تختی ورزشکاری با تقوا و ایمان
غلامرضا تختی فرزند رجب در پنجم شهریور 1309 در خانوادهای مذهبی در خانی آباد تهران پا به عرصه وجود نهاد. در زمان رضاخان بسیاری از زمینهای پدرش برای احداث ایستگاه راه آهن تصرف شد و به دنبال آن خانوادهاش با شکست اقتصادی بزرگی رو به رو گشت. پدرش در مقابل مشکلات تاب مقاومت نیاورد و بدین ترتیب در کودکی از نعمت وجود پدر محروم شد.
او دوره ابتدایی را در مدرسه حکیم نظامی گذراند و بعد هم به دبیرستان منوچهری واقع در خیابان خانی آبد رفت. ولی به سبب مشکلات مالی تحصیل را در نیمه راه رها ساخت و در یک کارخانه نجاری به شاگردی مشغول شد. از همان هنگام به ورزش باستانی تمایل نشان داد و ابتدا به زورخانه گردان و سپس در باشگاه پولاد که شماری از بهترین کشتی گیران عضو آن بودند، به فعالیت پرداخت. 1 اولین کشتی او در سال 1328 در مسابقه کاپ فرانسه در وزن پنجم بود که تختی ضربه فنی شد و همین شکست مقدمه پیروزیهای بعدی او گشت. در همان سال به استخدام شرکت ملی نفت ایران درآمد و راهی مسجد سلیمان شد و پس از یک سال به تهران بازگشت و به خدمت سربازی رفت. در دوران خدمت تمرینات خود را مجدداً آغاز کرد و با پشتکار و کوشش فراوان پس از غلبههای پی در پی بر کشتی گیران نامدار آن زمان، در سال 1330 به عضویت تیم ملی کشتی ایران درآمد و در همان سال در مسابقات کشتی قهرمانی در هلسینکب (فنلاند) صاح مدال نقره شد. تختی در بازیهای المپیک سالهای 1331 و 1334 که در هلسینکی (فنلاند) و ورشو (لهستان) برگزار گردید نیز بار دیگر مدال نقره گرفت. در اسفند ماه 1335 با پیروزی بر حریفان خود در کشتیهای پهلوانی پایتخت، عنوان پهلوانی را از آن خود کرد و بازوبند پهلوانی گرفت. در همین سال به استخدام راه آهن درآمد و تیم کشتی راه آهن تکمیل گردید. 2
المپیک ملبورن 1956/1335 سال اوجگیری و کسب اولین مدال طلای المپیک توسط تختی بود. او در این مسابقات با آمادگی و صلابتی کم نظیر حضور یافت و بر همه حریفان غلبه کرد و با استقبال بی نظیری به وطن بازگشت. سال 1958 / 1337 با دریافت مدال طلا از بازیهای المپیک آسیایی ژاپن برگی دیگر از افتخارات او ورق خورد و در همان سال در مسابقات جهانی صوفیه ) بلغارستان) به مدال نقره دست یافت. سال بعد در مسابقات کشتی قهرمانی جهان در تهران بار دیگر مدال طلا را با اقتدار ربود و سال 1960 / 1339 در المپیک رم مدال نقره نصیب وی گردید.
سال 1961 / 1340 تیم ملی کشتی ایران برای شرکت در مسابقات جهانی عازم ژاپن شد و بار دیگر به مدال طلا دست یافت. پس از این قهرمانی در دیداری که با شاه داشت، شاه از وی خواست تا کشتی را رها سازد و به کار مربیگری بپردازد، اما تختی نپذیرفت. سال 1961/1341 در مسابقات جهانی تولیدو (آمریکا) صاحب مدال نقره شد و پس از بازگشت به ایران از طرف رئیس فدراسیون کشتی نامهای دریافت کرد که ضمن اعلام انتصاب او به سمت مشاور عالی فدراسیون، تلویحآً درخواست کناره گیری او از کشتی مطرح شده بود. حضور تختی در فدراسیون نیز با کارشکنی مخالفانش همراه بود و در نتیجه از ادامه کار منصرف شد و تصمیم گرفت با کشتی وداع گوید.
شهریور سال 1341 زلزله بویین زهرا فرصتی برای اثبات جایگاه مردمی تختی به حاکمان رژیم پهلوی بود. او مردم را به یاری زلزله زدگان فرا خواند و مردم نیز به سبب محبوبیت او در جمع آوری کمک با شور و اشتیاق شرکت کردند. تختی به همراه تنی چند از ورزشکاران کمکهای مردم را بین زلزله زدگان توزیع کرد. محبوبیت تختی میان مردم و گرایش او به جبهه ملی خشم حاکمیت را نسبت به او برانگیخت و به این دلیل حقوق ماهیانهاش قطع گردید.
او در المپیک سال 1964 /1443 توکیو (ژاپن) ناکام ماند و در آخرین رقابت ورزشی خود در تولیدو (آمریکا) نیز بار دیگر شکست را پذیرا شد و پس از آن کشتی را برای همیشه رها نمود و در سال 1345 ازدواج کرد که حاصل آن پسری به نام بابک بود. 3
در آن ایام تشکیلات ورزش در اختیار افسران ارتش و دربار بود. در نتیجه تختی در تنگنا قرار گرفت و دیگر هیچ خبری از وی در مطبوعات یافت نمیشد تا اینکه پس از سالها مبارزه در میدان ورزش پس از یک دوره سکوت رسانهها درباره او، نامش با اندوه تیتر اوا روزنامهها شد. سحرگاه هجدهم دی ماه 1346 جسم بی جان تختی را در یکی از اتاقهای هتل آتلانتیک تهران یافتند. علت مرگ او به درستی مشخص نشد. در این میان دو فرضیه وجود داشت، عدهای معتقد بودند که تختی به سبب فشارهای مالی، اجتماعی و ورزشی، رفتار نامناسب مسئولان ورزشی و مسائل خانوادگی خودکشی کرده است و گروهی بر این باور بودند که او به خاطر سازش ناپذیری با حکومت و گرایش به جبهه ملی توسط سازمان اطلاعات و امنیت رژیم کشته شده است.
پیکر تختی در آرامگاه خانوادگی حسن شمشیری در گورستان ابن بابویه تهران به خاک سپرده شد. در مراسم خاکسپاری و مجالس یادبود تختی اقشار مختلف مردم شرکت کردند و این مراسم به تظاهران علیه نظام استبدادی پهلوی مبدل گشت. درگذشت شادروان غلامرضا تختی در میان روشنفکران و سیاستمداران آن زمان بازتاب وسیعی یافت. زندا یاد جلال آل احمد در یکی از مقالات خود که به سال 1347 در مجله آوش منتشر شده است به تختی با این مضمون میپردازد:
... یکی میگفت چیزخورش کردهاند، دیگری میگفت خفهاش کردهاند، دیگری میگفت به قصد کشت او را زدهاند و بعد لاشهاش را به مهمان خانه کشیدهاند. از آن همه جماعت هیچ کس، حتی برای یک لحظه، به احتمال خودکشی فکر نمیکرد. آخر جهان پهلوان باشی و در «بودنِِ» خودت جبران کرده باشی «نبودن» های فردی و اجتماعی دیگران را– و آن وقت خودکشی؟ آخر مرد عادی ناتوان و ترسیدهای که ابتذال وجود روزمره خود را در معنای وجودی و در قدرت تن و در سرشناسی او جبران شده میدید– در وجود این بچه خانی آباد» که هرگز به طبقه خود پشت نکرد،... این نفسِ قدرتِ تن، که به قدرت مسلط زمانه «نه» گفت چه طور ممکن بود که این مرد عادی سر به زیر، باور کند که او خودکشی کرده؟ و ببینیم این افسانه سازی عوام، آیا نوعی روش دفاعی نیست برای مرد عادی توی گذر، تا شخصیت ترسید؟ خویش را در مقابل ظلم حفظ کند؟ و امیدوار بماند؟ سیاوش و سهراب که جای خود دارند در این سلسله مراتب، حتی جوانمردِ قصاب را هم داریم. رهبر فلان فرقه را هم که در خمره تیزاب رفت. یا آن دیگری را که غایب شد. یا آن دیگری را که به آسمان رفت. 4
تختی انسانی باتقوا، با ایمان، راستگو، متواضع و مظهر عالیترین صفاتی بود که سنت اخلاقی ورزش ما از مردانگی و پهلوانی میطلبید و به حق جهان پهلوان نامیده می شود
پی نوشتها
1. محمود رفعت، تختی مرد همیشه جاوید، [مشهد]: علم، 1367، ص 35 ـ 36.
2. عباس فاطمی نویسی، زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی در آینه اسناد، تهران: جهان کتاب، 1377، ص37.
3. همان، ص 86.
4. جلال آل احمد، ادب و هنر امروز ایران، ج2، تهران: نشر میترا، نشر همکلاسی، 1373، ص 680ـ682.
ماهنامه بهارستان شماره 65