26 آذر 1399
گذری بر حرکت انقلاب اسلامی در سطح جهان
بود و نمود انـقلاب اسـلامی در کـشورهای مسلمان
تاثیرات انقلاب اسلامی در کشورهای مسلمان
اشاره :
به مناسبت سالگرد درگذشت استاد سید هادی خسروشاهی مصاحبه ایشان با فصلنامه مطالعات تاریخی درباره حرکت جهانی انقلاب اسلامی نکات مهمی را مطرح کرده است که در اینجا بازنشر می گردد :
********
مقدمه :
اینگفتوگو در زمستان 1384 با حجت الاسلام سید هـادی خسروشاهی صورت گرفت. موضوع اصلی،تأثیرات انقلاب اسلامی در کشورهای مسلمان بود.توقف آقـای خسروشاهی در برخی از اینکشورها،مـراودات فـکری ایشان با اندیشمندان جهان اسلام،و فعالیتهای فرهنگی وی در نشر آثار اسلامی در خارج از کشور،اینامکان را داد که به اجمال از مشاهدات و تجربیات ایشان بپرسیم و پاسخ بشنویم.
جناب آقای خسروشاهی به نظر شما تأثیرات انقلاب اسـلامی در کشورهای منطقه و جهان اسلام چگونه بود؟
اینسؤال شامل 50-40 کشور اسلامی و دهها کشور اروپایی،حتی امریکای لاتین میشود که بررسی یکیک آنها در اینمصاحبه مقدور نیست و حتی بررسی کامل هم خارج از توان من اسـت.امـا میتوانم به برخی از کشورها اشاره و درباره آنها صحبت کنم که یا سفر کردهام و چندسالی نیز در برخی از آنکشورها از جانب وزارت امورخارجه مأموریت رسمی داشتهام، یا روی علاقه شخصی پیگیر موضوع بودهام.
بهطورکلی تـأثیر انـقلاب اسلامی در کشورهای مسلمان بسیار چشمگیر بود و پیروزی آن نیز موجب بیداری مسلمانها و احیای مجدد یا پیدایش حرکتهای اسلامی شد.حتی اندیشمندانی که با ما همفکر نبودند به حرکت و جنبوجوش درآمـدند و ایـنباور در آنان پدید آمد که بر مبنای اصول اسلامی میتوان حرکت کرد و به پیروزی رسید.
برای نمونه اخوان المسلمین در مصر که نزدیک به 75 سال از تأسیس آن میگذرد و تلاشها و فعالیتهایش محدود بـه انـتشار چـندنشریه و بعضی امور خیریه بود،امـا پیـروزی انـقلاب اسلامی روح تازهای در آن دمید و توانست به فعالیت خود در زمینههای مختلف ادامه دهد و حتی با شرکت در انتخابات آنکشور،کرسیهایی را در مجلس به دست آورد.در اردنـ،لبـنان،عـراق، سوریه،سودان و...نیز چنین شد.در پاکستان و بنگلادش جـماعت اسـلامیتوانست نمایندگانی را به مجلس قانونگذاری بفرستد.در ترکیه مهندس اربکان و حزب او فعال شد؛هرچند تشکیلات او در اثر فشار امریکا و توسط ارتش وابـسته،مـنحل شـد،اما بعدها توانستند با تأسیس احزاب جدید:رفاه،فضیلت و...حـتی دولت تشکیل دهند.به هرحال پیروزی انقلاب اسلامی خون جدیدی در رگهای کشورهای اسلامی و نهضتها و حرکتهای ضداستعماری دواند.از جـوامع دوردسـتی چـون مالزی و اندونزی خبر زیادی ندارم،اما از طریق نشریاتی که به دسـتم مـیرسد میدانم که اینخون تازه به آنمناطق هم تزریق شده است و حزب اسلامی مالزی و حزب ما شـومی انـدونزی،از احـزاب پرهوادار،در بین مسلمانان ایندو کشور شدند.
آنچه در اینکشورها پس از پیروزی انقلاب اسلامی رخ داد.در وهـله اول فـعالیتهای پارلمـانی و سیاسی اسلامگریان نبود،بلکه چهره دیگری داشت.بعضی حرکتهای قهرآمیز شروع شد؛و چون قـرین مـوقت نـبود،یعنی استعمارگران غربی نگذاشتند که حادثهای مشابه ایران درجای دیگری تکرار شود،اقدامات سـیاسی بـرای حضور در دولت یا مجلس آغاز گردید.
حرکتهای قهرآمیز و ترورهای کور شروع شد،نظیر آنـچه کـه هـماکنون در عراق ادامه دارد.اما جواب نداد.همینحرکتها در مصر و ترکیه و پاکستان هم سرکوب شد.یعنی ایـننوع حـرکتها نه ادامه یافت و نه نتیجه داد.البته اسلامگرایان از ابتدا طرفدار حرکتهای قهرآمیز نبودند.مـثلا حـزب آقـای اربکان با حزب اللّه ترکیه ارتباطی نداشت.و یا در مصر،جماعت اسلامی و جهاد اسلامی نسل تازهای بـود کـه وابسته یا عضو اخوان المسلمین نبودند و یا اگر هم مدتی بهعنوان عـضو سـاده بـا آنگروه در ارتباط بودند،در نهایت همراهی نکردند.و حتی ایمن الظواهری کتابی تحت عنوان حقیقت تلخ بـرضداخوان المـسلمین و رهـبری و اندیشه آنان منتشر ساخت.به هرحال حرکتهای قهرآمیز بینتیجه بود.
ولی مـوضوع اصـلی این است که همان فعالیتهای سیاسی هم با بنبست روبهرو شده بودند و امکان به نتیجه رسـیدن نـداشتند.انقلاب اسلامی این راه بسته را گشود.مفهوم به دستگیری حکومت در سودان توسط حـزب دکـتر حسن ترابی یا حزب الامة صادق المـهدی چیست؟البته بـاید ایـنحقیقت را اذعان کرد که بعضی از کشورهای اسلامی بـرای جـلوگیری از حدوث انقلاب و زیرو رو شدن حکومتشان،راه ورود مخالفان را به مجلس یا دولت باز کردند؛اگـرچه فـعالیتهای سیاسی از ایندست در جهان اسلام سـابقه داشـت. مانند نـامزد شـدن مـرحوم حسن البنا در مصر،یا مرحوم نـواب صـفوی در ایران.این را هم بگویم که برخی از حرکتهای قهرآمیزی که پس از پیروزی (به تـصویر صـفحه مراجعه شود) انقلاب در مصر و پاکستان پدیـد آمد،در مسلمانی ایران شـک داشـتند،انقلاب اسلامی را قبول نداشتند و آن را انـقلاب شـیعی مینامیدند.
تأثیر انقلاب اسلامی در شخصیتهای سیاسی و اندیشمندان هم تجلی یافت.افرادی چون فـتحی شـقاقی،منیر شفیق،احمد جبرئیل،مـولانا مـودودی،کـلیم صدیقی،شهید سـیدمحمدباقر صـدر،عباس مدنی،دکتر حـسن تـرابی،راشد الغنوشی،شیخ شاسین و حتی سیاسیونی چون بن بلا و حسین الشافعی(معاون عبد النـاصر)و صـدها شخصیت سیاسی غیراسلامی دیگر...
از کسانی کـه یـاد کردید،تـعدادی پیـش از انـقلاب اسلامی فعال بودند و کـموبیش مبارزاتی را در کشورهای متبوع خودشان صورت میدادند.بعضا هم پس از پیروزی انقلاب،گرایش مبارزاتی پیدا کردند.ولی شـخصیتهای دیـگری هم بودند.مثلا مانند رژه گارودی،کـه مـن او را بـرای نـخستینبار در الجـزایر،در کنفرانس اندیشه اسـلامی دیـدم.هنوز مسلمان نشده بود،اما تحتتأثیر انقلاب بود.ولی متأسفانه جمهوری اسلامی یا به دلیل جوانی و یـا نـسپردن ایـننوع امور به کارشناسان واقعی،نتوانست در جذب و حـفظ و سـپس بـرخوردهای خـود بـا ایـنافراد موفق باشد.در چگونگی ارتباط با چنین شخصیتهای مشکل داشت.برای نمونه،یکی دو نفر از شخصیتهای لبنانی-فلسطینی را که به یکی از نهادهای خاص جمهوری اسلامی ارجاع داده بودند،بـاتوجهبه سابقه آشنایی ما به قبل از انقلاب،گفتند که ما اگر مثلا با شما در ارتباط باشیم مشکلی برای همکاری نداریم.اگر در کشور خود دستگیر شویم میگوییم با وزارت ارشاد و نماینده امام خـمینی در ارتـباط هستیم.اما اگر بگویند با استخبارات مرتبط شدهای،پاسخی نخواهیم داشت...گرچه استخبارات ایران را جزء نظام اسلامی ایران میدانیم.و یا اینکه برخی از اینشخصیتها را موقتا به کار گرفتیم و بعد رهـایشان کـردیم.به دیدن یکی از اندیشمندان مصری-دکتر سعید رمضان از رهبران اخوان مصر-در ژنو رفتم.ایشان مرکز فرهنگی اسلامی آنجا را اداره میکرد.کنسول ایران گفت کـه ایـشان به هیچکس وقت نمیدهد.گـفتم تـلفن منزلش را بگیرید و بگویید خسروشاهی است.بلافاصله برای دیدار اظهار اشتیاق کرد.وقتی باهم ملاقات کردیم،پرسیدم چرا با برادران ایرانی رابطه ندارید؟خندید و گفت:جمهوری اسـلامی تـا زمانی که به کـسی احـتیاج دارد،خوب استقبال میکند،اما وقتی کارش تمام میشود،بین زمین و آسمان او را متعلق نگه میدارد!
از اربکان در مؤتمر و حدة المسلمین،در اسلامآباد پاکستان،پرسیدم چه زمانی به ایران سفر خواهی کرد؟پاسخ داد:من یک گـله دارم و بـه شما میگویم تا به مسئولین ایرانی بگویید که شما برادران،خوب حرف میزنید،اما خوب عمل نمیکنید!من اینپاسخها را در زمان خود به وزارت امور خارجه و مسئولین مربوطه منعکس میکردم.اما گـویا قـرار نبود روشـها تغییر کند. استقبال خوب،بدرقه بد،یکی از کوتاهیهایی بود که ما در حق این علمه و دوستان و اندیشمندان روا مـیداشتیم.البته افرادی چون شهیدسیدمحمدباقر صدر و بعضی علمای عراق و لبنان چون از صـلب حـوزه عـلمیه بودند؛موضوع آنها و ارتباط و مناسبتشان فرق میکرد.
کدام یک از این شخصیتها به انقلاب اسلامی با نگاهی جـهانی مینگریستند؟
دکـتر کلیم صدیقی اینگونه بود.هفتهنامهای داشت به نام کرسنت اینترنشنال که در کانادا مـنتشر مـیکرد.مـطالب آننشریه با همین دیدگاه نوشته و منتشر میشد.شهید فتحی شقاقی همیننگاه را داشت.از مقالهها و کتابهایی کـه نوشته،برمیآید که عشق وافری به انقلاب اسلامی داشت و معتقد به نهضت جـهانی اسلام بود.شهید شـقاقی کـتابی دارد به نام السنة و الشیعه ضجّه مفتعله-شیعه و سنی غوغای شاختگی،اینکتاب چهار بار در ایتالیا با نام مستعار تجدید چاپ شد.آن را من هم (به تصویر صفحه مراجعه شود) ترجمه کردهام.شقاقی کـتاب دیگری دارد با نام خمینی تنها گزینه اسلامی که نخست در قاهره چاپ شد و در عرض چندهفته سیهزار نسخه از آن به فروش رفت.فتحی شقاقی آنزمان دانشجوی پزشکی بود،اما او را بازداشت و از قاهره اخراج کردند.
