02 تیر 1400
انگلستان و نقشآفرینی آقاخان در تحولات ایران
مقدمه
با کمرنگ شدن مرجعیت دینی در عرصههای مختلف اجتماعی، مکاتبی فرصت ظهور یافتند که به دلیل ضعف در پشتوانه فکری و علمی، بیشتر نیازمند حمایت قدرتهای سیاسی بودند تا تکیهگاه نظری و کلامی. مورد توجه برخی دولتها و دولتمردان به این تفکر، ائتلافی را به وجود میآورد که در سایه آن، هم اقلیتهای بیریشه دینی فرصت بروز و ظهور مییافتند و هم دولتمردان با استفادة ابزاری از این اقلیتهای وابسته، هر چه بیشتر در استعمار و استثمار ملتها میکوشیدند. در دورة قاجار، استعمار انگلیس با شناسایی این تفکرات نهفته در جوامع مختلف اسلامی و بهرهمندی از آنها به واسطه حمایت و برجسته کردن برخی فرقهها و حتی تأسیس آنها، رویکردی را در پیش گرفت که در سایه آن تدابیر سیاسی خود را در قالب آموزهها و یا آرمانهای فرقهای در جوامع و کشورهای هدف به اجرا درآورد و تجزیه و اشغال کشورها، ایجاد بحرانهای اجتماعی و سیاسی، الگوسازی و به انزوا کشاندن حرکتها و نهضتهای اسلامی و ضداستعماری تنها بخشی از پیامدهای چنین رویکردی بود.
در پیشاپیش مکاتب و فرقههای دینی عواملی چون تفاسیر مختلف از نصوص دینی، اختلاف در جانشینی، دوری از آرمانهای اولیه، جاهطلبی برخی نخبگان و عوامل سیاسی مؤثر دانسته میشوند، هر چند که در قرنهای اخیر و به خصوص در دوره قاجار که علیرغم تظاهر به دینداری، اندیشههای دینی موردنظر حکومت از عمق کمتر و آمیزش بیشتر با آموزههای صوفیانه برخوردار است، عامل سیاست نقش مهمی در احیا و پیدایش فرقهها ایفا کرده است. از جمله فرقههایی که حیات مجدد خود را مدیون چنین شرایطی است، فرقه اسماعیلیان نزاری قاسم شاهی (آقاخانیه) است. چرا که آنها پس از سقوط دژهای الموت توسط هلاکوخان در سال 654ه و کشته شدن رکنالدین خورشاه، امام اسماعیلی و بسیاری از پیروانش ، وارد مرحلهای شدند که قبلاً نیز آن را تجربه کرده بودند؛ در این دوره اسماعیلیان زعامت آشکار امام خود را پایان یافته تلقی میکردند و امامت را پس از این، در ستر و خفا میدیدند. در این دوره امامان نزاری با حرکت در بلادی چون آذربایجان و جنوب قفقاز با در پیش گرفتن رویکرد تقیه در گمنامی میزیستند. رویکردی که آنها را در مقابل تهدیدات سیاسی ـ اجتماعی و حتی فکری حفظ کرد و برای چندمین بار در تاریخ این فرقه، و تأکید امامانشان بود. به طوری که کمیابی منابع تاریخی در موضوع امامان و جوامع اسماعیلی در فاصله قرن هفتم تا دهم هجری یکی از پیامدهای این رویکرد میباشد. دومین عامل در انزوای سیاسی، اجتماعی و مذهبی نزاریان ایران ویژگیهای فکری و اندیشهای آنها است، چرا که علیرغم انشعابشان از جریان اصلی تشیع، تحولاتی را تجربه کرده بودند که هر چه بیشتر آنها را از جوامع شیعی دور میساخت به طوری که اعلام قیامت، لغو شریعت و بازگشت به فقه شافعی از بارزترین دگرگونیهای این فرقه به خصوص در دورة امامان الموت و پس از آن در دورة امامان انجدان میباشد. عامل سوم در گوشهنشینی امامان نزاری و مجهول بودن جوامع آنها در عرصههای مختلف اجتماعی، به قدرت رسیدن سلاطین صفوی و اهتمامشان بر رسمیت یافتن تشیع اثنیعشری در ایران است که عرصه را بر دیگر فرقهها تنگ مینمود. به طوری که گروه زیادی از شیعیان زیدی طبرستان، در عصر این سلاطین به مذهب اثنیعشری درآمدند و چارهای برای اسماعیلیان جز هجرت به آسیای مرکزی و شمال غربی هند و یا ماندن در ایران و عمل به تقیه نماند. به طوری که در نزد عموم مردم و حاکمان از آنها به عنوان گروهی از صوفیان و یا سادات حسینی یادشده است و حتی شاه خلیلالله، امام سیوهفتم نزاریان (1043ق) تحت عنوان شیعهای دوازده امامی توانسته بود روابط دوستانهای با سلاطین صفوی برقرار سازد. این پوشش در نسلهای بعدی در مرحلهای از مقبولیت نزد نزاریان قرار گرفت که محمدحسن حسینی مجدد این فرقه که به آقاخان شهرت یافت، در کتاب خود چنین مینویسد: «در مصر چند پشت از اجدادم سلطنت و خلافت را متصدی بودند و رواج مذهب جعفری را به قانون اثنی عشری که حال نسبت به شاه اسمعیل صفوی میدهند، ایشان دادند و من بقیه آن خاندانم.» البته شاید بتوان این اعتراف او را متأثر از گرایشهای صوفیانه او دانست چرا که عدم تقید به مذهبی خاص را از ویژگیهای تصوف دانستهاند.
به هر ترتیب امامان نزاری پس از چند قرن انزوا و گوشهنشینی با بهرهمندی از فرصتهایی که روابط و معادلات سیاسی داخلی و خارجی ایران و انگلستان به بازیابی و نوزایی فرقه خود پرداختند که از آن به دوره تجدید حیات انجدان یاد میشود، که البته در این راه از حمایتهای ویژه انگلستان حتی در منازعات داخلی نیز بهره بردند و آقاخانها شخصیت مذهبی، اجتماعی، اقتصادی و حتی بینالمللی خود را مدیون دولتمردان انگلیس و ملکه آن هستند و البته توانستند به خوبی قدردان چنین حمایتهایی باشند چرا که انگلستان نیز توفیقات خود را در برخی تحولات ایران از جمله مسئلة هرات، رقابت با روسیه در مستعمرة هند، تجزیه امپراتوری عثمانی و تحولات داخلی هند، مرهون تلاشهای صادقانه آقاخانها میباشد. این تعامل تجربهای است که انگلستان در مقاطع و مناطق مختلف بارها از آن بهره برده است، چرا که استفاده از اختلافات مذهبی و حمایت از اقلیتها و حتی حاکم ساختن آنها از بهترین شیوههای استقرار حکومتهای دستنشانده و وابسته است. آرزویی که انگلستان با حمایت از شورش آقاخان آن را دستیافتنی میدید.
1) تجدید حیات نزاریان ایران
پس از انقراض سلسله صفویه، عرصه برای ظهور فرقهها و گروههایی فراهم شد که شرایط سیاسی، اجتماعی و مذهبی عصر صفوی آنها را مجبور به انزوا نموده بود. از ویژگیهای این دوره که تا به قدرت رسیدن شاهان قاجار استمرار یافت، عدم اصرار سلاطین بر تشیع اثناعشری، آشفتگی اوضاع سیاسی و غلبه یافتن منافع سیاسی بر مصالح دینی و مذهبی است. در این دوره امامان نزاری با در پیش گرفتن تدابیری، ورود به عرصههای سیاسی و اجتماعی را گام نخست در احیای ریاست و زعامت از دست رفته خود میدیدند که برخی از این تدابیر از این قرارند:
1ـ1) ارتباط با جماعتهای نزاری و احیای امامت در این فرقه
در مدتی کوتاه، امامان نزاری قائمشاهی توانستند با استفاده از شبکه گسترده و سنتی داعیان، موقعیت دینی ـ اجتماعی و حتی اقتصادی خود را تحکیم و گسترش داده و حمایتهای مادی و معنوی جوامع نزاری را متوجه خود سازند، به طوری که نمایندگان این امامان در شبه قاره هند، ایران، افغانستان کنونی و آسیای مرکزی، جوامع نزاری را به امامت ائمه انجدان فرا میخواندند. آنها دستورات و فرامین خود را مستقیماً از امام خویش دریافت و وجوه مذهبی را نیز به وی تسلیم میکردند. از پیامدهای چنین رویکردی سرازیر شدن هدایا، نذورات و دیون مذهبی به انجدان و در نتیجه توجه سلاطینی چون نادرشاه افشار و فتحعلی شاه قاجار به این امامان دانسته شده است. از این رو ارسال هدایای گران قیمت از هند برای ناصرالدین شاه توسط حسنعلی شاه (یا چنانکه خود میگوید محمدحسن حسینی، آقاخان اول ) با توجه به چنین پیشینهای بین شاهان قاجار و امامان نزاری بوده است.
