17 تیر 1392

دفاع از زبان فارسی


دفاع از زبان فارسی

مدتی است که تحت عنوان «احیای زبان فارسی» در ممالک همسایه این موضوع از طرف جمعی مصلحت‌شناس مورد توجه و بحث قرار گرفته و دولت نیز درصدد تشویق و تقویت آن برآمده است.
به نظر نگارنده اختیار این عنوان، هم خلاف مصلحت روز است، هم اگر واقعاً منظور از آن توسعة حوزة انتشار زبان فارسی است در خارج از حدود ایران کنونی، با توجه به مقتضیات زمانی و مکانی امروز وصول به آن اگر محال نباشد چندان آسان هم نیست، چه عنوان مزبور ممکن است در نظر اول در ممالک همسایه این توهم را ایجاد کند که ما خیال داریم فارسی را به جای زبانهای رسمی و محلی ممالکی که امروز استقلال سیاسی دارند و هر یک طبعاً به جهد تمام در حفظ زبان و ادبیات خود می‌کوشند بگذاریم و به این شکل در امور داخلی ایشان مداخله کنیم.
این توهم علاوه بر اینکه از قدم اول بین ما و همسایگان تولید سوءتفاهم می‌کند به اساس همکاری فرهنگی لطمه‌ای شدید می‌زند، حتی ممکنست وصول به منظور اصلی را که هم به نفع ما و ایشان است و هم بدون تعاون و حسن تفاهم میسر نخواهد بود، دشوار و یا محال سازد.
از طرفی دیگر احیای فارسی در نقاطی که سابقاً رایج و زبان تکلم اکثر سکنه بوده، امروز دیگر غیرمقدور است، چه علاوه بر معدود شدن یا از میان رفتن متکلمین به زبان فارسی و قطع ارتباط ایشان با مراکز مهم زبان و ادبیات فارسی، سیاستهای زبان دولتهای غالب بر آن نواحی بتدریج چنان تیشه به ریشة این زبان زده که دیگر غیر از عدة معدود مسلمان علاقمند به زبان و ادبیات عربی و فارسی، یعنی جمع قلیلی از اهل فضل، کسی به تعلیم و تعلم آن اشتغال ندارد و موجباتی هم فراهم نیست که عامه از راه احتیاج به ورزیدن آن اقبال نمایند.
چون من یقین دارم که جمعیت «احیای زبان فارسی» هیچ‌وقت چنین مرام دور و درازی را که علی‌العجاله قابل وصول نیست ندارند، تصور می‌کنم بهتر آن است که برای احتراز از توهمات و سوءتفاهمات مذکور عنوان منظور خود را در این راه «حمایت زبان فارسی و دفاع از آن» بگذاریم، تا بنا به مقتضیات زمان و مکان و به طرقی که معقول و مقدور است بکوشیم در هر جا زبان فارسی رایج است و عاشق و طرفدار دارد از آن حمایت کنیم و با تقویت وسایل دفاع از آن، موجبات ثبات و بقای آن را به وجهی مؤثر فراهم سازیم و این کار البته مقدمات و اسبابی می‌خواهد که بدون تمهید و تهیه آنها حصول مقصود میسر نخواهد بود.
هیچ زبانی بدون آنکه قدرتی سیاسی یا نظامی یا اقتصادی یا معنوی پشت سر آن باشد در خارج از وطن اصلی خود انتشار نمی‌یابد و نفوذ نمی‌کند و اگر انتشار یافت و نافذ شد مادام که تمام یا قسمتی از این قدرتها باقی و پابرجاست استوار و برقرار می‌ماند و همینکه از حمایت و دفاع این‌گونه قدرتها محروم و بی‌نصیب ماند، رو به عقب‌نشینی و زوال می‌رود و کم‌کم زبانهای دیگری که از این قبیل قدرتها بهره‌مندند جای آن را می‌گیرند. زبان فارسی اگر از قرن پنجم هجری به بعد در سراسر آسیای مرکزی انتشار یافت و زبان دربار و شعر و ادب شد برای آن بود که ابتدا امرای چغانیان و سامانیان در آن حدود قدرت سلطنتی و سیاسی داشتند، شعرا و نویسندگان بزرگ فارسی زبان در گرد ایشان و در حوزة حکومتشان جمع بودند و بعد از ایشان عموم امرا و سلاطینی که در آن نواحی بر روی کار آمدند و غلامان یا غلامانِ آنان یا خراجگزاران یا مقلدین آن امرا بودند، همه شعر و ادبیات زبان فارسی را به قسمت مهمی از هندوستان و سلاجقه و خوارزمشاهیان و بعد با سلاجقة روم محشور بودند و رؤسا و امرای آنان زیر دست سلاطین این دو سلسله بار آمده و بیشتر منشیان و اهل دیوان ایشان ایرانی بودند، قلمرو زبان و ادبیات فارسی را از آناتولی به بالکان و مصر نیز توسعه بخشیدند.
بعد از آنکه مغولان استیلا یافتند چون از خود تمدنی نداشتند و برای اداره امور ممالک تسخیر شده به منشیان و کارکنان اهل دیوان و دفتر و حساب محتاج بودند از همان عمال کشوری و دیوانیان ممالک مغلوبه استفاده کردند، و با روی کار آمدن حکام و وزرایی مثل حبش عمید و محمود یلواج و پسرش مسعود بیک و سید اجل بخارایی و امیر محمد بناکتی حوزة انتشار زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی از خانبالیغ یعنی پکن، تا داخل روسیه بسط یافت و با عادتی که مغول در کوچاندن اهل پیشه و هنر از ممالک مغلوبه به داخلة مغولستان و چین داشتند، جمع کثیری از ایرانیان فارسی زبان به اجبار در این دو مملکت مقیم شدند.
مسلمین امروزی چین و مغولستان قسمت عمده از فرزندان این ایرانیانند و تا بعد از جنگ بین‌المللی اول در پکن روزنامه‌ای به زبان فارسی منتشر می‌شد. امروز هنوز در پکن(1) مساجدی هست که کتیبه‌های آنها به فارسی است و از این مساجد در کِرِت از جزایر یونان دیده می‌شود.
استیلای بابر و اولاد او، یعنی گورکانیان بر هند و جهدی که این سلاطین در جلب اهل هنر و ادب ایران به هندوستان داشتند میدان جدیدی را برای بسط زبان و شعر فارسی و تمدن ایرانی باز نمود، چنانکه زبان فارسی در دربار این سلاطین زبان رسمی شد و نظم و نثر این زبان در هندوستان مراکز مهم دیگری پیدا کرد.
تجارت با رونقی که بین بنادر و جزایر خلیج فارس از یک طرف با هند و جزایر مالزی و چین و از طرفی دیگر با سواحل شرقی آفریقا تا اوایل قرون جدیده برقرار بود و رفت و آمد بازرگانان و ناخدایان ایرانی به این ممالک، نیز وسیلة دیگری شد برای انتشار زبان فارسی و تمدن ایرانی در جزایر اندونزی و سواحل شرقی آفریقا، کلمة زنگبار که هنوز اسم رسمی قسمتی از ساحل شرقی آفریقاست فارسی فصیح و یادگار همان دورة بسط حوزة انتشار زبان فارسی و نفوذ آنست.
کسی که سفرنامة ابن بطوطه را به دقت مطالعه کرده باشد می‌داند که از مغرب اقصی یعنی مراکش تا سواحل دریای چین زبان فارسی تا چه پایه نفوذ و میدان انتشار داشته و چگونه وزرا و امرا و بازرگانان ایرانی در این ممالک منتشر و به کار و ادارة امور مشغول بوده‌اند که آنجا بعضی از ایشان در پاره‌ای از نواحی و جزایر به تشکیل سلسله‌های سلطنتی نیز توفیق یافته و سالها در آن نقاط امارت و سلطنت کرده‌اند.
اوضاعی که خلاصة آن به اطلاع خوانندگان محترم رسید بر اثر ضعف قدرت دولت در ایران و از دست رفتن قسمتهای بزرگی از خاک اصلی آن و قطع شدن ارتباطات تجارتی و فرهنگی قسمت باقیمانده با خارج در نتیجه استیلای اقوام و ملل غیرایرانی بر نواحی مجاور به تدریج نفوذ سیاسی و اقتصادی ایران را در غیر از قلمرو داخلی ضعیف کرد و زبان و ادبیات فارسی علاوه بر اینکه در خود ایران زبان و ادبیات مملکت ناتوان عقب‌مانده‌ای شد، در خارج نیز از حمایت دولت مقتدر متمدنی محروم گردید و به همین علت تدریجاً جای خود را به زبانها و ادبیاتی داد که اقوام و دول توانایی از آنها پشتیبانی می‌کردند.
امروز که دولت ایران از قدرت سیاسی و اقتصادی سابق محروم شده و دیگر به این وسایل نمی‌تواند در خارج از حدود کشور حامی و مدافع زبان و ادبیات فارسی باشد و در این میدان با دیگران مبارزه کند و غالب باشد، تنها پشتیبانی که برای زبان و ادبیات ما به جا مانده همان سابقة درخشان و قدرت معنوی آن است و اگرچه این سابقه و قدرت هم با وجود سیاستهای زبانی ممالک مجاور و کوششی که در احیای زبانهای محلی از طرف ایشان می‌شود نمی‌تواند عامه را تحت‌تأثیر قرار دهد، باز در میان خواص اهل فضل و ذوق و برگزیدگان قوم که با لطایف‌ افکار و حقایق عرفانی سر و کار دارند و بنای شعر و ادب و تمدنشان مبتنی بر شعر و ادب فارسی و تمدن ایرانی است، به شدت موثر است تا آنجا که در این قبیل ممالک هیچ اهل دلی یا دانشمند و محققی نیست که به معارف قدیمه و سوابق تاریخی و ادبی قوم خود علاقه و توجه داشته باشد و از مطالعة کتب شعرا و مورخین و نویسندگان فارسی زبان و استناد و مراجعة به آنها خود را بی‌نیاز بشمارد.
قوت حیات و موجبات بقاء و ثبات یک زبان در قوت افکار و لطف کلام و تأثیر بیان شعرا و نویسندگانی است که آثار خود را به آن زبان نوشته و با دمیدن روحی از معانی پرمغز و لطایف و ذوقیات در کالبد لغات و جملات، به آن زندگی جاوید بخشیدند.
کلامی که فصیح، یعنی درست و لطیف و خالی از عیوب صرف و نحوی و رکاکت و بلیغ، یعنی دلپسند و وافی به ادای مقصود و معنی و در ایجاز در مقام اعجاز باشد همه وقت جاوید است و هر ملتی که به این قسم کلام تکلم می‌کند و در حفظ و حمایت آثار زیبا و مطبوع آن می‌کوشد، هرگز فانی و در ملل دیگر مستحیل نمی‌شود، ولو اینکه موقتاً استقلال سیاسی و اقتصادی خود را از دست داده باشد.
بسیاری از ملل مقتدر قدیم مانند کلدانیان و آشوریان و عیلامیان و مصریان مدتهای مدید است که از میان رفته‌اند، ولی قوم کوچک یهود از برکت کتاب تورات و تعلقی که جمیع افراد بنی‌اسرائیل به حفظ احکام و آموختن زبان آن داشته و نفوذ عجیبی که این کتاب در میان ملل دیگر مخصوصاً عیسویان و مسلمین کرده با وجود پراکندگی در عالم همچنان به صورت امت واحده مانده و در عین آنکه قرنها از استقلال سیاسی و اقتصادی محروم مانده بودند، باز همیشه در حکم افراد یک خاندان محسوب می‌شده و به یک تیره و قبیله انتساب داشته‌‌‌اند.
عراقی و سوری و لبنانی و مصری و حجازی و الجزایری و مراکشی و سودانی با اینکه هر یک به نژادی خاص تعلق دارند و غالباً سوابق تاریخی و منافع آجل و عاجل ملی ایشان با یکدیگر متفاوت بلکه مغایر است، باز از برکت قرآن مجید و زبان آن که در عربی نمونة کامل فصاحت و بلاغت به شمار می‌رود همه خود را اعضای یک پیکر یعنی جامعة عرب می‌دانند و اگر هم در باطن با یکدیگر اختلافاتی دارند، در ظاهر همه به لغت قرآن می‌گویند و می‌نویسند و در غالب موارد همین جهت جامعه یعنی قرآن و لغت آن بر آن باعث می‌آید که قسمتی از اختلافات خود را با حسن تفاهم برطرف سازند.
با وجود قتل‌عام سلطان سلیم خان اول از دراویش مولویه در آناتولی و شدت سیاست آتاتورک نسبت به این جماعت باز هنوز از دولت کتاب مثنوی مولوی عدة کثیری از مردم ترکیه حتی مسلمین حجاز و یمن اشعار آبدار این گویندة بزرگوار را به الحان خاص و به زبان شیرین فارسی می‌‌خوانند و با تکرار ادبیات شورانگیز آن به وجد و حالت درمی‌آیند، یعنی زبان و شعر فارسی را در نقاطی که امروز دیگر دولت ایران در آنجا بهیچ‌وجه نفوذ سیاسی و اقتصادی ندارد لااقل در میان یک طبقه از مردم زنده و رایج نگاه می‌دارند و در انتشار و حمایت آن می‌کوشند.
این سه کتاب بی‌مانند که به عنوان مثال از آنها یاد کردیم شاید کافی باشد برای آنکه بفهماند چگونه قدرت معنوی یک زبان یعنی آثار پرمغز و لطیف آن می‌تواند حافظ و حامی آن زبان باشد و تا چه اندازه ممکن است حتی در صورت عدم قدرت سیاسی و اقتصادی در بسط حوزة‌ انتشار آن و جلب بیگانگان مفید و مؤثر واقع شود.
غرض ما از تمام این مقدمات آن است که در راه حمایت زبان فارسی و دفاع از آن در داخل و خارج کشور امروز ما هیچ وسیله‌ای جز تقویت قدرت معنوی آن نداریم و اگر بتوانیم از این قدرت که مسبوق به سوابقی متین و حقیقی است به شکلی عاقلانه با صفا و ایمانی که لازمة هر کار خیر عام‌المنفعه است پشتیبانی نماییم و به نام «اصلاحات لازمه» یا «تجدید حیات زبان» بیخردانه تیشه به ریشة این درخت تنومند کهن‌سال نزنیم به خوبی به مقصودی که پیشنهاد همت جمعیت زبان فارسی قرار گرفته است خواهیم رسید. به عقیدة این نگارنده این امر یعنی تقویت قدرت معنوی زبان فارسی باید تحت اصول صحیح و منظم و با پروگرامی اساسی شبیه به آنچه در مصر و سوریه برای زبان عربی می‌شود مورد توجه و اجرا قرار گیرد و چون در اینجا مجال تفصیل نیست اجمالاً به رئوس نکاتی که در این مرحله باید رعایت شود اشاره می‌کنم:
1- حفظ زبان شیوای شیرین فارسی از تعرض بیسوادان و لغت‌سازان، مخصوصاً ابجدخوانان روزنامه‌‌‌‌نگار و داستان‌نویس که به علت بی‌مایگی و تهیدستی به هیچ دستور و قاعده‌ای پایبند نیستند و با قیاسات غلط و تفنن‌های بچه‌گانه هر روز صدها لغت و تعبیر و جملة نادرست می‌سازند و به وسیلة چاپخانه که در این راه در مملکت ما گناه عظیمی به گردن دارد، به خورد عوام‌الناس می‌دهند و کم کم زبان فارسی را از جادة فصاحت و بلاغت قدما که بانیان کاخ قدرت و زیبایی این زبانند منحرف می‌کنند و وسیله‌ای می‌شوند که خارجیانی که زبان فردوسی و سعدی و مولوی را به خوبی می‌فهمند، در فهم زبان ساختگی و تعبیرات ناهنجار روزنامه‌های طهران عاجز بمانند و به تدریج بین ایشان و ما در این مرحله جدایی قطعی بیفتد.
2- اصلاح دستگاه خبرگزاری و سخنرانی و تبلیغات و آوازهای ایرانی رادیو، در اروپا و آمریکا ممکن نیست که یک روزنامه (غیر از بعضی روزنامه‌های احزاب افراطی که حتی به رعایت صحت املاء و انشاء نیز مقید نیستند) حاوی اغلاط املایی و انشایی باشد، یا یک سخنگوی رادیو به غلط ادای کلام کند، بلکه غالباً مردمان فصیح و خطیب را به این شغل می‌گمارند تا شنوندگان از بیانات ایشان مسرور و محظوظ شوند و تلفظ و بیان درست و شیرین زبان خارجی را از گوش دادن به قول فصیح آنان فرا بگیرند.
اما در رادیوی ما غالب کسانی که نوشته‌ها را می‌خوانند سواد ندارند و کلمات را به وضعی مضحک و تلفظی نادرست ادا می‌نمایند و من صدها مثال از این نوع جمع کرده‌‌ام که اگرچه نقل آنها فرح‌آور است لیکن به علت ضیق مجال از آن صرف‌نظر می‌کنم.
غالب آهنگهای جدید مهوع و ناساز و گوشخراش است و شعرهایی که خوانده می‌شود بیشتر به خواهش و اصرار این و آن از نمونه‌های بسیار پست و غلط و متضمن مضامین مکرر و مبتذل است، حتی مواقعی هم که از شعرای بزرگ اشعاری خوانده می‌شود به علت بیسوادی غالباً آنها را به غلط و دست و پا شکسته ادا می‌کنند.
جای شبهه نیست که رادیو امروز یکی از بهترین وسایل برای حمایت زبان فارسی در خارج و تقویت قدرت معنوی آن است، اما اگر آن چیزی که به وسیله رادیو پراکنده می‌گردد غلط و خالی از لطف و دل بر هم زدن باشد، درست نقض غرض حاصل می‌شود، یعنی پولی گزاف خرج کرده‌ایم تا در دنیا آوازة بی‌مایگی و بیسوادی و بی‌ذوقی خود را به گوش عالمیان برسانیم و مقداری آهنگهای ناموزون و شعرهای سست بی‌مزه و بیاناتی بی‌پایه و مغلوط در میان مردم منتشر سازیم.
3- طبع و نشر کتب فصیح و بلیغ قدیمی و آثار مفید و جانبخش گذشتگان به وسیلة اشخاص خبیر و متبحر با چاپ و کاغذ جالب و توزیع آنها در میان عشاق زبان و ادبیات فارسی در خارج از ایران به رایگان.
4- کمک مادی و معنوی به مستشرقین و فضلای خارجی که به شوق شخصی در احیای زبان و ادبیات ما می‌کوشند، ولی بدبختانه غالباً قدرت مالی برای طبع و نشر نتیجة تحقیقات و زحمات خود ندارند، به همین علت بیم آن می‌رود که در کار ایشان که خدمت بزرگی به احیای زبان فارسی و آثار نفیسة آن است وقفه‌ای حاصل شود یا بر اثر یأس از تعقیب این سیرة پسندیده دست بکشند.
5- تبلیغ عاقلانه و دور از تعصب یعنی عاری از دروغپردازی و ملیت‌پرستی مفرط در خارج از ایران به وسیله سفرا و نمایندگان فرهنگی مطلع و عارف به وظایف خود از نوع دادن کنفرانس و نوشتن مقالات و رسایل و ترجمه و نشر آثار ادبی بزرگان کشور.
از بعد از تشکیل دولت پاکستان همواره موضوع اختیار یک زبان ادبی برای آن مملکت در میان بوده و نظر به سوابق و علایق تاریخی و ادبی بین ایران و این قسمت از هندوستان قدیم عده‌ای در نظر داشتند که زبان فارسی یعنی زبان دو شاعر بزرگ مسعود سعد سلمان و محمد اقبال را که هر دو از متولدین شهر لاهورند به این عنوان اختیار کنند.
بدبختانه در این موقع ما در پاکستان کسی را نداشتیم که با علاقه و حمیّت از فارسی دفاع کند، برخلاف مصریها که کاملاً مراقب و بیدار بودند و یکی از فضلای محترم خود آقای دکتر عبدالوهاب عزام استاد دانشگاه قاهره را که به شعر و ادب فارسی نیز کاملاً آشناست و در شعر و ادب عربی مقامی بلند دارد، به عنوان سفیر کبیر به پاکستان فرستادند و او توانست به مهارت تمام کفة زبان عربی را موقتاً بچرباند و فضلای سنی مذهب و متعصب این مملکت را بیش از پیش متوجه ممالک عربی کند.
اما برای ما ایرانیان فارسی زبان جای این شکر باقی است که علاوه بر مبتنی بودن زبان اردو بر فارسی عظیم‌ترین و لطیف‌ترین گفته‌های پدر استقلال و شعر پاکستان یعنی مرحوم دکتر محمد اقبال به زبان فارسی است و پاکستانی به هر مسلک و مذهب باشد ناگزیر قبلة دلش مجموعة گفتار آبدار محمد اقبال به فارسی خواهد بود و این از نظر ما ایرانیان یکی از بزرگترین خدمات آن مرد بزرگ است.
بدبختانه اکثر نمایندگان ما در خارج از توجه به این قبیل وسایل غافل و یا اینکه به تمام معنی از علم و اطلاع به موضوع تهی‌دستند.
من خود یکی از نمایندگان عالی‌رتبة ایران را در خارج از ایران دیدم که در مقام صحبت از سلاطین غور نمی‌ دانست که غوریان پیش از صفویه سلطنت می‌کرده‌‌‌اند یا بعد از ایشان، و برای دانستن اینکه شبه جزیره «القطر» که آن را الکاتر و القاطر تلفظ می‌نمودند در کجای دنیاست و به چه وضع اداره می‌شود تمام اعضای یک سفارت کبرائی مستأصل مانده بودند.
این بود مختصری از نظریات اینجانب که با کمال اخلاص به قلم آمد.
امیدوارم این جمله مورد التفات و توجه جماعتی که به نیت احیای زبان فارسی قیام کرده‌اند قرار گیرد و در این مرحله عملی انجام شود که واقعاً مبتنی بر اساس استوار باشد تا اگر هم به زودی مثمر ثمری نمی‌شود لااقل در آینده به حصول ثمری در آن بتوان امیدوار شد، مخصوصاً در این مرحله باید از ریا و تظاهر و تبلیغات بابِ روز که اکثر اوقات برای وصول به مقاصد دیگری است جداً احتراز به عمل آید تا در اجرای سنتی که مقدس و مقرون به صلاح عمومی است سرشکستگی و بدنامی بروز ننماید، یعنی خدای نخواسته طوری نشود که دیگر کسی به این موضوع رغبت نکند و فرصت مغتنمی که علی‌العجاله در دست است ضایع بماند.

پی‌نویس‌ها:
1- [و در دیگر شهرهای چین].


مجموعه مقالات عباس اقبال آشتیانی ـ‌ بخش چهارم ـ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به نقل از مجله یغما ، سال 13، شماره 12، اسفند 1339، ص 565