03 خرداد 1399
جنگ گنبد و چریک های فدایی خلق
در نخستین روزهای سال 1358 یعنی به فاصله اندکی پس از فروپاشی رژیم پهلوی و استقرار دولت موقت، در گنبد و ترکمنصحرا جنگی درگرفت که در یک سوی آن سازمان چریکهای فدایی خلق قرار داشت.
منطقه گنبد و ترکمنصحرا به واسطه برخورداری از اراضی مرغوب و حاصلخیز، همواره مورد توجه درباریان و مقامات عالیرتبه ارتش بود. بنابراین بهترین و بیشترین این اراضی در تملک آنان بود. خردهمالکان بومی، سهم اندکی از این اراضی در اختیار داشتند. گرچه اصلاحات ارضی، بر تعداد خردهمالکان افزود، ولی این افزایش چندان قابل توجه نبود که وضعیت اقتصادی را به نفع اهالی تغییر دهد.
گذشته از ستم اقتصادی، که به واسطه تخصیص امکانات به درباریان و ارتش و بزرگمالکان بر مردم منطقه صورت میگرفت سیاست فرهنگی رژیم پهلوی در منطقه نیز بر پایه ستم ملی و تحقیر ترکمانان استوار شده بود. در نتیجه آن ستم را مضاعف میساخت.
اما ویژگیهای فرهنگی ترکمانان به نحوی بود که این ستم اقتصادی و ستم ملی موجبی برای توجه آنان به سیاست و مبارزه با رژیم نبود به طوری که «سکوتی که بعد از شکست جنبش 32 آغاز شد تا آغاز جنبش سراسری سالهای 57-56 ادامه یافت و حتی در طی این سالها فعالیت سیاسی در سطح محفل نیز صورت نمیگرفته است.» [1]
در اواخر دهه چهل برخی از افراد تحصیلکرده و روشنفکر منطقه با گرایشهای چپ تلاش کردند محفلی به منظور احیاء و اشاعه فرهنگ قومی ترکمن سامان دهند. در این محفل افرادی چون دکتر آهنگری و بیگمرادگری قرار داشتند اما چون ساواک حتی این محافل را نیزبرنمیتابید این محفل در اوایل دهه پنجاه مورد یورش قرار گرفت و متلاشی شد.
در نتیجه این فقر فرهنگی و سیاسی، پیوست ترکمانان به انقلاب، برخلاف غیرترکمانان ساکن در منطقه نه تنها بسیار دیرهنگام صورت گرفت، بلکه آنها تا آخرین لحظات در برابر انقلاب ایستادگی کردند.
در واپسین ماههای پایانی رژیم پهلوی، تحرکاتی از سوی دانشجویان و معلمان در گنبد آغاز گردید. این فعالان مشخصاً به سود سازمان چریکهای فدایی موضع میگرفتند. بدین ترتیب محفلی از هواداران سازمان پدید آمد که در رأس آن ابراهیم لیماکشی و خانجان جبلعاملی قرار داشتند. با پیوستن دکتر بردی آهنگری و بیگمرادگری و کاکا عنصری به آنان، این محفل اعتباری در سطح شهر یافت. اما فعالیتها و اقداماتی که هواداران فداییها در ماههای پایانی حکومت پهلوی انجام میدادند، مخاطبی در نزد ترکمانان نمییافت. طرح شعارهایی چون «بازپس گرفتن زمینهای غصب شده»[2] توسط هواداران سازمان در راهپیماییها برخلاف انتظار، در آغاز با استقبال ترکمانان مواجه نگردید؛ بلکه بهانهای به دست آخوندهای مرتجع ترکمن و فئودالها داد تا با تحریک روستائیان به اجتماعات مردم حمله کنند. به طوری که در روز بیستم بهمنماه یعنی دو روز قبل از پیروزی انقلاب «جمعیتی با رقم تقریبی بیستهزار نفر از روستائیان ترکمن که برخی با خود قمه و شمشیر حمل میکردند» تظاهراتی به طرفداری از شاه و قانون اساسی برپا کردند.[3] پیش از برگزاری تظاهرات، هواداران چریکها تلاش کردند روستائیان را از شرکت در این اجتماع منصرف کنند.[4] اما روستاییان بدین درخواست اعتنایی نکرده و در اجتماع موردنظر - که سخنرانان آن، آخوند آناقلیچ نقشبندی و سرهنگ قدرت دیدهور بودند -حاضر شدند و به تحریک عوامل آنان و «با پراکندن این شایعه که فارسها به گنبد ریخته و ترکمنها را آزار و اذیت میکنند توانستند جمعی از روستائیان ناآگاه ترکمن را»[5] فریفته و پس از پایان سخنرانی به منطقه شیعهنشین حمله کنند. در جریان این حمله نزدیک به پانزده نفر کشته و یکصد تن زخمی شدند.
