07 شهریور 1399
شهید دكتر باهنر معمار فرهنگی انقلاب اسلامی
مروری بر مواضع و دیدگاه های شهید باهنر
ولادت
محمدجواد باهنر به سال ۱۳۱۲ در یک خانواده پیشهور و ساده در شهر کویری کرمان به دنیا آمد، محله باهنر معروف به «محله شهر» از محلهای بسیار قدیمی و مخروبه شهر کرمان بود.
علی اصغر پدر محمدجواد، امور معیشتی خانواده را از مغازه کوچکی در بازار قدمگاه نزدیک میدان مشتاقیه، اواخر خیابان شریعتی (شاهپور آن روزگار) تأمین میکرد.۱
پدر محمدجواد مردی لاغراندام، بسیار زاهد و وارسته بود به طوری که مردم به وی که تنها سواد قرآنی داشت لقب آقا شیخعلی اصغر داده بودند.۱
وی در عین تنگدستی از عزت نفس بالایی برخوردار بود و کهولت سن نیز باعث نشد وامدار فرزندانش شود و با سعی و تلاش از دسترنج خود استفاده میکرد. حجت الاسلام حجتی کرمانی در این باره میگوید:
صفتی که در مرحوم اصغرآقا پدر شهید باهنر بارز بود، زهد، قناعت، مناعت طبع، بزرگواری و بینیازی ذاتی بود. او واقعاً از همه کسانی که زندگی مرفهی داشتند بینیازتر بود و سر به آستان هیچکس نمیسایید و سربلند زندگی میکرد. ترجیعبند کلمات اصغرآقا باهنر، این بود که «غرقیم در نعمت» ایشان با بزرگواری تمام زندگی کرد. بعد از شهادت آقای باهنر، من چند بار به کرمان رفتم و میدیدم که اصغرآقا باهنر، با اینکه نیازی به کار کردن نداشت و زندگیاش از طریق فرزندانش تأمین میشد، اما با افتخار تمام به هیچوجه حاضر نبود استقلال مالی خود را از دست بدهد و در آن سن و شرایط، در یک مغازه قالیفروشی شاگردی میکرد و میخواست از دسترنج خودش زندگی کند و میگفت: «نمیخواهم به کسی نیازمند باشم» تا آخر عمر سربلند زندگی کرد.۳
قناعت، مناعت طبع و تلاش بسیار، صفاتی بود که محمدجواد باهنر از پدر به ارث برده بود و در تمام طول زندگیاش نمود عینی داشت. پدر محمدجواد باهنر در مصاحبهای بعد از شهادت وی میگوید:
در زندگی، محمدجواد بچه بسیار کم حرف و پرکاری بود، حرف خیلی کم میزد و کار به اندازه خودش به هر نحوی بود انجام میداد، هیچگاه نمیشد که یک خواهش بیجا بکند یا مثلاً برای چیزهای خوراکی و پوشاکیاش ایرادی بگیرد و بگوید این خوب است و آن بد، هیچ از این حرفها نمیزد. خیلی آدم ساده و پاکی بود، بسیار بسیار مهربان بودند و خواهر و برادر و اقوامشان را بسیار دوست میداشتند. اگر جایی کار داشتند در فراخور حال خودش خودداری نمیکرد، همه دوستدارش بودند به جهت این که یک انسان خوشرفتاری بود.۴
محمدجواد در ۵ سالگی به مکتبخانه فرستاده شد تا الفبای خواندن و نوشتن را بیاموزد و در سن ۱۱ سالگی با اجازه پدر به حوزه علمیه معصومیه کرمان رفت و مشغول فراگیری دروس حوزوی شد. دکتر محمدجواد باهنر در این باره میگوید:
من از کودکی در سن پنج سالگی به مکتبخانه ای سپرده شدم که نزدیک منزلمان بود، چون اولاً در آن ایام مدارس چندان زیاد نبود و بعد هم اگر بود، خانواده هایی امثال ما چندان دسترسی به مدرسه نداشتند و همین پیشآمد مکتبخانه بسیار خیر بود، برای اینه در همین مکتبخانه بانوی متدینهای بود که قرآن را نزد ایشان خواندم. فرزندی داشت که آن روز از تحصیلکرده ها بود و بعد وارد حوزه علمیه کرمان شد به نام آقای حقیقی و ما در همان خانه نزد ایشان خواندن و نوشتن و درسهای معمول آن روز را فراگرفتیم و از حدود یازده سالگی به مدرسه معصومیه کرمان با راهنمایی همان حجت الاسلام حقیقی راه پیدا کردیم و از آن به بعد درسهای رسمی که میخواندیم، درسهای طلبگی بود.۵
حجت الاسلام ایرانمنش پسردایی شهید باهنر، که همپای ایشان به مکتبخانه و سپس به مدرسه علمیه معصومیه رفت، در این باره میگوید:
حدود پنج سالگی بود که با هم در کرمان به مکتبخانه رفتیم، در آنجا خواندن قرآن و در ضمن خواندن فارسی و دیوان حافظ را فراگرفتیم. در آن زمان مدرسه خیلی کم بود و تعداد معدودی بودند که به مدرسه میرفتند و من و آنهایی که به حساب در حد متوسط و یا ضعیفی بودیم به همین مکتبخانه اکتفا میکردیم و بعد میرفتیم دنبال کسب و کاری چون دیگر مقتضیات زمان اجازه نمیداد.۶
محمدجواد باهنر تا سال ۱۳۳۲ در کرمان و مدرسه معصومیه ماند. در این ایام نابرابریهای اجتماعی و مشکلات معیشتی مردم را به عینه احساس میکرد. پدر محمدجواد میگوید:
در سن هفت سالگیاش بود که از طرف شهرداری جهت منزلهایی که اسم و رسمی داشتند چون هنوز آسفالت نبود شن میریختند که گرد و خاک کمتر شود و جلوی در خانه امثال ما نمیریختند. یک روزی محمدجواد گفت: چرا جلوی در خانه ما شن نمییزند، گفتم که آنها اسم و رسمی دارند و ما گمنامیم و جلوی در خانه ما نمیریزند. گفت: چطور دولت به ما نمیرسه؟ گفتم خب همچین صلاح میدونه، بعد محمدجواد گفت: پس این دولت برای ما ملت ارزشی ندارد.۷
روح محمدجواد در عنفوان نوجوانی تاب بیعدالتیهای حکومت و اختلافات طبقاتی را نداشت، از این رو به سرعت جذب افکار سید شهدادی شد و اولین نغمههای مخالفت با حکومت پهلوی را از زبان سید شنید تا روزی که تمام همّ و غماش مبارزه در راه آزادی ملت گردید. حجت الاسلام حجتی کرمانی نیز که جذب سید شهدادی شده بود میگوید:
یادم هست سید محترمی هم آن زمان از شهداد به کرمان آمده بود. او جوانی بود ۲۴ ساله، خیلی قوی و خوش صحبت که در عین حال، شاعر و سخنران خوبی هم بود. اسمش سیدمحمدباقر قوام و معروف به «سید شهدادی» بود. آن زمان ما سیوطی میخواندیم، سید شهدادی تشکیلاتی را به نام «کانون قیام» به وجود آورد. اعضای کانون قیام عبارت بودند از: آقای باهنر، ایرانمنش، شیخ الرئیس، آقای صمدانی، آقای خوشرو و خود من. اولین پیام انقلاب را همین آقای سیدمحمدباقر قوام، مؤسس کانون قیام در گوش ما خواند. او نخستین کسی بود که زمزمه مخالفت با شاه را به گوش ما رساند. آقای قوام میگفت: باید رژیم سلطنتی از بین برود و شاه خائن است. البته این حرفها را ایشان در محفل خصوصی و در مدرسه معصومیه برای من و آقای باهنر و چند نفر دیگر میگفت. اما این حرفها آن زمان به گوش ما سنگین بود.۸
محمدجواد باهنر پس از آشنایی با سید شهدادی و افکار انقلابی او همسو با فدائیان اسلام میشود و مسئول توزیع نشریه منشور برادری ارگان فدائیان اسلام در کرمان میشود و نامش به عنوان نماینده فدائیان اسلام در کرمان در این نشریه نقش میبندد.
هجرت به قم
باهنر همزمان با تحصیلات حوزوی، از تحصیلات کلاسیک غافل نشد و در سال ۱۳۳۲ که دیگر جوانی ۲۰ ساله شده بود از شهر و دیارش به قم مهاجرت کرد. حوزه علمیه کرمان دیگر جوابگوی خَلَجانهای روحی و فکری او نبود، اما حوزه های درسی مرحوم آقای بروجردی، امام خمینی و علامه طباطبایی در قم هر یک چون رود خروشانی بودند که روح تشنه جوان کرمانی را سیراب میکردند. محمدجواد باهنر میگوید:
تا سال ۳۲ یعنی موقعی که من ۲۰ ساله شده بودم، توانستم ضمن ادامه تحصیلات دینی به گرفتن پنجم علمی قدیم موفق شوم. تا آن سال درس را تا حدود سطح رسانده بودم و در اوایل مهرماه ۳۲ بود که به قم عزیمت کردم. وضع مالی خانوادهام آنچنان بود که به هیچوجه قادر به پرداخت مخارج تحصیلی من نبودند و من در قم از شهریه محدودی که مرحوم آیت الله بروجردی در آن زمان میدادند یعنی ۲۳ تومان در ماه زندگی میکردیم که البته پس از چندی ۵۰ تومان هم از حوزة علمیه کرمان به آنجا حواله میشد. در سال اولی که در قم بودم، در مدرسه فیضیه سکونت داشتم و کفایه و مکاسب را توانستم نزد چند استاد آن روز، مرحوم آقای مجاهدی، آقای سلطانی و دیگران تمام کنم. از سال ۳۳ به درس خارج رفتم. اساتید ما در درس خارج عمدتاً رهبرمان، امام بزرگوارمان آیت الله العظمی خمینی بودند که ما از همان اولین سال درس خارج یک درس فقه و یک درس اصول از محضر ایشان استفاده میکردیم و تا اوایل سال ۴۱ یعنی بیش از ۷ سال محضر ایشان را در دو درس درک کردم. علاوه بر درس مرحوم آیت الله بروجردی که درس فقهی بود میرفتم که دیگر به تدریج آن سالها با توجه به مرجعیت ایشان و گستردگی درس از نظر تعداد شاگردان صورت خاصی پیدا کرده بود و تا پایان سال ۴۰ که سال فوت ایشان بود باز درس ایشان را ادامه دادیم. استاد دیگر ما علامه طباطبایی بود که درس فلسفه (اسفار) را شش سال خدمت ایشان خواندیم و نیز از درس تفسیر ایشان استفاده کردیم.۹
محمدجواد باهنر در کنار تحصیلات حوزوی هیچگاه از دروس آکادمیک دانشگاهی غافل نشد و دروس حوزه و دانشگاه به او کمک کرد به عنوان یک عالم دینی نیازهای جوانان جامعه آن روز را به روشنی درک کند و بتواند به واسطه همزبانی که با جوانان پیدا کرده بود جهت رفع نیازهای فکری و روحیشان تلاش کند. محمدجواد باهنر خود درباره تحصیلات دانشگاهی میگوید:
سال ۳۳ به طور متفرقه کلاس ۱۲ را امتحان دادم و دیپلم کامل را هم گرفتم و بعد از چندی از دانشکده الهیات به ادامه تحصیلات دانشگاهی پرداختم. منتهی چون دروس دانشکده الهیات برای ما تازگی نداشت، ما اصولاً به همان تحصیل قم ادامه میدادیم و در هفته یکی دو بار به بعضی از دروس که لازم بود شرکت کنیم، به تهران میآمدیم و به این ترتیب، حدود سال ۳۷ بود که دوره لیسانس دانشگاه را هم تمام کردم و بعد از مدتی که در قم مشغول بودم توانستم دوره دکترا را هم ادامه بدهم و دوره دکترای الهیات را عمدتاً بعد از آمدن به تهران ادامه دادم و همچنین یک دوره فوق لیسانس امور تربیتی را که آن روز دانشکده ادبیات تهران این دوره را داشت و بعد از دو سال این دوره را هم به پایان رساندم.۱۰
شهید باهنر در حدود سالهای ۳۶-۳۵ به شهر مقدس نجف مشرف شد و تصمیم داشت در آنجا به ادامه تحصیلات دینی خود بپردازد، لذا در مدرسه آیت الله بروجردی سکونت کرد و در درس آیت الله حکیم شرکت مینمود، اما به دلایلی از جمله حضور عالمان برجسته در حوزه علمیه قم، مجدداً به حوزه علمیه قم بازمیگردد. مدت توقف ایشان در نجف به یک سال نیز نینجامید.۱۱
نشریه مکتب تشیع
حضور در مدرسه حجتیه قم و آشنایی با روحانیونی همچون هاشمی رفسنجانی، موحدی کرمانی، مهدوی کرمانی و... زمینهای شد جهت همکاریهای فرهنگی، مطبوعاتی و انقلابی. در سال ۱۳۳۶ با همکاری و کمک آقایان هاشمی رفسنجانی و مهدوی کرمانی نشریه مکتب تشیع را منتشر نمود. مقالاتی که از خامه صاحبان فکر و اندیشه آن روزگار همانند: علامه طباطبایی، آیت الله بهشتی، استاد مطهری، شهید باهنر، مهندس بازرگان، احمد آرام، سیدهادی خسروشاهی و... نشأت میگرفت با استقبال چشمگیر علما و طلاب رو به رو شد و همین کافی بود تا توجه رژیم به این مسئله جلب شود و در نتیجه نشریه پس از انتشار ۷ شماره، توقیف شد. آقای هاشمی رفسنجانی در این رابطه میگوید:
ایشان در اداره مجله مکتب تشیع نقش درجه اول داشت. در سال ۳۶ یا ۳۷ من و ایشان و عده دیگری از دوستانی که حدوداً چهار پنج نفر میشدیم، تصمیم گرفتیم یک مجله منتشر کنیم... عمده مسئولیتهای فرهنگی مانند چاپ و رسیدگی به مقالات به دوش آقای باهنر افتاد. البته ما هم همکاری میکردیم، اما چون ایشان قلمش از ما بهتر بود و یک مقدار سابقه کار مطبوعاتی داشت، آمادگی بیشتری در ایشان وجود داشت... لذا مجموعاً کتاب بسیار خوبی درآمد و در آن روزها که تیراژ ده هزار و پانزده هزار خیلی بود، اولین چاپ ما با تیراژ ده هزار بود که بلافاصله تمام شد و پیشفروش کرده بودیم.۱۲
در این نشریه مسائل اجتماعی، اخلاقی و مبانی عقیدتی اسلام، به گونهای نو و بدیع و با زبان امروزی و تازه، طرح و تحلیل میشد. علاوه بر آن، پارهای از مسائل سیاسی جهان معاصر، دنیای اسلام و ایران صراحتاً مورد بازبینی و نقد قرار میگرفت.
