07 خرداد 1400

کالبدشکافی جریانات و غائله های سال های 1357 تا 1360


مرضیه عراقی

کالبدشکافی جریانات و غائله های سال های 1357 تا 1360

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در 22بهمن 1357ش. و در پی آن، انجام همه‌پرسی در 10 فروردین 1358ش. بیش از 98 درصد مردم به جمهوری اسلامی «آری» گفتند و تنها کمتر از 2 درصد، آن را قبول نکردند، اما گروهی از این مخالفان کم‌تعداد، همان با کمک نیروهای خارجی و مخالفان جمهوری اسلامی ایران، طی سال‌های 1357 تا 1360ش. مناقشاتی در سطح کشور پدید آوردند تا شاید بتوانند پایه‌های مستحکم انقلاب اسلامی را به لرزه درآورند؛ اگرچه، حضور امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی و اتکای انقلاب به مردم و نیروهای انقلابی در همۀ این بحران‌ها و جریان‌ها، خط بطلانی بر رؤیاهای مخالفان انقلاب اسلامی کشیدد. در این مقاله، تلاش شده با نگاه به مهم‌ترین جریانات و غائله‌های سال‌های 1357 تا 1360ش. به واکاوی این ماجراها و پیامد‌های آن بپردازیم.

1- غائله کردستان اسفند 1357

هنوز چند روزی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که نیروهای به اصطلاح چپ، با کمک نیروهای ضد انقلاب و سلطنت‌طلب تلاش کردند به بهانۀ حقوق اقلیت‌های قومی و آزادی‌های اجتماعی، افکار عمومی مردم کُرد را که سال‌ها تحت ظلم نظام ستمشاهی قرار داشتند، برای برگزاری تظاهرات ضدانقلابی و تحرک علیه نیروهای ارتش، تشویق کنند. بر این اساس، از اسفند سال 1357ش. شاهد درگیری نیروهای مسلح ضدانقلاب علیه پادگان‌های ارتش، در سنندج و مهاباد بودیم. در آن زمان، سه جریان سیاسی در مناطق کردنشین ایران فعال بودند:

الف)   حزب دمکرات که پس از کنگرۀ سوم و تعیین عبدالرحمن قاسملو (1) به ‌عنوان رهبر حزب، تجدید سازمان یافته بود؛

ب)     گروهک کومله که مرکز آن در شهر سنندج بود. این گروهک تروریستی، نخست از طریق جذب تشکل دانشجویان کُرد، مطرح شد و از نظر گرایش سیاسی و ایدئولوژیک، مائوئیست (2) بود. به اعتقاد آن‌ها، نخست، کردستان و سپس تمام ایران را می‌شد با راه‌ اندازی مبارزات دهقانی در روستاها از طریق یک سازمان پیشتاز، نجات داد! این گروهک، نخست با نام «سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان» (کومله) فعالیت می‌کرد؛ اما از سال 1362ش. به بعد، به «حزب کمونیست ایران» تغییر نام داد. این حزب بسیاری از عوامل ساواک رژیم شاه را در ساختار خود به کار گرفته بود؛

ج‌)      جمعیت جوانان مسلمان کُرد که رهبری آن را احمد مفتی‌زاده (3) عهده‌دار بود. این گروه به دلیل گرایش‌های سیاسی ـ ایدئولوژیک خود، با دو حرکت قبلی تفاوت داشت، ولی در برخی از مسائل با آن‌ها هم‌‌رأی بود. غیر از احزاب و گروه‌هایی که با شعارهای حزبی و قومی فعالیت می‌کردند، جریان نیرومند طرفداران انقلاب اسلامی نیز در منطقۀ کردستان وجود داشت (جلایی‌پور، 1372).

 با آغاز انقلاب اسلامی و مبارزۀ مردم در مخالفت با رژیم شاه، مردم کردستان نیز مانند دیگر مناطق کشور، به صف مبارزه علیه رژیم پهلوی پیوستند. البته کردستان نسبت به استان‌هایی مانند اصفهان، تبریز، قم و... دیرتر به جریان انقلاب پیوست و در خود کردستان نیز، سنندج دیرتر از مهاباد به صحنۀ مبارزه وارد شد؛ به گونه‌ای که نخستین تظاهرات در مهاباد، در 18 خرداد 1357ش. و در جریان تشییع جنازۀ عزیز یوسفی (4) (از زندانیان سیاسی که در زندان درگذشته بود) رخ داد که به دستگیری عده‌ای توسط ساواک (5) منجر شد (فاطمی، 1388).

در سنندج نیز، نخستین تظاهرات در روز 15مرداد 1357ش. برای پشتیبانی از اعتصاب غذای 24روزۀ زندانیان سیاسی به راه افتاد. بعد از این وقایع، موج راهپیمایی و تحصن سراسر منطقه را فراگرفت و اهالی کردستان، مانند مردم سراسر کشور، در مبارزه علیه رژیم شاه به طرفداری از امام خمینی(ره) شرکت کردند. در روز 22 بهمن‌، مردم مناطق کُردنشین به مراکز نظامی مانند شهربانی‌ها، ژاندارمری‌ها و... هجوم آوردند و این مراکز را به تصرف خود درآوردند.

با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357ش. به دلیل فروپاشی دولت مرکزی، در کردستان نیز همانند برخی دیگر از نقاط کشور، وضعیت پیچیده‌ای حاکم شد. نیروهای سیاسی مختلف در کردستان، درصدد جمع‌آوری نیرو و تقویت خط‌ سیاسی خود برآمدند. در این دوره، جریان‌های طرفدار نظام جمهوری اسلامی در کردستان ضعیف شده بودند و تنها در مریوان و سنندج پایگاه داشتند که آن‌ها هم، به‌رغم کوشش فراوان، در مقابل فعالیت جریان‌های چپ‌ (و عوامل وابسته)، از قدرت بسیج کمتری برخوردار بودند. در این زمان، در بیشتر مناطق کردنشین، بازار خرید و فروش اسلحه به‌شدت رونق گرفت. در چنین جوّ هرج‌ومرجی، از نیروهای سیاسی گرفته تا بسیاری از مردم عادی، همه در فکر مسلح‌شدن بودند (فاطمی، 1388).

در دورۀ پس از پیروزی انقلاب اسلامی که نظام هنوز در پی تدارک استقرار نهادهای انقلابی خود برای تحقق آمال مردم بود، در کردستان، گروه‌هایی مانند کمونیست‌ها (6)، لیبرال‌ها (7)، ملی‌گراها و سلطنت‌طلبان، هریک در پی تقویت قدرت خود و مقابله با استقرار نهادهای انقلابی جمهوری اسلامی ایران در این منطقه بودند. پس از پیروزی انقلاب، دو کمیته در شهر سنندج تشکیل شد. مسئول یکی از این کمیته‌ها را صفدری (8) ـ روحانی مبارز ـ عهده‌دار بود که بیش از یک‌سال، سرپرستی حسینیۀ سنندج را برعهده داشت و در جریان انقلاب، نقش مؤثری ایفا کرد. وی هم‌زمان با سرپرستی کمیتۀ مزبور، سرپرستی ستاد لشکر سنندج را نیز برعهده داشت.

 کمیتۀ دیگری نیز در محل استانداری ایجاد شده بود که احمد مفتی‌زاده، رئیس‌ جمعیت جوانان مسلمان کُرد مسئول آن بود. از همان آغاز، وی با اعلام مخالفت با صفدری، خود را تنها رهبر مذهبی ـ سیاسی کردستان دانست و در سفرهایی که به تهران داشت، مرتباً از مقامات درخواست می‌کرد صفدری از سنندج اخراج گردد و کمیتۀ او اداره شهر را برعهده داشته باشد و معاونش (خسروی) نیز به‌عنوان استاندار استان کردستان انتخاب شود.