جـزئیات بـیشتری از تأثیر انقلاب در برخی از اینکشورها بگویید.لطفا از ترکیه شروع کنید. پس از سقوط خلافت عثمانی و سلطه سکولارهای آتاتورکی،حرکت اسلامی پنهانی ادامه یافت.مثلا جماعتی با نام«نور طلبه لری»به رهبری ملاسعید نـورسی،و شـاگردانش،معروف به«نورجیها»،مادر اغلب حرکتهای اسلامی معاصر در ترکیه به شمار میروند.البته«صوفیه» و«نقشبندیه»هم در آنجا نقشهای مثبتی داشتهاند و دارند.وقوع انقلاب اسلامی در محافل علویها،نورجیها و سنّیهای مـعتدل نـقش بسزایی داشت.نورجیها و علویها حرکتهای سیاسی خود را شروع کردند.شیعیان دوازده امامی حسینیه برپا کردند و هفتهنامه منتشر ساختند. دو سه سال پیش در دیداری با عبد اللّه افندی،مرشد بعدی نورجیهای تـرکیه،وقـتی دربـاره تقریب بین مذاهب حرف زدمـ گـفت کـه اینموضوع برای ما حل شده است و بعد دعای«جوشن کبیر»را که چاپ کرده بودند،نشانم داد و گفت که طلبههای ما ایندعا را کـه مـربوط بـه امام زین العابدین(ع)است هرروز حتما میخوانند.پس از پیـروزی انـقلاب حزب آقای اربکان (سلامت ملی پارتیسی)اوج گرفت و استقبال مردم ترکیه از اینحزب موجب شد که دهها نماینده به مجلس بـفرستد و حـکومت را بـه دست گیرد،اما ارتش لائیک ترکیه که قدرت اصلی کـشور در دست اوست موجبات عزل اربکان را فراهم کرد.شمار نشریههای منتشر شده پس از انقلاب با گرایش اسلامی در ترکیه چشمگیر بـود.روزنـامهها ومـجلههای: اسلام،مکتب،اندیشه،کلمه،میزان،یدّی اقلیم(هفت اقلیم)،کوپرو، وحـدت، مـکتوب، گریشن، عایله، شهادت، بیزیم عایله، وحدت، پنجره،مدرسه اسلامی، ظفر، اسلامی ادبیات، بیزیم اجاق و...از جمله نـشریاتی بـودند کـه در دفاع از اسلام و در راستای اهداف حرکت اسلامی جدید در ترکیه چاپ و منتشر میشد،کـه مـتأسفانه اغـلب آنها از ادامه نشر بازماندند.در ترکیه کتاب ولایت فقیه امام توسط آقای حسین حاتمی-اسـتاد دانـشگاه اسـتانبول-ترجمه شد،ولی همیناقدام موجب اخراج ایشان از دانشگاه پس از 25 سال تدریس شد؛حتی حق بازنشستگی هـم بـرای او قایل نشدند.اشتباه آنجا بود که وزارت ارشاد ما اینترجمه را بدون اجازه ویـ بـا اسـم مترجم چاپ کرد و همین امر باعث عکسالعمل دولت ترکیه نسبت به آقای حاتمی شد و البـته خـسارت او از طرف ایران هم جبران نشد.متأسفانه در ترکیه نظریهپرداز و تئوریسین بارز و تأثیرگذاری وجود نـدارد.بـیشتر اقـتباس کنندهاند.اما در کار ترجمه بسیار فعال و قوی میباشند.آنها توانستهاند آثار مرحوم مودودی،دکتر شـریعتی،سـیدقطب،علامه طباطبایی و...را ترجمه کنند.ازقضا مترجمان هم بیشتر از اهل تسنن هستند.مـن عـروة الوثـقای مرحوم سیدجمال را با مقدمهای مفصل در رم-ایتالیا،از سوی مرکز فرهنگی اروپا-چاپ کردم.وقتی برای سفری بـه تـرکیه رفـتم،دیدم ترجمه ترکی همان اثر با همان مقدمه چاپ شده به فـروش مـیرسد.کتاب را خیلی زود به ترکی برگرداندند و در معرض فروش گذاشتند.
البته در ترکیه،آنانی که وابستگی شدیدی به ایـران داشـتند و یا به آن تظاهر میکردند سرکوب شدند.در رأس آنان نور الدین شیرین بود و مـتأسفانه هـنوز هم برخی از اینان در زندان هستند. اشارهای بـه جـان گـرفتن اخوان المسلمین در مصر کردید.لطفا از تأثیرات انـقلاب اسـلامی در آن کشور بگویید.
اخوان المسلمین قدیمیترین و قویترین تشکیلات سازمانیافته اسلامی در مصر است. رهـبران و سـران اخوان دوستدار شیعه و ایران بـودند و هـستند و شهید حـسن البـناء جـزو مؤسسین دار التقریب در مصر بود.مرحوم آیـت اللّه آقـای سیدرضا صدر نقل میکرد؛دردیدار بین حسن البناء و آیت اللّه کاشانی در مـکه،ایـندو هم پیمان میشوند که در راه استقرار نـظام اسلامی بکوشند که مـتأسفانه البـناء پس از مراجعت ترور میشود و آیت اللّهـ کـاشانی ترور شخصیت. منظورم این است که موضوع به گذشتههای دور برمیگردد.دیدار شهید نـواب صـفوی از مصر و سخنرانی وی در دانشگاه قاهره،یـکی دیـگر از مـراحل همکاری و همفکری بـود. اخـوان المسلمین از روز نخست طرفدار انـقلاب اسـلامی بود.در تأیید آن اعلامیه صادر کرد. مجله الدعوة و الاعتصام و المختار الاسلامی که در زمان انورسادات اجـازه نـشر یافته بود مقالاتی در تأیید انقلاب اسـلامی بـه چاپ رسـاند.روزنـامه الشـعب یکی از روزنامههای پرتیراژ مـصر،وابسته به حزب العمل،همپیمان اخوان،وصیتنامه کامل حضرت امام را درج کرد. البته حمایت از انقلاب ایـران در مـصر،فقط به اخوان محدود نمیشود.سـیاستمداری چـون حـسنین هـیکل،مـشاور اصلی عبد النـاصر در کـتاب توپهای آیت اللّه به دفاع از انقلاب پرداخته است؛با اینکه به قول بعضیها ملیگرا یا سکولار اسـت.و یـا آقـای فهمی هویدی،کتاب ایران من الداخل را در دفـاع از انـقلاب نـگاشته و یـا آقـای احـمد سیوفی چندین جلد کتاب تألیف کرده که همگی به نوعی مرتبط با انقلاب اسلامی هستند و همچنین آقای صالح وردانی آثاری درباره انقلاب دارد.آقای دکتر راسم نفیس نـوشتههایی را در دفاع از انقلاب به چاپ رسانده است. البته اینها هیچکدام عضو اخوان المسلمین نیستند.و البته دهها نفر دیگر مشابه آنها.
البته برخی از اندیشمندان مصری تحتتأثیر تبلیغات غلط هم قرار میگرفتند.در کـنفرانس وحـدت مسلمانان که در پاکستان برپا شده بود،با شیخ عمر عبد الرحمان از مصر گفتوگویی کردم.او که ابتدا از مدافعان سرسخت انقلاب بود،رفتهرفته مواضع اولیه خود را از دست داده بود.علت را سـؤال کردم؟گفت کـه شنیدهام به اهلسنت در ایران سختگیری میشود!پاسخ دادم چنین نیست،و از آزادی عمل و موقعیت اهلسنت در ایران حرفهایی زدم.در همانلحظه شیخ سعیدشعبان از علمای سنی لبنان به ما پیـوست.گـفتم:شاهد از غیب رسید!موضع ایـران نـسبت به اهلسنت را از آقای سعید شعبان بپرسید.شیخ سعید شعبان گفت:من بدون پاسدار و محافظ ایرانی،همه مناطق سنی نشین ایران را گشتهام؛همه حرفهایی کـه در خـارج میشنویم دروغ است و آنها طـبق مـذهب خود عمل میکنند وکتابهای مذهبی خاص خود را تدریس میکنند.بازماندگان شهدای اهل سنت در طرابلس لبنان همان حقوقی را از شعبه بنیاد شهید ایران و لبنان میگیرند که شهدای اهل تشیع میگیرند.بعد بـه مـزاح افزود که برخی از خانوادههای اعضای حزب توحید(حزب شیخ سعید شعبان در طرابلس)میگویند پس کی پدر ما شهید میشود که ما هم از بنیاد شهید حقوقی بگیریم!
درباره مواضع شیخ عمر تلمسانی هـم تـوضیحی دهید.
مـن در لوگانو-منطقهای بین ایتالیا و سوئیس-با آقای تلمسانی ملاقات و مذاکراتی داشتم. برای معالجه آمده بود.میهمان مـهندس یوسف ندا از اخوان مصر بود.مشروح آن مذاکرات چاپ شده است؛هـم بـه زبـان عربی و هم به زبان فارسی.او طرفدار انقلاب اسلامی،امام،و معتقد به تقریب بین مذاهب بود.او در شمار نـخستین بـیعتکنندگان با مرحوم حسن البناء بود.در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمده و پرورش یافته بود و پیـش از آنـکه بـه مواضع اسلامی برسد، فردی به اصطلاح«آزاد»بود.(به اینموارد در خاطرات خود که به چاپ رسـانده اشاره کرده است.)تلمسانی در رشته حقوق تحصیل کرد.در طی مبارزاتش حکم اعدام هـم گرفت که خوشبختانه دهـ سـال زندانی شد،سپس آزاد گردید.علت آزادی او هم این بود که حکومت مصر خوشبختانه ده سال زندانی شد،سپس آزاد گردید.علت آزادی او هم این بود که حکومت مصر برای مدتی مجبور شد در مبارزه بـا ناصریها و کمونیستها به اخوان المسلمین میدان بدهد.به همین دلیل تلمسانی آزاد شد و او با استفاده از اینفرصت،فعالیتهای اسلامی خود را گسترش داد.او انسانی معتدل و دانشمند بود و مجله الدعوة را از نو منتشر ساخت و در مورد ایران، نـظری کـاملا موافق داشت.من ایشان را برای سفر به ایران دعوت کردم که متأسفانه دولت مصر ایناجازه را به وی نداد؛و بعد هم وی به رحمت خدا رفت.
حرکتهای اسلامی درالجزایر با تعادل شروع شد، ولی بـعدها بـه خشونت و خونریزی انجامید.علت چه بود؟
جنبش اسلامی الجزایر تحتتأثیر نهضت علماء المسلمین و بخشی هم هم فکر اخوان المسلمین مصر بود.شعبهای از اخوان در آنکشور تأسیس شده بود که مجتمع السـلم نـام گرفت؛چون دولت اجازه نام دیگری را به آنها نداد.دو حرکت اسلامی عمده اخیر الجزایر را محفوظ نحناح، عباس مدنی و علی بلحاج اداره میکردند.عباس مدنی که تحصیل کرده پاریس بود،پس از پیـروزی انـقلاب اسـلامی با آزادیهای نسبی موجود در الجـزایر در دوره شـاذلی بـنجدید توانست جبهة الانقاد الاسلامی را ایجاد کند.اینجبهه ارگانهای گوناگونی داشت و توانست در سراسر کشور فعال شود.ولی پس از اینکه جبهة الانقاد الاسلامیتوانست در انتخابات الجـزایر اکـثریت را بـه دست آورد،امپریالیسم غرب و مراکز مدعی دموکراسی احساس خـطر کـردند و به اینفکر افتادند که آن را سرکوب کنند و چون با روی کارآمدن جبهة الانقاد اسلامی،منافع غرب در کل شمال افریقا به خـطر مـیافتاد،دیـدیم که اینانتخابات آزاد و طبیعی،و نتیجه آن،با دخالت ارتش باطل اعلام شـد و درگیریهای مسلحانه را ایجاد کرد و رأی مردم سرکوب شد.پس از برپایی خفقان،گروههایی از جبهة الانقاد الاسلامی منشعب شدند.الجبهة الاسـلامیة المـسلحة بـدین ترتیب پدید آمد و وارد حرکتهای مسلحانه شد.و چون سرکوب و قتلعام شدید بـود و حـرکت مسلحانه نتیجه مثبتی در پی نداشت پس از مدتی آن را کنار گذاشت.عباس مدنی که یک بار هم برای شـرکت در کـنفرانس فـلسطین به ایران آمده بود،به مواضع انقلاب اسلامی نزدیک بود،ولی عـلی بـالحاج بـا گرایشهای شبیه به وهابیگری،با شیعه بسیار مخالف بود.پس از پیروزی جبهة الانقاذ الاسلامی،در مـراجعت از کـنفرانس وزرای امـور خارجه کشورهای قاهره،به الجزایر و دیدن آقای عباس مدنی رفتم.در محل ملاقات دیدم چـندسفیر اروپایـی هم به نوبت نشستهاند تا با مدنی دیدار کنند.اروپاییها به اینحادثه اهـتمام خـاصی داشـتند.
آقای شاذلی بن جدید در سرکوب حرکت اسلامی و باطل کردن انتخابات الجزایر نقش نداشت؟!
نخیر،مـطلقا ارتـش از بن جدید خواست نهضت را سرکوب،ولی او زیربار نرفت. استعفا کرد و رفت به پاریس. بـا ایـنکه خـود ارتشی بود و سابقه مبارزاتی ضداستعماری زیادی داشت اما دست به چنین کاری نزد.اصلا بـن جـدید در شکلگیری دانشگاه اسلامی و مراکز علمی اسلامی کمک هم کرده بود.مرحوم شـیخمحمد غـزالی از شـخصیتهای علمی و معروف مصر که فرد عالم و معتدلی بود توانست با همکاری دولت بنجدید،دانشگاهی شبیه دانـشگاه الازهـر در الجـزایر تأسیس کند.البته بعدها همین مرکز علمی یکی از پایگاههای پرورش کادر جـبهه الانـقاذ شد.بن جدید به برپایی ایندانشگاه کمک کرده بود که مورد اعتراض اروپاییها-فرانسویها-قرار گـرفت.شـاذلی بن جدید اکنون در پاریس است و فعالیتی ندارد.
بن بلا چطور؟او هم ساکت است؟
بـن بـلا فعالتر است.به کشورهای عربی و اسلامی رفـت و آمـد دارد.نـشریه دارد.ولی نقش خاصی نمیتواند ایفا کند.از نفوذ گـذشتهاش بـسیار کاسته شده و موقعیت و اقتدارش را در الجزایر هم از دست داده است.با اینکه در انتخابات الجزایر بـا تـبلیغات زیادی شرکت کرد اما بـیشتر از یـکی-دو نفر نـتوانست بـه مـجلس بفرستد.خودش هم میداند که دورانـ زنـدگی سیاسیاش به سرآمده است.او به ایران هم سفر کرد.او در خارج همواره از انـقلاب اسـلامی ایران دفاع میکند.به نظر مـن شخصیت برحستهای است،ولو ایـنکه در بـعضی از افکار و اندیشهها با او موافق نـباشیم.
یـکبار به آقای عباس مدنی گفتم چرا با بنبلا تفاهم نمیکنید؟گفت ای برادر!اگر قرار اسـت پس از پیـروزی،ما هم«بنیصدری»مثل شـما داشـته بـاشیم،بهتر است از ابـتدا نـداشته باشیم.آقای عباس مـدنی ایـشان را با بنیصدر مقایسه میکرد.البته بنبلا آدم سلیمی است.در زندان به اسلام گرایش پیدا کـرد.خـودش میگفت به علت درگیریها در دوران مبارزه بـرای اسـتقلال،فرصت مـطالعه اسـلام و قـرآن را نداشته به اشتباهات خـود اعتراف میکرد و میگفت که در کشوری مسلمان که مبنای حرکتش جهاد است با چسبیدن به سـوسیالسم کـاری از پیش نمیرود.بن بلا در اغلب کـشورهای عـربی بـهعنوان«الرئیـس»مـورد احترام است ولی هـمانطور کـه اشاره کردم،در تغییر امور و یا اصلاح بعضی مشکلات که وساطت میکند،نمیتواند نقشی ایفا کند.
در تـونس هـم حـرکتهای مشابهی پدید آمد؟
بله.حرکت اسلامی در شمال آفـریقا مـحسوس بـود.در تـونس اقـدامات راشـد الغنوشی و همفکرانش در دفاع از اسلام محسوس بود.حتی مقالاتی در مجله خود منتشر ساختند و از امام خمینی یاد کردند که او در عصر ما همان کسی است که هریک صدسال ظهور و اسـلام را زنده میکند.با روایت و حدیث اینموضوع را نقل کردند و حتی عکس امام را هم به چاپ رساندند. پس از آن بود که آقای الغنوشی دستگیر شد و پس از محاکمه به زندان افتاد.در تونس هم حرکتی شـبیه جـبهة الانقاذ الجزایر پدید آمد،اما تجربه الجزایر باعث شد که پیش از انتخابات تونس، حرکت اسلامی را سرکوب کنند که چنین هم شد.نهضت اسلامی تونس فعلا«منحله»اعلام شده،و اغـلب کـادر رهبری آن در زندانها به سر میبرند و چندنفر از جمله الغنوشی در خارج از تونس به حالت تبعید زندگی میکنند.
توضیحی هم در مورد سودان بدهید تا از افـریقا بـه سراغ کشورهای دیگر برویم.
شـروع حـرکت اسلامی در سودان با شیخ ماجد بود.عبد اللّه ماجد در قاهره تحصیل کرده بود. در آنجا به اخوان المسلمین گرایش پیدا کرد و وقتی به سودان آمد شـعبه حـرکت اخوان را در کشورش تأسیس کـرد.بـعدها دکتر ترابی به ایشان ملحق شد و در کادر رهبری قرار گرفت.در دوران حاکمیت ژنرال نمیری،سرکوب مسلمانان آغاز شد و حتی خود دکتر ترابی تا پای اعدام هم رفت،بعد که به ناگاه آقـای نـمیری مسلمان(!)شد،دکتر ترابی آزاد گردید و مشاور عالی حقوقی نمیری شد.نمیری دو مرحله دارد.یک مرحله وابستگی کامل به امریکا و مرحله دوم وابستگی کاملتر به امریکا.او به تبعیت از خواست امریکا ظاهرا حـکومت اسـلامی برپا کـرد تا از اینطریق اسلامگریان را جذب و خنثی کند.ولی حرکت اسلامی به رهبری دکتر حسن ترابی و همکارانش در ارتش که ژنـرال بشیر در رأس آنها قرار داشت،در حرکتی نظامی،رژیم وی را سرنگون کردند،ولی بـعدها اخـتلاف آغـاز شد و شیخ حسن الترابی توسط شاگردش-و یا به قول خودش به اینجانب فرزندش-به زندان رفت. حـال بـه سراغ کشورهای نزدیکتر بیاییم؛مثل پاکستان.
مرحوم ابو الاعلی مودودی در پاکستان مؤسس حـرکت اسـلامی بـود و با تأسیس جماعت اسلامی پاکستان عملا در اینراه گام برداشت.اساسا علمای پاکستان به ایران نـزدیک هستند. جماعت اسلامی پاکستان همزمان با پیدایش اخوان المسلمین در مصر به وجود آمـد؛سال 1928 میلادی.مردودی فـعالیتهای خـود را پیشتر از راه انتشار کتابها و مجله ترجمان شروع کرد.آثار زیادی خلق کرد و با روی آوردن به فعالیتهای سیاسی عدهای از اعضای گروهش به مجلس آنکشور راه یافتند.
افغانستان از معدود کشورهایی بود که پس از انـقلاب اسلامی حرکتهای جهادی به خود دید و همین امر نیروی تازهای به آنها برای مبارزه با اشغالگران شوروی داد؟
بعضی از حرکتهای جهادی در افغانستان قبلا به شکل احزاب سیاسی،فعالیت میکردند،ولی بعدا عمدتا از انـقلاب اسـلامی تأثیر پذیرفتند؛هرچند که اغلب آنها سنّیمذهب بودند اما در حرکت سیاسی و جهادی از ایران متأثر شدند.آقایان ربانی و مجددی و شاهمسعود و حکمت یار اهل تسنن بودند،ولی همراه گروههای شیعی،جهاد علیه شـوروی را اداره کـردند،ولی متأسفانه اختلاف و تفرقه افغانستان را به ضعف و عقبماندگی دچار کرده است وگرنه چهره امروز افغانستان چیز دیگری باید میبود.متأسفانه اختلاف بین حرکتهای جهادی شیعه بیشتر از سنیها بود.درسـت اسـت که تحریکات عناصر مشکوک در درگیری و اختلافات داخلی آنکشور بیتأثیر نبوده،اما فرقهگرایی و طایفهبازی،افغانستان را عقب نگه داشته است.بیشتر حرکتهای جهادی افغانستان متکی به کمکهای مادی و معنوی ایران بـود.آقـای ربـّانی در دوره تحصیل در دانشگاه الازهر،از اخـوان المـسلمین مـصر تأثیر پذیرفته،سیاسی شده بود.آقای مجددی هم همینطور.البته علمای شیعه افغانستان نوعا در قم یا نجف تحصیل کردهاند؛مانند آیـة اللّه شـیخ آصـف محسنی که از شخصیتهای علمی و برجسته نجف بود.بـههرحال تـأثیر انقلاب اسلامی به جهادگران افغانی نیرو بخشید و آنها توانستند اشغالگران شوروی را بیرون کنند.به دنبال همینموضوع،امریکا برای جـلوگیری از تـوسعه ایـنحرکتها شروع به آلترناتیوسازی کرد که درنهایت طالبان متولد شد.
در ایـنمورد توضیح بیشتری بدهید؟
امریکا از یک طرف و پولهای کشور سعودی و حاشیهنشینان خلیجفارس،برای جلوگیری از رشد شیعه و ترویج وهابیگری و در نهایت مـقابله بـا ایـران و تاحدودی نیز کمک به مقابله با نیروهای شوروی که افغانستان را در اشـغال داشـتند،چنان دوری به اینگروه نورسیده داد که در نهایت کار از دست خودشان خارج شد،و در واقع تیغهای که برای بـریدن دسـت مـا ساخته بودند،دست خودشان را برید.
علت استقبال افغانها از طالبان چه بود؟
میدانید کـه طـالبان بـه معنی طلبه است.اغلب اینها نوعا در مدارس دینی پاکستان درس خوانده بودند.عدمامنیت در افـغانستان مـوجب حـرکت طالبان شد و نخست امنیت جادهها و راهها را برقرار کردند.مردم بویژه اهلتسنن از آنان استقبال کـردند.بـعدها از بودجههای مواد مخدرهم تقویت شدند.آلسعود هم همراه امریکا،کمک مالی و نظامی کـردند،بـه ایـننیت که مقابل حرکتیار سرمایهگذاری کردند.چندان جواب نداد،اما طالبان چرا!طالبان هم از لحـاظ آقـای حکمتیار سرمایهگذاری کردند.چندان جواب نداد،اما طالبان چرا!طالبان هم از لحاظ فـکری بـه سـعودیها نزدیکتر بودند و هم با شیعه مخالف بودند.تعصب قومی حاکم بر افغانستان هم به ایـنموضوع کـمک کرد.جهادیها در تقسیم غنایم با یکدیگر درگیر بودند.هرکدام در اخراج نیروهای شـوری،سـهم خـواهی میکردند.همه اینها زمینهای شد که وقتی طالبان ظهور کردند،توانستند مردم خسته افغانستان را-خـسته از جـنگ،نـاامنی،قومگرای و...-به خود جلب کنند.اوایل تاحدی کشور را خوب اداره کردند.هرچند بـا تـحجر واپسگرایی،اما موفق شدند امنیت نسبی برقرار کنند.چندی بعد امر بر آنها مشتبه شد و خـواستند نـهضت جهانی ایجاد کنند که اوج آن جریان 11 سپتامبر بود.
آقای خسروشاهی چرا نفوذ انـقلاب در مـنطقه آذربایجان در حداقل خود باقی ماند؟
پیروزی انقلاب هـمزمان بـا اسـتمرار سیطره کمونیسم در ناحیه قفقاز است.طبیعی بـود کـه چیزی از اینطرف نتواند از دیوار آهنین بگذرد و به آنطرف برسد.اما پس از فروپاشی شوروی و اسـتقلال کـشورهای تحتنظام شوروی سابق،فعالیت گـروههای مـختلف در آنجا آغـاز شـد. الآن مـبشرین مسیحی،وهابیها و حتی اسرائیل-البته در مـسائل اقـتصادی-در آنکشورها فعال هستند.دوستان ما در آذربایجان حسابشده وارد نشدند.البته اگر حسابشده هـم حـضور مییافتند باز با موانع جدی مـواجه میشدند،اما هیئتهای ایـرانی بـیشتر به دنبال جذب مقلد بـرای مـراجع تقلید موردنظر خود هستند؛تا جایی که اختلاف هم پیدا کردهاند.در آنجا مـدارسی تـاسیس شد و تلاشهایی صورت گرفت،امـا بـه هـرحال آذربایجان در مدار امـریکا و اسـرائیل است.به همیندلیل خـیلی زود آن مـدارس را هم تعطیل کردند و به اینبهانه که بروید اختلافتتان را حل کنید،از گسترش فعالیت هیئتهای مـذهبی ایـران جلوگیری کردند.
مبنای حرکتهای اسلامی در قـفقاز چیست؟بویژه مـنطقه چچن کـه هـنوز هـم خبرهایی از آننقطه در سراسر جـهان پخش میشود.
اینموضوع را در دوره حاکمیت تزارها باید جست.تاریخ«شیخ شامل»به همینموضوع بر مـیگردد.وقـتی شیخ را دستگیر کردند و به نزد تـزار بـردند،او بـه تـزار گـفت با دستگیری مـن نـهضت پایان نمیپذیرد؛اینحرکت ادامه خواهد داشت و تمام نمیشود.عملا همینطور شد. در دوره شوروی،استالین سعی کرد بـا کـوچ دادن مـسلمانان قفقاز به نواحی دیگر،موضوع را حل کـند کـه نـشد.پسـ از پیـروزی انـقلاب و استقلال کشورهای اقمار شوروی،حرکتهای اسلامی در آنمناطق شروع شد و در واقع جان گرفت.نخستین حرکتها خودجوش بود ولی بانفوذ سعودیها از طریق افغانستان و کشورهای همجوار حرکت اسلامی،گرایشهای سلفی و وهـابی پیدا کرد و به حوادث ناگواری چون کشتار مردم عادی انجامید.بار دیگر تکرار میکنم که دنیای غرب برای اینکه از پیدایش دوباره تجربه ایران و پیروزی انقلاب اسلامی دیگری جلوگیری کند هـمه تـرفندهایش را به کار گرفت؛یا حرکتهای اسلامی را سرکوب کرد و یا آنها را به انحراف کشاند.البته نفعی که از به انحراف کشاندن حرکتهای اسلامی برد بسیار بیشتر از سرکوب بود، چون توانست چـهره اسـلام را در جهان مخدوش نشان دهد.اکنون در کشورهایی چون تاجیکستان،ازبکستان،قزاقستان که مسلمانان در اکثریت هستند امکان فعالیت سیاسی ندارند. اما تلاش مذهبی سعودیها و یـا الازهـر در ایجاد مدارس،دانشگاهها و تبلیغ اسـلام غـیر سیاسی کاملا رایج است.
از عراق بیشتر میدانیم.پیوستگیهای فرهنگی ایران با اینکشور،آن را در منظومه حوادث کشورمان قرار داده.از زبان شما هم بشنویم.
حرکت اسلامی عـراق بـه مفهوم امروزی آن توسط شـهیدسیدمحمدباقر صـدر و با تأسیس حزب الدعوة و جذب افراد برجسته حوزه و تأیید مراجع و در رأس آنها مرحوم آیت اللّه حکیم آغاز میشود.روی کارآمدن بعثیها،بویژه سلطه صدام،اینحرکت را به طرز وحشیانهای سرکوب کرد.مرحوم صدر،خـواهرشان،فـرزندان آیت اللّه حکیم و بسیاری افراد دیگر به جوخه اعدام سپرده شدند.هفده نفر از فرزندان مرحوم آقای حکیم یکجا شهید شدند.مرحله بعدی جلوگیری از پدیدهای به نام انقلاب اسلامی در عراق،تـرور مـراجع بود.آقـایان صدر، بروجردی،غروی تبریزی و پسر آیت اللّه خویی و...ترور شدند.با اینوسیله حوزه نجف تضعیف شد.طـلاب خارجی را بیرون کردند.حوزه علمیه پانزده هزار نفری،شد پانصد نـفر عـراقی،آن هـم تحتفشار رژیم بعث. درنهایت ایران پناهگاه اینان شد. آمدند و کادرهایشان را اینجا تربیت کردند.کسی مثل آقای جـعفری کـه اکنون نخست وزیر عراق است،عادل مهدی،حسین شهرستانی و از این قبیل افراد انـدیشمند،در ایـران زنـدگی کرده مبارزه را ادامه دادند و بعد از سقوط صدام-که به کیفیت آنکاری ندارم-برخی از آنها زمـام امور عراق را در دست گرفتند.اکنون گرایشهای اسلامی در عراق،صدها نشریه دارند؛درست مـثل اوایل انقلاب در ایران.البـته هـمه جناحها نشریه دارند. نقش تعیینکننده در عراق همان مرجعیت است.میبینید که مردم با اشاره آقای سیستانی چطور در صحنه (به تصویر صفحه مراجعه شود) حاضر میشوند...و البته احزاب سیاسی شیعی و سنی هـم نقش خاص خود را در معرکه سیاسی عراق امروز دارند.
شما چندینسال نماینده سیاسی ایران در واتیکان بودید.تأثیر انقلاب اسلامی در اندیشمندان ساکن در اروپا را هم برای ما بگویید.
در غرب شخصیتهای متعددی بودند که از برخی نـام بـردم.دکتر کلیم صدیقی در لندن،دکتر حامد الگار در امریکا،دکتر روژه گارودی در فرانسه،آقای لئونارد علاء الدین در ایتالیا. شخصیت اخیر که از رجال فرهنگی-هنری ایتالیاست در سفر اخیرش به ایران،به صراحت گـفت کـه من تحتتأثیر انقلاب اسلامی مسلمان شدم.ایشان آثاری هم در زمینه هنر و فلسفه هنر دارد.وی معتقد است که امام خمینی توطئه کمونیستها و امریکاییها را در جهان شکست. میگفت من که با هنرمندان زیـادی در تـماس هستم،میدانم که آنان اعتقاد دارند اسلام منشأ هنر است.از اندیشمندان دیگر خانم آناماریا شیمل آلمانی است که به هرحال پس از پیروزی انقلاب،بیش از پیش روی تخصص خود،عرفان اسلامی،کـارکرد.رابـطه عـلمی آقای هانری کربن با عـلامه طـباطبایی کـه پیش از انقلاب بود،در شناخت مبانی اسلام در اندیشمندان غربی مؤثر بود.در ایتالیا با کسی برخورد کردم به نام آنجلو ترنسونی که بـه درخـواست مـا هم قرآن و هم نهج البلاغه را به ایتالیایی تـرجمه کـرد. وی فصلنامه صوفیا را هم منتشر میکرد.مقالاتی از مرحوم علامه طباطبایی و مطالبی با مضامین عرفان و فلسفی از من میگرفت و یا خودش پیـدا مـیکرد و پس از تـرجمه،چاپ میکرد.در ایتالیا قرآن حدود پانزده ترجمه دارد،که بعضی را کـشیشان ترجمه کردهاند.و یکی از این (به تصویر صفحه مراجعه شود) ترجمهها از شخصی بود به نام پروفسور بورزانی که هـمسرش مـصری بـود.بورزانی رئیس بهاییهای ایتالیا بود.برای ترجمه آیه «و نرید ان نمنّ عـلی الذیـن...»
به ترجمه وی مراجعه کردم. دیدم واژه«ائمه»را«شاهزادگان»ترجمه کرده.«شاهزادگان را وارثین زمین قرار میدهیم.» همین بـاعث شـد کـه از آقای ترنسونی بخواهم تا از ترجمههای انگلیسی،قرآن را به ایتالیایی برگرداند.البته مـا دنـیای غـرب را به درستی نشناختیم.یعنی راههای نفوذ معنوی در آندنیا را نمیدانیم.به همیندلیل مدافعین انقلاب را نـیز رفـتهرفته در آنـ مناطق از دست دادهایم.تبلیغات سوءفراریها و اپوزیسیون انقلاب،درست است که چهره ایران را در جهان غـرب مـخدوش کرد، اما بخشی از اینخدشه هم به دست خودمان بود که جای ذکر آنـها در ایـنمصاحبه نـیست.
آقای خسروشاهی!در سفرها و مأموریتهای خارج از کشور با منابع فراوانی از نوشتهها مواجه بودهاید.به چـه مـیزان آنها را خریداری یا تهیه کردید؟احتمالا مجموعه قابلتوجهی باید نزد شما باشد؟
بله همینطور است.مـن بـه هـرکجا میرفتم کتابهایی را در زمینههای مختلف تهیه میکردم و یا میخریدم و به ایران میفرستادم.گاهی به وزارت امور خـارجه و یـا جاهای دیگری نیز چون وزارت ارشاد یا دفتر حضرت امام نیز ارسال مـیکردم.خـودم نـیز نسخههایی از آنها را دارم.اما متأسفانه کتابخانهام اینک تبدیل به مخزن الکتاب شده و از صورت کتابخانه خارج گـشته!گـاهی کـه دنبال کتابی هستم،اگر آن را بخرم راحتترم چون پیدا کردنش در کتابخانهام ممکن نـیست! خـارج از کشور که بودم گاه نشریات ضدانقلاب را برای امام میفرستادم.برای مثال بنیصدر در نشریه انقلاب اسلامی در تـبعید خـود مقالات مسلسلی در موضوع ولایتفقیه مینوشت که در ردّ ایناصل علیه حضرت امام بود و مـن آنـها را برای شخص امام میفرستادم،بعد در سفری بـه ایـران هـنگام دیدار با یکی از اعضای دفتر امام،از ایـشان شـنیدم که گفت ایننشریات را برای امام نفرستید،امام ناراحت میشوند!بعد که خدمت امـام رسـیدم،موضوع را مطرح کردم و گفتم مـن جـهت اطلاع حـضرتعالی ایـنکار را مـیکنم.فرمودند:بلی حتما بفرستید.من آنـها را مـیبینم و گاهی هم میخوانم!و اضافه کردند:بنی صدر در اینمقالات به من فحش مـیدهد، و ربـطی به اسلام ندارد و ارزش ندارد که عـکس العمل خاصی هم نـشان داده شـود.
در خارج بیتردید صدها نوع مـجله و روزنـامه توسط ضدانقلاب و یا به قول خودشان اپوزیسیون منتشر شده و یا میشود ولی متأسفانه در مـقابل آنـها ما یکهفتهنامه معتبر و سنگین بـا تـوزیع جـهانی، حداقل به زبـانفارسی و انـگلیسی نداریم.و ایننقص به ظـاهر کـوچک،نقش خاصی در انحراف افکار ایرانیان در خارج دارد،چون از منبع صحیحی اخبار را به دست نمیآورند.
شـما خـود فعالیتی در اینزمینهها نداشتید؟
ما در ایتالیا،مرکزی بـه نـام«مرکز فـرهنگی اسـلامی-اروپا»تـأسیس کردیم و به یاری حـق بیش از 165 نوع کتاب و نشریه(از قرآن مجید و نهج البلاغه تا کتابهای بزرگان)به زبانهای: فارسی،ایـتالیایی،عـربی،انگلیسی و فرانسه،در دهها هزار نسخه چـاپ و در اغـلب کـشورهای اروپایـی مـنتشر کردیم،ولی متأسفانه بـاید گـفت که اینتعداد نشریات در مقابل هزاران نشریه و کتاب ضدانقلاب،با بودجههای کلانی که در اختیار داشتند و دارند،نـقش لازم را نـمیتوانست ایـفا کند.
یک هفتهنامه عربی هم به نـام العـالم بـا هـمکاری وزارت ارشـاد در لنـدن منتشر میکردیم که متأسفانه به علت قطع همکاری ارشاد،مجله علیرغم علاقه و اشتیاق مسلمانان در اروپا و بلاد عربی،تعطیل شد.البته میدانید که در همه دنیا،هیچروزنامه یا مجلهای بـدون آگهی و یا کمک نهادی،قادر به ادامه انتشار نیست و متأسفانه در ایران دوستان ما پی به اهمیت موضوع نبردهاند و مطبوعات هوادار ایران اسلامی،به تدریج در همه کشورها تعطیل شدند و الان چندنشریه با تـیراژی مـحدود،در چندکشور چاپ میشود که در قبال هجمه تبلیغاتی دشمنان به هیچوجه کافی نیست.
از فرصتی که در اختیار فصلنامه مطالعات تاریخی قرار دادید سپاسگذارم.
فصلنامه مطالعات تاریخی ، شماره 11 ، زمستان 1384، صفحه 62 تا 77