13 تیر 1400
عبور از جبهه ملی به نهضت آزادی
"پس از قضایای دولت موقت و برکناری جناح میانه رو لیبرال از صحنه سیاسی کشور و حاکمیت رسمی حزب الله بر کشور از سال 1360، نهضت آزادی رفته رفته از انقلاب، امام و نیروهای انقلاب دور گشته و تبدیل به یک نیروی اپوزیسیون شد و به نوعی، در وحدت تاکتیکی و عملی به نیروهای ضد انقلاب و منافقین نزدیک شد".
به نظر میرسد هم اکنون در یک فیلم چند قسمتی با پرده های گوناگون هستیم. این فیلم در چند فاز با بازیگران مختلفی اجرا میشود که گویا فیلم نامه آن برای همه پرده ها یکسان نوشته شده است.
برای بهتر شناختن فیلم مذکور بایستی بازیگران٬ نقش آنان٬ کارگردان٬ صحنه نمایش و فازهای گوناگون اجرا را شناسایی کرد:
بررسی ویژگیها و اقدامات جبهه ملی
جبهه ملی تنها سازمان بازمانده ی دوران مبارزات نهضت ملی شدن صنعت نفت بود. حزب توده شدیدا سرکوب شده بود. سازمانهای سیاسی – مذهبی مانند فداییان اسلام٬ مجاهدین اسلام و حزب برادران فارس به دلیل سرکوب شدید رژیم٬پیمان شکنی هم رزمان ملی گرا و مرگ رهبرانشان، مضمحل شده بودند.
تنها سازمان متشکلی که نه رهبر خود را از دست داده بود و نه اعضای خود را و نه سرکوب شدیدی شده بود و هنوز آمریکاییها وجودشان را ضروری میدانستند و گهگاهی از آنان حمایت میکردند٬جبهه ملی بود. بعد از شدت یافتن اختناق در سالهای۴۱ تا ۴۳ رهبری و اعضای جوان جبهه ملی در صدد بازسازی٬ تزریق عناصر جوان و انقلابی تر و توسعه جبهه ملی افتادند.
اعلام رسمی موجودیت سازمان به نام سوم در مرداد ۱۳۴۴ پاسخی به این ضرورت بود. برای تبیین و ارزیابی عملکرد سازمان در بین سالهای ۴۳ تا ۵۷ بیان برخی مباحث ضروری است:
۱) تاسیس جبهه ملی اول: دخالت هژیر، وزیر دربار در انتخابات موجب اعتراض بسیاری از شخصیتهای سیاسی شد.متعاقب آن مصدق به همراه نوزده نفر از نخبگان و روزنامه نگاران در اعتراض به انتخابات در ۲۲ مهر در کاخ شاه متحصن شدند. متحصنین خواسته خود را لغو انتخابات و تعیین دولتی بی نظر برای برگزاری انتخابات آزاد اعلام کردند. از جمله متحصنین این مساله، دکتر مصدق٬دکتر فاطمی٬دکتر شایگان و کریم سنجابی بودند.
با آمدن آیت الله کاشانی جنبش ضد استعماری برای ملی کردن نفت قدرت گرفت ولی بعد از نخست وزیری مصدق نسبت به نیروهای مذهبی رفتارهای ناشایستی کرد که موجب انزوای ملی – مذهبی ها و سرانجام ضعف آنان در مقابل حتی عده ای الواط شد که در ادامه این جبهه از هم پاشید.
2) تاسیس جبهه ملی دوم: از آنجایی که آمریکا و متحدین غربی او به دنبال تقویت بلوک خود و مستعمراتشان در مقابل کمونیستها بودند٬رفورم اقتصادی٬سیاسی و اجتماعی را در پیش گرفتند.از همین رو رهبران جبهه ملی تصمیم گرفتند خود را مجددا سازماندهی کنند.
از جمله اعضای شورایعالی جبهه ملی دوم عبارت بودند از: مهندس مهدی بازرگان٬کریم سنجابی٬دکتر شاپور بختیار٬دکتر یدالله سحابی٬ محمود خنجی٬غلامحسین صدیقی.
استقبال آمریکا از جبهه ملی دوم
در پائیز سال ۱۳۳۸ جان اف کندی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به پیروزی رسید. او در جریان مبارزات انتخابی خود وعده داد که در صورت پیروزی در انتخابات در سیاست خارجی نسبت به کشورهای اقماری! آمریکا تجدید نظر خواهد کرد.
از همین رو ویلز٬ سفیر آمریکا در ایران٬با شاه ملاقات کرد. روح الله حسینیان در کتاب درآمدی بر انقلاب اسلامی ایران معتقد است سفیر آمریکا از شاه خواسته است تا از نیروهای جبهه ملی در دولت استفاده کند.
بعد از تصمیم جبهه ملی دوم برای ایجاد کمیته هایی جهت تهیه اساسنامه٬ مصدق اختلاق نظرهایی با جبهه ملی پیدا کرد. از جمله نظرات مصدق این بود که:
۱. شورایعالی جبهه ملی باید نماینده احزاب باشد؛ نه افراد غیر حزبی
۲. همه اخزاب ملی از هر مرام مسلکی باید برای شرکت در آن دعوت شوند
اما اعضای جبهه ملی معتقد بودند که جبهه ملی باید هم شامل نماینگان احزاب باشد٬ هم شامل اشخاص ملی و با نفوذ. هرچند غیر حزبی باشند. اختلاف نظر میان مصدق و جبهه ملی موجب انحلال جبهه گردید.
جبهه ملی در مقابل انقلاب سفید شاه شعار «اصلاحات آری٬دیکتاتوری نه» را انتخاب کرد.این شعار دوپهلو نه تکلیف هواداران خود را روشن کرد و نه موجب رضایت روحانیون شد.به هرحال رژیم همین شعار را تحمل نکرد و اعضای جبهه ملی را دستگیر و روانه زندان کرد.
در همان زمان واقعه خونین ۱۵ خرداد رخ داد.اعضای داخل زندان و خارج زندان برای موضعگیری پیرامون این موضوع تشکیل جلسه دادند.
افرادی مثل مهندس بازرگان معتقد بودند نمیشود جبهه ملی نسبت به واقعه ای که عده زیادی از مردم کشته شده اند٬بی تفاوت باشد؛ ولی افرادی مانند صالح٬سنجابی٬حسیبی و زیرک زاده استلال میکردند که «آیین نامه زندان زندان اجازه چنین کاری را نمیدهد»سر انجام موضعگیری با مماطله گذشت و همین بی تصمیمی موجب فروپاشی جبهه شد.
۳) جبهه ملی سوم: بعد از آزادی رهبران جبهه ملی که تا شهریور ۱۳۴۲ طول کشید٬سازمان دانشجویان از شورا خواست تا فعال تر برخورد کند.شورا موضوع را به آقای صالح واگذار کرد و آقای صالح٬سیاست «صبر و انتظار» را در پیش گرفت.سازمان دانشجویا تصمیم گرفت تظاهراتی را در ۱۵ شهریور برقرار کند.تظاهرات به درگیری با پلیس منجر شد و اختلافات درپنی جبهه ملی تشدید شد.در اختلافات مصدق طرف سازمان دنشجویان را گرفت.
به هر حال اساسنامه ای از طرف اقلیت جبهه ملی تنظیم شد و نزد مصدق فرستاده شد که مصدق هم با آن موافقت کرد.مهم ترین اصل این اساسنامه این بود که فردی که عضو گروه یا جمعیتی نباشد٬ نمی تواند در گروه وارد شود. جبهه ملی سوم با عضویت احزاب مردم ایران٬ملت ایران٬جامعه سوسیالیست ها و نهضت آزادی به رهبری باقرخان کاظمی شروع به کار کرد.
ناکامی مجدد جبهه ملی
با این حال، جبهه ملی سوم هم کارایی لازم نداشت و نتوانست کاری از پیش ببرد و باز هم به بلای قبلی بی تصمیمی دچار شد. طوری که حتی درباره کاپیتولاسیون و تبعید امام نتوانست موضعگیری کند.
دلیل این امر را عزت الله سحابی در کتاب خاطرات خود (نیم قرن خاطره و تجربه) ذکر میکند: «نهضت روحانیت از پائیز سال۴۱ آغاز شد.علت آن نیز چنان که گفته شد اعتراض علما به آیین نامه انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی بود که در آن آیین نامه حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان و سوگند به کتاب آسمانی به جای سوگند به قرآن گنجانده شده بود.در راس آنان مراجع چهارگانه یعنی آقایان گلپایگانی٬نجفی مرعشی٬شریعتمداری و خمینی قرار داشتند.اما آقای خمینی به لحاظ اینکه داغتر(!) و تندتر(!) از سایرین بودند بیشتر مورد توجه قرار گرفتند. در همین رابطه در شورای مرکزی نهضت آزادی پیرامون ورود روحانیت به صحنه سیاسی کشور(!) بحث و گفتگو شد و سر انجام مهندس بازرگان بحث را چنین جمع بندی کردند که با توجه به اینکه نفس این امر٬یعنی ورود و اظهار علاقه مراجع به مسائل سیاسی که امور کلان کشور و مردم است و مبارزه گسترده و فراگیر با رژیم٬کار خوبی است و خواست و انتظار ما و دیگران هم از روحانیت هم همین بود بایستی از این مسئله استقبال و آن را امر مبارکی تلقی کنیم.ولی باید به آقایان مراجع نزدیک شویم و با آنتها تماس بگیریم و به آنها نظر خود را در این رابطه ٬که خواسته های انها ارتجاعی(؟!) است بگوییم»
گویا این ملاقات با سه مرجع دیگر به راحتی صورت میگیرد ولی در مورد امام به سختی امکان کفتگو ایجاد میشود . این را میشود از اتفاقات داخل جلسه متوجه شد.عزت الله به نقل از ید الله سحابی میگوید آن جلسه با «مقداری برخورد»٬«اختلاف» ادامه می یابد و ظاهرا جلسه «خیلی تفاهم آمیز»نبوده است.
اعضای اولیه جبهه ملی بدون هیچ مرام مشترک٬پیرامون مصدق گردآمدند تا جبهه ای را تشکیل دهند که هدف آن«ایجاد حکومت ملی به وسیله تامین آزادی انتخابات و آزادی» افکار باشد.
آنها حتی تعریفی از حکومت ملی ارائه ندادند تا معلوم شود منظورشان از ملی چیست؟همین فقدان ایدئولوژی بود که باعث شد بعد از گرفتن حکومت هیچ برنامه ای برای اداره کشور نداشته باشند باید معلوم شود که این جبهه یا جنبش از کجا تا کجا و از چه طیف تا چه طیفی را شامل میشود که البته با اتفاقات اخیر روشن شد که این جبهه هیچ مرزی ندارد و فاقد یک ایدئولوژی یکسان و مشخص است.
بعضی از نویسندگان٬ ایدئولوژی جبهه ملی را«لیبرالیسم دموکراتیک» دانسته اند٬ولی این تعریف قابل قبول نیست. چون مثالهای گوناگونی وجود دارد مبنی بر خودکامه بودن مصدق. شاید یکی از مثالهای بارز آن این است. مصدق همان ابتدای کار٬یک اختیارات قانون گزاری شش ماهه و سپس یکساله را گرفت و رسما مجلس شورای مالی را بی خاصیت کرد.
همچنین رچارد کاتم در کتاب «ناسیونالیسم در ایران» میگوید: «ابتدای ۱۳۳۲ تنها راهی که به نظر مصدق می رسید این بود که ایالات متحده را به حمایت از خود وادار سازد.وقتی نامه ۲۹ژوئن ۱۹۵۳(۸ تیر ۱۳۳۲)آیزنهاور در پاسخ به نامه مصدق دریافت شدمعلوم گردید که مصدق در این تلاش خود نیز با شکست رو به رو شده است.مصدق که میدید تمامی راههای قانونی بی اثر مانده اند تصمیم به همه پرسی گرفت.همه پرسی برای آن بود که اگر مردم موافق سیاستهای او هستند او مجلس را منحل سازد و انتخابات جدیدی برگزار نماید.ابتدا از طرفداران خود خواست استعفا دهند تا مجلس از اکثریت بیفتد.در ۲۳ تیر ۱۳۳۲ بیست و هفت نفر از نمایندگان طرفدار مصدق استعفا دادند و تا ۲۶ تیر تعداد نمایندگان مستعفی به ۵۲ نفر رسید.مردی که به آرمان خود{دموکراسی} تا آخرین درجه وفادار مانده و از مداخله در انتخابات مجلس هفدهم قطعا اجتناب کرده بود حالا به سوی کنترل کشور به شیوه دیکتاتوری گام بر میداشت»
ریچارد کاتم درباره حضور روحانیون و به بیان خودش ملایان اطراف مصدق میگوید: درمیان اعضای فعال هواداران زیر زمینی مصدق هم ملا ها و هم مذهبی های غیر روحانی ـ هردوـ وجود دارند.حضور و فعالیت آنان موجب میشود تا چنانچه بار دیگر ناسیونالیست های طبقه متوسط (ملی – مذهبی ها) پیروز شوند و قدرت را در دست گیرند رابطه نیروهای دینی و غیر دینی قطع نگردد.
در کتاب ناسیونالیسم در ایران ه مآمده است که طرفداران مصدق نیز در آن سالها به اذعان ریچارد کاتم از طبقه متوسط شهرنشین بوده اند.
عدم شفافیت در ایدئولوژی جبهه ملی
بعضی از نویسندگان ایدئولوژی جبهه ملی را «ناسیونالیسم لیبرال» دانسته اند اما این هم قابل نقد است؛ چون در سال ۱۳۵۰ بحرین را از ایران جدا کردند ولی آنها چندان واکنشی نشان ندادند.
نداشتن ایدئولوژی و فرصت طلبی جبهه ملی را میتوان در برخورد آنها با سلطنت مشاهده کرد.جبهه ملی خود را پایبند قانون اساسی و سلطنت طلب معرفی میکردند ؛ اما همین که در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ فرصت به دست آوردند علیه سلطنت بسیج شدند و در صدد ایجاد حکومت جمهوری برآمدند و چون شاه بازگشت٬ شعار سلطنت طلبی سر دادند.
در سال ۱۳۵۷ درحالی که در پاریس با امام خمینی برای برقراری حکومت اسلامی و سقوط شاهنشاهی بیعت کردند٬در همان حال با شاه مشغول همفکری برای نجات سلطنت٬انحراف انقلاب و گرفتن پست نخست وزیری (شاپور بختیار)بودند.بعد از پیروزی انقلاب اسلامی رسما و عملا جمهوری اسلامی را پذیرفتند؛ولی هنگام جدایی در خارج از کشور مجددا شعار سلطنت طلبی را سر دادند.
زمانی که پست نخست وزیری را بعد از انقلاب تصاحب کردند با احکام اسلامی مخالفت کردند که با واکنش امام رو به رو شد.
مواضع مهندس بازرگان در گرماگرم انقلاب و اوج آمادگی مردم برای براندازی حکوما طاغوت و دعوت از شاه برای مصاحبه و تلاش برای برقراری انتخابات آزاد مجلس و سیاست گام به گام او برای حفظ شاه و دیگر حرکت های آشکار و پنهان آنان همه حاکی از روش های سازشکارانه است.
در حالی که قیام توده های مسلمان به رهبری امام رحمه الله اساسا شیوه دیگری داشت و هیچ گونه سازشی در برابر نظام وابسته و دیکتاتور شاه را نمی پذیرفت و تا واژگونی کامل آن از حرکت باز نایستاد.
«تشکیلات و پایه های اصلی نهضت را با کسب نظر از آقای دکتر مصدق ریخته اند...» این سخن مهندس بازرگان است که ریشه های پیدایش تشکیلات نهضت آزادی را بیان میکند. و یا به نوشته کتاب خط سازش در مرامنامه اینطور بیان شده:« «ما مسلمان ایرانی تابع قانون اساسی [زمان شاه] و مصدقی هستیم».
استفاده آنان از عناصر و نمادهای دین اسلام و مذهب تشیع در شعارهای خود و عدم پایبندی آنان به همین اصول و مسلمات شرعی اسلامی را میتوان از مصادیق همان اسلام آمریکایی دانست.
گرایش دینی و اسلامی در نهضت نقش درجه دوم و ابزاری داشته و ملیت گرایی بر آن تقدم و پیشی دارد. بازرگان یکی از تفاوت های حساس و ظریف بین نهضت آزادی و نیروهای انقلابی را این می دانست که امام و انقلابیون خواستار اسلام و خدمت به دین بودند ولی نهضت آزادی، ایران گرا بود. گروه اول از امکانات و ابزارهای موجود در ایران جهت اعتلای دین استفاده می کردند و گروه دوم دین را وسیله خدمت به ایران و اهداف اساسی خود قرار می دادند. (برای آگاهی بیشتر ر . ک : اطلاعیه نهضت آزادی، 27 خرداد 1360 و نیز: خط سازش، ج 1، ص ۲۸۸)
نهضت آزادی دارای شیوه ای سازشکارانه بود و هرگز موافق با مبارزه انقلابی و سرنگونی رژیم طاغوت نبود.بلکه معتقد بود شاه باید سلطنت کند نه حکومت و هم اکنون هم بزرگترین منادی سازش با آمریکا می باشد.
استشمام بوی خیانت از سوی نهضتیها
بررسی تاریخچه اقدامات نهضت آزادی نشان میدهد که این تشکل به ظاهر مذهبی و انقلابی، چه صدماتی را به نظام وارد کرده است:
۱. دولت بازرگان همچنین هیاتی را برای حضور در اجلاسی که در همان زمان در مصر تشکیل شده بود فرستاد که در آنجا یکی از وظایف هیات٬ مذاکره با آمریکا بود.
ملاقات وزیر امور خارجه دولت موقت (ابراهیم یزدی) با برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا سبب گردید که نیروهای انقلابی به مخالفت صریح با این جریان برخیزند؛ چرا که این ملاقات ها سبب خرد شدن چهره ضد استکباری جمهوری اسلامی می گردید.
۲. در جریان اشغال لانه جاسوسی آمریکا که در واکنش به توطئه های آمریکا در براندازی نظام صورت گرفت و پس از افشای اسناد ارتباط برخی از رهبران نهضت آزادی با آمریکا مانند بازرگان، یزدی، میناچی، امیرانتظام، سنجابی، نزیه مقدم مراغه ای و قطب زاده، نهضت آزادی دانشجویان پیرو خط امام را پیرو خط شیطان خواند.( اسناد نهضت آزادی، ج 11، ص 207).
مخالفت بر سر چگونگی ارتباط و برخورد با آمریکا و نیز مخالفت با اشغال لانه جاسوسی آمریکا ٬موجب استعفای بازرگان و انحلال دولت موقت شد.
۳. شرکت برخی از نهضتی ها مانند قطب زاده، امیرانتظام و دیگران در کودتای طبس و نوژه
۴. در همین راستا، مهندس بازرگان در ابتدای انقلاب شکوهمند اسلامی با طرح برخی از احکام مسلم اسلامی و ذکر آنها در قانون مجازات به مخالفت پرداخت. به طور مثال مخالفت با برخی از اصول حقوقی و جزایی اسلام مانند قصاص، حدود و... به دلیل مغایرت با حقوق بشر و سازمان های جزایی بین المللی. همچنین مخالفت با چگونگی برخورد با ضد انقلاب و نیز مخالفت با اعدام سران رژیم گذشته.
سرنوشت نهضت آزادی
با توجه به وجود چنین اختلاف هایی بین امام، نیروهای انقلابی و حزب الله با رهبران نهضت آزادی، دولت موقت، ملی گرایان و لیبرال ها; موفقیت و پیروزی با امام رحمه الله و نیروهای انقلابی بود و پس از طی یک بحران، نهضت آزادی، بازرگان و یاران و هواداران او به صورت رسمی از صحنه حکومت، قدرت و سیاست برکنار شدند.
اما این پایان کار نهضت آزادی نبود؛ زیرا پس از قضایای دولت موقت و برکناری جناح میانه رو لیبرال از صحنه سیاسی کشور و حاکمیت رسمی حزب الله بر کشور از سال 1360، نهضت آزادی رفته رفته از انقلاب، امام و نیروهای انقلاب دور گشته و تبدیل به یک نیروی اپوزیسیون شد و به نوعی، در وحدت تاکتیکی و عملی به نیروهای ضد انقلاب و منافقین نزدیک شد و این نزدیکی تا آن جا ادامه یافت که اعلامیه ها و سخنرانی های رهبران نهضت در روزنامه ها، مجلات و رادیو و تلویزیون ضد انقلاب عراق و آمریکا پخش می گردید.
گر چه نهضت آزادی با دیگر نیروهای ضد انقلاب اعم از چپ و راست دارای اختلاف فکری و بینشی بود اما داشتن هدف مشترک یعنی مقابله و مخالفت با انقلاب و رهبران آن و به خصوص روحانیت، همه نیروهای اپوزیسیون را در عمل به مواضع واحد و مشترک رسانید.
بنابراین در این مواضع مشترک، نهضت آزادی در کنار منافقین، ملی گرایان، سلطنت طلبها، توده ای ها و دیگر چپی ها قرار گرفت.
سایت شبکه ایران