از روز 28 اسفند، تمام گروه‌ها نظیر حزب دمکرات، کومله و فداییان خلق (9)، نیروهایشان را از تمام مناطق کردستان جمع‌آوری نموده و به سمت سنندج حرکت کردند. بدین‌ترتیب، شهر به حالت نظامی درآمد .در نخستین روز فروردین‌ 1358ش. هیأتی از تهران برای از بین‌بردن جوّ تشنج و پایان‌دادن به جنگ، وارد سنندج شد. این هیأت، متشکل از آیت‌الله طالقانی (10)، آیت‌الله شهید بهشتی (11)، آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی (12)، ابوالحسن بنی‌صدر (13) و احمد صدر حاج‌سیدجوادی (14)، با مفتی‌زاده، شیخ‌ عزالدین حسینی (15) از روحانیون نزدیک به کومله، عبدالرحمن قاسملو ـ رهبر حزب دموکرات کردستان، غنی بلوریان (16) و نمایندگان کومله و چریک‌های فدایی به مذاکره پرداختند. در جریان مذاکراتِ شورای موقت با آیت‌الله طالقانی و هیأت اعزامی از تهران، جوّ تشنج تاحدودی از بین رفت و قرار شد مراکز تصرف‌شده، تخلیه شوند؛ برای تأسیس شورای شهر، انتخابات انجام گیرد و شورای موقت نیز منحل شود.

بدین‌ترتیب، ابراهیم یونسی (17) نیز از طرف وزیر کشور، به‌عنوان استاندار کردستان انتخاب و غائله به‌طورموقت پایان یافت، اما گروهک‌ها به‌شدت از آن استفادۀ تبلیغاتی کردند و در شهرهای بانه و سقز، تظاهراتی با شعار «ارتش ضدخلقی، نابود باید گردد» به راه افتاد. در این هنگام، دیگر مناطق کردستان نیز وضعیت متشنجی داشتند (ماهنامۀ الکترونیکی تاریخ معاصر؛ خاطرات هاشمی رفسنجانی).

آغاز مجدد درگیری ها در کردستان، از بهار 1358 شروع شد؛ پس ازبه‌بن‌بست‌رسیدن کامل مذاکرات هیأت نمایندگی کُرد با هیأت حسن‌نیت، از شمال و جنوب کردستان، جنگ مجددی به کشور تحمیل شد. در شمال، حزب دمکرات، به نیروهای ارتش و سپاه حمله کرد و جنگ سختی در گرفت. درجنوب کردستان نیز گروهک کومله راه را بر ستون نظامی بزرگی که از مسیر کامیاران آمده بود و قصد ورود به پادگان سنندج را داشت، سد کرد. توجیه سرکردگان گروهک کومله این بود که ستون مزبور برای اشغال شهر آمده‌است. هرچند طی مذاکراتی قرار شد این نیروها از راهی فرعی به پادگان دسترسی یابند، اما در بین راه، عوامل گروهک‌های  تروریستی به نیروهای ارتش حمله و عده‌ای را شهید و زخمی کردند. بااین‌حال، این نیروها موفق شدند خود را به پادگان برسانند.

هم‌زمان، در بانه و مریوان نیز جنگ آغاز شد و گروهک‌های کومله و دمکرات، دو پایگاه را در نزدیکی سردشت، خلع سلاح کردند. از آنجا‌ که گروهک‌ها فکر می‌کردند توان مقاومت در شهرها ـ به‌ویژه در سنندج ـ را دارند، همۀ مناطق را سنگربندی کردند. بدین‌ترتیب، جنگ سختی آغاز گردید که 24 روز طول کشید و طی آن، عدۀ زیادی از غیر نظامیان کشته و مجروح شدند. پس از یک‌ماه، شهرهای سنندج، مریوان، بانه، سقز و سردشت از سلطۀ گروهک‌های ضد انقلاب آزاد شدند (صادقی، 1387).

در مرداد 1358ش. نیروهای اصیل انقلاب به بیرون‌ راندن گروهک‌های ضدانقلاب، به‌خصوص حزب دمکرات و گروهک کومله از مناطق کردستان معتقد بودند؛ چرا که این گروهک‌ها هر روز، جنگ تازه‌ای را در گوشه‌ای از کردستان، به نیروهای بومیِ طرفدار انقلاب اسلامی تحمیل می‌کردند. سرانجام، در جنگ پاوه، رهبر انقلاب،‌ حضرت امام خمینی(ره) مجبور به دخالت مستقیم شدند و فرمان پاکسازی تمام مناطق را از نیروهای ضدانقلاب، صادر کردند. ایشان با بیان این مطلب که حساب مردم کُرد از توطئه‌گران جداست، استراتژی نیروهای نظامی را در برخورد با مسئلۀ کردستان مشخص کردند.

متن دستور مهم امام خمینی (ره) خطاب به رئیس وقت ستاد ارتش به شرح ذیل بود: «از اطراف ایران، گروه‌هاى مختلف ارتش و پاسداران و مردم غیرتمند تقاضا کرده‌اند که من دستور بدهم به سوى پاوه رفته و غائله را ختم کنند. من از آنان تشکر مى‌کنم و به دولت و ارتش و ژاندارمرى اخطار مى‌کنم اگر با توپ‌ها و تانک‌ها و قواى مجهز، تا 24 ساعت دیگر حرکت به سوى پاوه نشود، من همه را مسئول مى‌دانم.

من به عنوان ریاست کل قوا به رئیس ستاد ارتش دستور مى‌دهم که فوراً با تجهیز کامل، عازم منطقه شوند و به تمام پادگان‌هاى ارتش و ژاندارمرى دستور مى‌دهم که بى‌انتظارِ دستور دیگر و بدون فوت وقت، با تمام تجهیزات، به سوى پاوه حرکت کنند و به دولت دستور مى‌دهم وسایل حرکت پاسداران را فوراً فراهم کنند. تا دستور ثانوى، من مسئول این کشتار وحشیانه را قواى انتظامى مى‌دانم و در صورتى که تخلف از این دستور نمایند، با آنان عمل انقلابى مى‌کنم. مکرر از منطقه اطلاع مى‌دهند که دولت و ارتش کارى انجام نداده‌اند. من اگر تا 24 ساعت دیگر عمل مثبت انجام نگیرد، سران ارتش و ژاندارمرى را مسئول مى‌دانم. والسلام. روح اللّه الموسوی الخمینى،‌ 24 شهر رمضان 99/ 27 مرداد 58» (صحیفۀ امام، ج9: 286).

در آن زمان، شهید دکتر چمران (18) فرماندهی نیروهای نظامی را در شهر پاوه برعهده داشت. نیروهای ارتش و سپاه در عملیات‌ پی‌درپی، توانستند ضمن آزادسازی شهر پاوه، به‌تدریج، دیگر نواحی کردستان را از وجود گروهک‌ها،  به خصوص کومله، آزاد کنند. در 28 مرداد 1358ش. گروهک‌ها که هنوز آمادگی درگیری در تمام جبهه‌ها را نداشتند، با مقاومت اندکی در سقز و مهاباد، تمامی شهرهای کردنشین آذربایجان‌غربی را تخلیه و به نقاط دوردست کوهستانی و مرزی فرار کردند. بعد از آن، سرکردگان گروهک کومله به عراق رفتند و در آنجا، زیر چتر حمایت رژیم بعث قرار گرفتند.
یک سال بعد در شهریور 1359ش. ستونی از نیروهای ارتش، با هدف رفتن به مناطق مرزی برای جلوگیری از اشغال منطقه توسط ارتش عراق، از بانه به سمت سردشت حرکت کرد، اما در تمام طول مسیر، هم‌زمان با حملۀ نیروهای متجاوز عراق به خاک میهن و اشغال بخش‌هایی از آن، افراد حزب دمکرات و گروهک کومله به این نیروها حمله کردند. در پاییز 1359ش. مهاباد نیز پس از یک‌سال، طی نبرد سنگینی از اشغال گروهک‌های ضدانقلاب بیرون آمد. چند روز بعد، درحالی ‌که ارتش بعث عراق از طریق مرزهای پیرانشهر می‌کوشید این منطقه را اشغال کند، نیروهای حزب دمکرات و گروهک کومله، در هماهنگی با آن‌ها، به پادگان‌های پیرانشهر و پاوه حمله کردند تا این مراکز را خلع سلاح کنند، اما بر اثر مقاومت رزمندگان ارتش و سپاه، سرانجام شکست‌ خورده، از پیرانشهر و پاوه خارج شدند (خلیلی:‌ 1382؛ هاشمی و انقلاب).

پس از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، گروهک‌های ضد انقلاب در کردستان عمدتاً پایگاه اصلی خود را به داخل خاک عراق منتقل کردند و تحت حمایت ارتش متجاوز بعثی قرار گرفتند. یکی از مهم‌ترین نمونه‌های همکاری گروهک‌های تروریستی در کردستان با رژیم صدام، به فاجعۀ زندان «دولتو» منجر شد.

بمباران زندان دولتو، یکی از فاجعه‌هایی بود که رژیم بغداد با همکاری حزب دمکرات و گروهک کومله انجام داد. در اردیبهشت‌ 1360ش. جلیل گادانی، فتاح کاویانی و ایرج سلطانی (یک خلبان فراری)، به نمایندگی از طرف حزب دمکرات و عبدالله مهتدی و ابراهیم علیزاده از طرف گروهک کومله، با سرهنگ عیار عبدالرضا و رشید صالح (19) ملاقات کردند.

در این ملاقات، بر سر بمباران زندان دولتو توافق شد. این زندان متعلق به گروهک‌ها بود و عده‌ای از نیروهای سپاه پاسداران، کمیته، ارتش و جهادسازندگی و گروهی از نیروهای کُرد طرفدار جمهوری اسلامی در آن محبوس بودند. بر اساس این توافق، در 17 اردیبهشت‌ 1360ش. زندانیان برخلاف هر روز که به بیگاری برده می‌شدند، در حیاط زندان نگه داشته شدند و نگهبانان زندان نیز از 50 به 12 نفر کاهش یافتند.

 صبح آن روز، هواپیماهای عراق با هدایت حزب دمکرات و گروهک کومله، ساختمان زندان را به‌شدت بمباران کردند. طبق گفتۀ بازماندگان فاجعه، نیروهای حزب دمکرات و گروهک کومله، نجات‌یافتگان را از ارتفاعات هدف قرار می‌دادند و در مجموع، 130 نفر را شهید و مجروح کردند. حزب دمکرات و گروهک کومله در مقابل واکنش‌های مختلف، در مورد این جنایت، همکاری خود را با رژیم بعث عراق انکار کردند. عبدالرحمن قاسملو و عبدالله مهتدی، به‌رغم همکاری گسترده حزب دموکرات و گروهک کومله با رژیم عراق، در تبلیغات خود، جنگ را بهانه‌ای برای سرکوب کردها می‌دانستند. این در حالی بود که در آغاز جنگ عراق علیه ایران، حزب دمکرات کردستان و گروهک کومله آمادگی پیشمرگان خود را برای همکاری با ارتش عراق اعلام کردند (هاشمی و انقلاب: 1376).

با وجود همۀ این دسیسه‌های عناصر ضدانقلاب در کردستان، آن‌ها از اقدام‌های جنایتکارانه علیه مردم کُرد و نظام جمهوری اسلامی ایران هیچ نتیجه‌ای نگرفتند تا آنکه سرانجام، در سال 1361ش. نیروهای انقلابی و مؤمن در قالب نیروهای مردمی و سپاه و ارتش، در کردستان به پیروزی‌های چشمگیری دست یافتند. در این سال، جادۀ استراتژیک پیرانشهر به سردشت آزاد شد و بخش‌های مهمی از محور مهاباد به سردشت و دیگر شهرهای کردستان و روستاهای اطراف پاکسازی گردید.گروهک کومله و حزب منحلۀ دمکرات، در پی رانده‌شدن به کردستان عراق، در آن کشور نیز در مواردی، به تلافی جنایت‌هایشان، هدف حملۀ گروه‌های کرد عراقی قرار گرفتند. به تدریج، نفوذ و فعالیت حزب دمکرات و گروهک کومله در کردستان ایران کاهش یافت و به برخی از فعالیت‌های سیاسی محدود گردید. 

2- غائله گنبد کاووس

فردای پیروزی انقلاب، در روز 23 بهمن 1357ش. جوانان انقلابی ترکمن به شهربانی گنبد حمله و نیروهای حاضر در پاسگاه را خلع سلاح کردند. در بعدازظهر همان روز، تعدادی از  اعضای چریک‌های فدایی خلق و هواداران آن‌ها به مردم انقلابی مستقر در شهربانی هجوم بردند و خواهان تقسیم سلاح‌ها شدند. چریک‌های فدایی خلق، ناجوانمردانه شایعه کرده بودند که «شیعه‌ها تفنگ‌ها را گرفته‌اند و قصد تلافی حملۀ چماق‌به‌دست‌های ترکمن در دوران پهلوی را دارند» تا بدین بهانه، احساسات ناسیونالیستی ترکمن‌ها را تحریک کنند (خلیلی، 1382: 150).

از طرف دیگر، در نیمۀ اول اسفند 1357ش. خانۀ فرماندار سابق گنبد به مرکز ستاد خلق ترکمن، وابسته به گروهک چریک‌های فدایی خلق تبدیل گردید و پس از مدتی، هواداران این گروهک به بهانۀ حمایت از حقوق کشاورزان خلق ترکمن، وارد صحنه شدند و در تمام روستاهای ترکمن‌نشین، شوراهای دهقانی تأسیس کردند و به جذب روستاییان پرداختند.

با مجموعۀ اقدام‌های ظاهرفریبی که تحت پوشش حمایت از حقوق کارگران و کشاورزان محروم ترکمن به عمل آمد، جریان چپ به رهبری فداییان خلق، به‌شدت در منطقۀ ترکمن‌صحرا فعال شده و با تحریک احساسات قومی و نفوذ در بین روستاییان، اهداف پشت پردۀ خود را پیش برد.

در 14 اسفند 1357ش. درگیری مسلحانه‌ای بر سر تغییر نام «بندر شاه»، بین نیروهای کمیتۀ انقلاب اسلامی  با هواداران  گروهک چریک‌های فدایی خلق در بندرترکمن رخ داد که طی آن، دانش‌آموزی کشته شد و شرایط لازم برای گروه‌های چپ فراهم آمد تا به این بهانه، علیه کمیته‌های انقلاب  تظاهرات به راه بیندازند و مدارس شهر گنبد را به تعطیلی بکشانند. در جریان تحولات بعدی، آن‌ها خواستار انحلال ارتش شدند.

در نتیجۀ این اقدام‌ها و تحریکات، جنگ اول گنبد بین کانون مرکزی شوراهای ترکمن و فداییان خلق با پاسداران انقلاب و کمیتۀ امام آغاز شد. در این زمان، وزیر کشور  وقت اعلام داشت که هیأتی شامل 3 نفر از افراد عالی‌مقام به شهرستان گنبد  اعزام شده‌اند تا ضمن برقراری آتش‌بس بین طرفین، به مسائل و مشکلات منطقه رسیدگی کنند. روز 7 فروردین، آیت‌الله طالقانی طی پیامی خطاب به مردم ترکمن‌صحرا، ضمن محکوم کردن نغمه‌های تجزیه‌طلبانه، خواستار ترک هر نوع مخاصمه و برخورد قهرآمیز و دخالت نظامی از هر فرد یا گروهی شد، اما درگیری‌ها در روز 10 فروردین 1358ش. هم‌زمان با برگزاری همه‌پرسی جمهوری اسلامی، دوباره آغاز شد که نتیجۀ آن، 20 کشته و 40 مجروح  بود. در این زمان، رادیو عشق‌آباد ترکمنستان شوروی نیز مرتباً به زبان ترکمنی، مردم منطقه را تحریک و به حمله به نیروهای اعزامی از مرکز، تحریک می کرد و تمام نوار مرزی ایران با شوروی، غیر از دو پاسگاه اینچه برون و داشمند، در دست گروه‌های کمونیست قرار گرفت (کریمی: 1390).

مذاکرۀ هیأت اعزامی دولت موقت و آیت‌الله طالقانی با نمایندگان ترکمن‌ها سرانجام در ساعت یازده شب 11 فروردین 1358ش. به نتیجه رسید، اما قرارداد آتش‌بس هیچ‌گاه به طور کامل برقرار نشد و با سقوط پاسگاه‌های ژاندارمری منطقه که به اشغال گروه‌های مسلح  کمونیست درآمده بود، موقعیت دولت مرکزی بیش از گذشته در منطقه تضعیف شد. برای مقابله با چنین وضعیتی به دستور مهندس بازرگان (20)، گردان‌هایی از نیروهای ارتش و رزمندگان انقلاب اسلامی با تجهیزات نظامی، از طریق گرگان راهی گنبدکاووس شدند. با تلاش نیروهای انقلاب، سنگرهای ضدانقلاب در گنبد یکی پس از دیگری، به تصرف نیروهای هوادار انقلاب اسلامی درآمد.  بدین ترتیب، جنگ اول گنبد به پایان رسید؛ شهر به حالت عادی درآمد و کنترل آن به دست نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران افتاد (بازرگان: 1362).

یک روز پس از برقراری آتش‌بس، اطلاعیه‌ای با عنوان «شورای خلق ترکمن» منتشر شد که خواستار تشکیل شورای انقلابی ترکمن و سپردن مصالح خلق ترکمن به دست ترکمن‌ها می‌شد. گروهک‌ها برای بدبین کردن اذهان مردم نسبت به نهادهای انقلاب، تلاش می‌کردند. آنان تحت عنوان ستاد شوراهای خلق ترکمن‌صحرا، به روش‌های مختلف، از جمله انتشار اعلامیه‌های تهدیدآمیز، از افراد غیرترکمن خواستند تا ترکمن‌صحرا را ترک کنند. چریک‌های فدایی خلق با نزدیک شدن 19 بهمن، سالگرد حادثۀ سیاهکل (21)، در صدد برآمدند تا برای ایجاد «ترکمن صحرای خودمختار»، زمینۀ درگیری با نیروهای پاسدار انقلاب و نهادهای انقلاب را فراهم نمایند.

گروهک‌ها در منطقه شایع کردند که امام خمینی(ره) دستور قتل‌عام سنی‌ها را صادر کرده‌است. در روز 19 بهمن 1358ش. دو گروه از راهپیمایان رو در روی هم قرار گرفتند: یک گروه، طرفداران ستاد خلق سازمان چریک‌های فدایی خلق و گروه دوم، جمعیت هواداران نظام جمهوری اسلامی، شامل ترکمن‌ها و نیز مردم سنی و شیعه منطقه.  در روز شنبه 20 بهمن، جنگ برای تصرف نقاط حساس شهر گنبد، با تیراندازی به خودروی سپاه توسط فداییان خلق آغاز شد. با شدت گرفتن درگیری‌ها، ارتش در روز 22 بهمن عملاً وارد جنگ شد. در روز 23 بهمن، آخرین سنگرهای چریک‌ها سقوط کرد و ستاد خلق ترکمن به تصرف نیروهای انقلاب اسلامی درآمد. دولت توانست با از میان بردن موانع ارضی و اقتصادی، تحکیم و سازمان‌دهی نهادها و نیروهای امنیتی و نظامی و بالاخره، تبلیغات مناسب و به‌موقع، موقعیت مردم را که عموماً طرفدار نظام بودند، در برابر گروهک‌ها استحکام بخشد (بازرگان: 1362؛ فاطمی: 1388).

به طور کلی، ناآرامی‌ها و تحرک سیاسی در مناطق ترکمن‌نشین، طی سال‌های اولیۀ بعد از انقلاب اسلامی، بیش از آنکه ناشی از مسائل قومی و مذهبی باشد، ناشی از تحرک گروه‌های چپ و عمدتاً غیرمحلی در منطقه بود که در جهت تشدید تضادهای منطقه‌ای و قومی و بحران‌آفرینی در کشور، به منظور بهره‌برداری سیاسی انجام گرفت. نکتۀ مهم، بهره‌برداری آمریکایی‌ها از این بحران‌ها در جهت ایجاد فشار بر دولت مرکزی بود که در گزارش های اسناد لانۀ جاسوسی، مدارک آن افشا شد.

علاوه بر این، در نتیجۀ افشاگری‌هایی که در همان زمان، در جلسات مناظرۀ تلویزیونی انجام شد، مردم ایران بیشتر به ماهیت وابسته احزاب چپ و فرصت‌طلبی آن‌ها از مشکلات برجای مانده از زمان شاه پی بردند. همین موضوع موجب همکاری بیشتر مردم منطقه با دولت مرکزی برای کنترل بحران شد.

    

 

در روز 12 فروردین 1358ش. سخنگوی دولت موقت اعلام کرد: بر اساس اطلاعاتی که به دولت رسیده، بعد از وقایع گنبد، نوبت خوزستان است که گویا توطئۀ جدیدی شکل گرفته و خارج از مرزهای ایران هدایت می‌شود. احمد مدنی (22) ـ استاندار وقت خوزستان ـ عنوان می‌کند: «عده‌ای از ضدانقلابیون پول در اختیار ایادی خود گذاشته‌اند تا با تقسیم آن بین کارگران خوزستان، آنان را وادار به تحصن و اعتصاب نمایند.» در 6 اردیبهشت 1358ش. گروهی که در مطبوعات از آن‌ها تحت عنوان «هیأت 30 نفرۀ اعزامی خلق عرب مسلمان ایران» یاد می‌شد، وارد تهران می‌شوند تا با دولت مذاکره کنند.

این گروه در مصاحبه‌ای، ضمن تأکید بر اینکه مهم‌ترین تضاد مرحلۀ کنونی، «تضاد خلق و امپریالیسم» است از چریک‌های فدایی خلق حمایت ‌کردند. یکی از خواسته‌های این جمع، تبدیل نام خوزستان به «عربستان» بود. به موازات این حرکت، در 10 اردیبهشت 1358ش. رؤسای عشایر عرب شهر و روستاهای سوسنگرد، بستان و هویزه در مدرسۀ علمیۀ آیت‌الله کرمی اهواز اجتماع و ضمن پشتیبانی از نظام جمهوری اسلامی، هرگونه توطئۀ تجزیه‌طلبانه را محکوم کردند،  اما به تدریج، شدت برخوردها و تعارضات بین انقلاباون و ضدانقلاب در خوزستان بالا گرفت. در اعتراض به اقدامات ضدانقلاب، بازار خرمشهر تعطیل و شهر به حالت تعطیل درآمد و جلسات طولانی اما بی‌نتیجه، بین مسئولان دولتی شهر و نمایندگان سازمان‌هایی که تحت عنوان خلق عرب فعالیت می‌کردند، برگزار شد (کردی: 1391؛ ویژه‌نامۀ روزنامۀ جوان)

3- غائله خلق عرب در خوزستان

در سحرگاه 9 خرداد 1358، ساعت 4 صبح، یک اتومبیل سواری با چند سرنشین در شهر به حرکت در می‌آید و با شلیک‌های پیاپی، آرامش شهر را به هم می‌زند. به دنبال این اقدام، عناصر وابسته به سازمان چریک‌های فدایی خلق وارد شهر شده، شروع به سنگربندی در خیابان‌های اصلی شهر کردند. آن‌ها همچنین پمپ بنزین و دو یا سه انبار مخابرات را به آتش کشیدند. در ساعت 7:45، فرمانداری شهر مورد حملۀ مسلحانه قرار گرفت. ساعت 8 صبح، دیگر عناصر تجزیه‌طلب با پاسداران انقلاب اسلامی درگیر شدند.

آتش‌سوزی، برق و تلفن بخش‌هایی از شهر را قطع کرد. ساعت 10:30، افراد وابسته به گروهک موسوم به خلق عرب، از طریق کارون و اروندرود  به پایگاه دریایی خرمشهر حمله کردند. و  سه کشتی 1000تُنی را به آتش کشیدند، اما در همان ساعات اولیۀ درگیری ساختمان‌های سازمان سیاسی و کانون فرهنگی خلق عرب به محاصرۀ نیروهای انقلاب درآمد و پس از چند ساعت درگیری، تصرف شد. با این اقدام، مرکز هدایت آشوب‌های افراد سازمان خلق عرب سقوط کرد. در این میان، رادیو «صوت الجماهیر» عراق و رادیو کویت با نقل شیطنت‌آمیز اخبار به گونه‌ای تحریک‌آمیز،  ادامۀ درگیری‌ها تا تحقق خود‌مختاری خوزستان را نوید می‌دهند.

در آن روزها، اخباری منتشر شد که از ورود انبوهی از سلاح از جانب عراق به داخل خوزستان حکایت می‌کرد.  عراقی‌ها حدود 20 تا 30هزار قبضه اسلحه را در نوار مرزی خرمشهر تخلیه کردند. بعدازظهر 19 خرداد، انفجار بمبی در 16 کیلومتری ریل راه‌آهن خرمشهر، موج جدیدی از درگیری‌ها را به راه انداخت. انفجار دو بمب در ساختمان دولتی بندر خرمشهر و یک مرز بازرگانی در شهر آبادان، خسارت‌های سنگینی به بار آورد و موجی از خرابکاری در ماه‌های خرداد و تیر، خوزستان را فرا گرفت.

در یکی از این اقدامات خشونت‌آمیز، تعداد قابل‌توجهی از مردم بی‌گناه شهید شدند. با جریحه‌دار شدن احساسات عمومی، مردم به مقابله با نیروهای ضدانقلاب پرداختند و با دستگیری تعدادی از عناصر فعال ضدانقلاب و تبعید برخی از آن‌ها، جوّ بحرانی شهر کاملاً شکسته ‌شد. اسنادی که بعدها از کنسولگری عراق در خرمشهر به دست ‌آمد، نشان داد که این کشور، بازیگر اصلی تشنجات چندماهه در خوزستان بوده‌است. (ماهنامۀ الکترونیکی تاریخ معاصر:  1385).

بحران خلق عرب در واقع با تأکید بر ناسیونالیسم عربی شکل گرفته بود و قصد داشت با استفاده از محرومیت‌های موجود در منطقه، از بستر نارضایتی مردم به عنوان حربه‌ای برای جدایی خوزستان از ایران استفاده کند و بدین ترتیب، منبع اصلی درآمدهای نفتی و گازی در ایران را تصاحب نماید، اما ضدانقلاب هرگز نمی‌دانست که تعلقات مردم خوزستان، اعم از عرب و فارس و غیره به انقلاب اسلامی ایران، عمیق‌تر از آن است که بتوانند با شعارهای توخالی و عوامفریبانه، زمینۀ جدایی خوزستان از ایران را فراهم سازند.

علاوه بر این، تعلقات شیعی و فرهنگی اسلامی مردم و پیوندهای آن‌ها با ایران، چنان محکم و استوار بود که حتی در زمان هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، مردم خوزستان اعم از عرب و غیرعرب، حماسۀ بزرگی از مقاومت و پایداری را در شهرهای خرمشهر، آبادان، سوسنگرد، دهلاویه، اهواز و سایر شهرهای خوزستان به نمایش گذاشتند. درس بزرگی که اعراب خوزستان در کنار سایر برادران ایرانی خود در شهر خرمشهر به صدام و صدامیان دادند، هرگز از خاطر فرماندهان ارتش متجاوز بعثی پاک نشد.

 

4- فتنه گروه فرقان

 اکبر گودرزی (23) ـ رهبر گروه فرقان ـ فعالیت مذهبی خود را از مساجد آغاز، و با ارائۀ تعابیر و تفاسیر جدید از قرآن، جوانان زیادی را جذب کرد. جوهرۀ اصلی گروه فرقان، تفکرات گودرزی بود. او با تأثیرپذیری از روشنفکران غرب‌زدۀ آن زمان، با روحانیت به مخالفت پرداخت. پس از پیروزی انقلاب، این گروه کوچک و گمنام با تحریک جریان قوی‌تر و سازمان‌یافته‌تری چون سازمان منافقین، دست به ترور بزرگان انقلاب اسلامی زد.

گروهک فرقان از اولین عملیات تروریستی خود در 3 اردیبهشت 1358ش. که ارتشبد قرنی را به شهادت رساند، تا 18 دی‌ 1358ش. که زمان دستگیری اکبر گودرزی و انهدام گروه بود، تقریباً 19ترور انجام داد. در میان قربانیان، می‌توان به چهره‌های درخشانی چون شهید استاد دکتر مرتضی مطهری (24)، شهید  دکتر محمد مفتح (25)، شهید آیت‌الله قاضی طباطبایی، شهید حاج‌مهدی عراقی (26) و شهید سپهبد قر‌نی (27) اشاره کرد. گودرزی با تقسیم‌بندی افراد در سۀ دسته زر، زور و تزویر، می‌گفت افرادی که در هر یک از این دسته‌ها هستند باید ترور شوند. او گفته بود: «افرادی که هدف ترور قرار می‌گرفتند، از نظر ما یا در قشر سرمایه‌دار و صاحبان زر بوده‌اند یا در قشر روحانی و صاحبان تزویر یا در قشر نظامی و صاحبان زور.» بنابر این منطق، همۀ تاجران و روحانیان ایرانی باید ترور می‌شدند!

حسن اقرلو ـ یکی از معدومین گروه فرقان ـ در این‌باره می‌گوید: « محمدولی قرنی (اولین رئیس ارتش ستاد مشترک ارتش) به دلیل عضویتش در باند زور، آیت‌الله مطهری (رئیس شورای انقلاب) به دلیل عضویتش در باند تزویر که همان روحانیت می‌باشد، آیت‌الله قاضی طباطبایی (امام‌جمعۀ تبریز)، آیت‌الله رفسنجانی به دلیل عضویت در باند زور (ترور وی ناکام بود)، رضی شیرازی  و دشتیانه به دلیل باند زور،  لاجوردی (28) به دلیل عضویت در باند زر،  آیت‌الله مفتح به دلیل عضویت در باند تزویر،  حسین مهدیان (29) (مدیر مسئول مؤسسۀ کیهان) و  حاج مهدی عراقی(مدیر مالی مؤسسۀ کیهان) به دلیل عضویت در باند زر و طرخانی به دلیل عضویت در باند زر، باید ترور می‌شدند» (ماهنامۀ دوران، شمارۀ 77).

تا زمان دستگیری اکبر گودرزی و انهدام گرون فرقان، 19 ترور انجام شد. در این میان نُه نفر به شهادت رسیدند، شش نفر مجروح و چهار نفر قربانی توهم فرقانی‌ها شدند (بدون آنکه مسئولیتی داشته باشند، ترور شدند.)  در نهایت، طی عملیات گستردۀ سپاه، محل اقامت گودرزی و یارانش در نزدیکی میدان انقلاب، شناسایی و همگی آن‌ها دستگیر شدند و نفرات اصلی گروه، در دادگاه انقلاب اسلامی، به اعدام محکوم گردیدند (هاشمی و انقلاب: 1376).

5- فتنه حزب جمهوری خلق مسلمان در تبریز

حزب خلق مسلمان ایران، هم‌زمان با اعلام ایجاد حزب جمهوری اسلامی در تاریخ 22 بهمن 1357ش. با حمایت آیت‌الله شریعتمداری (30) اعلام موجودیت کرد. هرچند در مرامنامه اولیۀ این حزب، حفاظت از انقلاب و استقلال کشور و از بین بردن آثار نظام سلطنتی مورد نظر قرار گرفت، اما با نفوذ عوامل رژیم گذشته و ضدانقلاب در این حزب، چیزی جز توطئه و آشوب و درگیری حاصل نشد. حزب خلق مسلمانان به سرعت، شعبه‌هایی در آذربایجان شرقی و غربی (اردبیل، خلخال)، تهران و مشهد تأسیس کرد. عوامل این حزب در شهر تبریز، با استفاده از مرجعیت آقای شریعتمداری، بسیاری از ادارات و کمیته‌های انقلاب را به دست گرفتند و به جمع‌آوری سلاح پرداختند.

اقدامات این حزب در با مقابله با انقلاب اسلامی، از مخالفت با اصل ولایت فقیه آغاز شد. در واکنش به یاداشتی که مرحوم خلخالی نسبت به فعالان این حزب در مقابله با ولی فقیه نوشت، با تحریک نشریات وابسته به حزب خلق مسلمان، تظاهراتی مسلحانه در قم و تبریز در دفاع از شریعتمداری انجام گرفت. این اقدام‌ها موجب شد مردم بیشتر به ماهیت این حزب پی ببرند؛ به گونه‌ای که  در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، تنها سه نمایندۀ این حزب در آذربایجان شرقی موفق به راه‌یابی شدند و رهبران این حزب مجبور شدند شائبۀ تخلف در انتخابات را مطرح کنند. بر همین اساس، آنان خواهان ابطال انتخابات در سراسر کشور و برگزاری انتخابات جدید شدند؛ به‌صورتی که آن‌ها رأی بیاورند، اما روشن بود که این ادعا از طرف اکثریت افکار عمومی که خود ناظر رقابت‌های گسترده در صحنۀ انتخابات بودند، مورد پذیرش قرار نگرفت.

 پس از شکست ادعای تقلب و ابطال نشدن نتایج انتخابات، حزب خلق مسلمان به تبعیت از شریعتمداری، به مخالفت با قانون اساسی و به‌خصوص، اصل ولایت فقیه برخاست و تمام توان تبلیغاتی و اجرایی خود را در جهت قرار نگرفتن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی، به کار گرفت.

اما شهید آیت‌الله مدنی (31) ـ امام‌جمعۀ وقت تبریز ـ در سخنرانی روشنگرانۀ خود  در روز تاسوعای 1358ش. ضمن حمایت از قانون اساسی تدوین شده توسط خبرگان قانون اساسی، مخالفان شریعتمداری را  به دلیل زیر پا گذاشتن قانون و نادیده گرفتن دیدگاه اکثریت مردم، نکوهش کرد. متعاقب آن، نماز جمعۀ روزعاشورا به امامت آیت‌الله مدنی، به بهانۀ توهین به شریعتمداری، توسط اعضای حزب خلق مسلمان به آشوب کشیده شد. 

در ادامه، حزب خلق مسلمان شرکت در همه‌پرسی قانون اساسی را مشروط به تجدیدنظر در قانون اساسی و تغییر در اصل ولایت فقیه عنوان کرد. با افزایش هجمه‌های تبلیغاتی حزب خلق مسلمان، امام خمینی(ره) در پاسخ به این تحرکات، طی سخنرانی بر برگزاری رفراندوم قانون اساسی و اصل ولایت فقیه تأکید کردند. مردم ایران نیز با شرکت گسترده در همه‌پرسی، به ندای رهبرشان لبیک گفتند و خط بطلانی بر همۀ ادعا‌ها کشیدند. پس از برگزاری همه‌پرسی  قانون اساسی و حضور  گستردۀ مردم، به‌ویژه در شهرهای آذربایجان، هواداران این حزب به ایجاد آشوب و اغتشاش دست زدند و مرکز صداوسیمای تبریز را اشغال، و اخبار تحریک‌آمیزی از صداوسیمای مرکز تبریز پخش کردند.

روزنامۀ خلق مسلمان  ـ ارگان حزب خلق مسلمان ـ در یکی از شماره‌های خود، به نقل از آیت‌الله شریعتمداری این گونه تیتر زده بود که: «اگر توافق‌ها موبه‌مو اجرا نشود، امنیت آذربایجان را تعهد نمی‌کنیم.» پس از این تهدید، آن‌ها اقدامات خود را به شهرهای قم، مشهد و تهران نیز گسترش دادند. برای مقابله با این اقدام‌های ضدانقلابی ، مردم همیشه در صحنه، با انجام راهپیمایی‌های گسترده در تهران و دیگر شهرستان‌ها، پاسخ کوبنده‌ای به تحرکات ضدانقلابیان ندادند؛ به گونه‌ای‌ که در تهران، حدود دو میلیون نفر در مقابل سفارت آمریکا گرد هم آمدند و عملکرد حزب خلق  مسلمان را هم‌سو با برنامه‌ها و سیاست‌های آمریکا و اسرائیل دانستند.

سرانجام، بالا گرفتن موج اعتراضات مردمی و درخواست آنان برای انحلال حزب، هیأت مؤسس حزب خلق مسلمان با صدور اطلاعیه‌ای، حزب را منحل اعلام کردند و نهایتاً، در روز 22 دی 1358ش.  12 ‌نفر از عاملان اغتشاشات، به حکم دادگاه انقلاب تبریز، به اعدام محکوم شدند (صادقی، 1387: 30؛ حیدری، 1387).

در غائلۀ تبریز و سایر شهرهای آذری‌نشین، گروهک‌ها در قالب گرایش‌های قومی و مذهبی، ضمن مطرح ساختن مطالبات قومی و بهانه قرار دادن مشکلات موجود در این زمینه در زمان رژیم پهلوی، تلاش کردند با دستاویز قرار دادن مرجعیت دینیِ طرفدار جدایی دین از سیاست، انقلاب را از ماهیت اصلی خودش که حاکمیت اسلام و قوانین اسلامی با ایجاد نظام ولایت فقیه بود، دور کنند، اما این توطئه نیز با هوشمندی و رهبری قاطع امام خمینی(ره) و حضور گستردۀ مردم در صحنه، ناکام ماند.

پشت پردۀ تمام فعالیت‌های ضدانقلابی در کردستان، گنبد و خوزستان، گروهک‌های فداییان خلق، منافقین، حزب دموکرات کردستان و کومله قرار داشتند. پس از شکست، سران آن‌ها به امریکا و اروپا و عراق فرار کردند. با شکست این اقدامات، امریکا نخست از طریق طبس، مستقیماً به ایران حمله کرد و با شکست معجزه‌آمیز و مفتضانه در طبس، جنگ تحمیلی هشت‌ساله علیه ایران آغاز شد، ولی در تمام این اقدامات آنچه که نهایتاً برجای ماند، پیروزی‌های افتخارآمیز ملت ایران بوده‌است؛ به صورتی که امروز، ایران به عنوان یک قدرت فرامنطقه‌ای شناخته می‌شود.

 (1) عبدالرحمن قاسملو (1309-1368): دکترای اقتصاد از دانشگاه پراگ، مدرس دانشگاه پراگ، دبیر کل حزب دموکرات کردستان (1350-1368)، نویسندۀ کتاب «کُرد و کردستان» در زمینۀ مشکلات اقتصادی سیاسی و اجتماعی کردستان. او در جلسۀ مذاکرۀ صلح با نمایندگان جمهوری اسلامی ایران در وین (اتریش)، ترور شد.

(2)  ایدئولوژی حاکم بر حزب کمونیست چین که با رهبری مائو تسه تونگ، توانست جمهوری خلق چین را پایه‌گذاری کند (1949م.). مائوئیسم به نقش کارگران و دهقانان در انقلاب کارگری و عنصر فرهنگ که می‌تواند بر اقتصاد سوسیالیستی تأثیرگذار باشد، توجه دارد.

(3)  احمد مفتی‌زاده (1311-1371): مفتی اهل سنت، عضو جمعیت جوانان مسلمان کُرد، تنها راه نجات انسان‌ها را در قران و سنت می‌دانست. او در دوران پیروزی انقلاب اسلامی، رهبری اهل سنت را در همراهی با انقلاب اسلامی و جلوگیری از تفرقه برعهده داشت، اما  بعد از پیروزی انقلاب، تا حدودی به جریان‌های مخالف انقلاب در کردستان نزدیک شد. وی در سال 1371ش. بر اثر بیماری سرطان در تهران درگذشت.

(4)  عزیز یوسفی (1305- 1357): نویسنده و مترجم کُرد، فعال سیاسی حزب دموکرات کردستان، 25 سال را در زندان‌های پهلوی گذراند و در زندان درگذشت.

(5)  سازمان امنیت و اطلاعات کشور؛ سازمان اصلی پلیس امنیتی و اطلاعات ایران که در سال 1335ش. در زمان سلطنت محمدرضا پهلوی، با همکاری مشترک موساد و سیا تشکیل شد و تا سال 1357 به فعالیت خود ادامه داد. ساواک در طول 22 سال فعالیت خود، به  نماد شکنجه و سرکوب آزادی‌خواهان در ایران تبدیل شد.

(6)   Communism: کمونیسم؛ ایدئولوژی که بر اساس افکار مارکس شکل گرفته و بر این باور است که جامعۀ ایده‌آل در مالکیت مشترک افراد، ایجاد جامعه بدون طبقۀ اجتماعی و در غیاب مالکیت خصوصی شکل می‌گیرد و چون این نگرش شبیه کمون‌های اولیه انسانی است، به «کمونیسم» شهرت دارد.

(7)  Liberalism؛ تئوری‌ای که آزادی فردی را مهم‌ترین هدف سیاسی می‌داند و به نقش‌آفرینی قانون، محدود کردن قدرت دولت، ایجاد اقتصاد بازاری و آزادی بیان معتقد هستند. در دورۀ تاریخی انقلاب، «لیبرال» به گروه‌های طرفدار غرب و وابستگان به آمریکا اطلاق می‌شد.

(8) علی صفدری (1311-1388): امام جماعت مسجد شیعیان سنندج (1357)،  به همراه مفتی‌زاده نقش مهمی در بسیج مردم کردستان برای مقابله با رژیم پهلوی داشتن. او عضو شورای عالی قضایی بود و در جریان درگیری‌های کردستان، نقش مهمی داشت و مانعِ از هم پاشیدن ارتش شد.

(9)  سازمان چریک‌های فدایی خلق (1350): سازمانی سیاسی ـ نظامی با رویکرد مارکسیستی که مبارزات چریکی علیه حکومت شاه را از ترکیب دو گروه چپ آغاز کرد.این سازمان پس از پیروزی انقلاب اسلامی  نیز یک گروه مسلح غیرقانونی ضدانقلاب محسوب می‌شد و در سال 1358ش. به دلیل وجود دو دیدگاه متفاوت در برخورد با حکومت جمهوری اسلامی ایران، انشعابی در آن روی داد و به دو گروه «اکثریت» و «اقلیت» تقسیم شد.

(10) آیت‌الله سیدمحمود طالقانی  (1289‌-‌‌1358): از چهره‌های اصلی مبارزان مسلمان علیه حکومت پهلوی، عضو شورای انقلاب، نخستین امام‌جمعۀ تهران در جمهوری اسلامی و نمایندۀ اول تهران در مجلس خبرگان. «پرتوی از قرآن» و«شرح و تعلیق تنبیه ‌الأمة و تنبیه‌الملة میرزای نائینی» از آثار ایشان است.

(11) آیت‌الله سیّدمحمدحسین بهشتی (1307‌-‌1360): عضو شورای انقلاب، از بنیان‌گذار‌ان حزب جمهوری اسلامی (1357)، رئیس دیوان‌عالی کشور (1358) و نایب رئیس مجلس خبرگان (1358). در هفتم تیر1360 بر اثر انفجار تروریستی مقرّ حزب جمهوری اسلامی، شهید شد.

(12) آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی (1313‌): از شاگردان امام خمینی(ره)، با سابقۀ دستگیری‌ در هفت دورۀ متناوب (از 1337 تا 1357ش.)، از مؤسسان حزب جمهوری اسلامی، رئیس مجلس شورای اسلامی (1359)، جانشین فرماندۀ کل قوا (1359)، رئیس‌جمهور (1368-‌1372؛ 1372-‌1376)، رئیس مجلس خبرگان رهبری (1386-1390)، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام. خاطرات و یادداشت‌های روزانه او در چندین مجلد چاپ و منتشر شده‌‌است.

(13) ابوالحسن بنی‌صدر (1312): دکتری اقتصاد از دانشگاه سوربن فرانسه، نخستین رئیس‌جمهور جمهوری اسلامی ایران.

(14) احمد صدر حاج‌سیدجوادی (1296-1392): دکترای علوم سیاسی، از بنیان‌گذاران نهضت آزادی ایران، عضو شورای انقلاب، وزیر دادگستری (1357)، وزیر کشور (1357) در کابینۀ بازرگان، نمایندۀ مردم قزوین در اولین دورۀ مجلس شورای اسلامی.

(15)       شیخ عزالدین حسینی (1301-1389): عضو جمعیت احیای کُرد (1332).  در جریان انقلاب اسلامی، رهبری تظاهرات علیه رژیم پهلوی را در کردستان و آذربایجان غربی به عهده داشت. در اوایل انقلاب، تلاش کرد مسئلۀ کردستان به صورت صلح‌آمیز حل شود، اما سپس به مخالفت با جمهوری اسلامی پرداخت.

(16)       غنی بلوریان (1303-1389): از رهبران حزب دمکرات کردستان. بر اثر اختلاف با قاسملو،  از این حزب جدا شد و گروه کمیتۀ مرکزی حزب دموکرات کردستان ـ طرفداران کنگرۀ چهارم را ایجاد کرد و با دولت مرکزی ایران، مذاکرات زیادی را برای دست‌یابی به خواسته‌های خود انجام داد.

(17)       ابراهیم یونسی (1305-1390): اولین استاندار کردستان در دولت بازرگان، نویسنده و مترجم.

(18)       مصطفی چمران (1311 ـ 1360): وزیر دفاع در کابینۀ دوم بازرگان (1358)، نمایندۀ مردم تهران در اولین دورۀ مجلس شورای اسلامی و نمایندگی امام در شورای عالی دفاع (1359)، بنیانگذار ستاد جنگ‌های نامنظم در جنگ ایران و عراق.

(19)       از افسران حزب بعث عراق، مستقر در ادارۀ استخبارات کرکوک.

(20)       مهدی بازرگان (1286-1373): اولین نخست‌وزیر پس از انقلاب اسلامی، فارغ‌التحصیل ترمودینامیک از پاریس، رئیس دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران، رئیس هیأت‌مدیرۀ خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران. او جزو اولین گروه دانشجویانی بود که در دورۀ رضاشاه (1307ش.) به خارج از ایران اعزام شدند.

(21)       سیاهکل از شهرستان‌های استان گیلان، در شمال ایران است. در 19 بهمن  1349ش. یک گروه مسلح با گرایش مارکسیستی و مخالف رژیم شاه، درعملیاتی که از مدت‌ها قبل برای آن برنامه‌ریزی کرده بودند، تلاش کردند ضمن آزادی جان یکی از اعضای گروه که در پاسگاه روستای سیاهکل در بازداشت بود، این پاسگاه ژاندارمری را خلع سلاح کنند. اعضای این گروه پس از درگیری به وسیله نیروهای امنیتی رژیم شاه، مجازات و بعضاً اعدام شدند.

(22)       احمد مدنی (1308-1384): رهبر جبهۀ ملی ایران، فرماندۀ نیروی دریایی، اولین وزیر دفاع جمهوری اسلامی در دولت بازرگان، استاندار خوزستان، مهاجرت به آمریکا (1359)، در مجلس اول، از حوزۀ کرمان انتخاب شد، اما اعتبارنامۀ او تصویب نشد.

(23)       اکبر گودرزی (1338-1359): بنیانگذار و رهبر گروه فرقان، طراحی بیش از 20 ترور و انجام ترورهای گوناگون، دستگیری و محکومیت به اعدام.

(24)       مرتضی مطهری (1298-1358): استاد فلسفۀ اسلامی دانشگاه تهران، نظریه‌پرداز نظام جمهوری اسلامی، رئیس شورای انقلاب، ترور توسط گروه فرقان.

(25)       محمد مفتح ( ۱۳۰۷-1358): روحانی شیعه، عضو شورای انقلاب، سرپرست دانشکدۀ الهیات، ترور توسط گروه فرقان در دانشگاه تهران.

(26)       محمدمهدی حاج‌ابراهیم عراقی ( 1309 -1358): عضو فداییان اسلام، از پایه‌گذاران مؤتلفۀ اسلامی، شرکت در طرح ترور حسنعلی منصور (1344) و محکومیت به حبس ابد، رئیس زندان قصر، ترور توسط گروه فرقان.

(27)       سیدمحمدولی قرنی (1292-1358): نخستین رئیس ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران، عضو شورای انقلاب، ترور توسط گروه فرقان.

(28)       سید اسدالله لاجوردی(1314-1377): عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفۀ اسلامی، دادستان انقلاب، رئیس سازمان زندان‌ها، ترور توسط سازمان مجاهدین خلق ایران.

(29)       حسین مهدیان: مدیرمسئول روزنامۀ کیهان، مدیر دفتر نشر فرهنگ اسلامی، توسط گروه فرقان مورد ترور ناکام قرار گرفت.

(30)       آیتالله سیدمحمدکاظم شریعتمداری (1284-1365): بنیان‌گذار حزب جمهوری خلق مسلمان، مؤسس دارالتبلیغ اسلامی، اختلاف با امام خمینی (ره) در جریان کودتای نوژه و تصویب اصل ولایت فقیه در قانون اساسی، عزل از مرجعیت توسط جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم (1361).

(31)       اسدالله مدنی (1293-1360): نمایندۀ دورۀ اول مجلس خبرگان، امام‌جمعۀ تبریز. حین اقامۀ نمازجمعه، توسط سازمان مجاهدین خلق ایران ترور، و به «اولین شهید محراب انقلاب اسلامی» ملقب گردید.

منابع:

1- بازرگان، مهدی (1362). مسائل و مشکلات اولین سال انقلاب از زبان مهندس بازرگان، گردآورنده و ناشر: مهندس عبدالعلی بازرگان، تهران.

2- جلایی‌پور، حمیدرضا (1372). کردستان، علل تداوم بحران آن پس از انقلاب اسلامی، مؤسسۀ چاپ و انتشارات وزارت خارجه.

3- حیدری، اصغر(1387). جریان‌شناسی احزاب سیاسی ایران: حزب خلق مسلمان، دفتر پژوهش‌های مؤسسۀ کیهان.

4- فاطمی، امیرعلی (1388). بازنگاهی به ناآرامی‌های قومی و منطقه‌ای پس از پیروزی انقلاب، روزنامۀ رسالت (ش. 6750).

5- کریمی، عرفان (1390). نگاهی به حوادث گنبدکاووس در اوایل انقلاب، روزنامۀ رسالت.

6- ماهنامۀ الکترونیکی تاریخ معاصر ایران (1385). جریان‌شناسی حوادث اوایل انقلاب،  مؤسسۀ مطالعات و پژوهش‌های سیاسی.

7- کُردی، علی (1391). بررسی رفتار تروریستی گروه فرقان، مؤسسۀ مطالعات و پژوهش‌های سیاسی (ش. 77).

8- هاشمی رفسنجانی، اکبر (بی‌تا).خاطرات هاشمی رفسنجانی: عبور از بحران (ذیل «30 خرداد 60»).

9- ویژه‌نامۀ روزنامۀ جوان (1389)، یادمان بیست‌ویکمین سالگرد ارتحال امام خمینی (ره).

10- صادقی، مهدی (1387). بازخوانی پرونده‌های سیاسی انقلاب اسلامی، انتشارات روزنامۀ ایران.

11- هاشمی و انقلاب، تاریخ سیاسی ایران از انقلاب تا جنگ.

12- خلیلی، اکبر (1382). گام به گام با انقلاب، ج 2، تهران: سروش.


ماهنامه فرهنگ انقلاب اسلامی شماره 7