23 شهریور 1393

وقتی محمدرضا شاه « سیخ » نامیده شد!


 محمدرضا پهلوی وقتی قصد کرد ایران را ترک کند هیچ وقت فکر نمی کرد با چنان واکنش سردی از سوی مقامات امریکایی مواجه شود. واکنشی که البته به کشورهای دیگر هم رسید و او را میان نیویورک، پاناما و مصر سرگردان کرد.

به گزارش افکارنیوز، دی ماه ۱۳۵۷ شاه گفته بود: «مدتی است احساس خستگی می کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اکنون آغاز می شود و تهران را به سوی آسوان در مصر ترک می کنم.» پیش از آن فرح سعی کرده بود شاه را وادار به استعفا و تفویض مقام نیابت سلطنت به او کند اما شاه نپذیرفته بود و نتیجه آن شد که شاه و فرح در ۲۶دی ۵۷ ایران را برای همیشه ترک کردند.

هفته نامه خبری - تحلیلی «سام» در شماره هفتم خود روزهای پایانی محمدرضا شاه و دشواری های بعد از خروج او از ایران را به روایت حسنین هیکل روایت می کند و می نویسد:

هواپیمایش که وارد آسمان ایالات متحده شد، در فرودگاهی غیر از فرودگاه اصلی نیویورک فرود آمد، وقتی علت را پرسید گفتند که تشریفات گذرنامه و گمرک باید پیش از ورود به نیویورک انجام شود زیرا احتمالا فرودگاه نیویورک پر از خبرنگار است و ممکن است فرصت نباشد که این بررسی ضروری انجام شود. او در سفرهای سابقش به ایالات متحده چیزی دربارۀ این بررسی‌های ضروری نشنیده بود.

پس از عمل جراحی در نیویورک هنوز دوره نقاهت بعد از عمل را نگذرانده بود که از او خواستند از آمریکا خارج شود چون فضا در ایران به سبب ورود او به بیمارستانی در ایالات متحده به شدت ضد آمریکایی شده است. وقتی اعلام کرد که حاضر است ظرف ۴۸ ساعت از آمریکا خارج شود گفتند که خروجش نباید بیش از ۲۴ ساعت بعد باشد و پناهگاهی دیگر در پاناما برایش تهیه کردند چون مکزیک استقبال از او را رد کرده بود. او را در بیمارستان، به بخش بیماران روانی منتقل کردند تا به نظر بیاید که از بیمارستان خارج شده است. روز بعد از در پشتی بیمارستان، در ورودی کالا‌ها و خروج پسماند‌ها، خارج شد!

وقتی به پاناما می‌رفت فقط یک خواهش داشت: خانه‌ای که در اختیارش می‌گذارند تلفن داشته باشد زیرا ملکه «اگر نتواند با دوستانش در تماس باشد دیوانه خواهد شد». به او قول مثبت دادند و وعده دادند که موضوع را با ژنرال عمر توریخوس، دیکتاتور پاناما در آن زمان، در میان بگذارند.

همراه آمریکایی او، که وکیلی بود که خواهرش اشرف برایش استخدام کرده بود، وقاحت را به جایی رساند که در بحثی بر سر یک موضوع فرعی گفت: «ظاهرا اعلیحضرت عقلشان را از دست داده‌اند!» و شاه با ترشرویی به او نگاه کرد و هیچ نگفت.

وقتی در پاناما مستقر شد، آمریکایی‌ها پشت سر مشغول مذاکره برای تحویل دادن او به ایران بودند. در عمل، دادگاهی دستور بازداشت سریع و شبانه او را صادر کرد. او خیلی زود از این تصمیم باخبر شد و با هواپیما به قاهره رفت. یکی از مشاوران کار‌تر پیشنهاد کرد که هر جا، در میان راه، هواپیمایش فرود آمد آن را نگه دارند تا همچنان بتوان بر سر آن در موضوع گروگان‌ها مذاکره کرد.

شاه در هواپیما اتفاقی فهمید که امور مربوط به او در پرونده‌های دوایر آمریکا با اسم رمز مطرح می‌شود که به محض خروجش از تهران این اسم رمز تعیین شده بود: عملیات سیخ ! وقتی به فرودگاه قاهره رسید، اولین چیزی که با چشمان گریان به سادات گفت این بود: «می‌دانی آن‌ها در طول این مدت سیخ صدایم می‌کردند؟»

شاه پیش از خروجش از ایران، بسیار به وضعیت مالی خود اهمیت می‌داد. قدرت ثروت به جای قدرت حکومت. او با ثروتی هنگفت از ایران خارج شد که حدس و گمان‌های بسیار درباره آن زده شد: از پنج میلیارد تا بیست میلیارد دلار. شاه با شنیدن این حرف‌ها، هوا را از دهانش بیرون می‌داد ـ مثل هر بار که حرفی می‌شنید که نمی‌پسندید ـ و می‌گفت: «کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند می‌فهمند میلیارد دلار یعنی چه؟ یعنی یک کوه اسکناس.


افکار نیوز