رویارویی با رژیم پهلوی
سخنان سید شهدادی در حوزه علمیه معصومیه کرمان و آشنایی با افکار فدائیان اسلام زمینه ساز نگرش انقلابی در روح و روان شهید باهنر گردید. همچنین حضور مداوم و مستمر در درس خارج حضرت امام خمینی روحیه انقلابی و مبارزاتی وی را شکوفا کرد و او چند سال قبل از حادثه سال ۱۳۴۲ به مخالفت علنی با رژیم پهلوی روی آورد. در سال ۱۳۳۷ شهید باهنر جهت انجام سفر تبلیغی به آبادان عزیمت کرده بود. به مناسبت تقارن به رسمیت شناختن دولت اسرائیل وسط دولت ایران به صورت «دوفاکتو»۱۳ حمله شدید و سختی به این مسئله نمود و پس از پایان سخنرانی توسط شهربانی دستگیر میشود واین اولین برخورد شهید باهنر با رژیم پهلوی بود.۱۴
دومین برخورد شهید باهنر با دستگاه رژیم پهلوی در محرم سال ۱۳۴۲ اتفاق افتاد. در این سال بنا شد مبلغین دینی از حوزه علمیه به سراسر کشور اعزام شوند و مطالب یکنواخت و هماهنگی را جهت محکومیت رژیم طاغوت و دینستیزی آن در منابر اعلام کنند. دستگاه امنیتی رژیم نیز به دنبال غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی و رفراندوم انقلاب سفید و حمله به فیضیه از این جریان مطلع گشت و اقداماتی جهت کنترل و فشار بر سخنرانان پیشبینی نمود. شهید باهنر در هفتم محرم سال ۱۳۴۲ به دنبال یک سخنرانی پرشور دستگیر شد، اما به دلیل هجوم و فشار مردم و اجتماعی که مردم همدان برگزار کردند، آزاد گردید و رژیم او را از همدان اخراج کرد. دکتر باهنر تا ۱۲ محرم به سخنرانیهای خود ادامه داد و در نهایت، به صورت مخفیانه از شهر خارج شد. ایشان در این باره چنین گفته است:
خاطرم هست دستور این بود که از روز ششم ماه محرم، سخنرانیها اوج بیشتری پیدا کند و مبارزه شدت گیرد و علتش هم این بود که گفتند بگذارید جلسات پرجمعیت باشد واِلا اگر بخواهید از اوائل شروع کنید، قبل از اینکه اجتماعی از مردم باشد شما را دستگیر میکنند و از همان روز ششم اوج گرفت و ظاهراً روز هفتم بود که ما دستگیر شدیم.۱۵
سومین دستگیری دکتر باهنر همزمان بود با سالگرد حمله غلاظ و شداد رژیم به مدرسه فیضیه. به این مناسبت از طرف هیأتهای مؤتلفه اسلامی مجلسی در مسجد جامع بازار تهران برگزار گردید و دکتر باهنر سخنران جلسه بود. رژیم که تاب سخنرانیهای تند و انقلابی دکتر باهنر را نداشت، وی را دستگیر و به زندان قزل قلعه اعزام کرد. باهنر پس از محاکمه در دادگاه نظامی به چهار ماه زندان محکوم گردید. شهید باهنر خود در این باره میگوید:
در پایان اسفند همان سال (۱۳۴۲) مصادف شد با سالگرد مدرسه فیضیه، چون فروردین همان سال ۴۲، - روز اول فروردین - حمله رژیم بود به مدرسه فیضیه، طبعاً اسفند برابر بود با وفات امام جعفر صادق(ع) و سالگرد همان حادثه مدرسه فیضیه یعنی اواخر اسفند بود که به این مناسبت در بازار تهران سخنرانی برگزار کرده بودند واقع در مسجد جامع و ما مسئول اجرای سخنرانی آنجا بودیم. در سه شب سخنرانی انجام شد و اجتماع بسیار عظیمی هم گرد آمده بودند و در آن سالها که پلیس زیادی - به اتفاق سرهنگ طاهری معدوم که ایشان مسئول دستگیری ما بود،آمد وبعد از دستگیری مارا به زندان قزل قلعه انتقال دادند. این اولین زندان رسمی بنده بود که حدود چهار ماه طول کشید و به محاکمه و دادگاه هم کشانده شد.۱۶
شهربانی کل در تاریخ ۲۱ اسفند ۱۳۴۲ دستگیری ایشان را چنین به ساواک گزارش میکند:
شیخ محمدجواد باهنر در شبهای ۱۸ و ۱۹ اسفند در شبستان مسجد جامع بالای منبر مطالب تحریک آمیز ایراد و قضیه مدرسه فیضیه در سال گذشته را به میان کشید و اظهارات ناروایی نموده بود. لذا ساعت ۲۱ روز ۱۹ اسفند در موقع خروج از مسجد به وسیله مأمورین ویژه دستگیر و با پرونده مقدماتی جهت تعقیب قانونی به ساواک اعزام و تحویل گردید.۱۷
در سال ۱۳۴۱ قرار شد از سوی حوزه علمیه قم برای تبلیغات اسلامی دکتر باهنر به کشور ژاپن اعزام شود، به همین خاطر دکتر باهنر از قم به تهران آمدند. وی در این باره میگوید:
سال ۴۱ به تهران آمدم، انگیزه اولی این بود که در آن روزها صحبت از این بود نمایندهای از حوزه علمیه قم برای تبلیغات اسلامی به کشور ژاپن برود و بنده پیشنهاد شده بودم به این منظور آمدم تهران که مقدمات کار را فراهم کنم و لازم بود یک دورهای هم زبان انگلیسی که زبان دوم آنجا بود به صورت فوقالعاده ببینم و برای دیدن این دوره زبان و دیگر مقدمات در تهران سکونت اختیار کردم، منتهی آن سفر به علت مشکلاتی که پیش آمد به تأخیر افتاد و منتهی شد به آغاز مبارزه روحانیت به رهبری امام بزرگوارمان در اواخر سال ۴۱...۱۸
مبارزات فرهنگی
فعالیتهای مبارزاتی دکتر باهنر در تهران بیشتر رنگ و بوی فرهنگی داشت. آیت الله هاشمی رفسنجانی در مورد کار فرهنگی شهید باهنر میگوید:
ما کارها را تقسیم کرده بودیم بین خودمان، البته نه قراردادی، عملاً چنین شده بود که مرحوم دکتر باهنر و دکتر بهشتی بیشتر در کارهای فرهنگی میرفتند و من و برادرمان آقای خامنه ای بیشتر کارهای پرخاشگرایانه، ما ممکن بود بیشتر در میدان ظاهر شویم، اما آنها عمیق کار میکردند، ولی با هم بودیم و همدیگر را تکمیل میکردیم.
شهید باهنر با حضور پررنگ در مساجد و کانونهای مبارزاتی علیه رژیم پهلوی و سخنرانی در مساجدی همچون هدایت، الجواد، جلیلی و همچنین سخنرانی در حسینیه ارشاد و کانون توحید راهی را که در سال ۱۳۳۷ و متعاقب آن محرم سال ۱۳۴۲ آغاز کرده بود، ادامه داد. شهید باهنر از مساجد و اماکن مذهبی در جهت آموزش و تربیت نیروهای انقلابی و همچنین بسیج امکانات و سازماندهی نیروها برای ایجاد تحول فرهنگی در جامعه استفاده مینمود.
اسناد منتشر شده ساواک نشانگر آن است که فعالیتهای وی به طور دقیق تحت نظر دستگاه اطلاعاتی رژیم بوده است و تمامی سخنرانیهای دکتر باهنر به ساواک گزارش داده میشده است. مسجد جلیلی از جمله اماکنی بود که توسط ساواک رصد میشده است. این مسجد واقع در خیابان ایرانشهر، یکی از مهمترین پایگاههای مبارزه علیه حکومت محمدرضا پهلوی بود. آیت الله مهدوی کنی، امام جماعت این مسجد، از سخنرانان انقلابی برای ایراد سخنرانی دعوت مینمود. اسناد منتشر شده ساواک به روشنی نشانگر فعالیت دکتر باهنر در مسجد جلیلی است.۲۰
سال ۱۳۴۹ دکتر باهنر در مسجد جلیلی اظهار امیدواری کرد تا اعراب بر رژیم صهیونیستی اسرائیل تفوق یابند، ساواک در تاریخ یکم مهرماه ۱۳۴۹ چنین گزارش میدهد:
از ساعت ۱۹:۳۰ روز ۳۱ شهریور ۱۳۴۹ مجلس جشنی به مناسبت میلاد حضرت علی علیه السلام در حیاط مسجد جلیلی واقع در خیابان ایرانشهر با حضور عدهای در حدود سیصد نفر تشکیل گردید. پس از قرائت قرآن، دکتر جواد باهنر منبر رفت و درباره شخصیت حضرت علی(ع) صحبت نمود. ناطق از شجاعت و آزادگی اعراب ستایش کرد و اظهار امیدواری کرد که این شجاعت در نبرد اخیر مفید واقع شود، باهنر گفت: موشه دایان در جنگ اخیر اظهار داشته است که ما انتقام خیبر را گرفتیم.۲۱
حضور مستمر در مسجد هدایت و الجواد علیه السلام به عنوان سخنران از جمله فعالیتهای فرهنگی و انقلابی دکتر باهنر بود. ایشان از سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۰ و پس از آن در سال ۱۳۵۵ در مسجد هدایت که یکی از مراکز مبارزه فرهنگی - سیاسی زیری نظر آیت الله طالقانی بود، به فعالیت و سخنرانی پرداخت که فعالیتهای وی دائماً از سوی ساواک گزارش میشد.۲۲
ساواک که به درستی دریافته بود مسجد هدایت عملاً مرکز جریانات ملی - مذهبی مخالف رژیم شده بود به شدت فعالیتهای آیت الله طالقانی و مسجد هدایت را تحت نظر داشت و حضور مستمر دکتر باهنر به عنوان سخنران در این جلسات آنها را به این نتیجه رساند که طالقانی قصد دارد موضوعات مطروحه خود را به وسیله باهنر دنبال کند.۲۳
با مروری بر گفته های دکتر باهنر در مسجد هدایت و الجواد علیه السلام درمییابیم وی در سخنرانیهای بیدارگرانه خود اهداف زیر را دنبال میکرده است:
۱. زیر سئوال بردن شالوده حکومتهای پادشاهی
طبق اسناد ساواک دکتر باهنر در تاریخ ششم خرداد ۱۳۴۷ در مسجد هدایت درباره حقایق اسلام و تاریخ پادشاهان ساسانی اظهار داشت:
حکومت پادشاهان ساسانی ظالمانه بوده و قبل از اسلام با مالیاتهای سنگینی مردم را به ستوه آورده بودند. میگویند انوشیروان عادل بوده، عدالت او هم تو خالی بوده است زیرا آواز دهل از دور خوش است. در آن زمان هفت نفر از فلاسفه یونان به دربار انوشیروان آمدند که در سایه عدالت زندگی کنند، چون متوجه شدند عدالتی در کار نیست مجدداً به وطن خود بازگشتند. مشارالیه در پایان گفتار خود نتیجه گرفت آیا بعد از ظهور اسلام و برقراری قانون عدالت اجتماعی و مساوات، رجعتی در ظلم و ستمهای گذشته شده است یا خیر. جواب دادند در اثر انجام کارهای دوستان نادان و دشمنان دانای اسلام رجعت شده.۲۴
دکتر باهنر همچنین در تاریخ یکم مهر ۱۳۴۷ در مسجد هدایت پیرامون اختلافات طبقاتی ایجاد شده در حکومتهای پادشاهی میگوید:
در زمان ساسانی لشکر اسلام به ایران حمله کرد و ایران شکست خورد و ۷۰ هزار سرباز تسلیم لشکر اسلام شد و قانون مقدس اسلام را قبول کردند و علت آن این بود که اختلاف طبقاتی در ایران زیاد بود و عدهای در کاخهای سر به فلک کشیده زندگی میکردند و شب و روز مشغول قمار و شرابخواری بودند و در مقابل عده دیگر برای نان شب محتاج بودند. در هر اجتماعی که عدهای نان شب نداشته باشند، خانه نداشته باشند و سواد نداشته باشند، اختلافات طبقاتی وجود دارد. در همین زلزله خراسان که من از نزدیک مشاهده کردم کسانی زنده ماندهاند که خانه نداشتهاند و وضع بسیار دلخراشی داشتند. ببینید تا چه اندازه اختلاف وجود دارد. اگر جنگی اتفاق بیفتد، طبقات اشراف در جنگ شرکت نخواهند کرد، فقط دهقانان، کارگران و پیشهوران از مملکت دفاع خواهند کرد و مخارج جنگ هم همین طبقات میپردازند.۲۵
۲. نفی ظلم و ستم و برقراری عدالت
دکتر باهنر در تاریخ نوزدهم آبان ۱۳۴۷ به مناسبت نیمه شعبان در مسجد هدایت میگوید:
خداوند میفرماید ما افراد ستمگر و خودخواه را از ملک خود بیرون رانده و کسانی را به جای آنها میگماریم که به عدل و داد و حق حکم نمایند و آنگاه در تعریف معنی ظلم و عدالت بیان داشت، ظلم آن است که حقی از کسی تضییع شده و یا چیزی در سر جایش قرار نگیرد و کسی که لیاقت احراز یک پشت و مقامی را داشته از او دریغ دارند، در صورتی که عدالت وزنه طرف مقابل ظلم میباشد.۲۶
شهید باهنر همچنین درباره سرانجام ظلم و ستم در تاریخ ۲۷ آبان ۱۳۴۷ در مسجد هدایت گفت:
خداوند در دنیا و در مورد آن دسته از ظالمان و عالمان بیعمل و زمامداران ستمگر که در تصدی و اقتدار خود مدام برای تسلط بیشتر خویش هر روز به عنوان قانونهای خودساخته به حلق مردم میریزند و در پناه ظلم و ستم مردم را وادار به اطاعت و قبول این قوانین خودساخته مینمایند صحبت کرد و افزود: این دسته هیچگاه از خشم خداوند و غضب الهی در امان نخواهد ماند و زمانی فرامیرسد که در اوج شهرت به جرم خیانت در ارشاد و هدایت مردم و تقلب در گفتار با مردم و مبارزه با فکر مردم سرنگون خواهند شد.۲۷
دکتر باهنر در تاریخ ۲۹ آبان ۱۳۴۷ در راستای بیداری نفوس مردم برای آزادی از رقیت ظالمان در مسجد هدایت گفت:
بدبخت آن کسانی که از کفار و ظالمین پیروی میکنند ظالمان همیشه از افراد نادان استفاده میکنند. اگر طوفانی بیاید آنها را در هم خواهد کوبید، دیگر اثری از این پستها و مقامها و وزارتها باقی نخواهد ماند و در هر دستگاهی که ظلم به حد اعلا میرسد از همان دستگاه کسی خواهد آمد که فریاد عدالتخواهی میزند.۲۸
۳. فرمانبرداری از خدا
دکتر باهنر در تاریخ بیستم بهمن ۱۳۴۷ در مورد فرمانبرداری از خدا و اینکه بنده خدا در مقابل غیرخدا نباید سر تسلیم فرود بیاورد چنین گفت:
فقط خداوند را پرستش کنید و هیچکس را برای او شریک قرار ندهید، بنده و بردة دیگری و نیز بندة پول و مقام و شهرت نباشید که در دو جهان ذلیل خواهید شد، کسانی که در این دنیا ذلیل و توسری خور باشند در آن دنیا هم به همین نحو خواهند بود، سعی کنید همیشه به یاد خدا بوده و در محکمه الهی سربلند باشید. پیغمبر اسلام آن همه رنج و مشقت را بر خود هموار نمود ولی از عقیده خود دست برنداشت (جاءالحق و زهق الباطل انالباطل کان زهوقا) حق همیشه پیروز است. گرچه مدتی به آب و رنگ ریا و تزویر آلوده باشد، چون جلوی خورشید را نمیتوان چادر کشید. حق را بپرستید و برای احدی جز ذات اقدس خداوندی سر تعظیم فرود نیاورید.۲۹
۴. وحدت و همبستگی
دکتر باهنر که به درستی دریافته بود، شاه کلید پیروزی، وحدت و همبستگی ملت است در تاریخ هشتم آبان ۱۳۴۸ در مسجد هدایت طی سخنانی گفت:
هر قوم و ملتی که در قید استعمار هستند اگر همبستگی نداشته باشند نه تنها نمیتوانند از قید اسارت آزاد شوند، هر حکومتی در خور لیاقت افراد آن جامعه تشکیل میشود تا دسته و جمعیتی روشن خود را تغییر ندهند، وضع آنها عوض نخواهد شد. تمام کارهای خداوند از روی حکمت و حساب میباشد، هیچ چیز در دنیا بدون اراده خداوند سر جایش قرار نمیگیرد.۳۰
۵. تقیه شیوهای برای پیشبرد مقاصد
دکتر باهنر معتقد بود تقیه سکوت محض نیست، بلکه راهی است برای پیشبرد اهداف متعالی. ایشان در تاریخ یازدهم فروردین ۱۳۴۹ در مسجد الجواد علیه السلام گفت:
معنای تقیه این نیست که اشخاص بگویند از ترس جانمان ساکت نشستهایم بلکه تقیه آن است که با انجام و کشیدن نقشه های صحیح برای پیشبرد مقاصد خود بدون آن که جان خود را از دست بدهیم، فعالیت کنیم.۳۱
۶. آزادی
دکتر باهنر پیرامون مسئله آزادی در تاریخ ششم مهر ۱۳۴۹ در مسجد الجواد علیه السلام گفت:
معنی آزادی در منطق مولا علی این نیست که انسانها از تمام قوانین انسانی فارغ باشند، بلکه در دوران حکومتش گفته است؛ جامعه و افراد جامعه باید از قید اسارت و استثمار حکومتها آزاد باشند. نگفته است حکومتها باید استثمار کنند. منظور علی این بوده است که تمام افراد جامعه برای کسب آزادی احساس مسئولیت کنند.۳۲
همچنین در تاریخ سیزدهم مهر ۱۳۴۹ پیرامون آزادی در مسجد الجواد علیه السلام چنین گفت:
خداوند انسان را آزاد خلق نموده که آزاد فکر کند و راه آزاد زندگی کردن را هم نشان داد که شما راه خود را انتخاب کنید.۳۳
ایشان در تاریخ بیستودوم مهر ۱۳۴۹ باز متذکر مسئله آزادی شدند و آزادی از دیدگاه سیدالشهدا را چنین بیان کردند:
منطق امام حسین علیه السلام برای رهایی بودن [یافتن] از چنگال ظلم و ستم و بندگی دستگاه معاویه بود. منطق امام حسین با منطق دیگران خیلی فرق دارد. امام حسین رهبری است که میخواهد محیط خفقان و عدم آزادی و ظلم و ستم از میان برود و مصلحت دانست که با حکومت معاویه و یزید جنگ کند و تسلیم آنها نشود و گفت نباید تسلیم عقاید و افکار کسانی که مردم را در حال خفقان و محروم از حقوق سیاسی و اجتماعی نگاه میدارند شد، بلکه تمام مردم از حقوق اجتماعی خود به طور مساوی استفاده کنند.۳۴
۷. ایستادگی در برابر ستمگر
دکتر باهنر در تاریخ بیست وپنجم آبان ۱۳۴۹ در مسجد هدایت پیرامون موضوع فوق اشاره کرد:
وقتی شخصی واقعاً مستبد و ستمگر باشد و در برابر استبداد او دیگران عکسالعملی نشان ندهند قطعاً آن ستمگر ادعای خدایی خواهد کرد.۳۵
شهید باهنر در مسجد الجواد علیه السلام به نوعی دیگر به مسئله ایستادگی برابر ستمگر ورود پیدا کرد و گفت:
انسان نباید خود را در برابر طغیان و همچنین پستی و شکست گم نماید، بلکه بایستی فعالیت نموده تا به هدف برسد. اگر کسی به مقام حکومت و ریاست رسید نباید به زیردستان خود اجحاف و ظلم نماید مثل دولتهایی هستند که خون ملت ضعیف را میمکند و حق آنها را به خاطر منافع شخصی خود پایمال مینمایند... آنهایی که در پس پرده طغیان گم میشوند، بدانند که در پس پرده هم دست انتقامی وجود دارد و خدا را گم ننمایند و به اشخاصی که اطراف آنها هستند اطمینان نداشته باشند چون اینها مگسهایی هستند دور شیرینی.۳۶
دستگاه اطلاعاتی نظام پهلوی که به شدت گفتار و کردار دکتر باهنر را زیر نظر داشت و پس از احضارهای مکرر که موفق به کنترل وی نشد، وی را ممنوعالمنبر کرد.۳۷
البته ایشان در راستای اهداف روشنگرانهای که در پیش گرفته بود به عنوان سخنران در حسینیه ارشاد، کانون توحید، جلسات هفتگی مکتب حسین در مسجد موسی بن جعفر علیه السلام ، جلسات مذهبی در منزل حاجعلیاکبر نبوی و... شرکت میکرد. شهید باهنر هر زمانی که احساس تکلیف مینمود هر چند راه طولانی بود و یا باعث فشرده شدن برنامه هایش میگشت از حضور در جلسات و ایراد سخنرانی دریغ نمیکرد. حسین شریعتمداری با ذکر خاطره ای پیرامون دعوت از ایشان جهت سخنرانی در دماوند چنین میگوید:
ما در مسجد هدایت، بعد از نماز، موضوع را با آقای باهنر در میان گذاشتیم و ایشان در وهله اول نپذیرفتند. خب، راه ما دور بود و میخواستیم که ایشان چندین هفته به دماوند بیایند. در قدم اول نپذیرفتند، آن زمان ظاهراً کار تألیف کتابهای درسی را هم همراه با آقای دکتر بهشتی و مرحوم برقعی بر عهده داشتند که یکی از برکات بزرگ انقلاب بود. به هر حال، آقای باهنر ابتدا گفتند که کار دارم و نپذیرفتند. من به ایشان گفتم: خب، اگر فردای قیامت خداوند تبارک و تعالی از ما سئوال کند این همه جوان داشتند منحرف میشدند و شما متوجه بودید، چرا کاری نکردید؟ ما میگوییم آمدیم پیش آقای باهنر و به ایشان گفتیم بیایند و هدایت کنند و قبول نکردند! آقای باهنر گفتند: صبر کنید، میآیم. نشان به همان نشان که یک سال تمام جمعه هایشان را برای ما گذاشتند.۳۸
احیاگر هیأت مؤتلفه
دکتر باهنر از آغازین روزهای حضور در تهران به واسطه شهید دکتر بهشتی با هیأت مؤتلفه اسلامی آشنا شد و در حوزه ها و کانونهای آن به آموزش عقیدتی نیروهای مؤتلفه پرداخت. آقای بادامچیان در مورد همکاری دکتر باهنر میگوید:
از سال ۱۳۴۱ و اوایل سال ۱۳۴۲ با جمعیت مؤتلفه اسلامی آشنا شد و از روحانیون فعال مؤتلفه بود. علاوه بر تربیت رابطین، در تصمیم گیریهای اساسی حضور جدی داشت. پس از اعدام حسنعلی منصور و پس از آنکه در اسفند ۱۳۴۳ اعضای مؤثر و اکثر شورای مرکزی مؤتلفه اسلامی دستگیر شدند، شهید باهنر به اتفاق استاد جلال الدین فارسی و شهید رجایی و چند برادر دیگر، مدیریت مؤتلفه اسلامی را به عهده گرفتند و به خوبی توانستند ضربه سنگین طاغوت را خنثی و تشکل را حفظ نمایند.۳۹
شهید باهنر خود در این رابطه میگوید:
ابتدا که به تهران آمدیم با هیأت مؤتلفه آشنا شدیم که میدانید آنها مبارزات تندی علیه رژیم داشتند و تقریباً پدیده همان انقلاب اسلامیمان بودند. بعد که در رابطه با مسئله منصور عدهای از ایشان دستگیر شدند. ما وقتی که به تهران آمدیم با راهنمایی آقای بهشتی به عنوان کسی که در حوزه ها و کانونها آموزش میدادیم، وارد شدیم. یادم هست از بحثهایی که مرحوم شهید مطهری تهیه کرده بود به عنوان درسهای آموزشی در کانونهای مخفی استفاده میکردیم و بحثهایی هم خودمان تهیه میکردیم و آنجا این نوع همکاری را با برادران داشتیم.۴۰
مقام معظم رهبری از نقش شهید باهنر در هیأت مؤتلفه به عنوان سازماندهنده این تشکیلات چنین یاد میکند:
در هیأتهای مؤتلفه ایشان نقش داشتند. هم در اوایل کار و هم بعد از آنکه ۴ نفر از اعضای مؤتلفه را شهید کرده بودند و بقیه اعضاء هم در زندان به حبس ابد محکوم بودند و اعضای دیگری که در تهران جلسات داشتند. این سازمان را شهید باهنر سازماندهی میکردند و در بعضی از آن جلسات سخنرانی میکرد و این مربوط به سالهای ۴۴ و ۴۵ میشود که اتفاقاً در آن سالها هم من در تهران بودم و در همین کارها هم با ایشان همکاری داشتیم.۴۱
هاشمی رفسنجانی نیز در این باره میگوید:
در مؤتلفه اول همکاری ایشان و بنده و بسیاری از همراهانمان در حد سخنرانی و اعلامیه و کارهای مخفی بود، در مؤتلفه دوم تا آنجایی که من اطلاع دارم ایشان عدهای از نیروهای کشف نشده هیأتهای مؤتلفه را جمع کردند و سازمان را دوباره تجدید بنا کردند و کارهایشان را شروع کردند. گویا اولین اعلامیهای را که تهیه کرده بودند و میخواستند پخش کنند، شاید عوامل نفوذی در بین ایشان بود که کشف و بازداشت شدند که فکر میکنم در همین رابطه آقای ناطق نوری و اینها هم بازداشت شدند.۴۲
مؤسسه رفاه
پس از دستگیری جمعی از اعضای هیأت مؤتلفه، هیأت تا مدتی دچار رکود شد. شهید باهنر سعی نمود با شناسایی نیروهای مؤتلفه بار دیگر اعضا را دور هم جمع کند و با سازماندهی مجدد به مبارزات غیرعلنی علیه رژیم پهلوی ادامه دهند. دراین راستا بنا شد مؤسسه رفاه تأسیس شودتا درقالب یک مؤسسه عام المنفعه و اجتماعی سرپوشی بر مبارزات غیرعلنی هیأت مؤتلفه گذارده شود. از جمله اهداف مؤسسه، تشکیل صندوقهای قرض الحسنه و تأسیس مدارس بود و در پوشش فعالیتهای علنی مؤسسه رفاه، ارتباطات مخفی نیروهای مبارز و فعالیتهای غیرعلنی صورت میگرفت. شهید باهنر پیرامون اهداف شکلگیری مؤسسه رفاه و عملکرد آن چنین میگوید:
بعد از آنکه قضیه ترور منصور پیش آمد و عدهای از سران آنها دستگیر شدند، فکری به نظرمان رسید و آن این که ما به عنوان همان جریان که نمیتوانیم علناً کار را ادامه بدهیم و از طرفی پراکنده شدن عده زیادی از افراد مبارز و متعهد و این هم درست نبود، آمدیم گفتیم یک تشکیلات نیمه علنی درست میکنیم در یک پوشش اجتماعی و آن تشکیلات رفاه را به راه انداختیم. مؤسسه رفاه ظاهراً هدفهایش کارهای امداد بود، تشکیل صندوقهای قرض الحسنه و تشکیل مدارس بود. اما در باطن ما همان دوستان را جمع کرده بودیم و غیر از کارهای علنی که به صورت کارهای کمکی میکردند، کارهای مخفی هم داشتیم که کارمان را انجام میدادیم و یادم هست در همان جریان برادرمان رجایی به عنوان یکی از رابطهایی که بایستی رهبری کند بعضی از این کانونها را بنده معرفی کرده بودم و اسم مستعاری که برای ایشان گذارده بودیم، امیدوار بود و ایشان به عنوان امیدوار در آن جلسات شرکت میکرد که نمیشناختند که ایشان چه کسی است و نام واقعی او چیست که در آن جلسات تعلیم میدادند. ما از نظر کارهای علنی مدرسه رفاه را به دنبال همان مسئله به وجود آوردیم. البته در این جریان میدانید که آقای بهشتی، آقای رفسنجانی و عده دیگری از آقایان و دوستان همکاری داشتند.۴۳
آیت الله هاشمی رفسنجانی پیرامون نقش بارز دکتر باهنر در تشکیل مؤسسه رفاه بیان میدارد:
معمولاً در نهادهایی که در زمان رژیم گذشته توسط مسلمانان انقلابی تشکیل میشد یک عده معینی بودند که به صورتهای مختلف به عنوان مشاور، کمک یا عضو، در این کارها نقش داشتند. در مؤسسه رفاه چون یک مؤسسه فرهنگی، رفاهی و خدماتی و همچنین انقلابی بارزی بود، ایشان از اول عضو بودند و عضو هیأت امنا و هیأت مدیره هم بودند و بیشتر کارهای فرهنگی را به ایشان و آقای رجایی سپرده بودیم. در کارهای جنبی مانند سخنرانیها و اردوها و جلسات و کارهای دیگری هم که دانستیم، ایشان جزو افراد اساسی بودند و در حقیقت باید از ایشان به عنوان یک عضو نیرومند مهم رفاه و به عنوان یکی از مؤسسین نام برد.۴۴
هر چند شهید باهنر از جمله مؤسسین و پایهگذاران اصلی مؤسسه رفاه بود اما ساواک به علت سابقه ایشان با درخواست عضویت وی در هیأت مؤسسین مخالفت کرد.
در گزارش ساواک پیرامون درخواست دکتر باهنر برای تأسیس مؤسسه رفاه به تدریج بیست وهشتم بهمن ۱۳۴۹ چنین آمده است:
محترماً معروض میدارد: منظور: اخیراً شیخ محمدجواد باهنر شغل واعظ، تقاضای تأسیس مؤسسه فوق را نموده است.
خلاصه پیشینه: شیخ باهنر یکی از واعظ افراطی و طرفدار خمینی مقیم تهران است که در اکثر سخنرانیهای خود به طور صراحت یا کنایه مطالب تحریک آمیزی بیان مینماید و در سال ۴۲ به اتهام تحریک افکار عمومی و ایراد مطالب خلاف مصالح کشور دستگیر و به سه ماه حبس تأدیبی محکوم شده است. مشارالیه از سال ۴۷ به این طرف در جلسات هفتگی مسجد هدایت با حضور سیدمحمود طالقانی شرکت میکند که در خلال سخنرانیهای خود در این مسجد گفتارهای اغواکننده ایراد مینماید.
در اساسنامه ای که یاد شده جهت مؤسسه موصوف ارائه کرده هدف آن را کمک به تأمین و بهبود زندگی فرهنگی، مادی و معنوی نیازمندان و تهیه کار برای آنان و تأسیس درمانگاهها و آموزشگاهها و نشر معارف اسلامی و انتشار نشریات و کتب طبق مقررات موضوعه قلمداد کرده.۴۵
سرانجام ساواک در تاریخ چهارم اسفند ۱۳۴۹ در مورد عضویت دکتر باهنر در مدرسه رفاه چنین اظهارنظر میکند:
با اعاده فتوکپی اساسنامه مؤسسه بنیاد رفاه و تعاون اسلامی، عضویت نامبرده بالا و همچنین سیدتقی خاموشی در آن به مصلحت نمیباشد.۴۶
استخدام در آموزش و پرورش و تألیف کتب دینی
با استخدام در آموزش و پرورش یکی از مهمترین فرازهای زندگی سیاسی دکتر باهنر از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی کلید خورد. از آنجا که مبارزات سیاسی شهید باهنر علیه دستگاه پهلوی بیشتر صبغه فرهنگی داشته است، وی با توجه به شور باطنی و خَلَجان روحی خود آموزش و پرورش و کار با میلیونها کودک و نوجوان محصل را فضایی ایده آل برای رساندن پیام انقلاب دانست و به قول خود:
از بین همه مشاغل و امکانات مختفی که وجود داشت و پیشنهاد میشد، آموزش و پرورش را انتخاب کردم و در آموزش و پرورش هم دفتر تألیف کتابهای دینی را انتخاب کردم.۴۷
البته حضور در آموزش و پرورش با توجه به پیشینه مبارزاتی دکتر باهنر به سهولت انجام نگرفت چرا که در ابتدای امر ساواک با حضور وی در آموزش و پرورش به شدت مخالفت نمود.
در گزارش ساواک در تاریخ سی ام بهمن ۱۳۴۴ با توجه به سوابق دکتر باهنر نظر ساواک چنین است:
با عرض مراتب فوق و با توجه به ایدئولوژی نامبرده و حساسیت شغل دبیری در صورت تصویب با استخدام وی مخالفت به عمل آید.۴۸
باردیگر در تاریخ چهاردهم اسفند ۱۳۴۴ دکتر باهنر در مصاحبه ای ضمن اظهار ندامت از گذشته اش و تقاضای عفو، جوانی، علاقه به دین و مذهب و حضرت امام را عامل عملکرد گذشته خود میداند و تعهد مینماید که در آینده اقدامی برخلاف مصالح کشور ننماید. با توجه به آنچه گذشت مجدداً ساواک چنین نظر میدهد:
باید به عرض برساند این شخص فردی است ناصالح که از بیان حقیقت خودداری و در پاسخ سئوالها غالباً سکوت اختیار مینموده، ضمناً وی برای رسیدن به اهداف خود تن به هر کاری میدهد. همچنین در مورد اینکه صراحتاً اظهار میدارد به علت جوانی و علاقه به دین و خمینی مبادرت به ایراد مطالب مضره نموده ام تا حدودی بعید میباشد و به نظر می رسد که عوامل و تحریکاتی غیر از این سه امر در کار میباشد که در آینده با کنترل و تحت نظر گرفتن فعالیتهایش روشن خواهد شد. توضیح آنکه تعصب شخص مذکور به آیت الله
خمینی حائز اهمیت میباشد. از این رو با توجه به اینکه اینگونه تعهدات ضمانت اجرایی ندارد و با توجه به حساسیت شغل دبیری این بخش همچنان با استخدام مشارالیه در وزارت آموزش و پرورش مخالفت دارد.۴۹
سرانجام ساواک با طرح این سئوال که آیا مخالفت با ارجاع شغل که نتیجه آن گرسنگی و ناراضی بودن برای این شخص است سبب میشود که از افکار و اعمال خود دست بردارد؟ موافقت میکند به دکتر باهنر فرصت آزمایش داده شود، اگر برخلاف تعهد خود عمل نمود همهگونه محدودیت میشود برای او در نظر گرفت لذا با ارجاع شغل به وی موافقت میشود اما تصریح میکنند اعمال وی کماکان تحت مراقبت قرار گیرد.
شهید باهنر علاوه بر تدریس با دفتر تحقیقات و برنامه ریزی همکاری نزدیک داشت و برنامه های تعلیمات دینی کلاسهای مختلف تحت نظر او تهیه و تنظیم میگردید. او در زمینه علوم دینی به تألیف کتاب درسی مورد نظر جهت تدریس در سطوح مختلف آموزشی اقدام نمود و در این زمینه حدود ۴۰ کتاب و جزوه تألیف و به رشته تحریر درآورد.
دکتر باهنر در مورد چگونگی موفقیت خود در اصلاح کتب درسی چنین میگوید:
قرار شد که برای برنامه ریزی تعلیمات دینی، نوشتن کتابهای دینی ما به طور جدی کار کنیم و از اولین سالهایی که وارد آموزش و پرورش شدیم، مشکلات فراوانی بود، دوستان مقدماتش را فراهم کردند، توانستیم در قسمت برنامه ریزی درسی راه پیدا کنیم و جالب بود که در این فرصت که با بخشهای کوتاهی که در اول ابتدایی به عنوان مسائل دینی بایستی وارد میشد تا آخرین سالهای تحصیلی دبیرستانی موفق شدیم که کتابهای تعلیمات دینی بنویسیم و همین طور برای دوره تربیت معلم و دیگر رشته های تحصیلی که وجود داشت، این از فرصتهای جالبی بود برای ما و تاریخچه مفصلی دارد که ما چگونه به یاری خدا موفق شدیم که مطالب کتابها و خود کتابها را حتی بدون یک جمله دخالت دستگاه بنویسیم.۵۰
بعضی دکتر باهنر را به خاطر نوشتن کتب دینی در دوران پهلوی متهم به همکاری با دستگاه میکردند، اما به راستی ترک مروت و دوری از طریق انصاف است اگر از زحمات بی شائبه و تأثیر غیرقابل انکار کتب تألیفی ایشان در مسیر پیروزی انقلاب بگذریم. ایشان در این باره میگویند:
اولاً کلیه مطالب و کتابها هست و ما جایزه میگذاریم برای کسانی که در سراسر این کتابها حتی یک جمله پیدا کنند که حتی غیرمستقیم بتوانند دستگاه سابق را تأیید کند، بالعکس صدها مورد پیدا خواهند کرد که اینها به صورت مستقیم و فشرده مثلاً اصطلاح طاغوت و توحید را که نفی استکبار و استبداد و استعمار را میکرد در این کتابها بحث کردیم. آیات فراوانی از جهاد و لزوم کارزار در برابر ظلم و بیعدالتی را در مطالب مختلف گفتیم.۵۱
دکتر باهنر در جایی دیگر، تألیف کتب دینی را خدمتی ناقابل به انقلاب اسلامی میداند و توضیح میدهد:
چنانچه ما یک خدمت ناقابل، به انقلاب اسلامی سراغ داشته باشیم (قبل از پیروزی انقلاب) نوشتن کتابهای تعلیمات دینی است. یعنی ما این را به عنوان یک خدمت انقلابی قبول داریم. اگر شما بدانید که برای نوشتن هر یک از این کتابها، چه فشارها بود و جنجالها و بازیها داشتیم با ساواک که اینها مرتب میگفتند آقا این تکه اش را بزن، آن قطعه اش را ببرید، که خود تاریخچه اینکه ما این چند سال با چه زحماتی این کتاب را هم بیرون میدادیم، مفصل است تا توانستیم که این کتابها را دربیاوریم ولی پاسخ صریحی که ما دادیم، این است که: شما از بسم الله کتاب تا آخر کتاب را مطالعه کنید، اگر یک جمله توانستید توی آن پیدا کنید که غیرمستقیم (آن هم نه مستقیم) بلکه غیرمستقیم، به نفع دستگاه مطلبی را داشته باشد. اما در کتاب که بگردید، میبینید که چقدر بحث جهاد و نهضت و مبارزه و مسئله ائمه میباشد. بنابراین ما این کتاب را با نقشه بسیار دقیق میکشیدیم و تمام نیروهایمان را هم بسیج میکردیم، که بتوانیم آن کتاب را بنویسیم و اتفاقاً معلمین انقلابی ما در مدارس، دعا میکردند که ما میخواهیم حرفهایی را در مدرسه بزنیم (در زمان انقلاب)، اما بهانه ای نداریم، ولی این کتاب تعلیمات دینی در دست ما گذارده میشود و بر اساس آن تدریس خودمان را میکنیم. فی المثل: شما در کتاب نوشته اید: توحید یعنی نفی همه طاغوتها و قدرتهای استبدادی و خودکامگی، توحید یعنی مبارزه با ابرقدرتها و... این معلم میگفت به مجرد اینکه ما کتاب را باز میکردیم، زمینه بحث را نیز مییافتیم و شروع به تدریس میکردیم و هر چه میخواستیم میگفتیم.۵۲
پس از گذشت چند سال از تألیف کتب دینی توسط دکتر باهنر دولت دریافته بود که به راستی فریب خورده است، از این رو با بازبینی کتب تعلیمات دینی حدود ۶۰٪ از مطالبش را مضر تشخیص داده بود و در پی آن بود که کتب جدیدی را جایگزین کند، منتهی در این راه با مشکلات عدیده ای مواجه گشت، از آن جمله سخت در پی مؤلفی بود که این کار را به سرانجام برساند. مؤلفین با توانایی چنین کاری نداشتند و یا اگر مؤلفی هم پیدا میکردند، با عدم اقبال جامعه مواجه میشدند. دکتر ناصر باهنر۵۳ در مورد سانسور کتب تعلیمات دینی که توسط پدرش تألیف شده بود میگوید:
فکرمیکنم سال ۵۶ یا اوایل سال ۵۷ بود که شهید باهنر مرادر منزل صدا زدند و گفتند: بیا یک مجموعه ای از کتابهای درسی را ببین و اضافه کردند: این کتاب را ساواک برای من فرستاده، همه آنها را بررسی کرده اند، بیا ورق بزن و ببین. من کتابها را ورق زدم، دیدم دور بسیاری از مطالبی را که مربوط به داستان مبارزه انبیاء با طواغیت زمانشان بوده، خط قرمز کشیده بودند. دور آیات و احادیثی که مربوط به آن داستانها بود، یا هر جا که اشاره ای به بحث جهاد و امر به معروف و نهی از منکر شده بود، همه را خط قرمز کشیده بودند. درست خاطرم هست که شهید باهنر پس از دیدن بخشهای سانسور شده کتاب گفتند: رژیم بعد از ۱۴-۱۳ سال تازه متوجه شده که ما از طریق این کتابها چه بلایی سرش آورده ایم و تا حالا خواب بوده اند.۵۴
دکتر باهنر از آنجایی که روحیه مکتومی داشت و هیچگاه اهل تظاهر نبود نقش برجسته و تأثیرگذارش در روند پیروزی انقلاب اسلامی آن طور که بایسته و شایسته ایشان است، برای عامه مردم و حتی انقلابیون ناشناخته باقی ماند و تنها عده ای از خواص دریافتند که وی چه کرد. در این باره رهبر معظم انقلاب میگوید:
شهید باهنر یکی از چهره های برجسته و استثنایی انقلاب ما و تاریخ ما بوده است. چیزی که نقش این شهید بزرگوار را بیشتر در ذهن انسان برجسته میکند این بود که با داشتن این همه نقش، هیچ تظاهری نداشت، آن روزی که بیشترین کار را در شکل دادن به ذهن دانش آموزان دبستانها و دبیرستانها انجام میداد و بیشترین نقش را ایفا میکرد به صورت یک معلم معمولی و یک کارمند معمولی در وزارت آموزش و پرورش رفت و آمد میکرد و هیچکس از مبارزین و انقلابیون به اهمیت این نقش آگاه نبود مگر افراد ویژه ای از دورانهای پیش از شروع نهضت مردم مسلمان به رهبری امام خمینی بعد از سالهای ۳۶-۳۵ شهید باهنر کار بزرگ خودش را در زمینه سازی و طرح ریزی انقلاب بزرگ ما آغاز کرد.۵۵
کتب و مقالاتی را که شهید باهنر در طول دوران حضور در وزارت آموزش و پرورش دستگاه شاهنشاهی و پس از آن تألیف کرده عبارت است از:
۱. یک دوره تعلیمات دینی برای سال دوم، سوم، چهارم و پنجم ابتدایی؛ ۲. یک دوره تعلیمات دینی برای سال اول، دوم و سوم راهنمایی؛ ۳. یک دوره تعلیمات دینی برای سالهای دبیرستان؛ ۴. شناخت اسلام، مجموعه ای از کتابهای تعلیمات دینی دبیرستان؛ ۵. یک دوره درسهایی از قرآن با ترجمه و شرح فارسی برای سالهای سوم تا ششم دبیرستان؛ ۶. یک دوره درسهایی از قرآن برای سال اول، دوم و سوم راهنمایی؛ ۷. تربیت و تعلیم دینی و روش تدریس دینی، قرآن و مسائل دینی؛ ۸. تربیت و تعلیم دینی و روش تدریس دینی برای تربیت معلم راهنمایی و تربیت معلم یک ساله در دانشسرای مقدماتی روستایی و عشایری؛ ۹. تعلیمات دینی و روش تدریس برای دانشکده مکاتبه ای؛ ۱۰. خداشناسی؛ ۱۱. جهان در عصر بعثت؛ ۱۲. سیر یا تحول مکتب تشیع (مقاله)؛ ۱۳. شخصیت و فطرت (مقاله)؛ ۱۴. هدفهای تربیت و تعلیم دینی (مقاله).
دبیرستان کمال
دکتر باهنر افزون بر تهیه و تدوین کتب تعلیمات دینی در وزارت آموزش و پرورش، به تدریس قرآن، احکام و عربی در دبیرستان کمال۵۶ نیز میپرداخت. دبیرستان کمال توسط دکتر یدالله سحابی تأسیس شده بود. این دبیرستان با داشتن کادری انقلابی و متعهد و اساتیدی از دانشگاه و اجرای برنامه های متنوع فرهنگی، دینی و غیره... یکی از کانونهای تعلیم و تربیت جوانان فهیم و آگاه نسبت به اوضاع سیاسی کشور و مبانی دین مبین اسلام بود. حضور شخصیتهایی چون شهید رجایی، شهید باهنر، شهید بهشتی و آقای جلال الدین فارسی و دیگران جنبه های سیاسی مدرسه را نمایان ساخته و با آغاز فعالیتهای فوق برنامه شامل برگزاری مراسم سخنرانی شخصیتهای علمی و دینی و نیز انجام مراسم جشن و سوگواری ایام مذهبی و استقبال پرشور و گسترده اقشار فرهنگی و دانشجویی از آن، به تدریج حساسیت و توجه ساواک را به خود معطوف نمود. رژیم برای اطلاع از کم و کیف فعالیتهای دبیرستان و نیز مباحث و مطالب مطروحه در جلسات دبیران منابع اطلاعاتی خود را به آنجا نفوذ داده و بدین وسیله از کلیه فعل و انفعالات دبیرستان آگاه میشد. در این راستا با وارد نمودن فشارهای مختلف اداری، دستگیری برخی دبیران و دیگر تضییقات تلاش داشت تا این دبیرستان را به تعطیلی بکشاند و علیرغم مقاومتها و تلاشهای اولیای دبیرستان به دلیل افزایش فشارها و تحمیلات به وجود آمده پس از سالهای ۵۱ و ۵۲ نهایتاً در سالهای پنجاه و چهار ۵۸، این دبیرستان تعطیل گردید. شهید باهنر از عناصر و ارکان این دبیرستان و جلسات ماهانه دبیران آن بود. اسناد و گزارشهای واصله به ساواک توسط منابع نفوذی تا حدودی چگونگی حضور و تلاش شهید باهنر در این کانون مبارزاتی را نشان میدهد.۵۹
ممنوع المنبر شدن و گسترش فعالیتهای فرهنگی
دکتر باهنر پس از اظهارات و سخنانی که در خصوص جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایراد نمود توسط ساواک احضار و سپس ممنوع المنبر گردید. ممنوع المنبر بودن ایشان تا آغازین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت، هر چند ایشان جسته و گریخته به مناسبتهای مختلف در محافل و هیئات مبادرت به سخنرانی میکرد. وی که خود را وقف اسلام و مبارزه علیه رژیم ستمشاهی پهلوی کرده بود به عکس افرادی که به مجرد محروم شدن از سخنرانی در جلسات، گوشه عزلت پیشه میکردند به جنبه های دیگر فعالیتهای فرهنگی و مبارزاتی پرداخت، اصلاح کتب درسی از جمله اشتغالاتی بود که دکتر باهنر زمان زیادی را بدان اختصاص داد تا از این رهگذر روح تشنه و جان شیفته جوانان را از زلال معارف دینی سیراب کند. تأسیس دفتر نشر فرهنگ اسلامی از دیگر فعالیتهای دکتر باهنر در این دوره بود. دکتر باهنر در این باره میگوید:
دفتر نشر و فرهنگ اسلامی تا به حال ۲۰۰ الی ۳۰۰ کتاب را توانسته نشر بدهد و هر ساله میلیونها نسخه کتابهای مفید را منتشر میکند و این چند ساله آخر قبل از پیروزی انقلاب تقریباً پناهگاهی شده بود برای مراجعه افرادی که میخواستند کتابهای اسلامی مفید را بخوانند.۶۰
در این دوران همچنین ایشان با کمک آیت الله موسوی اردبیلی کانون توحید را تأسیس کردند. این مرکز تبدیل به کانون علمی - تبلیغی مهمی در تهران شد. همچنین شهر باهنر در تأسیس مدرسه دوره راهنمایی مفید و نیز در ایجاد مکتب امیرالمؤمنین علیه السلام که توسط آیت الله موسوی اردبیلی آغاز شده بود، شرکت داشت.
کنترل شدید توسط ساواک
در طول دوران مبارزه دکتر باهنر علیه رژیم پهلوی، سال ۱۳۵۲ داستان متفاوتی دارد. در این سال به دنبال فعالیتهای گسترده شهید باهنر ساواک به شدت مراقب فعالیتها و رفت و آمدهای ایشان بود و به منظور تضعیف و تزلزل در روحیه انقلابی وی به طور مرتب و مکرر نزدیکان به خصوص خواهر ایشان را دستگیر و مورد اذیت و آزار قرار میداد. به دنبال این قضایا طی گزارشی که یکی از اهالی محل به ساواک مبنی بر تکثیر و توزیع اعلامیه در منزل شهید باهنر میدهد دستگاه امنیتی رژیم بلافاصله به منزل ایشان یورش برده و ضمن بازرسی و توقیف برخی کتب، ایشان را دستگیر و پس از چند روز با اخذ تعهد آزاد میکند. شهید باهنر خود در این باره میگوید:
یک جریان خانوادگی برای من پیش آمد، خواهری داشتم که نزد ما زندگی میکرد و آمدند و او را دستگیر کردند و دستگیریهای بسیار عجیبی بود. مرتب دستگیر میکردند و چند روز نگه میداشتند و گاهی در بیابانها رها میکردند و گاهی در گوشه دیگری از شهر و عمدتاً اصرارشان این بود که روابط ما را بتوانند از او بپرسند که ما با چه گروههایی ارتباط داریم و چه جلساتی در منزل داریم و چه مسائلی را تعقیب میکنیم.۶۱
طبق یکی از اسناد ساواک که در مورد وضع دبیرستان کمال نارمک است از قول صاحبالزمانی چنین آمده است:
محمدجواد باهنر هم به علت اینکه خواهرش را ظرف ۸ یا ۹ ماه بیشتر از ۵۰ بار به زندان برده و به طور ناشایست آزار و اذیت نموده اند، ناراحت است.۶۲
شکل گیری جامعه روحانیت مبارز
جامعه روحانیت مبارز با محوریت آیت الله بهشتی، استاد مرتضی مطهری و دکتر باهنر در اواخر سال ۱۳۵۶ اعلام موجودیت کرد،هر چند ریشه های این تشکل به قیام ۱۵ خرداد برمیگردد. هاشمی رفسنجانی در این زمینه گفته است:
در چند ماهی که امام پس از حادثه ۱۵ خرداد در قیطریه بودند، تشکیلاتی ایجاد شد که مرکزیت آن از یازده نفر تشکیل میشد، آقایان خامنه ای ، منتظری، ربانی شیرازی، قدوسی، مصباح یزدی، امینی، محمد خامنه ای ، آذری، مشکینی، حائری و من.۶۳
هسته مرکزی جامعه روحانیت مبارز در اوایل شکلگیری آن در سال ۱۳۵۶ عبارت بود از آقایان: دکتر بهشتی، استاد مطهری، دکتر باهنر، دکتر مفتح، هاشمی رفسنجانی، مهدوی کنی، موسوی اردبیلی و... به نقل از هاشمی رفسنجانی جامعه روحانیت مبارز، تهران را به چند منطقه تقسیم کرده بود و به واسطه انتخابات، از هر منطقه دو نفر نماینده برای حضور در مرکز انتخاب میشدند.۶۴
دررأس برنامه های جامعه روحانیت در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ در خصوص آگاهی بخشی و نقش حیاتی مردم در ادامه نهضت دو وظیفه اصلی وجود داشت.
الف. انتقال پیامها و رهنمودهای رهبر انقلاب به سایر علما، روحانیون و مردم در نقاط مختلف کشور؛
ب. ارتباط برقرار کردن میان افراد انقلابی برای تجمع یا اقدامی مشترک.۶۵
برپایی گردهماییها و راهپیماییها از وظایف اصلی و خطیر جامعه روحانیت مبارز بود که هسته اصلی تمام راهپیماییها در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ و به ویژه راهپیمایی بزرگ روز تاسوعا، آقایان بهشتی، مطهری و باهنر بودند.۶۶
دستگاه منفور پهلوی جهت تزلزل در روحیه رهبران انقلاب از هیچ کاری فروگذار نبود و از تمام برگهای شانس خود استفاده میکرد اما نه تنها خللی در اراده پولادین رهبران انقلاب پیش نیامد، بلکه با عزمی راسختر به دنبال یکسره کردن کار خاندان سلطنتی برآمدند.
برگزاری مراسم نماز عید فطر نیز از جمله نقاط برجسته و روشن در کارنامه جامعه روحانیت مبارز، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است. نماز عید فطر در سیزدهم شهریور ۱۳۵۷ در تپه های قیطریه و به امامت شهید محمد مفتح برگزار شد. شهید دکتر باهنر در این مراسم حضور فعال و چشمگیری داشت به طوری که پس از مراسم نماز به ایراد سخنرانی و افشای سیاستهای رژیم پرداخت.
ساواک در پرونده ۲۰۳۰/۲۰ه ش این مراسم را چنین گزارش کرد:
موضوع: برگزاری نماز عید فطر در تپه های قیطریه - پیرو شماره ۲۰۲۹/ ه ش - ۱۳/۶/۵۷ در ساعت ۵/۹ روز جاری نماز عید فطر در تپه های قیطریه به وسیله دکتر محمد مفتح پایان یافت و در حال حاضر دکتر محمدجواد باهنر مشغول سخنرانی مذهبی درباره نهضت اسلام و قیام مسلمانان ایران است و لحظه به لحظه بر تعداد ۱۲۰۰۰ نفری جمعیت تپه قیطریه افزوده میگردد به طوری که تا این ساعت جمعیت به حدود ۱۴۰۰۰ نفر رسیده است. ضمناً وضعیت فعلاً عادی میباشد.۶۷
عضویت در شورای انقلاب و کمیته تنظیم اعتصابات
پس از سفر شهید مطهری به پاریس و دیدار با امام خمینی و بحث پیرامون تشکلی که بتواند انقلاب را هدایت کند به دستور امام بنا شد شورای انقلاب شکل بگیرد، بنا بر نوشته هاشمی رفسنجانی:
... آقای مطهری در مراجعت از سفر پاریس دستور رهبر عظیم الشأن انقلاب را مبنی بر تشکیل شورای انقلاب آوردند. حضرت امام آقایان شهید مطهری، شهید بهشتی، موسوی اردبیلی، شهید باهنر و هاشمی رفسنجانی را به عنوان هسته اولین انقلاب تعیین و اجازه داده بودند که افراد دیگر با نظر این پنج نفر اضافه شوند. در جلسات ابتدایی تصمیم بر این شد که حتی الامکان ترکیب شورا از اعضای روحانی و غیرروحانی به نسبت مساوی و نزدیک به هم باشد.۶۸
این شورا در آذرماه ۱۳۵۷ شکل گرفت و همانطور که هاشمی رفسنجانی اشاره کرد عده دیگری نیز به عنوان اعضای مرکزی به شورا پیوستند. شهید بهشتی در خصوص روند شکلگیری شورای انقلاب چنین گفته است:
همان طوری که گفتم افراد را امام تعیین میکردند. به این معنی که اول امام به یک گروه پنج نفری از روحانیت مسئولیت دادند که برای شناسایی افراد لازم برای آینده مملکت تلاش کنند. این عده عبارت بودند از: آیت الله مطهری، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، دکتر باهنر و خود بنده. بعد ما با آقای مهدوی کنی نیز صحبت کردیم و به امام اطلاع دادیم و ایشان هم شرکت نمودند، بدین ترتیب هسته شورای انقلاب یک گروه شش نفره شدند. بعدها از روحانیون آیت الله طالقانی و خامنه ای نیز اضافه شد. به هر حال آن شش نفر اولیه یعنی آقایان مطهری، رفسنجانی، باهنر، موسوی اردبیلی، مهدوی کنی و خود من شروع به مطالعه روی افراد کردیم. به تدریج آقای مهندس بازرگان، دکتر سحابی و عده ای دیگر از شخصیتها را که امام نیز قبلاً میشناختند و با آنها در پاریس دیدار داشتند، قرار بود روی آنها مطالعه کنیم و نظر نهاییمان را بدهیم. آنها را با نظر نهاییمان به امام در پاریس معرفی کردیم و امام نیز تأیید نمودند. به هر حال شورای انقلاب با ترتکیبی از چند روحانی از روحانیت مبارز و چند نفر از چهره های دارای سابقه مبارزات سیاسی بر اساس اسلام در ایران و در منزل افراد تشکیل شد.۶۹
شورای انقلاب دو وظیفه مهم و خطیر بر عهده داشت: یکی تلاش برای جایگزینی نظام پهلوی و براندازی آن نظام و دیگری طرح ریزی نظام جمهوری اسلامی که اولین کارکرد آن در معرفی دولت موقت مهندس بازرگان تجلی پیدا کرد.
مؤید مطلب فوق سخنان دکتر باهنر در یک کنفرانس رادیو - تلویزیونی است. وی میگوید:
کار اصلی شورای انقلاب به دو بخش تقسیم میشود: ۱. نفی و براندازی ۲. سازندگی.۷۰
ایشان در مورد بخش اول به کارهایی همچون دستگیری و مجازات خائنین، مصادره کاخها، اموال و مؤسسات افراد غارتگر، پاک سازی ادارات از افراد ضدانقلاب، اخراج مستشاران خارجی و لغو قراردادهای امپریالیستی اشاره میکند و در مورد سازندگی نیز به موارد زیادی اشاره میکند که از آن جمله است: ایجاد نظم و استقرار حاکمیت انقلاب، تدوین و تشکیل نظام جدید، حفظ امنیت و دفاع از مرزها، تعدیل ثروت، عمران و آبادی کشور خصوصاً در بخش روستاها و ... .
کمیته تنظیم اعتصابات یکی از کمیته های شورای انقلاب بود. وظیفه این کمیته دامن زدن به اعتصابات بود و در مواردی که در خصوص نیازهای ضروری مردم مشکلی به وجود آید این کمیته، چگونگی اعتصابات را تنظیم میکرد. به خصوص در جریان اعتصاب کارگران نفت مشکلاتی برای مردم به وجود آمد و بنا به دستور حضرت امام، شهید باهنر به عضویت این کمیته درآمد و با سفر به نقاط مختلف کشور به رتق و فتق امور مربوط به اعتصابات پرداخت.۷۱
تأسیس حزب جمهوری اسلامی
رهبران انقلاب که در دوران ستمشاهی پهلوی با گذشتن از خود نقشی اساسی در پیروزی انقلاب اسلامی برعهده داشتند، در جهت تأکید بر تداوم انقلاب و جلوگیری از هر نوع تحجر و توقف و انحراف از مسیر خود چاره را در تأسیس حزب جمهوری اسلامی دیدند تا از این رهگذر مانع انحراف انقلاب از آرمانهایش گردند کمااینکه در اولین بیانیه به صراحت گفتند:
حزب یک واحد سیاسی ایدئولوژیک است که برای تداوم بخشیدن به انقلاب اسلامی به وجود آمده و دقیقاً بر روی خطمشی سیاسی و فکری امام حرکت میکند. حزب کلیه موضعگیریهای امام را در برابر حوادث و رویدادها میپذیرد و آنها را معیار فعالیت خود قرار میدهد. به عبارت دیگر هدفی را که حزب انتخاب کرده برابر است با هدفی که در کل جنبش اسلامی به رهبری امام وجود داشته و دارد.۷۲
اهداف یاد شده، دکتر محمدجواد باهنر، دکتر بهشتی، آیت الله خامنه ای، آیت الله موسوی اردبیلی و اکبر هاشمی رفسنجانی را برآن داشت تا حزب جمهوری اسلامی را تأسیس کنند و به همراه افراد دیگری شورای مرکزی اولیه حزب جمهوری اسلامی را تشکیل دادند. بدین ترتیب، اعضای اولین شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی عبارت بودند از آقایان: باهنر، بهشتی، خامنه ای ، موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی، محمدصادق اسلامی، حسن آیت، سیدکاظم بجنوردی، اسدالله بادامچیان، خانم بنکدار، عبدالله جاسبی، حسن حسنی اجاره دار، غلامعلی حداد عادل، علی درخشان، محمدحسین زورق، سیدرضا زواره ای، ابوالقاسم سرحدی زاده، عباس شیبانی، حبیبالله عسگراولادی، حسن عباسپور، حسن غفوری فرد، جلال الدین فارسی، فرزاد (هاشم) رهبری، سیدمحمود کاشانی، علیرضا محجوب، جواد مالکی، میرحسین موسوی، مصطفی میرسلیم، مسیح مهاجری، محمد هاشمی و مهدی عراقی.۷۳
حزب جمهوری اسلامی که دارای پایگاه مردمی بسیار قوی بود پس از پیروزی انقلاب اسلامی نقش مهم و بسزایی در تحولات و انتخابات کشور داشت. دشمنان انقلاب نیز سعی داشتند با وارد کردن ضربه به حزب در حقیقت بازوی قدرتمند انقلاب اسلامی را فلج کنند و در این راستا در تاریخ ششم تیرماه ۱۳۶۰ در صدد ترور رهبر معظم انقلاب برآمدند و در تاریخ هفتم تیرماه ۱۳۶۰ با بمبگذاری در دفتر حزب، آیت الله بهشتی، دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و ۷۲ تن از اعضای حزب را به شهادت رساندند. پس از شهادت آیت الله بهشتی در حالی که آیت الله خامنه ای در بیمارستان به سر میبرد، شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی به اتفاق آراء دکتر باهنر را به سمت دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی انتخاب کرد.۷۴
دکتر باهنر به عنوان دبیرکل حزب جمهوری اسلامی در مورد تأثیر شهادت شهید بهشتی و یارانش بر موقعیت این حزب گفت:
درست است که ضربه سنگینی بود، ولی باید از این جریان استفاده مثبت بکنیم. ما صدمه به حزب را یک عقبگرد تلقی نخواهیم کرد بلکه با انفجار دفتر مرکزی، محبوبیت حزب جمهوری اسلامی در میان توده ها بالا رفته و مظلومیت حزب بر همه روشن گشته است.۷۵
انقلاب فرهنگی
یکی از مباحث مهم و چالش برانگیز اول انقلاب بحث انقلاب فرهنگی بود. تعطیلی دانشگاهها به دنبال بحث انقلاب فرهنگی به وجود آمد و این مسئله حساسیتزا طبعاً موافقان و مخالفان خود را داشت و در این باره عدهای له یا علیه آن سخنسرایی کردند. دکتر باهنر به سبب صبغه فرهنگی خود به طور جدی به این مسئله ورود پیدا کرد و قاطعانه از انقلاب فرهنگی که آن را زائیده انقلاب اسلامی میدانست حمایت کرد. وی معتقد بود انقلاب فرهنگی مختص به دانشگاهها نباید باشد، لذا دایره انقلاب فرهنگی را به وسعت جامعه و افکار ملت مسلمان میدانست و میگفت:
ابعاد مختلف انقلاب فرهنگی در یک جامعه شامل بخش انقلاب در مسائل آموزشی، انقلاب در معیارهای ارزشی یک جامعه، دگرگونی و انقلاب در نگرش و بینش یک جامعه، در روابط اجتماعی، در قوانین حاکم بر جامعه و حتی روابط سیاسی و اجتماعی یک جامعه میشود. به تعبیر دیگر ابعاد فلسفی، فکری، اخلاقی، حقوقی، تربیتی و حتی معیارها و زیربناهای روابط اقتصادی و سیاسی را دربر میگیرد و همه اینها را ما ابعادی از انقلاب فرهنگی میدانیم.۷۶
دید وسیع دکتر باهنر پیرامون انقلاب فرهنگی و محدود نبودن آن به دانشگاه سبب گشت که خواهان تغییرات وسیعی در آموزش و پرورش هم بشود. وی در این زمینه گفت:
انقلاب فرهنگی شامل آموزش و پرورش هم خواهد شد. یعنی سطح دبیرستان، دوره راهنمایی، ابتدایی را خواهد گرفت و در همین زمینه ما هماهنگ کردیم برنامهریزیهای ستاد فرهنگی در زمینه آموزش عالی با برنامهریزیهای قبل از دانشگاه و تربیت معلم دارند یکی و متحد میشوند.۷۷
در افق دید باهنر دانشگاهها باید مراکز تحقیق و پژوهشهای وسیع و عمیق عملی گردد تا بتواند مرکز ثقلی باشد برای فرهنگ غنی اسلامی و بازتابی باشد از آن غنای وسیع و معنوی عرفانی و فلسفه اسلام و بالاخره مرکزی باشد برای ساختن نسل انقلاب متناسب با ظرفیت انقلاب. از این روی وی معیارهای زیر را برای تنظیم دانشگاه اسلامی لازم و چنین برشمرد:
۱. مسائل حاکمیت الله به جای حاکمیت طاغوت و این یکی از بزرگترین نظامهای ارزشی میباشد، ۲. ولایت الهی در جامعه که نوعی از نظام سیاسی خاص میباشد که این نظام متکی است بر حاکمیت الله و حضور قدرت و حکومت خدا در جامعه، ۳. مسئله جهاد که در این رابطه دانشجو نباید جدای از جامعه و روحیات آن باشد و جهاد به عنوان یک خصلت و هویت و ارزش در دانشگاه باید شروع به کار کند، ۴. هجرت، حرکت برای باور کردن مکتب، دانشگاه باید دانشگاه متحرکی باشد که مهاجر تربیت کند و همیشه آماده باشند در صحنه کشور، ۵. مسئولیت پذیری به عنوان معیار ارزشی، ۶. اتکاء به ارزشهای خودی و نفی شرق و غرب، ۷. علمدوستی و تحقیق دوستی، ۸. تزکیه، یعنی علم متوجه درون انسان و قلب انسان و ساخت و بافت انسان باشد.۷۸
نمایندگی مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی
وجاهت شخصیتی و علمی دکتر باهنر باعث گردید مردم کرمان وی را به عنوان نماینده خود به مجلس خبرگان بفرستند. شهید باهنر در مجلس خبرگان به عنوان یکی از اعضای شورای هماهنگی میان گروهها انتخاب شد.
در جلسه ششم مجلس خبرگان بررسی نهایی قانون اساسی قرار شد نمایندگان به هشت گروه تقسیم و هر کدام بر اساس تخصص، در یک کمیسیون عضو شوند، بنابراین از ۷۳ نماینده، ۷۰ نفر آنان به هفت گروه ۱۰ نفره تقسیم و قرار شد، ۳ نفر بقیه با رأی مجلس خبرگان به عنوان اعضای شورای هماهنگی میان گروهها انتخاب شوند. شورای هماهنگی، پیش نویسهای رسیده برای قانون اساسی را بررسی و عناوینی را که در این پیشنویسها برای فصول قانون اساسی آمده استخراج و آنها را بر حسب تناسب بر هفت قسمت تقسیم کرد. فهرست این هفت قسمت برای اطلاع نمایندگان تکثیر شد تا هر یک بر حسب علاقه یا تخصص، حداقل سه قسمت را انتخاب کنند و به اطلاع شورای هماهنگی برسانند. شورا پس از دریافت نظر نمایندگان، اعضای هر گروه را تعیین و به آنها ابلاغ نمود.
در این جلسه برای تعیین اعضای شورای هماهنگی رأیگیری به عمل آمد که از بین داوطلبان به ترتیب آقایان باهنر، غفوری، مکارم شیرازی، آیت و فارسی به عنوان اعضای اصلی و علیالبدل انتخاب شدند.۷۹
همچنین مردم تهران دکتر باهنر را به عنوان یکی از نمایندگان خود در مجلس شورای اسلامی برگزیدند، هر چند پس از مدت کوتاهی شهید رجائی به سراغ یار دیرین خود آمد و وی را به مجموعه دولت و وزارتخانه آموزش و پرورش برد.
وزارت آموزش و پرورش
دکتر باهنر پیوندی ناگسستنی با وزارت آموزش و پرورش داشت. پیش از استعفای بازرگان، شهید رجایی سرپرستی وزارت آموزش و پرورش را بر عهده داشت. نظر به دوستی صمیمانه و همکاری طولانی، دکتر باهنر در مقام معاونت به کمک رجایی در آموزش و پرورش شتافت. در راستای بهبود وضعیت آموزش و پرورش فعالیتهایی از قبیل استخدام کادر آموزش، تأسیس دانشسراهای تربیت معلم، مدارس فنی و حرفهای، تغییر محتوا، دولتی شدن مدارس خصوصی و گسترش سوادآموزی انجام داد. شهید باهنر در این زمینه چنین توضیح داده است:
علیرغم ممنوعیت استخدام در بسیاری از وزارتخانه ها، به وزارت آموزش و پرورش اجازه داده شد که استخدام بکند و امسال تاکنون یکصد هزار نفر را در سراسر کشور در آموزش و پرورش استخدام کرده ایم، در سال جاری، دانشسراهای مقدماتی و راهنمایی حدود ده هزار دانشجو خواهند پذیرفت.۸۰
سابقه دکتر باهنر در وزارتخانه آموزش و پرورش باعث گردید شهید رجایی، پس از رسیدن به نخست وزیری، وی را به هیأت دولت فرابخواند. بدین ترتیب دکتر باهنر، از مجلس شورای اسلامی جدا شد و به عنوان وزیر در رأس این وزارتخانه قرار گرفت.
در تاریخ چهارم آذر ۱۳۵۹ در جلسه هفتاد و دوم مجلس محمدعلی رجائی نخست وزیر، دکتر محمدجواد باهنر نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی را به عنوان وزیر آموزش و پرورش معرفی کرد. در ابتدای شروع دستور مجلس محمدعلی رجائی گفت:
برادرمان آقای رئیس جمهور موافقت و تصویب کردند که آقای باهنر به عنوان وزیر آموزش و پرورش به مجلس معرفی شود.
رجائی همچنین ادامه داد:
آموزش و پرورش از هر موقع دیگری بیشتر احتیاج به سازندگی دارد. ما در این مدت، بیشتر اوقاتمان صرف درگیریهای تشکیلاتی و اکثراً مسائل اداری بود که موفق نشدیم در جهت بازسازی فکری قدمهای لازم را برداریم. حق این است که من دلم نمی آمد که آقای باهنر را که واقعاً وجود ایشان در هر کجا هستند مغتنم هست، از مجلس بگیرم... از آن دوره ای که شورای انقلاب تصمیم گرفت با دولت یک رابطه داشته باشد، ایشان را رابط شورای انقلاب و آموزش و پرورش کرد... با علم به اینکه مجلس را باید از جهات مختلف تقویت کرد و با علم به اینکه آقای باهنر در مجلس میتوانند از جهات مختلف مؤثر باشند، دست به دامان مجلس شدیم...۸۱
در این جلسه عده ای به عنوان موافق و مخالف صحبت کردند. صحبت مخالفان عمدتاً بر سه نکته متمرکز بود: اول اینکه اگر یک فرد برای کار فکری ایده آل باشد، حتماً به این معنی نیست که برای کار اجرایی به همان درجه مطلوب باشد؛ و دیگر اینکه مخالفان معتقد بودند: به دلیل روحانی بودن، در وزارتخانه با ایشان مخالفت میشود و ممکن است به اعتصاب دانش آموزان بینجامد؛ و در آخر عده ای از مخالفان معتقد بودند خروج دکتر باهنر موجب تضعیف مجلس میشود.۸۲
شهید رجائی در مقام دفاع از وزیر پیشنهادی خود خطاب به مجلس چنین گفت:
در مورد آقای باهنر بحثهای مختلفی شد که یکی هم مسئله مدیریت ایشان بود. در مورد مدیریت بنده شخصاً شاگرد ایشان بودم. آقای باهنر قاطعیت خود را در پس یک پرده عطوفت پنهان کرده است. در مورد عکس العملهایی که پدید خواهد آمد، آموزش و پرورش بیش از ۷۰ درصد آقای باهنر را میشناسد و پذیرفته است و چهره جدیدی نیستند.
پس از سخنان نخست وزیر رأی گیری به صورت علنی شد که در نتیجه دکتر باهنر با تعداد آراء ۱۵۷ موافق، ۵ مخالف و ۸ ممتنع به وزارت آموزش و پرورش انتخاب شد. همچنین ده نفر نیز رأی ندادند که به عنوان ممتنع حساب شد.۸۳
دکتر ایرج شگرف نخعی خاطره ای از دوران وزارت شهید باهنر نقل میکند که مؤید این جمله شهید رجایی است که در مجلس شورای اسلامی در موقع دفاع از دکتر باهنر گفته بود: «آقای باهنر قاطعیت را در پس یک پرده عطوفت پنهان کرده است.» دکتر نخعی نقل میکند:
بعد از انقلاب، یکی از رؤسای آموزش و پرورش خراسان، تلگرافی به دفتر ایشان زده بود و این تلگراف به دست من رسید، نوشته بود: «حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای دکتر باهنر وزیر محترم آموزش و پرورش، چون بخشنامه شماره فلان به امضاء جنابعالی مغایر با شرع است، از این جهت، از انجام آن معذورم» من با شرمندگی این نامه را هم جزو کارها و نامه های آقای دکتر باهنر گذاشتم. روز بعد که به عادت معمول، دو ساعت زودتر از ساعت اداری به اداره رفتم تا کارها را بررسی کنم، آقای دکتر باهنر در اداره بود، تا مرا دید گفت: ببین نخعی این آقا مرا حجت الاسلام میخواند ولی کارم را خلاف شرع میداند! گفتم: آقا اگر اجازه بدهید ایشان را از آن سمت برداریم. زشت است که رئیس آموزش و پرورش یک استان نداند که حجت الاسلام آشکارا دستور خلاف شرع نمیدهد. آقای باهنر با ملایمت گفت: نه، نه، فقط تلفنی به ایشان تذکر بدهید. حتی اجازه نوشتن نامه را هم نداد.۸۴
البته دکتر نخعی معتقد است با توجه به صفات بارزی همچون حلم و حوصله، شجاعت، متانت و آرامش، خوشرویی، حقجویی و مدیریت در شرایط دشوار ایشان هم مانند هر فرد دیگری دچار اشتباه میشد، اما به این مطلب توجه داشت که حق را به باطل نفروشد. حرف خلاف حقی نزند و کار خلاف حقی نکند. اگر جایی اشتباه میکرد، تصحیح میکرد. دکتر نخعی میگوید:
گاهی به نظرم میآمد که ایشان یک جائی مثلاً مطلبی را امضاء کرده که ممکن است بعدها مشکلاتی ایجاد کند. مطلب را برایشان توضیح میدادم و آقای باهنر میگفت: اصلاحش کن، چه کسی گفته اگر کسی اشتباه کرد باید روی اشتباهش بایستد؟ این جمله شهید باهنر معروف بود که در اینگونه موارد به طنز میگفت: مرد آن است که حرفش دو تا شود! این جمله ایشان ناظر بر عدم پافشاری بر کار اشتباه و تصحیح اشتباهات انسان بود.۸۵
دکتر باهنر پس از قبول مسئولیت وزارت آموزش و پرورش در یک گفتوگو سیاست کلی اداره این وزارتخانه را در شش بخش چنین اعلام کرد:
۱. تعمیم امکانات آموزشی کشور مخصوصاً در روستاها تا این نابرابری موجود میان شهر و روستا از بین برود. ۲. نحوه توزیع مدارس باید به طور عادلانه برنامهریزی و عمل شود تا تفاوت بسیار زیادی که در مدارس جنوب شهر و شمال شهر موجود است مرتفع گردد. ۳. آموزش و پرورش باید محتوای فرهنگی و بار ایدئولوژی اسلامی بگیرد و دارای اهداف مشخص باشد. ۴. اهمیت دادن به دوره دبیرستان در تربیت تکنسین و کادر فنی و حرفهای. ۵. اهمیت تربیت معلم، در این باره باید به ایجاد دوره های غنی و پربارتر بپردازیم، ۶. گسترش ارتباط میان مدرسه و اجتماع به منظور وارد کردن دانش آموز و دبیر و کار آموزشی در فعالیتهای اجتماعی.۸۶
از برآیند برنامه دکتر باهنر برای وزارتخانه آموزش و پرورش به دست میآید که اولاً ایشان در زمان صدارت فراموش نکرده در چه منطقه ای رشد کرده و اینک سعی دارد امکانات آموزشی را به طور عادلانه بین مناطق فقیر و غنی تقسیم کند و ثانیاً ایشان معتقد است علم و دانش مثمرثمر است که در خدمت اجتماع قرار گیرد.
نخست وزیری
بعد از آنکه مجلس به ریاست جمهوری ابوالحسن بنی صدر رأی عدم کفایت سیاسی داد، شهید رجائی به عنوان رئیس جمهور مردمی انتخاب شد. در آن شرایط حساس کشور نیازمند نخست وزیری بود که از مدیریت و کفایت و حسن تشخیص بالایی برخوردار باشد. بر همین اساس و بر اساس شناخت دقیق شهید رجایی از باهنر وی از یار دیرین خود خواست تا به عنوان نخست وزیر، مسئولیت اداره جامعه را بر عهده بگیرد. رجائی درباره ویژگیهای نخستوزیر گفته بود:
نخست وزیر باید کسی باشد که فرهنگ این انقلاب را درک کرده باشد و بداند که بار اصلی انقلاب را چه قشری از جامعه بر دوش دارند و چه آرمانهایی دارند و به دنبال چه مسائلی هستند. ویژگی دیگر نخستوزیر باید این باشد که در میان مردم شناخته شده باشد و من سعی کردهام کسی را انتخاب کنم که در بین مردم باشد و مردم او را بشناسند و سابقه مبارزه او به سالهای ۱۳۴۲ برگردد.۸۷
و بر اساس ویژگیهای فوق بود که رجایی، دکتر باهنر را فرد مناسب و لایق برای تصدی نخستوزیری دانست و در جلسه یکصدونودم مجلس، طی نامهای شهید باهنر را به عنوان نخستوزیر معرفی کرد. متن نامه رئیس جمهور بدین شرح بود:
بسمالله الرحمن الرحیم
ریاست محترم مجلس شورای اسلامی
بر اساس اصل ۱۲۴ قانون اساسی برادر مجاهد و دانشمند متعهد محمدجواد باهنر را به عنوان نخست ؤزیر معرفی مینماید. امید است با شناختی که اکثراً از ایشان داریم و با توجه به کارایی هایی که در انجام وظیفه محوله در سمتهایی از قبیل وزارت آموزش و پرورش از خود نشان دادهاند مورد تأیید اکثریت قاطع نمایندگان محترم قرار گیرند.۸۸
رئیسجمهور - محمدعلی رجائی ۱۲/۵/۱۳۶۰
مجلس شورای اسلامی در جلسه یکصدونودویکم در تاریخ ۱۴/۵/۱۳۶۰ در مورد نخست وزیری دکتر باهنر رأیگیری به عمل آورد که از مجموع ۱۶۸ رأی، ۱۳۰ رأی مثبت را به خود اختصاص داد. ۱۴ نفر رأی مخالف و ۲۴ نفر رأی ممتنع دادند.۸۹
کینه توزان ملت و دولت به رجائی و باهنر اجازه خدمت به ملت در ردای ریاست جمهوری و نخست وزیری را ندادند و عمر کابینه دکتر باهنر تنها ۱۲ روز بود. این کابینه در واقع فقط توانست یک جلسه کاری برگزار کند و موفق به آغاز مدیریت اجرایی کشور نشد. به همین جهت تنها اثر باقی مانده از او، برنامه دولت است.
هر چند مجال آن نیست تا تمام برنامه دولت شهید باهنر را به طور تمام و کمال بازگو کنیم اما رئوس برنامه های ایشان در زمینههای فرهنگی، اقتصادی، خدماتی و سیاسی نشانگر اهداف و آرمانهای دولت دکتر باهنر است. وی در سرفصل برنامه دولت چنین آورده است:
۱. در زمینه های فرهنگی: ملت ما در جریان تکامل انقلابی خود از غبارها و زنگارهای طاغوتی زدوده شده و از آمیزه های فکری بیگانه خود را پاک نموده و به مواضع فکری و جهانبینی اصیل اسلامی بازگشت نموده است و اکنون بر آن است که با موازین اسلامی، جامعه نمونه خود را بنا کند، لذا بر چنین پایهای رسالت دومین دولت جمهوری اسلامی این است که زمینه های اعتقادی نهضت را عینیت بخشد و شرایطی را به وجود آورد که در آن انسان با ارزشهای والا و جهانشمول اسلامی پرورش یابد.
۲. در زمینه های اقتصادی: در تحکیم بنیادهای اقتصادی اصل، رفع نیازهای انسان در جریان رشد و تکامل اوست، نه همچون دیگر نظامهای اقتصادی تمرکز و تکاثر ثروت و سودجویی، با این دیدگاه برنامه اقتصادی دولت فراهم کردن زمینه مناسب برای بروز خلاقیتهای امت بپاخاسته ایران در جهت رفع کامل وابستگی است.
۳. در زمینه های خدماتی: دولت سعی خواهد کرد که زمینه لازم برای رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه در مسائل مربوط به خدمات را برای همه مردم مخصوصاً طبقه مستضعف جامعه فراهم سازد.
۴. در زمینه های سیاسی: این دولت با رسالت مکتبی، یعنی جهاد در راه خدا و مبارزه در راه گسترش حاکمیت قانون خدا را در جهان عهده دار خواهد بود و روابط داخلی و خارجی خود را بر این اساس تنظیم خواهد نمود.
به طور خلاصه: برنامه دولت که حرکتی است برای پیروزی مستضعفین بر مستکبرین تضمینگر نفی هرگونه استبداد فکری و اجتماعی و انحصار اقتصادی میباشد و با نهادها و بنیادهای انقلابی که خود پایه تشکیل جامعه به مفهوم «امت» است بر اساس مکتب، ارتباط مستمر و هماهنگ خواهد داشت. این دولت با تکیه بر اصول فوق با تمام توان تکیه خواهد کرد که خط امام بیش از پیش در جامعه عینیت یابد و در نتیجه مستضعفین جهان امیدواریشان به تحقق نهایی آرمانشان بیشتر گردد. در این راه دولت از همه امکانات موجود استفاده خواهد کرد و به یاری خدای بزرگ و کمک رهبر و مردم و مجلس، ایمان کامل دارد و امید است بتواند آن همه خواست و آرزوهای برآورده نشده و به حق مستضعفین جهان را برآورده سازد و تکلیف خود را برابر پروردگار بزرگ و برای رضای او - که تنها معیار اساسی ارزشهاست - و در جهت خواست امام و مصلحت امت اسلامی به انجام رساند. انشاءالله منالله التوفیق و علیهالتکلان.۸۹
شهید باهنر در ظهر روز ۲۲ مرداد ۱۳۶۰ ضمن ارسال نامه ای که به تأیید شهید محمدعلی رجایی رئیس جمهور رسیده بود اعضای کابینه خود را به مجلس شورای اسلامی معرفی کرد. اعضای کابینه شهید باهنر عبارت بودند از: محمدجواد باهنر: نخستوزیر، علی اکبر پرورش: وزیر آموزش و پرورش، آیت الله مهدوی کنی: وزیر کشور، دکتر محمدعلی نجفی: وزیر فرهنگ و آموزش عالی، مهندس بهزاد نبوی: وزیر مشاور در امور اجرایی، مهندس محمد غرضی: وزیر نفت، دکتر حسن نمازی: وزیر امور اقتصادی و دارائی، سرهنگ سیدموسی نامجو: وزیر دفاع، مهندس محمدشهاب گنابادی: وزیر مسکن و شهرسازی، سیدمحمد اصغری: وزیر دادگستری، مهندس میرحسین موسوی خامنه ای : وزیر خارجه، مهندس حسین موسویان: وزیر مشاور و سرپرست صنایع فولاد، مهندس مصطفی هاشمی: وزیر صنایع و معادن، مهندس حسن تاجگردان: وزیر راه و ترابری، دکتر هادی منافی: وزیر بهداری، عبدالمجید معادیخواه: وزیر ارشاد اسلامی، مهندس منصور رشیدی: وزیر نیرو، مهندس مرتضی نبوی: وزیر پست و تلگراف و تلفن، دکتر محمود روحانی: وزیر مشاور و رئیس سازمان بهزیستی، حبیبالله عسگراولادی: وزیر بازرگانی، دکتر محمدتقی سلامتی: وزیر کشاورزی، محمد میرصادقی: وزیر کار.۹۱
همانطور که از ریز برنامه های دولت شهید باهنر استفاده میشود، بکارگیری افراد متخصص دغدغه ذهنی وی بود. دکتر باهنر سعی داشت با جمعی از متخصین جامعه به اهداف غایی انقلاب جامه عمل بپوشاند اما اقدام کوردلانه منافقین این فرصت را از وی و انقلاب نوپای ایران گرفت.
شهادت
سرانجام در انفجار دفتر ریاست جمهوری در تاریخ هشتم شهریور ۱۳۶۰ توسط منافقین دکتر محمدجواد باهنر به همراه رئیس جمهور محمدعلی رجایی و عده ای دیگر به شهادت رسیدند. شهادت محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر دو یار دیرین و مبارز موجی از نفرت و خشم در وجود مردم مسلمان ایران ایجاد نمود. به دنبال شهادت این دو شخصیت برجسته انقلاب، امام خمینی طی بیاناتی در جمع اقشار مختلف مردم به مناسبت شهادت آن دو شهید بزرگوار فرمودند:
آقای رجایی و آقای باهنر هر دو شهیدی که با هم در جبهه های نبرد با قدرتهای فاسد هم جنگ و هم رزم بودند و مرحوم شهید رجایی به من گفتند که من بیست سال است که با آقای باهنر همراه بوده ام و خداوند خواست که با هم از دنیا هجرت کنند.۹۲
پیکر پاک آن دو شهید بزرگوار در میان اشک و اندوه مردم و یاران انقلاب اسلامی تشییع و در گلزار شهدای بهشت زهرا دفن گردید.
پانوشتها
۱- ماهنامه کیهان فرهنگی، سال بیستویکم، شهریور ۱۳۸۳، شماره ۲۱۵، به نقل از حجت الاسلام حجتی کرمانی، ص ۱۲.
۲- نعمتی زرگران، مرتضی، دکتر شهید محمدجواد باهنر مبارزات، مواضع و دیدگاهها، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، بهار ۱۳۸۴، ص ۲۱.
۳- ماهنامه کیهان فرهنگی، شماره ۲۱۵، ص ۱۲.
۴- شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ۲، تدوین واحد فرهنگی بنیاد شهید، ناشر: واحد فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی، اسفندماه ۱۳۶۱، ص ۵۷۳.
۵- شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ۱، صص ۶-۵.
۶- یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، مرکز بررسیهای اسناد تاریخی، چاپ اول، ۸ شهریور ۱۳۷۹، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، صص ۱۲-۱۱.
۷- شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ۲، ص ۵۷۵.
۸- ماهنامه کیهان فرهنگی، صص ۱۳-۱۲.
۹- شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ۱، ص ۶.
۱۰- همان، ص ۷.
۱۱- یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، صص ۱۳-۱۲.
۱۲- همان، ص ۱۳.
۱۳- شناسایی موجودیت و شخصیت حقوقی دولتها یا به طور مستقیم و رسمی و به طور کامل انجام میشود که به آن (De Jure) گفته میشود و یا به طور ضمنی و به وسیله عملی که شناسایی همراه و لازمه آن است، در این صورت به آن (De Facto) میگویند.
۱۴- یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، صص ۱۴-۱۳.
۱۵- دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاهها، ص ۶۸.
۱۶- شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ۱، ص ۹.
۱۷- یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، ش. پ ۶۹۰۵، ص ۳۷.
۱۸- شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ۱، ص ۸.
۱۹- روزنامه جمهوری اسلامی، ۷ شهریور ۱۳۶۲، ویژهنامه، ص ۱۲.
۲۰- دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاهها، ص ۸۹.
۲۱- یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، ش. پ ۱۷۲۴۶/ ۲۰ ه ۳، ص ۴۱۳.
۲۲- دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاهها، صص ۴۲-۴۱.
۲۳- همان، ص ۹۶.
۲۴- یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، ش. پ ۷۹۵۵/ ۲۰ه ۳، صص ۱۷۱-۱۷۰.
۲۵- همان، ش. پ ۲۲۲۷۲/۲۰ ه ۳، صص ۲۱۹-۲۱۸.
۲۶- همان، ش. پ ۲۹۵۶۵/۲۰ ه ۳، صص ۲۴۲-۲۴۱.
۲۷- همان، ش. پ ۳۱۲۲۸/ ۲۰ ه ۳، صص ۲۴۶.
۲۸- همان، ش. پ ۲۹۸۳۲/۲۰ ه ۳، صص ۲۴۷.
۲۹- همان، ش. پ ۴۱۸۱۰/۲۰ه ۳، صص ۲۹۱-۲۹۰.
۳۰- همان، ش. پ ۱۶۲۶۲/۲۰ ه ۳، ص ۳۲۴.
۳۱- همان، ش. پ ۶۰۹۵۲/۲۰ ه ۳، ص ۳۸۲.
۳۲- همان، ش. پ ۱۷۳۵۴/۲۰ ه ۳، ص ۴۱۵.
۳۳- همان، ش. پ ۱۷۴۳۴/۲۰ ه ۳، ص ۴۱۷.
۳۴- همان، ش. پ ۱۷۶۲۴/۲۰ ه ۳، صص ۴۱۹-۴۱۸.
۳۵- همان، ش. پ ۶۴۹۲۴/۲۰ ه ۳، ص ۴۳۲.
۳۶- همان، ش. پ ۶۵۰۹۷/ ۲۰ ه ۳، صص ۴۳۷- ۴۳۶.
۳۷- دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاهها، ص ۴۲.
۳۸- ماهنامه کیهان فرهنگی، سال بیستویکم، شهریور ۱۳۸۳، شماره ۲۱۵، ص ۳۰.
۳۹- دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاهها، صص ۵۷-۵۶.
۴۰- شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ۱، ص ۱۲.
۴۱- همان، ج ۲، ص ۶۳۴.
۴۲- همان، ص ۶۶۰.
۴۳- همان، ج ۱، صص ۱۳-۱۲.
۴۴- یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، ص ۱۷.
۴۵- همان، صص ۴۶۷-۴۶۶.
۴۶- همان، ش. پ ۵۱۳۲/۳۱۵، ص ۴۷۸.
۴۷- ماهنامه کیهان فرهنگی سال بیستویکم، شهریور ۱۳۸۳، شماره ۲۱۵، ص ۱۶.
۴۸- یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، ص ۶۲.
۴۹- همان، صص ۶۶-۶۵.
۵۰- شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ۱، ص ۱۱.
۵۱- همان.
۵۲- همان، صص ۲۰۱-۲۰۰.
۵۳- دکتر باهنر در سال ۱۳۴۴ با دختری از یک خانواده متوسط کاسب ازدواج کرد. ثمره این ازدواج دو پسر و دو دختر میباشد که همگی دارای تحصیلات عالیه میباشند. دکتر ناصر باهنر فرزند ارشد شهید باهنر است.
۵۴- ماهنامه کیهان فرهنگی، سال بیستویکم، شهریور ۱۳۸۳، شماره ۲۱۵، ص ۱۷.
۵۵- شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ۲، ص ۶۱۴.
۵۶- یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، ص ۲۰.
۵۷- کار بنای دبیرستان کمال از سال ۱۳۳۵ آغاز و در سال ۱۳۳۷ خاتمه یافت. مرحوم حضرت آیت الله العظمی بروجردی برای مدرسه کمال مبالغی اهدا نمودند. دبیرستان دارای سه طبقه بود و در گوشهای از آن مسجدی نیز ساخته شد که درب آن به بیرون باز میشد و در مناسبتهای مذهبی از مردم برای حضور در آن دعوت به عمل میآمد. با دستگیری برخی از عناصر فعال سیاسی در سال ۴۲ دبیرستان در آستانه تعطیلی قرار گرفت و فشار ساواک نیز تشدید شد و با اعزام مدیران دولتی سعی در به دست آوردن کنترل دبیرستان را داشت. با توجه به اینکه در هیچکدام از کلاسهای درس دبیرستان عکس شاه دیده نمیشد، ساواک خود با نوشتن شعارهای ضدحکومتی به دنبال توطئهای بود که دبیرستان را تعطیل نماید.
۵۸- در مورد تعطیلی دبیرستان کمال در کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک، در صفحه ۲۲، سال ۵۴ را سال تعطیلی دبیرستان ذکر کرده اما در صفحه ۷۸، سال ۵۳ به عنوان سال تعطیلی ذکر شده است.
۵۹- یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، صص ۲۲-۲۱.
۶۰- شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ....، ص ۱۳.
۶۱- یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، صص ۲۸-۲۷.
۶۲- همان، شماره ۸۲۳۷/۲۰ ه ۰۱۲/ ۶۳. دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاهها، صص ۱۱۶-۱۱۵.
۶۳- دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاهها، صص ۱۱۶-۱۱۵.
۶۴- همان، ص ۱۱۹.
۶۵- تاریخ شفاهی جامعه روحانیت مبارز تهران، مجید نجفپور، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، تابستان ۱۳۸۷، ص ۹۶.
۶۶- همان، ص ۴۷.
۶۷- یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، ص ۶۵۶.
۶۸- همان، صص ۳۰-۲۹
۶۹- دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاهها، صص ۱۳۰-۱۲۹.
۷۰- همان، ص ۱۵۶.
۷۱- یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، ص ۲۹.
۷۲- انگیزه تشکیل و موضعگیریهای حزب جمهوری اسلامی، جزوه شماره ۳، سال ۱۳۵۸، ص ۳۴.
۷۳- دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاهها، صص ۱۶۴-۱۶۳.
۷۴- روزنامه جمهوری اسلامی، ۹/۴/۱۳۶۰، ص ۲.
۷۵- دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاهها، ص ۲۱۲.
۷۶- شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ۱، ص ۳۳۱.
۷۷- همان، ص ۳۲۹.
۷۸- همان، ص ۳۰۰.
۷۹- دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاهها، ص ۱۶۹.
۸۰- شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ۱، ص ۵۱.
۸۱- دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاهها، صص ۱۸۴-۱۸۳.
۸۲- همان، ص ۱۸۴.
۸۳- شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ۱، ص ۸۴.
۸۴- ماهنامه کیهان فرهنگی، سال بیستویکم، شهریور ۱۳۸۳، شماره ۲۱۵، ص ۳۳.
۸۵- همان، ص ۳۵.
۸۶- دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاهها، صص ۱۸۶-۱۸۵.
۸۷- همان، ص ۲۱۷.
۸۸- همان.
۸۹- همان، ص ۲۱۸.
۹۰- فروغ اندیشه، مجموعه سخنرانیها، مصاحبهها و برنامه دولت، ج ۲، تهیه و جمعآوری: مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، چاپ اول، خرداد ۱۳۶۲.
۹۱- صحیفه امام، ج ۱۵، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، نوبت چاپ اول، پاییز ۱۳۷۸، ص ۱۳۵.
۹۲- یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، ص ۳۱.
فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره 42، پائیز 1392 ، صص 93 تا 132