15 مرداد 1401
برای نخستینبار منتشر میشود
اسناد ساواک از خطبهخوانی شب عاشورای آیتالله خامنهای
آذرماه ۱۳۵۷ آخرین محرّم مردم ایران در رژیم شاهنشاهی بود. آیتالله خامنهای که به تازگی از تبعید ایرانشهر خارج و به مشهد بازگشته بود، در کنار دوستش عباس واعظ طبسی و عبدالکریم هاشمینژاد فعالیتهای محرم مشهد را ساماندهی کرد. یکی از مهمترین اقدامات این جمع، خطبهخوانی شب عاشورا در حرم مطهر امامرضا(ع) بود که توسط آیتالله خامنهای صورت گرفت.
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، برای نخستین بار، اسناد پرونده ساواک آیتالله خامنهای از آن ماجرا را همراه با روایت کتاب «شرحاسم» از آن منتشر میکند:
آقای خامنهای همراه آقای هاشمی نژاد برای هماهنگی بیشتر به شهرهای قوچان، شیروان و بجنورد رفته بود و برنامه های این ماه را برای روحانیان آن شهرها توضیح داده بود. تحرکات او در بیرون از مشهد با آمدن ماه محرم نیز ادامه یافت و در هفدهم آذر / هفتم محرم همراه آقایان واعظ طبسی، سیدکاظم مرعشی و پسران سید عبدالله شیرازی راهی فریمان شد. تظاهرات ۲۰ هزار نفری آن روز فریمان در حالی برگزار شد که اینان پیشاپیش جمعیت حرکت می کردند. مجسمه محمدرضا پهلوی نیز توسط مردم از طاقنصرت شهر پایین کشیده شد و عکس امام را جای آن نصب کردند. مجسمه رضاشاه هم در حال سقوط بود که مأموران نگذاشتند. با این حال او مقر اصلی فعالیتهای آشکار خود را در دهه اول محرم مدرسه علمیه نواب قرار داده بود. «از جمله برنامه هایم برپایی مجلس عزای حسینی در مدرسه علمیه نواب بود. این مدرسه جایگاه مهمی داشت. برگزاری چنین مجالسی[با آن برنامه ها] در مدرسه نواب بی سابقه بود.»
خبر مراسم مدرسه، مردم را به این مرکز علمی کشاند. صحن مدرسه پر میشد از جوانان. هر شب سخنرانی می کرد، شعر خوانده می شد و اخبار سراسر ایران به اطلاع حاضران می رسید. «من هر شب سخنرانی داشتم، هر چند کوتاه. جالب است که نوارهای این مجالس در میان آن حوادث بزرگ، سالم مانده است... راهپیمایی ها هر روز از اطراف مدرسه نواب و مسجد کرامت شروع می شد. در این مسجد هم مراسمی منعقد می شد. در تظاهرات هر پارچه نوشته ای را دو نفر در دست می گرفتند و پشت آن انبوهی از مردم...[حرکت می کرد] در پایان راه پیمایی ها من، آقای طبسی و آقای هاشمی نژاد سخنرانی می کردیم؛ و گاهی یکی یا دو نفر از ما سه نفر. سخن هایی که بر زبانم جاری می شد، خودم را مبهوت می کرد. انگار هر چیزی از اراده ما خارج است... به یاد دارم به وقت سخنرانی دستهایم را برای مدت طولانی از هم باز نگه می داشتم، در حالی که در سخنرانی های عادی چنین عادتی نداشتم.»
خطبه به نام امام خمینی
راهپیمایی ها تا روز تاسوعا ادامه داشت. در این روز حوادث گوناگونی در مشهد رخ داد که بعضا تازگی داشت. از آن جمله بود سقوط پیاپی مجسمه های رضا و محمدرضا پهلوی و خوانده شدن خطبه شب عاشورا به نام امام خمینی، ساعت سه بعد از ظهر تاسوعا بود که شماری از مردم عکس های شاه را از صحن پهلوی پایین کشیده، پاره کردند. دقایقی بعد کاشیها و ستون های یادبود حرم از اسم شخص اول زدوده شد. ساعت ۵:۳۰ بعد از ظهر مجسمه رضا پهلوی از میدان شاه پایین کشیده شد. این رویداد در میدان تقی آباد و بیمارستان شاهرضا هم رخ داد. و اما خطبه شب عاشورا. صبح تاسوعا بود که «پیش از راهپیمایی چیزی به ذهنم رسید که آن را برای برخی برادرانم گفتم و خواستم اگر موافق هستید خبرش را پوشیده بدارید تا زمان آن برسد.»
خطبه خوانی، یکی از مراسم جاری در صحن امام رضا(ع) است که برای هر در گذشته ای خوانده می شود که متناسب با شخصیت متوفی تفاوت می کند. مردم در گوشه ای از حرم جمع می شوند، خطیب بالای منبر می رود و خطبه ای به عربی می خواند، پس از ذکر خیری از درگذشته، برای او دعا می کند و از مردم نیز درخواست فاتحه برای روح او می نماید. چنین خطبه ای در شب عاشورا به یاد امام حسین (ع) نیز خوانده می شود؛ در شب آخر ماه صفر نیز برای امام رضا(ع). این دو خطبه جنبه رسمی دارد و با تشریفاتی انجام میشود؛ از جمله تهیه دعوت نامه، حضور افرادی خاص، آن هم پشت درهای بسته حرم. در آن زمان در این مراسم از محمدرضا پهلوی یاد می کردند و بعد خطبه ای با نثر موزون به نام امام حسین یا امام رضا علیهما السلام قرائت می شد. «فکر کردم که چنین خطبه رسمی آن هم با یاد کرد شاه، متناسب جو انقلابی مشهد نیست. باید زمام امور را به دست بگیرم و موضوع باید پنهان می ماند، زیرا اگر آشکار می شد، درهای حرم را روی ما میبستند.»
موضوع تا ظهر، پایان راهپیمایی روز تاسوعا، مکتوم ماند. آقای واعظ طبسی که قطعنامه ۱۷ مادهای روز تاسوعا را خواند، قطعنامهای که در همه راهپیماییهای روز تاسوعا در شهرهای بزرگ و کوچک خوانده شد، خطاب به جمعیت گفت که مردم به طرف حرم بروید. «قرار است امشب خطبه به نام [امام] خمینی خوانده شود. قرار است امشب [آقای سید علی خامنهای به نام [امام] خمینی خطبه بخواند.»
استاندار خراسان طبق سنت سالهای گذشته برای چنین شبی برنامه داشت و از رؤسای ادارات و سازمانها و افراد مورد نظر استانداری دعوت کرده بود که در این مراسم شرکت کنند جمعیت راهی حرم شد و ساعتی از اعلام خبر نگذشته بود که داخل حرم لبریز از راهپیمایان پیش از ظهر گردید. همه چیز آماده بود، جز بلندگو. نمی دانستند چطور باید آن را به کار اندازند. محمد خجسته، برادرزن آقای خامنهای، پیش افتاد و با کمک یکی از خادمان حرم که کارمند جزء بود، بلندگوها را آماده پخش کرد. «محمد آقا پیش من آمد و گفت همه چیز بر وفق مراد است... رفتم به سوی حرم. دیدم پر است از زائران منتظر خطبه. به طرف اتاقی که مشرف به صحن بود رفتم. از آنجا مردم را می دیدم ولی آنان نمی توانستند مرا ببینند. محمد، پسرم مصطفی و عده ای دیگر همراهم بودند.»
یکی از حاضران آن اتاق از پشت بلندگو اعلام کرد که خطبه شب عاشورا توسط دانشمند ارجمند، حضرت حجت الاسلام خامنهای خوانده می شود، صدا در میان همهمه مردم گم شد. «دانستم که تسلط بر این همهمه بسیار مشکل خواهد بود. آن روزها صدایی قوی و بلند داشتم. خداوند این نعمت را به من داده بود که بدون بلندگو صدایم را تا دورها می رساندم..» پیش از این یک بار در مسجد امام حسن، هنگام سخنرانی او، وقتی جریان برق قطع شده بود و حدود پنج هزار نفر شرکت کننده در محوطه ای بدون سقف، آن هم در ماه مبارک رمضان منتظر شنیدن بقیه سخن او شده بودند، از حاضران خواسته بود سر جای خود بنشینند. احتمال داده بود عوامل شهربانی یا ساواک خللی در برق رسانی ایجاد کرده باشند. به میان جمعیت رفته و ایستاده بود. بدون بلندگو و با دهان روزه، سخنانش را پایان داده بود و همه شنیده بودند. نه این جا مسجد امام حسن بود و نه این تظاهرکنندگان روز تاسوعا شباهتی به آن جمعیت داشت. «توکل کردم به خدا. متوسل شدم به امام رضا(ع). با صدای بلند و کشیده خطبه را شروع کردم. خطبه را مو به مو حفظ نکرده بودم. اما سخنم را با جمله های عربی مسجع که حمد [خداوند] و درود بر پیامبر و خاندانش بود آغاز کردم. همهمه مردم همچنان ادامه داشت، اما به تدریج آرامش و سکوت بر سر آن جمعیت خیمه زد.»
وقتی اوضاع را مساعد دید، امام رضا(ع) را به زبان فارسی خطاب قرار داد و گفت: «یا ابن رسول الله! از شما معذرت می خواهم که طاغوتیان هر ساله مراسم امشب را در کنار تو برپا می کردند، در حالی که نه به تو ایمان داشتند و نه به جد تو حسین. ما خراسانی ها فقط نظاره گر کار آنها بودیم. نه چاره ای داشتیم و نه توانی. ساکت بودیم.»
سپس روی سخن را به فرماندار نظامی مشهد و استاندار کرد و گفت: «من نکته ای را از تاریخ انقلاب فرانسه به شما یاد آوری می کنم. حاکمان فرانسه در آن زمان انتظار سقوط حکومت شان را نداشتند. بیست روز پیش از پیروزی انقلاب فرانسه، خیر خواهان، حاکمان را به تسلیم در برابر اراده ملت فراخواندند، اما آنان بر لجاجت و تکبر خود پافشاری کردند. انقلاب برخلاف میل حاکمان پیروز شد. اینک یکی دو ماه بیشتر به پیروزی [ما] نمانده است. من شما را نصیحت می کنم و می گویم که با مردم به نیکی رفتار کنید.»
سخنرانی آقای خامنهای یک ساعت به درازا کشید. همه را ضبط کرده، تحویل مقامات امنیتی دادند. اظهارات او در ارتقاء روحیه مردم و از دیگر سو، تضعیف موقعیت فرمانده نظامی و دیگر مسئولان تأثیر چشمگیری داشت. آنان خود را آماده شرکت در مراسم خطبه خوانی کرده بودند، اما اینک پس از لغو برنامه، در حال شنیدن پیش بینی یک روحانی مبارز بودند که می گفت: سقوط خواهید کرد. آن شب «عده زیادی به وسیله تلفن و حضوری به همدیگر تبریک» گفتند.
روز عاشورا همتای تاسوعا بود. خیابان ها چنان از جمعیت موج می زد که با اصطلاح «میلیونی» از آن یاد می کردند. هر چند این رقم می توانست برای شهر مشهد اغراق آمیز باشد، اما اگر چنان جمعیتی می داشت، حضورش در آن شرایط نه یک احتمال، بلکه امری حتمی بود. ساواک خراسان گردانندگان راهپیمایی بزرگ عاشورای مشهد را آقایان سیدعلی خامنهای، سید کاظم مرعشی، شیخ ابوالحسن شیرازی، شیخ مجتبی شمس، شیخ علی تهرانی، موسوی خراسانی، عبدالکریم هاشمی نژاد، عباس واعظ طبسی، شیخ حسین صفایی و دکتر محمود روحانی یاد کرد که در پایان، قطع نامه و مادهای آن توسط واعظ طبسی قرائت شد. دهه اول محرم به پایان رسید. طبق قرار با دوستان مبارز مقیم پایتخت باید به تهران می رفت، اما نشد. تحرک مردم، فراوانی حوادث، راهپیمایی های پیاپی و تراکم کارها وادارش کرد بماند و با هم آوایان خراسانی، نهضت را پیش ببرد.