18 خرداد 1400
شورش در خراسان در ابتدای سلطنت رضاخان (اسناد وزارت خارجه آمریکا)
با توجه به گزارش میلسپو، معلوم بود که بزودی مشکلی جدی در قالب یک شورش بزرگ در خراسان اتفاق خواهد افتاد. در فوریه 1925، ژنرال جان محمدخان، به فرماندهی نیروهای نظامی (امیر لشگر) خراسان منصوب شده بود. او رییس نظمیه مشهد را برکنار «و چندین افسر پلیس را به دلیل برگزاری جلسات محرمانه و انتقاد از سیاستهای رضاخان دستگیر، و نظم کامل را حکمفرما کرد. سیاست فرمانده جدید این است که... به کسی اجازه انتقاد از سیاستهای دولت مرکزی را نمیدهد. در ماه مارس [1925] اقدامات شدیدی علیه قبایل ترکمن صورت گرفت. خان بجنورد* به همراه پنج برادرش بار دیگر دستگیر و تا زمان برگزاری دادگاهشان به اتهام خیانت محبوس شدهاند.»[1] فیلیپ در گزارش مورخ 30 ژوئن 1926 خود اوضاع مشهد را اینگونه توصیف میکند:
احتراماً به اطلاع میرساند که مسئله ارتش تمام توجه دولت و مردم ایران را به خود جلب کرده است. گزارشهای متعددی که طی چندین ماه گذشته از ایالات مختلف واصل گردیده بیش از پیش آشکار ساخته است که رفتار سرکوبگرانه و ظالمانه فرماندهان ارتش موجب بیاعتباری و عدممحبوبیت شاه و نهاد نظامیاش در میان شده است. از قرار معلوم؛ این فرماندهان در مواقع مختلف مبالغ کلانی پول از مردم اخاذی کرده و مانع از جمعآوری مالیاتهای قانونی توسط مأموران وزارت مالیه شدهاند. هیچ اطلاع دقیقی از مبالغی که ارتش از مردم گرفته در دست نیست، ولی میگویند مبالغ کلانی است. مثلاً، اطلاع موثق دارم که فرمانده نظامیان مشهد در ماه آوریل گذشته پیش از عزیمت به تهران به منظور شرکت در مراسم تاجگذاری شاه، مبلغ سیصد و پنجاه هزار تومان عمدتاً از مردم این شهر جمعآوری کرد. علیرغم مبالغ هنگفتی که از محل اعتبارات خزانه کشور و از منابع دیگر در اختیار وزارت جنگ است، معلوم شده است که پرداخت حقوق تعداد زیادی از نظامیان مدتهاست که به تعویق افتاده است. گزارشها حکایت از آن دارد که پرداخت حقوق اکثر سربازان خارج از پایتخت از چهار تا هشت ماه به تعویق افتاده است. در عین حال، اسرافکاریهای زیادی در همة ادارات ارتش میشود... از قرائن پیداست که امکان ندارد شاه، حداقل، از برخی خلافکاریهای فرماندهانش در گذشته بیخبر باشد. البته، بعضیها معتقدند که او هم از این خلافکاریهای بینصیب نمانده است، ولی مسلماً در اینباره مطمئن نیستم. اگر این ماجرا صحت داشته باشد، شاه میبایست در آینده نزدیک اقداماتی برای اصلاح اوضاع انجام بدهد، که موجب نارضایتی جدی مردم شده و اگر ادامه یابد نه فقط بر تسلط شاه بر مردم ایران شدیداً تأثیر میگذارد، بلکه آیندة تاج و تخت او را نیز متأثر خواهد ساخت... از صحبتهای پراکندهام با وزیر مختار تودار بریتانیا که هیچ گاه صداقت زیادی در ارتباط با اوضاع فعلی از خود نشان نداده است، فهمیدهام که اوضاع آشفته فعلی ارتش دولت متبوع او را بسیار نگران ساخته است. میگویند که نگرانی دولت بریتانیا بیشتر به سبب آن است که این کشور خواهان ادامه حضور ارتشی نسبتاً قوی و کارآمد در مرزهای روسیه است. لازم به ذکر می دانم که حضور یک هیأت نظامی انگلیسی در ایران، آن هم در چنین موقعیتی... شدیداً بر خلاف میل مردم- چه نظامی و چه غیرنظامیـ است، و به شدت از محبوبیت شاه خواهد کاست.[2]
فیلیپ در 3 ژوییه 1926 مینویسد:
از زمان نگارش گزارش شماره 118 مورخ 30 ژوئن 1926 خود که اوضاع نظامی ایران را گزارش کردم، اخباری از منابع موثق به دست من رسیده است که از وخامت اوضاع خراسان حکایت دارد. اطلاعاتی که فعلاً توانستهام به دست بیاورم از این قرار است که روزهای 29 و 30 ماه گذشته دو هنگ کامل از افسران و سربازان مستقر در بجنورد علیه دولت سر به شورش برداشتهاند. خبر رسیده است که این شورشیان به قصد تصرف مشهد به سمت این شهر به راه افتادهاند. اطلاع یافتهام که فقط دو هزار نیرو در پادگان فعلی مشهد مستقر هستند. چنانکه گزارش شده است، فرمانده نظامیان مشهد مدتهاست که به اخاذی از مردم غیرنظامی منطقه مشغول است، و به همین دلیل بعید نیست که شورش علیه شاه و دولتش ابعاد گستردهتری در آنجا پیدا کند. مقامات نظامی پایتخت تلاش دارند تا به هر وسیله ممکن نیروی کمکی بیشتری به مشهد اعزام کنند، و حتی مردم را وادار کردهاند تا با اتومبیلهای شخصیشان به آنها کمک کنند. چند روز پیش به طور محرمانه خبر رسید که سربازان مستقر در سلماس، در آذربایجان، سر به شورش برداشته و یک یا دو افسر را نیز با ضرب گلوله به قتل رساندهاند. اطلاعات بیشتری در اینباره در دست نیست. شکی نیست که رفتار فرماندهان قشون در ایالات بی شباهت به سوءرفتار فرمانده نظامیان خراسان نیست، هر چند احتمالاً در مقیاسی کوچکتر. اخیراً شنیدهام که در شیراز هم مردم به همین اندازه ناراضیاند، که دلیلش به تعویق افتادن پرداخت حقوق سربازان از یک طرف و اخاذی فرماندهان نظامی از مردم عادی از طرف دیگر است. این اوضاع و احوال به شدت حیثیت شاه را خدشهدار ساخته است، و اکنون وقت آن است که شاه این بیحالی را کنار بگذارد و اندکی از آن انرژی و ذکاوتی را که در ایجاد ارتش خود نشان داد برای متوقف ساختن سوء استفاده فرماندهانش از قدرت به کار بگیرد.[3]
در تاریخ 5 ژوییه 1926 فیلیپ در تلگراف خود مینویسد:
دو هنگ کامل مستقر در بجنوردِ خراسان پنج روز پیش سر به شورش برداشتند. دولت مرکزی از مردم درخواست اتومبیل کرده و نیروی کمکی و چند هواپیما به محل اعزام داشته است. اندکی پیش نیز شورش کوچکتری در سلماسِ آذربایجان اتفاق افتاد که به غارت اموال و مرگ یک افسر انجامید. در سرتاسر کشور در داخل و خارج ارتش نارضایتیهای گستردهای وجود دارد. این شورشهای ناگهانی اصولاً به دلیل عدم پرداخت حقوق سربازان و خلافکاری فرماندهان ارتش و غارت اموال مردم است.[4]
روز 10 ژوییه: «اگرچه اطلاعات بیشتری در دست نیست، ظاهراً اوضاع نامساعدتر شده است. شاید پس از تشکیل جلسه مجلس جدید در یازدهم ژوییه اوضاع روشنتر شود.»[5]
همزمان با شورشهای خراسان و آذربایجان، در بلوچستان هم شورشهایی در گرفت. در تاریخ 3 ژوییه 1926، کنسول آمریکا در مورد شورش آذربایجان گزارش میدهد: «احتراماً به اطلاع میرساند که بر اساس اخبار واصله از حسنعلیخان، کارمند کنسولگری آمریکا در تبریز، در 26 ژوئن 1926، نیروهای مستقر در سلماس، سر به شورش برداشته و افسر فرمانده خود را به قتل رساندند. بر اساس برخی گزارشهای تأیید نشده چندین افسر دیگر نیز در این ماجرا به قتل رسیدند. میگویند که دلیل این شورش پرداخت نشدن حقوق نیروها بوده است. این عده پس از خارج شدن اوضاع از کنترل فرماندهانشان به بازار ریختند و هر قدر میتوانستند غارت کردند و هر چه میتوانستند از صرافها پول بردند. سپس عازم خوی شدند. نیروهای مسلحی را سوار بر اتومبیل به تعقیب آنها فرستادهاند. کنسولگری اطلاع یافته است که... این حادثه اهمیت بسزایی دارد، و مقامات نظامی را بسیار نگران کرده است. حسنعلیخان گزارش کرده است که سربازان وظیفة داخل و اطراف تبریز آشکارا با فرماندهانشان خصومت دارند. او معتقد است نیروهای نظامی در آذربایجان در حال فروپاشی هستند و میتوان انتظار داشت که سربازان وظیفه مترصد فرصت مناسبی برای شورش علیه افسران فرمانده باشند. او روابط استاندار و فرمانده نظامیان آن منطقه را تیره گزارش میکند. میگویند که فرمانده مذکور شخصی متکبر، مغرور و راحتطلب است.»[6] تلگراف فیلیپ در 15 ژوییه از این قرار است: «بیانیة رسمی روز گذشته خبر از سرکوب کامل عناصر شورشی در آذربایجان میداد و مردم را مطمئن میساخت که در عوامل شورشی در خراسان نیز، برغم مسافت و دشواری دسترسی بیشتر نسبت به آذربایجان، به زودی سرکوب خواهند شد.»[7] در ارتباط با اوضاع بلوچستان: «در هفدهم ماه جاری، روزنامه ناهید گزارش داد که در بلوچستان، دوست محمدخان، یکی از عشایر بلوچ، علیه دولت دست به شورش زده و اینکه چند گروه راهزن بختیاری اخیراً در نزدیکی اصفهان مشاهده شدهاند... روز بیست و سوم ماه جاری، روزنامه ستارة ایران خبر داد که در پی اقدام نیروهای دولتی شورشیان بلوچستان به سوی مرزها گریختند و صلح و آرامش بر منطقه حکمفرما شده است.»[8] فیلیپ در گزارش مورخ 9 سپتامبر 1926 خود میافزاید: «لازم به ذکر میدانم که بر اساس اخبار واصله از یک منبع موثق انگلیسی، ابعاد سیاسی شورشهای بلوچستان... بسیار گستردهتر از چیزی است که در روزنامههای تهران انعکاس یافته است. از قرار معلوم دولت هند در همان زمان به دولت ایران اطلاع داده که مجبور است برای حفاظت از ساکنین دزداب [زاهدان] نیروهایی به مناطق مرزی اعزام کند، مگر اینکه دولت ایران سریعاً پیشروی تهدیدآمیز دوستْ محمدخان یاغی به آن شهر را متوقف سازد. اطلاع یافتهام که یک هنگ از نظامیان ایرانی به محل اعزام و آرامش مجدداً برقرار شده است.»[9]
گزارش پزشک مستشاران مالی آمریکا
پزشک مستشاران مالی آمریکا در مشهد در مقالهای جالب اطلاعات مفصلی درباره شورش خراسان و حوادث پس از آن ارایه داد، که چندان به مذاق وزارت امور خارجه آمریکا خوش نیامد:
چند هفته پیش شایعاتی به گوشمان رسید که نیروهای ایرانی مستقر در مرزهای روسیه سر به شورش برداشته، و اینکه به کمک صدها نفر از عشایر ترکمن شهر بجنورد را تصرف کرده و راهی قوچان و مشهد شدهاند... بنا بر همین شایعات، فردی به نام سردار جنگ که افسری توانمند و معروف بود رهبری آنها را برعهده داشت. هیچ سربازی فرماندهاش را نکشته بود، بلکه افسرها به سربازان ملحق شده بودند و خیلی منظم پیشروی میکردند.
دلیلی که برای این شورش ذکر میکنند به تعویق افتادن هشت ماه حقوق قشون بود، که با توجه به قیمتهای بالای ناشی از محصول بد گندم سال گذشته، آنها را به قربانیان مستعدی برای تبلیغات بلشویکها تبدیل کرده بود... پس از گذشت یکی دو روز پناهندگان قوچانی سر رسیدند.... آنها میگفتند که نیروهای نظامی تنها یکی دو ساعت بیشتر با شهر فاصله ندارند، و انتظار نمیرود که کسی بتواند جلودار آنها باشد. امیر لشگر شرق، که مرکز فرماندهیاش در مشهد است بسیار نگران بود و با ارسال پیام فوری به تهران مصرانة درخواست نیروی کمکی کرد. او معتقد بود که اصلاً فایدهای ندارد که بخواهد با نیروهای تحت امرش جلوی شورشیان را بگیرد زیرا احتمالاً آنها هم به شورشیان خواهند پیوست. فوراً چهار هواپیما از تهران سر رسید و گزارش شد که سه هزار نیرو توسط کامیون عازم مشهد شدهاند. اتفاقاً همان موقع دو ماه حقوق معوقة نظامیان مستقر در مشهد را نیز پرداخت کردند. در طول هفته اول، ششصد یا هفتصد نیرو وارد مشهد شدند؛ طبق گفتة یکی از رانندهها، هنوز چند کامیون دیگر در راه بودند که به علت خرابی در جادهها مانده بودند. در همین اثنا، نیروهای شورشی قوچان را نیز تصرف کردند... تا آنجا که میشد فهمید آنها به هیچ وجه دست به خشونت نزده بودند.
با وجود این، یکی دو روز بعد خبر رسید که نیروهای شاه قوچان را پس گرفتهاند. یکی از هواپیماهایی که بلافاصله پس از رسیدن به مشهد به قوچان رفته بود بمبی در میدان مرکزی شهر انداخت که بیست یا سی نفر از غیرنظامیان را کشت و بسیاری را زخمی کرد. بمباران ناگهانی قوچان و خبر اعزام نیروهای تازه نفس، هواپیما و زرهپوش از تهران به شدت روحیه شورشیان را تضعیف کرد، به حدی که به هنگام ورود نیروهای شاه به قوچان تمام شورشیها گریخته بودند... اندکی بعد اعلام شد که رهبران شورشیان در حال فرار دستگیر شدهاند، و امیر لشگر فاش ساخت که اوراقی، به امضای سرکنسولگری روسیه، نزد آنها پیدا شده است. در ایران ندرتاً میتوان به محتوای گزارشها اعتماد کرد... [ولی] یک نکته بدیهی به نظر میرسد، و آن اینکه مبالغی که ارتش از دوایر مالی دریافت کرده هرگز به دست این نیروها نرسیده است.
واقعیت دیگری که عموماً بر آن صحه میگذارند این است که شخص امیرلشکر با سوء استفاده از وضعیت قحطی سود کلانی به جیب زده است. مقامات دولتی خراسان فقط به دستور او اجازه فروش گندم را داشتند، و گزارشها حاکی از آن است که او به نحوی از این اختیار استفاده میکرد که سود شخصی کلانی به جیبش بریزد. نیروهای تحت امرش نیز شخصاً او را مسئول عدم پرداخت حقوقشان میدانستند. سپس خبر رسید که شاه جدید ایران، رضا خان پهلوی، شخصاً عازم مشهد است.
امیر لشکر به امید ملاقات شاه یک ماشین هشت سیلندر بسیار شیک خرید. ولی مردم شهر بسیار ناراضی بودند و، یا حداقل، نمیدانستند که آینده ایران چه خواهد شد. اگر شاه و امرای متعددش برای غارت کشور دست در دست یکدیگر داشتند، پس دیگر امیدی نبود که تحت سلسله جدید چیزی بیشتر از تکرار همان بدبختیهای سابق اتفاق بیفتد. ولی یکی دو روز پس از عزیمت شاه از تهران هواپیمایی در سپیده دم مشهد را ترک کرد. امیر لشکر را به شاهرود فراخوانده بودند، تا احتمالاً برای مهیا کردن مقدمات دیدار شاه از مشهد با او دیدار و گفتگو کند... ولی خبر رسید که به محض ورود امیر لشکر به شاهرود او را دستگیر کردند، چرا که متهم بود برای مقاصد شخصیاش دربارة شورش خراسان دروغ گفته است.
نویسنده دربارة مقدمات ورود شاه به مشهد مینویسد:
پوسترهای متعددی در کل شهر نصب شد که محل استقرار طبقات مختلف مردم، و همچنین مسیری را که برخی طبقات خاص باید طی میکردند تا در بیرون شهر به استقبال شاه بروند، مشخص کرده بودند... ولی فردای همان روزی که این پوسترها را نصب کردند، اعلامیههای جدیدی در سراسر شهر نصب شد که به دلیل ماه محرم، ماه عزاداری و سوگواری، انتظار میرود مردم از چراغانی و تزئین کردن شهر خودداری کنند و برای دیدن شاه از شهر خارج نشوند. میگفتند که مخالفت ملاها و روحانیون شهر دلیل صدور چنین اعلامیههایی بوده است... روز بعد اعلامیههای دیگری پخش شد مبنی بر این که مردم آزادند هر طور که میخواهند شهر را تزئین کنند و یا برای استقبال از شاه از شهر بیرون بروند. به من هم ابلاغ شد که در ساعت سه بعد از ظهر برای استقبال از شاه در توروک باشم. ظاهراً تمام شهر برای این واقعه عظیم آماده بود... شهرداری مأموران خود را وادار کرده بود که شب و روز خیابانها را آب و جارو کنند، و ادارات شهر و اتحادیههای تجّار و کسبه ظرف مدت کوتاهی توانسته بودند طاق نصرتهای متعددی برای چراغانی و تزیین کردن شهر به پا کنند که تعجبآور بود... وقتی اعلیحضرت به توروک رسید، برای دقایقی از اتومبیل پیاده شد... با سه یا چهار نفر از تولیت حرم دیدار کرد، سپس به اتومبیلش برگشت و راهی مشهد شد. ما نیز همچون کاروان بزرگی به شهر برگشتیم... و در تمام طول مسیر کسانی را دیدیم که با اسب یا الاغ یا دوچرخه، حتی با پای پیاده به استقبال شاه آمده بودند... شاه سوار بر اتومبیل روبازش پیش از همه میراند. جلوی او اسکورت سوارهنظام حرکت میکرد که شمشیر به کمر بسته و پرچم شاهنشاهی را حمل میکردند، و پشت سر او نیز محافظان شخصیاش در اتومبیلی زرهی میراندند.
سپس چهار یا پنج اتومبیل دیگر بودند، و بقیه ما پشت سر آنها میراندیم... پشت سرِ همه به فاصله نیم ساعت امیر لشکر بود که تحتالحفظ در یک اتومبیل معمولی وارد شهر شد. در حال حاضر کسی خبر ندارد که آیا او تبرئه میشود و به پُستش برمیگردد و یا به دار مجازات آویخته خواهد شد.
در 19 اکتبر 1926، شاو ضمن ارسال رونوشتی از این مقاله برای دکتر رابرت ئی. اسپیر از کلیسای پرسبیترین در ایالات متحده، ناخشنودی وزارت خارجه آمریکا را ابراز کرده بود: «در شمارة سیام سپتامبر 1926 نشریه خاور نزدیک و هند* مقالة بدون امضایی به تاریخ 2 اوت تحت عنوان نامهای از ایران مشاهده کردم که از مشهد ارسال شده بود، و حکایت از آن داشت که یکی از مستشاران آمریکایی مستقر در آن شهر نامه را نوشته است. مقالة بسیار جالبی است، و ظاهراً مطلبی ندارد که برای مقامات ایرانی توهینآمیز باشد. با وجود این، شامل اشاراتی به وضعیت سیاسی و نظامی شرق ایران است. البته قصد انتقاد از مطلب فوق را ندارم. با این حال، به اعتقاد من مصلحت نیست که همکارانتان در ایران را به نوشتن چنین مقالاتی برای نشریات خارجی تشویق کنید. البته خودتان از حساسیت نامعمول شرقیها نسبت به نظرات خارجیان دربارة امور داخلیشان و غالباً سوء تعبیرشان از این نظرات مستحضرید. اطمینان دارم که نیّت خیر بنده را که جسارت کرده و نظرات فوق را اظهار کردم کاملاً درک خواهید کرد.»[10]
فیلیپ دربارة «مجازات» امیر لشکر مینویسد: «در تمام مدتی که شاه در مشهد اقامت داشت توجه همگان به اوضاع خراسان معطوف بود. گزارش اقدامات دیرهنگام، ولی شدید شاه علیه ژنرال جان محمد خان، فرمانده قشون شرق، که احتمالاً اعلیحضرت از مدتها پیش از ظلم و چپاولگریاش خبر داشت، با تأیید مردم همراه بود. طبق گزارشها، ژنرال جان محمد در حضور نیروهای خود خلع درجه شد. میگویند که او را به همراه چند تن از زیردستانش برای محاکمه به تهران آوردهاند. دکتر میلسپو به من گفته است که یک رسید سپردة شخصی بانک شاهنشاهی ایران به مبلغ صد و پنجاه هزار تومان در میان اسناد جان محمد در مشهد یافت شده است. منبع خبری من با شیطنت گفت که مبلغ مذکور که به منظور پرداخت حقوق قشون به مشهد فرستاده بودند در اختیار شاه قرار گرفته است. درست مقارن با بازگشت شاه به پایتخت در شانزدهم ماه جاری، روزنامهها خبر از بینظمیهایی در کل کشور دادند.»[11] این داستان در گزارشی به تاریخ 7 اکتبر 1926 ادامه پیدا میکند: «عطف به گزارش شماره 153، مورخ 27 اوت 1926، که در آن به دیدار شاه از مشهد و خلع درجه ژنرال جان محمد خان، فرمانده سابق قشون شرق، اشاره کرده بودم، احتراماً به پیوست ترجمه فرمان عمومی شاه را ارسال میکنم که در تاریخ 29 اوت گذشته برای اطلاع محرمانه افسران ارتش صادر شده است. بند اول این فرمان مربوط به اقداماتی است که در ارتباط با جرایم متعدد ژنرال جان محمد و سایر فرماندهان مستقر در مشهد اتخاذ شده است، و بند دوم به شرح مجازات افسران و سربازان شورشی در بجنورد که نزدیک بود به تهدیدی بسیار جدی تبدیل شود، اختصاص دارد. برکناری و مجازات ژنرال جان محمد به دست شاه با چنان وقفهای انجام شد که اثر واقعی خود را از دست داد. آزادی جان محمد از حبس کمی پس از ورودش به تهران اظهار نظرات منفی زیادی را موجب شده است.» فیلیپ میافزاید: «علاوه بر این اجازه میخواهم ترجمة بخشی از فرمان عمومی دیگری را که در تاریخ 27 سپتامبر گذشته به نقل از مجله ارتش در روزنامهها منتشر شد به پیوست ارسال نمایم. شاه در این فرمان به تمام افسران ارتش هشدار داده است که از وسوسة ثروتاندوزی و مشغولیت به معاملات تجاری خصوصی پرهیز کنند. این اقدام را نتیجة تحقیق و تفحص شاه دربارة بینظمیهای اخیر قشون شرق ایران (خراسان) توصیف میکنند. در ادامه، شاه صراحتاً اعلام کرده است که خود و سایر اعضای خانواده سلطنتی هیچگونه پساندازی در بانکهای داخل و یا خارج از کشور ندارند. بنابراین، افسران ارتش نیز شدیداً از انجام اقداماتی که منافی مصالح ملی است منع شدهاند... اگرچه انتشار این بیانیه از جانب شاه ظنّ و گمانهای قابل توجهی را دربارة منشاء ثروت عظیمش برانگیخته است، ولی در حکم نشانهای از نیّت مقامات برای متوقف ساختن دزدیها و اخاذیهای فرماندهان ارتش و سایر مقامات این نهاد نظامی باید آن را به فال نیک گرفت... پس از برکناری ژنرال جان محمد در مشهد، ژنرال محمدحسین خان، فرمانده قشون شمال- غرب در آذربایجان نیز به دلایل مشابه از پُست خود برکنار شده و اکنون در تهران به حالت نیمهبازنشسته به سر میبرد. اخیراً خبردار شدهام که ژنرال احمد آقا خان، جانشین فرمانده سابق قشون آذربایجان نیز به دلیل اقدامات خودسرانه و سئوالبرانگیزش قرار است برکنار شود و یا برکنار شده است... لازم به ذکر می دانم که هر سه ژنرالی که در بالا از آنها یاد شد، و همچنین سایر افسرانی که هم اینکه پُستهای بالایی در ارتش دارند، از جمله کسانی هستند که شاه برای رسیدن به قدرت در دولت به آنها متکی بود. بنابراین احتمالاً مؤاخذه و حذف آنها از ارتش مسئلهای است که زمان و دقت عمل قابلتوجهی میطلبد.» در ارتباط با مجازات شورشیان در این فرمان آمده بود: «دادگاه نظامی سی تن از سربازان را مجرم شناخته و به اعدام محکوم کرده است، که رأی دادگاه دربارة هشت تن از مجرمین اجرا شده است... محمدحسنخان، مأمور سابق اداره مالیة بجنورد و شیخ انصاری، رئیس کمیته ایالتی، که در شورشها دست داشتند نیز توسط دادگاه نظامی به مرگ محکوم شدند، که رأی دادگاه در مورد ایشان نیز به مورد اجرا درآمده است.»[12]
* عزیزاللهخان سردارمعزز بجنوردی.
[1]. گزارش فولر، 891.00/1349، مورخ 25 آوریل 1925.
[2]. گزارش فیلیپ، شماره 118، 891.20/59، مورخ 30 ژوئن 1926.
[3]. گزارش فیلیپ، شماره 121، 891.20/60، مورخ 3 جولای 1926.
[4]. تلگرام فیلیپ، شماره 42، 891.00/1374، مورخ 5 جولای 1926.
[5]. تلگرام فیلیپ، شماره 43، 891.00/1375، مورخ 10 جولای 1926.
[6]. نامه نیلسوم به فیلیپ، 891.00/1378، مورخ 3 جولای 1926.
[7]. تلگرام فیلیپ، شماره 45، 981.00/1376، مورخ 15 جولای 1926.
[8]. گزارش فیلیپ، شماره 153، 891.00/1382، مورخ 27 اوت 1926.
[9]. گزارش فیلیپ، شماره 166، 891.00/1384، مورخ 9 سپتامبر 1926.
* The Near East and India.
[10]. نامه شاو به اسپیر و ضمیمه، 891.00/1384a، مورخ 19 اکتبر 1926.
[11]. گزارش فیلیپ، شماره 153، 891.00/1382، مورخ 27 اوت 1926.
[12]. گزارش فیلیپ و ضمائم، شماره 188، 891.00/1389، مورخ 7 اکتبر 1926.
برگرفته از کتاب از قاجار به پهلوی ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی