11 بهمن 1399
ضرورت ثبت و ضبط دستاوردهای تاریخی انقلاب اسلامی
1.برای جامعهای که تکیهگاههای محدودی دارد و با فراوانی دوستان فراموشکار روبه روست،نگهداری از دسـتاوردهای بـزرگ اجـتماعی سخت است.نگهداشتن طعم شیرین این دستآوردها زیر دندان جامعه، با گذشت دههها آسان نـیست.دلسوزی میخواهد،اما بیشتر از آن،دوراندیشی و آیندهنگری طلب میکند. پیروزیهایی که در برخی برههها زمـانی نصیب یک ملت مـیشود،گـرمایی دارد که تا سالها خانهنشین دلها و قلبهاست.اما اینحرارت ابدی و جاودانه نیست؛اگر هم باشد،به اندازه عمر آدمهایی است که شریک به دست آوردن آنرخداد بزرگ بودهاند.وقتی اینآدمها نباشند،از گـرمای دلشان،یعنی آنشور پیروزی هم خبری نیست.در چنین موقعیتی نگهداری از پیروزیها چه سرنوشتی مییابد؟
2.نسل نو با همان نگاه بیواسطه پدرانشان به پیروزیها نمینگرند.آنها از سنگلاخهای دوران مبارزه، قلبهای پرتپش پنهان شـده در مـخفیگاهها،از چشمهای بستهای که در کمیته مشترک باز میشد،از شکنجههای تنسوز،از تبعیدها،زندانها،اعدامها،از خفقان توزیعشده در گلوی آدمها،از نگاه سراسر تحقیر یک مستشار چشمآبی،از بیغولههایی که کارگران نفت جزیره خارک در آن به سـر مـیبردند،خبر ندارند. آنها نمیدانند که قدرت تلفنهای دو سفارتخانه آمریکا و انگلیس از حاکم کاخ نیاوران بیشتر بود.چشم سیاسی نسل نو زمانی باز شد که بیست سال پس از پیروزی انقلاب،صدای حـیدریها و نـعمتیها بالا رفت. اینصدای ناخوشآیند نمیتوانست آگاهیبخش باشد.کتابهای درس تاریخ هم سدی است برای پریدن از آن و رسیدن به نمره.این کتابها نمیتوانند روشنی انقلاب را روی تخته سیاه ترسیم کنند.نگاه به تـلویزیون هـم خـود مجاهدتی است در عصر ماهوارهها کـه اگـر نـسلنو به آن تن دهد،آنچه نصیبش میشود، پوستهای است آویزان از گیره مصلحتها.
3.در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی هستیم.از اینرخداد بزرگ چگونه یاد کـنیم تـا حـق بزرگی آن ادا شود؟ برگی که در نیمهدوم سال 1357 در اینفلات کهنسال ورق خورد،فـقط جـابه جایی حکومت،امری که در پهنه تاریخ ایران،پیازپیهم روی داده است،نبود.کسی نرفت تا فرددیگری جایش بنشیند.ایلی جـای طـایفه دیـگری را نگرفت.تاجوتخت دست به دست نشد.ملتی فرودست،نظامی را کـه فرادستی خود را به ارث میگذاشت بهزیرکشد و برای نخستینبار اهرمهای قدرت را به دست گرفت.اینملت اگر پیش از دوره پهلوی،رعیت پادشـاهی بـود کـه خود را واسطه بین آسمان و زمین میپنداشتند،در زمان پهلوی،محکوم دوشاهی بـود کـه با دستان کودتا تاجگذاری کردند؛حاکمانی که امتیاز استقلالشان صفر بود و در وابستگی،شاگردانی ممتاز بودند.
4.بـهای انـقلاب اسـلامی برای ملت ایران به اندازهای بود که در هنگامه جنگ هشت ساله بـیش از دویـست هـزار پارهتن خود را فدای آن کند.آیا نشانی آشکارتر از این برای نگهداری از ایندستآورد بزرگ میتوان یافت؟اینجانباختگان دیـروز مـا و هـمسایگان امروز خدا، شرکای بلافصل انقلاب بودند.گرمای آنپیروزی بزرگ در قلبشان بود.آنها طعم گـس وابـستگی را چشیده بودند و قدر شیرینی استقلال را میدانستند.آنها جای چنگال خفقان را در گلوی خود حـس کـرده بـودند و قیمت نوازش آزادی،دستشان بود.آنها میدانستند که اگر فرش همگانی جمهوریت جای تخت یـک نـفره دیکتاتوری را گرفته،چههزینهای بالای آن رفته است.بازمانده ایننسل در میانسالی خود همچنان گرمای پیـروزی را در تـپشهای قـلب خویش نگاه داشته است.
5.نشان دادن بزرگی انقلاب و بهایی که برای نگهداری آن پرداخت شده،غیرممکن نـیست.هـر چند زمان به زیان اینخواست حرکت میکند.اما میتوان چشم نسل نـو و نـسلهای بـعدی را به آن چه که پدرانشان دیدند روشن کرد.ما نیازمند فرماندهان فرهنگی هستیم؛آدمهای هـوشمندی کـه قـدرت به دوش گرفتن پیام را داشته باشند؛بتوانند آن را حمل کنند؛از گذشته به امـروز و از امـروز به فردا؛آدمهایی که وسعت دیدشان فراتر از جلو پایشان باشد؛آدمهایی که سینهزن حیدریها و نعمتیها نـباشند.اگـر اینفرماندهان باشند-که هستند-و اگر اراده گماردن آنها بر کارها باشد-که مـعلوم نـیست چنین ارادهای هست یا نه-با بـرچیدن سـفره ظـاهرسازان و تعطیلی کارخانه ریاکاران، میتوان گرمای پیروزی را کـه در قـلب و روح نسل انقلاب به جای مانده،در جان نسل نو پراکند.
سخن نخست فصلنامه مطالعات تاریخی ، شماره 11 زمستان 1384 ، صفحه 7