04 دی 1391
آنتیسمیتیسم سناریوی قرون اخیر
حداقل از دهههای آغازین قرن نوزدهم، یعنی زمانی که زمزمههای صهیونیستی اسکان یهود در یک سرزمین و برپایی دولت یهودی، در اروپا شکل و نضج گرفت، یهودیها از موقعیت اقتصادی و اجتماعی مطلوبی برخوردار بودند. یعنی بر خلاف تبلیغات رایج کانونهای صهیونیستی و بعضی نویسندگان و مورخان غربی، اندیشهی صهیونیستی تشکیل دولت یهود نه در زمان مظلومیت، ضعف و رنج یهودیان، بلکه در دورانی طرح و علنی شد که آنها در ممالک اروپایی از امتیازات قابل توجهی برخوردار بودند. سیطرهی مالی و پولی یهودیها در آن دوران امری واضح و بدیهی برای همگان بود. این سلطهی اقتصادی موجب حضور و نفوذ آنها در مراکز و محافل حساس سیاستگذاری، قانونگذاری و تصمیمگیری شده بود. با این حال سران و رهبران اندیشهی صهیونی، برای توجیه و تبیین اهداف خود نزد افکار عمومی، از سوژههایی به نام رنج و مظلومیت یهود بهرهبرداری میکردند. یکی از رهبران قدیمی صهیونیسم در این باره اعتراف کرده است:
«هدف از به راه انداختن جنبش صهیونیستی، هرگز پایان بخشیدن به ستمدیدگی یهودیان ... نبوده است. این گونه مصائب هرگز علت وجودی صهیونیسم نیست. »
کانونها و رهبران صهیونی، با ترویج و تبلیغ غربت، ستم و مظلومیت قوم، نهتنها احساسات عامه را تحریک میکردند بلکه غیر یهودیان را نیز تحت تأثیر تبلیغات خود قرار میدادند. آنها با به خدمت گرفتن بعضی نویسندگان و شاعران توانای حتی غیر یهودی، سعی در پیشبرد اهداف خود داشتند. لرد بایرون شاعر معروف انگلیسی از جملهی این افراد است که اشعار معروف «ترانههای عبری» او زبانزد خاص و عام است. او با سرودن قطعههایی پیرامون مظلومیت یهود، خدمت بزرگی به آرمان صهیونیسم انجام داد و مورد تشویق و تقدیر سران و رهبران یهودی قرار گرفت. این مجموعه که از نظر رهبران و سران صهیونی زیباترین سروده بایرون قلمداد شده، به زبان عبری ترجمه و منتشر شده است. ابیات زیر بخشی از سرودههای بایرون تحت عنوان ترانههای عبری یا نغمههای یهودی از شهرت زیاد برخوردار است:
کبوتر وحشی از برای خود آشیانهای دارد
و روباه نیز برای خود لانهای دارد
انسانها برای خود میهنی دارند
و یهودیان جز گور هیچ ندارند
سران و رهبران یهودی در سال 1815م. شعر نغمههای یهودی لرد بایرون را همراه با موسیقی یک آهنگساز یهودی به نام ایزاک ناتان منتشر کردند. ناتان، حق انحصاری شعر و آهنگ «ترانههای یهودی» را خریداری کرد و تصمیم گرفت هزینه چاپ و انتشار آن را از طریق حق اشتراک فراهم کند. او برای این منظور با یهودی دیگری به نام جان براهام که خوانندهی خوش آواز بود به همکاری پرداخت. بدین ترتیب موسیقی شعر از سوی این دو تنظیم، تصنیف، تدوین و در سال 1815 م. منتشر گردید.
علاوه بر این، انتشار گستردهی رمانهای صهیونی، از قبیل «دیوید آلروی» نوشتهی بنیامین دیزرائیلی و نیز رمان «دانیل دروندا» نوشتهی جرج الیوت، به زبانهای مختلف و توزیع فراوان آنها میان یهودیها در قرن نوزدهم، بخشی دیگر از تکاپوی ادبی ـ تبلیغی صهیونیسم بود. انعکاس اندیشهی مهاجرت به فلسطین در اشعار امالازاروس، شاعرهی یهودی انگلیسی زبان امریکایی، قسمتی از دیگر تلاشهای فرهنگی ـ تبلیغاتی صهیونیستها در آن دوران بود. از نظر رهبران صهیونیسم، امالازاروس «از خوش ذوقترین مبلغان آرمان ملی یهود در ادبیات انگلیس بود» که در خدمت اهداف صهیونیسم قرار گرفت و مروّج آرمان و اندیشهی صهیونی در میان یهودیان امریکا شد.
