جشنهای بیست و پنجمین سده شاهنشاهی
چکیده: «.... از اوائل دهه 1960 (1339) این فکر بر سر شاه افتاده بود که برای تثبیت پیوندش با سلاطین قبل از اسلام، به برزاری مراسم پر زرق و برقی نیاز دارد و بعد هم که در تدارک جشنهای دو هزار و پانصد ساله در تخت جمشید بر آمد، احساس میکرد که با اجرای این مراسم خواهد توانست تداوم شاهنشاهی در طول تاریخ ایران را به نظر سران دنیا برساند و به تمام پادشاهان ، رؤسای جمهور، وحکام جهان ـ که توالی نوع حکومت امروزشان هرگز به دوران باستان نمیرسید ـ ثابت کند که پس از دو هزار و پانصد سال محمدرضا پهلوی وارث بر حق کوروش، بنیانگذار شاهنشاهی ایران است ....»
***
از سلسله جشنهای دولتی و درباری، جشنهای دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی ایران بود که باید آن را از نکبتبارترین و خیانتآمیزترین جشنها و عیش و نوشهای رژیم شاه به شمار آورد. برای برپایی آن سالیان درازی نقشهکشی و برنامهریزی، انجام گرفت و سرسختترین و شناختهترین چهرههای ضد اسلامی درون مرزی و برون مرزی برای برپایی آن بسیج شدند. نکته در خور بررسی این است که رژیم شاه و دستیاران او در درون و بیرون ایران با به راه انداختن این جشن افسانهای چه اندیشه و انگیزهای داشتند و چه نقشهای را بر آن بودند که پیاده و اجرا کنند؟
رژیم شاه چنانکه آورده شد،در هر سال چندین بار برنامه جشن و چراغانی و آذینبندی داشت، لیکن با نگاهی گذرا به شیوه برگزاری و راهاندازی جشن دو هزار و پانصدمین سال ، به خوبی روشن میشود که سردمداران رژیم با برگزاری این مراسم، اندیشه و انگیزه و ویژهای را دنبال میکردند و روی آن برنامه ریزیهای دراز مدت و ریشهای داشتند و در مورد موسم برگزاری آن نیز بارها دگرگونی و جابجایی صورت دادند. خبر و اندیشه برگزاری این جشن، در سال 1337، برای نخستین بار ، از سوی روزنامهها و مطبوعات ایران اعلام شد و هنگام برگزاری آن را سال 1340 دانستند. (1) پیش از پایان سال 1339 وزارت دربار در اطلاعیه خود، زمان برگزرای این جشن را در سال 1342 اعلام کرد.(2) لیکن در تاریخ یاد شده نیز این جشن برگزار نشد جواد بوشهری، رییس شورای مرکزی جشن در تاریخ 25/1/1343 در مصاحبهای اعلام کرد که این جشن در آبانماه سال 1344، مقارن با جشن تاجگذاری برگزار میشود. دیری نپایید که وزارت دربار در اطلاعیه دیگری آورد که نظر به اهمیت موضوع و ضرورت برگزاری جشن به ترتیبی که در خور تاریخ کهنسال و پرافتخار شاهنشاهی ایران باشد به فرمان شاهنشاه آریامهر، تاریخ برگزاری آن رسما به آبانماه سال 1346 موکول گردید. (3) و سرانجام در تاریخ 26/5/1347 بار دیگر وزارت دربار در اطلاعیهای اعلام کرد: «به فرمان مطاع مبارک شاهنشاه آریامهر جشنهای بیست و پنجمین سده شاهنشاهی ایران،به مدت هشت روز از تاریخ 20 مهر ماه 1350 برگزار خواهد شد»!
این جابجایی پیاپی و عقب انداختن موسم برگزاری جشن، از سویی در راه پدید آوردن آمادگی ذهنی و اندیشهای در ملت ایران برای پذیرش و نشان دادن جنب و جوش و شوق و شور در راه برپایی آن بود و به گمان سیاستگزاران رژیم شاه، پدید آوردن چشم انتظاری! برای مردم درباره راه انداختن چشنهای دو هزار و پانصدمین سال ، مایه شگفتی و دلبستگی آنان، به جشنهای یاد شده خواهد شد! و از سوی دیگر، این عقب انداختنها و امروز و فردا کردنها، نمایانگر برنامه گسترده و دامنهدار رژیم شاه برای برگزاری آن بود و چون برنامههای پیشبینی شده تا هنگام تعیین شده ، به درستی انجام نمیگرفت و شرایط لازم به دست نمیآمد، ناگزیر میشدند که مراسم را عقب اندازند. آنچه این دیدگاه را (که اندیشه و انگیزه ویژهای در برپایی چشنهای دو هزار و پانصدمین سال در کار بوده است) تأیید میکند، تشکیل شورای مرکزی جشن از سال 1339 و ثبت اساسنامهای برای این شوار میباشد.