یک هفته پس از پیروزی انقلاب یعنی در «تاریخ بیستوهفتم بهمنماه 1357 بعد از گذشت 5 روز از قیام، کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن توسط هواداران سازمان در شهر گنبد تشکیل گردید.»[6]
این کانون با اشغال ساختمان کتابخانه عمومی شهر واقع در ضلع غربی باغ ملی، فعالیت خود را آغاز کرد. چند روز بعد نیز میهمانسرای فرمانداری گنبد در ضلع جنوبی همان باغ را تصرف کردند. در اواخر بهمن ماه به دعوت هواداران سازمان، محمود حسنپور و حشمتالله رئیسی از سوی سازمان عازم گنبد میشوند تا پیوند خود را با این هواداران مستحکم سازند. پس از آنکه آنان مأموریت خود را به پایان برده و به تهران بازگشتند، سازمان تصمیم گرفت ستاد خود را در مازندران سروسامان بخشد. از این رو نقی حمیدیان [عبدالله]، ناهید قاجار [مهرنوش]، حسن میرزائیان [عباس هاشمی]، حسن جعفری [قاسم] و محمود حسنپور را با تعیین وظایف هر یک از آنان به ساری اعزام کرد. پیش از عزیمت آنان، عبدالرحیمپور [مجید] به حمیدیان و ناهید قاجار در مورد «تکروی و یا تندروی هاشم» تذکراتی داد و از آنان خواست که هوای او را داشته باشند.[7]
با این ویژگیهایی که عبدالرحیمپور در عباس هاشمی [هاشم] سراغ داشت، اعزام او به منطقهای که مستعد فعال شدن شکافهای اجتماعیاش است، از سهلانگاری و لاقیدی سازمان در قبال مسائل اجتماعی حکایت میکند. چنانکه بعداً آشکار شد تحلیل عبدالرحیمپور از عباس هاشمی کاملاً صحیح بود و حضور عباس هاشمی در گنبد در برافروخته شدن جنگ بسیار مؤثر بود. با این اوصاف نقی حمیدیان معتقد است «نباید تصمیمات خاص و حتی اشتباهآمیز مسئولین ستاد را عامل تعیینکننده شعلهور شدن جنگ دانست.»[8] اما وی توضیح نمیدهد که چرا نباید اتخاذ تصمیمات اشتباه از سوی مسئولین سازمان و ستاد را عامل جنگ دانست؟ صرفنظر از عوامل و مقدمات فراوان و گاه بغایت پیچیده، جنگها با همین اشتباهات آغاز میشوند. هنر سیاست در این نهفته است که به رغم موجود بودن اقتضائات جنگ، از بروز آن پیش گیرد. هیزم جنگ اندک اندک فراهم میآید، اما این مهم است که بالأخره چه کسی بر آن هیمه، شعله میافکند.
با استقرار گروه اعزامی سازمان در ساری، حسن جعفری به بندر ترکمن میرود و عباس هاشمی و محمود حسنپور راهی گنبد میشوند تا سازماندهی و شیوههای فعالیت کانون فرهنگی – سیاسی خلق ترکمن را به عهده بگیرند.
«کانون» در آغاز، فعالیت خود را بر مصادره زمینهای کشاورزی و تشکیل شوراهای دهقانی متمرکز ساخت. با سازماندهی عباس هاشمی و محمود حسنپور، گروههای هوادار به روستاها رفته و روستائیان را به مصادره زمینهایی که اکنون صاحبان آن گریخته بودند و تشکیل شوراهای دهقانی تشویق و ترغیب میکردند. با گسترش این شوراها، به پیشنهاد عباس هاشمی «ستاد مرکزی شوراهای ترکمنصحرا» در محل میهمانسرای فرمانداری تشکیل گردید و امور اراضی و دهقانی از کانون به «ستاد» سپرده شد.
این ستاد به منظور گسترش فعالیتهای خود در منطقه و اداره کنترل بهتر مسائل ارضی، اتحادیه شوراهای دهقانی را تشکیل داد. اتحادیهها متشکل از چندین شورای روستایی همجوار بود. نمایندگان اتحادیههای دهقانی در اتحادیه سراسری عضویت داشتند که ماهیانه در محل ستاد تشکیل جلسه میدادند.
از فعالین ستاد میتوان از محمد درخشنده توماج، عبدالحکیم مختوم، طواق محمد واحدی و حسین جرجانی و جبلعاملی نام برد و مسئولیت ستاد نیز به عهده اسفندیار کریمی [فریدون] بود. به موازات فعالیت کانون و ستاد، نهادهای دیگر مرتبط با فدائیان مانند کانون جوانان پیشگام، کانون فرهنگیان ترکمنصحرا و ... آغاز به کار کرد.
بدین ترتیب سازمان توانسته بود مراکز قدرتمند و بیرقیبی در شهر ایجاد کند. احساس قدرت، چریکها را در منطقه فعال مایشاء ساخته بود. آنان بر این گمان بودند که مجازند هر آنچه را که درست تشخیص میدهند به موقع اجرا گذارند. کوشش برای خلعسلاح پاسگاههای ژاندارمری، یکی دیگر از اقدامات نسنجیده چریکها بود که به علت مرز مشترک ترکمنصحرا با اتحاد شوروی میتوانست بدگمانیها را برانگیزد. عبدالرحیمپور اظهار داشته در «جریان چنین تلاشها و یا تصمیماتی قرار نداشته است»؛ ولی عباس هاشمی نقش محرک را در این میان ایفا میکرد. او برای خلعسلاح گروهان مرزی مراوهتپه اعلام کرد «اگر کسی داوطلب نیست من خود به تنهایی خواهم رفت». در نتیجه تعدادی از هواداران «برای خلعسلاح پاسگاه بسیج شدند».[9] چنانکه حمیدیان به درستی خاطرنشان میسازد این اقدام «معنایی جز بیدفاع کردن کشور در مناطق مرزی اتحاد شوروی نداشت که حساسیت کشوری به ماجرا میبخشید و حتی میتوانست ابعاد جهانی هم پیدا کند.»[10]
پذیرفتنی است که تحریکات عباس هاشمی برای خلعسلاح پاسگاههای مرزی به منظور تمهید مقدمات الحاق به شوروی نبود ولی میتوانست آن کشور را به طرح ادعاهای گزاف تشویق کند. ضمن آنکه بهانه لازم را به دست بهانهجویان میداد. مهاجمین موفق به خلعسلاح پاسگاه مراوهتپه نمیشوند، ولی در بازگشت یک خودروی ارتشی را خلعسلاح کرده و اسلحهها را به گنبد منتقل میکنند.
اسلحه برای یک سازمان چریکی میتوانست پشتوانهای باشد برای پیش بردن اهداف خود و مذاکره قدرتمندانه با حاکمیت؛ و اقدامات عباس هاشمی باید در همین چارچوب مورد ارزیابی قرار گیرد.