از نظر بعضی رهبران و سران صهیونیست، این قبیل تلاشها اگر چه مناسب بود وکارکرد خوبی در تحریک اذهان و احساسات عمومی، به خصوص در میان عامهی یهود، داشت اما برای پیشبرد سریع اهداف و برنامههای صهیونی کافی نبود. لذا برای تکمیل این سناریو، پدیدهای به نام «آنتیسمیتیسم» به عنوان حربهی تبلیغاتی کارا در دستور کار آنها قرار گرفت؛ زیرا با همهی فعالیتهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی رهبران و کانونهای صهیونی، بسیاری از یهودیها به دلیل برخورداری از امتیازات و امکانات مناسب اقتصادی و اجتماعی در محل و محیط زیست خود، تمایل و آمادگی برای کوچ کردن به سرزمین دیگری را نداشتند. بنابراین، باید به آنها القا میشد که هیچ کجای جهان، با همهی شرایط و موقعیت مناسب، وطن، محیط زیست مناسب و محل اسکان امنی برای آنان به حساب نمیآید. بر مبنای این فرضیه بود که تحرکات فیزیکی و دسیسههای رمزآلودی علیه عامهی یهود در اطراف و اکناف جهان، به خصوص اروپا شروع شد و به تدریج نضج گرفت و افزایش یافت. از مهمترین حوادث مربوط به آنتی سمیتیسم در اواخر قرن نوزده، ماجرای یک افسر یهودی فرانسوی به نام آلفرد دریفوس است. او در سال 1894 به جرم جاسوسی برای آلمان، دستگیر و به حبس ابد محکوم شد، امّا با دسیسهها و تلاشهای گسترده و همه جانبهی محافل ذی نفوذ یهود در نهایت تبرئه و آزاد شد و به محل خدمت خود بازگشت. از قِبَلِ این قضیه، صهیونیستها حول محور مظلومیت یهود، تبلیغات فراوانی به راه انداختند و به اشکال مختلف،از این موضوع برای مقاصد صهیونیستی خود بهرهبرداری کردند. از نظر برخی نویسندگان، بعد از داستان پوگرومها در روسیهی تزاری، قضیة دریفوس نقطة عطفی در تاریخ پدیده «آنتی سمیتیسم» در سده اخیر بود که پیامدهای بسیار مثبت در مسیر آرمان صهیونیسم داشته است.
موضوع دوم، جریانی به نام پوگروم است که درتبلیغات صهیونیستی، از آن بهرهبرداری فراوانی شده است. پوگروم، عبارت روسی و به معنی کشتار دستهای یا جمعی به وسیلهی جمعی یا دستهای دیگر است.
پوگرومها در روسیه
مطابق مندرجات متون تاریخی، موضوعی به نام یهود ستیزی در نیمه دوم قرن نوزدهم و به خصوص ربع آخر این قرن، از سوی پارهای اشخاص وکانونهای یهودی در روسیه مطرح بود. با این حال، جریانی به نام پوگروم به طور مشخص از سال 1881 میلادی به بعد بر سر زبانها افتاد؛ یعنی درست زمانی که الکساندر دوم تزار روس به طور مرموزی ترور شد و محافل دولتی و بسیاری از نویسندگان و رسانههای روسی، یهودیها را عامل اصلی این واقعه معرفی کردند. پس از این جریان بود که حملات فیزیکی بسیار مرموزی علیه یهودیها در روسیه صورت گرفت و زیانها و ضررهای جانی و مالی در برخی نقاط به یهودیها تحمیل کرد. کانونها و نویسندگان یهودی نیز انگشت اتهام را به سوی مردم روسیه، به ویژه حکومت تزاری نشانه گرفتند لیکن هیچگاه، مدرک و سند روشن و محکمی در این باره ارایه نشد. از سوی دیگر، بسیاری از آگاهان، سازمانها و گروههای ذی نفوذ یهودی ـ صهیونی روسیه را عامل پنهان و پس پردهی جریان پوگرومها معرفی کردند.
به اعتراف منابع غربی، در آن زمان بسیاری از یهودیها در روسیه به امکانات و امتیازات قابل توجهی دست یافته بودند. برخی ثروتاندوزان یهودی از طریق دادن وام به حکومت تزار، دستگاه حکومتی را وامدار خود ساخته بودند. با توجه به چنین موقعیتی، نوعی نگرانی در میان کانونها و مجامع یهودی دارای گرایشهای صهیونی مبنی بر عدم تمایل و آمادگی یهودیهای روسیه برای کوچ و مهاجرت مشاهده میشد.
«در قرن نوزدهم شواهدی دال بر این [در] دست بود که یهودیان به تدریج در حال تحلیل رفتن و جذب در سایر ملل هستند [...] اندیشههای آنتیسمیتیسمی وضع فوق را تغییر داد و در این رابطه صهیونیسم نقش عمدهای را به عهده گرفت.»
با این همه بعضی نویسندگان یهودی به طور غیر صریح، کانونها و اشخاص ذینفوذ و فعال صهیونی را عامل اصلی یهود ستیزی در روسیه معرفی کردند. ولادیمیر ژابوتینسکی یکی از رهبران متعصب صهیونیسم، نه تنها رهبران و سازمانهای یهودی ناسازگار با برنامهی صهیونیستی کوچاندن یهودیها به فلسطین را همواره تهدید میکرد، بلکه به صراحت گوشزد میکرد: «اگر دست از کارهایشان برندارند، به زودی باید منتظر تهاجم دیگری برای قتل و غارت یهودیان باشند.»
ژابوتینسکی که یکی از اعضای هیأت اجرایی سازمان جهانی صهیونیسم در روسیه بود، در روز 18 ژانویه 1923 از سمت خود کنارهگیری کرد و این اقدام باعث تعجب بسیاری از آگاهان گردید؛ زیرا آن روز قرار بود وی در مقابل یک کمیسیون ویژه تحقیق حاضر شود و درباره روابطش با یکی از عوامل یهودی ستیزی در اوکراین به نام سیمون پت لیورا بازجویی شود.
پیش از این، تئودور هرتصل بنیانگذار اولین کنگره جهانی صهیونیسم نیز طی یادداشتی به وزیر امور داخله روسیه به طور تلویحی به نقش و دخالت بعضی سازمانها و کانونهای صهیونیستی در ماجرای یهودستیزی روسیه اشاره و اعتراف کرده بود.
نکتهی بسیار مهمی که در تاریخ معاصر جهان کمتر مورد توجه قرار گرفته، اصلِ ماجرای یهودیستیزی در روسیه است. اسناد و مدارک موجود و نیز بعضی یادداشتهای متقن و بیغرض مربوط به آن دوران حکایت از آن دارند که یهودیها نه فقط، مورد آزار و اذیت روسها و یا حکومت تزاری نبودند، بلکه به عکس، دستگاه حکومتی و هم مردم روسیه به اشکال مختلف، تحت آزار، ستم و غارت یهودیها قرار داشتند. این موضوع واقعیتی است که در همان زمان برای افراد آگاه، اندیشهمند و نیز آشنا به شگردهای یهود، کاملاً روشن و بدیهی بود. داستایفسکی از نویسندگان و اندیشهمندان بزرگ و مشهور روسی که استقلال فکری او بر کسی پوشیده نیست، بدون هیچ گرایش خاص و یا حب و بغض سیاسی، در همان زمان، تبلیغات مبتنی بر یهودیستیزی را یک اتهام و یک دروغ آشکار تاریخی، ساخته و پرداخته خود یهودیها اعلام کرد و نوشت:
«آشنایی با چهل قرن تاریخ ملتی چون یهود کاری است بس دشوار؛ اما اولاً این اندازه میدانم که در تمام جهان به یقین هیچ ملتی نیست که به اندازة یهود، مدام پس از هر حرکتی که کرده و هر قدمی که برداشته از سرنوشت خود شکوه کرده باشد، از خفت و خواری و رنج و مظلومیتش سخن داشته باشد. آدم ممکن است فکر کند که این آنها نیستند که در اروپا حکومت میکنند و دست کم بازار بورس را اداره میکنند و با واسطه آن، زمام سیاست خارجی و امور داخلی و اخلاق کشورها را در دست گرفتهاند [...] من نمیتوانم داد و فریاد یهودیان را حاکی از این که این همه پامال و ستم دیده و خفت کشیدهاند باور کنم.»
داستایفسکی این مطالب را در حدود سال 1877 میلادی، (129 سال پیش)، یعنی زمانی که تقریباً 000/000/3 یهودی در نواحی مختلف روسیه زندگی میکردند نوشته است. زمانی که خود مردم روسیه در اوج رنج و فقر و محرومیت بودند، یهودیها و سرمایهداران یهودی آنها را به بردگی کشیده و تحت انقیاد درآورده بودند. داستایفسکی در نوشتهای خطاب به یهودیها، ضمن واهی خواندن ادعای مظلومیت و ستمدیدگی آنها، نسبت به ظلم و ستم آنها علیه مردم روسیه مینویسد:
«... چه کسی بود که انگار بر روی طعمه فرود آمده باشد بر روی این مردم فرود آمد؟ چه کسی بود که عمدتاً از ضعفهای این مردم استفاده کرد؟ چه کسی آنها را با رشتههای همیشگی زر خود مقید کرد؟ و هر گاه که امکان داشت جای ملاکین سابق را چه کسی گرفت؟ با این تفاوت که ملاکین اگر چه مردم را به شدت استثمار میکردند، سعی میکردند ( به نفع خود) دهقانان را به روز سیاه ننشانند و او را از نیروی کار تهی نگردانند؛ حال آن که یهودی که جای او را گرفته است مقید ته کشیدن نیروی کار روسیه نیست: آن چه را که دارد از او میگیرد و بعد، برو که رفتی. میدانم که یهودیان پس از خواندن این مطالب فریاد سر خواهند داد که این دروغ است؛ این بهتان است و من دروغ میگویم.»
یهودیها تنها به استثمار و بردگی دهقانان و مردم فقیر روسیه راضی نبودند بلکه سعی داشتند در سراسر این سرزمین آنها را به فساد و لاابالیگری بکشانند تا راحتتر و بهتر بر آنها سروری و آقایی کنند.
«در شماره 371 عصر جدید [سال 1877 م] خبر بسیار جالبی از کوونو خواندم به این مضمون که: «یهودیان چنان بر مردم لیتوانی یورش بردهاند که با ودکا تقریباً همه را به روز سیاه نشاندهاند و تنها کشیشان کاتولیک بودند که با تهدید میخوارگان به عذاب جهنم و تشکیل «انجمنهای مبارزه با میخوارگی» اقدام به نجات خلقالله کردند. راست است، خبرنگار روشنفکر روزنامه به نیابت از مردم که هنوز به کشیشان خود و عذاب جهنم اعتقاد دارند احساس شرمندگی میکند، اما میافزاید که اقتصاددانان روشنفکر محل نیز با پیروی از سرمشق کشیشان دست به تأسیس بانکها و بازارهای روستایی زدند، مخصوصاً با این هدف که مردم را از شر یهودیان برهانند وکاری کنند که تودة مستمند و زحمتکش کالای ضروری خود را به قیمتهای واقعی، نه به قیمتهایی که یهودیان تعیین میکنند، از این بازارها خریداری کنند.»
داستایفسکی با اشاره به برخورد سالم و صمیمانه مردم روسیه با یهودیها از یک سو و رفتارهای تحقیرآمیز و اهانتبار یهودیها علیه اقشار مختلف مردم روسیه، در مقایسه بین این دو مینویسد:
«من گاهی اوقات پیش خود فکر میکردم: اگر در روسیه سه میلیون یهودی نبودند، بلکه سه میلیون روس بودند و هشتاد میلیون یهودی... آن وقت روسها را به چه شکل در میآوردند و چگونه با آنها رفتار میکردند؟ آیا به آنها اجازه میدادند حقوق برابر تحصیل کنند؟ اجازه میدادند آزادانه در میانشان عبادت کنند؟ آیا آنها را به بردگان بدل نمیکردند؟ آیا پوست همه را نمیکندند؟ آیا همان طور که در ایام باستانی در طی تاریخ باستانیشان با اقوام بیگانه رفتار میکردند آنها را هم تا آخرین نفر نمیکشتند و به کلی از بین نمیبردند؟»
به اعتراف صریح داستایفسکی مردم روسیه نه تنها نسبت به یهودیها کینه نداشتند، بلکه بیزاری و نفرت در میان پارهای از مردم و بعضی مناطق علیه یهود، ناشی از خصلتها، آداب و رفتار خود یهودیها بود:
«من به شما اطمینان میدهم که در مردم روس کینة «از پیش اندیشیدهای» نسبت به یهودیان وجود ندارد، اما شاید نفرت از یهود موجود باشد، و در بعضی مناطق این نفرت شاید هم شدید باشد. و این، اجتناب ناپذیر است، چنین چیزی وجود دارد؛ اما به هیچ وجه ناشی از یهودی بودن یا به علت کینة نژادی یا مذهبی نیست بلکه ناشی از علل دیگری است که از بابت آنها، نه مردم بومی روس بلکه خود یهودیان مقصرند.»
از نظر داستایفسکی، این نفرت، ناشی از اندیشه درون گروهی و درون سازمانی و مبتنی بر برتری طلبی و سروری جویی یهود نسبت به غیر یهود در طول تاریخ این قوم بوده است؛ یعنی یهودی از یک سو به حیات، منافع و موجودیت جز خود نمیاندیشد و از سوی دیگر، حیات، منافع و موجودیت اقوام و ملل دیگر را در تعارض با خود میداند، مگر آن که حیات و موجودیت دیگران نیز در خدمت اهداف و منافع یهود قرار گیرد.
«خودبینی و غرور از ویژگیهای منش یهودی است و برای ما روسیان بسیار دردناک است. اما دو تا کدام یک ـ روسی یا یهودی ـ بیشتر قادر به فهم و درک دیگری نیست؟ من قسم میخورم که روسی در این میان گناه چندانی ندارد؛ دست کم کینة مذهبی نسبت به یهود ندارد (مطلقاً ندارد). و کدام یک تعصبات و پیشداوریهای نوع دیگری دارند؟ اما یهودیان مدام هیاهو راه میاندازند که قرنهای بسیار مورد ستم و تعذیب و آزار بودهاند و اکنون نیز مورد تعذیب و آزارند. [...]
آیا وقتی روسها را سرزنش میکنند و علیه آنها شکوه سر میدهند، تمام آن تعذیبها و آزارهایی را که خود به مردم روسیه تحمیل کردهاند در نظر میگیرند؟ آیا میتوان مدعی شد که مردم روسیه در طول تاریخ خود مصائب و مشقاتی کمتر از یهودیان هر محلی از سر گذراندهاند؟ آیا میتوان مدعی شد که یهودیان اغلب با آزار دهندگان مردم روسیه دست به یکی نکردهاند و همین مردم بینوا را از ستمگران اجاره نکردهاند، و خود به آزاردهندگانشان بدل نشدهاند؟
در حقیقت، این چیزها همه اتفاق افتاده و وجود داشته است؛ در حقیقت، این تاریخ است، این یک حقیقت تاریخی است. اما هرگز نشنیدهایم که مردم یهود از این بابت ابراز پشیمانی کرده باشند و با این همه همچنان مردم روسیه را متهم به این میدانند که یهودیان را به قدر کافی دوست نمیدارند.»
با همهی این واقعیتها، تبلیغات دروغ صهیونیستی در تاریخ ماندگار شد و ادعای مظلومیت یهود به جریان پوگرومها منتهی و موجب جابهجایی جمعیتی یهودیها از روسیه به دیگر مناطق جهان شد. آمارها حکایت از آن دارند که بر اثر تبلیغات فریبندهی مبتنی بر ماجرای مزبور، از مجموع دو و نیم میلیون (000/500/2 ) یهودی که از سال 1881 م. تا سال 1914 م. (یعنی از آغاز ماجرای پوگرومها تا شروع جنگ جهانی اول)، از شرق اروپا مهاجرت کردند، حدود دومیلیون (000/000/2) نفر به امریکا، سیصد و پنجاه هزار (000/350) نفر به اروپای غربی و بقیه یعنی یکصدو پنجاه هزار (000/150) نفر دیگر، شماری به آرژانتین و سایر کشورها و تعداد بسیار کمی به فلسطین رفتند.
پوگرومها و اشغال آبادیهای فلسطین
به روایت منابع تاریخی، انعکاس ماجرای پوگرومها فضایی از رعب و ترس در میان عامهی یهود در روسیه ایجاد کرد و زمینه ساز کوچ و جابهجایی صدها هزار یهودی شد. اگر چه اکثریت این یهودیان به کشورهای امریکا و اروپا رهسپار شدند لیکن گروهها و دستههایی نیز به فلسطین منتقل شدند یا کوچ کردند. منابع صهیونیستی حوادث مزبور را عامل مهم جلب توجهی افکار عمومی جهان به وضعیت قوم یهود در سالهای 1881 و 1882 م. قلمداد کردهاند. جالبتر این که به ادعا و اعتراف همین منابع، سالهای مزبور نقطهی عطفی در تاریخ کوچ یهودیان به فلسطین و اشغال آبادیهای آن سرزمین بود. رهبران صهیونیست به شدت از ماجرای یهودیهای روسیه، طی این سالها، به نفع آرمان صهیونیسم بهرهبرداری کردند. تبلیغ فزاینده و گسترده موضوع پوگرومها فقط محدود و منحصر به روسیه نبود بلکه در سراسر اروپا، به ویژه انگلستان، از طریق روزنامههای انگلیسی، با بزرگنمایی حوادث روسیه، احساسات عمومی به نفع صهیونیسم تحریک گردید، به گونهای که خود رهبران صهیونیسم اعتراف کردند که؛ تمام روزنامههای انگلیسی به دلجویی و ابراز همدردی با یهودیان پرداختند. مقالهها و گزارشهای تحریککننده این روزنامهها، در سراسر انگلیس نوعی احساس ترحم و همدردی مردم را برانگیخت. صهیونیستها با برگزاری همایشهای متعدد در انگلستان، ضمن جمعآوری اعانه، نمایندگان مجلس عوام و اعیان و حتی دولتمداران انگلیسی را به تحرک در مسیر آرمان صهیونیسم وادار کردند.
برخی رهبران و نویسندگان یهودی برای تحریک احساسات قومی یهود به نفع آرمان صهیونیسم، به شدت از جریان پوگرومها بهره برداری کردند. «لئوپینسکر» یهودی و صاحب نظر در مسایل پزشکی که سردبیری نشریهی روسی ـ یهودی «صهیون» را بر عهده داشت در سال 1881 م. با انتشار جزوهای به زبان آلمانی و با نام مستعار «یک روس یهودی» نسبت به انعکاس وسیع ماجرای یهودیان روسیه و موضوع پوگرومها اقدام کرد. وی در این مرحله «با تبلیغ و تبیین پیام صهیونیسم»، چون پارهای از همفکران و همقطارانش نقش قابل توجهی در ظهور و پیدایش گروه صهیونیستی «عاشقان صهیون» در روسیه ایفا کرد و در مسیر تکاپوی صهیونی این گروه فعالیتهای عمدهای انجام داد. در همین سالها مجموعهی دیدگاههای او در قالب کتاب «خودآزادی» یا «خودرهایی» در جهت آرمان صهیونیسم به زبان انگلیسی در لندن منتشر شد.
لئوپینسکر که خود نقش اساسی و حتی رهبری در هدایت و حمایت از گروه «عاشقان صهیون» داشت، از این تشکل به عنوان هسته اولیه یک سازمان صهیونیستی و گام نخست در راه عزم و اراده ملی یهود یاد میکرد.
به دنبال این گروه، دستههای سازمان یافتهی دیگری از میان جوانان یهودی روسیه به نام «جنبش بیلو» موجودیت و فعالیت خود را در راه آرمان صهیونیسم اعلام و علنی کرد. مورخان و محققان، این دو گروه را از پیشگامان ایجاد مناطق کوچک یهودینشین در فلسطین و زاییدهی ماجرای مرموز و بلکه ساختگی پوگرومها در روسیه میدانند . همین دستهها و گروهها بودند که اولین روستاها و آبادیهای فلسطینی را اشغال و با برخورداری از پشتوانه سیاسی، تبلیغاتی و مالی کانونها و رهبران صهیونیستی توانستند صاحبان و ساکنان اصلی و فلسطینی آن آبادیها را به خاک و خون کشیده و یا آواره کنند و اولین مجتمعهای یهودی نشین را در فلسطین ایجاد کنند. در همین زمان و بر اثر اقدامات این گروهها و دستهها بود که روستای فلسطینی «عیون قاره» به «ریشون لِصیون» ، «ملبس» به «پِتَح تکوا» و «زمارین» به «زیشرون یاکوب» تغییر نام یافت.
این اقدامات زمینههای اشغال روستاهای دیگر فلسطینی، از قبیل «خضیره»، «عاقر» و «قطره» را نیز فراهم آورد. بنابراین، به جرأت میتوان ادعا کرد که اشغال اولین آبادیها وروستاهای فلسطینی و ایجاد نخستین هستههای صهیونیستی و یهودی نشین، ثمرهی تلاشهای سیاسی و تبلیغاتی صهیونیسم حول محور پوگرومها در روسیه (مبتنی بر مظلومنمایی قوم یهود) با حمایت سرمایه سالاران یهودی، چون روچیلد و موشه مونتهفیوری بود.