در این باره در گزارشی آمده است:
«به فرمان مطالع مبارک شاهنشاه آریامهر از نیمه دوم سال 1339 ، شورای مرکزی جشن شاهنشاهی ایران، به منظور برگزاری مراسم جشن دو هزار و پانصد سال شاهنشاهی تشکیل یافت. اساسنامه شورای مرکزی جشن شاهنشاهی ایران تهیه و در تاریخ 28/12/39 به ثبت رسید. آیین نامه طرز تشکیل و وظایف شوراها در آبانماه 1340 به کلیه استانداریها ، فرمانداریهای کل ، فرمانداریهای مستقل، سایر فرمانداریها ، بخشداریها، ادارات آموزش و پرورش و سایر وزارت خانهها و سازمانهایی که به نحوی از انحاء در برگزاری جشن ملی سهمی دارند فرستاده شد. شورای جشن شاهنشاهی از نیمه دوم سال 1340 به تدریج در سراسر کشور تشکیل شد و کمیته جشن شاهنشاهی ایران تاکنون در بیست و دو کشور جهان، به ریاست عالیه شخص اول در هر کشور تشکیل گردید....(4)
* انگیزه و اندیشه برپایی جشنهای بیست و پنجمین سده
برای پی بردن به انگیزه و اندیشه رژیم شاه از برگزاری جشنهای یاد شده پیش از هر گونه موضعگیری و اظهار نظری بایسته است که به گفتهها و نوشتههای سران آن رژیم و کارگردانهای جشن نگاهی گذار داشته باشیم تا به نقشهها و آرمانهای اصلی برگزارکنندگان این جشنها بهتر دسترسی پیدا کنیم. در «شرح وظایف شورای مرکزی چشن شاهنشاهی» آمده است:
«..... وظایف این شورا ... ترتیب مجالس سرور و شادی، ترتیب تشکیل مجالس سخنرانی درباره اوضاع گذشته پرافتخار ایران امروز، کوشش برای بهتر شناساندن آیین شاهنشاهی ایران و نشان دادن اینکه شاهنشاهی گرایی آرمان ایرانیان است کوشش در آشکار ساختن آیین زندگانی ایران زمین و تلاشهای افتخارامیز شاهنشاهان ایران در راه سربلندی ایران، بررسی و تجزیه و تحلیل کتابها .... به منظور بهرهبرداری از آنها در زمینه نشان دادن راز دیرپایی شاهنشاهی و سازندگی انقلاب شاه و مردم، تهیه مقالات تحقیقی درباره تاریخ ایران زمین و آیین شاهنشاهی ... روشن نمودن اهمیت و فلسفه برزاری جشن و برانگیختن میل و اشتیاق دانشآموزان، معلمان و والدین دانش آموزان برای شرکت در مراسم جشنهای دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی، آشنا کردن بیشتر کارگران و خانواده آنها به افتخارات شاهنشاهی ایران ... برگزاری مراسم آتش بازی در شبهای جشن، ترتیب دادن رقص محلی و تنظیم و اجرای برنامههای تفریحی ، نصب بلندگو در مناطق پرجمعیت شهر و پخش موزیک و موسیقی و برپا داشتن طاق نصرت و تزیین کردن دو طرف خیابان با لامپهای رنگین ...»(5)
انگیزه و اندیشه نهان و آشکار برگزار کنندگان و کارگردانان جشن یاد شده در این «شرح وظایف شورای مرکزی جشن» تا پایهای خود را نمایان ساخته است و با نگاهی گذرا به آن، میتوان دریافت که شاه با راه انداختن این برنامه، بر آن بوده است که:
1ـ حرکتی را که از سوی «روشنفکران» از دوران قاجار آغاز شده بود تا با شاه بازی، «زرتشتی نمایی» ، باستگان گرایی و اندیشه تنگ نظرانه ناسیونالیستی کار اسلام را بسازند ـ و نتوانستند ـ او با بیرون کشیدن کوروش و داریوش از دل گور و بالیدن به استخوان پوسیده شاهان خون آشام ، دامن زدن به تعصبات قومی و نژادی ، رواج ایدئولوژی شاهنشاهی و ... آن حرکت استعماری و واپسگرایانه را به بار نشاند! او بر این باور بود که در پی گذشت 14 سده از فروپاشی بنیاد بتپرستی، طاغوت گرایی و نژادپرستی و سرازیر شدن آن اندیشه و فرهنگ پوسیده به زباله دادن تاریخ، با راه اندختن جشن و چراغانی ، هلهلهها و هیاهوی قلابی، پایکوبیها و دست افشانیهای رسوا و پوچ، تبلیغات فریبنده، بی مایه و دروغین و خوار داشتن و نادیده گرفتن فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی، میتوان بار دیگر آیین و «سنت ایران باستان» را زنده کرد و اندیشهها، ارزشها و آرمانهای آن دوران تاریک را بر پا داشت و به ملت ایران باوراند که ـ به گفته آل احمد ـ «... حمله اعراب یعنی ظهور اسلام در ایران نکبت بار بود و ما هر چه داریم از پیش اسلام داریم ... » (6) و بدین گونه دگرگونی ژرفی در باورمندیهای ملت ایران پدید آورد و ایدئولوژی شاهنشاهی، اندیشه پان ایرانیستی وسنتهای باستانی را یکباره جایگزین آیین اسلام و فرهنگ و تمدن ایران اسلامی کرد! این گونه خیال پردازیها شاه را بر آن داشته بود که برپایی جشن دو هزار و پانصدمین سال را «یک رنسانس» پندارد! و به خود ببالد که:
« ... مردم کشور ایران به حق به تاریخ گذشته و تمدن در رژیم سلطنتی درخشان خود علاقمند هستند و خویشتن را برای بزرگداشت این رژیم که ضامن استمرار زندگی خاص ایران دوام سیستم دولتها و حا کمیت ملی آن بوده است، آماده میسازند و اطمینان دارند که همین رژیم و تمدن و فرهنگ ، اتحاد و اثبات و پیشرفت آینده آنها را تضمین خواهد کرد ...
..... مسلما این جشنها یک نوع بیداری و خودشناسی تازه و یک رنسانس است ... این جشنها ... افتخارات ملی را که میراث غنی تاریخی و اطمینان حاصله از موفقیتهای جدید ناشی میشود تجدید خواهد کرد ...»(7)
اصولا رژیم شاه، سالیان درازی بود که در اندیشه پیاده کردن تز باستان گرایی در برابر بنیادگرایی اسلامی بود. امام در آغاز نهضت خود در سال 1341، بر آن بود که راه و روش اسلامیان دوره نخست را برای تودهها ، زنده و روشن سازد و مردم را به الگوپذیری و الهامگیری از مسلمانان «صدر اسلام» وادارد و این ، بزرگترین خطر برای رژیم شاه و استکبار جهانی به شمار میآمد، آنان به درستی دریافته بودند که گرایش تودهها به اسلام بنیادی و الهام گرفتن از آن دوره درخشان، چه بسا مایه رویارویی برگشت ناپذیر آنان با لبیرالیستها، ملی گراها و دیگر پیروان فرهنگ بیگانه شود و همان گونه که اسلامیان راستین و نخستین با تکیه به اصول و رهنمودهای زنده و سازنده قرآن سیستم بتپرستی، کاخ نشینی، شاهنشاهی و زورمداری را فرو پاشاندند، نهضت اصول گرای امام نیز بتواند به نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی پایان بخشد و ایدئولوژی وارداتی و فرهنگ غربی را به زبالهدان تاریخ روانه سازد. از این رو، تلاش گستردهای داشتند تا با رواج دادن باستان گرایی و اندیشه پان ایرانیستی ، با بنیادگرایی اسلامی رویارویی کنند.
2ـ شاه بازی، طاغوت مآبی، خودکامگی و نابکاریهای دوران باستان را، با مجد و شکوه بنمایاند و از شاهان خون آشام و جنایت پیشه آن دوران الگو بسازد تا بتواند رفتار وحشیانه ، نابخردانه و طاغوت مآبانه خود را در ید ملت آگاه و فرهیخته ایران درست، با ارزش و شکوهمند وانمود کند و بدین گونه از بدبینی و پشت کردن تودهها به شاه و رژیم شاهنشاهی پیشگیری کند و از آنجا که کورش با یهودیان اسیر در زندان «بخت النصر» خوشرفتاری کرده و زمینه رهایی آنان را فراهم آورده بود، بیتردید آگر او برای مردم امروز ایران الگو میشد، ارتباط خائنانه شاه با صهیونیستها و بازگذاشتن دست اشغالگران فلسطین در همه شؤون سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی ایران، نه تنها شرمآور و خیانتبار شمرده نمیشد بلکه پسندیده و در خور ستایش نیز بود! از این رو، سیاست گزاران و کارگردانان جشنهای یاد شده، یکبار بیش از صد و پنجاه سال از تاریخ ایران را که به دوران سلسله مادها مربوط میشد نادیده گرفتند و کوروش را به عنوان بنیانگذار «شاهنشاهی ایران» وانمود کردند تا به ملت ایران گوشزد کنند که محمدرضا شاه، خدمت به یهودیان صهیونیست و اشغالگر را به شکل مستقیم از کوروش ، به ارث برده است! و اگر کورش مشتی یهودی اسیر و در بند را از زندان رهانید او شایسته است در خدمت تجاوزکاران اشغالگر، خونآشام و بختالنصر مآبان آن تبار قرار گیرد و آنان را در به بند کشیدن و از میان بردن فلسطینیها و دیگر عربها و مسلمانان یاری بخشد. و به همین سبب میبینیم که سال تصرف «بابل» از سوی کوروش و به عبارت بهتر « سال آزادی قوم یهود» (538 پیش از میلاد) آغاز دوراه دو هزار و پانصدمین سال ، قرار میگیرد! ( در صورتی که اگر انگیزه بزرگداشت دو هزار و پانصدمین سال بنیاد شاهنشاهی ایران بود، سال 559 پیش از میلاد که سال چیرگی کوروش بر «آستیاگ» آخرین پادشاه سلسله ماد بود بایستی به عنوان آغاز مبدأ برگزیده میشد. روزنامه «جشن شاهنشاهی » که به مناسبت «بیست و پنچمین سده شاهنشاهی ایران» از سوی سیاستگزاران سیرک یاد شده پراکنده میشد در این باره نوشت:
« ..... مبده و دوران دو هزار و پانصد ساله، صدور اعلامیه تاریخی و معروف کوروش بزرگ در بابل رد سال 538 قبل از میلاد است که صفحه اول تاریخ این شاهنشاهی و در عین حال پرافتخارترین صفحات آن به شمار میرود ... » (8)
3ـ خودنمایی و برتری جویی از دیگر انگیزههای شاه برای برگزاری جشن یاده شده بود. شاه در برابر هماوردان سرشناس و با شخصیتی که از پایگاه مردمی فراوانی برخوردار بودند، مانند جمال عبدالناصر ، سوکارنو، قوام نکرومه، فیدل کاسترو و ... سخت خود را ناتوان و ناچیز میدید و هیچ امتیاری نداشت تا در برابر آنان به خود ببالد. او دیر زمانی بود که تلاش داشت تا این «عقده حقارت» خود را به گونهای جبرانک ند، رفرم «انقلاب سفید» و نامیدن خود به عنوان رهبر این انقلاب و به یدک کشیدن عنوان «آریامهر» و ... نتوانست، شخصیت جهانی برای او بیافریند و محبوبیت مردمی برای او به ارمغان آرود.
شاه در پی سالیان درازی سرخوردگی و درماندگی بر این امید بود که با گره زدن رژیم خود به کوروش و داریوش و راه انداختن جشنهای دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی، خود را در برابر دید جهانیان، به شکل فرعونی بیمانند و امپراطوری مقتدر و بیهمتا، به نمایش گذارد و برای خود اعتباری به دست آورد. این واقعیت در نوشته برخی از عناصر وابسته به رژیم شاه، چنین بازگو شده است:
«.... از اوائل دهه 1960 (1339) این فکر بر سر شاه افتاده بود که برای تثبیت پیوندش با سلاطین قبل از اسلام، به برزاری مراسم پر زرق و برقی نیاز دارد و بعد هم که در تدارک جشنهای دو هزار و پانصد ساله در تخت جمشید بر آمد، احساس میکرد که با اجرای این مراسم خواهد توانست تداوم شاهنشاهی در طول تاریخ ایران را به نظر سران دنیا برساند و به تمام پادشاهان ، رؤسای جمهور، وحکام جهان ـ که توالی نوع حکومت امروزشان هرگز به دوران باستان نمیرسید ـ ثابت کند که پس از دو هزار و پانصد سال محمدرضا پهلوی وارث بر حق کوروش، بنیانگذار شاهنشاهی ایران است ....»( 9) شاه نیز در یکی از دیدارهای خود با اعضای « شورای مرکزی جشن » اندیشه خود را این گونه آشکار کرد:
«.... برای کمتر ملت و مملکتی در جهان ممکن است موردی پیش بیاید که بتوانند خاطرهای بدین عظمت را در تاریخ خود جشن بگیرند و یادبودی نظیر دو هزار و پانصدمین سال تأسیس شاهنشاهی خود را مورد تجلیل قرار دهند».(10) امیر اسدالله علم ( وزیر دربار شاه ) نیز در مصاحبهای از این اندیشه خودپرستانه شاه و درباریها چنین پرده برداشت.
« ... کشورهای دیگر هر کدام ده سال و پنجاه سال و بالاخره صد سال و دویست سال سابقه استقلال دارند، ببینید چه غوغائی در دنیا کردهاند، ما که دو هزار و پانصد سال سابقه افتخار داریم چرا از این افتخارات بزرگ تاریخی تجلیل نکنیم؟ عظمت این جشن آنقدر هست که اگر ما ملت فقیر هم بودیم ، اگر ملت بیچیز هم بیودیم و اگر این همه معتقدات نداشتیم باز هم کاملا بجا بود که فرش و لحاف زندگیمان را بفروشیم و این جشن را برگزار کنیم ....»(11)
4ـ به نمایش گذاشتن افسانه «جزیره ثبات» ایران و انگیختن سرمایهداران و سیاستمداران بیگانه به سرمایهگذاری در ایران و گماشتن شاه در خلیج فارس ، به عنوان ژاندارم منطقه و سرازیر کردن سلاحهای سنگین و پیشرفته به سوی ایران.
شاه با فراخواندن نزدیک به هفتاد تن از رؤسا و سران کشورهای جهان به ایران در مراسم برپایی جشن یاد شده و پذیرایی بیمانند و افسانهای از آنان و به نمایش گذاشتن شکوه و جلال ساختگی و بیپایه رژیم خود، بر آن بود که آرامش و امنیت ایران را به رخ آنان بکشد و پشتیبانی همه جانبه قدرتها و ابرقدرتها را بیشتر به سوی رژیم خود جلب کند. یکی از روزنامههای وابسته به سیاست گزاران و کارگردانان این جشن درباره انگیزه یاد شده چنین قلمفرسایی کرده است:
« ..... میهمانان عالیقدر خارجی که در این جشن شرکت میکنند و از نزدیک با پیشرفتها و ثبات و امنیت کشور آشنایی بیشتری پیدا میکنند، شوق بیشتری برای سرمایهگذاری در برنامههای عمرانی کشور خواهند یافت و با آسودگی خاطر سرمایههای خود را در این مملکت به کار خواهند انداخت ...»(12)
نیز در همین روزنامه آمده است:
«... برای مردم ایران آیین شاهنشاهی همیشه مظهر خیر و برکت و جاودانیترین و مترقیترین ایدئولوژیهای سیاسی و اجتماعی بوده و هست و راز ثبات و پیشرفت جزیره ثبات و آرامش منطقه خاورمیانه را در همین امر باید جستجو کرد ...»(13)
5ـ سرگرم کردن تودههای نادار و ستمدیده که جانشان از بیکاری، تهی دستی و گرسنگی به لب رسیده بود و بازداشتن آنان از اندیشیدن پیرامون عوامل بدبختی و بینصیبی خویش و عقبماندگی کشور.