2ـ1) ورود به عرصه و معاملات سیاسی
در این دوره امامان نزاری با ایجاد روابط نزدیک و دوستانه با سلاطین، درصدد دستیابی به قدرت سیاسی بودند و حمایتهای مالی پیروانشان در خارج از ایران آنها را بدین کار ترغیب میکرد. چنانکه پیشکشی سالیانه نزاریان هند به ابوالحسن شاه (چهل و چهارمین امام نزاری) را بالغ بر بیست هزار تومان برآورد کردهاند. این توان اقتصادی امامان نزاری اغلب مورد توجه سلاطین قرار میگرفت به طوری که سیدحسن بیک (چهل و دومین امام نزاری) با شاهرخ افشار (حاکم افشاری کرمان) روابط دوستانهای برقرار و آن را با پیوند خویشاوندی مستحکم کرد. ابوالحسن شاه نیز که در کرمان به «آقای مطلق» شهرت داشت روابطی با کریمخان زند برقرار کرد و در سایه آن به مقام بیگلربیگی میرزاحسینخان (حاکم زندی کرمان) نایل آمد و حتی «با استفاده از هرج و مرج زندیه و قاجار، برای خود حکومتی تشکیل [داد]» که تا سال 1193ه/1799م ادامه یافت.
در عصر قاجار نیز روابط میان امامان نزاری و سلاطین رو به افزایش نهاد، به طوری که شاه خلیلالله (امام جدید نزاری) روابط دوستانهای با فتحعلی شاه قاجار (1211ه ـ 1250ه) برقرار کرد. برخی این مناسبات را از حد ارتباط سیاسی یا اقتصادی به سبب منافعی که زایران هندی برای ایران در پی داشتند فراتر دانسته و گرایش شاه قاجار به کیش اسماعیلیه را پشتیبان این روابط دانستهاند.
3ـ1) ظهور محمدحسن حسینی (آقاخان اول)
شاه خلیلالله در نزاع بین برخی پیروانش با گروهی از مردم به رهبری ملاحسین در یزد و نیز غصب املاکشان در قم و بروز مشکلات اقتصادی، «بی بی سرکاره» همسر شاه خلیلالله را برای دادخواهی به دربار قاجار کشاند، این دادخواهی منشأ تحولاتی برای این فرقه بود که تنبیه قاتلان شاه خلیلالله، استرداد املاک قم، ازدواج محمدحسن (فرزند و جانشین شاه خلیلالله) با سروجهان خانم، بیست و چهارمین دختر فتحعلی شاه و واگذاری حکومت قم و محلات به او و در نهایت ملقب شدنش به «آقاخان» از سوی شاه قاجار از آن جمله بود.
با روی کار آمدن محمد شاه قاجار، حکومت کرمان در 1834م به آقاخان واگذار شد. وی با سپاهی که از مدتها پیش در محلات گرد آورده بود، و با ردّ پیشنهاد شاه مبنی بر استفاده از قشون دولتی، مستقلاً به سامان دادن اوضاع آشفته کرمان پرداخت. عزل وی از حکومت پس از موفقیت در آرام ساختن کرمان، اعتراض و طغیان او را در پی داشت. او به نشانه اعتراض با تکمیل استحکامات ارگ بم در آن متحصن شد و حتی در مقابل سهرابخان، فرستاده محمدشاه قاجار ایستادگی کرد و چهارده ماه به جنگ و گریز و مقاومت در ارگ بم پرداخت، وی در نهایت با وساطت و امان دادن محمدصادقخان (پسرعموی محمدشاه قاجار) سرتسلیم فرود آورد و تنها پس از گذشت هشت ماه اسارت در زندان کرمان اجازه ملاقات با محمدشاه قاجار را به دست آورد. محمدشاه پس از بازگشت از لشکرکشی ناموفق به هرات، آقاخان را در شهر ری به حضور پذیرفت و چشم پوشی از طغیان او را تنها در گرو بازگشت آقاخان به محلات و قناعت به املاک خانوادگیاش دانست.
2) آشنایی غرب با نزاریان
گرچه میتوان مواردی چون تعامل و تقابل صلیبیون با فاطمیون در موضوعات خلافت عباسی و تخریب کلیسای مهد، همچنین جنگهای صلیبی و افسانه حشّاشین را از پیشینههای تاریخی آشنایی غرب با اسماعیلیه برشمرد، ولی در قرون اخیر باید کارگزاران سیاسی غرب در خاورمیانه را میتوان کاشفان جماعتهای اسماعیلی در کوههای شام و بیابانهای ایران دانست. به طوری که م. روسیو کنسول فرانسه در شام در پی برقراری ارتباطهایی با اسماعیلیان شام (سوریه)، در سفر خود به ایران اطلاعاتی را در موضوع فرقه اسماعیلیه و رهبرشان و حتی مراکز اجتماع و نحوه معاشرت دیگر شیعیان با این فرقه را در ایران جمعآوری نمود. او در گزارشها به خصومت علمای اثنا عشری ایران با نزاریان و امامشان شاهخلیلالله و همچنین حمایتهای فتحعلی شاه از ایشان به سبب درآمدهایی اشاره کرده است که زایران هندی برای ایران داشتند. در اوایل قرن نوزدهم میلادی نیز جیمز فریزر (1856ـ1783م) جهانگرد اسکاتلندی گزارشهایی در مورد اقلیتهای اسماعیلی و رهبرانشان از خراسان و همسایگان شمال شرقی ایران در سالهای 1822 و 1821م ارائه داده است.
شاید بتوان این گزارشها را زمینه اصلی توجه اروپاییان به این استعداد نهفته در مناطقی چون سوریه، ایران، هند، آسیای مرکزی، شمال افریقا و تلاشهای بعدی دانست، چنانکه سرگرد هنری راولینسون (1895ـ1810م) نماینده سیاسی انگلیس در قندهار از آقاخان پس از شورش و فرار از ایران، استقبال کرد و با توجه به سابقه حضورش در ایران ، پناهندگی آقاخان به انگلستان را به ویلیام ماک ناتن (1841ـ1793م) وزیرمختار و سفیر انگلستان در کابل چنین گزارش میکند: «اخیراً قدرت این رئیس چنان رو به فزونی بود که دربار ایران ناچار شده است تصمیمات سختی علیه او اتخاذ کند. دکتر فوربس از مشهد گزارش داده که قرار بود در ماه آوریل گذشته نیروی نظامی ایران با شش هزار سپاهی از تهران به کرمان اعزام شوند تا شورش کرمان را سرکوب کنند و من تصور میکنم پیشقراولان این سپاه، آقاخان را مجبور به فرار به قندهار کردهاند.»
از دیگر زمینههای آشنایی غرب با این فرقه را میتوان شکایتهای متعدد پیروان و جوخههای ناراضی به دادگاههای انگلیسی هند و تحقیقات تاریخی قضات در مورد این فرقه دانست. لذا اگرچه دادخواست جوخههای مخالف علیه آقاخان را میتوان نقطه اوج بحران داخلی و فرقهای برای حرکت نوپای آقاخان در هند قلمداد نمود ولی مطرح شدن مباحث مربوط به سلسله امامت اسماعیلیان نزاری و «مطالب مطروحه در دادگاه و انبوه شواهد و مدارک گرد آمده، توجه بسیاری از دانشمندان و مورخان را به ادبیات، تاریخ و مباحث کلامی اسماعیلیان جلب کرد و انگیزة مطالعات وسیع در این زمینه شد.»
گرچه سابقه فرقة آقاخانیه به همان قرون نخست اسلامی بازمیگردد ولی تجدید حیات و عبور از بحرانهای سیاسی، اجتماعی و حتی درونی خود را در این دوره مدیون حمایتهای همه جانبه استعمار انگلیس است هر چند که چنین شناخت و تعاملی منحصر به دولتهای غربی نبود و سابقه نه چندان دوری در ایران داشت چنانچه نادرشاه افشار نیز در لشکرکشی سال 1738ـ1739م به هند، ابوالحسن شاه (امام نزاری) را که کودکی بیش نبود به همراه خود برد تا هم خاطرش از اسماعیلیان ایران آسوده باشد و هم به این وسیله حمایت اسماعیلیان هند را در این فتوحات جلب کند هر چند که این امام اسماعیلی نیز از این فرصت در ترویج و گسترش امامت خود بهره برد.
به هر ترتیب این ارتباط که نشانههای آن پیش از شورش 1840م به چشم میخورد، اقلیتی را که میرفت در اکثریت شیعیان اثنیعشری ایران مضمحل شود دگر بار به معادلات منطقهای بازگرداند هرچند که نوزایی این فرقه بیشتر در عرصههای اقتصادی و سیاسی بروز و ظهور داشت و بیشتر به عنوان حرکت و نهضتی روشنفکرانه در جهان اسلام مطرح بود تا فرقه و انشعابی دینی.
3) سیر اندیشههای آقاخانها
نزاریان قاسم شاهی ایران به اقتضای شرایط سیاسی، اجتماعی و دینی و برخی مشترکات مذهبی، زندگی مسالمتآمیزی با دیگر هموطنان خود داشتند و البته با اتخاذ رویکرد تقیه توسط امامشان چه بسا که در زمرة شیعیان اثنیعشری درمیآمدند؛ اما این شرایط پس از ظهور آقاخان اول به کلی تغییر کرد، به طوری که داعیههای سیاسی او، همچنین ویژگیهای اندیشهای نزاریان توجه قدرتهای فرامنطقهای را به خود جلب کرد، که استمرار روابط و تعاملات سیاسی هر چه بیشتر، وابستگی آنها به غرب و فاصله گرفتن از جوامع اسلامی را بیشتر مینمود. گرچه گرایشهای غربی آنها با روابط سیاسی آغاز شد ولی در طی مراحلی این تعامل به تمایل فکری و فرهنگی بدل گشت.
این روند در دوره امامت سِرمحمد شاه حسینی (آقاخان سوم) چنان سرعتی به خود گرفت که حتی هراس و اظهار تأسف دولتمردان انگلیس را نیز به دنبال داشت، به طوری که لرد لامینگتون حاکم بمبئی نیز از بیتوجهی آقاخان سوم به وجوب روزه بر مسلمانان بسیار متعجب و حتی متأسف بود. چرا که وجود رهبری بانفوذ در میان مسلمانان منافع بیشتری برای انگلستان داشت تا رهبری بیمبالات.
آقاخان سوم به برکت معلمان انگلیسی و مراودات سنتی خاندان خود با حاکمان انگلیسی با دیدی جدید و فارق از تقیدات فکری ـ فرهنگی و حتی مذهبی به جهان مینگریست. او به تدریج همانند دیگر هندیان انگلیسی شده به انگلستان به چشم وطن مینگریست هر چند که انگلستان در نظر بیشتر مردم هند و عموم پیروان او «جایگاه و سرچشمه صاحبها و مَم صاحبهایی است که میآیند تا بر هند حکومت کنند.» آقاخان که اینک احساس تعلق کمتری به هند میکرد با تدابیری کوشید خود را به زندگی و تمدن غربی نزدیکتر سازد. با توجه به این رویکرد، یکی از عوامل مهم بیرغبتی آقاخان به زندگی با همسر اول و دختر عموی خود شاهزاده بیگم را ـ که خود آن را وصلتی بین دو آدم نادان و بیگناه میدانست ـ فاصله فکری و اجتماعی ایشان میدانند. از تدابیر آقاخان در نزدیکی به غرب که نمود اجتماعی بیشتری داشت، انتقال محل سکونتش از محله هندی به محله اروپایی بمبئی بود، در حالی که تا آن زمان دربار آقاخان اول و دوم در محله هندیها و در بین پیروانشان قرار داشت ولی سِرسلطان محمدشاه (آقاخان سوم) در رویکرد جدیدش خانهای در محله اروپایی بمبئی برای سکونت برگزید که در باارزشترین نقاط این محله یعنی تپه «مالایا» واقع بود و «آخر زمین» نام داشت. از دیگر اقدامات او در این چرخش فکری، تغییر ساختار فکری پیروان خود در بمبئی بود، او در این مقصود با کمک پلیس بمبئی و لرد نورث کوت (حاکم انگلیسی بمبئی) و به تشویق سِر ویلیام لی وارنر در لندن، گروهی از پیروان سنتی خود را که تعاریف سختگیرانهای در مورد امام خود داشتند و آقاخان را ملزم به رعایت شئون امامت دانستند (آنها غالباً پیروان کرمانی، بردگان آفریقایی و نزاریان ایالتهای مرزی شمال غربی هند را تشکیل میدادند) به خلیج فارس و مناطق کوهستانی و دور تبعید کرد. ازدواجهای متعدد با زنان اروپایی نیز از عواملی بود که هر چه بیشتر این دگرگونی را آشکار میساخت. آقاخان چهارم نیز همین مسیر را طی کرد و موجب طرح این سئوال شد که «چرا جامعه اسماعیلی که اساساً آسیایی است رهبری دارد که عملاً در غرب زندگی میکند؟ وقتی پرنس رحیم، آقاخان شود تقریباً به کلی انگلیسی خواهد بود، جواب این سئوال علاقه غربیها به جاهل نگهداشتن مردم آسیا و افریقاست.» آنها به این وسیله جماعتی از مردم افریقا و آسیا را به پیروی از رهبری غربی واداشتند.
4) نقشآفرینی آقاخان و انگلستان در تحولات ایران
ویژگیهای محمدحسن حسینی (آقاخان اول) همچون رهبری اقلیت دینی با سابقهای طولانی در معادلات سیاسی ایران در سه قرن ـ پنجم، ششم و هفتم ـ ارتباط با دولتمردان و دربار قاجار و در نهایت اتکا به پشتوانه اقتصادی مستمری چون هدایا و دیون مذهبی پیروان، از طرفی و هنر استعمار در شناسایی استعدادهای پنهان در جوامع مختلف و بهرهبرداری مناسب و به موقع از آنها از طرف دیگر، باعث شد که هر دو گروه خواسته یا ناخواسته یکدیگر را در رسیدن به اهداف خود یاری نمایند. از نمونههای چنین ائتلافی میتوان از تلاشهای گسترده آقاخان برای تحصیل اقتدار سیاسی، حداقل در بخشی از ایران و بهرهبرداری انگلستان از بحران ایجاد شده در دستیابی به منافع سیاسی و نظامی در منطقه نام برد.
1ـ4) شورش آقاخان
هنوز مدتی از لشکرکشی نافرجام محمدشاه به هرات نگذشته بود که وی مدعی جدیدی برای تاج و تخت خود یافت، کسی که ادعایش پشتوانه مذهبی داشت ، آقاخان محلاتی بود که به خصوص پس از حکومت کوتاهمدتش بر کرمان در سال 1834م، تحقق آرزوهای خود را در گرو دستیابی به اقتدار سیاسی در کرمان ترجیحاً با جدا کردن آن از ایران میدید. او مرحلة دیگری از تلاشهای خود را در سال 1840م برای کسب قدرت و حکومت بر کرمان آغاز کرد، او که پس از شورش اولش در سال 1253ه و همزمان با لشکرکشی محمدشاه به هرات دوباره به حکومت قم و محلات منصوب شده بود مرحله دوم شورش خود را بنا بر آنچه که در مکاتباتش با دولتمردان انگلیسی در هند آمده است با تشویق و حمایت انگلستان آغاز کرد. «من بارها با نایب حاکم بمبئی (احتمالاً به واسطه پیروان اهل بمبئی خود) که خود میگفت از من بسیار راضی است و همین طور با سرگرد تاد در هرات مکاتبه کردم، سرگرد وعده داد و همچنین نوشت که قرار است شما با محمدشاه مقابله کنید. من دستوراتی از دولت [انگلیس] دریافت کردم که هر هزینهای که متحمل شوم به من بازپس داده خواهد شد... و از طرق تجار هندو، از صاحب مک نیل وعدههای بسیار شنیدم که اگر نیمی از آن را برای شما نقل کنم دچار دردسر خواهید شد.» او در یکم سپتامبر 1840 خانوادهاش را به عتبات عالیات فرستاده و خود به بهانه تشرف به مکه برای خروج از محلات از شاه قاجار اجازه گرفت، وی همچنین اسنادی مبنی بر انتصاب خود به حکومت کرمان به وسیله منشی خود (میرزااحمد یا میرزاحبیبالله اصفهانی) جعل کرد و با کمک عمال انگلیسی سپاه و چندین عراده توپ در چهارم رجب 1256 عازم کرمان شد. او در مسیر خود به کرمان، با غارت و چپاول به تدارکات خود افزود و فرامینی برای برکناری حکام شهرها صادر کرد. آقاخان در نزدیکی یزد به حاکم آن (بهمنمیرزا) نوشت: «میخواستم به بندرعباس و از آنجا به عربستان بروم، ولی در میان راه فرمانی دریافت داشتم که به کرمان بروم و حکومت خود را در آنجا از سر بگیرم» ، روز بعد بهمنمیرزا از جعلی بودن فرمان مطلع شد و راه را بر آقاخان بست و در جریان جنگ و گریزی که بین او و آقاخان درگرفت، مغلوب قشون آقاخان شد. آقاخان پس از یزد در شهر بابک و سیرجان نیز به نبردهایی با قشون دولتی پرداخت.
قشون وی در محرم 1257 با دریافت کمک مالی، توپخانه و مهمات جنگی که انگلیسیها به وسیله سعیدخان بلوچ برای او فرستاده بودند، جان تازهای گرفته و دوباره عازم کرمان شد و در جنگی توانست با استفاده از توپ، لشکر کرمان را شکست دهد و اسفندیارخان، برادر حاکم کرمان را به قتل رساند.
انگلستان علاوه بر حمایتهای مالی و نظامی در اثنای جنگ، با کمک جاسوسان خود در کرمان و بلوچستان، مریدان و جمعی از سواران سیستانی و افغانی را به هواداری از آقاخان فراخواند، به طوری که هنگام ورود آقاخان به بم، نزدیک به چهارهزار داوطلب آماده جنگ در رکاب او بودند. آقاخان علیرغم برخورداری از حمایتهای مالی و نظامی، در رویارویی با فضلعلیخان (حاکم کرمان) متحمل شکست شد و با رها کردن اردوگاه و یاران خود به بلوچستان و نرماشیر گریخت.
با ائتلاف فضلعلیخان، عبداللهخان (حاکم ارگ) و علیخان لاری (فرمانده سپاه فارس) در «ریگان» از توابع نرماشیر، آقاخان را به رغم داشتن سپاهی 24000 نفری متحمل شکست کردند که او نیز چارهای جز خروج از ایران نیافت. خروج او گرچه بازگشتی به دنبال نداشت ولی تنها با هدف تجدید قوا و بهرهمندی بیشتر از حمایتهای انگلستان صورت گرفت چرا که آقاخان به خوبی میدانست که انگلستان در اجرای طرحهای خود در خراسان خاوری و هند شدیداً نیازمند شورش و بحرانی در ایران، بویژه در ایالتهای جنوبی است و «عمال کمپانی هند انگلیسی، برای سرگرم کردن دربار ایران هر روز بهانه و وسیلهای تازه [میجویند]» ، آقاخان در ملاقات خود با راولینسون، نماینده سیاسی انگلستان در قندهار علت حضور خود در قندهار را کمک گرفتن از انگلستان عنوان کرد نه فرار. (چرا که فرار به بمبئی یا بغداد از طریق بندرعباس بسیار راحتتر از گذشتن از کویر مرکزی ایران بود) او میگفت: پیامهای جان مک نیل وزیرمختار انگلیس در ایران و سرگرد تاد نماینده انگلیس در هرات او را به قندهار کشانده تا «ببینم سلاحهای نیرومند شما برای من چه میتواند بکند.» او همچنین در نامهای به ماک تانن مینویسد: «بر همگان آشکار است که من کشورم را به امید دریافت کمک از دولت شما، ترک کردهام.»
شورش آقاخان به دلیل ویژگیهای زمانی و مکانی و حامیان نه چندان پنهان آن، از چنان اهمیتی یافت که به یکی از موضوعات مورد مذاکره در روابط خارجی ایران و حتی کشورهای تأثیرگذار در منطقه تبدیل شد، چنانچه در آوریل 1840 ژنرال دوهامل سفیر روسیه در تهران برای دولتش این چنین گزارش میدهد: «به نظر میرسد آقاخان اغتشاشی جدی در حکومت این ایالت دور به وجود آورده است، گفته میشود که مأموران مخفی انگلیس که از ایران میگذرند اگرچه مأموریتی در این مورد ندارند[اما] از این قیام جدید اشرار آگاه بودهاند.»
بارون برونف سفیر روسیه در انگلستان، موضوع شورش آقاخان را با پالمرستون وزیر امور خارجه انگلیس در میان گذاشت و وزرای ایرانی نیز در مذاکرات دیپلماتیک خود با روسها، شورش آقاخان را نمونهای از دورویی انگلیسی قلمداد کردند. در تحلیل و بررسی علل و زمینههای شورش آقاخان به این امور میتوان اشاره کرد:
1ـ1ـ4) اهمیت کرمان
منطقه کرمان از چند جهت برای آقاخان حائز اهمیت بود: اول سابقه موفق حکومت ابوالحسن شاه (چهل و چهارمین امام نزاری) بر کرمان از سال (1170ـ1193ه) ؛ دوم وجود هواداران و پیروانی در کرمان و شهر بابک از جمله طوایف عطاءاللهی؛ سوم سهلالوصول بودن کرمان برای زایران هندی وی. از دیگر عوامل اهمیت کرمان در تحرکات و خیزش سیاسی آقاخان، ناخرسندی و خصومت مردم کرمان از قاجاریه، چرا که قتلعام مردم کرمان توسط آقامحمدخان قاجار خاطرهای فراموش ناشدنی بود به طوری که همزمانی برخی شورشها و نارضایتیهای محلی با مرحله دوم شورش آقاخان از شواهد این ویژگی اجتماعی کرمان است و شاید همین امر باعث شده بود که حاکمان قاجاری کرمان از پیوستن مردم به شورش آقاخان بهراسند. البته بعید نیست که حکومت بر کرمان از خواستههای دیرینه امامان نزاری بوده باشد، به طوری که برخی مهاجرت قبایل و اجتماعات اسماعیلیان نزاری خراسان به منطقه کرمان و حتی نامگذاری ایشان به عطاءاللهی را از اقدامات شاه نزار دوم (متوفی ذیحجه 1134/سپتامبر 1722) و مقدمهای برای دستیابی به ابوالحسن شاه و آقاخان به حکومت کرمان دانستهاند.
2ـ1ـ4) منازعات سیاسی و دستهبندیهای صوفیان در دربار قاجار
با به قدرت رسیدن سلاطین قاجار، گرایشهای صوفیانه بار دیگر گسترش یافت و حتی به دربار سلاطین نیز نفوذ کرد به طوری که در عهد محمدشاه که «خود گرایشهای صوفیانه استواری» داشت، حاجی زینالعابدین شیروانی و حاجیمیرزاآقاسی از بزرگان طریقت نعمتاللهی، منصب صدراعظمی را برعهده گرفتند و البته در اقتدار سیاسی و پیشوایی این طریقت پس از مرگ [ناخوانا] علیشاه در سال 1238ه/1823م به رقابت برخاسته بودند، آقاخان نیز به دلیل گرایشهای صوفیانه و روابط دوستانهاش با زینالعابدین شیروانی ، ناخواسته وارد این رقابتها شد و صدراعظمی حاجی میرزاآقاسی، شکستی برای آقاخان به شمار میرفت و عزل آقاخان از حکومت کرمان را از پیامدهای آن دانستهاند.
شورش آقاخان نقش مهمی در تضعیف جایگاه ایران در منازعات هرات و خراسان خاوری داشت به طوری که «شاید تصادفی نبود که نخستین گام شورش آقاخان، درست زمانی آغاز شد که سپاهیان ایران به رغم خواستههای بریتانیا به سوی هرات پیش میرفتند و اندک انحراف توجه ایرانیان به سوی جنوب (کرمان و فارس) برای صاحبنظران جنگی بریتانیا بسیار دلپسند بوده است.» از این رو دولتمردان انگلستان شورش آقاخان را به دقت پی میگرفتند. مک نیل، سفیر انگلیس در تهران در تلگرافی به پالمرستون، وزیر امور خارجه: «اقدام آقاخان با تصویب آشکار به منزله پاره سنگی است برای حمله محمدشاه به شرق، در ضمن آقاخان در حفظ ارگ بم واقع در نزدیکی کرمان، همچنان پایداری میکند و تاختنهای پیروزمندانهای علیه نیروهای گرد پیچکننده انجام داده است.»
اهمیت شورش آقاخان نزد مقامات انگلستان و نقش آن در دور کردن توجه شاه قاجار از مناطق و مرزهای شرقی به اندازهای بود که دولتمردان انگلیسی آشکارا شاه قاجار را متوجه این بحران میکردند و ایشان را از اهتمام به تحرکات و تهدیدات انگلستان در ایالات شرقی بازمیداشتند و به دولت ایران چنین القا مینمودند که «برخی از ایالتهای کشور شاهنشاهی، مانند کرمان و مازندران و جز آن نیازمند آنند که نظم شایستهای یابند» از این رو حمایت از آقاخان حتی در اثنای شورش برای انگلستان اهمیتی حیاتی داشت و دولتمردان ایران با اطلاع از حمایت انگلستان از این شورش و تهدیدات دیگری که انگلستان در سواحل جنوبی متوجه ایران ساخته بود، انفعال بیشتری در مذاکره با انگلستان از خود نشان دادند، به طوری که یکی از نمایندگان انگلیسی با رضایتمندی مینویسد: «[شورش آقاخان] به احتمال قوی صدای حاجمیرزاآقاسی... را پایین میآورد و او را نسبت به قبول نظرات انگلیس [پذیراتر میکند].»
دکتر ریاچ رئیس گروه مذاکرهکننده با محمدشاه پس از قطع رابطه دو کشور، سفرش را به تهران با هدف قبولاندن سه شرط به دولتمردان ایران (بازگشت مک نیل به تهران، تخلیه هرات، قرارداد تجاری) به انجام رسانید و از آمادگی ایران برای پذیرش شرایط انگلستان اظهار شگفتی کرد. محمدشاه نیز پس از پذیرش شرایط انگلیس در ژوئن 1841 به دلیل نقش آقاخان در تضعیف توان نظامی و دیپلماسی ایران در جنگ با ترکمنها، لشکرکشی به هرات و قطع روابط با انگلستان، فرمانی مبنی بر سرکوب شدید شورش آقاخان صادر کرد و به فرمانده توپخانه دستور داد هر روستایی که با آقاخان همراهی کرد، تخریب و سوزانده شود.
2ـ4) آقاخان و ضمیمه کردن ایران به مستعمرات انگلستان
آقاخان که نه برای افراد بلکه برای جلب کمک به نماینده انگلیس در قندهار پناه آورده بود، برخلاف اظهارات وفادارانه خود به ایران و سلطنت قاجار ، تصمیم جدیدش را برای ایران با راولینسون در میان گذارد. او با تکیه بر جایگاه مذهبی خود و روابط نه چندان دوستانه ایران با انگلیس، شاه ایران را دشمن مشترک اسماعیلیه و انگلستان دانست و بر ضرورت ائتلاف علیه دولت ایران تأکید کرد. او پیشنهاد خود را مبنی بر حمایت انگلستان از وی در براندازی حکومت و یا تسخیر قسمتی از ایران و در مقابل ضمیمه نمودن ایران به مستعمرات بریتانیا، چنین مطرح کرد: «من تعهد میکنم عراق، فارس، کرمان و خراسان را تسخیر کنم، این سرزمینها را بدون کوچکترین مشکلی برایتان میگیرم، اگر منظور شما گرفتن ایران باشد، قول میدهم بدون هیچ زیانی آن را برایتان بگیرم... در صورتی که دلیل بیاورید که با ایران در حال صلح هستید، احتراماً به اطلاع شما میرسانم که در آن کشور همه میدانند که من دوستانی در ترکستان، بدخشان، کابل و در میان هندوها هم دارم. اجازه دهید گروهی از مردان را گردآورم. وقتی این افراد به من در ایران ملحق شدند آن کشور را میگیرم، من از راه بنادر ایران، کرمان، فارس و از بم و سیستان اقدام به تسخیر ایران میکنم، اگر تصور میکنید این نقشه من مخالف مصلحتی است، باید از هر راهی که ممکن است به من یاری دهید تا خود را آمادة تسخیر آن سرزمین کنم و وقتی این کار انجام شد، ایران به دولت انگلستان ضمیمه خواهد شد.» او که در مقاطع بعدی از حمایت انگلستان در تحصیل قدرت سیاسی در ایران دلسرد شده بود به احتمال در جستجوی همپیمان دیگری در لابهلای فرصتهای پیش آمده در روابط ایران با دیگر کشورها بود. او در مه 1843 در نامهای به حاکم کل هند نوشت: «چون به التفات دولت انگلیس به خود پشتگرمی دارم، میشتابم تا مردمم را از دست ستمگر آزاد کنم.» آقاخان به انگلیسیها پیشنهاد کرد که از طریق بلوچستان وارد ایران شود و اگر ممکن نیست، با حمایتهای مالی انگلیس عازم بغداد و از آنجا وارد ایران شود. او این بار چشم طمع به روابط نه چندان خوب ایران و عثمانی داشت و احتمالاً میخواست از بغداد با حمایت عثمانی و یا شاهزادگان ناراضی ایرانی ساکن عراق جبهه جدیدی برضد ایران بگشاید. سِرآلن بورو با درک تحلیل آقاخان به سِرچارلز ناپیر نوشت: «هدف ما این است که از جنگ بین سلطان [عثمانی] و شاه [قاجار] جلوگیری کنیم و نمیتوانیم ابزاری به دست سلطان بدهیم که بتواند از آن به عنوان حربهای مؤثر بر ضد شاه استفاده کند. بنابراین آقاخان باید همانجا که هست بماند.» وی همچنین از ناپیر خواست «که آقا و افرادش خلعسلاح و در صورت لزوم زندانی شوند» تا شرایط مناسبی که در روابط انگلستان و ایران به وجود آمده بود به واسطه ماجراجوییهای آقاخان متشنج نگردد.
3ـ4) آقاخان و انگلستان در خراسان خاوری و بلوچستان
خراسان خاوری و بلوچستان از جمله مناطقی بود که انگلستان تسلط بر آن را لازمه استقرار و تثبیت سلطه خود در هند میدانست. به علاوه نفوذ روسیه و حتی ایران را تهدیدی جدی برای مستعمره خود برمیشمرد. به این دلیل که ایران با روسیه و برخی دشمنان سرسخت بریتانیا همچون کهندلخان و امیردوست محمدخان کابلی روابط دوستانه داشته است و حاکمیت ایران بر هرات به عنوان عاملی در جهت تأثیرگذاری روسیه و عامل فشاری بر ضد حاکمیت انگلستان در هند دانسته میشد. از این رو لشکرکشی محمدشاه قاجار به هرات چنان جدی گرفته شد که انگلستان تصمیم گرفته بود «اگر فشار سیاسی نتواند به پسنشینی ایرانیان انجامد گرد پیچ هرات را بشکنند.» همچنین سِرویلیام ماک ناتن که در 1837 مشاور لرد اوکلند، حکمران کل هند بود «از مداخله انگلیس در افغانستان [کنونی] برای مقابله با نفوذ روسها جانبداری کرد. او انگلیسیها را متقاعد کرد که روسها با افغانها در ارتباط بوده و در خیال توسعه نفوذ خود در آسیای مرکزی هستند.» این شرایط به همراه آگاهی انگلیسیها به نفوذ آقاخان در میان قبایلی از نزاریان و هندوها موجب شد که این بار آقاخان علاوه بر کارکردی نظامی به کارگزاری برای وادار کردن امیران و فراهم نمودن زمینه استقرار سلطه انگلستان در خراسان خاوری و بلوچستان تبدیل شود.
دولتمردان انگلیسی هر چند در ابتدا به خاطر علاقه به برقراری روابط دوستانه با ایران، مایل نبودند که مناسبات خود را با آقاخان به صورت رسمی از سر گیرند ولی بیش از پیش بر لزوم بهرهگیری از جایگاه معنوی و اجتماعی او در استقرار و تثبیت موقعیت انگلستان در سرزمینهای شرقی ایران و حتی هند تأکید میکردند چنانچه «آلن بورو، حکمران جدید کل هند از چارلز ناپیر، فرمانده نیروهای انگلیسی در «سند» خواسته بود از نفوذ آقاخان در میان اسماعیلیه برای پیشبرد اهداف انگلستان در سند استفاده کند» و البته آقاخان توانست به خوبی خواستههای سیاستمداران انگلیس در خراسان خاوری و بلوچستان و بعدها در هند را برآورده سازد. برخی از اقدامات او در تثبیت اوضاع به نفع انگلستان را میتوان در چند محور خلاصه نمود:
1ـ3ـ4) رایزنی با امیران و سرداران جبهه مقاومت
آقاخان که به دلال انگلستان در سند و سرزمینهای شرقی ایران تبدیل شده بود تلاشهایی را برای همراه نمودن حاکمان و امیران محلی با سیاستهای انگلستان به انجام رسانید، او در زندگینامه خود مینویسد: «چون صاحبان انکریز (انگلیسی) مرا خیرخواه خلقالله میدانستند و به مناسبت مسلمانی از من خواهش کردند که از چند نفر آدمان به دلالت میرشیرخوان و سایر خوانین بلوچیه بفرستم که بیغائله اطمینان حاصل نمایند، من هم به خواهش ایشان عمل نمودم، مگر نصایحم به بعضی اثر کرد و به اکثری مفید نیفتاد.» آقاخان که خود به سِر چارلز ناپیر پیشنهاد همکاری داده بود سعی مینمود که با یادآوری قدرت انگلیسها «امیران را وادار کند که منطق انگلیسها را بپذیرند»
2ـ3ـ4) نفوذ و کارشکنی در جبهه مقاومت
آقاخان که در برخی مذاکراتش برای سرسپردگی امیران به انگلستان، نتیجه نمیگرفت، طرحی برای تضعیف جبهه مقاومت در پیش گرفت. او که نتوانسته بود نصیرخان (امیر تالبرکلات) را از مقاومت در مقابل انگلستان باز دارد، ابتدا خواست با نفوذ در سپاه وی به کارشکنی در عملیات نظامی او بپردازد، ولی با مخالفت نصیرخان، در میان لشکریان و اردوی نظامی او حاضر شد تا آنها را در جنگ با نیروهای انگلیس مردد سازد. آقاخان مینویسد: «رفتم در اردوی مدیر موصوف (نصیرخان) و اولاً آنچه لوازم نصیحت و خیرخواهی بود در ممانعت از جنگ و واگذاری کراچیها به جا آوردم، مفید نیفتاد.»
3ـ3ـ4) سوءاستفاده از اعتماد امیران و خیانت به آنها
آقاخان که نتوانسته بود سند و بلوچستان را بدون زحمت برای انگلستان به دست آورد، سرگرد جیمز اوترم را از نقشه نصیرخان در حمله شبانه به ارودگاه نیروهای انگلیسی مطلع ساخت و او و نیروهایش را از شبیخون نصیرخان نجات داد. کمترین پیامد این خیانت، تصرف حیدرآباد توسط سرگرد اوترم در روز بعد بود. وی پس از حیدرآباد به کمک قوای انگلیسی در سرکوب خوانین (جرکه) شتافت. آقاخان این خیانت خود را اینگونه شرح میدهد: «چون قرار داده بودند که شبانه بیخبر در (چهاونی) شبیخون بزنند و اوطرم صاحب [سرگرد اوترم] و کسانی که در چهاونی بودند قتل کنند، من محض رضای الهی شبانه فرستادم و او را اطلاع دادم و شب چهاونی را تخلیه نموده و به جهازات سوار شدند و به سلامت ماندند. پس روز دیگر که اردوی آنها [نصیرخان] به جهت مقابله با افواج انکریزی حرکت کردند من هم از حیدرآباد روانه جرکه شدم و بعد از شکست و گرفتاری میرهای سند و تصرف نمودن حیدرآباد...» با این قبیل اقدامات آقاخان بود که برخی امیران خطر بیشتری از جانب او احساس میکردند تا از نیروهای انگلیسی، او خود درباره این دشمنی مینویسد: «سرداران و خوانین یاغی کاغذ ممهور به من نوشتند به ایمان مؤکد که اگر بیرون آمدی و به ما ملحق شدی فبها المطلوب والا هر وقت دست یابیم اول تو و کسان تو را قتل میکنیم بعد انکریزان (انگلیسیها) را.»
4ـ3ـ4) استفاده از جایگاه اجتماعی و مذهبی در جهت منافع انگلستان
آقاخان که با خروج از ایران احساس وابستگی بیشتری به دولتمردان انگلیسی میکرد از تمام توان نظامی و دیپلماسی و حتی ملی ـ مذهبی خود در خدمت به بریتانیا استفاده کرد، به طوری که گاهی به عنوان «تکلیف مسلمانی» یا «معاونت خلقالله [انگلیسیها]» و در مقاطعی دیگر با فراخواندن هواداران خود به حمایت از نیروهای انگلیسی و یا عدم همراهی در جبهه مقاومت، آنچه از جایگاه دینی ـ اجتماعی در اختیار داشت در خدمت به انگلستان به کار میگرفت.
حاکمان انگلیسی قندهار با استفاده از آقاخان که شخصیتی شیعی و رهبر اسماعیلیان شناخته میشد، از ائتلاف شیعیان و اهل سنت بر ضد نیروهای انگلیسی جلوگیری میکردند به طوری که آقاخان «نامههایی را که سنیهای درّانی به شیعیان قندهار نوشته و آنها را ترغیب کرده بودند جبهه مشترک مذهبی علیه انگلیسها تشکیل دهند ضبط کرد» و احتمالاً مانع از رسیدن آنها به دست شیعیان شد.
همچنین وی در تمام مسافرتهای راولینسون به مناطق اطراف قندهار با همراهی او حمایت همهجانبه خود را از نیروهای انگلیسی به نمایش میگذاشت، راولینسون در گرایش به حکمران کل هند درباره همراهی و نقش آقاخان در تحرکات انگلیس در خراسان خاوری نوشت: «فکر میکنم اگر توانستیم مدتی طولانی و با عزت در قندهار پایداری کنیم و آرام و با کارایی از آنجا بیرون رویم، مرهون مساعی روزافزون و نفوذ نیرومند آقا[خان] بودهایم.»
از دیگر اقداماتی که آقاخان با استفاده از عنوان اجتماعی و مذهبی خود برای نفوذ و استقرار هر چه بیشتر انگلستان در خراسان خاوری انجام داد به کارگیری گروهی از هواداران و پیروان مذهبی خود در جمعآوری اخبار و گزارشها و تبادل آن از میان بومیان که حداقل آنهایی بود که بیگانه دانسته نمیشدند. وی «گزارشهایی از حرکتهای سرِّی افغانهای قندهار که با بلوچهای سند متحد شده بودند، نقشه به راه انداختن جهاد مقدس بر علیه انگلستان و اطلاعاتی در مورد اوضاع ایران و گسترش مشکلات مرزی بین ایران و عثمانی» را به وسیله یاران خود در مناطق شرقی و مرکزی ایران تهیه و به اطلاع مستشاران انگلیسی میرساند، همچنین «راولینسون در اوضاع آشفته قندهار که احتمال حمله یارمحمد (امیرهرات) به مواضع انگلیسیها در قندهار نیز مطرح شده بود، از سواران آقاخان به عنوان پیک بین هرات و قندهار استفاده میکرد» و البته در برخی مواقع نیز مانند گذشته با سوءاستفاده از اعتبار مذهبیاش و البته به پیشنهاد دوستان انگلیسیاش اعلامیهها و اسنادی را جعل مینمود، که جعل چند نامه و بیانیه برای مأیوس کردن امیران از حمایت شاه شجاع بر ضد نیروهای انگلیسی از آن جمله است.
5ـ3ـ4) یاری انگلستان در سرکوب مقاومتهای مردمی
آقاخان که تنها مسلمان قابل اعتماد برای راولینسون بود با استفاده از تجربیات نظامی خود به «تشکیل یک گروه شبه نظامی پرداخته» و نیروهای انگلیسی را در مقاطع مختلف یاری نمود، چنانچه وقتی ژنرال «نات» برای تعقیب مهاجمان افغان از قندهار خارج شد، آقاخان و گروه سه هزار نفری او از عقبه و اردوگاه نظامیان انگلیسی حفاظت کرد به طوری که نات، خدمات او را سزاوار تقدیر دانست. او همچنین در ماههای آوریل و می که به علت کمی نیروهای انگلیسی، قندهار شب هنگام مورد هجوم قوای ضدانگلیسی قرار میگرفت، کنترل و حفاظت شهر را به عهده داشت، جان نثاری آقاخان و شبه نظامیان هوادارش به حدی بود که راولینسون، جنگیدن آقاخان را چنین توصیف میکند: «چون در تمام مدت عملیات جنگی، ما (او و آقاخان) سواره با هم بودیم، میتوانم مثبت درباه دلاوریهای آقا در این جنگ به خصوص، و همچنین درباره برادرزادهاش که در کنار من سوار بر اسب بود و هنگام حمله تیری به سرش اصابت کرد، صحبت کنم.» آقاخان در زندگینامه خود همکاریهای نظامیاش را با نیروهای انگلیسی چنین شرح میدهد: «مکرر جنگها واقع شد و من در همه جنگها بودم و بعد امکان معاونت خلقالله (نیروهای انگلیسی) را مواظبت مینمودم چون تفصیلش در دفاتر انکریزیه ثبت است.»
4ـ4) توطئهچینی و ایجاد فتنه در ایران
انگلستان که مقاومت برخی سران بلوچ را مانع از دستیابی به مناطق غربی و هممرز با ایران میدید برای به فرمان درآوردن آنان طرحی را برای تصرف قلعه (بمفهل) در بلوچستان ایران، با هدف محصور شدن سران بلوچ و تهدید آنها آماده کرد و اجرای آن را به محمدباقر خان، برادر آقاخان سپرد. آقاخان در اجرای این طرح که آن را راهی برای تحقق آرزوی دیرینه خود و حکومت بر کرمان میدانست، ابتدا نیروهای تحت فرمان خود را به فرماندهی برادرش محمدباقرخان در ربیعالاول 1260 از راه مکران و چابهار به بلوچستان ایران فرستاد و در مرحله بعد با نامهنگاری، خواستار حمایت برخی سران محلی در ایران، از این سپاه شد. او در نامههای خود «با جملاتی شاهانه هوادارانش را تشویق به شورش کرده و وعده میداد که در صورت پیروزی، ثروتمند خواهند شد و تهدید میکرد که مجازاتی سخت در انتظار دشمنان اوست (و به لطف خدا با کشتن بزرگ و کوچک انتقام میگیرد).» او به برادرزادة خود گفته بود «اگر ده لک هم خرج میشود مضایقه نکنند و حتماً بمفهل را تسخیر نمایند.»
وی همچنین مینویسد: «بعد از مدتی به جهت تقویت و تأکید در تسخیر ملک مذکور، برادر دیگرم سردار ابوالحسنخان را نیز با تدارک تمام، مأمور کردم که بعد از تلاقی بالاتفاق در فتح بمفهل لوازم جد و جهد را مبذول دارند.» انگلستان نیز این تهاجم جدید آقاخان به ایران را حمایت میکرد، به طوری که عاملان کمپانی هند شرقی «مکرر از نارضایتی طوایف بلوچ و سادهلوحی آنان علیه دولت مرکزی ایران استفاده کردند.» همچنین «آن طور که ایرانیها بعدها کشف کردند پیکهای آقاخان به کرمان «تفنگهایی نیز برای کمک به شورشیان با خود میبردند.» اما بعد از دو سال این لشکرکشی به سبب مقاومت قشون ایران با شکست روبهرو شد و ابوالحسنخان به اسارت قشون قاجار درآمد. در نامههایی که از وی به دست آمده بود، آقاخان «به برادرش سفارش کرده بود شورش و بلوا را با شدت دنبال و در عین حال شاه را با هدایایی از جمله فیل و دیگر حیوانات سرگرم کند.»
برخی محققان بر این باورند که اینگونه اقدامات آقاخان علیه سرزمین مادری خود، بیانگر آرزوی دیرینه وی (حکومت بر ایران) بوده است: «زمانی که آقاخان اول برای نخستین بار به هند آمد، قصد نداشت که در این سرزمین ماندگار شود، او امیدوار بود قوایی در آنجا گرد آورده و احتمالاً با جلب حمایت انگلیسیها برای تصرف ایران وارد جنگ با این کشور شود.» حتی آقاخان سوم نیز که به طورکلی از حکومت بر ایران مأیوس شده بود، این آرزو را در هند جستجو میکرد، چنان که در مناسبتهای مختلف از حاکمان انگلیسی تقاضا کرده بود که مناطقی را به او واگذار نمایند تا در آن تشکیل حکومت دهد.
5) روابط ایران و انگلستان در موضوع آقاخان
تحرکات جدید آقاخان در کرمان و بلوچستان، از سوی شاه ایران عملی خصمانه تلقی شده بود، بر اساس مادة 10 پیماننامه 1814 بین دولتهای ایران و انگلستان مبنی بر استرداد فراریان و گریختگان، دولت ایران خواستار استرداد آقاخان شد. همچنین دولت ایران شکوائیه دیگری را علیه انگلستان مبنی بر استفاده قلمرو آن کشور برای لشکرکشی به بمفهل در ایران و تحریک قبایل به شورش علیه دولت مرکزی و همراهی در تجاوز، مطرح ساخت. در پاسخ، دولت انگلستان از ایران خواسته بود که با توجه به خدمتهای آقاخان به امپراتوری بریتانیا از اجرای این ماده پیماننامه 1814م «با روحیه دوستانه» چشمپوشی شود در عوض دولت انگلستان متعهد میشود که اقامتگاه آقاخان را از بمبئی به کلکته منتقل سازد.
1ـ5) وساطت انگلستان برای بازگشت عزتمندانه آقاخان به ایران
در 14 فوریه 1847 جاستین شیل، سفیر انگلستان در تهران درخواستی را از سوی فرماندار انگلیسی هند به دولت ایران تسلیم کرد که به موجب آن از دولت ایران خواسته شده بود که آقاخان بدون هیچگونه اعلام جرمی، با احترام و نفوذ سابق به ایران بازگردد و به حکومت کرمان منصوب شود. حاجیمیرزاآقاسی، صدراعظم وقت ایران با این درخواست با وجود خسارات و تهدیداتی که آقاخان، متوجه دولت ایران نموده بود، مشروط بر اینکه به سیستان و کرمان متوجه نشود و به زندگی معمول خود در محلات بپردازد، موافقت کرد.
2ـ5) پاسخ امیرکبیر به درخواست انگلستان
بعد از مرگ محمدشاه قاجار در 6 شوال 1264/4 سپتامبر 1848 و روی کار آمدن شاه و صدراعظم جدید، روزنههایی از امید در دل آقاخان گشوده شد. وی در هفتم دسامبر همان سال با حمایت دولتمردان انگلستان برای بازگشت آزادانه به ایران و دستیابی به حکومت کرمان به رایزنی پرداخت، اما پاسخ قاطع و سرسختانه امیرکبیر به درخواست انگلستان، آقاخان را بار دیگر از بازگشت به ایران ناامید کرد، چرا که امیرکبیر در صورتی با بازگشت آقاخان به ایران موافقت کرده بود که او در مرز به عنوان مجرمی فراری تحویل مقامات ایرانی گردد.
3ـ5) توسل به فیل برای بازگشت به ایران
آقاخان که به راستی از بازگشت به ایران ناامید شده بود با انتصاب میرزاآقاخان نوری به منصب صدراعظمی، آخرین تلاش خود را با توجه به روابط دوستانهاش با صدراعظم جدید به کار بست. وی با شناختی که از شاهان قاجار داشت هدایایی را ـکه یک فیل و یک زرافه از آن جمله بود ـ به دربار ایران فرستاده و خواستار بازگشت آزادانه به کشور شد. ولی ناصرالدین شاه قاجار تنها با رفع حصر املاک او موافقت کرد.
اصرار آقاخان بر تأثیرگذاری در تحولات ایران و طرحریزی شورشهای متعدد در مناطقی از ایران باعث شده بود که دولتمردان انگلیسی، حضور او را در قلمرو بریتانیا به سود روابطشان با ایران ندانند. چنانچه جاستین شیل، سفیر انگلستان در تهران به پالمرستون، وزیر امور خارجه گوشزد کرده بود که ادامه حضور آقاخان در بمبئی به روابط ایران و انگلستان لطمه خواهد زد. از این تاریخ که روابط ایران با انگلستان پس از منازعات هرات رو به بهبود میرفت و به تدریج از کارآیی آقاخان و نقشآفرینی آقاخان در تحولات هند کاسته میشد، دولتمردان انگلیسی نیز تمایل چندانی به حضور آقاخان در هند نداشتند و حتی از بازگشت او به ایران حمایت میکردند. از حوالی سال 1849م دولت ایران نیز تقاضایی را مبنی بر استرداد آقاخان ارائه نداد و حتی خواهان اقامت آقاخان در هند شد. «در سپتامبر 1849م سروان فارانت یکی از نمایندگان رسمی انگلیس در تهران به پالمرستون گزارش داد که مقامات ایرانی میخواهند که انگلیسیها آقا را فعلاً در هند نگهدارند.» در این مقطع که آقاخان به مثابة مهرة سوخته دانسته میشد پالمرستون (وزیر امور خارجه انگلستان) از سفیر این کشور در تهران خواسته بود که با انجام تحقیقاتی گزارش دهد که «آیا دلیل واقعاً باارزشی برای نگهداشتن آن شخص در خارج از ایران وجود دارد یا نه. در هفتم فوریه 1850 شیل پاسخ داد که با امیرانتظام ملاقات کرده و وزیر ایرانی پاسخ داده است که اگر این خائن رسوا به کشور بازگردد اسباب زحمت بسیار خواهد بود... او با شاه جنگیده و بعد از رانده شدن از ایران در فرصتهای مختلف کوشیده است با انتشار اسناد فتنهانگیز در کرمان شورش به پا کند.» در 17 آوریل 1851 اجلاس مدیران کمپانی هند شرقی پس از دریافت درخواست ایران مبنی بر اقامت آقاخان در هند چنین تصمیم گرفت: «لازم نیست آقا به بنگال بازگردد مگر اینکه پس از مشورت با دولت ایران، آن دولت مخالفت خود را با اقامت او در بمبئی تجدید کند و یا آقا در توطئه یا دسیسهای شرکت کند، باید به روشنی به او گفته شود، اجازه اقامت او در بمبئی منوط به اجرای این دو شرط است.» آقاخان که شدیداً در موضع انفعال قرار گرفته بود در فردای همان روز به ویکونت فالکلند حاکم بمبئی نوشت: «هرگز قصد نداشتم در انجام وظایفم در قبال دولت ایران کوتاهی کنم، دلیل مقصر دانستن من در گذشته حالت و مشرب تند حاجمیرزا آقاسی بود که وادارم کرد دربار ایران را ترک کنم، الحمدالله همه مردم ایران در دورة شاه فعلی و حکومت صدراعظم کنونی خوشبختاند و من جز دعا برای حفظ دولت ایران کار دیگری نخواهم کرد که احتمالاً به توطئه و دسیسه بینجامد.» و این در حالی بود که او هدف خود را در شورش کرمان رها ساختن مردم از ستمگری محمدشاه قاجار اعلام نموده بود. از این زمان به بعد، دیگر آقاخان از دولت ایران درخواست بازگشت عزتمندانه نکرد و به اقامت در هند تحت حمایت بریتانیا رضایت داد.
نتیجه
فرقه آقاخانیه که نسخهای جدید و به روز از اسماعیلیان نزاری قاسمشاهیاند با اصلاحات و تجدیدنظرهای گسترده در آموزهها و رویکردهای دینی، اجتماعی و سیاسی، دورهای را تجربه میکنند که کمتر به سابقة ادعایی زعامتشان در «الموت» یا «مصر» شباهت دارد، چرا که رهبران این فرقه با فاصله گرفتن از حوزههای نظری و کلامی، تجدید حیات خود را تنها در گرو تحصیل اقتدار سیاسی به واسطه سود جستن از فرصتهایی دانستهاند که در خلال منازعات و معادلات سیاسی واقع میشود. چنانچه سیدابوالحسن شاه (جدّ آقاخان) که در کرمان به آقای مطلق شهرت داشت «با استفاده از هرج و مرج [دورة] زندیه و قاجار برای خود حکومتی تشکیل داد.» امامان نزاری در دورة جدید (انجدان) نیز با دیدگاهی بلندپروازانه و البته موفق توانستند حتی از منازعات قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای درصدد دستیابی به جایگاهی سیاسی و اجتماعی برآیند. این نیاز عمومی و متقابل اقلیتها به حامیان بیگانه و قدرتهای فرامنطقهای و گروههای وابسته و وفادار باعث شد که طرف مقابل این تعامل نیز به خوبی از تواناییها و استعدادهای ذاتی، اجتماعی و دینی این اقلیت چنانچه در جوامع و کشورهای دیگر آزموده بود، بهره ببرد. نه تنها رهبران این فرقه بلکه دولتمردان انگلیس نیز در اجرای رویکردهای سیاسی خود در منطقه وجود چنین اقلیتهایی را ضروری یافتند، چرا که پیدایش و احیای چنین فرقههایی، عامل مهم در از هم گسیختگی مذهبی و در نتیجه اجتماعی و سیاسی خواهد بود و به این وسیله آنها قادر خواهند بود علاوه بر یافتن حامیان داخلی و تحت تأثیر قرار دادن نهضتها و حرکتهای اصلاحی، زمینهساز شکلگیری نظامهای سیاسی وابسته و غیرمتکی به ملتها به واسطه حاکمیت اقلیت بر اکثریت باشند که در این صورت سلطه قدرتهای استعمارگر حتی پس از استقلال ظاهری کشورها استمرار خواهد یافت. انگلستان با حمایت اقتصادی، نظامی و حقوقی از رهبر و امام فرقه آقاخانیه چه در تحرکات سیاسی وی در ایران و چه در بحرانهای اجتماعی و حتی اغتشاشات داخلی و فرقهای، زمینهساز شکلگیری فرقهای شد که در آینده توانست خدمات فراوانی را نه تنها در معادلات داخلی ایران و هند بلکه در عرصه بینالمللی به انگلستان نماید، آقاخانها در حقیقت نمایندگان و مدافعان سرسخت انگلستان در جوامع شیعی، اسلامی و حتی ملی ایران و هند بودند. آنها گاهی زبان انگلستان در وعده و وعید دادن به دیگران و گاهی زبان مسلمانان در حمایت از انگلستان و در برخی مقاطع دیگر به عنوان شمشیر انگلستان در سرکوبی مقاومتها به ایفای نقش پرداختند. اگرچه با خروج انگلستان از خراسان خاوری، آقاخان به مهرهای سوخته تبدیل میشد ولی بار دیگر چالشها و بحرانهای پیش روی انگلستان در هند و جهان اسلام فرصتی در اختیار آنها گذاشت که وفاداری خود را به نمایش گذاشته و بر کارآیی خود در این بحرانها تأکید ورزند، آقاخانها در این دوره که توسط انگلیسیها شایسته شخصیتسازی دانسته شده بودند، فرصت آن را یافتند که در جنگ جهانی اول و دوم و در عرصه بینالملل البته به صورت محدود و تنها در حوزه حفظ منافع بریتانیا نقشآفرینی کنند.
جانشینان آقاخان گرچه تمایلی برای بازگشت به ایران از خود نشان نمیدادند ولی به تحولات ایران علاقهمند بودند چنان چه آقاخان سوم «در طلوع جنگ جهانی دوم با رضاشاه مکاتبه داشت و در 1360ق/1941م برای جلوگیری از سقوط او، کمی قبل از اشغال ایران توسط متفقین، طی تلگرافی از سوئیس، وی را تشویق به مداخله در جنگ به سود متفقین کرد.»
عادیسازی روابط آقاخانها با پادشاه ایران به خصوص در دورة پهلوی چنان رونق یافت که در 1368ق/1949م با درخواست آقاخان سوم برای دریافت تابعیت ایران از طرف محمدرضا پهلوی موافقت و حتی مفتخر به عنوان «حضرت والا» از سوی شاه ایران شد. البته میتوان یکی از عوامل تقویت روابط با سلسله پهلوی را علاوه بر وجود منافع و مصالح سیاسی، همگرایی در برخی از اندیشهها دانست. چنانچه آقاخان سوم در عرصه سیاسی، با ترویج نظریه جدایی دین از سیاست معتقد بود: «سیاست از مذاهب باید جدا باشد و فکر من این است که اتحاد ممالک مسلمان دنیا، روی تعلیم و تربیت و اقتصادیات باشد و بس.» بر این اساس وی رضاخان پهلوی و تغییرات فکری و فرهنگی و اجتماعی او را در ایران چنین توصیف میکرد: «دورة جدید ایران شروع شده است و تحتنظر رضاشاه که مردی سیاسی و صاحب نفوذ و قدرت و تدبیر است، حکومت ایران بزودی ترقی خواهد کرد.»
آقاخان (پرنس کریم آقاخان، آقاخان چهارم) در دوران معاصر بیشتر سعی دارد به عنوان مدیری توانا و انساندوست شناخته شود تا وارث سلسلهای که میکوشید به قدرت سیاسی حتی به قیمت به استعمار کشیده شدن کشورشان دست یابد. او را که میتوان بیگانه از افکار و اندیشههای بلندپروازانه و خشونتآمیز پدرانش دانست، اقدامات و فعالیتهای خود را در سرمایهگذاریهای اقتصادی، خدمات بهداشتی و آموزشی، مؤسسات علمی و پژوهشی و گروههای رسانهای متمرکز نموده است، که شاید بتوان آن را تلاشی در جهت تطهیر تاریخ این فرقه یا بازگشتی آشکار از رویکردهای گذشتهشان دانست. هر چند که گروهی بر این باورند «همزمانی قدرت گرفتن و گسترش اسماعیلیان در قرون اخیر با بروز و ایجاد فرقههای استعماری بهاییت و بابیت در ایران مصادف بوده است که این مسئله نزدیکی شعارها و آموزههای بهاییت و اسماعیلیان مدرن را کاملاً محسوس میکند... تجربه نشان داده است که غرب برای به حاشیه راندن و تضعیف انگیزهها و حرکتهای اسلامی، از سیاست موازیسازی و ایجاد تفرقه مذهبی و قومی استفاده کرده است و میتوان انتظار داشت غرب مجدداً از این حربه در جهت مقابله با امواج شیعی در منطقه استفاده نماید... به نظر میرسد بازیگران عرصه بینالملل، به خصوص انگلستان، برای به حاشیه راندن جریان اصلی شیعه در منطقه که نشانههای خیزش آن در عراق نیز به چشم میخورد از فرقه اسماعیلیه و شبکه آقاخان استفاده خواهند کرد.»
منابع
1. الگار، حامد، شورش آقاخان محلاتی و چند مقاله دیگر، ترجمه ابوالقاسم سرّی، تهران، انتشارات توس، 1370.
2. بخش تاریخ، «آقاخان»، دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1374.
3. بوس، ماهر، آقاخانها، ترجمه محمد هاتف، تهران، کتابسرا، 1376.
4. بهمنپور، محمد سعید، اسماعیلیه از گذشته تا حال، تهران، فرهنگ مکتوب، 1386.
5. پی هاردی، مسلمانان هند بریتانیا، ترجمه حسن لاهوتی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، آستان قدس، 1369.
6. تارم، میثم، تاریخ و عقاید اسماعیلیه آقاخانیه، کرمان، کرمان شناسی، 1381.
7. حسینی، محمدحسن (آقاخان)، عبرت افزا، تهران، چهر، 1325.
8. خورموجی، محمدجعفر، حقایقالاخبار ناصری، به کوشش حسین خدیوجم [بیجا، بینا]، 1363.
9. دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، فزان روز، 1375.
10. دفتری، فرهاد، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، فریدون بدرهای، تهران، فرزان روز، 1378.
11. ساسانی، خانملک، سیاستگزاران دورة قاجار، تهران، بابک، 1338.
12. ساعی، محسن، آقاخان محلاتی و فرقه اسمعیلیه، تهران، 1329.
13. سایکس، سرپرسی، تاریخ ایران، ترجمه سید محمدتقی فخرداعی گیلانی، تهران، کتب ایران، 1330.
14. شمیم، علیاصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، افکار، 1374.
15. شیرازی، محمد معصوم، طرائق الحقایق، تصحیح محمدجعفر محجوب، تهران، کتابخانه سنایی، [بیتا].
پینوشتها:
برگرفته از کتاب مجموعه سخنرانی، مقالات و میزگرد همایش ایران و استعمار انگلیس منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی