16 تیر 1399
اقدامات فرانسه و ژیسکار دستن در جریان انقلاب اسلامی ایران
والِری ماری رنه ژرژ ژیسکار دِستَن (به فرانسوی: Valéry Marie René Georges Giscard d'Estain) در ۱۳۰۵ش / ۱۹۲۶م در آلمان و در خانوادهای مرفه متولد شد. زندگیش از خردسالی برای دستیابی به بالاترین مراتب قدرت توسط خانوادهاش برنامهریزی شده بود. از دانشگاه پلیتکنیک فرانسه فارغالتحصیل شد و در حالیکه بسیار جوان بود وارد شغل دولتی شد و به استخدام وزارت دارایی فرانسه درآمد. در ۱۹۵۶ و در ۳۰ سالگی به پارلمان فرانسه راه یافت. اندکی بعد در مقام یکی از اعضای هیئت نمایندگی فرانسه در سازمان ملل متحد در این سازمان حضور یافت و در ۱۹۶۲م / ۱۳۴۱ش، دوره زمامداری ژنرال دوگل، توسط او به وزارت دارایی منصوب شد.
سیاستهای اقتصادی او -که برای درمان اقتصاد آسیب دیده فرانسه از جنگ جهانی دوم اتخاذ شده بود- به اعتراضات سراسری دامن زد و موجبات برکناری از سمتش تا پنج سال بعد (۱۹۶۷م) را فراهم کرد.
انتخابات کابینهای ژرژ پمپیدو بار دیگر ژیسکار دستن را برای مدت ۷ سال (تا ۱۹۷۴م) بر کرسی وزارت دارایی نشاند تا آنکه با مرگ پمپیدو در ۱۹۷۴ م بر فرانسوا میتران پیروز شد و به عنوان بیستمین رئیسجمهور فرانسه و سومین رئیسجمهور از جمهوری پنجم انتخاب شد. ژیسکار در سال ۱۹۷۹م / ۱۳۵۷ش میزبان کنفرانس گوادلوپ بود و دو سال پس از آن با شکست از رقیب پیشین خود فرانسوا میتران دوران ریاست جمهوریاش پایان یافت.
موضعگیری فرانسه در دوران نهضت اسلامی به ویژه پس از حضور امام خمینی در نوفل لوشاتو از اهمیت و حساسیت بیشتری برخوردار شد. سیاست پیروی اروپا از آمریکا و حمایتش از شاه از طرفی و قیافه دمکراسی مآبانه در مقابل خیزشهای استقلال طلبانه و انقلابی از طرف دیگر در آن زمان باعث میگردید که رهبران اروپا از جمله فرانسه به چندگانگی در سخن و کردار گرفتار آیند. نمونه زیر بررسی نمونهای این چندگانگی از طرف آقای ژیسکاردستن است.
در شماره 44 روزنامه توس (دوشنبه 23 شهریور 1377) در مصاحبه با آقای ژیسکاردستن - رئیس جمهور اسبق فرانسه - سخنی به نقل از ایشان درباره اقامت امام خمینی در پاریس درج شده است که عاری از حقیقت میباشد. ایشان گفتهاند: «[آیتالله خمینی] به محض ورود به فرودگاه تقاضای پناهندگی سیاسی کرد و ما هم به او دادیم.»
در بخش مهمی از متن مصاحبه و پاسخ آقای ژیسکاردستن میخوانیم که:
سئوال مصاحبهگر: در مسیر حوادث انقلاب 1979 ایران، شما تمام مقدمات لازم را برای اقامت موقت امام خمینی در فرانسه (نوفل لوشاتو) تدارک دیدید آیا هیچ وقت در این باره با محمدرضا شاه قبلاً صلاح و مصلحت و یا مشورت و هماهنگی کردید؟
ژیسکاردستن: وقتی آیتالله خمینی به فرانسه آمد از ایران مستقیم به فرانسه نیامد بلکه از عراق وارد فرانسه شد. او یک پناهنده سیاسی در عراق بود و تصمیم گرفت به دلایل شخصی از عراق به یک کشور اروپایی نقل مکان کند. او به خواست خود از عراق با هواپیمای مسافربری به پاریس آمد و تقاضای پناهندگی سیاسی کرد و ما هم به او دادیم و از بدو ورود فعالیتهای سیاسی خود را علیه شاه آغاز کرد. این فعالیتها ابتدا با شعارهای سیاسی توأم بود و در پایان به یک شورش داخلی در ایران منجر و ختم شد. من از شاه دلیل مسافرت آیتالله خمینی را به فرانسه جویا شدم. در جواب شاه از من خواست به او روادید بدهیم و مراتب امنیتی و حفاظتی در مورد آیتالله خمینی را از سوی دولت فرانسه تأمین کنم. بلافاصله من سفیر خود را در ایران به حضور شاه فرستادم و از او خواستم که نظر شاه را حضوراً از او بپرسد و به من گزارش دهد و شاه برای من پیغام داد که کوچکترین مشکلی برای آیتالله خمینی به وجود نیاورم و حتی به سفیر من گفت: اگر دولت فرانسه مقدمات پذیرایی و آسایش او را فراهم نکند او دولت فرانسه را هرگز نخواهد بخشید. شاه معتقد بود که هر برخورد ناشایست و گرفتاری برای آقای خمینی در فرانسه به شدت و حدت ناآرامیهای داخلی ایران کمک خواهد کرد.»
بر اساس منابع و شواهد موجود برخی ادعاهای ژیسکاردستن نمیتواند واقعیت داشته باشد از جمله این که:
1- آقای ژیسکاردستن در کتاب خود (Le pouvoir et la vie. Paris) که به فارسی تحت نام: «قدرت و زندگی» ترجمه گردیده و در سال 1988 منتشر ساخته است جریان ورود امام به پاریس و وقایع پس از آن را به گونهای نگاشته است که در موضوع مورد بحث و موارد دیگر صراحتاً با اظهارات اخیر ایشان مغایرت دارد.
ایشان در کتاب خویش (صفحات 115- 113 متن فرانسوی و 109- 102 متن فارسی) مینویسد:
«ورود آیتالله خمینی به فرانسه در آغاز توجه زیادی برنیانگیخت و روز ششم اکتبر سال 1978 با یک گذرنامه عادی از بغداد وارد فرودگاه ورلی پاریس شد. مبدأ حرکت او عراق بود که از سال 1964 به صورت تبعید در آنجا به سر میبرد. حکومت صدام حسین در چارچوب سیاست عادی ساختن روابط خود با ایران تصمیم به اخراج وی گرفت. بعداً به من گفتند که او بین هواپیمائی که عازم پاریس بوده و هواپیمائی که به الجزیره میرفت تردید داشته است. هواپیمای پاریس زودتر پرواز میکرده و آیتالله سوار این هواپیما شده است. وزیر کشور فرانسه، کریستیان بونه، هر روز گزارشی از وقایع روزانه و اطلاعاتی که آگاهی مرا بر آنها مفید تشخیص میداد برای من میفرستاد. او در فواصل معین تحلیلی از اوضاع سیاسی و افکار عمومی را که از طرف ربرت پاندرو رئیس کل پلیس، تنظیم میشد ضمیمه آن میکرد... روز جمعه 6 اکتبر 1978 و روز بعد از آن، در گزارشهای وزیر کشور به ورود آیتالله خمینی به پاریس اشارهای نشده بود. قوانین و مقررات ما در مورد دادن پناهندگی سیاسی به کسانی که به دلیل آزار و شکنجه به خاطر عقیده یا خطری که جان آنها را تهدید میکند به این کشور پناه میآورند خیلی باز و وسیع است... ولی ما نمیتوانیم کسانی را که قصد ادامه مبارزه خصومت آمیز با حکومت کشور خود را دارند در خاک فرانسه بپذیریم. به همین دلیل روز دوشنبه (8 اکتبر) رئیس پلیس ایولین حکمی در رد اجازه اقامت آیتالله خمینی در خاک فرانسه صادر کرد و در این حکم تایید نمود که آیتالله باید روز دهم اکتبر خاک فرانسه را ترک کند. صبح روز بعد سفیر دولت شاهنشاهی ایران در پاریس به وزارت امور خارجه فرانسه مراجعه نمود و رسماً اعلام داشت که: دولت ایران تقاضای اعمال هیچگونه محدودیتی را در مورد اقامت آیتالله خمینی در خاک فرانسه ندارد. به این ترتیب تصمیم رئیس پلیس ایولین برای خروج آیتالله از خاک فرانسه رسماً ابلاغ نشد. روز پانزدهم اکتبر، سفیر ما در تهران تلگرافی به من گزارش داد که با نخست وزیر ایران ملاقات کرده و نامبرده تایید کرده است که هیچگونه مخالفتی با اقامت آیتالله خمینی در فرانسه ندارد و هرگونه شرایطی را که خود ما در نظر بگیریم میپذیرد. نخست وزیر ایران فقط از ما خواسته بود که هرگونه اطلاعی از فعالیتهای آیتالله خمینی را که در فرانسه به دست میآوریم در اختیار او بگذاریم. من در حاشیه این تلگراف به خط خود نوشتم: بلی. همین کار را بکنید. در نیمه دوم ماه نوامبر، من در تالار جشنهای کاخ الیزه کنفرانس مطبوعاتی معمول خود را برگزار کردم. روزنامه نگاران درباره اقامت آیتالله در فرانسه و فعالیتهای سیاسی او سئوالات متعددی از من کردند. من ضمن پاسخ به سئوالات آنها یاد آوری کردم که ما دوبار در ماههای اکتبر و نوامبر به ایشان تذکر دادهایم که نمیتوانند از خاک فرانسه