6ـ رواج دادن فساد و فحشا و بیبند و باری
7ـ برجسته نشان دادن نقش شاهان در تاریخ ایران و قداست بخشیدن به آنان
8ـ درخشان نمایاندن دوران تاریک پیش از اسلام و ایران باستان و .... از دیگر انگیزههای رژیم شاه، از برپایی این جشن افسانهای و دیگر جشنهایی بود که به مناسبتهای گوناگون برپا میداشت. لیکن انگیزه ریشهای و نخستین رژیم شاه از برگزاری جشن دو هزار و پانصدمین سال «شاهنشاهی» ـ چنانکه بررسی شد ـ جهشی در راه اسلام زادیی و رواج اندیشهملی گرایی، ناسیونالیستی و زنده کردن ایدئولوژی واپسگرایانه ایران باستان و دوران تاریک پیش از اسلام بود که نه تها از سوی رژیم شاه و «روشنفکران» درون مرزی، دیر زمانی بود که دنبال میشد بلکه دستهای مرموزی نیز از پشت پرده این گونه برنامهها و اندیشهها را توان میبخشید و در راه پیاده کردن آن به نقشهها و طرحهای گوناگونی دست میزد. و بایسته است که اکنون به بررسی نقش دستهای پشت پرده برپایی جشن یاد شده بپردازیم:
* کارگردانهای پشت پرده
از کارگردانهای نخستین و زیر پرده برگزاری جشن بیست و پنجمین سال «شاهنشاهی» صهیونیستها و اشغالگران فلسطین بودند و میتوان گفت که اصولا اندیشه برپایی چنین جشنی از سوی آنان به رژیم شاه پیشنهاد شد. آنان سالیان درازی پیش از برپایی این مراسم در ایران، در اندیشه بزرگداشت یاد کوروش و برگزاری یادبودی برای او بودند. در یکی از کتابهایی که به مناسبت این جشن در ایران پراکنده شده آمده است:
«.....جامعه یهودیان جهان از بدو امر و حتی پیش از آنکه در ایران تصمیم برگزاری یاد بود دو هزار و پانصدمین سال بنیاد شاهنشاهی این کشور به دست کورش بزرگ، گرفته شده باشد از نظر اهمیت خاصی که این تاریخ در حیات ملی و تاریخی یهود دارد، در نظر داشت یاد بود دو هزار و پانصدمین سال آزادی قوم یهود را به دست کوروش کبیر و بازگشت یهود را به اورشلیم و صدور فرمان این پادشاه را درباره تجدید ساختمان معبد معروف یهود جشن بگیرد ...»(14)
در گزارش دیگری پیرامون اهمیت این جشن برای صهیونیستها و کارگردانی زیر پرده آنان آمده است:
«.... تجلیل خاص و بیسابقهای در مورد یان یادبود در ماه گذشته توسط کنگره بینالمللی یهود (10 تا 20 مرداد 1338) که در شهر استکهلم تشکیل گردیده بود، صورت گرفت.
در این کنرگه نمایندگان یهود 56 کشور منجمله ایران شرکت داشتند و طی آن از طرف جوامع یهودی در سرتاسر جهان، به علامت حقشناسی ملت یهود از آزادی خود، به دست شاهنشاه بزرگ هخامنشی اعلام داشت که به طوری که اطلاع میرسد که از هم اکنون کمیته خاصی در شهر اورشلیم به منظور تنظیم برنامهها و عملیات مربوط به این کار مشغول کار شده است.
متن قطعنامه صادره از طرف کنگره بینالمللی یهود در شهر استکهلم به مناسبت دو هزار و پانصدمین سال بنیان شاهنشاهی ایران به دست کوروش کبیر از این قرار است:
مجمع عمومی کنگره جهانی یهود توسط هیأت نمایندگی یهودیان ایران اطلاع یافت که اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی ایران و دولت آن کشور مقرر داشتهاند که در سال 1961 مراسم یادبود دو هزار و پانصدمین سال تأسیس شاهنشاهی ایران به دست کوروش کبیر برگزار گردد. مجمع عمومی کنگره یهود با توجه به اهمیت مقامی که کوروش کبیر در تاریخ ملت یهود دارد، شورای اجرائیه کنگره را مأمور میکند به نوبه خود این یادبود بزرگ را در زمینه بینالمللی آن مورد تجلیل قرار و از تمام سازمانها و جوامع یهودی در سراسر جهان خواستار است که طی با شکوهترین مراسمی، حقشناسی خود را نسبت به خاطره این قهرمان بزرگ تاریخ جهان که در کتاب آسمانی تورات از بزرگواری او نسبت به ملت یهود سخن رفته ابراز دارند.
مجمع عمومی کنگره بینالمللی یهود از این فرصت استفاده کرده و به مناسبت برگزاری این یادبود تاریخی، صمیمانهترین تبریکات خود را به اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران و به دولت و ملت ایران تقدیم میدارد ...»(15) بنابر گزارش ساواک، اشغالگران فلسطین همزمان با برگزاری این جشن در ایران در تلآویو نیز دو هزار و پانصدمین سال بنیاد «شاهنشاهی» را جشن گرفتند و برای گرامی داشت یاد کوروش به رقص و پایکوبی برخاستند.(16) رییس انجمن شهر اورشلیم که پیش از برگزاری جشن یاد شده در ایران، به این کشور آمده بود در نشستی که با شماری از یهودیهای ایران در شیراز داشت از برگزاری این جشن از سوی شاه اظهار شادمانی کرد و اعلام داشت:
«.... من از طرف فرد فرد ملت اسراییل به رهبر و ملت ایران سلام میگویم و خوشحالیم که جشن 2500 ساله به دست رهبر خردمند و عالیقدر ایران برگزار میشود ...»
پیشگاهی ، شادمانی و تلاش گسترده صهیونیستها برای برپایی این جشن، تنها حق شناسی از کوروش که زمینه رهایی یهودیهای دربند در «بابل» را فراهم کرد نبود، بلکه دامن زدن به عصبیت کور قومی، نژادی ، ناسیونالیستی و ساختن پان ایرانیسم در برابر پان عربیسم، پان ترکیسم و در هم کوبیدن از میان بردن «اخوت اسلامی» و پیوند دینی مسلمانها ، از آرمانها و انگیزههای اصلی و ریشهای صهونیستها در کارگردانی گسترده برای برپایی این جشن بود.
اصولا صهیونیستها مغز متفکر و کارگردان اصلی ملیگرایی و زنده کردن اندیشههای ناسیونالیستی در جهان اسلام بودهاند و به دست مهرهها و مزدوران خود پیوسته کوشیدهاند که از نژاد، زبان، اقلیم و .... برای برانگیختن برتری جوییهای نژادی و بالندگی به گذشتهها بهرهبرداری کنند و افسانهها و اسطورههایی را در برابر اسلام و دین باوری تودههای مسلمان بیارایند و «ملیت» ار جایگزین اسلام سازند.
«آرتر لملی داوید» که یک یهودی انگلیسی میباشد، در پی سفر به عثمانی، در سده 13 ه ، کتابی به نام «بررسیهای مقدماتی» نوشت و در آن کوشید که به ترکان بیاوراند که از نظر نژادی بر عربها و دیگر ملل شرقی برتری دارند! و به دنبال او «لئون کهن» یهودی فرانسوی ، کتاب دیگری به نام «دیپاچهای بر تاریخ آسیا» نگاشت و در این کتاب در راه زنده کردن ملیت ترک و گسترش ملی گرایی ترکان قلمفرسایی کرد.
در کشور مصر نیز نویسندگان و «روشنفکران» یهودی مانند «یعقوب صنوع» از پرچمداران ناسیونالیسم مصری بودند، بدر دیگر کشورهای اسلامی نیز غربیها ـ به ویژه صهیونیستها ـ نقش ریشهای در انگیختن اندیشههای ملی گرایی، نژادپرستی و برتریجوییهای نژادی در میان تودههای مسلمان برای اسلام ستیزی داشتند. صهیونیستها بر آن شدند که با برپایی جشن بیست و پنجمین سده «شاهنشاهی» ایران، در راه زنده کردن فرهنگ و تمدن ایران باستان ، دامن زدن به خوی نژادی و زدودن فرهنگ اسلامی، بیشترین بهرهبرداریها را بکنند و به گفته شاه «رنسانسی» پدید آورند! صهیونیستها افزون بر اینکه به شکل مستقیم در برپایی و راهاندازی این جشن دست داشتند، مهرهها و جاسوسهای خود را نیز به شرکت و فعالیت در آن وا داشته بودند. از این رو، حزب صهیونیستی «بهایی» نیز به طور رسمی در برپایی جشن یاد شده نقش داشت:
« ..... از بیتالعدل اعظم به محفل ملی در ایران دستور داده شده که بهاییان مقیم ایران به نحو احسن در جریان برگزاری مراسم جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی شرکت و ترتیبی دهند تا انجام مراسم از جانب بهاییان با شکوهتر و چشمگیرتر از شرکت سایر اقلیتهای مذهبی دیگر باشد. ضمنا اطلاع واصله حاکی است که بهاییان 50 باب از مدارس یادبود جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی را تاکنون خریداری نمودهاند ...»
ساواک در گزارش دیگری از نقش گسترده حزب صهیونیستی «بهایی» در جشن یاد شده، این گونه پرده بر میدارد:
«... عدهای از دانشجویان بهایی جهت راهنمایی میهمانان در ایام جشنهای 2500 ساله تعیین شدهاند که اسامی آنان ذیلا به استحضار میرسد:
سیمین آفاق تبریزی، ژاله هدایتی علیآبادی ، ژیلا عهد شوقی، روحیه وحدت حق، محبوبه ایروانی، ناهید اشراقی، شیلا ( شاهیلا ) بهجت ، نعیمه صمیمی، مینا واجد سمیعی ، احسان الله همت، مهرداد جعفری، عباس ابیزاده، منصور نکوئی یزدی ، فرزین ساجد، اسکند مائی ، بدیعالله چهرهنگار ، سهراب روحانی.
....... نظریه ../../../default.htm 7 ه : نامبردگان مشروحه فوق از دانشجویان بهایی دانشگاه پهلوی میباشند که در ایام جشنهای 2500 ساله بنیانگذاری شاهنشاهی ایران همکاری خواهند داشت ( موضوع گزارش 16568/0-10/12/49 و در اجرای امریه 423/353-8/3/50 ) تأیید صلاحیت آنان به دانشگاه پهلوی اعلام گردیده است ....»(17)
به کارگیری «بهاییها» در جشن یاد شده از جانب ساواک، از سویی نشان اطمینان استوار رژیم شاه به این جاسوسهای صهیونیستی و اعتماد نداشتن به مسلمانها هر چند آنهایی که نسبت به اسلام بیتفاوت بودند و از سوی دیگر روی این انگیزه بود که «:بهاییها» برای خودفروشی و عفت سوزی آمادگی بالایی دارند وادار کردن پسران و دخترانی که در خانوادههای مذهبی زیستهاند به پذیرایی آن گونهای از شاهان و رؤسای جمهور هوسرانی که میهمان این جشن بودند، کاری دشوار و گاهی ناشدنی بود. از این رو، از دختران و پسران «بهایی» برای «راهنمایی»!! و پذیرایی! میهمانان هوسران و عیاش بهرهبرداری میشد.
«روشنفکران» ایرانی و ماسونهای در خدمت استعمار مانند ایرج افشار ، شجاعالدین شفا و دکتر احمد هومن از راههای گوناگون در هر چه با شکوهتر! کردن جشن تلاش داشتند و با نگارش مقالههایی در ستایش از ایدئولوژی شاهنشاهی و رواج اندیشههای نژادپرستانه به باستانگرایی و اسلام ستیزی دامن میزدند.
ابرقدرتهای غرب و سرمداران غارت و جپاول ایران نیز نه تنها با شرکت خود در این جشن، شاه را در ستیز با اسلام یاری میدادند بلکه با برگزاری مراسم یادبود بیست و پنجمین سده «شاهنشاهی» ایران در کشورهای خود، برآن بودند که توطئه اسلامزدایی را در سطح جهانی گسترش بخشند.
نام دولتهایی که همزمان با برپایی این جشن در ایران در کشور خود نیز مراسمی به همین مناسبت برگزار میکردند، از این قرار است:
آمریکا، انگلستان، شوروی ، فرانسه ، آلمان ، اتریش ، اسپانیا ، استرالیا ، «اسراییل» ، ایتالیا ، ایرلند ، اتیوپی ، اردن ، آفریقای جنوبی ، برزیل ، بلژیک ، پاکستان ، پرتقال ، ترکیه ، تونس ، چک اسلواکی ، دانمارک ، رومانی ، ژاپن ، سوئد ، سوئیس ، فنلاند ، کانادا ، لهستان ، لبنان ، لوکزامبورگ ، مجارستان ، مراکش ، نپال ، نروژ ، واتیکان ، هلند ، هند ، یوگسلاوی ، یونان و ...
بیتردید این کشورها نه برای کوروش ارج و ارزشی باور داشتند و نه به دو هزار و پانصد سال شاهنشاهی ایران کوچکترین بهایی می دادند بلکه انگیزه آنان از چنین بازیهای واپسگرایانه، همان بود که صهیونیستها نیز دنبال می کردند و آن رویارویی با اسلام بود. جهانخواران هر جریانی را که در راه اسلام زدایی بتواند بکار آید، ارج میگذاشتند و با همه نیرو آن را پی میگرفتند ـ و میگیرند ـ از این رو، با امید به اینکه با این برنامه بتوانند ایران را به سرنوشت ترکیه دچار سازند و ریشه نهضت اسلامی امام را در این سرزمین بخشکانند با همه نیرو به برپایی جشن یاد شده همت گماشتند و افزون از شرکت در میهمانی که شاه در شیراز به راه انداخته بود در کشورهای خود نیز بساطی نمایشی بر پا داشتند! و بدین گونه نقش زیر پرده خود را در برپایی این جشن برملا ساختند.
بنگاه خبرپراکنی استعمار انگلیس (B.B.C) نیز که پیوسته خود را بیطرف و هوادار اندیشهها و روشهای مردمی وانمود میکند، در جریان جشن یاد شده، بیپروا و شتابزده به صحنه آمد و پیرامون این جشن و ایدئولوژی شاهنشاهی در ایران فستیوال شعری برپا داشت، مسابقهای ترتیب داد و تبلیغات گستردهای را آغاز کرد. بخش فارسی (B.B.C) در یکی از برنامههای خود اعلام داشت:
« .... برای بزرگداشت دو هزار و پانصدمین سال بنیانگذاری امپراطوری ایران بخش فارسی بی.بی.سی قصد دارد تا فستیوالی از شعر ترتیب دهد. در جریان این فستیوال که از ششم تا بیست و سوم مهر ماه امسال جاری خواهد بود برنامه خاصی توسط بی.بی.سی پخش خواهد شد که اشعار خوب فرستاده شده را در بر دارد.
از شنوندگان عزیز دعوت میشود تا اشعار خود را در زمینه «میراث فرهنگی ایران» برای ما بفرستند. برای گوینده شعری که به عنوان بهترین برگزیده شود یک بلیط رفت و برگشت به لندن از طرف شرکت «B.O.A.C» تقدیم خواهد شد تا به لندن آمده و شعر خود را شخصا در برنامه فارسی بی.بی.سی بخواند . به علاوه سازمان شرکتهای مسافرتی انگلستان ترتیباتی خواهد کرد که برنده مسابقه از مراکز هنری و فرهنگی انگلستان دیدار نماید»(17) این رادیو در برنامه دیگری از بخش فارسی خود زیر عنوان «ده روز در لندن میهمان شعبه فارسی بنگاه رادیو انگلستان باشید» اعلام داشت:
«... به برنده مسابقه شعر فستیوالی ادبی (B.B.C) که به مناسبت دو هزار و پانصدمین سالگرد بنیانگذاری شاهنشاهی ایران تشکیل گردیده و درباره میراث فرهنگی ایران است یک بلیط دو سره برای سفر به لندن داده خواهد شد تا شخصا «منظومه» خود را در برابر میکروفن بی.بی.سی بخواند. سفر به لندن با هواپیمای جت VC10 متعلق به شرکت بی.او.ای.سی ، صورت خواهد گرفت و برنده مدت ده روز به هزینه سازمان جهانگردی بریتانیا از نقاط جالب و مهم این کشور دیدن خواهد کرد.
تفصیل این مسابقه هر هفته روزهای یک شنبه در مجله هنری رادیو در خلال ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه بعدازظهر تا ساعت هشت بعدازظهر به وقت تهران پخش میشود. این برنامه و سایر برنامههای ما را میتوانید روی طول موج متوسط ردیف 417 و 213 متر و امواج کوتاه ردیف 13 متر، 16 متر، 31 متر و 41 متر بشنوید».
موضع و کارکرد بنگاه سخنپراکنی انگلستان (بخش فارسی) در برابر جشن یاد شده به درستی روشن کننده این حقیقت است که سیاست این دستگاه، از سیاست استعمار پیر بریتانیا جدا نیست و شعبه فارسی رادیو بی.بی.سی سیاست استعماری و غارتگرانه آن ابرقدرت جهانخوار را پراکنده میسازد و در راه خیانت به ملتها و آلوده کردن اندیشهها و به بیراهه کشاندن ایرانیان و دیگر پارسی زبانان تلاش میکند. و در راه اسلام ستیزی دست در دست صهیونیستها ، فراماسونها و جهانخواران غرب به این گونه تبلیغات ، برپایی جشنواره و ترتیب مسابقه دست میزند. بخش فارسی رادیو بی.بی.سی که در راه زنده کردن ایدئولوژی پوسیده و واپسگرایانه ایران باستان سر از پا نمیشناخت، به گونهای برنامه پخش میکرد که انگار رادیو دربار ایران است! و در طول برگزاری این مراسم شاهانه حتی برای یک بار دیدگاهها، موضعگیریها و برخوردهای امام، ملت ایران و برخی از گروههای سیاسی بر ضد جشن یاد شده را پراکنده نساخت و از نابسامانیها و اوضاع نکبتبار ملت ایران در روزهای برپایی جشن سختی به میان نیاورد و بدین گونه آشکار ساخت که جهانخواران و دستگاههای سخنپراکنی آنان جز به آرزوی استعماری خود به چیزی نمیاندیشند و جز فریب و گمراهی تودهها و ربودن دسترنج آنان، انگیزهای ندارند.
پینوشتها:
1ـ اطلاعات ، 26/12/1337
2ـ پیشین ، 1/11/1339
3ـ پیشین ، 19/4/1343
4ـ بخشنامه 28 برگی «شورای مرکزی جشن شاهنشاهی» ص 47
5ـ پیشین ، 52
6ـ در خدمت و خیانت روشنفکران ، انتشارات رواق، چاپ سوم ، ص 328 ، نقل از کارنامه سه ساله، ص 10.
7ـ «مجموعه نطقها، پیامها و مصاحبههای شاهنشاه» ، ج 7، ص 6097
8ـ «جشن شاهنشاهی» ، شماره 4 ، ص 3، ا مرداد 1350
9ـ هویدا ، فریدون ، سقوط شاه، ترجمه: ح، 1 ، مهران ، از انتشارات : اطلاعات ، ص 121
10ـ «جشن شاهنشاهی ایران» شماره 1 ، ص 1
11ـ اطلاعات 17/1/1350
12ـ «جشن شاهنشاهی ایران» شماره 1 ، ص 3
13ـ پیشین ، 3
14ـ « برنامه کنامل جشنهای دو هزار و پانصدمین سال بنیاد شاهنشاهی ایران»، از انتشارات دبیرخانه مرکزی جشنها، ص 83
15ـ اطلاعات ، 7 مره ، 1338
16ـ بولتن ساواک پیرامون جشنهای دو هزار و پانصدمین ساله ، ج 11
17ـ پیشین ، ص 152
مرکز اسناد انقلاب اسلامی