تقاضای ملاقات کرد.پس از کودتای 28 مرداد دستور‌ بازداشت‌ وی صادر‌ گردید که پس از 17 روز از زندان آزاد شد.

مشار الیه که در زمان دستگیری،ادعای‌ مبارزه با حکومت مصدق را نموده،خود را چنین معرفی کرده‌ است‌: «بـنده‌ مـهندس معدن و فـارغ التحصیل دانشکده فنی شرکت سهامی نفت انگلیس و ایران هستم و دوره کارآموزیم را به مدت ‌‌یک‌ سال در بیرمنگام،جزو مـحصلین اعزامی شرکت نفت گذرانیده‌ام.» احدپور که مدتی نیز‌ مدیر‌ روزنامه‌«روزگـارنو»ارگـان حـزب ترقیخواه بود،در سال 1340،چنین معرفی شده است: «احدپور شخصی است‌ که خود را گاهی مهندس معرفی می‌کند و بـا ‌ ‌دخـتر باتلر انگلیسی ازدواج کرده‌ و اغلب به انگلستان مسافرت‌ می‌کند‌ و اصولا فرد متظاهری است و سـعی دارد بـا رجـال و مقامات ذی نفوذ تماس بگیرد.» او همواره اسلحه کمری با مجوز ساواک به همراه داشت و در سال 1341 تـوسط شمس الدین امیر علایی‌،چنین معرفی شده است:«این شخص از راه حقه‌بازی و جاسوسی امـرارمعاش می‌کند.» احدپور با رئیـس سـاواک اصفهان نیز رابطه داشت.وی که در سال 1342 کاندیدای دوره 21 مجلس شورای ملی‌ از‌ اصفهان بود چنین ارزیابی شده است: «مردم اصفهان او را درستکار و صحیح العمل نمی‌دانند.عصبانی است.هوچی و حراف است.در مجالس خود را وابسته بـه انگلیس معرفی می‌کند و به این‌ کار‌ نیز افتخار می‌نماید.خیلی دوست دارد او را وابسته به دستگاه‌های‌[ناخوانا]بدانند همسر انگلیسی داشته که فوت کرده و از او یک دختر دارد.» گزارشهای موجود در سابقهء انفرادی،وی را‌ فردی‌ شیاد و کلاهبردار،معرفی مـی‌کند و بـه همین علت در سال 1345 که اعلامیه‌ای علیه امیر عباس هویدا،انتشار داده،چنین معرفی شده است: «نامبرده فردی است شیاد و کلاهبردار.در اغلب‌ مجالس‌ مدعی‌ دوستی و مجالست با کلیه مقامات‌ رده‌ اول‌ مملکت و حـتی خـود را داماد لرد باتلر،سناتور انگلیسی معرفی می‌نماید و از طرفی در نزد بعضی از مقامات خود را وابسته‌ به‌ دستگاه‌ ضد اطلاعات ارتش می‌داند.» نصرت اللّه احدپور که‌ از‌ حمایت‌های آشکار و پنهان سردمداران حکومت پهلوی بهره‌مند بـوده اسـت،در پرتو این حمایت‌ها چندین شرکت تأسیس و در مقاطعه کاری‌های‌ مختلف‌ شرکت‌ نموده و از این راه سرمایه هنگفتی کسب کرده است. در‌ یک ارزیابی حمایت از وی چنین منعکس است: «یک نوبت به علت بدگویی عـلیه آقـای هـویدا از طرف‌ شهربانی‌ بازداشت‌ شده کـه چـون مـقامات عالی ساواک او را می‌شناختند،وسیله آزادی‌ وی‌ را فراهم نمودند.» احدپور در طول زندگی چند بار ازدواج کرد که بعضی از آنها به‌ متارکه‌ کشیده‌ شـد.

(10)-ایـن فـتوکپی به همراه خلاصه گزارش بازجویی برای سلسله‌مراتب سـاواک‌ ارسـال‌ گردیده‌ و در سابقه یافت نشد.


فصلنامه مطالعات تاریخی - شماره 2 بهار 1383 - صفحه 195