در چنین شرایطی فقط یک حادثه میتوانست شکافهای موجود در منطقه را فعال کرده و بلوای بزرگی ایجاد کند. این حادثه در روز پنجم فروردین 1358 رخ داد. در این روز مأمورین کمیته گنبد، مشغول جمع کردن سیگارفروشها در سطح شهر بودند. یکی از سیگارفروشهای ترکمن مقاومت کرده و از همراه شدن با مأمورین کمیته امتناع میکند. عدهای از جوانان ترکمن از فرد سیگارفروش حمایت میکنند. با افزایش جمعیت مدافعین، آنان به سوی شهربانی که محل استقرار نیروهای کمیته بود حرکت میکنند. افراد کمیته سعی میکنند اجتماعکنندگان را متفرق کنند. اما عدهای از جوانان ترکمن همچنان مقاومت میکنند. در نتیجه تیراندازی یک نفر کشته میشود. کشته شدن وی جمعیت را تهییج کرده، تلاش میکنند شهربانی را تصرف کنند. به سرعت جوّ شهر ملتهب میشود. در بعد از ظهر آن روز جوانان ترکمن در چند نقطه، راهبندان ایجاد میکنند.
روز بعد، تشییعجنازه کشتهشدگان در آرامش نسبی برگزار میشود. پیش از این رویداد، قرار بود راهپیمایی و گردهمایی از سوی کانون فرهنگی – سیاسی خلق ترکمن در محل پارک ملی گنبد و به منظور اعلام تحریم همه پرسی «جمهوری اسلامی» و همبستگی با مردم کردستان برگزار گردد. هنوز لحظاتی از راهپیمایی نگذشته بود که دیوار صوتی توسط یک فروند هواپیما شکسته شد. راهپیمایان به سرعت خود را به محل گردهمایی رساندند. به منظور حراست از مراسم، از سوی عباس هاشمی تعدادی از هواداران به طور مسلح در نقاط مختلف مستقر شده بودند. در حین انجام سخنرانیها ناگهان از دو سو تیراندازی درگرفت. مردم وحشتزده به هر سو میگریختند. در نتیجه تیراندازی تعدادی کشته و مجروح شدند. بلافاصله به دستور محمود حسنپور و حاج رحیم عجمی، یکی از مسئولین ستاد و کانون، سنگربندی در بیست نقطه شهر آغاز گردید و هواداران مسلح چریکها در آنجا مستقر شدند. در همان شب گروهی از هواداران سازمان به پاسگاه داشلی برون در 60 کیلومتری شرق گنبد حمله کرده و آنجا را خلعسلاح کرده و به مقرهای خود در گنبد منتقل میکنند. در سحرگاه روز هفتم فروردین هواداران سازمان و عناصر متشکل در شوراهای روستایی و کانون فرهنگی آققلاء بندر ترکمن، گمیشان و دیگر نقاط برای حمایت از نیروهای سازمان، خود را به گنبد میرسانند. آنان توانستند برخی از مناطق حساس شهر را تصرف کنند. در نتیجه درگیریها، عدهای دیگر از دو طرف کشته و زخمی میشوند. با رسیدن خبر درگیریها به ستاد سازمان در تهران، عبدالرحیمپور از نقی حمیدیان میخواهد که خود را به گنبد رسانده و برای پیشگیری از ادامه درگیریها تلاش کند؛ و اعتراضکنان به او میگوید که «چرا هاشم را تنها گذاشتی؟»[11] این اعتراض نشان میدهد که سازمان نیز عباس هاشمی را در برافروخته شدن شعلههای جنگ کم تقصیر نمیداند.
نقی حمیدیان به سوی گنبد حرکت کرد. در نزدیکی شهر یکی از رفقایش را دید که به اتفاق چند نفر دیگر در آن سوی جاده در جهت مقابل وی میرفتند. از مقصد آنان پرسش کرد گفت «میرویم پاسگاه ژاندارمری را خلعسلاح کنیم و به سرعت به راهشان ادامه دادند.»[12]
پس از آنکه حمیدیان وارد شهر شد، با مشکلات زیاد یکی یکی دوستان را پیدا کرد؛ همه را مسلح یافت که با تمام قوا به فکر ادامه نبرد بودند.[13] با آنان جلسهای تشکیل داد و اهدافشان را از ادامه جنگ جویا شد و به آنان نوید داد «به زودی مقداری اسلحه از سوی سازمان خواهد رسید و از این نظر سازمان به وظایف و تعهدات انقلابی خود عمل خواهد کرد!» حمیدیان این سخن را برای دلخوشی دوستانش نگفته بود؛ بلکه وی قبل از رفتن به گنبد «زمینه حمل مقداری اسلحه را آماده کرده بود.»[14]
معلوم نیست که حمیدیان از سوی سازمان مأموریت داشت تا مانع از تشدید درگیریها شود یا آنکه آنان را به رسیدن اسلحه دلگرم سازد؟ اگر در گنبد و ترکمن صحرا، پیش و پس از بروز جنگ، هواداران سازمان به تحریک عباس هاشمی و محمود حسنپور به پاسگاههای ژاندارمری حمله برده و اسلحهها را به یغما برده و بر اندوخته سازمان میافزودند، قطعاً این اتفاقات در ساری، مرکز استان، رخ نداد. بنابراین حمیدیان چگونه میتوانسته است در مدت یکی دو روز مقدار قابلتوجهی سلاح تهیه کرده و در اختیار عباس هاشمی قرار دهد؟ آیا جز این است که سازمان پیشاپیش خود را برای جنگ احتمالی آماده کرده بود؟
با شدت گرفتن جنگ در روز هفتم فروردین، گلوگاههای ورودی شهر در اختیار اعضای کانون فرهنگی – سیاسی خلق ترکمن و ستاد مرکزی شوراهای ترکمن صحرا قرار گرفت. به طوری که اعضای هیأت اعزامی دولت بازرگان توسط آنان برای ساعاتی بازداشت شدند. ضمناً آنان موفق شدند محل کانون و ستاد را مجدداً متصرف شوند. گرچه با مذاکرات طرفین از ساعت 7 بعد از ظهر به مدت 72 ساعت آتشبس اعلام شد، ولی جنگ در روز 8 فروردین همچنان ادامه داشت. موقعیت برتر سازمان موجب گردید تا آنان در مذاکرات خود شرایط هشتگانهای برای پذیرش آتشبس دائم قرار دهند؛ از جمله آن شروط، بازگرداندن تمامی اسناد و مدارک و سلاحهای ستاد مرکزی شوراها در سراسر منطقه و تحویل اسلحه عناصر حوادث اخیر به شورایی مرکب از نمایندگان خلق ترکمن بود. ولی چون پذیرفتن این شروط، آشکارا به منزله نفی حاکمیت دولت در منطقه بود، هیأت اعزامی از سوی دولت آنها را نپذیرفت و این امر بهانهای برای ادامه درگیری به دست آنان داد. به طوری که در دهمین روز فروردینماه هواداران چریکها، بخشهای دیگری از شهر را تصرف کردند. در همین روز از سوی سازمان چریکهای فدایی طی اطلاعیهای اعلام شد که صبح روز جمعه دهم فروردین هیأتی با اختیارات کامل از سوی سازمان به گنبد اعزام خواهد شد تا با همکاری سایر هیأتهای اعزامی ریشهها و علل وقایع گنبد را بررسی کند. این هیأت مرکب بود از فرجالله کاظمی، مستوره احمدزاده و اشرف دهقانی. به موازات این هیأت، با توافق دولت موقت مهدی فتاپور، محسن مدیرشانهچی و مهدی سامع نیز راهی گنبد شدند تا شاید راهی برای پایان جنگ بیابند. بالأخره در حدود نیمه شب یازدهمین روز فروردین 1358 طرفین توافق کردند که از ساعت هفت بامداد روز یکشنبه 12/1/58 آتشبس به موقع اجرا گذاشته شود. اما به رغم این توافق، آتشبس به طور کامل به اجرا درنیامد. ناگزیر از سوی هیأت اعزامی دولت و وزارت کشور اطلاعیهای صادر و در آن تأکید شد: «اینک که آرامش و امنیت این منطقه برقرار نشده است به نیروهای نظامی دستور داده شد چنانچه تا ساعت 15 روز دوشنبه 13 فروردین تیراندازی و تجاوز و مزاحمت قطع نشود و شهر به حالت عادی و آرام بازنگردد برای اعاده امنیت و حفظ جان و مال اهالی بیگناه و استقرار نیروهای انتظامی شهر و خلعسلاح و دستگیری اخلالگران متجاوز اقدام قاطع به عمل آورند.» متعاقب صدور این اطلاعیه، نیروهای مردمی از شهرهای اطراف راهی گنبد شدند. با پایان یافتن اولتیماتوم دولت در ساعت 15 روز سیزدهم فروردین بار دیگر تیراندازی شدید از دو سو آغاز شد که بیش از 5 ساعت ادامه یافت. با ورود نیروهای مردمی، هواداران کانون فرهنگی – سیاسی خلق ترکمن موقعیت برتر خود را از دست دادند و این بار با کوتاه آمدن از شروط پیشین خود آتشبس را پذیرفتند. البته آنان توانستند در مذاکرات مجوز فعالیت کانون فرهنگی – سیاسی و ستاد مرکزی شوراها را به دست آورند.
به رغم آشکار بودن نقش سازمان چریکهای فدایی خلق در تأسیس کانون فرهنگی – سیاسی خلق ترکمن و نقش کانون و برخی از چریکها در بروز جنگ، چریکها تلاش داشتند این نقش را پنهان دارند و فعالیت خود را به امور پزشکی و درمانی محدود سازند.[15] شاید این بیرغبتی سازمان برای بیان نقش خود در جنگ، ناشی از بیمیل یافتن ترکمانان برای این نوع درگیریها بوده است. به طوری که حتی یک آخوند ترکمن به نام «ولیمحمد ارزانش» که مورد احترام چریکها بود و در هیأت نمایندگی ستاد برای برقراری آتشبس قرار داشت، به سیاستهای جنگافروزانه فریدون [اسفندیار کریمی] اعتراض میکند و فریدون به او پاسخ میدهد: ما همه فدایی هستیم و به خاطر اعتقاد و آرمانمان مرگ و نیستی را میپذیریم و مانند حزب توده فرار نمیکنیم.
ارزانش در جریان جنگ دوم از همان ابتدا راه خود را از سازمان و ستاد جدا کرد و آنان را به علت چپروی و جنگافروزی خائن به خلق ترکمن خواند. گرچه خود نیز پس از جنگ دوم گنبد به اتحاد شوروی گریخت. بنابراین جنگ در منطقه مقبولیت عمومی نیافت و موجب پدید آمدن شرایطی شد که چریکها پس از جنگ دوم مجبور به ترک منطقه شدند.
بعدها چریکها به نقش خود تلویحاً اعتراف کرده و نوشتند این جنگ «با هوشیاری و اتخاذ تاکتیکی اصولی از سوی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به موقع مهار گردید.»[16]
در نتیجه جمعبندیای که سازمان پس از جنگ 9 روزه داشت، برخی سیاستهایش در منطقه تغییر کرد. از آن پس «تأکید اساسی بر اتخاذ تاکتیکهایی بود ... تا فرصت بیابند مبارزات تودهها را هر چه بیشتر سازماندهی کنند و جنبه طبقاتی آنان را تعمیق بخشند.»[17] در این دوره میبایست از اتخاذ حرکات تحریکآمیز اجتناب میشد.
ستاد مرکزی شوراها که توانسته بود در مذاکره با هیأت اعزامی جواز فعالیت به دست آورد، همچنان مسائل ارضی و «مصادره زمینهای زمینداران بزرگ اعم از بومی و غیربومی» را در دستور کار خود قرار داد. شعار «خودمختاری خلق ترکمن» جای خود را به «حق تعیین سرنوشت برای خلق ترکمن» که شعاری ملایمتر بود، سپرد.
اما نه سازمان و نه ستاد شوراها طرح مشخصی برای اراضی زراعی نداشتند. سازمان با طرح این شعار که «زمین متعلق به کسانی است که روی آن کار میکنند»، عملاً شعار حق تعیین سرنوشت برای خلق ترکمن را نفی کرد. زیرا بخش عمده کارگرانی که روی زمین کار میکردند سیستانی بودند و نه ترکمن. روستائیان ترکمن نیز خود را مالک اصلی زمین میدانستند و برای سیستانیهای کارگر و مزدبگیر سهمی قائل نبودند. در برخی روستاها که ستاد، نفوذ فراوانی روی شوراها داشت و زمینهای زراعی مصادره شده نیز نسبتاً زیاد بود، سیاستهای سازمان پیاده میشد؛ ولی در اکثر روستاها پیشبرد این سیاست دشوار و حتی ناممکن بود؛ زیرا روستائیان و حتی شوراهای دهقانی مایل نبودند غیرترکمنها و سیستانیها را در استفاده از زمین سهیم سازند. ناتوانی سازمان در حل مسائل ارضی موجب پراکندگی تدریجی کشاورزان از گرد ستاد مرکزی شوراها گردید.
با پایان یافتن جنگ، عباس هاشمی و محمود حسنپور منطقه را ترک کردند ولی جمعآوری سلاح و آموزش نظامی به هواداران همچنان در دستور کار سازمان بود. در تابستان سال 58 بهمن جبلعاملی در حالی که در صدد بود مقداری سلاح و مهمات را از تهران به گنبد منتقل کند بازداشت گردید. چریکها برای آموزش نظامی هواداران، آنان را به کردستان اعزام میکردند. در اولین گروه اعزامی به کردستان افرادی مانند حاجیرحیم عجمی، نازمحمد گوگلانی، حسین جرجانی و در گروه دوم خانجان جبلعاملی، محسن نیکپی، تاجی طالبی، عیسی پارسیان و حمید آرتا حضور داشتند.
چریکهای فدایی که نیازمند ترمیم موقعیت خود در نزد ترکمانان بودند، تصمیم گرفتند سالگرد نوزدهم بهمن را با شکوه هر چه بیشتر برگزار کنند. پس از کسب اجازه از فرمانداری گنبد برای انجام راهپیمایی و گردهمایی، سراسر شهر گنبد و شهرهای اطراف از اعلامیه و تراکت که مردم را به این تظاهرات فرامیخواند آکنده شد. این اقدام به اندازه کافی تحریکآمیز بود. به نظر میرسید هر دو طرف مایلند قدرت خود را به رخ طرف مقابل بکشند. اهالی غیرترکمن در گنبد، تراکتها و اعلامیه سازمان را از سطح شهر جمعآوری کردند؛ و نیز در شب نوزدهم بهمن به منظور پیشگیری از ورود احتمالی اسلحه به داخل شهر غیر از دو پل بسیار مهم داشلی برون در شمال و گدم آباد در مغرب که در منطقه ترکمننشین قرار داشت در بقیه معابر شهر مستقر شدند.
راهپیمایی از ساعت 9 صبح روز نوزدهم بهمن آغاز شد و راهپیمایان از شمال شهر به سوی مرکز شهر به حرکت درآمدند. از سوی دیگر تعدادی از نیروهای مخالف تلاش داشتند به هر نحو ممکن مانع از برگزاری این تظاهرات شوند. هنگامی که این دو گروه با یکدیگر مواجه شدند، سرهنگ خوشکام رئیس شهربانی وقت کوشید مانع از ایجاد درگیری شود. نیروهای انتظامی بین این دو گروه حائل شدند؛ اما لحظاتی بعد درگیری آغاز شد. تعدادی از هواداران سازمان بر اساس رهنمود فریدون و دیگر مسئولین سازمان در چهارراه منوچهری متحصن شدند. در همان حال سلاحهایی که توسط حاجرحیم عجمی و آنه گلدی گوگلانی به گنبد آورده شده بود، در بین هواداران توزیع گردید و سنگربندی در نقاط مختلف شهر آغاز گردید. در روز بیستم بهمن درگیری آغاز شد و در روز بیستویکم درگیریها شدت یافت. با ورود ارتش به صحنه، هواداران سازمان صحنه را ترک و به منازل ترکمانان پناه میبرند. ستاد مرکزی شوراها توسط مردم تسخیر میشود.
در پنجمین روز درگیری یعنی روز 23 بهمن، مردم پل گدم آباد و پل داشلی برون را -که به لحاظ تأمین تدارک نظامی برای چریکها اهمیت فوقالعادهای داشت – تصرف میکنند. تلاش مسئولین سازمان و ستاد شوراها برای سازماندهی مجدد نیروهایشان مؤثر واقع نمیشود. بنابراین در شب 24 بهمن فریدون دستور عقبنشینی میدهد. عقبنشینی از ساعت 22 آغاز و تا ساعت 2 بامداد ادامه مییابد. از سوی مسئولین سازمان دستور میرسد که افراد درگیر در جنگ، گنبد را ترک و به شهرها و روستاهای اطراف بروند. این نیروها هنگام عقبنشینی سلاحهای خود را مخفی میسازند و مسئولین سازمان نیز به تهران بازمیگردند. بدین ترتیب به علت عدم حمایت مردم و حتی انزجار آنان از جنگ، و عقبنشینی چریکها، به فاصله کوتاهی آرامش به منطقه بازگشت. چریکها برای پایان دادن به جنگ اتفاق نظر داشتند. گروهی از آن بابت که حاکمیت را ضدامپریالیست میدانستند، خواهان پایان جنگ بودند؛ و دستهای دیگر استدلال میکردند چون منطقه کوهستانی نیست و در دشت نمیتوان جنگید، با ادامه جنگ مخالفت میکردند.[18]
چند ماه پس از جنگ دوم، انشعابی در سازمان رخ داد. حفظ و نگهداری سلاح برای شاخه اکثریت دیگر بلاموضوع بود. بنابراین سلاحهای مخفی شده تدریجاً به سپاه پاسداران تحویل گردید.
پی نوشت ها
[1]. زندگی و مبارزه خلق ترکمن از انتشارات کانون فرهنگی – سیاسی خلق ترکمن و ستاد مرکزی شورای اماکن ترکمنصحرا، بهمنماه 1358، ص 39.
[2]. زندگی و مبارزه خلق ترکمن، ص 40.
[3]. نقی حمیدیان، همان، ص 242.
[4]. همان.
[5]. زندگی و مبارزه خلق ترکمن، ص 42.
[6]. کار، از تجربه مبارزات زحمتکشان میهنمان درس بگیریم، شماره 63، مورخه 28/3/51.
[7]. نقی حمیدیان، همان، ص 239.
[8]. همان، ص 259.
[9]. همان، ص 258.
[10]. همان.
[11]. نقی حمیدیان، همان، ص 261.
[12]. همان، ص 262.
[13]. همان، ص 263.
[14]. همان.
[15]. کوروش کاکوان، زندگی و مبارزه خلق ترکمن، فاجعه ترکمن صحرا را چرا به راه انداختند؟ ص 135.
[16]. کار، از تجربه مبارزات زحمتکشان میهنمان درس بگیریم، شماره 64، مورخه 4/4/59.
[17]. کار، همان.
[18]. علی کشتگر، کار، جناح کشتگر، مصاحبه با سه تن از رفقای کمیته مرکزی: معینی، غفاری و کشتگر. شماره 140، مورخه 2/10/1360.
کتاب چریکهای فدایی خلق به قلم محمود نادری جلد دوم انتشارات موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی