درباره یک دروغ (کمک‌های خارجی به مردم در قیام 15 خرداد )


متن حاضر مصاحبه ای است با جناب آقای سیدهادی خسروشاهی. موضوع اصلی این مصاحبه‌، تحقیقی بود که آقای خسروشاهی در ردّ اتهام کمک مالی جمال عبدالناصر به نهضت اسلامی مردم ایران صورت داده‌، آن را در قالب یک کتاب منتشر کرده است‌. پس از قیام 15 خرداد، مقامات کشوری و امنیتی‌، همچنین رسانه‌های دولتی کمک‌های خارجی را یکی از عوامل بروز این رویداد عنوان کردند و در پی تبلیغ فراوان این موضوع‌، خبر از فردی دادند که حامل مبالغی برای کمک‌رسانی به این حرکت بود و در فرودگاه تهران دستگیر شد. اشاعه این گزارشها نتوانست در اصالت مردمی حرکت 15 خرداد خللی وارد آورد، اما موضوعی شد که پس از پیروزی انقلاب اسلامی محل پژوهش برخی محققان قرار گیرد. تنها پژوهش مستقلی که در این باره منتشر شده کتاب «حقیقة علاقة عبدالناصر و الثورة الاسلامیة فی ایران‌» نوشته آقای سیدهادی خسروشاهی است‌. شما کتابی به زبان عربی در مصر چاپ کرده‌اید که موضوع آن بررسی یک اتهام است‌؛ اتهامی که می‌گفت جمال عبدالناصر رهبر وقت مصر با کمکهای مالی خود موجب پیدایش حادثه 15 خرداد شده است‌. نام این کتاب «حقیقة علاقة عبدالناصر و الثورة الاسلامیة فی ایران‌» است و شناسنامه‌اش می‌گوید که در سال 2003م توسط دارالهدف للاعلام والنشر در قاهره چاپ شده است‌. در این گفت و گو برآنیم تا به خوانندگان فصل‌نامه مطالعات تاریخی بگویید که چه عللی موجب شد به تألیف این کتاب اقدام کنید.
• من نماینده جمهوری اسلامی ایران در واتیکان بودم‌. در آن دوره تقریباً همه نشریه‌های ضدانقلابی که در امریکا چاپ می‌شدند یا در اروپا به دستم می‌رسید و آنها را می‌خواندم‌. این یک علاقه شخصی بود و در حوزه وظایف سفارتی من نمی‌گنجید. نتیجه این مطالعاتم را گاه برای ایران هم می‌فرستادم‌; مثل وزارت امور خارجه یا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی‌، حتی برای حضرت امام‌. خوب است یاد کنم که مشخصاً روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت را که بنی‌صدر در فرانسه منتشر می‌کرد برای حضرت امام می‌فرستادم‌. در سفری به ایران یکی از اعضأ دفتر امام به من گفت که اینها را برای چه می‌فرستید; امام ناراحت می‌شود. در دیدار با ایشان موضوع را مطرح کردم‌. امام فرمودند که من همه آنها را می‌خوانم یا می‌بینم و ناراحت نمی‌شوم‌. حتی شنیدم که نامه‌های ارسالی به امام را، آن دسته که ناسزا و نامربوط بود به دست امام نمی‌رسانند; امام که متوجه می‌شود، می‌گوید اینها کجاست‌؟ می‌خواهم ببینم دیگران چه می‌گویند; تعریف و تمجیدها را خودتان بخوانید، آنها را به من بدهید. به هر حال‌، نشریات و نتایج مطالعاتم را که به ایران می‌فرستادم نتیجه‌ای نداد. شخصاً اقدام کردم‌. مثلاً کتابی درباره تروریسم در ایران نوشتم که به زبانهای ایتالیایی‌، انگلیسی و فارسی چاپ شد; این که چه ترورهایی در ایران صورت گرفته و ما چه افرادی را از دست داده‌ایم‌. آن را به دست افراد مختلف رساندم‌. ابریشمچی از اعضای رده بالای سازمان مجاهدین خلق بعد از دیدن کتاب با من تماس گرفت و تهدیدم کرد. من او را می‌شناختم‌. پدرش جزو مؤسسین مکتب اسلام بود. خانه‌شان در خیابان عین‌الدوله بود. گاه با آقای طالقانی به آنجا می‌رفتیم‌. ابریشمچی هم بچه بود و برای ما چای می‌آورد. نمی‌دانم چرا آخر کارش به اینجا کشید.
از جمله اتهاماتی که به ایران زده می‌شد و آن را در نشریه روزگار نو که در پاریس چاپ می‌شد خواندم این بود که امام خمینی فلان مبلغ پول از عبدالناصر گرفته بود. این را نوری‌زاده به نقل از نشریه الشراع چاپ بیروت نوشته بود. نوری‌زاده را می‌شناختم‌. پیش از انقلاب اولین کتاب او به نام حماسه فلسطین را ما چاپ کردیم‌. حتی توسط آقای فخرالدین حجازی کمکش کردیم رفت دکترا گرفت‌. تلفن کردم لندن پیدایش کردم‌. ضدانقلاب شده بود. گفتم منبع اصلی این مطلب را می‌خواهم‌. برایم فرستاد. دیدم سندی که مورد استفاده قرار گرفته‌، ارسال بلیت برای افرادی چون ابراهیم یزدی‌، مصطفی چمران و صادق قطب‌زاده و... برای مسافرت به مصر است‌. پی‌گیر شدم‌. متوجه شدم نقل از کتابی است که فتحی‌الدیب سفیر مصر در برن در کتابی به نام عبدالناصر و الثورة ‌الاسلامیه فی ایران نوشته است‌. از دکتر ابراهیم یزدی خواستم که اطلاعاتش را در این مورد برایم بفرستد. جواب نرسید. مدتی گذشت تا این که به عنوان سرپرست سفارت ایران در مصر به قاهره رفتم‌. در آنجا اصل کتاب فتحی‌الدیب را خواندم‌. او مفصلاً قلم‌فرسایی کرده بود که اگر کمک عبدالناصر نبود، انقلاب اسلامی به پیروزی نمی‌رسید! به موازات این مسئله‌، حسنین هیکل نیز این موضوع را در یکی از کتابهایش مطرح کرده بود، آن هم به این شکل که امام خمینی از عبدالناصر تقاضای کمک کرد و ناصر هم پاسخ مثبت داد و پولی از طریق سوریه به تهران فرستاد و آورنده در تهران دستگیر شد. لازم دیدم به این موضوع که پیروزی انقلاب اسلامی را به عبدالناصر منتسب کرده پاسخ دهم‌. طوری هم نوشته بود که گویی هر حرکت انقلابی در جهان صورت گرفته منشأ آن عبدالناصر بوده است‌. مطالب کتاب بسیار بی‌ربط بود. برای مثال عکسی از امام در پاریس چاپ کرده بود که دوران تبعیدش را می‌گذراند و قرار است عبدالناصر با ایشان ملاقات کند. اولاً امام هجرت کرده بود به پاریس و عبدالناصر هم 14 سال پیش از آن در گذشته بود! باز سراغ آقای دکتر یزدی را گرفتم‌. گفتند در امریکاست و پروستات خود را معالجه می‌کند. موفق شدم با او تماس بگیرم‌. احوالش را پرسیدم و گفتم در تهران به من وعده‌ای داده بودید که عمل نکردید. گفت که دوره شیمی درمانی را می‌گذرانم‌، اما پاسخ را برایتان ارسال خواهم کرد. دو هفته بعد پاسخی که از آغاز تا انجام را یاد کرده بود به دستم رسید. این گزارش را ترجمه کردم و در آن کتاب آوردم‌. دولت مصر برای ارائه خدماتی که به افرادی از نهضت آزادی ارائه می‌کرد تقاضاهایی هم داشت که از جمله آنها ایجاد رادیو فارسی‌، همکاری با قشقایی‌ها و چپی‌ها، تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی و مسائلی از این قبیل بود. قرار بود نهضت آزادی خارج از کشور دوره‌های چریکی ببیند. به نوشته مرحوم بازرگان چهل نفر برای این دوره عازم مصر شدند. آقای یزدی هم اسم از دهها نفر برده است‌. خوب‌، این احتیاج به همکاری دولت مصر داشت‌. این همکاری صورت گرفت‌. اینان از جمله صادق قطب‌زاده‌، ابراهیم یزدی و مصطفی چمران دو سالی در قاهره بودند. دوره دیدند و کمکهایی هم به آنها می‌شد. مثلاً ماهی 30 جُنیه می‌گرفتند که الآن هر پنج جُنیه‌، پنج دلار است‌. خوب‌، این خدمات ربطی به امام و روحانیت نداشت‌.
بعدها کتابی در لندن خریدیم که یکی از اعضای رده بالای ساواک آن را نوشته بود؛ منوچهر هاشمی مدیر اداره ضدجاسوسی ساواک‌. او در این کتاب به موضوع کمک عبدالناصر به امام خمینی اشاره کرده است‌. در آن جا اسم از شخصی می‌برد به نام عبدالقیس جوجو که حامل پولی برای امام خمینی بود. وقتی پی‌گیری شد روشن گردید این شخص شاگرد یک جواهرچی در بیروت است‌، که هر از گاهی به ایران می‌آید، جواهراتی می‌خرد و به بیروت می‌برد. پول را برای خرید جواهرات آورده بود و برای این که دزدیده نشود، به کمرش بسته بود. او را در فرودگاه دستگیر می‌کنند و به اندازه‌ای شکنجه می‌دهند که بگوید این پول را عبدالناصر برای کمک به روحانیت ایران داده است‌. هاشمی می‌نویسد که دیدم موضوع از این قرار است‌. گزارشی تهیه می‌کند و به فردوست می‌دهد. فردوست هم ناراحت می‌شود و به هاشمی تشر می‌زند که این مسائل چه ارتباطی به تو دارد. گزارش را به نصیری هم می‌دهد. او هم به نظر شاه می‌رساند شاه در نهایت دستور می‌دهد موضوع مسکوت بماند. هاشمی می‌نویسد عبدالقیس جوجو را معالجه کردیم و پس از مدتی استراحت بازگرداندیم به بیروت‌.
منظور من از نگارش این کتاب رد این اتهام بزرگ بود. چون در خارج بودم امکان تحقیق بیشتری داشتم‌. بعد از چاپ‌، این کتاب در محافل تحقیقی قاهره مورد توجه قرار گرفت‌، اما روزنامه‌های آنجا به آن تاختند.
. پرسش دیگر ما درباره ماهیت قیام 15 خرداد است؛ این که زیرساختهای فکری این قیام چه بود. برخی از نظرات شما در کتاب خاطرات 15 خرداد، جلد دوم آمده است‌. فارغ از تأثیرات این حادثه در تاریخ معاصر ایران‌، به علل موجبه آن اشاره کنید.
• آغاز حرکت 15 خرداد از انجمنهای ایالتی و ولایتی شروع شد. حوزه علمیه قم احساس کرد حکومت به نحوی حرکت می‌کند که اساس اسلام لطمه می‌بیند. و یا بهتر بگویم قصد اسلام‌زدایی داشتند. آقایان علما و مراجع در ابتدا قصد مبارزه و براندازی شاه را نداشتند. اگر یادتان باشد امام در سخنرانی مشهورشان در مدرسه فیضیه شاه را نصیحت کردند. این که کاری نکند که وقتی مثل پدرش بیرونش کردند مردم خوشحال شوند. قصد این بود که شاه آدم شود، اما نشد و بر فساد و اختناق افزود. وظیفه روحانیت که حفاظت از کیان اسلام است وقتی احساس کرد که حکومت گام به گام جلو می‌آید، به خصوص در دوره اسدالله علم‌، و مقاصد خود را پیاده می‌کند، اقدام کرد. البته متأسفانه در آن دوره اعلامیه‌هایی هم منتشر شد از طرف برخی مراجع مانند آیت‌الله سیداحمد خوانساری مبنی بر دفاع از مالکیت مالکین و این موضوع کمک کرد به تبلیغات رژیم که حرکت روحانیت را آلوده به طرفداری از مالکین بکند و یا طرفدار سرمایه‌داری بدانند. منشأ اصلی حرکت در قم خود امام بود. دیگر آقایان به یک تذکار بسنده می‌کردند؛ شد، شد؛ نشد، نشد. فرق امام در این بود که مسئله را پی‌گیری کرد. شاگردان امام در همه ایران پراکنده بودند. وقتی دیدند مبنای حرکت در دست حاج آقا روح‌الله خمینی است به این حرکت پیوستند. اضافه بر موضوع بگویم که ما آن زمان دو حاج آقا در قم داشتیم‌: حاج آقا روح‌الله و دیگری حاج‌آقا طباطبایی‌. این دو بزرگوار نه پول داشتند شهریه بدهند و نه ادعای مرجعیت و چاپ رساله‌. فقط تدریس می‌کردند.
مبنای حرکت امام حاکمیت اسلام بود، ولی آن را بروز نمی‌دادند. وقتی مخالفتها شروع شد، با این نیت امام موضوع را پی‌گیری کرد و سرسختی هم نشان داد. به همین دلیل رهبری به دست ایشان افتاد و بقیه آقایان اگر جسارت نباشد دنباله‌رو ایشان بودند. مبانی فکری امام ایجاد حکومت اسلامی بود. امام این فکر را با تعقل و با تأنی پیش برد و با کمک نیروهایی که در سراسر کشور داشت به این فکر جامه عمل پوشاند. امام حدود چهل سال فقط طلبه تربیت کرد. و اینها همه‌جا پخش بودند. امام تفاوتهای زیادی با دیگر هم‌ردیفان خود داشت‌. شخصیتهای سیاسی را راه نمی‌داد. در محافل علمایی شرکت نمی‌کردند. وقتی به مجلسی هم وارد می‌شدند، هر جا، جا بود می‌نشست‌؛ بالا و پایین نداشت‌. در مسیر تعلیم و تربیت بود. شهریه نمی‌داد. پول نداشت‌. حتی مقروض هم بود. پول برای چاپ رساله نداشت‌. وقتی طرفدارانشان تمایل خود را برای چاپ رساله نشان دادند، ایشان گفتند من چنین پولی ندارم‌. در نهایت آقای مصدقی که در بازار بود رساله ایشان را چاپ کردند. توزیع رایگان هم نمی‌شد. بقیه مراجع رساله‌شان را مجانی می‌دادند. هر کس وارد بیت‌شان می‌شد دست خالی باز نمی‌گشت‌، اما در خانه ایشان من ندیدم رساله‌شان رایگان داده شود. خانه من چسبیده بود به خانه ایشان‌. در خیابان یخچال قاضی‌. ندیدم طلبه یا شخص دیگری وقتی خارج می‌شود از خانه امام رساله در دست باشد. امام معتقد بود من سهم امام را نمی‌توانم خرج این کار کنم‌. البته مبنای فکری امام در کتاب کشف‌الاسرار پیداست‌. بر همین مبنا شاگردان خود را در قضیه انجمن‌های ایالتی و ولایتی به نقاط مختلف کشور اعزام کردند. من هم جزو آنها بودم که راهی آذربایجان شدم و همراه آقای حسن بکایی فعالیت کردیم‌. نکته مهم این که امام پنجاه سال دیدگاه اصلی خود را که تشکیل حکومت اسلامی بود مکتوم نگاه داشت‌; حتی نزدیکترین شاگردان ایشان هم متوجه نشدند که امام درصدد تشکیل حکومت اسلامی است‌. فقط از لابه‌لای اظهارات ایشان می‌شد فهمید که صاحب دیدگاه خاصی است‌، اما اظهار نمی‌کردند. وقتی کتاب عدالت اجتماعی در اسلام را با همراهی آقای گرامی ترجمه کردیم‌، خدمت امام رسیدیم و گفتم دانشجوهای مسجد آقای طالقانی از من سؤال می‌کنند که هدایت مملکت اسلامی با این بودجه کم چگونه است‌؟ راه‌حل چیست‌؟ ایشان گفتند اگر همه‌، وجوهات شرعیه خود را بپردازند مملکت اداره می‌شود. گفتم‌: مبنای علما معمولاً بر فرض است‌. اگر جمع کردیم و اداره نشد، چه‌؟ آیا می‌توان مالیات گرفت یا فقط این مالیات باید بر غلات اربعه باشد؟ ایشان که عبایش افتاده بود، آن را گرفت و تکان داد و فرمودند: اگر حکومت صالحه اسلامی روی کار باشد در صورت نیاز جامعه‌، نه تنها می‌تواند مالیات جذب کند بلکه عبای من و شما را هم برای اداره جامعه می‌تواند بگیرد. پس از قائله انجمن‌های ایالتی و ولایتی و بدعنقی اسدالله علم که روحانیت را رنجاند و بعد هم توهین‌های شاه به روحانیت‌، امکان صلح و سازش از بین رفت و امام بر اساس همان مبانی فکری خطاب به شاه فرمود کاری نکن که از مملکت بیرونت کنم؛ حادثه‌ای که 15 سال بعد اتفاق افتاد.


فصلنامه مطالعات تاریخی، سال دوم، شماره7، (ویژه نامه 15 خرداد) بهار 1384.