پیامهای دعوت به اعمال خشونت و انقلاب صادر کنند. هفته بعد سفارت ایران به ما اطلاع داد که نوارهای کاست آیتالله همچنان به ایران صادر میشود. من به آقای شایه مدیر قسمت قرارداد و مقررات اداری وزارت خارجه، دستور دادم شخصاً به نوفل لوشاتو برود و با تشریفات رسمی و یاد آوری شرایط اقامت در فرانسه مجدداً هشدار بدهد که ما نمیتوانیم ادامه چنین وضعی را بپذیریم. مراتب روز چهارم دسامبر ابلاغ شد و رابط و نماینده ایشان همان معاذیر را تکرار کرد.
باری، دوشنبه بعد نوارهای کاست جدیدی با صدای خود آیتالله در تهران پخش شد که در آن از مردم دعوت شده بود شاه را به قتل برسانند. گفتم دیگر کافی است! این دیگر فقط به ایران مربوط نمیشود، این مربوط به خود ما و احترام به مقررات پناهندگی و قول و قرارهایی است که گذاشته شده است.
من وزیر کشور را به کاخ الیزه احضار کردم و از او خواستم که موضوع را تحقیق کند و اگر اطلاعات داده شد مورد تایید بود ترتیب عزیمت آیتالله را از خاک فرانسه بدهد. من از او خواستم که مقدمات این کار را تا آخر هفته فراهم کند. او مخاطراتی را که این کار در برداشت برای من تشریح کرد که از آن جمله انعکاس این خبر در تهران و احتمال بروز اغتشاشاتی بود که ممکن است عواقب نامطلوبی برای منافع ما و جان اتباع ما در ایران داشته باشد. من همچنین از او خواستم که در اجرای این تصمیم به ترتیبی عمل کند که از مخاطرات احتمالی آن کاسته شود و از آن جمله به عامل غافلگیری و انتخاب مقصد مناسب اشاره کردم. روز چهارشنبه وزیر کشور اقداماتی را که برای انجام دستور به عمل آورده بود برای من تشریح کرد. عزیمت آیتالله از فرانسه برای سحرگاه روز جمعه پیشبینی شده بود. قرار بر این بود که آیتالله به الجزایر فرستاده شود. زیرا خود وی هم قبلاً علاقمند بود به این کشور برود. شرایط مادی عملیات نیز (از نظر هزینه و رزرو هواپیما) تأمین شده بود. من ترتیبات این کار را تایید کردم. آخرین اقدام احتیاطی که ضروری به نظر میرسید، این بود که قبلاً شاه را از این تصمیم خود آگاه کنم. من از سفیرمان در تهران خواستم که روز پنجشنبه شخصاً با شاه تماس بگیرد و برای پیشگیری از هرگونه خطر احتمالی وی را از تصمیم من مطلع سازد. تماس برقرار شد و نتیجه آن را بی درنگ به لحاظ فوریت قضیه، تلفنی در الیزه به من اطلاع دادند. شاه از این که من این موضوع را به او اطلاع دادهام تشکر کرده و تصریح نموده بود که اخراج آیتالله تصمیمی مربوط به فرانسه است و ایران هیچگونه مسئولیتی در این امر به عهده نمیگیرد. اگر بعد از اجرای این تصمیم از وی در این مورد سئوال شود خواهد گفت که با این عمل موافق نبوده است... سه هفته بعد، وقتی که شاه با میشل پونیا توسکی ملاقات میکند به این موضوع برگشته و میگوید اخراج او را از فرانسه به حساب من خواهند گذاشت و این باور عمومی عواقب بسیار وخیمی خواهد داشت... این کار ممکن است جرقه نهائی باشد. همان طور که خودتان صلاح میدانید عمل بکنید، اما این را بدانید که چنین کاری، هم برای من و هم برای شما، ممکن است واکنشهای بسیار خطرناکی داشته باشد. من وزیر کشور را پای تلفن میخواهم و به او میگویم:
من جواب شاه را گرفتم. او نمیخواهد در این مورد قبول مسوولیت بکند. او خواهد گفت که با اخراج آیتالله از فرانسه موافقت نکرده است. باید کل این عملیات را لغو کنید.»
ملاحظه میشود که در متن کتاب با آن که آقای ژیسکاردستن به ذکر جزئیات واقعه پرداخته است نه تنها هیچگاه سخن از تقاضای پناهندگی سیاسی و اعطای آن از سوی دولت فرانسه در بدو ورود امام در میان نیست بلکه برعکس، دو روز بعد (8 اکتبر) حکم اخراج امام نیز صادر میشود. اما بر اثر هشدار رژیم شاه مبنی بر عواقب وخیم این اقدام در ایران این حکم لغو میگردد. مجدداً آقای ژیسکاردستن، و این بار شخصاً دستور اخراج امام را از فرانسه صادر و بر آن پافشاری میکند. ایشان در بیان علت عدم اجرای حکم صادره فقط به هشدار دولت ایران میپردازد اما از ذکر عامل اصلی یعنی فشار افکار عمومی جهانیان و سیل تلگرافها و پیامهایی که از سوی شخصیتهای بزرگ دینی داخل و خارج کشور و احزاب و جمعیتهای سیاسی مذهبی و قشرهای مختلف مردم ایران و علاقمندان به امام در دیگر کشورها که پس از اعلام خبر محدودیتهای ایجاد شده از سوی دولت فرانسه به سوی کاخ الیزه سرازیر گردید و در رسانههای وقت فرانسه و جهان انعکاس گستردهای داشت، اشاره نمینماید.
برخلاف تصور غلط آقای ژیسکاردستن که احتمالاً ناشی از گزارشهای نادرست مأمورین ایشان یا عدم اطلاع وی از لغو روادید برای مسافران ایرانی در آن زمان میباشد. (در بند 2 در پائین توضیح داده خواهد شد)
بنابر این امام خمینی بدون هیچگونه پیش شرطی در فرانسه اقامت داشته و تا پایان نیز هیچگونه محدودیتی را هرگز نپذیرفته است.
ضمناً چنان که آقای ژیسکاردستن در کتابشان نوشتهاند، ایشان پس از ناگزیر شدن از لغو حکم اخراج امام دستور همه نوع همکاری با سرویس امنیتی شاه (ساواک) را صادر میکند. نتیجه این دستور، اعزام هیئتی از سوی ساواک ایران به سرپرستی کاوه از مقامات ارشد ساواک به فرانسه و دیدار با مسئولین امنیتی این کشور میباشد که سند مذاکرات این دیدار در مجموعه اسناد ساواک موجود است و گواهی است بر ماهیت دموکراسی مورد نظر آقای ژیسکاردستن، که فعلاً از درج آن خودداری میگردد فقط به ذکر این نکته در سند اشاره میشود که به موجب آن، طرف امنیتی فرانسوی پیشنهاد اخراج و اعزام امام خمینی به یک کشور اروپایی و استفاده از فضای آن کشور برای از بین بردن امام را میدهد ولی مقام امنیتی ایران به دلیل ترس از عواقب چنین اقدام خطرناکی پذیرش آن را موکول به تصمیم مقامات تهران میکند.
2 - در آن زمان (سال 1357) مسافرت دارندگان گذرنامه ایرانی به فرانسه نیاز به روادید (ویزا) نداشته است و چنان که در گفتار و نوشته ژیسکاردستن نیز برخلاف سؤال القائی مصاحبه کننده منعکس است: سفر امام به پاریس غیر مترقبه و بدون هیچگونه تدارک و هماهنگی قبلی اتفاق افتاده و همان گونه که در مصاحبههای متعدد امام در آن زمان تصریح شده است ایشان اقامت در فرانسه را بسیار کوتاه و چند روزه ارزیابی کرده و تصمیم به سفر به یکی از کشورهای اسلامی(الجزایر) داشتهاند که بدون هیچ پیش شرطی مانع فعالیتهای سیاسی امام نشود. مرحوم حجتالاسلام سیداحمد خمینی در همین باره در سال 1360 پس از شرح ماجرای تصمیم به هجرت از عراق و مسافرت تا مرز کویت و ممانعت دولت کویت و بازگشت به بصره چنین توضیح میدهد:
«نماز صبح را با امام خواندم و بعد از نماز از تصمیمشان جویا شدم. گفتند سوریه. گفتم اگر راه ندادند؟ اگر آنها هم برخوردی مثل کویت کردند بعد کجا؟ کشورهای همسایه یکی یکی بررسی شد... میبایست وارد کشوری شد که ویزا نخواهد و از آن جا با مقامات سوری تماس گرفته شود که آیا حاضرند بدون هیچ شرطی ما را بپذیرند. یعنی امام به هیچ وجه محدود نگردند... فرانسه را پیشنهاد کردم. زیرا توقف کوتاهمان در فرانسه میتوانست مثمر ثمر باشد و امام میتوانستند بهتر مطالبشان را به دنیا برسانند. امام پذیرفتند.»[1]
بنابراین موضوع تقاضای پناهندگی سیاسی از اساس بیپایه و خلاف واقعیت است و اصولاً انتخاب کشور فرانسه به لحاظ عدم نیاز به روادید به عنوان یک مرحله موقتی در انتخاب محل اقامت بعدی مطرح بوده است. و این امر نه تنها مربوط به روزهای اول اقامت امام در فرانسه میباشد بلکه تا مدتها پس از استقرار امام در نوفل لوشاتو محور یکی از سؤالات مصاحبه کنندگان و پاسخ امام بوده است؛ به عنوان نمونه:
در تاریخ 10 آبان 57 (نوامبر 1978) خبرنگار روزنامه انگلیسی گاردین در مصاحبه خویش میپرسد:
«تحت چه ضابطهای آیتالله در پاریس زندگی میکنند؟ آیا نقشه دارند در پاریس بمانند؟ و اگر نه، به کجا خواهند رفت؟...
پاسخ امام: توقف من در فرانسه موقتی است. تنها ضابطه توقف من در هرکجا که باشد، امکان انجام وظیفه هست.»[2]
در تاریخ 11 آذر 57 (2دسامبر 78) در پاسخ به سؤال خبرنگار رادیو کانادا که میپرسد:
چرا حضرتعالی به جای یک کشور اسلامی به فرانسه آمدید؟ حضرت امام با اشاره غیر مستقیم به ممانعت دولت کویت پاسخ میدهند:
«بعضی از کشورهای اسلامی با داشتن ویزا از ورودم جلوگیری نمودند، لذا صلاح دانستم که در کشور فرانسه موقتاً سکونت گزینم تا کشورهای اسلامی را برای این موضوع مطالعه نمایم و در آینده به کشورهای اسلامی که بدانم در آنجا میتوانم به فعالیتهای الهی خود ادامه دهم، خواهم رفت.»[3]
3- اقامت امام خمینی در فرانسه (از روز ورود: 15 مهر 57 تا 12 بهمن 57) منطبق بر قوانین جاری وقت فرانسه و ضوابط کنسولی فیمابین ایران و فرانسه در آن ایام بوده است که به موجب این قوانین اولاً ایرانیان برای ورود به فرانسه نیاز به ویزا نداشتهاند و ثانیاً مجاز به اقامت به مدت سه ماه به عنوان گردشگر (توریست) بودند و تمدید آن با اجازه مقامات وزارتخانه این کشور امکان پذیر بوده است. اقامت امام در تمام دوران حضور در فرانسه نیز دقیقاً بر همین مبنا بوده است. ظاهراً آقای ژیسکاردستن فراموش کرده است که چند روز مانده به مهلت اقامت مجاز سه ماهه امام خمینی تنی چند از نمایندگان حامی شاه در مجلس ملی فرانسه در مورد تمدید اقامت به دولت ایشان فشار آورده و هشدار داده بودند و موضوع به عرصه مطبوعات فرانسه نیز کشیده شد.
نقل چند پرسش و پاسخ از مصاحبههای امام خمینی که در همان زمان انجام یافته و در رسانههای جهان انعکاس وسیع داشته است بارزترین دلیل بر رد مدعای اخیر آقای ژیسکاردستن میباشد:
18 آبان 58 (9 نوامبر 78) خبرنگار مجله هفتگی آمستردام نیوروو:
«آیا بعد از تمام شدن مدت ویزای توریستی شما تا دو ماه دیگر مایل هستید فرانسه را به قصد یک کشور دیگر اروپای غربی ترک کنید؟»
پاسخ: «اقامت من در پاریس موقتی است و در اولین فرصت که امکان فعالیت در یک کشور اسلامی داشته باشیم به آنجا میروم.»[4]
15 آذر 57 (6 دسامبر78) خبرنگار روزنامه دیلی تلگراف:
«اگر حضرت آیتالله تا سوم ماه ژانویه که ویزای شما در فرانسه تمام میشود، در فرانسه باقی بمانید تا آن زمان چه برنامهای برای ادامه اقامت خودتان خواهید داشت؟»
پاسخ: «الان پیش بینی نکردهام.»[5]
16 آذر 57 (7 دسامبر 78) خبرنگار مجله نیوزویک:
«پس از این که ویزای شما تمام شود برنامههای شما چیست؟ آیا باز هم این جا خواهید ماند یا به یک کشور عربی خواهید رفت؟»
پاسخ: «بعداً تعیین میکنم.»[6]
30 آذر 57 (21دسامبر 78) خبرنگار رادیو لوکزامبورگ:
«در پنجم ژانویه ویزای شما تمام میشود آیا امیدی و یا خبری برای تجدید آن هست؟»
پاسخ: «ممکن است.»[7]
24 دی ماه 57 (14ژانویه 79) خبرنگار روزنامه لیبرال چاپ توکیو و اوزاکا:
«اگر فرانسه از تمدید تقاضای اقامت شما امتناع کند چه خواهید کرد؟»
پاسخ: «زمین خدا وسیع است.»[8]
مصاحبه دکتر کرکروفت استاد دانشگاه روتگرز آمریکا:
«دولتین فرانسه و آمریکا هر دو به شما اخطار کردهاند... و شما را تهدید کردهاند که از کشورشان اخراج میکنند، ارزیابی شما از این تهدیدها چیست؟»
پاسخ: «آمریکا چنین حقی را ندارد که اخطاریه بدهد و در کار ایران و یا فرانسه دخالت کند. من قصد دارم تا آخرین نفس علیه دیکتاتوری شاه به مبارزاتم ادامه بدهم و یک لحظه هم دست از این کار برنخواهم داشت.»[9]
روزنامه آمریکایی بالتیمورسان، 18 دی 57 (8 ژانویه 79):
«ژیسکاردستن رئیس جمهوری فرانسه یک بار پیشنهاد کرد که دستورات شما برای اعتراض به اعتصاب در ایران از محدوده اقامتتان در فرانسه دارد خارج میشود و به تازگی به شما اجازه داده شد که بیشتر در فرانسه اقامت کنید آیا شما هیچ اخطاری از دولت فرانسه دریافت کردهاید؟»
پاسخ: «من همچون همیشه به خواست خدای تعالی به انجام وظایف خود در جهت خدمت به اسلام و مسلمین ادامه خواهم داد و در هر کجا محدودیتی احساس کنم آنجا را ترک خواهم کرد.»[10]
23 دی ماه 57 (13ژانویه 79) روزنامه تمپو اندونزی:
«حقیقت قضیه با عراق چه بود که شما آنجا را ترک کردید؟ چرا فرانسه را انتخاب نمودید؟... و اگر دولت فرانسه به شما اجازه اقامت ندهد مقصد بعدی شما کجاست؟»
پاسخ: «دولت عراق زیر فشار شاه فعالیتهای مرا در جهت خدمت به اسلام و مسلمین نمیتوانست تحمل کند و لذا ناچار به ترک آن کشور شدم و عازم کویت شدم و با این که ویزایی کویتی داشتم مانع از ورود من به خاک کویت شد ناچار به فرانسه آمدم تا در این جا تصمیم به اقامت در یک کشور اسلامی را بگیرم. و هرگاه در مدت اقامت موقتی خودم در فرانسه احساس محدودیت در انجام وظایفم بکنم خاک فرانسه را ترک خواهم کرد و مهم نیست که کجا باشم زمین خدا وسیع است.»[11]
4 - برخلاف گفته آقای ژیسکاردستن نه تنها در بدو ورود امام خمینی به فرانسه موضوع تقاضای پناهندگی سیاسی مطرح نبوده است بلکه حضرت امام احتمال چنین تقاضایی را بعد از اتمام اقامت مجاز سه ماهه نیز قاطعانه در همان ایام رد کردهاند. چند نمونه از این موضوع به شرح زیر است.
16 آبان 57 (7 نوامبر 78) سؤال خبرنگار روزنامه فاینشنال تایمز:
«آیا پس از اتمام مدت اقامتتان در فرانسه، تقاضای پناهندگی سیاسی را با شرایطی که احتمالاً به شما تحمیل خواهد شد، خواهید پذیرفت؟»
پاسخ امام: «من از هیچ دولتی تقاضای پناهندگی نخواهم کرد.»[12]
7 دی 57 (28 دسامبر78) روزنامه جمعه، شنبه و یکشنبه:
«چگونه فرانسه را به عنوان محل اقامت خود برگزیدید و چگونه این محل (خانه) خاص را برای اقامت برگزیدید؟»
پاسخ: «اول قصد داشتم از راه کویت به سوریه بروم، دولت با این که ویزا داشتم راهم نداد و گفت احساس خطر میکند. حتی اجازه عبور تا فرودگاه را برای خود خطرناک خواند! به همین جهت آمدم به کشوری که این چنین نباشد. و اگر بتوانم در کشوری اسلامی به فعالیتهای الهی خود ادامه دهم خواهم رفت. آمدن ما به این جا علت خاصی ندارد.
سؤال: شرایط دولت فرانسه برای اقامت در این کشور چه بود؟
پاسخ: دولت فرانسه هیچ گونه شرطی برای ماندن من نکرده است و من زیر بار هیچ شرطی که به ضرر ملت ایران باشد نمی روم. بله، در اوایل آنان از مصاحبات من جلوگیری کردند که آن هم رفع شد.[13]
15 آذر 57 (6 دسامبر 78) خبرنگار روزنامه دیلی تلگراف: آیا پس از ملاقات آقای شایه نماینده وزارت خارجه فرانسه با شما در طی روز قبل، تغییری در بیانیههای شما درباره اوضاع و احوال رخ خواهد داد؟ پاسخ امام: خیر، من هرگز حتی برای یک لحظه هم موضع خود را تغییر نمیدهم. این یک تکلیف الهی است و در صورت سکوت، مسؤول خدا خواهم بود.
سؤال: حضرت آیتالله، عکس العمل شما در مقابل رژیم فرانسه مبتنی بر محدود کردن فعالیتهای حضرتعالی و پیامهای شما به مردم ایران چگونه خواهد بود؟
پاسخ: اگر محدود بکنند ما در فرانسه نمیمانیم و به جای دیگر خواهم رفت، لکن برای فرانسه صورت خوشی نخواهد داشت.[14]
آذر57 (2دسامبر 78) تلویزیون سراسری ایتالیا:
آیا فکر می کنید سالهای تبعیدی شما میرود که پایان یابد؟
پاسخ: برای من مکان مهم نیست، بلکه هدفم مبارزه در راه رهایی مردم از قید و بند استعمار و استبداد است، چه در داخل و چه در خارج ایران باشم.[15]
6 - با وجود این همه دلایل متقن مبنی بر بطلان ادعای تقاضای پناهندگی سیاسی و اعطای آن از سوی دولت فرانسه جای بس تعجب است که ریاست جمهوری اسبق این کشور با چه انگیزهای این ادعا را بر زبان جاری ساخته است آن هم در جریان سفری که خود از آن تعبیر به پاسخ میهمان نوازی دولت و مردم ایران میکند. هر چند که متأسفانه در بخشهای دیگر این مصاحبه نیز قضاوتهای نادرستی درباره شرایط گذشته و حال ایران شده است که نقد آن از حدود این مقاله بیرون است .
آقای ژیسکاردستن اگر در جریان مصاحبههای امام خمینی در رد قاطعانه هرگونه شرطی برای اقامت در فرانسه نبودهاند و اگر چگونگی ضوابط کنسولی برای ایرانیان در آن ایام و چگونگی اقامت موقت امام در پاریس را نمیدانسته و یا پس از 20 سال فراموش کرده است طبعاً چند مرحله اعزام نماینده ویژه دولت خویش جهت مذاکره رسمی با امام خمینی را که در کتاب خود با ذکر اسامی و با افتخار از آن یاد میکند فراموش نکرده است. نقل فرازهایی از پاسخ قاطع امام به نمایندگان اعزامی آقای ژیسکاردستن در زمان اقامت در پاریس، واهی بودن ادعای ایشان را آشکار میسازد.
«همان شب از کاخ الیزه آمدند پیش من که ما مواجه شدیم با این قضیه چه بخواهیم و چه نخواهیم آیتالله آمده است، وقت خواستند. امام گفتند بیایند، آمدند و گفتند حق ندارید کوچکترین کاری انجام دهید و امام گفتند: ما فکر میکردیم اینجا مثل عراق نیست، من هر کجا بروم حرفم را میزنم. من از فرودگاهی به فرودگاه دیگری از شهری به شهر دیگر سفر میکنم تا به دنیا اعلام کنم، که تمام ظالمان دنیا دستشان را دست یکدیگر گذاشتهاند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشوند ولی من صدای مردم دلیر ایران را به دنیا خواهم رساند، من به دنیا خواهم گفت که در ایران چه میگذرد.[16]
امام خمینی در دیدار بعدی و در پاسخ به اخطار نماینده وزارت امور خارجه فرانسه (مدیر کل امور کنسولی) آقای کلود شایه در مورد صدور اعلامیه امام، پس از ارائه پاسخی مستند به اظهارات نماینده فرانسه میفرماید: ... ریشه اختلاف ما با شما در همان اظهار عقیده است... اگر دولت فرانسه مایل نیست ما حرف حقمان را بزنیم حرف خود را - که همه آزادند حرف حقشان را بزنند – نگوییم، ما با ناراحتی به جای دیگر منتقل میشویم... شما هیچوقت به سفارت خودتان در ایران مراجعه کردهاید که این کشتارهایی که میشود علتش چیست؟ آنها میکشند! اسیر میکنند! مردم را حبس و تبعید میکنند. اینجا دولت فرانسه میگوید ما صحبت نکنیم؟ مظالم آنها را نگوییم؟ آیا این آزادی است؟ اسمش آزادی است!... دولت فرانسه از شاه جانبداری میکند و این اشتباه است. باید از ملت پشتیبانی کند، شاه رفتنی است، شاه نخواهد ماند. ملت میماند، اصل ملت است. شاه جانی است و برای حیثیت فرانسه ضرر دارد که از یک جانی طرفداری کند. فرانسه که آزادی خواه است در برابر مظلومان و آزادیخواهان میگوید فریاد نزنید تا آنها جنایت خود را بکنند؟ این برخلاف مصالح فرانسه است و فرانسه باید مصالح آتی خود را ببیند!. .. شما میبینید که مردم ایران و تمامی، حتی ارتشیها، چه احترامی به فرانسویها که به ایران میروند میگذارند و میدانند که چرا؟ چون من اینجا هستم و داد مظلومیت آنها را سر میدهم. من میل ندارم که این وضع عوض شود. مسائلی که پیش میآورید، خبرش به ایران برسد. نظرشان را ممکن است عوض کنند و من میل ندارم. من میهمان شما هستم. دولت فرانسه بهتر است تجدید نظر کند. من مایل هستم دوستی شما با مردم ایران برقرار باشد.[17]
پینوشتها:
[1] . مصاحبه با کیهان، 10 بهمن 1360.
[2] . کتاب طلیعه انقلاب، مصاحبه های امام خمینی، مرکز نشر دانشگاهی، 1362، ص 37.
[3] . همان، ص 167.
[4] . همان، ص 89.
[5] . همان، ص 177.
[6] . همان، ص 179.
[7] . همان، ص 218.
[8] . همان، ص 323.
[9] . همان، ص 228.
[10] . همان، ص 276.
[11] . همان، ص 315.
[12] . همان، ص 76.
[13] . همان، ص 221.
[14] . همان، ص 178.
[15] . همان، ص 165.
[16] . فصلنامه حضور، شماره 3، ص 9.
[17] . صحیفه امام، ج 5، ص 210، 20 آذر 1357.
رؤسای چهار جمیز کالاهان نخست وزیر انگلیس، ژیسکار دستن رئیس جمهور فرانسه، جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا، هلموت اشمیت نخست وزیر آلمان
مرکز بررسی اسناد تاریخی