دریفوس در فرانسه
جریان دیگری که پس از ماجرای پوگرومها در روسیه، حول محور مظلومنمایی برای یهود، افکار و احساسات عمومی در اروپا، به خصوص فرانسه را به نفع صهیونیسم و آرمانهای صهیونیستی تحریک کرد و برانگیخت، ماجرای «دریفوس» بود؛ داستان رمزآلود دستگیری، محاکمه و تبعید یک افسر یهودی فرانسوی به جرم جاسوسی برای آلمان درسال 1894 میلادی. این افسر یهودی پس از محاکمه به حبس ابد و تبعید درجزیره شیطان محکوم شد و سپس با دخالت افراد وکانونهای ذینفوذ یهود در فرانسه از یک سو و تبلیغات سیاسی بسیار گسترده و همه جانبهی مطبوعات و نویسندگان یهودی، از قبیل «امیل زولا» و یا وابسته به آنها از سوی دیگر؛ ماجرا به نفع دریفوس سمت و سو پیدا کرد و خاتمه یافت. به طوری که در سال 1906 میلادی، دوازده سال پس از بازداشت، حکم برائت دریفوس رسماً صادر و چندی بعد مورد تشویق قرار گرفت و با عنوان «شوالیه» به دریافت نشان «لژیون دونور» نایل آمد و درجة نظامی او نیز ارتقاء یافت.
بر اثر ماجرای دریفوس تبلیغات وسیعی در سراسر فرانسه و بلکه اروپای آن زمان به راه افتاد که صهیونیستها به خوبی از آن بهره برداری کردند. بازتاب صهیونیستی قضیة دریفوس نقطة عطفی برای ترغیب و تشویق یهودیهای اروپا برای سازگاری و موافقت با اندیشهی صهیونیستی کوچ یهود به فلسطین و تکمیل پروژهی گروه «عاشقان صهیون» و «جنبش بیلو» در آن دوران گردید. به بیان دیگر مسألهی دریفوس در فرانسه، حلقهی دیگری از مظلومنمایی یهود و روی دیگر سکهی پوگرومها در روسیه، در مسیر اسکان یهودیها در فلسطین بود.
این واقعیت مهم تاریخی قابل کتمان نیست که موضوع دریفوس و غوغای صهیونیستی تحت پوشش «آنتی سمیتیسم» (یهود ستیزی یا یهود آزاری) دردوران و شرایطی خودنمایی میکرد که فرانسه مهد آزادی و رفاه برای یهود بود. یهودیها در بهترین و بالاترین موقعیتهای اقتصادی و سیاسی قرار داشتند. بسیاری از مراکز مالی و اقتصادی کشور در دست آنها بود. بازار بورس فرانسه از سوی آنها اداره و کنترل میشد. در بسیاری از دوایر دولتی تا ارتش نفوذ و حضور یهودیها قابل توجه بود. یکی از نویسندگان یهودی، چندین سال پیش از واقعهی دریفوس، در نامهای به موقعیت بسیار ممتاز یهود در فرانسه اعتراف و تصریح کرده که آنها از چنان قدرت و نفوذی در ارکان سیاسی،اداری، اجرایی و قانونگذاری فرانسه برخوردارند که در واقع، «حکومت در حکومت» تشکیل دادهاند. در نامهی، مزبور در تبیین، اثبات و القای این دیدگاه سعی شده است که اگر ملتهای غیریهودی، مانند مردم فرانسه، به یهودیها فرصت و مهلت و قدرت بدهند، نه تنها ضرر و زیانی نمیبینند، بلکه منافع آنها نیز تضمین خواهد شد:
«نگاهی به وضع اروپا بیفکنید؛ در آن جا ملتهای نیرومند ملی با سابقه طولانی عادت به کار و مهارت در کار، و از این که حقوقی به یهودیان اعطا کنند بیمی ندارند! آیا کسی از این بابت که در فرانسه از جریان «حکومت در حکومت» یهودیان زیانی متوجه کشور شده باشد چیزی میشنود؟»
نویسندهی یهودی نامهی مزبور، سکوت! مردم فرانسه را نسبت به سلطهی یهودیها در آن کشور به منزلهی رضایت و خشنودی آنها از حاکمیت یهود برسرزمین خود قلمداد کرده و به دیگر اقوام توصیه میکند که چون فرانسویها تسلیم سلطهی بیچون و چرای یهود شوند. در حالی که به عقیدهی اندیشهمندان و متفکران آن زمان، مردم بومی فرانسه و بلکه اروپا، به شدت گلهمند و معترض از ناحیهی سلطهی یهود بودند؛ زیرا فرهنگ، تمدن و موجودیت آنها به مخاطره افتاده و سقوط کرده بود. داستایفسکی از جملهی متفکران آن دوران است که در پاسخ به یهودی یاد شده نوشته است:
«اکنون که به اروپا، در مثل به فرانسه، اشاره میشود، باید گفت در آن جا نیز این وضع «حکومت در حکومت» بیزیان نبوده است. البته در آن جا مسیحیت و اندیشهی مسیحی سقوط کرده و همچنان سقوط میکند، و گناه این امر نه از یهودیان بلکه از خود آنها ـ فرانسویها ـ [به دلیل سکوت و تسلیمشان] است؛ با این همه ممکن نیست در اروپا هم پیروزی بزرگ یهودیت را، که اندیشة خود را جایگزین اندیشههای سابق [مسیحیت] کرده است، ندیده و نادیده گرفت.»
امروز پس از گذشت قریب یکصد و سی سال از آن زمان، با جرأت و قاطعیت میتوان گفت آثار و پیامدهای زیانبار و مخرب نفوذ و سلطهی یهود نه فقط برای مردم فرانسه و یا اروپا، بلکه برای همهی ملتها و اقوام، مایهی رنج، آزار، خطر و تهدید است.
پی نوشت:
1. Antisemitism یهودی ستیزی یا یهودآزاری :
2. ناهوم سوکولوف، تاریخ صهیونیسم، ترجمه داود حیدری، ج دوم، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ اول، 1377، ص 54.
3. همان، صص 143 ـ 144.
4. بنیامین دیزرائیلی یهودی، رمان «دیویدآلروی» را در سال 1833 م، پیش از آن که به عنوان نخست وزیر انگلستان منصوب شود، نوشت. در این رمان، قهرمان یهودی و صهیونیست آن، طوری ترسیم و تصویر شده که هرگونه اندیشهی ادغام یهود در میان دیگر ملل را نفی میکند و موضع افراطی و نژادپرستانه ایجاد دولت یهودی در فلسطین و اسکان یهودیها در آن سرزمین را تنها راه مطلوب اعلام میکند. جورج الیوت نیز تحت تأثیر رمان و نوشتهی بنیامین دیزرائیلی، رمان «دانیل دروندا» را با دستمایهی صهیونیستی مینویسد و در آن یک برنامه عملی برای صهیونیسم تدوین و ترسیم میکند. مُردخای قهرمان این رمان جز به ایجاد دولت یهودی نمیاندیشد و آرمانی جز این ندارد؛ ر.ک: غسان کنفانی، نگاهی به ادبیات صهیونیسم، ترجمهی موسی بیدج، انتشارات برگ، چاپ اول، 1365.
5. ناهوم سوکولوف، ج 1، ص 347.
6. Pogrom
7. ریچی اون دیل، ریشههای جنگهای اعراب و اسرائیل، ترجمة ارسطو آذری، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1376؛ محمد تقی تقیپور، قصه قوم برگزیده، پژوهه صهیونیت (کتاب اول)، مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاءاندیشه، چاپ اول، 1376، ص 338.
8. لنی برنر، مشت آهنین، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، انتشارات مؤسسه اطلاعات، 1374، ص 27.
9. همان.
10. همان، ص 19.
11. فئودور ام. داستایفسکی، دفتر یادداشتهای روزانه، ترجمه ابراهیم یونسی، ج دوم، انتشارات بزرگمهر، چاپ اول، 1370، ص 929.
12. همان، صص 930ـ 931.
13. Kovno
14. همان، ص 932.
15. همان، ص 935.
16. همان.
17. همان، ص 945.
18. عبدالله شهبازی، بنیان تاریخی اندیشه سیاسی یهود، پیشین، ص 470.
19. ر .ک: ناهوم سوکولوف، ج. 1، ص 308.
20. Leo Pinsker
21. Hibbath (Hovevi or Choveve)Zion [Lovers of Zion معادل انگلیسی: ]
22. Auto emancipation.
23. ر. ک: ناهوم سوکولوف، ج 1، صص 314ـ 328.
24. Bilu
25. Richon Le Zion [اولین دَرِ صهیونیسم به زبان عبری]
26. Petah Tiqva (Tikvah) [دروازة امید به زبان عبری]
27. Zichron Jacob
28. ر. ک: دکتر عبدالوهاب کیالی، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه محمد جواهر کلام، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، 1366، صص 36ـ 37.
29. دربارهی چگونگی، اهمیت، ماهیت، نتایج و رویدادهای پیرامونی ماجرای دریفوس و پیامدهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن در جامعه ی فرانسه و میزان بهرهبرداری صهیونیستی از این رویداد، مراجعه شود به: محمد طیب، بازنگری ماجرای دریفوس، پژوهة صهیونیت [کتاب اول]، مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، چاپ اول 1376.
30. نامه در سال 1877 میلادی نوشته شده است.
31. [نامهی یک نویسندهی یهودی مندرج در] تئودور ام. داستایفسکی، پیشین، صص 939 ـ 940.
32. همان، ص 941.
پَسِ پردهی هولوکاست ، محمدتقی تقیپور ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی