21 مرداد 1397
اعتصاب غذا در واتیکان و پاریس
در اعتراض به محدودیت هایی که نسبت به امام از سوی رژیم بعثی عراق صورت گرفته بود، انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا اقداماتی چند انجام دادند در زمره این فعالیت ها دو اعتصاب غذا در واتیکان و کلیسای سنت مری در پاریس سازمان دهی شد. در واتیکان با اینکه می دانستیم اجازه فعالیت های سیاسی نمی دهند، اما جوری برنامه ریزی شد که بچه ها به صورت پراکنده وارد آنجا شوند و وقتی درها بسته می شود و می خواهند جمعیت را خارج کنند، اینها دور هم جمع بشوند، پلاکاردها را بالا ببرند و اعلام تحصّن بکنند. طبیعی بود که برای خارج ساختن افراد، پلیس وارد صحنه می شد، لذا قرار بود به محض آنکه تجمع کردند پلاکاردها و بیانیه ها آماده باشد که اهداف و خواسته های سیاسی را اعلام بکنند. البته پیش بینی کرده بودیم که اگر به هر دلیلی برنامه در واتیکان اجرا نشد، در جای دیگری آن را پیاده کنیم.
همانگونه که احتمال می دادیم پس از تجمع افراد، پلیس واتیکان ـ که در آن زمان گاردهای ویژه فرانسوی بودند ـ شروع کردند به ضرب و شتم، اما بچه های انجمن اسلامی با فریاد و اعتراض، بیانیه ها و خواسته های خودشان را به اطلاع مردم رساندند. این تحصّن در مطبوعات انعکاس زیادی داشت و در واقع آن هدفی که انتظار داشتیم در همان چند ساعت اول محقق شد. مقطعی که برای این کار در نظر گرفته شد، به لحاظ مسائل داخلی سیاسی ایتالیا مناسب بود، زیرا یک حساسیتی علیه واتیکان وجود داشت. به خصوص احزاب چپ ایتالیا به این قضیه خیلی بال و پر دادند که یک عده مسلمان برای حمایت از رهبر فکری و فرهنگی شان پناه بردند به مرکز کاتولیکها ـ ما هم این نکته پناه بردن را تاکید می کردیم ـ و از رهبر مسیحیان جهان توقع دارند که از آنها حمایت بکند، آن وقت نه تنها حمایت لازم صورت نمی گیرد، بلکه پلیس فرانسه مستقر در واتیکان آنها را مورد ضرب و شتم بی رحمانه نیز قرار داده است. این حمایت ها اثر مطلوبی داشت. تقاضاهای متحصنین هم شامل خواسته های موقت و هم بلند مدت بود. تقاضای موقت رفع ممنوعیت از امام در عراق بود. البته می دانستیم که این تقاضا عملی نیست، اما پافشاری روی آن موجب می شد بعد از دو ـ سه روز چند سازمان بین المللی از ما حمایت کنند. معمولاً رسم بر این است که سازمان های بین المللی مدافع حقوق بشر واسطه می شوند که دست از اعتصاب غذا بردارید، ما سعی می کنیم خواسته های شما را در محافل خودمان مطرح کنیم و از امکانات خود برای رساندن صدای اعتراض شما استفاده بکنیم.
تحصّن حدود سه روز طول کشید، اعتصاب غذا البته شامل آشامیدن آب نمی شد. اولین گروهی که مراجعه کردند، سازمان پروتستان های ایتالیا بود که خواهان پایان دادن به اعتصاب غذا شدند و گفتند خودشان مسوولیت ادامه مبارزه تا برآورده شدن خواسته های ما را عهده دار می شوند. این معمولاً یک ژست سیاسی است که گرفته می شود. ما گفتیم افرادمان به این زودی دست از اعتصاب غذا برنمی دارند، هنوز هم اغلب سرحال هستند دو ـ سه روز دیگر اعتصاب را ادامه می دهیم. روز چهارم، دو ـ سه سازمان دیگر به حمایت برخاستند و ما بچه ها را از محل کلیسا بردیم در یک مکانی که سازمان پروتستان ها با دکتر و دارو و امکانات درمانی فراهم کرده بود
این اقدام که توسط یک سازمان مذهبی دانشجویی و نه یک عده خرافاتی و ناآشنا به مقتضیات زمان صورت گرفت،از این نظر جالب بود که نمی شد به آن انگ ارتجاع و عقب ماندگی و خرافه پرستی زد. اعتصاب کنندگان اغلب از دانشجویان ممتاز دانشگاه های برجسته اروپا بودند و اعتراض آنان و پایداری تا به خطر انداختن جانشان، خوشبختانه زمینه را در افکار عمومی اروپا نسبت به امام خیلی آماده کرد، به طوری که دو ـ سه هفته بعد از آن، اعتصاب غذای دیگری را در پاریس تدارک دیدیم. از ابتداء هم این اقدام جزو برنامه ما بود چنانچه در اثر اعتصاب ایتالیا به نتیجه نرسیدیم و از امام رفع ممنوعیت نشد این کار را در پاریس به صورت گسترده تر و با بسیج بیشتر نیروها از کلیه واحدهای تابعه در اروپا و آمریکا سازمان دهیم.
در همین ارتباط آن چیزی که برای ما قابل انتظار بود، عدم حمایت سازمان دانشجویی کنفدراسیون از مجموعه فعالیت های ما بود.
.چون بعد از اعتصاب غذا در چند روز، بلافاصله نمی شود غذا خورد، باید تحت مراقبت پزشکی بود. با سِرُم و سوپ گرم و... به حال عادی برمی گردانند. این پذیرائی را خواهران کلیسائی بر عهده داشتند.
حضور برادران روحانی مبارز در پاریس برای اعتصاب غذای مشترک در همین حین شنیدیم که عده ای از دوستان روحانیت مبارز خارج از کشور ـ به سرپرستی حجت الاسلام محمد منتظری ـ در پاریس جمع شده اند. ما گفتیم چه بهتر حالا که آنها آمده اند، برنامه اعتصاب غذا را مشترکاً انجام دهیم. به دو دلیل: یکی اینکه با اعتصاب غذای قبلی در واتیکان شرایط بهره برداری از قبل آماده شده بود و مجموع آثار مثبت تبلیغات آن حرکت به پاریس و فرانسه منتقل می شد. دوم اینکه آن توصیه ای که امام بر وحدت طلبه و دانشجو سال ها بود بیان می کردند، با یک اجتماع و حرکت سیاسی مشترک عملی می شد و به صورت سمبلیک درمی آمد.
اختلاف نظر بر سر لیست زندانیان و دفاع از مهدی هاشمی اصل کار پذیرفته شد ولی بلافاصله یک سری مسائل اختلافی پیش آمد از جمله اینکه آقای محمد منتظری یک فهرستی از زندانیان سیاسی آورده بود که در زمره خواسته های اعتصابیون آزادی آنان باشد که در میان آنان نام سید مهدی هاشمی هم بود. ما اعتقاد داشتیم این موضوع را مطرح نکنیم زیرا اعتصاب غذا را به خاطر رفع محدودیت از امام آغاز کردیم و چرخش مسئله به سوی آزادی زندانیان سیاسی در ایران، بار فشاری که می خواهیم به دولت عراق وارد کنیم را کم می کند. اما آقای منتظری مصرّ بود. ما گفتیم چون مجموعه فعالیت ها را به اطلاع امام رسانده ایم و ایشان در جریان امر قرار دارند، بنابراین باید هماهنگی دیگری با نجف انجام بدهیم. من با آقای دعایی تماس گرفتم، ایشان پس از گفتگو با امام به ما مطلب را جوری منتقل کردند که ما احساس کردیم بودن نام مهدی هاشمی در لیست خوشایند امام نیست. گفتیم گرچه دلمان نمی خواهد اما اگر روی خواسته شان پافشاری بکنند ما ناچاریم تقسیم کار بکنیم یا از اعتصاب مشترک صرفنظر می کنیم و در جای دیگری برنامه مان را اجرا می کنیم، البته به آنها کمک می کنیم. البته مسلم بود اگر با همدیگر کار را انجام می دادیم اعتبار بیشتری می یافت، اما اگر دو سازمان دو بیانیه مختلف می دادند ناپسند بود. مجدداً آقای دعایی گفتند امام می گویند بلکه بتوانید با همدیگر هماهنگی بکنید و مسئله را حل کنید و حقتان است که نام سید مهدی هاشمی را نپذیرید. اما درخواست آزادی بقیه زندانیان که در فهرست نامشان آمده از جمله آیت الله طالقانی، آیت الله منتظری، عزت الله سحابی، لطف الله میثمی، که جمعاً 12 نفر می شدند اشکالی ندارد. به هر حال چون آقای محمد منتظری و دوستانش مصرّ بودند، ما توافق کردیم که وحدت در محل برگزاری اعتصاب غذا باشد که کلیسای سنت مری پاریس در نظر گرفته شد. ولی بیانیه های روزانه خود را که حاوی خواسته ها و اهداف اعتصاب غذا و گزارش رویدادهای روز و تحلیل و تفسیر انعکاس آنها در مطبوعات بود، جدا کردیم. البته موفق نشدیم از امام برای این اعتصاب غذا پیام بگیریم.
اعتصاب غذا از غروب اول اکتبر 1977 / 9 مهر 56 آغاز شد و تا یک هفته ادامه پیدا کرد. خوشبختانه انعکاس این حرکت در ایران و در رسانه های خارجی خیلی خوب بود. در این مدت نمایندگان سازمان های بین المللی حقوق بشر و بین الملل می آمدند و مصاحبه می کردند. سازمان ها و شخصیت های سیاسی دیگر هم اعلام حمایت کردند و مانند اعتصاب غذای قبلی اعلام کردند که دست از اعتصاب غذا بردارید ما خواسته ها و اهداف شما را پیگیری خواهیم کرد. ما هم اعتصاب را با یک میزگرد مطبوعاتی به پایان رساندیم. برخلاف میل ما دو میزگرد جداگانه برگزار شد. از طرف روحانیون مبارز محمد منتظری و آقای غرضی و یکی دیگر از دوستان در میزگرد شرکت داشتند. البته اکثر آقایان آن زمان اسم مستعار داشتند و بعداً فهمیدیم اسم اصلی آنها چیست. عکس ها و صحنه هایی از این اعتصاب غذا در بخش عکس ها آمده است.
گمان من این است که امام علی رغم آنکه یکی از محوری ترین آرزوهایشان را که همانا وحدت عقیدتی سیاسی و عملی «طلبه ـ دانشجو» بود محقق یافته می دیدند، ولی به دلیل ذکر نام سید مهدی هاشمی که نظر مساعدی نسبت به او نداشتند و حتی در پاره ای دیدارها با دیدی مشکوک به عملکرد او نگاه می کردند و عدم خرسندیشان را از حمایت از نامبرده به کرّات اظهار داشته بودند، از دادن پیام به یک چنین حرکت سیاسی و مبارزاتی بسیار ارزشمند خودداری کردند. حتی به خاطر دارم تعدادی از برادران که به عنوان ناظر از نجف آمده بودند نظیر برادر گرانقدرمان سید محمود دعایی حاضر نشدند خود را به عنوان نمایندگان امام بنامند. گزارش این اعتصاب غذا در ضمیمه نشریه «قدس» در آبان ماه 1356 درج شد که در بخش ضمایم آورده شده است.
پیام 12 ماده ای امام
ما به عنوان انجمن اسلامی در مقطعی از مبارزات شعار اتحاد همه نیروها و گروه های مخالف رژیم را سرلوحه فعالیت هایمان قرار داده بودیم. از دیدگاه ما شرایط ایجاب می کرد که مجموعه گروه ها در یک جهت متشکل بشوند و آن افشای فساد خاندان پهلوی و روشن کردن مردم و در مرحله بعد فعالیت در جهت شکستن دیوار ترس مردم بود که حمایت از فعالیت های مسلحانه در این مقطع مورد ارزیابی قرار می گیرد، البته ما ضمن همکاری با سایر گروه ها، هویت اسلامی خودمان را نیز حفظ کرده بودیم.
پس از جریان تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق و خسارت فراوانی که از ناحیه مارکسیست ها و عناصر چپ به هویت اسلامی مبارزه وارد شده بود، لازم بود در همکاری و شعار اتحاد با گروه های سیاسی بخصوص گروه های چپ دقت بیشتر و تجدیدنظر صورت گیرد. البته در انجمن اسلامی کماکان افرادی معتقد بودند که همچنان به همکاری ادامه دهیم، اما عده ای از جمله خود من اعتقاد داشتیم باید مسیر خودمان را ـ هر چند هم باعث کاهش نیرو و توانمان گردد ـ از چپی ها جدا کنیم و هرچه بیشتر در جهت ارتقاء فکری و اسلامی اعضاء تلاش نماییم. زیرا پیداست که هرچه جلوتر می رویم وجوه اشتراک ما با گروه های چپ کمتر می شود، پس چه بهتر که از اکنون صف خودمان را از صف آنها متمایز و جدا کنیم.
در پاییز سال 56 من به عراق رفتم و خدمت امام رسیدم تا برای استقلال فعالیت ها و مبارزه از امام تاییدیه ای بگیرم. من معتقد بودم حتی ما باید صف خودمان را از صف گروه هایی مثل جبهه ملی که راهکارهایشان را از اسلام نمی گیرند، جدا کنیم، منتها در بین اعضای انجمن، عقاید و نظرات دیگری هم وجود داشت. در همین سفر بود که مصادف با اربعین بود و من به همراه حاج احمد آقا و فاطی خواهرم در کربلا همسفر امام بودیم که سفر شیرینی بود و در جای خودش خاطرات آن سفر را بازگو کرده ام.
در آن سفر من به امام شرایط خارج از کشور را توضیح دادم و احساس کردم ایشان با من هم عقیده هستند که بچه مسلمان ها ضمن عدم مخالفت و کارشکنی علیه دسته جات دیگر، باید همکاری هایشان را با آنها محدود کنند و بیشتر به انسجام درونی و ارتقاء بینش عقیدتی و ایدئولوژیک خودشان بپردازند. من از ایشان تقاضا کردم چون به زودی کنگره سالآنه انجمن های اسلامی در پیش است ـ و هر سال برای کنگره پیام می فرستادند ـ در پیامشان این مسئله را قید کنند که ما به عنوان یک دستورالعمل اجرایی سرلوحه فعالیت هایمان قرار دهیم. این پیام که حاوی نکات بدیعی از طرف امام خطاب به اتحادیه انجمن های اسلامی بود در تاریخ 24 بهمن 1356 صادر شد که حاوی 12 بند بود و به پیام 12 ماده ای معروف شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا ـ ایدهم الله تعالی
مرقوم محترم ضمیمه گزارشات جلسه سال گذشته و تصمیمات سال آینده واصل و موجب تقدیر گردید. در این سال که در عین خونین بودن و مواجه شدن ملت ایران با سخت ترین وحشیگری های قرون وسطایی رژیم منحط پهلوی، نمودهای بارزی از ضعف و سستی پایه های لرزان حکومت طاغوتی به چشم می خورد، به هم پیوستگی قشرهای بیدار ملت و طبقات مختلف از روحانی تا دانشگاهی، از خطیب تا نویسنده، از بازاری تا کارگر و دهقان چنان لرزه بر اندام رژیم افکنده؛ و چنان بر اعصاب شاه خائن فشار آورده و ضربه زده که با حمله های سبعانه به ملتی که سلاحش اسلام و پناهش قرآن مجید و شعارش کلمه توحید است، و به حوزه علمیه قم که دژ محکم وحی و عدالت و ملجامسلمین عدالتخواه است، و به مردم مسلم محترم قم که هماره سرباز فداکار اسلام و پشتیبان مکتب قرآن است، و بالاخره با حمله به فرهنگ نجاتبخش شیعه، خواست به فشار و حمله عصبی تخفیف دهد.
مفتضح ترین حرکات مذبوحانه، بوق های تبلیغاتی و تظاهرات ساختگی است از عده ای سازمانی و نفع طلب؛ و افرادی که مجبور به شرکت شده اند در حالی که در بوق رادیویی به صراحت اعتراف کردند که در تظاهرات شش بهمن بیش از یک ششم از دعوت شده ها شرکت نکردند؛ در صورتی که همه می دانند که این دعوی جز لاف و گزافه گویی نیست و در بین ملت مسلم کسی موافق ندارد و نمی تواند داشته باشد.
جنایتکاری که علیه تمام شعائر مذهبی و اسلامی مبارزه می کند و با همه مظاهر اسلامی مخالف است، نمی تواند در بین مسلمین موافق داشته باشد. جنایتکاری که می گوید مذهب در حکومت من نقشی ندارد، چطور ممکن است موافق داشته باشد؟ شخص منحرف و کهنه پرستی که در سفر اخیرش به هند، زرتشتی ها و گبرها را نوازش و احترام می کند و از آتش پرستان و آتش پرستی تایید می کند، و به خاطر مرام ارتجاعی آن ها تاریخ پر ارزش و مترقی اسلام را تغییر می دهد، چگونه ممکن است موافق داشته باشد؛ جز همان فرقه کهنه پرست؟ اکنون بر شما جوانان روشنفکر و بر تمام طبقات ملت است که:
1ـ سرلوحه هدفتان اسلام و احکام عدالت پرور آن باشد؛ و ناچار بدون حکومت اسلامی عدالتخواه، رسیدن به این هدف محال است...
2ـ باید قشرهای غیراسلامی را که عقیده و عملشان برخلاف اسلام است و دارای گرایش به مکتب های دیگرند، هر نوع از آن باشد، به مکتب مترقی عدالت پرور اسلام دعوت کنید و در صورت نپذیرفتن، از آن ها هر نوع که باشد و هر شخصیت که هست تبرّا یا لااقل احتراز کنید...
3ـ باید جوانان روحانی و دانشگاهی قسمتی از وقت را صرف کنند در شناخت اصول اساسی اسلام که در راس آن توحید و عدل و شناخت انبیای بزرگ، پایه گذاران عدالت و آزادی است، از ابراهیم خلیل تا رسول خاتم ـ صلی الله علیه و آله و علیهم اجمعین ـ و در شناخت طرز تفکر آن ها از نقطه اقصای معنویت و توحید تا تنظیم جامعه و نوع حکومت و شرایط امام و اولی الامر و طبقات دیگر، از امرا و ولات و قضات و فرهنگیان که علماء هستند و متصدیان مالیات اسلامی و شرایط آن ها تا برسد به شُرطه و کارمندان شهربانی؛ و ببینند اسلام چه کسانی را برای حکومت و کارمندان آن به رسمیت شناخته و چه کسانی از شغل حکومت و شاخه های آن مطرود است.
4ـ باید شما دانشجویان دانشگاه ها و سایر طبقات روحانی و غیره از دخالت دادن سلیقه و آرای شخصی خود در تفسیر آیات کریمه قرآن مجید و در تاویل احکام اسلام و مدارک آن جداً خودداری کنید، و متلزم به احکام اسلام به همه ابعادش باشید...
5 ـ باید برنامه ها و نشریات همه جناح ها بدون ابهام متکی به اسلام و حکومت اسلامی باشد و در مقدمه، سرنگون کردن طاغوت و شاخ ها و شاخه های آن، که در کشور ما رژیم دست نشانده پهلوی است، و جداً از خواست هایی که لازمه اش تایید رژیم طاغوتی پهلوی است اجتناب کنید...
6ـ باید در هر فرصت در نشریات حزبی و غیرحزبی و در خطابه ها و تظاهرات، اعمال ضد اسلامی و انسانی شاه تذکر داده شود. خصوصاً تغییر تاریخ اسلام که اهانت جبران ناپذیر به شخصیت معظم پیغمبر اکرم (ص) و اسلام و مسلمین و گرایش به زرتشتی گری و پشت کردن به اسلام و خداپرستی است...
7 ـ از این که در دستور اتحادیه، به هم پیوستگی همه دانشجویان مسلمان است، در هر نقطه هستند مثل آمریکا و کانادا و هند و فیلیپین و دیگر جاها و می خواهید همه همکار و هم صدا به فعالیت های اسلامی ـ انسانی خود ادامه دهید، تقدیر می کنم و توفیق همه را از خداوند تعالی خواهانم. لازم است پایگاه های اسلامی برای معرفی اسلام و نشر حقایق نجات بخشش در هر نقطه ای از جهان که امکان است برقرار باشد...
8 ـ لازم است فعالیت های اسلامی و نشریات شما در ایران خصوصاً حوزه علمیه زنده قم و دانشگاه های بیدار، نشر و منعکس گردد تا قشر داخل و خارج به پشتیبانی هم دلگرم و با هم، هم صدا شوند و به همکاری با هم برخیزند. و لازم است پایگاه هایی در داخل کشور به هر نحو ممکن و عملی است ایجاد شود برای فعالیت با هدف واحد...
9 ـ باید با کمال هوشیاری و مراقبت، سایر انجمن ها را به مراقبت از راه و روش اعضای انجمن ها و گروه ها [دعوت کنید] که اشخاص مرموز و منحرف، یا محتمل الانحراف در داخل انجمن ها و گروه ها راه نیابند و اگر راه یافتند، آن ها را طرد کنند. لازم است دشمن را سخت مراقب و هوشیار فرض کنید و گمان اهمال و غفلت در او ندهید که در مراقبت سهل انگاری نمایید.
10ـ از اختلافات مطلقاً به طور حتم خودداری کنید که آن چون سرطان ساری و مهلک قشرها را فرا می گیرد و فعالیت ها را فلج می کند و هدف را از یاد می برد؛ و چه بسا که مسیر را عوض و جریان به ضد هدف [مبدّل ] می شود...
11ـ لازم است طبقات محترم روحانی و دانشگاهی، با هم احترام متقابل داشته باشند. جوانان روشنفکر دانشگاه ها به روحانیت و روحانیون احترام بگذارند. خداوند تعالی آن ها را محترم شمرده و اهل بیت وحی، سفارش آن ها را به ملت فرموده اند...
12ـ باید چه طبقه جوان روحانی و چه دانشگاهی، با کمال جدیت به تحصیل علم، هر یک در محیط خود ادامه دهند. این زمزمه بسیار ناراحت کننده که اخیراً بین بعضی جوانان شایع شده که درس خواندن چه فایده ای دارد، مطلبی است انحرافی و مطمئناً یا از روی جهالت و بی خبری است و یا با سوءنیت و از القائات طاغوتی شیطانی است که می خواهند طلاب علوم دینی را از علوم اسلامی بازدارند که احکام اسلام به طاق نسیان سپرده شود و محو آثار دیانت به دست خودمان تحقق پیدا کند، و جوانان دانشگاهی ما را انگل و متکی به قشرهای استعماری بار بیاورند که همه کس چون همه چیز وارداتی باشد...
به این ترتیب از حدود یک سال قبل از پیروزی انقلاب و حتی مدتی پیش از آن، ما به خاطر شرایط سیاسی و رهنمودهای امام دیگر هیچگونه همکاری مبارزاتی با گروه های چپ نداشتیم.
البته در این مقطع انجمن های اسلامی صاحب قدرت و نفوذ و اعتبار کافی هم در اروپا و آمریکا هم در خاورمیانه و هم در جنوب شرقی آسیا شده بودند. واحدهای انجمن اسلامی دانشجویان در شهرهای زیادی تاسیس شده بود. اتحادیه انجمن های اسلامی در اروپا و آمریکا از کنگره ششم و هفتم با هم متحد شده بودند و نشریات، خط مشی و برنامه هایشان یکی شده بود. در سال 1355 و 1356 من دو سفر به هند و فیلیپین کردم. پیش از این انجمن اسلامی دانشجویان در شبه قاره هند تشکیل شده بود و دارای اساسنامه بودند.
در سال 56 به اتفاق سید احمد آقا و فاطی و حسن که از ایران به لبنان آمده بودند، به نجف رفتیم. دیروقت بود که رسیدیم من گفتم خجالت می کشم این موقع شب به منزل آقا بیایم، اجازه بدهید به منزل خاله ام (منزل آقای صدر) بروم، فاطی گفت نه، برویم آقا هم خوشحال می شوند. به هر حال آن شب ما رفتیم منزل امام، ایشان ظاهراً بیدار بودند، بعد که رفتیم داخل آمدند و نیم ساعتی نشستند پیش ما که محیط بسیار گرم و صمیمانه ای بود، بعد هم که خواستند برای اقامه نماز شب بروند، رو کردند به فاطی و گفتند: برادرت را بردار و برو اتاق بالا که کولر هم دارد، آنجا برای ایشان خانم جا را آماده کرده اند، خودت هم سرکشی کن که راحت باشند. من چند روزی در آنجا بودم، قبل از ظهرها معمولاً حدود یک ساعت امام می آمدند اتاق بالا و می نشستیم و صحبت می کردیم. من گزارشات اروپا را می دادم و مطالب ایشان را ضبط می کردم. سعی می کردم بیشترین اطلاعات را در کمترین زمان به ایشان بدهم و بعد هم خواسته هایمان را مطرح کنم و ببینم جهت گیری های ما در انجمن اسلامی مورد تایید ایشان هست یا نه. روز سوم قبل از اینکه امام بالا بیایند من سیگار می کشیدم و یک زیر سیگاری را کنار گذاشته بودم، احمد آقا هم گاهی سیگار می کشید، بوی سیگار در فضای اتاق پیچیده بود. موقع صحبت من سید احمد آقا بلند شد و رفت یک زیرسیگاری تمیز آورد و گذاشت جلوی من. خوب با وجود میل شدیدی که داشتم نتوانستم جلوی امام سیگار بکشم. بعد که امام رفتند حاج احمد آقا آمد بالا گفت: آقا می گویند وقتی آقا صادق دارد حرف می زند باید دوید تا به حرف های او رسید! یعنی همین طور مسلسل وار حرف می زند. معلوم شد سیداحمد آقا که زیرسیگاری را آورده بود می خواسته من چند دقیقه ای سکوت بکنم که تسلسل حرف من شکسته شود!
سخنان امام را در اختیار اتحادیه قرار می دادم و بعضاً در نشریات اتحادیه مانند مکتب مبارز، مجموعه کرامه که اختصاص به مسائل فلسطین داشت و یا ماهنامه قدس، چاپ می کردیم.
http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_61806/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA_%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-_%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C_%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1_%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%