25 آبان 1404

روایت وزیرمختار آمریکا از دستگیری و مرگ سردار اسعد


روایت وزیرمختار آمریکا از دستگیری و مرگ سردار اسعد

در ۲۶ آبان ۱۳۱۲، جعفرقلی ‌خان بختیاری، مشهور به سردار اسعد سوم[1]، به دستور مستقیم رضاشاه بازداشت شد. این اقدام که در فضایی آمیخته با سوءظن، بدگمانی و خصومت شخصی شاه نسبت به بختیاری‌ها صورت گرفت، نقطهٔ آغاز پرونده‌ای بود که چند ماه بعد به مرگ او در زندان قصر انجامید.

سردار اسعد در کابینه مهدی‌قلی هدایت (مخبرالسلطنه) مسئولیت وزارت جنگ را بر عهده داشت؛ البته که این انتصاب بخشی از سیاست محاسبه‌شدهٔ رضاشاه بود؛ زیرا از سال ۱۳۰۳ تا ۱۳۰۶، ارتش در مقابله با برخی تحرکات مرزی به همکاری نیروهای بختیاری نیاز داشت و جعفرقلی ‌خان، با نفوذ خود در خانواده بختیاری و سابقه همکاری در انقلاب مشروطه، بهترین گزینه برای تضمین حضور مؤثر این نیروها بود. بااین‌حال، پس از استقرار کامل حکومت مرکزی و تضمین اقتدار آن، زمانی که دیگر ارتش نیازی به نیروهای بختیاری نداشت، روابط رضاشاه با متحدان پیشین خود دستخوش تغییر شد و سردار اسعد به‌تدریج با سیاست‌های بدبینانه دربار مواجه گردید.

آنچه در ادامه می‌آید، برشی از کتاب «رضاشاه و بریتانیا» به قلم محمدقلی مجد است که روایت ویلیام اچ. هورنی‌بروک، وزیرمختار آمریکا در ایران، پیرامون دستگیری و مرگ جعفرقلی‌ خان بختیاری را شامل می‌شود. این روایت در صفحات ۱۴۸ تا ۱۵۲ کتاب مذکور آمده و بازخوانی آن برای پژوهشگران و علاقه‌مندان به تاریخ معاصر ایران توصیه می‌شود.

 

اتمام توهم مدرن‌سازی

آمریکا وزیر مختار جدیدی بـه نـام «ویلیام اچ‌ هورنی ‌بروک» که از طرف شخص روزولت منصوب شده بود، به ایران فرستاد. هورنی ‌بروک پیش از ترک آمریکا به‌قصد تهران، در معیت والاس ‌اس‌موری، به کاخ سفید رفت. رئیس‌جمهور آمریکا کـه علاقه خاصی به مسائل ایران و خاورمیانه داشت از هورنی‌ بروک خواست مستقیماً و به طور مرتب گزارش‌هایی درباره وضعیت ایران برایش ارسال کند. هورنی ‌بروک در اولین گزارشش نظری مساعد درباره رضاشاه و پیشرفت و مدرنیزه‌سازی ایران تحت رهبری او ابراز و در آن به رهایی ایران از سلطه و کنترل بریتانیا اشاره کرده بود. با وجود این خیلی زود همچون سلفش هارت [Charles C. Hart]، از این توهمات رهایی یافت.

مرگ سردار اسعد در زندان که به همان شیوه مرگ تیمورتاش اتفاق افتاد، حقیقت حکومت وحشتی را که بر ایران حاکم بود برایش مکشوف ساخت. هورنی ‌بروک کمی ‌بعد از ارسال گزارش «سکته ‌قلبی» سردار اسعد در زندان، گزارش اعدام سران ایل‌ بختیاری و احکام سنگین سایر متهمان را نیز به واشنگتن ارسال کرد. چندی طول نکشید که مجبور شد حکایت قتل‌عام زائران مرقد مقدس امام ‌رضا در مشهد بین روزهای ۱۲ تا ۱٤ ژوئیه ۱۹۳۵ را که با تیربار و سرنیزه به قتل رسیدند نیز گزارش کند. او پس از آن دیگر هیچ گزارشی درباره پیشرفت ایران تحت حکومت رضاشاه به واشنگتن ارسال نکرد.

 

قتل سردار اسعد

هورنی‌ بروک در تلگرامی ‌مورخ ۲ آوریل ١٩٣٤ گزارش داد: «بر اساس خبر کوتاهی که [...] در مطبوعات به چاپ رسیده است وزیر جنگ سابق جمعه‌شب بر اثر [...] سکته مغزی [...] درگذشته است.»[2] او در گزارش مورخ ۷ آوریلش مرگ سردار اسعد را این‌گونه شرح می‌دهد: «اگرچه رایج‌ترین اخبار درباره حوادث منتهی به دستگیری سردار اسعد و سایر سران ایل بختیاری در گزارش فوق [شماره ١٦٥٦، مورخ ۱۰ فوریه ١٩٣٤] ذکر شد کمتر کسی حاضر است بــه بختیاری‌ها [...] وصلهٔ داشتن نقشه‌های خیانت‌کارانه بچسباند؛ [...] آن‌هایی که با سردار اسعد آشنا هستند شک دارند که او واقعاً چنین نقشه‌ای در سر داشته و یا صاحب چنان قوت شخصیتی بوده که به فکر تأسیس سلسله پادشاهی در ایران افتاده باشد، بلکه او را شخص بی‌آزار و گوشه‌گیری می‌دانند که با الطاف شخصی شاه به پست مهم وزارت‌ جنگ رسیده است. چند هفته پیش از انتشار مرگش شایع شده بود که او هم به سرنوشت صولت‌الدوله قشقایی و تیمورتاش دچار شده است. دیگر هیچ خبری از او نبود تا اینکه در روز ۳۱ مارس ١٩٣٤ خبر کوتاهی در گوشه پرتی از روزنامه ‌اطلاعات به چاپ رسید که [...] جعفرقلی خان اسعد بختیاری جمعه‌شب در مریض‌خانه زندان قصر قاجار بر اثر سکته مغزی درگذشت. [...]»

هورنی ‌بروک سپس شرح می‌دهد که چگونه انگلیسی‌ها سعی داشتند مرگ سردار اسعد را به علل طبیعی نسبت بدهند: «طبق گفته دبیر بخش‌ شرقی سفارت ‌بریتانیا، سردار اسعد نزدیک به یک‌ سال پیش هم دچار سکته ‌مغزی شده بود و به‌احتمال ضعیف مرگش در نتیجه همان علت طبیعی بوده است. ولی کمتر کسی این نظر را قبول دارد. مردم عموماً بر این باورند که سردار اسعد یکی دیگر از قربانیان دو سیاست بی‌رحمانه شاه است: یکی محو عناصر فئودال در ایران که عشایر و سران عشایر نمونه آن هستند؛ و دیگری نابودی هر کسی که شاه تصور می‌کند ممکن است مستقیم یا غیرمستقیم مانع از تداوم سلسله پهلوی بشود. البته سیاست اول طبیعتاً بخشی از سیاست دوم و جامع‌تر از آن است.

مهم‌ترین سؤالی که امروز ذهن مردم ایران را به خود مشغول کرده [...] اینکه این وضع تا چند وقت دیگر می‌خواهد ادامه پیدا کند؟ و سؤال دوم [...] اینکه قربانی بعدی چه کسی است؟ اگرچه تمام اشخاصی که درباره وضعیت فوق بـا آن‌ها صحبت کرده‌ام متفق‌القول هستند که شاید در تمام ایران کسی پیدا نشود که از شاه شدیداً منزجر و متنفر و مرعوب او نباشد، ولی ظاهراً داستان مرگ سردار اسعد حتی در میان بختیاری‌ها هم خون کسی را به جوش نیاورده است. شاید بتوان ریشه پذیرش خاموش و خویشتن‌دارانه این وضعیت را در ماهیت جبرگرایانه مذهب ایرانی‌ها پیدا کرد که نگرش این مردمان را به زندگی شکل می‌دهد و روح می‌بخشد. صرف‌نظر از این مسئله، هیچ واکنش قابل ذکری در مقابل این رویداد که دارد ماهیت یک سنت ثابت را از سوی شاه به خود می‌گیرد صورت نگرفته است باوجود این تاریخ گذشته ایران نشان داده است که بالاخره کاسه صبر این مردم لبریز می‌شود. [...]»

 

تدفین جعفرقلی خان

هورنی‌ بروک در یک گزارش دیگر به شرح ماجرای مرگ و تدفین سردار اسعد می‌پردازد: «از منابع دیگر شنیده‌ام که جسد سردار اسعد را بلافاصله با اسکورت نظامی‌ از تهران به اصفهان فرستادند، و جسد را بیرون شهر نگاه داشتند تا اعضای خانواده و فامیلش را خبر کنند؛ سپس به آن‌ها گفتند که مراسم تدفین فقط باید با حضور تعداد بسیار اندکی از فامیل نزدیک انجام شود و هیچ‌کس حق معاینه جسد را ندارد. [...]

یکی از شایعاتی که درباره علت مرگ [سردار اسعد] وجود دارد، و یک همکار نیز تا حدودی آن را تأیید می‌کند، البته تا آنجایی که در این کشور شایعه‌خیز که منابع موثق اطلاعاتی محدودی دارد، این است که مرگ سردار اسعد متعاقب اطلاع شاه از قصد روحانیون برای شفاعت از او صورت گرفته است. ماجرا ازاین‌قرار است که روحانیون تصمیم داشتند به مناسبت برگزاری جشن نوروز در کاخ گلستان در ۲۱ مارس ١٩٣٤ از شاه بخواهند که سردار اسعد را عفو کند. می‌گویند که شاه پیش از ورود به سالنی که روحانیون طبق روال معمول در آنجا به انتظار ورود شاه می‌نشستند، از قصد آن‌ها اطلاع یافت. به‌هرحال، شاه بعد از ورود به سالن با حدت و شدت تمام به ملامت یکی از روحانیون پرداخت که در ماه اوت برای بلندشدن از جای خود در حضور اعلیحضرت سستی کرده بود. شاه چنان برافروخته بود و کلمات رکیکی در اشاره به بی‌احترامی ‌ادعایی به کار می‌برد که می‌گویند روحانیون چنان ترسیدند که دیگر جرئت نکردند شفاعت سردار اسعد را بکنند. چند روز بعد در شب ۲۹ مارس، اجل سردار اسعد سر رسید.»[3]

 

 

 

[1] سردار اسعد اول، اسفندیارخان برادر بزرگتر علی‌قلی خان و فرزند حسین‌قلی‌خان ایلخانی است. سرداراسعد دوم، علی‌قلی‌خان برادر کوچکتر اسفندیارخان (سردار اسعد اول) است. سرداراسعد سوم، جعفرقلی خان یا سردار بهادر، فرزند علی‌قلی‌خان (سردار اسعد دوم) است.
سردار اسعد سوم، فرزند حاجی علی‌قلی خان بختیاری (سردار اسعد دوم)، از دوره مشروطیت به بعد حضوری فعال و تأثیرگذار در عرصه سیاسی و نظامی کشور داشت. او که پیش از مرگ پدر، لقب سردار بهادر را یدک می‌کشید و پس از آن به سردار اسعد ملقب شد، در بسیاری از جنگ‌ها و درگیری‌های دوران مشروطه، حضوری مستقیم و مؤثر داشت.

جعفرقلی‌ خان بختیاری از چهره‌های بانفوذ ایل بختیاری و از همراهان اصلی رضاخان در کودتای ۱۲۹۹ نیز بود. او پس از استقرار دولت جدید، در سال 1301 به‌عنوان حاکم کرمان انتخاب شد و پس از مدتی به دستور رضاخان در جایگاه والی خراسان به کار خود ادامه داد.

[2] . هورنی بروک تلگرام شماره ۱۵۰۹/۸۹۱,۰۰، مورخ ۲ آوریل ١٩٣٤.

 

[3] . هورنی بروک تلگرام شماره) 29 1592/۸۹۱,۰۰)، مورخ 14 آوریل ١٩٣٤.

 


جعفرقلی خان بختیاری و یپرم خان ارمنی همراه اتباعشان در سفر قراچه‌داغ

جعفرقلی سردار اسعد بختیاری (سمت چپ) و محمدمیرزا شمس الملک

جعفرقلی سردار بهادر ( سردار اسعد بختیاری ) به همراه تفنگچیان بختیاری

سردار اسعد بختیاری

سردار اسعد بختیاری

عده ای از قوای دولتی به فرماندهی جعفر قلی خان سردار بهادر در یکی از ماموریت های نظامی