30 خرداد 1400

سرگذشت کتاب در دوره ی پهلوی ها


نرگس امیرسرداری

 سرگذشت کتاب در دوره ی پهلوی ها

در دوره و زمانه ای که آمار بی سوادهای جامعه از باسوادها بیشتر بود، صحبت درباره ی کتاب خوانی بیهوده و عبث می نماید. دکتر حداد عادل درباره ی وضعیت سوادآموزی قبل از انقلاب اسلامی می گوید: پیش از انقلاب 75 درصد کودکانی که باید به مدرسه می رفتند اصلاً ثبت نام نمی شدند. حال بماند که از آن گروه که ثبت نام می شدند چه تعداد و تا چه مقطعی درس می خواندند. در جامعه ای این چنینی معلوم است که وضعیت کتاب و کتاب خوانی چه اوضاع غم انگیزی دارد.

مرحوم فلسفی درباره شیوه سانسور کتابها در زمان پهلوی خاطره ی جالبی برای امام گفت که حاضران می گویند بعد از تعریف آن امام چنان می خندید که شانه هایش می لرزید. در حالی که کم تر شده کسی خنده ی معمولی امام را هم ببیند!!!

سانسور و نشر کتاب

شاید یکی از دلایل مهم رکود انتشار کتاب در آن سال ها سانسور شدید و اعمال فشارهای مختلف علیه ناشران، نویسندگان و حتی کتاب خوان ها بوده است. مرحوم فلسفی زمانی که امام در مدرسه ی رفاه بودند، سه چهار روز بعد از ورود ایشان به ایران، بعد از مدت ها سخن رانی کرد و خاطره ی جالبی برای امام گفت که نشان دهنده ی سانسور احمقانه ی دوران پهلوی هاست. فلسفی تعریف می کرد، کتاب فروشی به من می گفت در زمان رضاشاه اداره ی اطلاعات شهربانی هر کتابی را که می خواست چاپ شود باید می دید و روی صفحات آن مهر روا می زد تا چاپ خانه چاپ کند. من دیوان حافظ را، که بارها چاپ شده بود، به شهربانی بردم تا اجازه ی چاپ بگیرم. متصدی گفت بدهید و یک ماه دیگر بیایید. گفتم این دیوان بارها چاپ شده. گفت خیر، زودتر از یک ماه نمی شود. یک ماه دیگر رفتم و دیدم غیر از یک صفحه باقی صفحات مهر روا زده است. بعد آن یک صفحه را باز کرد و گفت این شعر را باید عوض کنی:

رضا به داده بده وز جبین گره بگشا

که بر من و تو در اختیار نگشادست

گفتم آقا، این شعر، شعر حافظ است. من چطور آن را عوض کنم؟ بر فرض که عوض کنم، جای آن چه بگذارم؟ متصدی گفت چون کلمه ی رضا اسم اعلی حضرت همایونی، رضاشاه کبیر است، آن را بردار و کلمه ی دیگر به جای آن بگذار. مثلاً حسن به داده بده، تقی به داده بده، نقی به داده بده!!!حاضران می گویند بعد از تعریف این مطلب امام چنان می خندید که شانه هایش می لرزید. در حالی که کم تر شده کسی خنده ی معمولی امام را هم ببیند!!!

پایین بودن سطح سواد و فرهنگ عمومی، نقص نظام آموزشی، عدم اعتیاد به مطالعه، کافی نبودن دانش و تخصص ناشران، کافی نبودن سرمایه و سرمایه  گذاری  به ویژه در تولید چاپ و نشر، فقدان سیاست ها و برنامه های آینده نگر

و هماهنگ، چه در بخش عمومی چه در بخش خصوصی، ضعف مدیریت نشر و  یاری نرساندن رسانه ها به کتاب.»

بیسوادی بلای جان کتاب

سرگذشت کتاب در دوره پهلوی ها

پایین بودن سطح سواد- 55 درصد بی سواد- پایین بودن تعداد کتاب خوان ها، پایین بودن تعداد کسانی که در مدارس یا آموزش عالی شرکت می کردند، بی کیفیتی کتاب های منتشره، نبود قانون مدون نشر و نظام معین حقوق مولفان و ناشران و توزیع نامناسب و نامتوازن کتاب در سطح کشور مشکلات مهم و اساسی کتاب و کتاب خوانی در کشور بود که شاید تا حدودی به سیاست های استعماری کشورهای غربی در دوره ی پهلوی اول و دوم هم بستگی داشت. زیرا آن ها نمی خواستند با بالا رفتن سطح آگاهی های مردم سطح توقعاتشان بالا رود و برای مستشاران غربی، که در ایران کار می کردند، دردسر درست کنند.

من دیوان حافظ را به شهربانی بردم تا اجازه ی چاپ بگیرم. گفت بدهید،یک ماه دیگر بیایید.رفتم و دیدم یک صفحه را مهر روا نزده!گفت این را باید عوض کنی:رضا به داده بده …گفتم شعر حافظ را من چطور عوض کنم؟جای آن چه بگذارم؟ متصدی گفت چون رضا اسم اعلی رضاشاه کبیرست چیز دیگر مثلاً حسن به داده بده، تقی و نقی به داده بده!!

کتاب خانه ها

غیر از این ها، نکته ی مهم دیگر بی توجهی به کتاب خانه های بود که می توانست برای کسانی که کتاب می خوانند، اما توان خرید کتاب ندارند محفل خوبی برای مطالعه باشد. ما پیش از انقلاب فقط حدود سیصد و هفتاد کتاب خانه در کشور داشتیم که بیشترشان هم در شهرهای بزرگ بودند. در آن کتاب خانه ها حدود 5/2 میلیون نسخه موجود کتاب بود و نزدیک به 123271 نفر عضو داشتند.

اوضاع غم انگیز نشر کتاب

وضع کتاب و نشر در ایران چنان خراب بود که کتاب های درسی ایران تا سال 50 در کشور های دیگر منتشر می شد. برای همین معمولاً دیر به دانش آموزان و دانشجویان می رسید و خود علت دیگری برای عقب ماندگی ملت بود. در سال پایانی حکومت پهلوی هم تیراژ کتاب های درسی 35 میلیون جلد بود که 15 میلیونش را ناشران خارجی چاپ می کردند.

 

حمید محسنی، مدیر انتشارات کتابدار، می گوید: «بر اساس آمارهای موجود در سال 1320 تعداد 328 عنوان کتاب در ایران منتشر شده و این رقم تا سال 1342 حداکثر تا  تعداد 800 عنوان در نوسان بوده است. در سال 1343، تعداد 1048 عنوان کتاب منتشر شده است. این رقم در سال 1357 (سال پیروزی انقلاب) حداکثر به تعداد 3000 عنوان رسیده است. به عبارت دیگر در فاصله ی سال های 1343 تا 1357 متوسط تولید کتاب حدود 2500 عنوان کتاب در سال بوده است.» دکتر عبدالحسین آذرنگ هم در مقاله ی «دوره های عادی و بحرانی نشر کتاب در ایران در نیم قرن اخیر» نوشته اند: «سال 1338 در کشوری که حدود 20 میلیون جمعیت داشت، فقط 485 عنوان کتاب منتشر می کردند؛ یعنی به ازای هر یک میلیون نفر 24 عنوان کتاب. سال 1340 تعداد کتاب ها 587 عنوان شد و سال 1349 چهار هزار و سیصد و پنجاه و نه کتاب؛ یعنی به ازای هر یک میلیون نفر 88 عنوان. در سال 1350 تعداد 3474 عنوان کتاب منتشر شد و سال 55 تعداد 1689 کتاب که حتی نسبت به 11 سال قبلش هم کم تر بوده است.» دکتر آذرنگ می گوید: «به طور کلی اگر بخواهیم از 1320 تا 1357، را از لحاظ تولید و نشر کتاب در نظر بگیریم باید این موارد را در نظر بگیریم: پایین بودن سطح سواد و فرهنگ عمومی، نقص نظام آموزشی، عدم اعتیاد به مطالعه، کافی نبودن دانش و تخصص ناشران، کافی نبودن سرمایه و سرمایه گذاری به ویژه در تولید چاپ و نشر، فقدان سیاست ها و برنامه های آینده نگر و هماهنگ، چه در بخش عمومی چه در بخش خصوصی، ضعف مدیریت نشر و یاری نرساندن رسانه ها به کتاب.»

 


سایت تبیان